«طول امل » و به تعبیر دیگر «آرزوهای دور و دراز» از مهمترین رذایل اخلاقی است که انسان را به انواع گناهان آلوده می کند، از خدا دور می سازد، به شیطان نزدیک می کند و گرفتار عواقب خطرناکی می سازد.
البته اصل «آرزو» و «امید» نه تنها مذموم و نکوهیده نیست، بلکه نقش بسیار مهمی در حرکت چرخ های زندگی و پیشرفت در جنبه های مادی و معنوی بشر دارد.
اگر امید و آرزو در دل «مادر» نباشد هرگز فرزندش را شیر نمی دهد و انواع زحمت ها و ناراحتی ها را برای پرورش او تحمل نمی نماید، همان گونه که در حدیث معروف نبوی (ص) آمده است: «الامل رحمة لامتی و لولا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرها!؛ امید و آرزو، رحمت برای امت من است و اگر امید و آرزو نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی نهالی نمی کاشت »[1]
کسی که یقین کند مثلا امروز روز آخر زندگی اوست یا در آینده بسیار نزدیکی از دنیا می رود، دست از همه کار می شوید و در واقع موتور زندگی او خاموش می شود و چرخ های آن از کار می افتد و شاید یکی از دلایل مخفی بودن پایان عمر هر کس همین باشد که چراغ پر فروغ امید و آرزو در دلش خاموش نشود و به تلاش های زندگی ادامه دهد.
همان گونه که در حدیثی از حضرت مسیح- علیه السلام - می خوانیم: «در جایی نشسته بود و پیرمردی را مشاهده کرد که با کمک بیل به شکافتن زمین مشغول است(و تلاش گرم و مستمری برای کار کشاوزی دارد) حضرت مسیح- علیه السلام - به پیشگاه خدا عرضه داشت: «خداوندا امید و آرزو را از او برگیر!» ناگهان پیرمرد بیل را به کناری انداخت و روی زمین دراز کشید و خوابید، کمی بعد حضرت مسیح- علیه السلام - عرضه داشت: «بارالها! امید و آرزو را به او بازگردان!» ناگهان مشاهده کرد که پیرمرد برخاست و دوباره مشغول فعالیت و کار شد! حضرت مسیح- علیه السلام - از او سؤال کرد که من دو حال مختلف از تو دیدم، یک بار بیل را به کنار افکندی و روی زمین خوابیدی، اما در مرحله دوم ناگهان برخاستی و مشغول کار شدی؟!
پیرمرد در جواب گفت: «در مرتبه اول فکر کردم من پیر و ناتوانم و آفتاب لب بامم، امروز بمیرم یا فردا خدا می داند، چرا این همه به خود زحمت دهم و این همه تلاش کنم؟ بیل را به کنار انداختم و بر زمین خوابیدم!
ولی چیزی نگذشت که این فکر به خاطرم خطور کرد از کجا معلوم که من سال های زیادی زنده نمانم؟ افرادی مثل من بودند و سال ها عمر کردند، انسان تا زنده است زندگی آبرومند می خواهد و باید برای خود و خانواده اش تلاش کند، برخاستم و بیل را گرفتم و مشغول کار شدم »[2]
به همین دلیل برای ایجاد تحرک بیشتر در گروه های مختلف اجتماعی باید امید به آینده را در دل آنها زنده نگه داشت.
ولی همین امید و آرزو که رمز حرکت و تلاش انسانهاست و مانند قطرات حیاتبخش باران، سرزمین دل انسان را زنده نگه می دارد، اگر از حد بگذرد به صورت سیلابی ویران گر در می آید و همه چیز را با خود می برد و سرانجام انسان را غرق دنیاپرستی و ظلم و جنایت و گناه می کند.
به همین دلیل پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله - «طول امل» را یکی از دو دشمن بسیار خطرناک برای انسان ها شمرده و فرموده است:«خصلتان اتباع الهوی و طول الامل، فاما اتباع الهوی فانه یعدل عن الحق، اما طول الامل فانه یحبب الدنیا؛ شدیدترین چیزی که از آن بر شما می ترسم دو خصلت است: پیروی از هوا و آرزوی طول و دراز؛ زیرا هواپرستی شما را از حق بازمی دارد و اما آرزوی دور و دراز شما را حریص بر دنیا می کند»[3]
شبیه همین معنی با کمی تفاوت در نهج البلاغه از امیرمؤمنان علی- علیه السلام - آمده است.[4]
با این اشاره به آیات قرآن بازمی گردیم و نتیجه طول امل را در سرنوشت اقوام پیشین و انسان ها به طور کلی مورد بررسی قرار می دهیم:
1- وَاذْکرُوا إِذْ جَعَلَکمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکمْ فِی الأرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیوتًا فَاذْکرُوا آلاءَ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ (سوره اعراف،آیه 74)
2- أَتَبْنُونَ بِکلِّ رِیعٍ آیةً تَعْبَثُونَ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکمْ تَخْلُدُونَ (سوره شعراء، آیات 129و128)
3- ینَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکنْ مَعَکمْ قَالُوا بَلَی وَلَکنَّکمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکمُ الأمَانِی حَتَّی جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (سوره حدید،آیه 14)
4- أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا یکونُوا کالَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (سوره حدید،آیه 16)
5- ذَرْهُمْ یأْکلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَیلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ (سوره حجر،آیه 3)
6- أَمْ لِلإنْسَانِ مَا تَمَنَّی فَلِلَّهِ الآخِرَةُ وَالأولَی (سوره نجم،آیات 24و25)
7- وَیلٌ لِکلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِی جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ یحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (سوره همزه، آیات 1تا3)
8- إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّیطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَی لَهُمْ (سوره محمد،آیه 25)
ترجمه
1- و به خاطر بیاورید که خداوند شما را جانشینان قوم «عاد» قرار داد و در زمین مستقر ساخت که در دشت هایش، قصرها برای خود بنا می کنید و در کوه ها برای خود خانه ها می تراشید! بنابراین نعمت های خدا را متذکر شوید و در زمین به فساد نکوشید.
2- آیا شما بر هر مکان مرتفعی نشانه ای از روی هوا و هوس می سازید؟! - و قصرها و قلعه های زیبا و محکم بنا می کنید، شاید در دنیا جاودانه بمانید؟!
3- (منافقان) آنها را صدا می زنند «مگر ما با شما نبودیم؟! می گویند «آری ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید و(در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرارسید و شیطان فریب کار(نیز) شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد!
4- آیا وقت آن نرسیده است که دل های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟! و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانی داده شد، سپس زمانی طولانی بر آنها گذشت و قلب هایشان قساوت پیدا کرد و بسیاری از آنها گنهکارند!
5- بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد ولی به زودی خواهند فهمید!
6- آیا آنچه انسان تمنا دارد به آن می رسد؟! - در حالی که آخرت و دنیا از آن خداست!
7- وای بر هر عیبجوی مسخره کننده ای! - همان کس که مال فراوانی جمع آوری و شماره کرده(بی آنکه مشروع و نامشروع آن را حساب کند)! - او گمان می کند که اموالش او را جاودانه می سازد!
8- کسانی که بعد از روشن شدن هدایت برای آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهای طولانی فریفته است!
سرچشمه غفلت
آیات اول و دوم ناظر به قوم «عاد» و «ثمود» است که پیامبرانی به نام «هود» و «صالح » داشتند این جمعیت با پیشرفتی که در کشاورزی و صنعت پیدا کرده بودند سخت سرگرم به دنیا شده و به آن دل بسته بودند و آرزوهای دور و دراز آنها را در خود غرق ساخته بود و چنان گرفتار غرور و کبر و نخوت شده بودند که نه تنها کمترین اعتنایی به دعوت خیرخواهانه پیامبرشان هود و صالح (ع) نکردند، بلکه به مبارزه با آنها برخاستند.
قرآن مجید در نخستین آیه از آیات بالا، از زبان حضرت صالح (ع) خطاب به آن قوم سرکش چنین نقل می کند: «به خاطر بیاورید که قوم عاد به خاطر طغیان از میان رفتند و خداوند شما را جانشینان آنان قرار داد و در زمین مستقر ساخت که در دشت هایش قصرها برای خود بنا می کنید و در کوه ها(در دل سنگ ها) برای خود خانه هایی می تراشید، به یاد نعمت های خدا باشید و در زمین فساد نکنید»! (وَاذْکرُوا إِذْ جَعَلَکمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکمْ فِی الأرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیوتًا فَاذْکرُوا آلاءَ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ)[5]
در دومین آیه وضع قوم «عاد» را شرح می دهد که توضیحی است برای آیه قبل که در باره قوم «ثمود» بود.
از زبان پیامبرشان(حضرت هود- علیه السلام -) چنین نقل می کند: «آیا شما بر هر مکان مرتفعی نشانه ای از سر هوا و هوس می سازید؟ - و قصرها و قلعه های زیبا و محکم بنا می کنید که گویی در دنیا جاودانه خواهید ماند»! (أَتَبْنُونَ بِکلِّ رِیعٍ آیةً تَعْبَثُونَ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکمْ تَخْلُدُونَ)[6]
هود- علیه السلام - با این سخن به آنها می فهماند که یکی از علل مهم انحراف شما هوسرانی و تکیه بر آرزوهای دراز است که شما را از خدا غافل کرده و در زرق و برق دنیا غرق ساخته است.
«مصانع » جمع «مصنع» به معنی ساختمان و قصر مجلل و محکم است، این واژه از ماده «صنع » گرفته شده که به معنی کار نیکو انجام دادن است، بنابراین صنع به هر کاری گفته نمی شود، بلکه به کارهایی اطلاق می گردد که دارای امتیاز خاصی است.
قوم عاد و ثمود تصور می کردند که با این بناهای محکم و زیبا و خانه های مجللی که در درون دل کوهها ایجاد کرده بودند، می توانند خود را از آفات و گزند حوادث مصون دارند و سالیان دراز زنده بمانند و به عیش و نوش بپردازند.
همین معنی در باره قوم ثمود در آیات دیگری مطرح شده است و باز از زبان صالح (ع) این چنین می خوانیم: «أَتُتْرَکونَ فِی مَا هَا هُنَا آمِنِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیونٍ وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیوتًا فَارِهِینَ؛ آیا چنین می پندارید که همیشه در نهایت امنیت در نعمت هایی که اینجاست، می مانید - در این باغ ها و چشمه ها - در این زراعت ها و نخل هایی که میوه هایش شیرین و رسیده است و شما از کوه ها خانه هایی(بسیار محکم) می تراشید و در آن به عیش و نوش می پردازید(و همه چیز را به دست فراموشی می سپارید؟!)»[7]
بی شک غرور و غفلت حاصل از طول امل منحصر به قوم عاد و ثمود نبود، ولی در قرآن مجید در مورد این دو گروه سرکش، این رذیله اخلاقی برجستگی خاصی دارد.
در سومین آیه سخن از گفتگوی مؤمنان و منافقان در روز قیامت است که منافقان خود را در ظلمت و تاریکی در صحنه محشر می بینند، در حالی که مؤمنان در پرتو نور و ایمان به سوی بهشت در حرکتند، منافقان از مؤمنان تقاضا می کنند اجازه بدهید ما هم از نور شما بهره ای بگیریم، ولی دیوار بلندی در میان این دو فاصله می شود.
در اینجا منافقان فریاد می زنند «... أَلَمْ نَکنْ مَعَکمْ...؛ آیا ما در دنیا با شما نبودیم(پس چرا از ما جدا شدید؟)»[8]مؤمنان در پاسخ می گویند: «آری ما با هم بودیم، ولی شما خود را فریب دادید و در انتظار حوادث ناگوار برای مسلمانان بودید و پیوسته در امر معاد و دعوت پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله - ابراز تردید می کردید و آرزوهای دراز، پیوسته شما را مغرور ساخت تا فرمان مرگ شما از سوی خدا فرارسید»،(...قَالُوا بَلَی وَلَکنَّکمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکمُ الأمَانِی حَتَّی جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ...)[9]به این ترتیب آیه فوق عامل بدبختی منافقان را در چهار چیز خلاصه می کند که چهارمین آنها آرزوهای طول و دراز است.
«امانی» جمع «امنیه» از ماده «منی »(بر وزن مغز) در اصل به معنی اندازه گیری کردن است، و «تمنی » به معنی آرزوست، چرا که انسان در درون دل در عالم خیال اموری را برای خود اندازه گیری می کند و به همین جهت به خیالات باطل و سخنان دروغ و آرزوهای دور و دراز «امنیه » و جمع آن «امانی» اطلاق شده است.
در تفسیر منهج الصادقین و تفسیر قرطبی در ذیل این آیه حدیثی از پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله - نقل شده که مضمونش این است: «آن حضرت در حالی که یارانش را موعظه می فرمود خط هایی(موازی هم) بر زمین کشید، بعد یک خط عمودی بر همه آنان رسم فرمود، سپس گفت: می دانید این خطوط چه معنی دارد؟ عرض کردند: نه یا رسول الله! فرمود: این خطوط مانند آرزوهای دور و دراز انسان هاست (که حد و مرزی ندارند) و آن یک خط(عمودی) همان مرگ و پایان زندگی است که بر همه آنها کشیده می شود و همه آمال و آرزوها را باطل می کند».
همین معنی با تفاوت مختصری از «ابن مسعود» نقل شده است و پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله - خطی به شکل مربع کشید و خطی در وسط آن رسم فرمود و آن را به خارج مربع ادامه داد و خطوط کوچکی از طرف راست و چپ آن کشید، سپس فرمود: این(خطی که در وسط مربع است) انسان است و این(مربع) اجل اوست که به او احاطه کرده و این(ادامه خطی که به خارج از مربع پیش رفته) آرزوهای دراز اوست که از اجل و مرگ او هم فراتر می رود و این خطوط کوچک عوارض و حوادثی است که او را احاطه کرده، اگر(فرضا) اجل خطا کند، این حوادث و عوارض او را از بین می برند و اگر این حوادث و عوارض خطا کنند اجل او را از میان برمی دارد»[10]
در چهارمین آیه مؤمنان را به طور غیر مستقیم مخاطب قرار داده و هشدار می دهد که مراقب وضع خویش باشند، مبادا بر اثر آرزوهای دور و دراز به سرنوشت مرگبار و اسفناک اقوام پیشین گرفتار شوند، می فرماید: «آیا وقت آن نرسیده است که دل های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد، و مانند کسانی نباشند که پیش از این کتاب آسمانی به آنها داده شد، سپس زمان طولانی به آنها گذشت (و بر اثر غفلت و آرزوهای دراز) قلب های آنها قساوت پیدا کرد. و بسیاری از آنان گناهکارند. (أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا یکونُوا کالَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ) (حدید،16).
مطابق این آیه آنچه باعث نرمش قلب آدمی و انعطاف آن به سوی حق و خشوع و خضوع در پیشگاه خدا می شود، همان ذکرلله و یاد خدا و توجه به حق است، آری یاد خدا است که آرزوهای دور و دراز را بر می چیند، و انسان را متوجه مسؤولیت هایش می کند، و دل را نورانی، و فکر انسان را واقع بین و ماهیت زندگی ناپایدار دنیا را در برابر او مشخص می سازد.
دلی کز نور معنی نیست روشن مخوانش دل که آن سنگ است و آهن دلی کز گرد غفلت زنگ دارد از آن دل سنگ و آهن ننگ دارد.
در پنجمین آیه خطاب به پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله -، اشاره به کفار و مشرکان کرده، می فرماید: «بگذار آنها بخورند و از دنیای مادی بهره گیرند و آرزوها(ی دراز) آنان را غافل سازد ولی به زودی خواهند فهمید(که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده اند)»، (ذَرْهُمْ یأْکلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَیلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ)
آری آنان همچون چهارپایانند که جز آب و علف چیزی نمی فهمند، تنها تفاوتی که با چهارپایان دارند و آنها را از چهارپایان پست تر کرده این است که یک مشت آرزوی طول و دراز اطراف فکرشان را احاطه کرده و به آنها اجازه نمی دهد که در سرنوشت خود بیندیشند و پیش از آنکه دست اجل گریبان آنها را بگیرد بیدار شوند و از بیراهه بازگردند.
در اینجا تاثیر منفی آرزوهای دراز در وجود انسان به خوبی تبیین شده و نشان می دهد که تا چه حد آرزوها انسان را به خود مشغول می سازد و از خدا غافل می کند.
تعبیر به «ذرهم» (آنها را رها کن) به وضوح نشان می دهد که امیدی به هدایت این گروه نیست وگرنه پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله - هرگز مامور نمی شد آنها را رها سازد.
چگونه می توان امید به هدایت گروهی داشت که هدف نهایی آنها خور و خواب همچون حیوانات است و آرزوهای دراز به آنها اجازه نمی دهد که لحظه ای به پایان زندگی و به آفریدگاری که این مواهب حیات را به آنها بخشیده بیندیشند و در باره هدفی که برای آن آفریده شده اند لحظه ای فکر کنند.
در ششمین آیه مورد بحث، اشاره به این حقیقت می کند که غالبا آرزوهای دراز که هرگز انسان به آنها نمی رسد، او را احاطه می کنند و امکانات او را که باید در مسیر سعادت به کار گرفته شود به خود جذب می کند و او را از راه بازمی دارد، می فرماید: «آیا انسان به آنچه آرزو می کند می رسد؟!(نه هرگز نخواهد رسید)» (أَمْ لِلإنْسَانِ مَا تَمَنَّی)[11]
این استفهام در واقع یک نوع استفهام انکاری است، چگونه ممکن است انسان به همه آرزوهایش برسد در حالی که طول آرزوها گاه دهها یا صدها برابر عمر اوست! و گاه اصلا نقطه پایانی ندارد! و هر جا برسد آرزوهای دیگری در برابر او خودنمایی کرده و وی را به سوی خود جلب می نماید.
باید توجه داشت که این آیه به دنبال آیاتی است که اشاره به بت های مشرکان می کند که آرزو داشتند شفیع آنها در درگاه خداوند شوند و قرآن می گوید این آرزو هرگز برآورده نخواهد شد، ولی با این حال مفهوم آیه عام است و به اصطلاح مورد، مخصص نیست.
در هفتمین آیه سخن از دنیاپرستان خودخواه با آرزوهای دور و دراز است، می فرماید: «وای بر هر عیبجوی مسخره کننده ای - همان کس که مال و ثروت(عظیمی) را جمع آوری و شماره کرده است(بی آنکه حساب مشروع و نامشروع را بکند) و گمان می کند اموالش سبب جاودانگی اوست!»، (وَیلٌ لِکلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِی جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ[12]یحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ)[13]
در واقع این سه آیه علت و معلول یکدیگرند، چرا که این انسان بی خبر و خودبین و خودپسند دیگران را استهزاء می کند، به خاطر آنکه ثروت عظیمی برای خود از طرق نامشروع فراهم ساخته، چرا دست به جمع چنین ثروتی زده؟ به خاطر اینکه می پندارند داشتن چنین ثروتی به او جاودانگی می دهد، این پندار که با«طول امل » و آرزوهای دراز همراه است سبب غرور و خودبرتربینی می شود و آن هم به نوبه خود سبب استهزاء و عیب جویی نسبت به دیگران است.[14]
از این آیه به خوبی می توان استفاده کرد که آرزوهای دراز گاهی به حدی می رسد که انسان مرگ را به کلی فراموش کرده، خود را جاودانه می پندارد و همین امر سبب طغیان و سرکشی او می شود و آن طغیان سرچشمه گناهان دیگری می گردد.
در هشتمین و آخرین آیه مورد بحث، سخن از گروهی است که حق را شناختند و سپس به آن پشت کردند و از آن اعراض نمودند، می فرماید: «کسانی که بعد از روشن شدن حق به آن پشت کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهای طولانی فریفته است!»، (إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّیطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَی لَهُمْ)[15]
«املی لهم» از ماده «املاء» به معنی پدید آوردن آرزوهای دور و دراز است که انسان را به خود مشغول می دارد.
در واقع آیه ناظر به این حقیقت است که چگونه ممکن است یک انسان حق را بشناسد و باور کند سپس آن را نادیده بگیرد و به آن پشت کند و راه نجات خود را ببیند با این حال از بی راهه برود!
آیا می توان باور کرد انسان عاقلی چنین کند؟! آری! هنگامی که تسویلات شیطان انسان را احاطه کند و زشتی ها را در نظرش به صورت زیبایی ها نشان دهد و او را گرفتار آرزوهای دور و دراز سازد، بعید نیست حق را به دست فراموشی بسپارد و به آن پشت کند.
از اینجا می توان دریافت که آرزوهای طولانی چه بلایی بر سر انسان می آورد و چگونه انسان عاقل را به کلی از عقل و خرد بیگانه می کند؟!
از مجموع آیات فوق که قسمتی در باره اقوام پیشین بود و بخشی درباره معاصران پیامبر- صلی الله علیه و آله - و قسمتی نیز به صورت یک قانون کلی مطرح شده بود می توان چنین نتیجه گرفت که طول امل و آرزوهای دراز از خطرناک ترین دشمنان سعادت بشر است که نه تنها افراد، بلکه اقوام و ملت ها را در کام مرگ و بدبختی فرومی برد.
پی نوشت ها
[1] بحارالانوار، جلد 74، صفحه 173.
[2] بحارالانوار، جلد 14، صفحه 329 (با کمی توضیح).
[3] المحجة البیضاء، جلد 8، صفحه 245.
[4] نهج البلاغه، خطبه 42.
[5] اعراف، 74
[6] شعرا،129 - 128
[7] شعرا،149 تا146
[8] حدید، 14.
[9] همان، 14.
[10] تفسیر قرطبی، جلد9، صفحه 6417.
[11] نجم، 24.
[12] این احتمال نیز در تفسیر «عدده » داده شده است که منظور شمارش کردن نیست، بلکه مال وا وسیله و «عده » خود قرار دهد و در همه حال بر آن تکیه نماید.
[13] همزه، 1 تا3.
[14] «همزة » و «لمزة » هر دو صیغه مبالغه است، اولی از ماده «همز» به معنی شکستن گرفته شده و دومی از ماده «لمز» به معنی غیبت و عیب جویی کردن است، بعضی معتقدند «همزة » به کسی می گویند که با اشارات عیبجویی می کند و «لمزة » به کسی که با زبان این کار را انجام می دهد.
[15] محمد، 25.