مقدمه
جامعه ای که پیامبر اعظم (ص) در آن مبعوث شد، از لحاظ فرهنگی بسیار ابتدایی، بسیط، غریزه محور، مردسالار، متعصب و خرافه پرست بود و مردم به لحاظ اجتماعی دارای ساختاری از هم گسیخته بود و هیچ گونه هم گرایی اجتماعی میان مردم به چشم نمی خورد. اداره جامعه به صورت عشیره ای و قبیله ای بود و هر قبیله متناسب با خلق و خوی و آداب رییس عشیره، فهم و رفتارش رقم می خورد. در چنین جامعه عقب مانده ای پیامبر اسلام (ص) با آموزه های بسیار گسترده و عمیق در عرصه های گوناگون، به ویژه در مقولات اجتماعی و حکومت داری و با اهداف متعالی مبعوث شد و در مدت کوتاهی موفق شد نهادهای اجتماعی و حکومت دینی را بر محور دریافت های وحیانی پی ریزی نماید.
در سالی که از سوی رهبر حکیم و فرزانه انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنه ای (مد ظله العالی)، به نام پیامبر اعظم (ص) نام گذاری شده است، شایسته است تلاش ویژه ای در بازخوانی سیره و رفتار حضرت رسول (ص) در تمامی عرصه ها، به ویژه روش حکومت داری، به منظور الگوپذیری به عمل آید. از این رو، مدرسه تخصصی فقه و اصول، وابسته به مرکز جهانی علوم اسلامی، همایشی تحت عنوان «جایگاه سیره پیامبر اعظم (ص) در فقه» با چهار محور اصلی و حدود بیست محور فرعی، از جمله سیره حکومت داری پیامبر (ص) برگزار می کند.
این نوشته که به این مناسبت قلمی شده است، نگاهی اجمالی دارد به برخی از احکام حکومتی آن حضرت در راستای حکومت داری.
پیش از آغاز بحث توجه به چند نکته مفید است:
1- مطالب مربوط به هر یک از عنوان های حکومت و حکم حکومتی در حدی گسترده است که نیازمند تدوین کتاب، بلکه کتاب های متعدّدی است؛ از این رو در این نوشته به برخی از مباحث، آن هم در حد ضرورت در راستای هدف مقاله پرداخته شده است.
2- پیام این نوشته عبارت است از نشان دادن جلوه هایی از اختیارات رسول خدا (ص) که نشأت گرفته از ولایت تشریعی آن حضرت در خصوص امر حکومت داری است و الگوسازی عمل کرد ولایی آن حضرت برای فقهای برخوردار از ولایت [1]در عصر غیبت در راستای اداره حکومت، و گشودن بن بست ها و حل مشکلات و برطرف کردن نیازمندی ها.
3- مقتضای اصل اولی در موارد شک این است که حکم حکومتی نباشد.
4- مبحث حکم حکومتی، افزون برکارآمدی و گره گشایی در امر حکومت، در مباحث علمی، از جمله در بحث تعارض روایات، کارآمد است؛ زیرا در بسیاری از موارد به جای ارتکاب خلاف ظاهر و حمل روایت بر استحباب و یا کراهت، می توان آن را حمل بر حکم حکومتی کرد.
5- در این نوشته بحثی از سند روایات نشده و مدعا بر فرض صدور روایت مطرح شده است.
1- مفهوم مصلحت
ارباب لغت «مصلحت» را از نظر وزن و معنا همانند منفعت دانسته اند؛ [2]زیرا مصلحت یا اسم مکان است، یعنی«محل و مکان صلح و صلاح »که موجب نفع و بهره مندی است و یا مصدر است به معنای برقرار کردن «صلح و صلاح میان افراد »که باز هم سبب بهره مندی افراد می شود. اما از نظر اصطلاح علما، مصلحت مفهومی شبیه مفهوم لغوی دارد. ابو حامد غزالی می گوید: مصلحت عبارت است از «جلب منفعت و دفع ضرر ». [3]
محمد سلام مذکور در تعریف اصطلاحی مصلحت آورده است: مصلحت عبارت است از جلب منفعت و دفع ضرر به مقداری که مقاصد شریعت حفظ شود. [4]بسیاری از صاحب نظران دیگر نیز مصلحت را به خیر، صلاح و منفعت تفسیر کرده اند. با مراجعه به نوشته ها معلوم می شود در مفهوم لغوی و اصطلاحی مصلحت اختلافی نیست، ولی در مصادیق آن اختلاف زیاد است.
2- اقسام مصلحت
مصلحت، در فقه، به ویژه فقه اهل سنت، جایگاه و نقش بارزی دارد؛ زیرا در فقه اهل سنت از منابع اجتهاد محسوب می شود و در فقه شیعه افزون بر این که احکام حکومتی دایر مدار مصالح و مفاسد ملزمه است، احکام غیر حکومتی نیز به گونه ای تابع و در محور مصالح و مفاسد قرار می گیرد؛ از این رو شایسته است نیم نگاهی به اقسام مصلحت داشته باشیم. مصلحت مانند دیگر مقولات اجتماعی از جهات گوناگون به اقسامی تقسیم پذیر است؛ از جمله:
1- از حیث اعتبار و عدم اعتبار از سوی شارع:
الف)مصالح معتبر از سوی شارع؛ مانند: مصلحت حفظ دین، نفس، جان و مال.
ب)مصالح غیر معتبر؛ مثل: مصلحت زیاده برای رباخوار در معاملات ربوی و مصلحت برابری ارث زن و مرد.
ج)مصالح مسکوت که تحت عنوان مصالح مرسله از آن یاد می شود و معلوم نشده است که از قسم اول است و دلیل بر اعتبار آن هست و یا از قسم دوم و دلیل بر اعتبار آن نیست. خود مصالح مرسله نیز به اقسام مختلفی تقسیم می شود؛ مثل: ضروریات، حاجیات، اخلاقیات. دراین باره میان فقه شیعه و اهل سنت اختلاف اساسی و بحث های دامنه داری است که طرح آنها از حوصله این نوشته خارج است.
2- از حیث درجه اعتبار: یقین آور، ظن آور، شک آور و وهم آور؛
3- از حیث مکان: دنیوی و اخروی؛
4- به لحاظ زمان: عاجل و آجل تقسیم می شود؛
5- از حیث ثبات و تغییر: ثابت و متغیر؛
6- از حیث افراد، مصلحت تقسیم می شود به فردی و اجتماعی و مصالح اجتماعی نیز اقسام مختلفی دارد.
3- معیارهای مصلحت مورد بحث
بی گمان هرگونه افراط و تفریط در بکارگیری عنصر مصلحت در صدور احکام حکومتی، آثار شوم و پی آمدهای زیان باری به دنبل دارد؛ چه آن که بی توجهی و نادیده گرفتن مصالح و مفاسد، سر از جمود فکری و انسداد رفتاری درمی آورد و مهر تأیید برناکارآمدی فقه خواهد شد و، از سوی دیگر، باز بودن و افراط در اعمال مصالح و مفاسد، موجب هرج و مرج و قیاس و... . در نتیجه، نابودی فقه و دین و به تعبیر روایت، سوزاندن دین (مَحق الدین) خواهد شد؛ از این رو، ضروری است ضوابط و معیارهای مصلحت دخیل در احکام حکومتی به دقت بررسی شود. این مطلب از بحث های اساسی است و تفصیل آن از حوصله این مقال خارج است ولی در حد اختصار به بعضی از ضوابط و معیارهای لازم الرعایه در تشخیص مصلحت اشاره می شود.
1-3- عدم مخالفت با احکام کلی شرعی
به عبارت روشن تر، مصلحت اندیشی حکومت اسلامی باید در چهارچوب احکام شرعی کلی باشد؛ زیرا پیش فرض این است که حاکم اسلامی در راستای اداره حکومت اسلامی براساس ولایتی که از سوی شارع به او داده شده، حکم صادر می کند.
2-3- خبرویّت در تشخیص
باید حداکثر توانایی علمی و تخصصی به کار رود تا مصلحت تشخیص داده شده واقعی باشد و جنبه های گوناگون نیازهای جامعه و حکومت را در نظر داشته باشد.
3-3- توجه به قاعده اهمّ و مهم
واضح است که در هر جامعه ای مصالح و مفاسد بسیاری وجود دارد. آن مصلحت و مفسده ای می تواند دخیل در صدور حکم حکومتی باشد که به حکم عقل، اهم باشد.
4-3- هدفمند بودن
مصالح و مفاسد مورد بحث باید در جهت نیل به اهداف متعالی اسلام و سعادت دنیا و آخرت افراد جامعه باشد.
بنابراین، هر مصلحتی نمی تواند مصدر حکم شرعی باشد. بلکه باید منطبق با معیارها و ضوابط باشد.
4- مبانی تبعیت احکام شرعی از مصالح و مفاسد
از نظر فقهای شیعه تمامی احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد است؛ یعنی در احکام ایجابی به معنای اعم (وجوب، استحباب و اباحه اقتضایی ) مصالح و منافع مکلّف، اعم از فردی و اجتماعی در نظر گرفته شده است و احکام سلبی (حرمت و کراهت) [5]نیز تابع مفاسد و ضررهای شخصی و اجتماعی است. درباره این مدعا که بحث اصولی و کلامی است در دانش اصول و کلام به تفصیل بحث و بر آن استدلال شده است. در اصل این که احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد است، فقهای شیعه اتفاق نظر دارند، ولی نسبت به این که آیا این مصالح و مفاسد امور واقعی و تکوینی است که از آن به مصالح و مفاسد نفس الامری تعبیر می شود و یا مصلحت و مفسده ممکن است واقعی نباشد، بلکه در خود جعل قانون باشد، اختلاف است. مشهور فقیهان قایل به نظریه اول هستند. در هر صورت، در این قسمت به برخی از ادله تبعیت احکام از مصالح و مفاسد اشاره می شود. امام رضا علیه السّلام می فرماید:
انا وجدنا کُلَّ ما أحلَّ اللّهُ تبارک و تعالی، ففیه صلاحُ العباد و بقاؤُهم و لَهم الیه الحاجةُ، التی لا یستغنون عنها و وجدنا المحرَّمَ مِن الاشیاء لا حاجة للعباد الیه و وجدناه مُفسِدا داعیا إلی الفناء و الهلاک؛ [6]ما آنچه از احکام حلال (ایجابی) را دیده ایم در آن منفعت بندگان و اسباب بقای آنان نهفته بوده است، به گونه ای که مردم نیاز شدید به آن دارند و آنچه از احکام حرام (سلبی ) را یافته ایم مورد نیاز بندگان نیست و در آن مفسده و ضروری است که موجب نابودی و نیستس آنان است.
شهید مطهری در مقام و بینش و برداشت های متحجر اشاعره می فرماید: قوانین اسلامی، به اصطلاح امروز، در عین این که آسمانی است، زمینی است؛ یعنی بر اساس مصالح و مفاسد موجود در زندگی بشر است؛ بدین معنی که جنبه مرموز و صددرصد مخفی و رمزی ندارد که بگوید حکم خدا به این حرف ها بستگی ندارد، خدا قانونی وضع کرده و خودش از رمز آن آگاه است. نه؛ اسلام اساسا خودش بیان می کند که من هر چه قانون وضع کرده ام براساس همین مصالحی است که یا به جسم شما مربوط است و یا به روح شما. [7]
آنچه در این مبحث اهمیت دارد توجه به این مطلب است که مصالح و مفاسدی که احکام شرعی تابع آنهاست یکسان نیست؛ زیرا برخی از مصالح و مفاسد همیشگی است و برخی از آنها موقت و برآمده از عوامل خواست زمانی و مکانی و همانند آنهاست که با تحقّق یکی از این عوامل و یا مفسده نیز پیدا می شود و حکم شرعی را در پی دارد و با رفتن آن عامل، مصلحت و مفسده نیز می رود و در نتیجه، حکم شرعی نیز می رود.
فهم این مطلب ما را در تبیین خاستگاه و ماهیت حکم حکومتی و احکام دیگری که مانند آن موقت است یاری می رساند. این مدعا امری است روشن و در دانش اصول بر آن استدلال شده و مهم تر از همه، در بیانات ائمه علیهم السّلام بدان اشاره شده است. حضرت امام رضا علیه السّلام می فرماید: ثم رأیناه تبارک و تعالی قد احلّ بعض ما حرّم فی وقت الحاجة لما فیه من الصلاح فی ذلک الوقت نظیر ما احل من المیتة و الدم و لحم الخنزیر اذا اضطُرَّ الیه المضطرّ لما فی ذلک الوقت من الصلاح و العصمة و دفع الموت؛ [8]خداوند تبارک و تعالی برخی از محرمات را به هنگام نیاز حلال کرده است؛ زیرا در وقت حاجت در آنها منفعت است؛ مانند حلال شدن مردار، خون و گوشت خوک به هنگام نیاز شخص مضطر؛ زیرا خوردن این ها سبب حفظ جان می شود.
روایات دال بر تبعیت احکام از مصالح و مفاسد، فراوان است. افزون بر آن عقل سلیم حکم می کند که دستورهای صادر از حکیم قادر لغو و بیهوده نیست، بلکه براساس حکمت (مصلحت و مفسده) است. افزون بر این در بسیاری از آیات و روایات: مثل آیات مربوط به طهارت، صلاه، صوم، جهاد، حج، قصاص، حدود و ارث، به مصلحت هر یک از احکام تصریح شده است.
5- اقسام حکم
در دانش اصول، حکم از جهات مختلف به اقسام گوناگونی تقسیم شده و پس از تعریف هر قسم، در تفاوت ها، ویژگی ها و ملاک های هر قسمی به تفصیل بحث شده است. در این بخش برای ایجاد فضای بحث، به اختصار به بعضی از آن مباحث که با موضوع نوشته (احکام حکومتی) ارتباط دارد، اشاره می شود:
1- حکم به اعتبار ویژگی های خود حکم، به تکلیفی و وضعی تقسیم می شود.
2- حکم به اعتبار ویژگی های مکلّف، به حکم واقعی و ظاهری و به اولی و ثانوی تقسیم می شود.
3- حکم به اعتبار ویژگی های حاکم به حکم شرعی و حکومتی تقسیم می شود.
همان گونه که در بالا اشاره شد، هر یک از این اقسام به اقسام دیگری قسیم می شوند؛ از باب مثال حکم تکلیفی به پنج قسم وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه تقسیم می شود و تنها واجب نیز به ده قسم تقسیم شده است.
در مبحث حکم ثانوی نیز مصادیق آن را دوازده مورد ذکر کرده اند که هر یک به منزله قسمی از احکام ثانوی به شمار می آید.
بحث تفصیلی همه این ها از حوصله نوشته خارج است.[9]
6- تعریف حکم حکومتی، و برخی دیگر از اصطلاحات آن
فقها تعریف دقیقی از حکم حکومتی ارائه نکرده اند و نبود تعریف جامع و مانع، در تمام مباحث مربوط به آن مشهود است؛ با این حال از لا به لای کلمات فقها تعریف هایی که تا حدودی ویژگی های حکم حکومتی را تبعیین کند می توان یافت؛ از جمله علامه طباطبایی می فرماید: احکام حکومتی تصمیم هایی است که ولیّ امر در سایه قوانین شریعت و رعایت موافقت آن ها به حسب مصلحت وقت، اتخاذ و طبق آن ها مقرراتی وضع و اجرا می کند. [10]
برخی از صاحب نظران دیگر از جمله صاحب جواهر نیز تعریفی مشابه این ارائه کرده اند. [11]
ممکن است بر این تعریف اشکال شود که درست است که برخی از احکام حکومتی جنبه اجرایی دارد، ولی این ویژگی فراگیر نیست؛ زیرا برخی از احکام حکومتی جنبه اجرایی ندارد، مانند حکم به ثبوت اول ماه؛ بنابراین کلمه اجرا در تعریف اگر قید احتزاری باشد، صحیح نیست. ولی ممکن است بگوییم: اولا، بنا به گفته برخی از بزرگان، از جمله آخوند خراسانی، این تعریف ها شرح الاسم اند، نه تعریف حقیقی تام؛ ثانیا، ممکن است بگوییم اجرا قید غالبی است، نه احترازی. بنابراین جایی برای اشکال باقی نمی ماند.
در هر صورت، مقصود از حکم حکومتی احکامی است که مدیریت جامعه اسلامی، که مورد تأیید شارع نیز هست، برای حل مشکلات و گشودن گره ها، براساس مصالح و مفاسد صادر می کند.
فقها از احکام حکومتی با تعابیر و اصطلاحات گوناگونی یاد می کنند که هر یک از این اصطلاحات با توجه به یکی از ویژگی های آن بیان شده است؛ از جمله:
1- احکام ولایی: از آن جهت که احکام حکومتی از مقام ولایت و حکومت صادر می شود به احکام ولایی شهرت یافته است.
2- حکم حاکم: از آن جهت که احکام حکومتی مربوط به اداره و شئون حکومت است و از مقام متصدی حکومت صادر می شود به آن احکام حاکم گفته می شود.
3- احکام سلطانی: این تعبیر بیش تر در کلمات فقهای اهل سنت به کار گرفته شده و تحت عنوان «احکام السلطانیه» کتاب های فراوانی نگاشته شده است که از جمله الاحکام السلطانیه ماوردی را می توان نام برد.
4- احکام متغیر: این اصطلاح بدان جهت است که احکام حکومتی در برابر احکام ثابت اوّلی-که برای تمام افراد و در تمام زمان ها و مکان ها جعل شده و ثابت اند -برای زمان و یا مکان خاصی جعل شده و تغییر پذیرند.
5- حکم ثانوی: برخی از صاحب نظران [12]براین باورند که احکام حکومتی مصداق احکام ثانوی است، از این رو از آنها به احکام ثانوی تعبیر می کنند. البته این نظر جای بحث و دقت دارد که در جای خود بحث ورد شده است.
7- تفاوت های احکام حکومتی و احکام ثانوی
برخی از صاحب ظران بر این باورند که در شرع مقدس حکمی به نام حکم حکومتی وجود ندارد بلکه حکم یا اولی است و یا ثانوی، و مواردی که حکم حکومتی شمرده می شود، مصادیق حکم ثانوی است؛ زیرا با تحقّق عناوین ثانوی و تزاحم میان حکم اولی و ثانوی حاکم براساس درک مصلحت اهم، در مورد عنوان ثانوی، حکم به ترجیح آن بر حکم اولی می کند، مثل قضیه تنباکو؛ بنابراین تحریم تنباکو حکم حکومتی از سوی میرزای شیرازی نبود، بلکه ترجیح مصلحت بود در ناحیه عنوان ثانوی؛ یعنی ضرر و زیان مسلمانان در عمل به قرارداد تالبوف، بر حکم اولی وجوب وفای به عقد از باب «اوفوا بالعقود». [13]
شاید مهم ترین دغدغه ای که موجب انکار احکام حکومتی می شود این باشد که اثبات حکم حکومتی برای امامان معصوم علیهم السّلام در عصر حضور و برای فقها در عصر غیبت، مستلزم پذیرش نوعی حق تشریع برای آنهاست و این مطلب با اصل انحصار حقّ تشریع برای ذات مقدس الهی منافات دارد.
ولی این دغدغه و نگرانی هنگامی جا دارد که ما حق تشریع را بالاصاله برای آنها قایل باشیم، اما اگر بگوییم خداوند متعال در موارد خاص و در حد محدود آن هم با شرایط و ضوابط معین، حقّ صدور احکام حکومتی را داده است، با اصل فوق منافات ندارد؛ زیرا این حق تشریع بالاصاله نیست. در هر صورت، به نظر می رسد این مدعا که تمامی احکام حکومتی مصادیق عنوان ثانوی اند از جهات مختلف نادرست است و در این بخش تنها به برخی از تفاوت های حکم حکومتی و حکم ثانوی اشاره می شود:
1- برخی از احکام حکومتی نمی تواند مصداق عناوین ثانوی باشد، مثل حکم به ثبوت رؤیت هلال و همانند آن که از نظر ماهیت با حکم ثانوی ناسازگار است.
2- عناوین ثانوی در مصطلح فقهی در قلمرو وظایف فردی ساری و جاری است و اما حکم براساس مصالح و مفاسد در حوزه اجتماع و حکومت، در اصطلاح فقها عبارت است از حکم حکومتی.
3- تشخیص مصلحت و مفسده ای که منشأ احکام ثانوی است، بر عهده شارع مقدس است، مثل تشخیص مصلحت و مفسده در احکام اولیه، ولی تشخیص مصلحت و مفسده در احکام حکومتی بر عهده حاکم مدیر جامعه است و از طرفی، در احکام ثانوی، مانند احکام اولی، مصالح فرد و جامعه رعایت شده است، ولی در احکام حکومتی تنها مصلحت جامعه ملاک است.
4- احکام ثانوی محدود به موارد عناوین ثانوی است، برخلاف احکام حکومتی که قلمرو وسیع و گسترده ای دارد و دایرمدار مصالح و مفاسدی است که حاکم اسلامی آن را تشخیص می دهد.
5- احکام ثانوی مانند احکام اولی بدون واسطه از سوی شارع جعل شده، برخلاف احکام حکومتی که مصدر جعل حاکم است، ولی براساس ولایت و اختیاراتی که شارع به او داده است.
6- پیروی از احکام حکومتی بر تمام مکلفان حتی مراجع دیگر واجب است، ولی پیروی از احکام ثانوی تنها بر مکلّفی واجب است که موضوع در حقّ او محقّق شده است. [14]
7- در تزاحم میان حکم حکومتی و دیگر احکام، حتی حکم ثانوی، ترجیح با احکام حکومتی است.
8- تزاحم حکم حکومتی و احکام دیگر
هرگاه میان حکم حاکم و احکام دیگر، مثل حکم اولی و یا ثانوی، تزاحم و یا تعارض برقرار شود، بی گمان یکی از مرجّحات در دو حکم متزاحم تقدیم حکم اهم بر مهم است؛ بنابراین به حکم عقل و شرع، حکم دارای مصلحت بیش تر باید مقدم شود و واضح است که حکم حاکم همیشه دارای اهمیت و مصلحت بیش تر است؛ از باب مثال اگر شخصی جهت دست یازیدن به منافع و ثروت بیش تر اموال مورد نیاز جامعه، مثل گندم را احتکار کرده باشد تا با چند برابر قیمت در بازار سیاه به فروش برساند، حکم اولی آن جواز است، از باب «الناس مسلَّطون علی اموالهم ». در این مورد اگر حاکم شرع حکم به منع احتکار و اجبار به فروش این اموال با قیمت عادلانه بکند، بی گمان این حکم حاکم مقدم است؛ چون مصلحت عامه مردم را دربردارد. حضرت امام در نامه ای به مقام معظم رهبری در این باره نوشته اند: حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول اللّه (ص) است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند. [15]چنانچه محتکر، خود، مجتهد و صاحب نظر باشد، حاکم اسلام گرچه از نظر علمی در رتبه پایین تر از او باشد، می تواند او را وادار به رفع احتکار کند. [16]
امام خمینی در جای دیگر در همین باره می فرمایند:
حکم میرزای شیرازی در حرمت تنباکو، چون حکومتی بود، برای فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود و همه علمای بزرگ جز چند نفر از این حکم متابعت کردند. [17]صاحب عروة الوثقی در مقام تقدیم حکم حاکم بر دیگر احکام و فتوای مراجع دیگر به هنگام تزاحم، آورده است: همان طور که نقض حکم به حکم حاکم دیگر جایز نیست، نقض آن با فتوا جایز نیست؛ مثلا اگر شخصی مایعی را بخرد و سپس معلوم شود که با عرق جنب از حرام ملاقات کرده است و فتوای مرجع تقلیدش بر نجاست این مایع باشد، در صورتی که حاکم حکم کند به صحت معامله، این مشتری باید تن به این معامله بدهد.[18]
شهید صدر درباره تقدیم حکم حاکم و وجوب پیروی همگان نوشته است: هرگاه حاکم اسلامی (ولی فقیه) با در نظر گرفتن مصلحت عموم، به چیزی فرمان دهد، پیروی از او بر همگان، حتی بر کسانی که عقیده دارند مصلحت مقصود حاکم اهمیت ندارد، لازم است. [19]ادله و نظر فقهایی که تصریح کرده اند بر تقدیم احکام حکومتی بر دیگر احکام به هنگام تعارض و نیز بر وجوب پیروی از احکام حکومتی، حتی بر مجتهدان دیگر، زیاد است و به همین مقدار بسنده می شود.
9- نمونه هایی از احکام حکومتی رسول خدا (ص)
پیش از بیان نمونه هایی از احکام حکومتی توجه به مطالب ذیل سودمند است:
1- نسبت به برخی از موارد روایات متعددی رسیده است که به گزارش یک مورد بسنده شده است.
2- احکام حکومتی اعم است از احکام ایجابی (امر) و سلبی (نهی ) و نیز اعم است از وجوب مستفاد از گفتار و رفتار (عمل رسول خدا (ص) ).
3- یک عنوان ممکن است تداخل کند، یعنی هم جنبه اقتصادی داشته باشد و هم جنبه جزایی.
4- آنچه آمده است نمونه هایی است از احکام حکومتی و استقصای تمامی آنها به یقین از حوصله این نوشته خارج است.
5- مصادیق احکام حکومتی فراوان است؛ از جمله:
-تمامی احکام مربوط به عزل و نصب کارگزاران حکومت.
-تمامی احکامی که با عنوان «قضی» و «حکم» و «امر» از سوی ائمه علیهم السّلام صادر شده اند به نظر امام حکم حکومتی اند.[20]
-تمام فرمان های مربوط به جنگ و صلح از سوی آن حضرات صادر شده اند.
-تمامی احکامی که درباره مجازات های خاص و تعزیر صادر شده اند.
در این قسمت برخی از احکام حکومتی در بخش های مختلف با تفصیل بیش تر آورده می شود.
1-9- احکام عبادی
1-1-9- بیرون کردن بازو از جامه احرام و هروله در طواف
در برخی از روایات آمده است رسول خدا (ص) در«عمرة القضاء»دستور دادند که مسلمانان در حال احرام بازوانشان را از جامه احرام خارج و در حال طواف هروله کنند. صاحب وسایل الشیعه چند روایت را که بر این مضمون دلالت دارد گزارش کرده است؛ از جمله: احمد بن محمد عیسی فی نوادره عن ابیه قال: سُئل ابنُ عباس فقیل له ان قوما یروون ان رسول اللّه (ص) امر بالرمل حول الکعبة فقال: کذبوا و صدوقوا. فقلت: و کیف ذلک؟ فقال ان رسول اللّه (ص) دخل مکة فی عمرة القضاء و اهلها مشرکون و بلغهم ان اصحاب محمد مجهودون فقال رسول اللّه (ص) رحم اللّه امرأ أراهم من نفسه جلدا فأمرهم فحسروا عن اعضادهم و رملوا بالبیت ثلاثة اشواط و رسول اللّه (ص) علی ناقته و عبد اللّه بن رواحة آخذٌ بزمامها و المشرکون بحیال المیزاب ینظرون الیهم ثم حجّ رسول اللّه (ص) بعد ذلک فلم یرمل و لم یأمرهم بذلک فصدقوا فی ذلک و کذبوا فی هذا؛ [21]از ابن عباس پرسیدند که گروهی نقل کرده اند رسول خدا (ص) برای طواف خانه خدا دستور به هروله داده است. ابن عباس می گوید: هم راست و هم دروغ گفته اند. پرسیدم: چگونه چنین چیزی ممکن است؟ در جواب گفت: رسول خدا (ص) در عمرة القضا داخل مکه شد و ساکنان آن مشرک بودند و به گوش آن ها رسیده بود (فهمیده بودند) که یاران محمد (ص) لاغر و ناتوان اند از این رو رسول خدا (ص) فرمود: خداوند رحمت کند شخصی را که به آنان خود را نشان دهد. پس دستور داد بازوانشان را از لباس احرام خارج، و به دور خانه سه شوط هروله کنند. در حالی که رسول خدا (ص) سوار بر ناقه اش بود و عبد اللّه بن رواحه نیز افسار آن را به دست گرفته بود و مشرکان در مقابل ناودان به آنان نگاه می کردند. پس از آن رسول خدا (ص) مناسک حج را انجام داد، ولی امر به بیرون کردن بازوان از لباس احرام و هروله نکرد؛ از این رو این قوم هم راست می گویند (در هروله) و هم دروغ (به عنوان این که هروله از اعمال دایمی طواف باشد). روایت دوم و سوم این باب نیز بر همین مطلب دلالت دارد.
از این روایت استفاده می شود که رسول خدا (ص) براساس مصلحت نشان دادن توان و قدرت مسلمانان و مأیوس کردن مشرکان دو حکم حکومتی صادر کرد: 1- بیرون کردن بازوان؛ 2- هروله در طواف. شاهد بر حکومتی بودن این دو حکم این است که محدود به همان زمان بوده است.
2-1-9- وجوب شرکت در نماز جماعت
روایاتی دلالت دارد شرکت در نماز جماعت مستحب است، با این وصف، رسول خدا (ص) بر برخی از افراد، از جمله همسایگان مسجد، شرکت در نماز جماعت را واجب کرده است؛ از جمله روایت عبد اللّه بن میمون: عن الصادق علیه السّلام عن آبائه قال: اشترط رسول اللّه (ص) علی جیران المسجد شهود الصلاة و قال لینتهینّ اقوام لا یشهدون الصلاة او لآمرنّ مؤذنا یؤذّن ثم یقیم ثم لآمرنّ رجلا من اهل بیتی و هو علی بن ابی طالب فلیحرقنّ علی اقوام بیوتهم بحزم الحطب لأنهم لایؤتون الصلاة؛ [22] امام صادق علیه السّلام از پدران بزرگوارش نقل می کند که رسول خدا (ص) حضور در نماز جماعت را بر همسایگان مسجد واجب کرده بود و (درباره فلسفه این حکم) فرموده است: گروهی که در نماز جماعت شرکت نمی کنند باید پند گیرند و یا این که دستور می دهم مؤذن اذان بگوید و نماز اقامه شود، سپس به شخصی از اهل بیتم که علی بن ابیطالب است دستور می دهم خانه آنان را با دسته ای از چوب آتش بزند؛ زیرا در نماز جماعت شرکت نمی کنند.
روایات دیگری نیز به این مضمون رسیده است؛ از جمله در مستدرک الوسایل از رسول خدا (ص) آمده است: فهمّ رسول اللّه (ص) ان یشعل النار فی دورهم حتی خرجوا و حضروا الجماعة مع المسلمین؛ [23]رسول خدا (ص) تصمیم گرفت در خانه هاشان آتش برافروزد تا این که آنان (تارکین نماز جماعت) از خانه خارج و در جماعت مسلمانان حاضر شوند.
در این گونه روایات رسول خدا (ص) براساس مصلحت (کثرت اجتماع مسلمانان) دو حکم حکومتی صادر کردند: 1- وجوب شرکت در نماز جماعت بر همسایگان؛ 2- حکم به سوزاندن منازل تارکین نماز جماعت.
3-1-9- وجوب خضاب کردن ریش
یکی از مستحبات، خضاب کردن محاسن (ریش ) است؛ با این وصف، از روایاتی استفاده می شود که رسول خدا (ص) در برهه ای از زمان آن را واجب کرده بود؛ از جمله: و سئل علیه السّلام عن قول رسول اللّه (ص) غیّروا الشعیب و لا تشبّهوا بالیهود؛ فقال علیه السّلام انما قال النبی (ص) ذلک و الدین قلّ و اما الآن و قد اتسع نطاقه؛ [24]از علی علیه السّلام درباره فرمایش رسول خدا (ص) که فرموده است: رنگ سفید موها را تغییر دهید و شبیه یهود نباشید، پرسیده شد؛ حضرت فرمود: فرمان رسول خدا (ص) هنگامی صادر شد که جمعیت مسلمانان اندک بود، ولی اکنون جمعیت و قدرت مسلمان ها زیاد است. این روایت دلالت دارد که مصلحت حکم رسول خدا (ص) بر وجوب خضاب، عبارت است از نشان دادن قدرت و توان و کثرت جمعیت مسلمانان و جلوگیری از سوء نیت دشمنان آنان.
4-1-9- نخواندن نماز بر جنازه مدیون
خواندن نماز میت بر جنازه هر مسلمانی، هر چند بدهکار، واجب است؛ با این وصف، از روایات استفاده می شود که رسول خدا (ص) بر جنازه مسلمانی که بدهکار بود نماز میت نخواند، تا این که بدهی او را ضمانت کردند؛ از جمله سعید خدری گزارش کرده است: کنّا مع رسول اللّه (ص) فی جنازة فلمّا وُضِعت، قال هل علی صاحبکم من دَین؟ قالوا: نعم دِرهمان. فقال صلّوا علی صاحبکم. فقال علی علیه السّلام هُما عَلَیَّ یا رسول اللّه و أنا لهما ضامن. فقام رسول اللّه (ص) فصلّی علیه ثم اقبل علی علیّ علیه السّلام فقال جزاک اللّه عن الاسلام خیرا و فکّ رهانک کما فککت رهان اخیک؛ [25]با رسول خدا (ص) در مشایعت جنازه ای بودیم. چون جنازه بر زمین گذاشته شد، حضرت پرسید: آیا مرده شما مدیون است! عرض شد: بله دو درهم بدهکار است. حضرت فرمود: بر جنازه همراهتان نماز بخوانید (کنایه از این که من نماز نمی خوانم، خودتان نماز بخوانید). علی علیه السّلام فرمود: من ضامن آن دو درهم می شوم. سپس رسول خدا (ص) ایستاد و بر جنازه نماز خواند و بعد رو به حضرت علی علیه السّلام کرد و فرمود: خداوند تو را از اسلام جزای خیر دهد و تو را از گرو برهاند، همان گونه که تو برادرت را از گرو رهاندی.
روایت سوم همین باب نیز بر این مضمون دلالت دارد. از این روایت استفاده می شود که رسول خدا (ص) در آن مورد خاص مصلحت دیدند واجبی را انجام ندهند. ممکن است بر حکم حکومتی بودن این عمل رسول خدا (ص) اشکالاتی وارد باشد.
احکام حکومتی اقتصاد
بی گمان رسول خدا (ص) براساس تعالیم الهی حکومت تشکیل دادند و مقولات اقتصادی از مهم ترین ارکان آن بود؛ از این رو احکام حکومتی رسول خدا (ص) در زمینه اقتصاد و معاش جامعه اهمیت زیادی دارد. در این بخش به برخی از آنها اشاره می شود:
1-2-9- منع فروش آب و مرتع
روایات متعددی دلالت دارد که رسول خدا (ص) از فروش مازاد بر نیاز آب و چراگاه حیوانات منع و نهی کرده است. این روایات را فقها حمل بر کراهت کرده اند-از این رو صاحب وسائل الشیعه بابی را تحت عنوان «کراهة بیع فضول الماء و الکلاء» منعقد کرده است-ولی این حمل برخلاف ظاهر روایات است. به علاوه، در برخی از این روایات کلمۀ «قضی» آمده است؛ بنابراین ناگزیر باید حمل بر حکم حکومتی شود؛ از جمله این روایات عبارت است از: عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال: قضی رسول اللّه (ص) بین اهل المدینة فی مشارب النخل انّه لا یمنع نفع الشی ء و قضی بین اهل البادیة انه لا یمنع فضل ماء لیمنع به فضل کلاء و قال لا ضرر و لاضرار؛ [26]امام صادق علیه السّلام می فرماید: رسول خدا (ص) میان اهل مدینه درباره آبیاری نخلستان ها حکم کرد تا از پر شدن و تراکم آب در کنار نخل ها جلوگیری نشود و نیز میان بیابان نشین ها حکم کرد تا زیادی آب را مانع نشوند تا در نتیجه، زیادی چراگاه را مانع نشوند. سپس فرمود: ضرر و زیان در اسلام نیست. از این گونه روایات استفاده می شود که رسول خدا (ص) براساس مصلحتی که در نهی از فروش آب و مرتع تشخیص داده اند، از فروش مازاد مرتع و آب نهی کردند.
2-2-9- منع از ذخیره کردن گوشت قربانی
روایاتی دلالت دارد که رسول خدا (ص) بر اساس مصلحت و مفسده ای که تشخیص دادند از ذخیره گوشت قربانی بیش از سه روز و خارج کردن آن از سرزمین مِنا نهی کردند. این منع در زمان ائمه علیهم السّلام برداشته شد؛ از جمله روایت زیر که می فرماید: عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السّلام قال: کان النبی (ص) نهی ان تحبس لحوم الاضاحیّ فوق ثلاثة ایام من اجل الحاجة: فامّا الیوم فلا بأس به؛ [27]امام باقر علیه السّلام می فرماید: رسول خدا (ص) به جهت نیاز در آن ایام، از ذخیره سازی گوشت قربانی بیش از سه روز منع کرده بودند و اما در این زمان اشکال ندارد. روایات دیگری بر این مطلب دلالت دارد.
3-2-9- حکم به خراب کردن دیوار باغ های مدینه
عن عبد اللّه بن سنان عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال: ... قد نهی رسول اللّه (ص) ان تُبنَی الحیطان بالمدینة لمکان المارّه قال: و کان اذا بلغ نخله امر بالحیطان فخربت لمکان المارّه؛ [28] امام صادق علیه السّلام می فرماید: رسول خدا (ص) در مدینه از ساختن دیوار باغ ها برای منع از استفاده عابران از میوه ها جلوگیری کرد و فرمود: وقتی(میوۀ) درخت خرمای او رسید، دستور داد دیوار برای استفاده عابران خراب شود.
روایات دیگر نیز بر این مطلب دلالت دارد؛ از جمله روایت دوم و دهم همین باب. دلالت روایات بر این که فرمان به خرابی دیوار حکم حکومتی بوده است واضح است؛ مگر این که گفته شود دستور خرابی دیوار مربوط به دیوار باغ خود رسول اللّه (ص) بوده است. پاسخ این است که اولا، در بعضی از روایات عبارت اطلاق دارد و ثانیا، نهی از اصل دیوارکشی اطلاق دارد و خطاب به تمام مسلمان هاست.
4-2-9- تعیین مساحت بازار و بخشیدن مالیات
برخی از روایات دلالت دارند که رسول خدا (ص) شخصا محل بازار و مساحت آن را تعیین می کردند. این گونه روایات از طریق شیعه و اهل بیت گزارش شد است؛ از جمله روایت ابن ماجه: ذهب رسول اللّه (ص) الی سوق النبیط فنظر الیه فقال: لیس هذا لکم سوق؛ ثم ذهب الی سوق فنظر الیه فقال: لیس هذا لکم سوق؛ ثم رجع الی هذا السوق فطاف به ثم قال: هذا سوقکم فلا ینتقض و لا یضرب علیکم خراج؛ [29]رسول خدا صلیّ اللّه علیه و اله به بازار نبیط رفتند و نگاهی بدان انداخته فرمودند: این بازار مناسب شما نیست؛ پس از آن به بازار دیگری رفتند و فرمودند: این بازار مناسب شما نیست؛ سپس به بازار اول برگشتند و دوری زدند (کنایه از تعیین مساحت بازار) و فرمودند: این بازار شماست. نباید از آن (مساحت تعیین شده) چیزی کم شود و خراجی (مالیات) برعهده شما نخواهد بود. در روایت دیگری چنین آمده است که رسول خدا (ص) با پای مبارکشان مساحت بازار را تعیین کرده اند.[30]
5-2-9- قرار دادن شرط برای تجارت بعضی از افراد
روشن است که هر انسانی در انتخاب شغل آزاد است ولیکن نظام و دولت حاکم برای تنظیم امور اجتماعی و اقتصادی، حق دارد برخی از شغل ها و کارها را در کنترل خود داشته باشد؛ از این رو نقل شده که رسول خدا (ص) برای بعضی نسبت به برخی از شغل ها شروطی وضع کرده بودند. از جمله برای حکیم بن حزام: ان رسول اللّه (ص) لم یأذن لحکیم بن حزام فی تجارته حتی ضمن له إقالة النادم و إنظار المعسر و اخذ الحق وافیا او غیر واف؛ [31]رسول خدا (ص) به حکیم بن حزام اجازه تجارت ندادند تا این که (شرطهایی را بپذیرد ): اقاله (رجوع از معاملۀ) پشیمان را به عهده بگیرد، به افراد تنگ دست مهلت دهد و حق را بدون کم و زیاد دریافت کند. واضح است که منع افراد از تجارت، حکم دایمی و ابدی نیست، بلکه موقتی و حکومتی است.
6-2-9- نهی از خوردن گوشت الاغ
حکم اولی در مصرف گوشت الاغ کراهت است. با این وصف، رسول خدا (ص) در جنگ خیبر بر اساس مصالح و مفاسدی که تشخیص داده بودند، این عمل مکروه را حرام کردند و علت آن این بود که الاغ در آن زمان وسیله سواری بود و مسلمان ها نیاز شدید به آن داشتند.
عن محمد بن مسلم و زراره عن ابی جعفر علیه السّلام انهما سألاه عن اکل لحوم الحُمُر الاهلیه؛ فقال: نهی رسول اللّه (ص) عن أکلها یوم خیبر و انما نهی عن اکلها فی ذلک الوقت لانّها کانت حمولةَ الناس و انّما الحرام ما حرم اللّه فی القرآن؛ [32]محمد بن مسلم و زراره درباره مصرف گوشت الاغ از امام باقر علیه السّلام پرسیدند، حضرت فرمودند: رسول خدا (ص) در جنگ خیبر خوردن آن را نهی کرد؛ زیرا الاغ در آن روزگار مرکب مردم بود. همانا حرام همانی است که خدا در قرآن حرام کرده است. در بعضی از روایات آمده است که رسول خدا (ص) دستور دادند دیگ های آب گوشت را که از گوشت الاغ تهیه شده بود واژگون کنند. دلالت روایت به ویژه با در نظر گرفتن تعلیل ذیل روایت و نیز روایات دال بر واژگونی دیگ ها، روشن است.
7-2-9- مصادره اموال کسانی که زکات نمی دادند
ابی داود نقل می کند رسول خدا (ص) فرموده است: زکات چهل شتر بیابان چر، یک لبون است؛ هر کس آن را به قصد پاداش الهی بدهد، خداوند به او اجر می دهد، ولی اگر کسی از دادن زکات آن امتناع ورزد، زکات را به علاوه نصف مالش از او می گیریم.[33]
8-2-9- مصادره اموال شکارچی
احمد بن حنبل نقل می کند که رسول خدا (ص) فرمود: اگر شخصی را دیدید که در حریم مدینه شکار می کند، لباس و آنچه همراه اوست برای کسی است که او را دیده است.[34]
9-2-9- مصادره اموال آوازخوان و تنبیه او
ابن ماجه گزارش کرده است: عن صفوان بن امیه قال کنّا عند رسول اللّه (ص) فجاء عمر بن مرّه فقال: یا رسول اللّه ان اللّه قد کتب علیّ الشقوة. فما أرانی أرزق إلا مِن دفّی بکفّی فَأذَن لی فی الغناء فی غیر فاحشة. فقال رسول اللّه (ص) : لا آذَنُ لک... قم عنّی و تب الی اللّه أما إنک إن فعلت بعد التقدمة إلیک ضربتک ضرباً وجیعاً و حلقت رأسک مثلة و نفیتک من أهلک و أحللت سلبک نهبد لفتیان المدینة؛ [35]صفان ابن امیه گفته است در حضور رسول خدا (ص) بودیم که عمر بن مرة آمد و گفت: ای رسول خدا (ص) خداوند بر پیشانی من شقاوت نوشته است؛ از این رو راهی برای تهیه روزی ندارم، مگر این که از راه دف زنی (دایره) امرار معاش کنم. پس اجازه دهید که در غیر مجالس مبتذل آواز بخوانم. حضرت فرمود: اجازه نمی دهم... از پیش من دور شو و توبه کن و اگر پس از این آواز بخوانی کتک دردناکی به تو خواهم زد و سرت را به گونه ای مثله خواهم تراشید و از میان خانواده ات تبعید و اموالت (آنچه همراه داری) را به عنوان غنیمت برای جوانان مدینه حلال خواهم کرد.
10-2-9- منع قبیله بنی اسد از شکار حیوانات
شکار حیوانات در فقه اسلام امری است مباح ولیکن صاحب الاصابه گزارش کرده است: رسول خدا (ص) ضرار بن أزور را به سوی قبیله بنی اسد فرستاد تا آن ها را از شکار حیوانات منع کند. [36]
3-9- احکام جزایی حکومتی
بی تردید از وظایف مهم هر حکومتی برقراری آرامش و امنیت در جامعه است و یکی از عوامل مؤثر در ایجاد امنیت، تدوین و اجرای صحیح قوانین مربوط به مجازات خطاکاران و بزهکاران است. رسول خدا (ص) به عنوان رییس حکومت، چنین وظیفه مهمی را به عهده داشتند؛ از این رو، افزون بر جعل قوانین عام و فراگیر برای همه زمان ها و مکان ها، فرمان هایی حکومتی که مخصوص زمان و یا مکان خاص باشد نیز صادر کرده اند که در این بخش به چند نمونه از آن اشاره می شود:
1-3-9- تخریب مسجد ضرار
یکی از احکام حکومتی رسول خدا (ص) فرمان تخریب و آتش زدن مسجد ضرار است. صاحب تفسیر مجمع البیان به این قضیه اشاره کرده و نوشته است: جماعتی از بنی عمرو بن عوف مسجدی را بنا و از پیامبر (ص) برای اقامه نماز در آن دعوت کردند و رسول خدا نیز آن دعوت را اجابت کردند. در این هنگام جمعیتی، در حدود دوازده و یا پانزده نفر، از منافقان از قبیله بنی غنم بن عوف از روی حسادت در کنار مسجد قبا مسجدی را بنا کردند تا در آن نماز بخوانند و در جماعت رسول خدا (ص) شرکت نکنند. بعد از اتمام بنا از رسول خدا (ص) ، در حالی که عازم سفر به تبوک بود، دعوت کردند که در آن مسجد نماز بخواند و برای آن ها دعا کند. رسول خدا (ص) فرمودند: پس از سفر خواهم آمد. و چون رسول خدا (ص) از سفر تبوک منصرف شدند، آیۀ و الّذین اتخذوا مسجدا ضرارا
[37]نازل شد. در این هنگام رسول خدا (ص) با عاصم بن عوف عجلانی و مالک بن دخشم روبرو شد و دستور داد که به این مسجد که اهل آن از ستمگران هستند بروید و آن را خراب کنید و آتش بزنید. در برخی از روایات آمده است رسول خدا (ص) عمار بن یاسر را برای انجام مأموریت به آن جا فرستاد. [38]
2-3-9- تعیین مقدار و نوع جزیه
از روایات فراوانی استفاده می شود که انتخاب نوع و مقدار جزیه در دست حاکم اسلامی است؛ از این رو رسول خدا (ص) بر حسب تشخیص مصلحت، نوع و مقدار جزیه را در موارد مختلف یکسان بیان نکرده اند؛ مثلا در برخی روایات آمده است که رسول خدا (ص) بر اهل ذمه شرط کردند که به عنوان جزیه ربا نگیرند، گوشت خنزیر نخورند و با خواهران و دختران برادر و خواهر ازدواج نکنند. [39]در برخی از روایات جزیه بعضی از اهل ذمه اهل نجران را هفتاد بُرد یمانی قرار دادند.[40]
3-3-9- آتش زدن مکان های غیر مجاز
در روایتی وارد شده است که رسول خدا (ص) دستور تخریب خیمه ای را که محل خرید و فروش شده بود، ولی از مکان هایی نبود که برای تجارت تعیین شده بودند، صادر کردند. عن ابی ذیب ان رسول اللّه (ص) مرّ علی خیمة عند موضع دار المنبعث، فقال: ما هذه الخیمةُ؟ فقالوا: خیمةٌ لرجل من بنی حارثه کان یبیع فیها التمر. فقال: حرقوها فحُرِقَت؛ [41]رسول خدا (ص) بر خیمه ای در محل دار المنبعث گذر کردند و فرمودند: این خیمه چیست؟ عرض شد: خیمه برای مردی از بنی حارثه است که در آن خرما می فروشد. پس حضرت فرمود: آن را آتش بزنید؛ پس آتش زده شد.
4-3-9- مجازات دو برابر دزد میوه
در روایتی آمده است که رسول خدا (ص) دزد میوه را دو برابر مجازات کردند. قضی النبی (ص) فی مَن سرق الثمار فی کُمّه فما أکل منه فلا شی ء علیه و ما حمل فیعزّر و یغرّم قیمته مرّتین؛ [42]رسول خدا (ص) نسبت به کسی که میوه ها را سرقت می کرد و در آستینش جای می داد حکم نمود هر آنچه خورده چیزی بر او نیست، ولی نسبت به آنچه برده تعزیر می شود و باید دو برابر غرامت بپردازد.
5-3-9- حکم به سوزاندان جامه زرد رنگ
در روایت آمده است که رسول خدا (ص) دستور داد لباسی را که رنگ زرد شده بود بسوزاندن. پیامبر (ص) عبد اللّه بن عمر را دید که لباسی بر تن داشت که زرد رنگ شده بود. به او فرمود: آیا مادرت گفته این ها را بپوشی؟ عبد اللّه بن عمر گفت: آنها را می شویم. رسول خدا (ص) فرمود: آنها را بسوزان.[43]
6-3-9- حکم به کندن درخت سمرة بن جندب
واقعه دستور کندن درخت سمره در ضمن نقل های مختلفی بیان شده است که از آن قاعدۀ «لا ضرر و لا ضرار» نیز استفاده می شود. پس از شکایت یکی از انصار از سمره که بدون اجازه او وارد باغ می شود، حضرت رسول (ص) پیشنهاد داد که سمره به هنگام داخل شدن در باغ اجازه بگیرد و پیشنهاد به معاوضه با درخت بهشتی را داد و در نهایت سمره هیچ یک از پیشنهادها را نپذیرفت و حضرت به آن مرد انصاری فرمود: اذهب یا فلانُ فاقطعها (فاقلعها) و اضرب بها وجهه؛ [44]برو درخت خرما را بکن و پیش او بینداز.
7-3-9- فرمان به تنبیه و سوزاندن اجناس کلاه برداری
اهل سنت روایت کرده اند که شخصی در خرید و فروش کالا تقلب کرده بود و رسول خدا (ص) امر کرد اجناس او را بسوزانند و کتکش بزنند. قال رسول اللّه (ص) اذا رأیتم الرجل قد غلّ فأحرقوا متاعه و اضربوه؛ رسول خدا (ص) فرمود: هرگاه مردی را دیدی که در معامله غش کرده، اجناسش را آتش و خودش را کتک بزنید. ممکن است در حکومتی بودن این حکم اشکال شود که لسان روایت حکم کلی دایمی است، مگر این که الف و لام «الرجل » را عهد ذکری بگیریم و بگوییم حکم در مورد فرد خاصی است.
8-3-9- تبعید حَکَم بن ابی عاص
اهل سنت روایت کرده اند که حکم بن ابی عاص به جرم تقلید از راه رفتن رسول خدا (ص) از سوی آن حضرت تبعید شد.
9-3-9- منع از گفت و گوی با اهل و عیال
صاحب مجمع البیان در ذیل آیه 118 سوره توبه روایتی را نقل می کند مبنی بر این که: رسول خدا (ص) فرمان داد تا اهل و عیال هلال بن امیه و مراره بن ربیع و کعب بن مالک از سخن گفتن با آنان خودداری کنند. [45]
4-9- احکام حکومتی خانواده
برخی از احکام حکومتی رسول خدا (ص) درباره خانواده است که به یک مورد اشاره می شود:
1-4-9- تحریم ازدواج موقت در جنگ خیبر
ازدواج موقت در اسلام مستحب است؛ با این وصف، در جنگ خیبر، رسول خدا (ص) آن را حرام کرد. علی علیه السّلام قال: حرم رسول اللّه (ص) یوم خیبر... نکاح المتعه [46]؛ علی علیه السّلام می فرماید: رسول خدا (ص) در جنگ خیبر ازدواج موقت را حرام کرد. روایات دیگری نیز به این مضمون موارد شده که نقل آن لازم به نظر نمی رسد.
نتیجه
از آنچه گذشت اموری روشن می گردد؛ از جمله:
1- مصلحت یکی از ارکان حکم حاکم است و مفهوم آن عبارت است از جلب منفعت و دفع ضرر و از جهات گوناگون تقسیم پذیر است؛ از جمله اعتبار و عدم اعتبار؛ و مصلحت معتبر معیارهایی دارد که در این نوشته به چهار مورد آن اشاره شده است.
2- حکم حاکم مبتنی است بر اثبات تبعیت احکام شرعی از مصالح و مفاسد؛ از این رو در این نوشته به تفصیل به این بحث پرداخته شده است.
3- در تبیین حکم حکومتی تعریفی که جامع افراد و مانع اغیار و خالی از اشکال باشد، در نوشته های صاحب نظران یافت نمی شود، ولی مقصود از حکم حکومتی آن است که مدیریت جامعه اسلامی، که مورد تأیید شارع نیز هست، برای حل مشکلات و گشودن گره ها احکامی را براساس مصالح و مفاسد صادر می کند که از آن با اصطلاحات مختلفی، از جمله احکام سلطانی، احکام متغیر و احکام ثانوی یاد می شود.
4- بین احکام حکومتی و ثانوی از جهاتی فرق است که در این نوشته به پنج مورد آن اشاره شده است.
5- در تزاحم احکام حکومتی با احکام اولی و ثانوی، تقدم با احکام حکومتی است.
6- در این نوشته مصادیقی از احکام حکومتی رسول اعظم (ص) در باب عبادات، اقتصاد، جزاء و خانواده بیان شده است.
پی نوشت
[1] درباره حد و حدو ولایت برای فقها بحث های زیادی وجود دارد که در جای خود باید مطرح شود.
[2] بحر المحیط، لسان العرب و تاج العروس، ماده ی«صلح».
[3] غزالی، المستصفی، ج 1، ص 140
[4] مدخل الفقه الاسلامی، ص 930
[5] بحار الانوار، ج 6، ص 93
[6] همان
[7] مرتضی مطهری، اسلام و مقتضات زمان، ج 2، ص 27
[8] بحار الانوار، ج 6، ص 93
[9] ر. ک: شهید صدر، دروس فی علم الاصول، حلقة الثانیه و حلقه اولی و محمد تقی حکیم، الاصول العامه و آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج 2
[10] سید محمد حسین طباطبایی، بررسی های اسلامی، ج 1، ص 187
[11] جواهر الکلام، ج 40، ص 100
[12] ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، ج 1، ص 536
[13] ر. ک: انوار الفقاهه، ج 1، ص 536؛ سید محمد باقر صدر، اقتصادنا، ج 2، مبحث منطقة الفرغ؛ و محمد تقی جعفری، مجله حوزه، ش 49
[14] در این باره به تفصیل بیش تری بحث خواهد شد.
[15] صحیفه نور، ج 20، ص 170، نامه حضرت امام به مقام معظم رهبری.
[16] جواهر الکلام، ج 22، ص 487
[17] ولایت فقیه، ص 150
[18] عروة الوثقی، ج 2، مسأله 35
[19] فتاوی الوضحه، ج 1، ص 116، مسأله 23
[20] الرسائل، قاعده لاضرر، ص 51
[21] وسائل الشیعه، ج 9، ابواب الطواف، باب 29، ص 429، ح 5، نیز روایت 2 و 3 این باب نیز با اندکی اختلاف به همین مضمون است.
[22] همان، ج 5، باب 2 از ابواب صلاة الجماعه، ح 6، ص 376
[23] مستدرک الوسایل، ج 1، ص 488
[24] وسائل الشیعه، ج 2، ص 87، باب استحباب خضاب الشیب...
[25] مستدرک الوسائل، ج 13، باب 3 از ابواب احکام الضمان، ح 3، ص 151
[26] وسائل الشیعه، ج 17، باب 7 از ابواب احیاء الموات، ح 2، ص 333
[27] همان، ج 10، ص 184، ح 4 و نیز احادیث 1، 2، 3، 5 و 6
[28] همان، ج 13، باب 8 از ابواب بیع الثمار، ح 12 ص 17
[29] ابن ماجه سنن، ج 2، ص 750
[30] سمهودی، وفاء الوفا، ج 2، ص 748
[31] وسائل الشیعه، ج 12، باب 3 از ابواب آداب التجاره، ج 1، ص 286
[32] همان، ج 61، باب 4 از ابواب الاطعمه و الاشربه، ح 1، ص 390
[33] ابی داود، سنن، ج 1، ص 363
[34] احمد، مسند، ج 1، ص 170
[35] ابن ماجه، سنن، ج 2، ح 2613، ص 74
[36] الاصابه، ج 2، ص 208
[37] توبه، 137
[38] وسائل الشیعه، ج 11، باب 48، ح 1، ص 95
[39] همان، ح 2
[40] شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 72 و 73
[41] وفاء الوفاء، ج 2، ص 249
[42] کافی، ج 7، ص 230
[43] وسائل الشیعه، ج 71، از ابواب احیاء موات، ح 1، ص 340
[44] همان، باب 28 از ابواب ما یکتسب، ح 1، ص 111
[45] الترتیب الاداریه، ص 301
[46] وسائل الشیعه، ج 14، باب 1 از ابواب المتعه، ح 32، ص 440