ضرورت حکومت دینی
اینک با نقل گفتار «سید کشفی» به ترسیم دو نوع حکومت در عصر رسالت و ظهور حضرت مهدی می پردازیم:
وی می گوید: «مردمان و بنی نوع انسان، در آرای خود متفاوت و در عقول متفاوت می باشند و دواعی افعال و غایات حرکات ایشان در غایت اختلاف است و از برای هریک از آن ها در افعال و حرکات خود، مقصدی و غایتی غیر از مقصد و غایت دیگری می باشد، پس اگر آن ها به مقتضای طبایع و مقاصد خود واگذارده شوند هرآینه یکدیگر را مثل سباع برّ و ماهیان بحر می درند و به افساد و افنای یکدیگر مشغول می شوند و عالم را هرج ومرج و نظام را مختل می گردانند، پس بالضروره، نوعی از تدبیر می باید که بواسطه آن، هریکی را در منزلتی که مستحق آن است وادارد و قانع گرداند و به حق خویش راضی سازد و دست تعدّی و تصرّف او را در حقوق و مراتب دیگران کوتاه کند و به شغلی که مناسب او است و از اسباب معاونت امور معیشت و معاد و دین یکدیگر است، مشغول دارد. و این نوع از تدبیر، همان سیاست مدن است».[1]
«کشفی» اصرار بر آن دارد که جامعه ی بی دولت، دنیا و آخرت آدمیان را تخریب می کند و بنیان زندگی جمعی را درهم می ریزد. دلیل وی بر این مدّعا، علاوه بر «بداهت عقل» مشاهدات تجربی بشر و استنادهای نقلی از دین است.
وی پس از نقل آیات و روایات متعدد چنین نتیجه می گیرد: «از مضامین این آیات و احادیث و امثال آن ها علاوه بر مشاهده و تجربه بر تو معلوم می شود که نظام امر معیشت و معاد بنی نوع انسان و بقا و انتظام مدن و شهرها بدون سلطنت سلطان قاهر و نظر و تدبیر سایس مدبّر، که ایشان را بر وفق آثار عقل و نور حکمت اتّفاق و ائتلاف دهد، منتظم نمی گردد و معموری در روی زمین حاصل نمی شود».[2]
اگر کشفی فلسفه و نوع نگرش خود را در برپایی نظام های اخلاقی، اجتماعی و سیاسی بر عقل استوار می سازد، بر این مبناست که وی با ژرف نگری ویژه ی خود موضوع «خرد»، «خردمندی»، «تعالی» و «افول» آن را در پرتو نصوص دینی بخوبی دریافته است.
«فراتی» نوع برداشت کشفی را در بخش سوم جهان بینی او تحت عنوان «فلسفه ی تاریخ» در عین اختصار بخوبی و شیرینی چنین شرح می دهد:
اعصار گشت و بازگشت عقل، دوره های تاریخ بشر را تشکیل می دهند، این تاریخ با روی آوری عقل به محل تکوّن بنی آدم که با هبوط حضرت آدم علیه السّلام هم زمان است، آغاز و با اوج و ظهور عقل و در آخر الزّمان (در عصر حکومت حضرت مهدی) به فرجام می رسد. درواقع، عقل به علّت تعلّق خاطری که خدا در خلقت اوّلین به او ارزانی داشت، چیزی است که به عنوان موتور محرّکه، تاریخ را شروع و به پایان می برد. هرچند این عقل در فرآیند تاریخ، همواره میدان دار حوادث و رخدادهای جامعه ی انسانی نبوده و در بسیاری از موارد و حوادث، مغلوب جهل شده است، امّا در نهایت او پیروز است و در فرجام دنیا به اوج خود می رسد.
ادوار حکومت
اقبال و ادبار عقل و جهل در حدیث یکم و چهاردهم در کتاب «کافی» با تأویلی که کشفی ارائه می کند موجب تقسیم تاریخ به دو دوره ی کلّی می گردد:
الف) عصر نبوت ب) عصر ولایت
الف) عصر نبوت
در این دوره وجهه ی ظاهری عقل به آدمیان روی آورده و با آمدن رسول دیگری تکمیل می شد. این تلاش در کنار هدف بعثت انبیا، که در بخش عمده ای از تاریخ بشر وجود داشته، در زمان آخرین فرستاده ی الهی به سبب وجود مبارک آن حضرت و تمامیت استعداد او به آخرین نهایت و رشد و کمال خود رسیده است. در این جا حادثه ی مهمّی که رخ داده، این است که تمام رویه ی ظاهری عقل، با آمدن آخرین پیامبر الهی صلّی اللّه علیه و اله ابلاغ گردیده و حجّت خدا بر آدمیان تمام شده است و به فرمان الهی آخرین مرحله ی تبلیغ که اکمال دین و اتمام نعمت است با نصب امیر مؤمنان علی علیه السّلام به امامت، به مردمان ابلاغ می گردد، و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله تلویحا پایان عمر شریف خود را خبر می دهد.[3]
مفروض کشفی در این جا این است که بیان وجهه ی ظاهری عقل در لباس شریعت به سرحد کمال رسیده و حجّت خدا بر آدمیان در دوره ی آخرین رسولش، تمام شده است، و پس از رحلت حضرتش بار دیگر جهل رو به تزاید و فزونی می نهد و جامعه را جنود جهل اندک اندک به تصرّف درمی آورد.
پس از رحلت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله نصب امامان معصوم، همانند نصب پیامبران الهی، به عنوان سرسلسله ی عاقلان، بر خدا واجب است و حضور آنان در میان آدمیان ضروری، با این تفاوت که بر اینان امین وحی نزول نمی کند و مکلّف به تکلیف جداگانه ای نیستند. به عقیده ی کشفی امامان عین عقلند و پس از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله ریاست سلسله ی عاقلان را بر عهده دارند و بدین علّت نیز باید خلافت مسلمانان به ایشان واگذار شود، و این واگذاری باید از سوی مردم باشد نه این که ایشان در پی مردم بروند:
«و از این جاست که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در وصیت خود به امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: یا علی! مثل تو مثل بیت اللّه است و مردمان باید که به سوی تو بیایند و نباید که تو به سوی مردمان بروی».[4]
اگر مردمان به وظیفه ی خود عمل می کردند شکوفایی و رشد متوقف نمی شد، امّا نمایندگان طبقه ی «جهل»، در سقیفه ی بنی ساعده بر «عقل» جامعه ی مدینه ی الهی پا نهادند و حقّ آنان را غصب کردند، این است که اکمال عقل در جامعه به دست جنود جهل رو به نقصان و ضعف گذاشت. در دوره ی غیبت مشکل جامعه ی انسانی بیشتر شده است، زیرا در این دوره نمایندگان اصلی عقل، در میان جامعه حضور ندارند و رویه ی ظاهری جهل که پس از رحلت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به این سو قوّت گرفته بتدریج در تمامی حوادث اجتماعی آدمیان حضور فعّال یافته است و در این مقطع طولانی خلط عقل و جهل پیوسته وجود دارد تا به اذن الهی عصر ولایت حضرت مهدی علیه السّلام آغاز گردد.
ب) عصر ولایت
عقل که از زمان توجه اش به عالم تکوّن بنی آدم، به علت محصور شدنش در حصار ظاهر و نیز در آمیختگی اش با جهل، نتوانسته بود جوهر و ماهیت خویش را عیان سازد، از این دوران به بعد، فرصت می یابد تا با فرمان دوّم پروردگار، به سوی حقّ برگردد و باطنش را بر همه ی آشکار سازد، با وجود چنین پیش آمدی است که تمایز ماهوی میان عقل و جهل به وجود می آید و تقابل عینی عقل و جهل به اوج می رسد. دیگر در عصر ظهور حضرت مهدی علیه السّلام خلطه ای میان اهل عقل و اهل جهل نیست زیرا وصف هریک از آن ها معین است. پیکاری که میان این دو صف رخ می دهد با پیروزی عاقلان خاتمه می یابد و عملا وعده ی الهی در مورد پیروزی آنان به عنوان وارثان زمین تحقّق پیدا می کند. این سرنوشت محتومی است که در پیش روی تاریخ بشر قرار دارد.
کشفی در وصف دولت حضرت می فرماید: «بدان که زمان ظهور دولت آن جناب، که زمان ظاهر شدن دولت ثانیه ی حق است زمان ظهور و غلبه ی عقل است از روی باطنی آن، که مقام ولایت است و به منزله ی روح است از برای روح ظاهری آن، که مقام نبوّت است»[5]
این دولت که در آخر الزمان، با ظهور حضرت مهدی برپا می شود، همان مدینه ی فاضله ی شیعیان دوازده امامی است که طی آن همه ی بطون عقل هویدا می گردد، ناگفته ی شرع و عقل، گفته می شود و اختلاط طولانی عقل و جهل و درهم آمیختگی گروه عاقلان و جاهلان پایان می یابد و حکومت از آن عاقلان و صالحان زمین می گردد.
تمایزات عصر نبوت و عصر ولایت حضرت مهدی
ظاهر و باطن عقل، اساسی ترین عنصری است که موجب تفاوت های جدّی بین این دو عصر می شود. این تمایز، که حوزه ی اندیشه و عمل آدمیان را پوشش می دهد در واقع گونه های مختلفی از زندگی انسان می آفریند که کمتر کسی بدان توجه کرده است، کشفی درباره ی این وجه تمایز می نویسد: «و از این سبب، فهم و دانش و علم و سایر قوای باطنیه اهل آن زمان که همگی قوالب و مجالی و مظاهر عقلند و رأس و رئیس قطب ایشان جناب ولایت مآب، حضرت صاحب العصر می باشد، اوّلا و بالذّات متعلق و مرتبط به باطن و ناشی از حقیقت است و حرکات و سکنات و عبادات و
معاملات و سایر حرکات ظاهریه و جوارحیه ایشان که تابع و متفرّع بر قوای باطنیه است، ظهور و بروز همگی و تمامی آن ها، ایضا از روی باطن و حقیقت است، به خلاف زمان نبوّت که زمان ظهور عقل است از روی ظاهری آن و مردمان آن زمان، که قوالب و مجالی و مظاهر عقلند ایضا فهم و دانش و علم و سایر قوای باطنیه و. .. اوّلا و بالذّات از روی ظاهر و آثار است».[6]
بدین علّت، در عصر نبوّت چون «اوان تبلیغ و اتمام حجّت» است و «اهل جهل و عقل» نیز در اختلاط بسر می برند، رفتار همه ی آدمیان حمل بر ظاهر می شود و از تفحّص و تجسّس از کنه عمل جلوگیری می گردد، ازاین رو در سراسر عصر نبوّت، عبادات و معاملات مؤمن و منافق بر یک منوال و منهج حمل بر صحّت می شود و تساهل در امر دین داری به اوج خود می رسد. این درحالی است که در عصر ولایت، حجّت با هر دو چهره اش، تمام می شود و عقل و جهل به طور کامل از هم متمایز می گردند، به همین دلیل هم بنای امر بر تجسّس، مناقشه و مداقّه گذارده می شود و دوران تساهل به پایان می رسد.
ایشان در ادامه می نویسد: «و از این جاست که زمان ولایت را به قیامت صغری نامیده اند، چون که تمییز و تفرقه که از لوازم معاد و قیامت است فیمابین جنّت و جهنّم و اهل آن ها حاصل شده است و خبیث از طیب و سجّین از علّیین جدا گردیده است، لکن از آن جا که هنوز اوضاع دنیویه آن ها که تغییرات و بقای تکلیف و مراء و پیری و تولید و امثال آن هاست، باقی و مرتفع نگردیده است، آن را به صغری نامیده اند، و قیامت کبری وقتی است که اوضاع دنیویه مذکوره از موجودات مرتفع گردد و اوضاع آن ها بالکلیه به اوضاع بقا و راحت کلیه گردد.»[7]
کشفی در تحفة الملوک تفاوت ها و تمایزهای عصر رسالت و عصر ولایت حضرت مهدی را در سه محور عقیده، عبادت و معامله بیان می کند:
الف) عقیده
در دوره ی نبوت، معرفت آدمیان به مبدأ عالم هستی، معرفتی است اجمالی و هرکس به اندازه ی بهره ای که از عقل برده است به شناخت مرتبه ای از ذات حق موفّق می گردد، مثلا در این دوره بسیاری از دین داران از معلول و اثر پی به علّت و مؤثّر می برند، درحالی که در عصر ولایت، معرفت همه ی دین داران، معرفتی است تفصیلی و خدا را به واسطه ی خودش نه آثارش در می یابند: «فهم و عقل مردمان در عصر نبوّت، در معرفت خداوند اوّلا مرتبط به آثار صنع و آیات اوست و صنع و آیات او را می شناسند، نه خداوند را که صاحب صنع و آیات است و از حکم و مصالحی که در آن آثار و آیات می بینند، ایضا تصدیق می کنند به این که خداوند حکیم و عالم و عادل است. .. این نوع از معرفت، معرفتی است اجمالیه و ظاهریه چون که عقل ایشان که آلت معرفت است، از اشعه ی روی ظاهری عقل است، و انبیا و رسل که بهره ای از روی باطنی آن دارند، ایضا مکلّفند که به قدر حوصله و طاقت ایشان تکلّم نمایند تا آن که شیئا فشیئا و بر سبیل تدریج هرکس از آن ها را که قابل باشد به عالم باطن برسانند و او را از اشعه روی باطنی عقل، صاحب نصیب و ذو سهم گردانند، اما در عصر ولایت [مسأله برعکس است ]. .. از شناختن صاحب صنع، به وجود و صفات آن منتقل می گردند. .. این معرفت به دل ایشان رسیده است و لذّت او را چشیده و صاحب میل و محبّت و عشق به خداوند خود گردیده اند».
علاوه بر این، در عصر اوّل، آدمیان از طریق معجزه، رسول بودن پیامبر را تصدیق می کنند درحالی که در عصر دوّم به قوه تعقل خود پی می یابند که حجت بن الحسن آخرین پیشوای شیعیان است و در این تصدیق هم نیازی به وساطت و معجزه ندارند.
ب) عبادت
در دوره ی نبوّت، بسیاری از دین داران به دلیل شوق به بهشت یا ترس از جهنّم، خدا را بندگی می کنند، درحالی که در عصر ولایت آدمیان خدا را به خاطر عشق و محبّتی که به او دارند می پرستند. کشفی در این زمینه می نویسد: «و از این جاست که جناب امیر المؤمنین علیه السّلام که صاحب مقام ولایت بودند فرمودند که: ما عبدتک خوفا من نارک و طمعا فی جنّتک بل وجدتک أهلا للعبادة فعبدتک. .. و بعد فرمودند که اهل عبادت خداوند سه قسمند قسمی که بندگی خداوند می نمایند از جهت خوف، پس عبادت آن مثل عبادت عبید و ممالیک و اسرا است که از جهت خوف از موالی است نه به جهت محبّت داشتن به آن ها، و قسمی که بندگی می نمایند از جهت طمع، و عبادت آن مثل عبادت أجیر و مزدکاران است که به جهت طمع اجرت است نه محبّت ایضا. و قسمی که بندگی می نمایند از جهت محبّت و عبادت آن مثل عبادت احرار است. و از این جاست که بعضی از علمایی که اهل عرفانند حکم به بطلان آن دو قسم از عبادت نموده اند، جهت خوف و طمع را، جهت تقرّبی که شرط است در صحّت عبادت ندانسته اند. و لکن اشتباه از آن جا نموده اند که فرق ما بین زمان و تکالیف عصر نبوّت و ما بین زمان و تکالیف عصر ولایت ندانسته اند. پس مادامی که زمان، زمان نبوّت است هر سه قسم از عبادت صحیح است هرچند که اشرف آن ها قسم آخری است و وقتی که زمان ولایت آمد غیر از قسم آخری صحیح نیست و فاسد است لکن در آن وقت کسی که صاحب آن دو نیت باشد به هم نمی رسد و نیست».[8]
ج) معامله
در عصر نبوّت اکثر آدمیان، زندگی را به قصد خوردن و آشامیدن و پوشیدن
می خواهند و در عصر ولایت به قصد زنده ماندن. ازاین رو، هرنوع دادوستدی که در دوره ی اوّل رخ می دهد به قصد گذراندن امر معیشت است، درحالی که در دوره ی دوم به منظور اتیان امر و حکمت خدا است.
سید در این خصوص می نویسد: «و خلاصه آن است که صاحب مقام نبوّت آن است که مردم را از ظاهر و به وسیله ی شریعت، به باطن و حقیقت می رساند و صاحب مقام ولایت آن است که مردم را بواسطه باطن به ظاهر مشغول می نماید و از این جاست که احکام نبوّت را به اسم شریعت- که به معنای راهی است که از آن راه به سوی آب می روند- نامیده اند و احکام ولایت را به اسم حقیقت نامیده اند و برزخ ما بین را طریقت نامیده اند و مراد از این سه مرتبه همان مراتب علم الیقین، عین الیقین و حقّ الیقین. .. و همین سه مرتبه است ایضا، که آن را علم، عمل و وصول می گویند و در حدیث مشهور نبوی است که: الشریعة اقوالی و الطّریقة احوالی و الحقیقة رأس مالی»[9]
نتیجه گیری
در پرتو دیدگاه های کشفی می توان روایت هایی را که از معصومین علیهم السّلام درباره ی چگونگی حکومت حضرت مهدی و روش زندگانی مردمان در آن عصر نقل شده است، بهتر معنا کرد و چشم انداز جامعه ای را دید که نظام اداری و سیاسی آن اسباب تربیت و رشد عقلانی افراد را آن چنان فراهم آورده که همگی مطیع و منقاد خرد گشته و اخلاق حمیده جای هوی پرستی و صفات رذیله را در نهاد ایشان گرفته و ظلمت درون به نور حکمت و معرفت بدل شده است. پر واضح است که چنین جامعه ای آرام، امن و مشحون از دادگری و عدالت است و اینان هستند که شایستگی استفاده از نعمت آزادی به معنای درست آن را دارند. زیرا انگیزه ی سبعیت از میانشان رخت بربسته، بنابراین برای اداره ی آن نیازی به تشکیلات عریض و طویل روزگار که ضرورتا ابناء دنیا برای کنترل جهالت های آدمیان برپا کرده اند، نیست. در آن حکومت نیروها صرف مصالح حقیقی و پایدار می گردد و از هرچیز و هرکس بر پایه ی حکمت و خرد ناب استفاده می شود و بافت جامعه های انسانی هم چون نظام طبیعی موجودات که مطیع اوامر اراده ی حضرت سبحان است بر منتهای فرزانگی و صلاح گردش می کند.
فهرست منابع و مآخذ
1- فراتی، عبد الوهاب، اندیشه سیاسی سید جعفر کشفی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، 1378، چاپ اول.
2- کشفی، سید جعفر، تحفة الملوک، چاپ سنگی.
3- کشفی، سید جعفر، میزان الملوک، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، چاپ اول[10]
پی نوشت ها
[1] کشفى دارابى، سید جعفر، تحفة الملوک، چاپ سنگى، ج 2، ص 106.
[2] همان، ص 107.
[3] فراتى، عبد الوهاب، اندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص 107.
[4] کشفى دارابى، سید جعفر، تحفة الملوک، ج 1، ص 45.
[5] همان، ص 78.
[6] پیشین، ص 79.
[7] پیشین.
[8] پیشین، ص 88.
[9] همان، ص 88.
[10] جمعى از نویسندگان، مجموعه مقالات (2): برگزیده مقالات سومین اجلاس دوسالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى، 2جلد، سازمان تبلیغات اسلامى، معاونت پژوهش، دبیرخانه دائمى اجلاس دوسالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى (عج) - قم (ایران)، چاپ: 1، 1381 ه.ش.