برترین ها - ایمان عبدلی:
ابراهیم حاتمی کیا یا (ضد تبلیغ هفته)
تبلیغات متفاوت عوامل فیلم «به وقت شام» در پردیس سینمایی کورش، جنجالهای زیادی را رقم زد. تصور کنید شبی در پردیس کوروش به قصد تفریح، خانواده را جمع کرده اید، ناگهان عدهای با لباسهای داعشی و هر آن چه متعلق به یک گروه تروریستی است، سمت شما هجوم میآورند! بعدش متوجه میشوید که این صرفا یک «تبلیغات» بوده. تصور هم نمیخواهد، حتی تماشای ویدئوهای منتشر شده از این اتفاق، هر بینندهای را عصبی میکند و با خودت میگویی: چگونه برخی با هر توجیهی این گونه امنیت روانی هموطنانشان را بهم میزنند؟
بماند که توجیه پر تکرار «تمهیدات تبلیغاتی سینمایی» رایج در سرتاسر دنیا، اصولا در این مورد محلی از اعراب ندارد و اصولا هیچ تیم تبلیغاتی از یک «واقعیت وحشتناک» به شکل ابزاری استفاده نمیکند و امنیت روانی را بهم نمیزند، اگر شمایل وحشتناکی هم مصرف میشود (مثل زامبی ها) متعلق به دنیای فانتزی هاست، نه یک جنگ واقعی. از اینها که بگذریم، آن چه که در پردیس کورش گذشت، وجهی دیگر داشت و آن فصل عریان تقابل حاتمی کیا و مخالفانش بود.
![یک هفته و چند چهره؛ داعش در کورش و عاقبت برجام یک هفته و چند چهره؛ داعش در کورش و عاقبت برجام](/Upload/Public/Content/Images/1397/02/20/1345120257v.png)
به عبارتی اگر در دفعات پیشین برخی برای تقابل به کوچههای فرعی میزدند (مثلا در نقد «به وقت شام» از فیلمنامه بد میگفتند و در واقع با مضمون مشکل داشتند)، این بار، اما برای مخالفان حاتمی کیا، نیاز به پرده پوشی نبود و شکل تبلیغ «به وقت شام» گَزَک را دست مخالفانش داد و همه ناگفتهها و آنها حرفهایی که با تعارف زده میشد را علنی کردند. به هر حال مخالفان حاتمیکیا در ناخودآگاه خودشان او را وابستهای میدانند که از تصمیمات استراتژیک و کلان ردههای بالای نظام به نفع حیات فیلمسازی اش استفاده میکند و این رفتار تیم تبلیغاتی «به وقت شام» را دقیقا در همین راستا میدانند.
در واقع این بار مخالفان حاتمیکیا از کنار هم گذاشتن برخی موتیفها، یک پازل میچینند؛ فضای سینمایی و داعشیهای جعلی در پردیس کورش و ارتباطات مضمونی فیلم با برخی تصمیمات سیاسی، جور چینهای این پازل است! بله، جنس این جورچین کمی ناهمخوان است و پایههای چوبین استدلالش ضعیف است، اما در ناخودآگاه برخیها نفس میکشد و آنها گمان میکنند و نتیجه میگیرند که وجهه ایدئولوژیک کارهای حاتمیکیا بر وجهه هنری او غلبه کرده. حالا هر چه که هست از حاتمیکیای کارگردان چیز زیادی باقی نمانده. گویی حاتمیکیا گاهی خواسته (اختتامیه فجر) و گاهی ناخواسته (تبلیغات بحث برانگیز در پردیس کورش) در جهت اثبات مدعای مخالفانش قدم بر میدارد. قدم برداشتنی که یک مربی را از کنار نیمکت دورتر و دورتر میکند و فریاد تماشاچیانی به گوش میرسد که میگویند: «دهه ات گذشته مربی»، این بار، اما این یک دیالوگ در میانهی یک سکانس نیست، این تلفیق سیر فیلمسازی حاتمی کیا و مجموع رفتارهای بیرونی اوست که صدای ضربان حیات هنری اش را کم جان و کم جانتر کرده است، شاید.
پی نوشت: بعد از نگارش مطلب، خبری آمد که پلیس تهران عوامل رعب مردم در پردیس کوروش را احضار کرده و خب قطعا این اقدامی مدبرانه است.
روحانی یا (ناامیدی هفته)
حکایت عجیبی است، حکایت ما مردمانی که دائما در دورههای انتظار تمدید میشویم! «برجام» هم عاقبت به روز موعود رسید و ترامپ دودش کرد و رفت هوا! از چند روز قبلتر افکار عمومی با شدت اخبار و گمانه زنیها را دنبال میکرد و شوربختانه این بار نه ماجرای فلان هنرپیشه و سلبریتی (مثل خیلی جاهای دیگری از دنیا)، بلکه یک پروسه صرفا سیاسی نقل محافل بود. به هر حال ما مردمی هستیم که خیلی بیش از تمام دنیا آژانس انرژی اتمی را میشناسیم، به انرژی هستهای فکر میکنیم، به تحولات عربستان و به کره شمالی حتی! اینها همه مصداق سیاست زدگی است و دریغ که زندگی یک مردم قرار نیست، ان قدر سیاسی باشد و اصلا این حد از سیاست زدگی، تخیل یک جامعه را میخشکاند و چنین جامعهای بیشتر مقلد و موج سوار است. از موج سواری که نیاز به نوشتن نیست و شواهد بسیار است و متن محدود، همه اینها یعنی این که این جا کم کم خلاقیت میمیرد و غافلگیری به معنای مثبت غایب خواهد بود، شاید شبیه یک روضه شود، اما حکایت همین قدر غم انگیز است.
حالا «برجام» حداقل در شکل آمریکایی اش مُرد و این پایان دنیا نیست، کما این که از یاد نبریم همین اندازه توافق هم، ما را از قطعنامههایی با همراهی روسیه و چین دور کرده، فراموش نکنیم که قبل از برجام، هیچ سرمایه گذار اروپایی نیت سرمایه گذاری در ایران نمیکرد. اصلا ایران یک تهدید امنیتی برای کل دنیا تصور میشد. پس نه برای توجیه، بلکه برای انتقال واقعیت باید بدانیم که «برجام» در هر صورت یک نیاز بوده است و خواهد بود، حتی به اندازه تامین داروی چند بیمار خاص، راه برجام و اتخاذ مواضع صلح آمیز ادامه خواهد داشت. این خروج هم نه به معنای شکست برجام و سیاستهای ظریف و در سطح بزرگتر سیاستهای دولت روحانی است و نه اصلا ماجرای برجام یک فرایند صفرو صدی نیست و چنین نگاهی خیلی عوامانه و فریبنده است.
![یک هفته و چند چهره؛ داعش در کورش و عاقبت برجام یک هفته و چند چهره؛ داعش در کورش و عاقبت برجام](/Upload/Public/Content/Images/1397/02/20/1345120304u.png)
با همهی اینها امروز باید بترسیم از تیترهای که مستقیما برجام را شکست روحانی و دولتش تصور میکنند، این مواضع و این کنایهها هم اتحاد شکن است و هم سرمایه عمومی را به تاراج میبرند. گو این که ایران در سالهای جنگ تحمیلی و در بازههای ناعادلانهتر از این هم ادامه داد و این مردم به نامرادیها عادت کرده اند، بی برجام میشود ادامه داد، گرچه سخت تر، اما بدون اعتماد عمومی، فروپاشی عاجل است.
خرج کردن سرمایه عمومی و بی اعتماد کردن مردم به جریانات سیاسی مختلف نتیجه خوبی نخواهد داشت. در چنین فضایی اپوزیسیونهایی مریض سر بر میآورند و اُرد ناشتا میدهند و بیانیه صادر میکنند، هر آن که با انتساب برجام به دولت روحانی دلسردی عمومی ایجاد میکند، مطمئنا حرکتی را کلید میزند که افکار عمومی را به سمتی خارج از نظام سوق میدهد، فردا روزی که انتخابات شد، گزارههایی مثل: بد و بدتر، اگر پرنگتر از تمام دورههایی پیش رخ نشان داد، نباید گله گذار باشیم. کما این که جریانات سیاسی بی رحمانه همدیگر را در باور عمومی بی اعتبار کرده اند و شعارهای کذایی مثل: «اصلاح طلب – اصولگرا، تموم شد دیگه ماجرا» از اینجا رشد میکند، مرادم این است که حتی اگر اتخاذ برجام از سمت روحانی یک اشتباه بوده است (که نیست) دامن زدن به آرشیو نشریات اصلاح طلب و «دیدی گفته بودیم»های نشریات اصولگرا فقط کشتیای را سوراخ میکند که بخشی از سرنشینانش همان قسم اصولگرای ماجرا هستند و همه را غرق خواهد کرد.
فرزاد جمشیدی یا (مجری هفته)
فرزاد جمشیدی مجری شناختهشده برنامههای مذهبی تلویزیون بعد از غیبت طولانیاش در تلویزیون، این روزها با ویژه برنامه «یارمهربان» به رسانه ملی بازگشته است و از قضا این برگشتن در رسانه میلی به مذاق بخشی از افکار عمومی خوش نیامده است. به هر حال جمشیدی که با اجرای برنامههای سحرگاهی با آن حال و هوای عرفانی شناخته شده است، به علت برخی شایعاتی که در اثبات و عدم اثبات آن یقینی نیست، ممنوع الکار شده بود و حالا بازگشتش میتواند نوعی دهن کجی به امر اخلاقی قلمداد شود.
رسانه ملی بی شمار ممنوع الکارهای نانوشتهای دارد که روز به روز هم بر تعدادشان اضافه میشود و این ممنوعیتها البته زیر شاخههای متنوعی هم دارد، گاه شجریان و حتی ربنایش هم اجازهی پخش ندارد و گاه آیکون تلگرام در حد یک کاراکتر شخصیت پیدا میکند و ممیزی میشود. در چنین شرایطی «ممیزی» یک مساله است، چون تکرار میشود و مخاطب گیرنده هایش نسبت به امر سانسور حساسیت پیدا میکند. در میانهی یک مسابقه ورزشی هم به دنبال ممیزی میگردد و البته که همیشه هم دستش پر است. مثل همان اتفاق لوگوی رم. الغرض این که وقتی حجم سانسورها ان قدر وسیع و دامنه دار و بی توقف است، آنهایی که در صدا و سیما حیات ممتد دارند، احتمالا باید خیلی ویژگیها را داشته باشند که از این غربال سنگین، سالم گذشته باشند، خصوصا این که مانند سوژه مورد بحث، قرار باشد ویترین برنامههای اعتقادی و مذهبی را بسازند و در وضعیت نمادین قرار بگیرند.
![یک هفته و چند چهره؛ داعش در کورش و عاقبت برجام یک هفته و چند چهره؛ داعش در کورش و عاقبت برجام](/Upload/Public/Content/Images/1397/02/20/13451203354.png)
به عبارتی وقتی فرزاد جمشیدی در جایگاه مجری یک برنامه مناسبتی - مذهبی قرار میگیرد، اگر شبههای هم هست، باید برطرف شود و بعد از آن شفاف سازی دوباره به چنین جایگاهی برگردد. منتهی مراتب مسولان امر یا کل ماجرا را سهل انگارانه مدیریت میکنند و یا از تاثیر رسانه بر افکار غافل شده اند. پر واضح است که مقصودم این نیست که جمشیدی دچار خبط و خطایی شده که الله و اعلم، اما همین قدر حرف و حدیث هم برای کسی که با امر اخلاقی و امر اعتقادی سر و کار دارد، به صلاح نیست. این تاثیر ثانویه ماجراست و تاثیر اولیه هم سرجایش باقیست؛ در چنین شرایطی مردم چگونه معیارهای رسانه ملی را باور کنند که گاه از در دوازه رد نمیشود و گاه از سوراخ سوزن میشود؟
رحیم پور ازغدی یا (نظریه پرداز هفته)
ازغدی را که میشناسید؛ حداقل به واسط حضور مستمرش در رسانه ملی. او چند روز پیش صحبتهای تندی علیه روحانی داشت و حالا آن یادداشت هفته پیش در مورد رائفی ور دوباره به کار میآید، گاه اسمهای متفاوت در یک قالب مشابه هم پوشانی دارند، در ابتدا بخشی از حرفهای ازغدی: «آقای روحانی؛ رییس جمهوری دوگانه و متناقض با مردم حرف نمیزند. رییسجمهوری اسلامی دروغ نمیگوید رییسجمهوری اسلامی وعده دروغ نمیدهد. رییسجمهوری اسلامی در جلسه خصوصی یک چیز و در جلسه عمومی ضدش نمیگوید... رییسجمهوری اسلامی مخصوصا اگر آخوند، معمم باشد در جلسه داخلی و خارجی ١٨٠ درجه متفاوت حرف نمیزند، مسوولیت حرفهایی که زده را بر عهده میگیرد»
و بعد آن بخشی را که در مورد رائفی پور نوشته بودیم و باید در مورد ازغدی تکرار کرد: آنها اصول خاصی در سخنوری دارند. وجوه اشتراکی که با کمی دقت و کنار هم چیدنشان میفهمیم که داستان از چه قرار است. سخنورانی این چنینی چند تکنیک مشابه دارند؛ مثلا در میان حرفهای آنها حتما ارجاع به آدمها و یا ماجراهای شناخته شده وجود دارد. به عنوان مثال اگر قرار است از سیاستی دفاع کنند و یا آن را رد کنند، حتما پای افراد شناخته شده را وسط میکشند تا گرهای با مخاطب ایجاد کنند و توجهش را جلب کنند. البته آنها سعی میکنند این گره را مدلی ببندند که تا حالا کسی نبسته؛ یعنی اگر قرار است از سلبریتی (سیاسی، فرهنگی و یا حتی ورزشی) خرج کنند، آنهایی را وسط میکِشند که محبوبتر هستند، چون این گونه تیغشان بیشتر میبُرد.
![یک هفته و چند چهره؛ داعش در کورش و عاقبت برجام یک هفته و چند چهره؛ داعش در کورش و عاقبت برجام](/Upload/Public/Content/Images/1397/02/20/1345120366x.png)
این تکنیک خرج کردن از محبوب ها (یا مشهورها)، فقط مربوط به سلبریتیها نیست، آنها گاه حتی به یک سریال پر طرفدار هم حمله میکنند. حمله، اما به همین سادگیها نیست و چنین حملهای باید با ادبیاتی رادیکال باشد که ضریب نفوذ داشته باشد. مضافا در خودش کشف و ابهام داشته باشد که موجب شگفتی شود و البته از الگوهای داستان سازی و افکار کلیشهای مردم کوچه و بازار هم وام گرفته باشد. در واقع آنها بخشی از ذهنیت ساکن کوچه و خیابان را میشناسند و همان کنج تاریک را بزرگ میکنند و به شکل سخن در میآورند. الغرض این که لا به لای این حرفها نه کشفی هست و نه فکری عمیق. این صرفا یک ایدئولوژی عمق نیافته تکنیکال شده است که از فرط کم محتوایی، فرم در آن گُل درشت شده و توی ذوق میزند، همین.