در میان فیلمسازان جوانی که در حال حاضر مشغول فیلمسازی هستند، رضا درمیشیان، شاید پر سر و صداترینشان باشد. درمیشیان تاکنون با ساخت سه فیلم موفق شده نگاه شخصیاش به مسائل اجتماعی و سبک خودش را معرفی کند. بعد از «بغض»، «عصبانی نیستم» دومین فیلم درمیشیان، پروانه نمایش نگرفت و علیرغم همه تحسین و تمجیدهایی که در جشنواره دریافت کرده بود دیده نشد و «لانتوری» با یک موضوع جنجالی دیگر اکران شد. اتفاقی که در کارنامه فیلمسازی درمیشیان هم مثبت است و هم منفی. اکران «لانتوری» پیش از «عصبانی نیستم» فیلمساز پختهتر و سبک پرورشیافتهتری به نمایش گذاشت و اما به همان اندازه انتظارات را از «عصبانی نیستم» بالا برد. حقیقت این است که فیلمهای درمیشیان، از یک ذهن عصیانگر که دغدغههای اجتماعی دارند نشاءت میگیرند، اما در مقابل محتوا و موضوعهای ناب و جسورانه، ازلحاظ ساخت اشکالات اساسی دارند. حالآنکه این اشکالات در «لانتوری» کمتر است و نشانی از رشد در جهانبینی درمیشیان در خود دارد، «عصبانی نیستم» بسیار آشفته، فاقد انسجام و بهشدت وابسته به تحریک احساسات بیننده است. فیلمهای درمیشیان و بیش از همه «عصبانی نیستم» مثل درد و دلهای یک نوجوان خشمگین است که از زمین و زمان شکایت دارد و در عین اینکه همه حرفها و شکایاتش منطقی است و ملموس، اما این حرفها با چنان خشم و احساسات کنترل نشدهای بر سر مخاطب کوبیده میشود که بیننده نمیتواند موضوعات را از هم تفکیک کند و در میان همه عصیان و دادوفریادهای عدالتخواهی فیلمساز کر میشود.
درمیشیان میخواهد در نود دقیقه زمان فیلمش، از همه مناسبات غلط اجتماعی بگوید؛ از دانشجویان ستارهدار، موزیسینهای جوان و بیپشتوانه، مشکلات جوانان و دانشجویان، بیکاری، بیعدالتی، فقر و تفاوت طبقات اجتماعی، آقازادهها و ثروتهای بادآورده و مردمی عصبانی که دستشان روی بوق ماشین فشرده میشود تاکمی از اینهمه عقده و عصبانیت را خالی کنند و آدمهایی عصبانیتر که در این میان زیر پای ژنهای برتر، بیعدالتیهای موجود و بوق کرکننده ماشینهای پشت چراغقرمز خرد میشوند و بیصدا فرومیریزند. در میان این فضایی که بیننده هرروز آن را تجربه میکند و خونش را به جوش میآورد، احساساتش تا بیخ تحریکشده و همه اهرمهای عصبانیتش دستکاریشده است میماند و اعصابی که یکلحظه در آرامش نیست و در فضای فیلم در پی یک حمله بیرحمانه نابود میشود.
دقت کنید، هیچکدام از اینها به معنی این نیست که «عصبانی نیستم» بیراهه میرود و یا حرفهایش غیرمنطقی و تحریفشده است. همه حرفهای «عصبانی نیستم» که اتفاقاً خیلی هم هست، باوجود عدم انسجامشان، از جنس دغدغههای روزمره همه مردم این اجتماع و بیش از همه جوانان متولد دهه شصت است. «عصبانی نیستم» آنجایی از دچار مشکل میشود که چارچوب ساختاریاش را از دست میدهد و مصاحبهها، شیوه معرفی کاراکترها که اتفاقاً در «لانتوری» هم دیده بودیم، همه و همه در میان تلاش فیلمساز برای گرفتن هم ذات پنداری از بیننده، بیجا و بیهدف به نظر میرسد. وقایع فیلم درمیشیان کاملاً واقعی است و اصرار وی بر استفاده از گونهای مستند طور برای قسمتهایی از فیلمش، هم به لمس این واقعیت کمک میکند اما مسئلهای که در مورد «عصبانی نیستم» و کلیت فیلمسازی درمیشیان وجود دارد، لزوم دراماتیک این رویکرد سانتی مانتال است که زیر سؤال است.
درمیشیان اساساً نمیتواند از عناصر دراماتیک در اختیارش بهخوبی استفاده کند؛ دوربینش بیهدف میچرخد و تدوین فیلم هیچچیزی به خاصیت روایی فیلم نمیافزاید، همانطور که درمیشیان بهجای فضاسازی و پرورش قصهاش فقط غر میزند (که بازهم تکرار میکنم بهجا و واقعی است) و از بیننده میخواهد با او همصدا شود و مشتش را بالا بگیرد و فریاد عدالتخواهی سر دهد، اما با یک رویکرد بهشدت غیر دراماتیک و غیر سینمایی. درمیشیان فراموش کرده است که سینما حیاط دانشگاه نیست و تماشاگران هم جوانانی که با وعده دستیابی به آرزوهای کوچکشان تهییج شدهاند نیستند. سینما، سینما است و فیلمساز مستقلی میخواهد که احساساتش را کنترل کند و روایتش را بهگونهای مطرح کند که ابتدا، انتها و میانهاش در راستای حرفی باشد که میخواهد بزند. درمیشیان، برخلاف آنچه فکر میکند خیلی با ابراهیم حاتمی کیا فرقی ندارد. یکی فریاد میزند که وابسته است و دیگری فریاد میزند که وابسته نیست و هردو فراموش میکنند که سینما نه مال این است و نه آن. سینما برای آنکه احساسات و باورهای شخصیتان را به خورد تماشاگر بدهید نیست. سینما، قهرمانهایی میخواهد که سالهای سال بدرخشند و نماد جامعهای باشند که از آن بر خواستهاند نه فیلمسازانی که بیشتر وقتشان به خطونشان کشیدن برای یکدیگر میگذرد.
قهرمان اصلی «عصبانی نیستم» نوید محمدزاده است که باوجود ایراداتی که در پرداخت کاراکترش اعمالشده است اما با اغماض میتوان گفت شمایل یک قهرمان سینمایی را دارد. بازی محمدزاده در این فیلم از جنس بازی قهرمانان نیمه دوم دهه هفتاد سینمای ایران است که محمدرضا فروتن ستارهشان بود. قهرمانی شکستخورده، باورمند اما عصیانگر، قهرمانی که در سینمای ایران هنوز وامدار حمید هامون مهرجویی هستند و بازی محمدزاده هم در این نقش بهجا و متناسب است و شاید یکی از بهترین بازیهای او باشد. حیف که نوید «عصبانی نیستم» زمانی روی صحنه میآید که «ابد و یک روز» و «بدون تاریخ، بدون امضا» را دیدهایم و اوج توانایی محمدزاده برایمان اثباتشده است. محمدزاده بهمانند قهرمان «عصبانی نیستم» و حتی خود فیلم قربانی مصلحتاندیشی شده است که اکران فیلم را پنج سال به تأخیر انداخت. تأخیری که باعث میشود تکاپوی دانشجویان سبزپوش و شمع روشن کردن کنار خیابان، دیگر نمک روی زخم خشکشده باشد و محمدزاده هم که پنج سال پیش بازی خیلی خوبی ارائه کرده است، امروز در سطح بالاتری از بازیگری در قالب نوید «عصبانی نیستم» درخششی نداشته باشد.روی دیگر «عصبانی نیستم» عاشقانهای است که بهمثابه قصه فیلم خام است. عشق میان ستاره (باران کوثری) و نوید (نوید محمدزاده) بیشتر شبیه خالهبازی میماند تا یک رابطه عمیق و معنادار. برای مخاطب سینمای ایران که در سالهای نهچندان دور عاشقانههای زیبایی چون همان «هامون» دیده است، عشق تلخ شکلگرفته میان نوید و ستاره از همان اول رنگ و بوی عشقهای تصویر شده در سریالهای دهه هفتاد که تابوشکن بودند، مثل «در پناه تو» را دارد تا یک عشق اساطیری که بیننده را مدهوش کند؛ اما همین پرداخت ناشیانه این عاشقانه هم در بستر حوادث فیلم گم میشود. عاشقانه «عصبانی نیستم» راوی برههای تاریخی است که مانند همه حرفهای دیگر درمیشیان در میان آشوب فیلمنامهاش رنگ میبازد و سردرگم و بیهدف فقط انگیزه کاراکتر اصلی برای پرسه زدنهایش و روبرو شدن با واقعیتهای جامعه است و عشق این دو آنگونه که درمیشیان مدنظر داشته است نه ویرانگر به نظر میرسد و نه تراژیک و تأثیر چندانی روی مخاطب نمیگذارد.
درنهایت، «عصبانی نیستم» را از حیث محتوا، ارزشمند و قابلتقدیر میدانم اما بههیچوجه نمیتوانم به آن لقب یک فیلم عالی را بدهم و از اینکه مدهوش همه حاشیههای فیلم شوم اجتناب میکنم؛ اما فقط میخواهم یک سؤال مطرح کنم، از آنهایی که پنج سال جلوی نمایش این فیلم ایستادند، میخواهم از آنها بپرسم، دغدغههای یک جوان معمولی که ژن خوب ندارد، چگونه حامی فتنه تلقی میشوند؟
و در آخر به رضا درمیشیان آفرین میگویم که پای فیلم و اثرش ایستاد و پنج سال رفتوآمد و نهایتاً «عصبانی نیستم» را به اکران رساند تا موافقان و مخالفان بهراحتی درباره آن حرف بزنند. به درمیشیان آفرین میگویم که ناامید نشد، عصبانی نشد و درنهایت پیروز شد. آری، تنها پیروز همه ماجراهای «عصبانی نیستم» درمیشیان بود که اثبات کرد، هیچگاه هیچ فیلمی در کمدی برای همیشه محبوس نخواهد ماند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
5