ماهان شبکه ایرانیان

«من ترانه پانزده سال دارم» یا چگونه قربانی نباشیم

بیش از پانزده سال از ساخت فیلم پرسروصدای «من ترانه پانزده سال دارم» می‌گذرد. صدر عاملی خواسته یا ناخواسته سه‌گانه‌ای حول مشکلات و مسائل دختران جوان ساخت که شاید بهترین اثر فیلم‌سازی وی قلمداد شوند. «دختری با کفش‌های کتانی» روایت دختری به نام تداعی با هنرنمایی پگاه آهنگرانی است که در مواجهه با مشکلات از خانه فرار می‌کند، «دیشب باباتو دیدم آیدا» ماجرای دختری را روایت می‌کند که متوجه روابط پدرش با زن غریبه‌ای می‌شود و در میان این دو، «من ترانه پانزده سال دارم» دومین فیلم از این سه‌گانه که ازهرجهت موفق‌ترینشان هم هست قرار دارد که از چند جهت نقطه عطفی در سینمای ایران است و جای بحث و بررسی دارد.
در ابتدا و قبل از ورود به بحث و بررسی جامعه‌شناختی «من ترانه پانزده سال دارم»، باید این نکته را ذکر کنم که این فیلم جدای از کارکرد سینمایی‌اش، یکی از مهم‌ترین ستاره‌های سینمای ایران را معرفی کرد. ترانه علیدوستی با بازی در نقش ترانه شناخته شد و در طی سال‌های پربار فعالیت هنری‌اش، حالا به یکی از مهم‌ترین ستارگان و تواناترین بازیگران زن هم‌نسل خود بدل شده است. ترانه علیدوستی از «من ترانه پانزده سال دارم»، «شهر زیبا» و «کنعان» تا «فروشنده» و «شهرزاد»راه طولانی را طی کرده است و با هر بازی، پخته‌تر، قوی‌تر و حرفه‌ای‌تر ظاهرشده است.و حال خود فیلم؛
«من ترانه پانزده سال دارم» سال هشتاد ساخته شد، در اوایل دوره دوم اصلاحات و زمانی که سینما هم به‌مثابه دیگر نهادهای اجتماعی تحت تأثیر این اصلاحات و فضای بازتر سیاسی قلمروهای جدیدی را می‌کاوید و رشد می‌کرد. در این دوره شاهد فیلم‌های انتقادی زیادی هستیم که نوک‌تیز انتقادشان به سمت سازوکارهای سیاسی و مشکلات اجتماعی بود، اما «من ترانه پانزده سال دارم» از فضای سیاسی انعطاف‌پذیرتر آن سال‌ها به نفع موضوع دیگری استفاده می‌کند و با نمایش معضلی که بعد از بیش از پانزده سال همچنان گشایشی نداشته است و برخلاف آن سال‌ها، حالا کتمان می‌شود و زیر فرش رسوایی رانده می‌شود؛ ازدواج دختران کم سن و سال و صیغه‌هایی که از روی هوسرانی مردان متمول و پسران خوش‌گذران جاری می‌شود و قربانیانی که باقی می‌مانند. برای درک بهتر این موضوع، سال‌هایی را تجسم کنید که اصلاحات و انتقادات واژه‌هایی تازه‌وارد هستند و در این فیلم با دختری 15 ساله سروکار داریم که شاگرداول مدرسه است، ساعات بعد از مدرسه کار می‌کند و بار پدر زندانی و مادربزرگ پیرش را به دوش می‌کشد و با صیغه شدن با پسری متمول راه نجاتی پیش رویش می‌گشاید اما درنهایت مادربزرگش را از دست می‌دهد و با یک بچه تنها می‌ماند. نگاه‌های سنگین همسایگان را تجسم کنید، کارفرمایانی که با تردید به ترانه و شکم برآمده‌اش می‌نگرند و مدرسه‌ای که دیگر جایی برای او ندارد و همه این‌ها پیش چشم مخاطبی که قبل از همه این‌ها ممکن بود دختری مثل ترانه را قضاوت کنند و در زمره همان همسایگان قرار بگیرند، اما اکنون ترانه و هزاران ترانه دیگر را باپوست و گوشت و خونشان درک می‌کند.«من ترانه پانزده سال دارم» نسبت به «دختری با کفش‌های کتانی» پخته‌تر و منسجم‌تر است و از «دیشب باباتو دیدم آیدا» معضلی ملموس‌تر و حساس‌تر را به نمایش می‌گذارد. ترانه کاراکتری معصوم است اما درعین‌حال مصائب و تنهایی‌های زندگی‌اش او را قوی و مستقل بار آورده است و بیشتر از بیننده هم ذات پنداری می‌گیرد.
«من ترانه پانزده سال دارم» تقابل زنان و مردان را در جامعه‌ای به تصویر می‌کشد که در آن سنت و مدرنیته باهم کلنجار می‌روند. جامعه‌ای که ظواهر یک جامعه مدرن را دارد اما زیربنای سنتی‌اش سال‌هاست تکان نخورده و حالا مفاهیم مدرنیزاسیون مثل گفتمان و اصلاحات برایش تازگی دارند و تک‌تک افراد و کلیت جامعه نیز میان سنت و فرهنگ بومی و مدرنیته سرگردان هستند. جامعه‌ای است که بارها در مسیر مدرنیزاسیون آمرانه و جبری قرارگرفته است و هر بار با سنت‌هایش پیروز شده است اما اکنون در آستانه ورود به دنیایی است که با سنت‌هایش به‌شدت در تضاد قرار دارد. در این جامعه نگاه و تفکری که «من ترانه پانزده سال دارم» عرضه می‌کند، چالش‌برانگیز و پر جسارت است. «من ترانه پانزده سال دارم» به‌مانند تمام آثار فرهنگی چنین جامعه‌ای تقابل نقش مرد و زن را نشان می‌دهد. مردانی که در مسیر روایت حضوری گذرا دارند وزنانی که باقی می‌مانند و بار روابط اجتماعی را به دوش می‌کشند. ترانه، مادربزرگش و خانم کشمیری (مادر شوهر ترانه) هرکدام بازگشتی به نقش اساطیری زن در فرهنگ ایرانی را به نمایش می‌گذارند. در این تفکر، زن نماد زایش و رشد است و ترانه تجسم این زن. از سوی دیگر، مادربزرگ ترانه نماد سنت‌های کهن است که نفس‌های آخرشان را می‌کشند و در پس ظهور عناصر مدرن پس می‌کشند، خانم کشمیری با سردی نگاهش و حسابگری دقیقش جامعه حال حاضر را تمام و کمال به نمایش می‌گذارد، ظاهری مدرن و عامه‌پسند با حرف‌های زیبا و شعار دفاع از حقوق زنان اما در باطن وابسته به همان تفکر سنتی و پایبند رسومی است که در تضاد کامل با دنیای نو هستند و ترانه، استوار و باورمند، از دل سنت‌های قدیمی و گاه دست‌وپا گیر، برمی‌خیزد و شخصیتی اصیل را به نمایش می‌گذارد که با حفظ باورهای فرهنگی جامعه‌ای که در آن بزرگ‌شده است خود را در مسیر تغییر قرار می‌دهد و از آن استقبال می‌کند. ترانه که از سنت‌ها اعتقاداتش و هویتش را می‌گیرد و از مدرنیته استفاده از فرصت‌ها و تغییرات به نفع خویش و حرکت روبه‌جلو در میان همه نگاه‌های سنگین و قضاوت‌های نا به‌جا را. در همین‌جا هم هست که دختران فراری که به خانه ترانه می‌آیند، ترسیم قربانیان این مدرنیزاسیون اجباری هستند و ترانه در مقابل این دختران قرار می‌گیرد؛ رویارویی که ترانه را وادار می‌سازد جایگاهش را پیدا کند، یا قربانی باشد یا از قربانی بودن فراتر رود و جایگاه خود در جامعه را پیدا کند. به همین دلیل هم در پایان زمانی که در دادگاه بر خانم کشمیری پیروز می‌شود، از درج نام پدری که هیچ نسبت عاطفی با فرزندش ندارد در شناسنامه او امتناع می‌کند و دخترش که نسل بعدی است را با هویتی مستقل و جایگاهی جدا از تعریف‌های جامعه‌شناس‌ها از سنت و مدرنیته معرفی می‌کند. شاه سکانس «من ترانه پانزده سال دارم» سکانس پایانی است، وقتی ترانه با دخترش به دیدار پدر می‌رود، نوزاد در آغوشش می‌خندد، نغمه ترانه‌ای که توسط هزاران دختر دیگر مانند ترانه سروده شده است در گوش مخاطب می‌پیچد و ترانه نیز شادمان می‌خندد، از شوق خنده دخترکش، از زیبایی نغمه‌ای که خودساخته است.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان