ماهان شبکه ایرانیان

یک عاشقانهٔ آرام

«در دنیای تو ساعت چند است؟» یک ریلکسیشن دوساعتهٔ سینمایی

فیلم باید با ما چه کار کند؟ فقط سرگرممان کند؟ ما را از سختی‌های دنیای بیرون، به یک پناهگاه زیبا ببرد یا تلخی‌های دنیای بیرون از سالن تاریک را به ما یادآوری کند؟ اگر شما با هدف دوم می‌خواهید به سالن سینما بروید، یعنی «برای پناه‌بردن به قاب‌های زیبا»، حتما از دیدن «در دنیای تو ساعت چند است؟» لذت می‌برید

«در دنیای تو ساعت چند است؟» یک ریلکسیشن دوساعتهٔ سینمایی

فیلم باید با ما چه کار کند؟ فقط سرگرممان کند؟ ما را از سختی‌های دنیای بیرون، به یک پناهگاه زیبا ببرد یا تلخی‌های دنیای بیرون از سالن تاریک را به ما یادآوری کند؟ اگر شما با هدف دوم می‌خواهید به سالن سینما بروید، یعنی «برای پناه‌بردن به قاب‌های زیبا»، حتما از دیدن «در دنیای تو ساعت چند است؟» لذت می‌برید. اولین ساختهٔ صفی یزدانیان، کاری خوش‌ساخت و آرام از آب درآمده‌است که با حس خوبی شما را به دنیای بیرون از سالن تاریک می‌فرستد. قصهٔ یک خطی فیلم این است: گلی (با بازی لیلا حاتمی) بعد از بیست‌سال ناگهان به زادگاهش رشت برمی‌گردد و در رشت با اتفاق‌های تازه‌ای روبرو می‌شود. این داستان ساده، با قاب‌بندی‌های زیبا و موسیقی تلفیقی، ذهنتان را آرام‌آرام بازی می‌دهد. در این مطلب می‌خواهیم بگوییم چرا بهتر است به این بازی آرام تن دهید!

قصهٔ عشق قدیمی
انگار مسئولین شورای مجوز پخش، طبق یک توافق نانوشته، به فیلم‌هایی که با تم وفاداری به عشق قدیمی ساخته شده‌اند، با هم مجوز دادند. هم «نهنگ عنبر» و  هم «در دنیای تو ساعت چند است» که بهار 94 روی پرده رفتند، دربارهٔ یک عشق قدیمی چندین‌وچندساله هستند که دوباره زنده می‌شود. در «نهنگ عنبر» رضا عطاران نقش مردی را بازی می‌کند که چنددهه منتظر عشق دوران کودکی‌اش می‌ماند. در «در دنیای تو…» هم علی مصفا نقش مرد قاب‌ساز عاشق پیشه‌ای به نام فرهاد را دارد که از کودکی، شیفته همکلاسی‌اش بوده و تا دانشکدهٔ هنر پابه‌پایش آمده، اما در نهایت معشوقش به آن سوی آب‌ها سفر می‌کند و با مردی فرانسوی ازدواج می‌کند. اما چرا باید چنین فیلمی را دید؟ شاید بهترین جواب این سوال را شخصیت مادر گلی «در دنیای تو..» می‌دهد: «این که آدم تو چهل‌سالگی این طور باشه، خوبه؛ وگرنه تو بیست‌سالگی همه شاعرن.» به زبان روان‌شناسی اگر این فیلم را حتی در میانسالی با همسرتان ببینید، به احتمال زیاد حس‌های دورهٔ نامزدی، لااقل موقت، در شما زنده می‌شود. با این که عشق هرگز کافی نیست، اما ما به زنده‌شدن حتی گاه‌به‌گاه حس‌های عاشقانه در زندگی دونفره‌مان نیاز داریم.

شخصیت‌پردازی متفاوت
یکی دیگر از دلیل‌هایی که می‌شود با دید روان‌شناسانه، فیلم را دید؛ شخصیت‌پردازی آدم‌های فیلم است. فرهاد یک شخصیت وابستهٔ نابهنجار، اما دوست‌داشتنی دارد. او از کودکی زندگی‌اش را وقف فکرکردن وسواسی به معشوقش کرده است. همهٔ کتاب‌ها و وسایل گلی را نگه داشته است و حتی بعد از مهاجرت او به عنوان همدم مادر گلی به خانهٔ قدیمی او راه پیدا کرده‌است. او همه‌چیز، حتی بی‌اهمیت‌ترین چیزها را دربارهٔ گلی می‌داند. در مقابل این شخصیت نابهنجار، شخصیت بهنجار گلی هم قابل‌تحلیل است. او هم مثل بسیاری از کسانی که مهاجرت کرده‌اند، در ظهر میانسالی هوای وطن کرده‌است. برگشت به رشت، برای گلی غیر از مواجه‌شدن با عاشق قدیمی، مرور دوبارهٔ انتخاب‌ها و خاطره‌های زندگی است. کاری که همهٔ افراد در میانسالی انجامش می‌دهند.

موسیقی آرامش‌بخش
حالا فکر کنید که فضای نوستالژیک فیلم با یک موسیقی آرام خاطره‌ساز آمیخته باشد. کریستف رضایی، آهنگساز فیلم، هوشمندانه آوازهای فولکلور گیلانی را با موسیقی فرانسوی تلفیق کرده است. این تلفیق موسیقایی، باعث شده حس فیلم بیشتر و بیشتر منتقل شود. خلاصه این که اگر می‌توانید، این مجموعه تصویرها و آواهای عاشقانهٔ آرامش‌بخش را از دست ندهید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان