سلیمان (ع) فرزند حضرت داود از پیامبران الهى و انسان والائى است که علاوه بر سلطنت معنوى و مقام با عظمت نبوت، از حکومت و پادشاهى ظاهرى هم نصیب و بهره داشت.
آن بزرگوار از قدرتى که در پادشاهى و حکومت داشت به نفع تمام مردم زیر مجموعه حکومتش استفاه کرد، و همه را در حد ظرفیتشان از چشمه با برکت عدالت و رحمت و مهربانى سیراب نمود، و شیرینى شربت حکومت بر اساس حق و عدل، و بر پایه قوانین الهى را به تمام مردم مملکتش چشانید.
او بر اساس آیات قرآن مجید که در هر یک جایگاه خاص خودش شرح و توضیح داده خواهد شد، در فضاى ملکوتى گیرندگى و اخذ وحى بود، «1» باد به اراده حق با قدرت جابجا کردنش در اختیار آن حضرت قرار داشت، «2» و شیاطین نیرومند براى او غواصى و ساختمان سازى مى کردند، «3» از جانب حضرت حق دانش ویژه به او عطا شده بود، «3» و منطق پرندگان را به او آموخته بودند. «4»
سلیمان از دیدگاه حضرت صادق (ع)
حضرت صادق (ع) داستانى عبرت آموز را در رابطه با سلیمان نقل مى کنند که دانستنش خالى از فایده نیست.
داود به فرمان حضرت حق، مى خواست سلیمان را به جانشینى خود انتخاب کند، هنگامى که این حقیقت را به بنى اسرائیل خبر داد، آنان نسبت به این مسئله به فریاد و جنجال برخاستند، و گفتند: مى خواهد جوانى نو رسیده را به جانشینى خود انتخاب کند در حالى که میان ما بزرگ تر و مسن تر از او وجود دارد؟!
داود قبیله هاى بنى اسرائیل را خواست و فرمود گفتار و جنجال شما نسبت به مسئله جانشینى به من رسیده، عصاهایتان را به من ارائه کنید، هر عصائى که ثمر داد صاحبش جانشینى پس از من است.
قبائل به این پیشنهاد رضایت دادند، داود گفت: لازم است هر کدام از شما نامش را بر عصایش بنویسد همه نامشان را بر عصایشان نوشتند، سلیمان هم عصایش را در حالیکه نامش را بر آن نوشته بود حاضر کرد، همه را در خانه اى جاى دادند و درش را بستند و رؤساى قبائل به حفاظت از خانه همت گماشتند، چون صبح شد و داود نماز را با آنان خواند پیش آمد و در خانه را باز کرد و عصاى همه را بیرون آورد در حالى که عصاى سلیمان به میوه نشسته بود، پس همه قبائل به جانشینى سلیمان از داود تسلیم شدند، آنگاه داود سلیمان را در حضور بنى اسرائیل نسبت، به عقل و فهم و دانشش امتحان کرد، پس به او گفت: فرزندم چه چیزى از هر چیزى سردتر و خنک تر است؟ «آن سردى و خنکى که با طبع آدمى ملائم است»؟ سلیمان پاسخ داد گذشت و عفو خدا از مردم، و گذشت و عفو مردم از یکدیگر، پرسید پسرم چه چیزى شیرین تر است؟ گفت: عشق و محبت که نسیم الهى در وجود بندگان اوست داود در حالى که تبسم نمود در رابطه با مسئله جانشینى آرام گرفت و سلیمان را میان بنى اسرائیل برد و گفت: این است جانشینى من در میان شما پس از من. «6»
حضرت صادق (ع) درباره مهمان نوازى سلیمان و کرم و سخایش مى فرماید:
«کان سلیمان یطعم اضیافه اللحم بالحوّارى و عیاله الخشکار، و یاکل هو الشعیر غیر منخول:» «7»
سلیمان همواره مهمانانش را با گوشت همراه با بهترین نان که از آرد سپید چند بار الک شده بود پذیرائى مى کرد، در حالى که خانواده اش از نانى که آردش الک نشده بود استفاده مى نمودند، و خود از آرد جوى که الک نکرده بودند بهره مى گرفت.
ثعلبى روایت مى کند: مکتوبى از آسمان ممهور به مهرى از طلا که در آن سیزده مسئله بود به داود نازل شده و به او وحى شد در رابطه با این مکتوب از فرزندت سلیمان بپرس، چنانچه از آنها خبر داد پس او جانشین پس از توست، داود هفتاد رهبر مذهبى و هفتاد عالم را خواست و سلیمان را برابر آنان نشانید و گفت: فرزندم مرا خبر ده از نزدیک ترین اشیاء، و دورترین اشیاء و مأنوس ترین اشیاء و وحشتناک ترین اشیاء و نیکوترین اشیاء و زشت ترین اشیاء و کمترین اشیاء و بیشترین اشیاء و دو حقیقت برپا چیست و دو حقیقت در رفت و آمد کدام است و دو چیز خشمگین بر یکدیگر کدام است، و آن کارى که وقتى انسان انجام مى دهد بر دیگر کار خدا را سپاس مى گوید چیست، و آن کارى که انسان مرتکب مى شود و بر دیگر کار به مذمت و سرزنش مى نشیند کدام است؟ سلیمان پاسخ گفت: نزدیک ترین اشیاء آخرت است، و دورترین اشیاء مقدار عمرى است که از دنیا از دستت رفته، و مأنوس ترین اشیا جسدى است که روح ناطق در آن است، و وحشتناک ترین اشیاء جسد بدون روح است، و زیباترین اشیاء ایمان بعد از کفر است، و زشت ترین اشیاء کفر پس از ایمان است، و کمترین اشیاء یقین و بیشترین اشیاء شک است، دو حقیقت برپا آسمان و زمین است، دو حقیقت در رفت و آمد شب و روز است، دو دشمن یکدیگر مرگ و حیات است، و کارى که انسان انجام مى دهد و دیگر کار را سپاس مى گوید بردبارى بر ضد خشم است، و کارى که انسان مرتکب مى شود و دیگر کار را سرزنش مى کند دشمنى بر اساس غضب است. «8»
از حضرت موسى بن جعفر (ع) روایت شده:
«ما بعث الله نبیا قط الا عاقلًا، و بعض النبیین ارجح من بعض و ما استخلف داود سلیمان حتى اختبر عقله، و استخلف داود سلیمان و هو ابن ثلاثة عشر سنته و مکث فى ملکه اربعین سنة:» «9»
خدا هرگز پیامبرى را معبوث به رسالت نکرد مگر این که آن پیامبر عاقل و خردمند بود و عده اى از پیامبران بر عده اى دیگر برترى دارند، و داود سلیمان را به جانشینى خود انتخاب نکرد مگر این که عقلش را آزمایش نمود، و هنگامى که او را جانشین خود نمود بیش از سیزده سال نداشت.
داستانى شگفت در رابطه با سلمیان.
این داستان که راوندى دانشمند بزرگ شیعه در کتاب دعوات نقل مى کند اگر اتفاق افتاده باشد براى همه مردم در اطمینان به رزق حلال که به وسیله حق از طریق کوشش مثبت به انسان مى رسد و تخلفى در آن صورت نمى گیرد بهترین درس و عبرت و پند و موعظه است:
سلیمان کنار ساحل دریا نشسته بود، چشمش به مورچه اى افتاد که دانه گندمى را با خود به جانب دریا میبرد، سلیمان چشم از او برنداشت تا به آب رسید، ناگهان قورباغه اى سر از آب بیرون کرد و دهان گشود، مورچه به دهان قورباغه رفت و قورباغه شناکنان به داخل دریا رفت، در حالى که زمانى طولانى بر این داستان گذشت و سلیمان در این مسئله با شگفتى در اندیشه بود!
پس از گذشت زمان معین قورباغه از آب بیرون آمد و دهان باز کرد و مورچه از دهانش خارج شد و دانه گندم با او نبود.
سلیمان مورچه را خواست و از حال و وضع و این که کجا بود پرسید؟ مورچه گفت: اى پیامبر خدا در قعر دریائى که مى بینى سنگى میان تهى است و در آن کرم کورى قرار دارد، خدا او را در آنجا آفریده و او قدرت بیرون آمدن از آن را براى طلب معاش ندارد، مرا حضرت حق کارگزار روزى او قرار داده است و من روزى اش را براى او میبرم البته پروردگار این قورباغه را مأمور حمل من قرار داده و آبى که در دهان اوست زیانى به حال من ندارد، چون قورباغه به سنگ مى رسد دهانش را به روزنه سنگ مى گذارد و من وارد آن مى شوم، پس از این که روزى او را به او رسانیدم از روزنه بیرون آمده وارد دهان قورباغه مى شوم و او مرا از دریا بیرون مى آورد.
سلیمان به مورچه گفت: آیا از آن کرم کور تسبیحى شنیده اى؟ مورچه گفت: آرى مى گوید:
«یا من لا ینسانى فى جوف هذه الصخره تحت هذه اللجة برزقک لا تنس عبادک المؤمنین برحمتک:»
اى خدائى که مرا در دل این سنگ زیر این دریاى عمیق نسبت به رزق و روزى ات فراموش نمى کنى، برحمتت اى مهربان خدا بندگان مؤمنت را فراموش مکن. «10»
داستانى دیگر
نقل شده: سلیمان گنجشک نرى را دید به ماده اش مى گوید براى چه علتى خود را از من باز مى دارى و مانع مى شوى که حق تمتع من از تو معطل بماند، من کسى هستم که اگر بخواهم گنبد بارگاه سلیمان را به منقارم از جاى بر کنم و به دریا بیندازم میتوانم! سلیمان از گفته مورچه خندید، سپس هر دو را خواست و به گنجشک نر گفت: تو قدرت بر کارى را که گفتى دارى؟ پاسخ داد نه اى پیامبر خدا ولى مرد گاهى در برابر همسرش به جلوه گرى مى پردازد و خود را نزد او بزرگ نشان مى دهد و عاشق را به چیزى که مى گوید سرزنش نمى کنند، سلیمان به گنجشک ماده گفت: چرا او را از تمتع و بهره گیرى از خود مانع مى شوى در حالى که تو را دوست دارد؟ گنجشک ماده گفت: اى پیامبر خدا او عاشق نیست مدعى عشق است زیرا به غیر من هم عشق مى ورزد! کلام گنجشک که کلام پرمعنائى بود در قلب سلیمان اثر گذاشت، و به شدت گریست و چهل روز از میان مردم به خلوت و گوشه پنهان نشست و از حضرت حق درخواست کرد دلش را نسبت به آن ذات مقدس براى جاى گرفتن محبت کامل او خالى کند و دلى قرار دهد که محبت خدا در آن با محبت غیر نیامیزد. «11»
امیرمؤمنان (ع) درباره پایان کار سلیمان مى فرماید:
«و لو ان احداً یجد الى البقاء سلما، او لدفع الموت سبیلا لکان ذلک سلیمان بن داود، الذى سخر له ملک الجن و الانس مع النبوة و عظیم الزلفة، فلما استوفى طعمته و استکمل مدته رمته قسّى الفناء بنبال الموت و اصبحت الدیار منه خالیة، و المساکن معطله، ورثها قوم آخرون:» «12»
و اگر احدى به سوى جاوید شدن نردبانى مى یافت، یا براى دفع مرگ وسیله و راهى پیدا مى کرد، هر آینه آن شخص سلیمان بن داود بود، که براى او سلطنت و پادشاهى بر جن و انس و نیز منصب پیامبرى و بزرگى قرب و منزلت فراهم بود، ولى زمانى که رزق و روزى اش را کامل کرد، و مدت عمرش را به پایان برد، کمان هاى فنا به تیرهاى مرگ او را از پا انداختند، شهرها از وجودش خالى شد، و مسکن ها نسبت به او معطل ماند، و قومى دیگر وارث آنها شدند!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نساء 163.
(2)- انبیا 81.
(3)- انبیا 82.
(4)- نمل 15- 16.
(5)- نمل 15- 16.
(6)- بحار چاپ دارالتعارف ج 6، ص 27.
(7)- دعوات الراوندى 142 ج 263.
(8)- عرائس المجالس 257- 258.
(9)- محاسن 193.
(10)- دعوات راوندى، 115- 116، ح 264.
(11)- بحار، ج 14، ص 95.
(12)- نهج البلاغه، خطبه 182.
برگرفته شده از
کتاب: تفسیر حکیم ج 4
نوشته: استاد حسین انصاریان