روایات باب شکر در حدى است که اگر همه آنها با شرح و توضیح لازم نوشته شود کتابى قطور یا چند جلد کتاب خواهد شد، به ناچار به بخشى از آن روایات براى نشان دادن عظمت شکرى که مورد توجه حق و اولیاء اسلام است اشاره میشود:
شکر پیامبر بزرگوار اسلام
عطاء از راویان حدیث و معاصر با رسول با کرامت اسلام است میگوید به نزد عایشه همسر رسول خدا آمدم و به او گفتم شگفت آورترین چیزى که از رسول خدا دیدى به من خبر ده، عایشه گریه کرد و گفت: کدام برنامه پیامبرعجیب و شگفت نبود، شبى نزد من آمد و در بستر من قرار گرفت بدن مبارکش کنار بدن من بود که پس از چند لحظه به من گفت دختر ابوبکر مرا رها کن که میخواهم پروردگارم را بندگى کنم به حضرت گفتم دوست دارم نزدیک تو باشم ولى خواسته تو را بر خواسته خودم مقدم میدارم، او را آزاد گذاردم، برخاست و با آب کمى وضو گرفت سپس به نماز ایستاد، و چنان گریست که اشکش به سینهاش جارى شد، سپس در رکوع و سجودش گریست و پس از برخاستن از سجده گریهاش را ادامه داد، به همین وضع بود تا بلال آمد و آن حضرت را به رسیدن وقت نماز خبر داد، به رسول خدا گفتم سبب گریهات چیست در حالى که گذشته و آیندهات غرق معرفت و آمرزش است؟ پاسخ داد آیا بنده شاکر خدا نباشم و چرا خدا را عبادت و بندگى نکنم؟! «1» از رسول خدا روایت شده:
«ینادى مناد یوم القیامة لیقم الحمادّون فیقوم زمرة فینصب لهم لواء فیدخلون الجنة قیل ومن الحمادون فقال: الذین یشکرون الله تعالى على کل حال وفى لفظ آخر: الذین «یشکرون الله على السراء والضراء:» «2»
ندا دهندهاى در قیامت ندا میدهد شکرگزاران قیام کنند، پس گروهى بر میخیزند، و پرچمى براى آنان نصب میشود، و در نهایت وارد بهشت میشوند پرسیدند شکرگزاران کیانند؟ فرمود آنان که خدا را در هر حال و وضعى شکر میکردند و در عبارتى دیگر در این روایت آمده:
آنان که خدا را در خوشى و سختى شکر میکردند.
همه روایات زیر درکتاب شریف اصول کافى جلد دوم عربى و سوم مترجم از صفحه 150 ببعد نقل شده است.
حضرت صادق (ع) از رسول خدا روایت میکند:
«الطاعم الشاکر له من الاجر کاجر الصائم المحتسب، والمعافى الشاکر له من الاجر کاجر المبتلى الصابر، والمعطى الشاکر له من الاجر کاجر المحروم القانع:»
خورنده شکرگزار، اجر و پاداش روزه دارى را دارد که در پى رضاى خداست، و تندرست شاکر مزد گرفتار و دردمند صابر را دارد، و عطاکننده شکرگزار پاداش محروم قانع را دارد.
امام ششم از رسول الهى روایت میکند:
«مافتح الله على عبد باب شکر فخزن عنه باب الزیاده:»
خداى مهربان بر بندهاى درى از شکر باز نکند، که درى از افزایش را بر او ببندد.
از حضرت صادق (ع) روایت است که فرمود
«مکتوب فى التورات: اشکر من انعم علیک وانعم على من شکرک، فانه لازوال للنعماء اذا شکرت ولابقاء لها اذا کفرت، الشکر زیادة فى النعم و امان من الغِیَر:»
در تورات نوشته است، سپاسگزارى کن نسبت به هر که به تو نعمت داده، و نعمت بخش بر کسى که از تو سپاسگزارى نموده، زیرا با شکر نعمت نابود نشود و با کفران نعمتى نماند.
شکر مایه افزایش نعمت است، و مصون ماندن از دگرگونى.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«ثلاث لایضرمعهن شیئى: الدعا عندالکرب، والاستغفار عندالذنب، والشکر عندالنمعة:»
سه چیز است که با وجود آنها چیزى زیان به انسان نزند، دعا هنگام گرفتارى، آمرزش خواهى هنگام گناه، و شکر گزارى به وقت نعمت.
و نیز از آن حضرت روایت شده:
«ما انعم الله على عبد من نعمة فعرفها بقلبه وحمدالله ظاهراً بلسانه فتم کلامه حتى یؤمر له بالمزید:»
خداوند هر نعمتى به بندهاى عنایت کند و او از دل آن را بشناسد و با زبانش آشکارا خدا را سپاس گوید، تا سخنش تمام شود خدا فرمان افزایش نعمت براى او صادر کند.
امام صادق (ع) در پاسخ کسى که از آن حضرت پرسید براى شکر اندازهاى هست که چون عبد آن را انجام دهد شاکر باشد فرمود: آرى، آن شخص گفت آن چیست؟ امام فرمود:
«یحمدالله على کل نعمة علیه فى اهل و مال، وان کان فیما النعم علیه فى ماله حق ادّاه ...»
خدا را از هر نعمتى که دارد مانند اهل و مال سپاس گوید، و اگر در مالى که به او داده شده حقى «از خمس، زکات، صدقه» باشد آن را بپردازد.
معمربن خلاء میگوید از حضرت ابوالحسن (ع) شنیدم میفرمود:
«من حمدالله على النعمة فقد شکره وکان الحمد افضل من تلک النعمة:»
هر که خدا را بر نعمتى حمد کند او را شکر کرده و حمد عبد از نظر ارزش از آن نعمت برتر است.
مجلسى در توضیح این حدیث میگوید: توفیق اداى حمد هر نعمتى نعمت بهترى است و شکر دیگرى را میطلبد که از عهده کسى بر نمیآید.
صفوان جمال از امام صادق روایت میکند که آن حضرت به من فرمود:
«ما انعم الله على عبد بنعمة صغرت او کبرت فقال: الحمدلله الا ادى شکرها:»
خداوند هر نعمتى به بندهاى دهد کوچک یا بزرگ و آن بنده بگوید: الحمدلله شکر آن نعمت را ادا کرده است.
عمربن یزید میگوید: به حضرت صادق گفتم:
«انى سألت الله عزوجل ان یرزقنى مالافرزقنى، وانى سألت الله ان یرزقنى ولداً فرزقنى ولداً وسألته ان یرزقنى داراً فرزقنى و قدخفت ان یکون ذلک استدراجاً فقال: اما والله مع الحمد فلا:»
از خداى عزوجل خواستم مالى را نصیب من کند پس نصیبم فرموده و از خدا خواستم فرزندى به من عنایت کند، عنایت نمود، و خواستم خانهاى به من دهد، خانه داد ترسیدم که اندک اندک مرا به عقوبت دچار کند حضرت فرمود:
به خدا سوگند با شکرگزارى چنین وضعى پیش نخواهد آمد.
حمادبن عیسى میگوید: حضرت صادق از مسجد بیرون آمد درحالى که مرکوب او گم شده بود، فرمود اگر خدا آن را به من برگرداند شکر کنم چنان که شایسته شکر اوست، حماد میگوید درنگى نشد که مرکوب را آوردند آن حضرت فرمود: الحمدلله گویندهاى به حضرت گفت: فدایت نفرمودید چنان که شایسته شکر اوست شکر کنم حضرت فرمود: نشنیدى گفتم الحمدلله.
از امام ششم روایت شده:
«کان رسول الله اذا ورد علیه امر یسرّه قال الحمدلله على هذه النعمة واذا ورد امر یغتم به قال: الحمدلله على کل حال:»
رسول خدا را عادت بر این بود که چون امرى شادکننده برایش پیش میآمد میگفت: خدا را بر این نعمت سپاس، و چون امر غم آورى برایش رخ میداد میگفت: خدا را به هر حال حمد.
از حضرت صادق (ع) روایت است:
«اذا ذکر احدکم نعمة الله عزوجل فلیضع حذه على التراب شکراً لله، فان کان راکبا فلینزل فلیضع حذه على التراب وان لم یکن یقدر على النزول للشهرة فلیضع حذه على قربوسه وان لم یقدر فلیضع حذه على کفه ثم لیحمدالله على ما انعم الله علیه:»
هرگاه یکى از شما نعمت خداى عزوجل را یاد کند به شکرانه از خدا گونه بر خاک نهد، و اگر سوار باشد پیاده شود و گونه بر خاک نهد، و اگر از بیم شهرت نتواند پیاده شود گونه بر غاشیه زین نهد و اگر نتواند بر کف دست خود نهد، سپس خدا را به آنچه نعمت بر او بخشیده سپاس گوید.
حضرت صادق (ع) فرمود: در آنچه خداى عزوجل به موسى وحى کرد فرمود:
«یاموسى اشکرنى حق شکرى فقال: یا رب وکیف اشکرک حق شکرک ولیس من شکر اشکرک به الا وانعمت به على قال: یا موسى الآن شکرتنى حین علمت ان ذلک منى:»
اى موسى حق شکر مرا به جاى آور، عرض کرد پروردگارا چگونه حق شکرت را به جاى آورم درحالى که شکرى نگزارم جز آن که همان شکر هم نعمتى است که تو به من عنایت فرمودى، خطاب رسید: اى موسى اکنون حق شکر مرا ادا کردى که دانستى آن شکر هم از من است.
در روایتى آمده: عیسى (ع) بر مردى گذشت که از چشم نابینا بود، بدنش مبتلا به جذام بود، برص بر پوستش نشسته بود، و عارضه فلج داشت ولى خدا را شکر میکرد و میگفت: خدا را سپاس که مرا از بلائى که اکثر مردم به آن گرفتارند سلامت و صحت داد، عیسى گفت: بلائى نمانده که به تو نرسیده است، مرد بیمار گفت: خدا مرا از بزرگترین بلاها که کفر است به سلامت داشته، عیسى به بدن او دست کشید و خدا او را از همه بیماریها شفا داد، صورتش نیکو شد، و همراه مسیح به عبادت خدا مشغول گشت.
ابوبصیر از حضرت صادق (ع) روایت میکند که رسول خدا با برخى از اصحابش در راهى از راههاى مدینه عبور میکرد، ناگهان پاى مبارک از رکاب مرکب درآورده و به حال سجده به زمین افتاد و سجدهاش طولانى شد سپس سربرداشت و سوار مرکب شد، یاران به حضرت گفتند: پاى از رکاب گرداندى، سپس به زمین افتاده سجده کردى و سجدهات طولانى شد! فرمود جبرئیل نزد من آمد و از جانب خدا به من سلام رسانید و به من بشارت داد که مرا در امتم خوار و کوچک نخواهد کرد «کنایه از این که خواسته هایم را نسبت به امتم میپذیرد» من به خاطر این بشارت مالى ندارم که آن را صدقه دهم، و غلام و کنیزى ندارم که در راه خدا آزاد کنم، دوست داشتم به این صورت پروردگارم را شکر نمایم.
از امیرمؤمنان (ع) روایت شده است:
«شکر کل نعمة الورع عما حرم الله:» «3»
شکر هر نعمتى دورى گزیدن از همه حرامهاى خداست.
از حضرت باقر (ع) روایت شده:
«العبد بین ثلاثة: بلا و قضاء و نعمة: فعلیه فى البلاء من الله الصبر فریضته، وعلیه فى القضاء من الله التسلیم فریضته، وعلیه فى النعمة من الله عزوجل الشکر فریضته:» «4»
عبد میان سه برنامه است: بلا و قضا و نعمت، بر او واجب است در بلاى از جانب حق صبر کند، و در قضاى از طرف خدا تسلیم باشد، و در نعمت از سوى خدا سپاس گزارى نماید.
از حضرت صادق نقل شده مردى به امیرمؤمنان گفت:
«بماذا شکرت نعماء ربک؟ قال: نظرت الى بلاء قد صرفه عنى وابلا به غیرى، فعلمت انه قد انعم على فشکرته:» «5»
به چه چیزى نعمتهاى پروردگارت را شکر کردى؟ حضرت فرمود: به گرفتارى و مشکلى نظر کردم که از من گشته و دیگرى را مبتلا نموده، دانستم که خداوند به من انعام کرده است، پس شکرش را به جاى آوردم.
از حضرت رضا درباره سپاسگزارى از کسى که نعمتى به انسان داده روایت شده:
«من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکرالله عزوجل:» «6»
کسى که نعمت بخشى مخلوقین را شکر نکند خداى عزوجل را شکر نکرده است.
و نیز از حضرت رضا روایت شده:
«اخذ الناس ثلاثة من ثلاثة: اخذو الصبر عن ایوب والشکر عن نوح، والحسد عن بنى یعقوب:» «7»
مردم سه چیز را از سه نفر گرفته اند: صبر را از ایوب، شکر را از نوح، حسد را از فرزندان یعقوب.
آرى کسى که صابر است هم اخلاق ایوب، و آن که شاکر است هم روش نوح، و حسود در زمره آزار دهندگان به یوسف است.
داستان عجیب سلمان و ابوذر
حضرت عبدالعظیم حسنى از حضرت جواد و حضرت جواد از پدران معصوم و بزرگوارش روایت میکند:
سلمان ابوذر را به خانهاش دعوت کرد و دو قرص نان جهت پذیرائى از میهمان بر سفره گذاشت، ابوذر دو قرص نان را برداشت و به زیر و رو کردن آن دو پرداخت، سلمان به ابوذر گفت: چرا دو قرص نان را زیر و رو میکنى؟ ابوذر گفت: ترسیدم که کاملًا پخته نشده باشد سلمان به شدت خشمگین شد و گفت: چه چیزى تو را به این جرأت و جسارت واداشته، به خدا سوگند آب زیر عرش در این نان مؤثر بوده، فرشتگان براى آن باد را به حرکت آورده، و باد ابر را جا به جا نموده، و ابر بر زمین باران ریخته و رعد و ملائکه فعالیت کرده تا آن را در جاى خود قرار دادهاند، و زمین و چوب آهن و چهارپایان و آتش و هیزم و نمک و آنچه که قابل شمردن نیست در کار بودهاند تا این قرص نان سر این سفره قرار گرفته، چگونه میتوانى به شکر این همه نعمت برخیزى؟ ابوذر گفت به پیشگاه خدا توبه میکنم و از آنچه پیش آمده طلب مغفرت مینمایم، و از آنچه ناخوشایند تو بود و من سبب آن شدم از تو پوزش میخواهم.
حضرت میفرماید روزى سلمان ابوذر را به میهمانى دعوت کرد، تکه نانى خشک را از کیسه چرمى بیرون آورد، و با آب کوزه به آن تکه نان رطوبت داد تا نرم شود، ابوذر گفت چه نان پاکیزهاى است اگر در کنار آن نمکى بود، سلمان از جاى برخاست و از خانه بیرون رفت و کوزهاش را در برابر گرفتن مقدارى نمک به گرو گذاشت و به نزد ابوذر بازگشت تا نان را با نمک بخورد، ابوذر نمک را به نان میپاشید و میخورد میگفت:
خداى را شکر و سپاس که قناعت به نان و نمک را نصیب ما فرمود، سلمان گفت: اگر قناعتى در کار بود کوزه ما به گرو نمیرفت. «8» در هر صورت از آیات و روایات و نظرات محققین و عالمانى چون خواجه نصیرالدین طوسى که تحقیقاتشان برگرفته از آیات و روایات است روشن شد که شکر کامل با عمل و گفتار، و نیت و اجتناب از محرمات و تشکر از مردم در برابر احسانشان صورت میپذیرد، و در برابر نعمتهاى بیشمار حق، قناعت کردن به الحمدلله تنها شکر نخواهد بود، و جنبه سپاس واقعى نخواهد داشت.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- محجة البیضاء، ج 7، ص 142.
(2)- محجة البیضاء، ج 7، ص 143.
(3)- خصال، ج 1، ص 11.
(4)- خصال، ج 1، ص 43.
(5)- بحار، ج 68، ص 24.
(6)- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 45.
(7)- عیون اخبار الرضا.
(8)- بحار، ج 68، ص 45
مطالب فوق برگرفته شده از:
کتاب: تفسیر حکیم جلد پنجم
نوشته: استاد حسین انصاریان