میلاد میرکانی؛ اگر از طرفداران مجموعه تلویزیونی وست ورد باشید، احتمالا تا به حال به این فکر کرده اید که چگونه امکان دارد چنین دنیای پیشرفتهای رنگ واقعیت به خود بگیرد. تا سفر کردن به مکانهایی که مرز بازی و واقعیت در آنها به روشنی مشخص نیست، چقدر فاصله داریم؟
آیا رباتها میتوانند به چنین سطحی از خودآگاهی دست پیدا کنند؟ آیا میتوانند خیال پردازی کنند و مهمتر از همه در صورت دستیابی آنها به چنین توانایی هایی، آیا همچنان در امنیت خواهیم بود؟
دیوید ایگلمن، عصب شناس در دانشگاه استنفورد کالیفرنیا و مشاور علمی مجموعه نویسندگان فصل اول وست ورد، تلاش کرده است در این مورد توضیح دهد که چقدر احتمال به حقیقت پیوستن برخی از اتفاقات این سریال وجود دارد.
به این نکته توجه کنید که گفت و گوی انجام شده میتواند برای کسانی که سریال وست ورد را تماشا نکرده اند، حاوی اسپویل باشد.»
چگونه به جمع عوامل ساخت سریال پیوستید؟
ایگلمن: من مشغول صحبت با یکی از نویسندگان بودم و در این مورد که مشاور علمی آنها چه کسی است، سوال کردم. سپس مشخص شد که آنها از هیچ مشاوری بهرهمند نیستند؛ نحوه پیوستن من به این مجموعه به این صورت بود.
سپس به لس آنجلس کالیفرنیا رفتم و در جلسهای طولانی، تقریبا شش یا هشت ساعت درباره اختیار و احتمال خودآگاهی رباتها با تولید کنندگان و نویسندگان صحبت کردم. من همچنین برخی از فناوریهای ساخت خود را به آنها نشان دادم.
چندسال قبل در کنفرانس تد یک سخنرانی درباره جلیقهای مجهز به موتورهای ارتعاشی داشتم. این نوآوری اکنون در بخشی از داستان فصل دوم گنجانده شده است؛ اما نمیتوانم چیز زیادی درباره آن بگویم. این جلیقه واقعی که برای افراد ناشنوا کاربرد دارد، در واکنش به صدا میلرزد.
اما در سریال با هدف متفاوتی به کار گرفته شده است و به کسانی که آن را بپوشند، یک جریان مهم اطلاعات میدهد.»
درباره چه مسائل دیگری صحبت کردید؟
ایگلمن: چه چیز به خصوصی در مورد مغز انسان وجود دارد و اینکه آیا میتوانیم ویژگیهای مهم آن را روی لایه دیگری تکثیر کنیم تا ربات خود آگاه بسازیم. البته پاسخ این سوال معلوم نیست. به طور کلی، موضوع این است
که مام طبیعت ناگزیر به همکاری با یاختههایی نظیر عصب یاختهها (نورون ها) است.
اما به محض آنکه ما به شناخت کدهای عصبی دست پیدا کنیم، هیچ دلیلی وجود نخواهد داشت که نتوانیم لایههای بهتری از آن بسازیم. در نتیجه، این به اجرا در آوردن همان الگوریتم ها، اما به روشی بسیار سادهتر است. این یکی از سوالاتی است که در فصل دوم مطرح میشود.
یک مثال میزنم: ما برای سدهها میخواستیم همانند پرندهها پرواز کنیم و در نتیجه هر کس شروع به ساختن دستگاههایی با بالهای متحرک کرد. اما در نهایت ما به اصول پرواز پی بردیم و این آگاهی به ما امکان داد هواپیمایی با بالهای ثابت بسازیم که میتواند بسیار بیشتر و سریعتر از پرندگان پرواز کند. ما احتمالا قادر خواهیم بود روی لایههای محاسباتی امروزی خود مغزهای بهتری بسازیم.»
آیا نکتهای در مورد سریال باعث شد به طور متفاوتی درباره هوش به تفکر بپردازید؟
ایگلمن: سریال مرا ناگزیر کرد تا درباره سطح هوش مورد نیاز برای متقاعد کردن ما به خود آگاه بودن یک ربات تفکر کنم. به عنوان انسان، برای بخشیدن جنبه انسانی به هر چیز به شدت آماده ایم.
قسمت آخر سریال را در نظر بگیرید که رباتهای حاضر در مهمانی تنها به خاطر نواختن پیانو به شکلی خاص یا برداشتن عینک خود برای تمیز کردن یا نشان دادن چهرهای بامزه، به راحتی افراد را فریب دادند و خود را در قالب انسان جا زدند. هنگامی که رباتها از سد. آزمون تورینگ بگذرند، احتمالا میفهمیم که فریب دادن ما آن قدرها سخت نخواهد.»
آیا میتوانیم رباتها را به گونهای بسازیم که بدون خودخواهی و خشونتی که در وست ورد یا دیگر کارهای علمی - تخیلی نمایش داده میشود، همانند انسانها رفتار کنند؟
ایگلمن: بله، قطعا فکر میکنم میتوانیم. اصلا نمیخواهم در این مورد اشتباه کنم؛ اما بخش زیادی از رفتار انسان با محدودیتهای تکاملی ارتباط دارد. رفتارهایی نظیر رقابت برای بقا، تولید مثل و غذاخوردن.
این مسئله هر جزیی از روانشناسی ما را شکل میدهد و رباتها با نداشتن این تاریخ، قطعا با روانشناسی کاملا متفاوتی ظاهر میشوند.
این بیشتر ایفای شغل خواهد بود. اگر آنها زمانی صاحب احساس شوند، لزوما احساساتی مشابه ما نخواهند داشت و چنین موضوعی با این سوال که آیا آنها اصلا صاحب خودآگاهی یا تجربه داخلی خواهند شد یا نه، درهم آمیخته است.»
آیا هیچ لحظه خاصی از رفتار انسانی در سریال وجود دارد؟
ایگلمن: من در کتاب خود به نام «ناشناس» مغز را به عنوان مجموعهای از رقبا توصیف کردم؛ به این مفهوم که شما صاحب دستهای از شبکههای عصبی در حال رقابتی هستید که اهداف مختلفی دارند. اگر من به شما بستنی توت فرنگی پیشنهاد بدهم، بخشی از مغز شما خواهان خوردن آن است و بخشی دیگر میگوید آن را نخور، زیرا چاق میشوی.
ما ماشینهایی هستیم که از صداهای بسیار مختلفی ساخته شده اند و این همان چیزی است که مغز را جالب توجه، منحصر به فرد و پیچیده میسازد. من در اتاق نویسندگان خاطرنشان کردم که میو (یکی از رباتهای میزبان) در آخرین قسمت فصل اول سرانجام برای فرار از وست ورد سوار قطار میشود.
اگر رباتها تنها یک صدای داخلی داشتند، بسیاری از حالات عاطفی انسانها نظیر پشیمانی و افسوس، تردید و... را از دست میدادند؛ علاوه بر این، تماشای آنها دیگر آنقدر لذت بخش نبود. آن طور که ایگلمن میگوید، وست ورد تصویر کاملی از آنچه زندگی میتواند بدان شبیه باشد نشان نمیدهد؛ دست کم نه به این زودی. بسیاری از صحنههایی که در سریال شاهد هستیم، تنها برای سرگرمی است. البته این به این معنی نیست که نمیتوانیم یک روز به چنین سطحی از تعامل با هوش مصنوعی برسیم.
منبع: روزنامه هفت صبح