ماهان شبکه ایرانیان

دکتر ژیواگو: خزان در یک جفت چشم آبی

این پرداخت خالصانه به سینما همان‌قدر که ثمره ذهن خلاق و تجربه فنی لین است، حاصل کار خلاقانه دیگر عوامل پشت دوربین و هماهنگی و همخوانی تکاملی محصولات به بار آمده این عوامل در جلوی دوربین نیز هست

«دکتر ژیواگو» Doctor Zhivago یکی از سه فیلم آخر دیوید لین فقید و از بهترین‌هایش است، محصول سال 1965 یعنی دوران اوج پختگی و قدرت‌نمایی لین در فیلم‌سازی.
پس از سال‌ها تجربه‌اندوزی در استودیوهای هالیوود، سه فیلمی که لین در حدفاصل سال‌های پنجاه میلادی تا هفتاد می‌سازد یعنی لارنس عربستان (1962) Lawrence of Arabia، دکتر ژیواگو (1965) Doctor Zhivago و فیلم کمتر تحویل گرفته‌شده اما شگفت‌آور دختر رایان (1970) Ryan’s Daughte ویژگی‌ها مشترک زیادی دارند و می‌توان آن‌ها را همراه با پل رودخانه کوای (1957) The Bridge on the River Kwai دوره‌ای ویژه در کارنامه فیلم‌سازی دیوید لین دانست. چهار فیلم اصطلاحاً بیگ پروداکشنی که همگی در خارج از مرزهای آمریکا می‌گذرد. فیلم‌هایی که در داستان‌پردازی و مضمون شدیداً متأثر از پیشینه و تحولات اجتماعی/سیاسی آن منطقه (مثل دست‌اندازی به انقلاب اکتبر 1917 در دکتر ژیواگو و یا جنگ جهانی دوم در پل رودخانه کوای) و در فرم و پردازش جهان فیلم متأثر از جغرافیا منطقه (مانند نورپردازی گرم و درخشان در «لارنس عربستان» که گرمای بیابان را به تن تماشاگر می‌اندازد یا تبلور سختی صخره‌های مجاور امواج در قهرمان زن فیلم «دختر رایان») است. (هرچند که اکثرشان در آمریکا و دکورهای عظیم بازسازی و ساخته‌شده‌اند.)

این پرداخت خالصانه به سینما همان‌قدر که ثمره ذهن خلاق و تجربه فنی لین است، حاصل کار خلاقانه دیگر عوامل پشت دوربین و هماهنگی و همخوانی تکاملی محصولات به بار آمده این عوامل در جلوی دوربین نیز هست. تصور دکتر ژیواگو بدون قاب‌بندی‌های کم‌نظیر و نورپردازی شاعرانه فردی یانگ و یا موسیقی تغزلی و حزن‌انگیز موریس ژار و گیرایی نگاه و چشمان رنج‌دیده لارا کمی غیرممکن به نظر می‌رسد. «لارنس عربستان»، «دکتر ژیواگو» و «دختر رایان» را می‌توان برآیندی از سال‌ها مکاشفه و رزم‌آزمایی لین با حرفه‌اش یعنی سینما دانست. فیلم‌هایی که نمایشگر اوج بیان تصویری و استفاده خلاقانه از زبان منحصربه‌فرد سینما هستند و کارگردان برای بیان عواطف و عقایدی که در فیلم موج می‌زند جز به سینما و تکنیک‌های مختص خودش متوسل نمی‌شود. کلام و گفتار را در کمال ایجاز به کار می‌گیرد و اطلاعات اساسی و حیاتی که قرار است درام را پیش ببرند نه مانند بسیاری از آثار آن سال‌ها با نریشن و یا توضیح کلامی که با تصویرسازی و نمادپردازی‌هایی ظریف به تماشاگر منتقل می‌کند. مثلاً برای یادآوری لارا (فریبنده‌ترین و زجرکشیده‌ترین زن در هالیوود کلاسیک؟) و القای حضورش در ذهن و جان یوری ژیواگو به نمایش گل‌های زرد بسنده می‌کند. پس از اولین برخورد عاشق و معشوق در اتوبوس‌های همگانی و جرقه سیم‌های خطوط اتوبوس که جرقه‌ی عشق میان این دو را در دل تماشاگر شعله‌ور می‌کند، درواقع، در اولین برخورد مستقیمشان در بیمارستان، آنچه در میان خانه کهنه و درودیوار پوسیده و بی‌جانش خودنمایی می‌کند، گلدانی پر ازگل‌های زرد آفتاب‌گردان است. این اولین باری است که لین فقید و احساساتی به شکلی بی‌واسطه پرده از این عشق ممنوع برمی‌دارد، نه با دیالوگ‌هایی وراج یا اکت‌هایی خرق عادت گونه، بلکه تنها با گل‌هایی زرد که در ادامه فیلم هرکجا اتفاق مهمی برای عشق میان این دو می‌افتد باز هم خودنمایی می‌کنند: چند سال بعدش یوری در مزرعه‌ای سراسر از گل زرد ایستاده که تصمیم می‌گیرد به کتاب‌خانه شهر برود و نمی‌داند که قرار است لارا را آنجا بازیابد. این نمونه‌ای از بیان سینمایی و موجزی ست که در میان آثار لین به بالغ‌ترین و نبوغ آمیزترین شکل خود در دکتر ژیواگو تجلی پیداکرده است. طوری که اگر همه این ریزه‌کاری‌های بصری و روایی را که گل زرد احتمالاً دم‌دستی‌ترین و واضح‌ترینشان هست کنار هم قرار دهید، به شبکه پیچیده‌ای از علت/معلول‌ها و عمل/عکس‌العمل می‌رسید که سنگ بنای فیلم است و منطق روایت یک اثر کلاسیک را پشتیبانی می‌کند. زخم صورت پاشا، درگیر شدن یوری با زندگی خصوصی لارا به‌واسطه شغلش یعنی پزشکی، برگ‌ریزان پاییز در هر فقدان یوری از مرگ مادر تا رفتن لارا از بیمارستان، موارد جزیی تری مانند سر درآوردن اسلحه پاشا از خانه لارا برای انتقام او د فصل‌های بعدی قصه، هجوم گرگ‌ها در فصل پایانی و ملاقات پاشا و یوری نمونه‌هایی ازاین‌دست هستند که در طول فیلم دیده می‌شوند.

aropbcc

«دکتر ژیواگو»هرچند که روایتگر یک عشق در گذار حوادث تاریخی مهم روسیه است اما نه درباره تاریخ روسیه و یا انقلاب که تماماً درباره یوری و لاراست. درباره این است که چطور عشق درگذر روزگار زخم بر چهره‌اش می‌نشیند و تغییر شکل می‌دهد اما نمی‌میرد.
این پرداخت خالصانه به سینما همان‌قدر که ثمره ذهن خلاق و تجربه فنی لین است، حاصل کار خلاقانه دیگر عوامل پشت دوربین و هماهنگی و همخوانی تکاملی محصولات به بار آمده این عوامل در جلوی دوربین نیز هست. تصور «دکتر ژیواگو» بدون قاب‌بندی‌های کم‌نظیر و نورپردازی شاعرانه فردی یانگ و یا موسیقی تغزلی و حزن‌انگیز موریس ژار و گیرایی نگاه و چشمان رنج‌دیده لارا کمی غیرممکن به نظر می‌رسد.
اما مهم‌ترین ویژگی «دکتر ژیواگو» تلاشش بر عدم موضع‌گیری قطعی ست. هرچند که دشمنی دیرینه آمریکا و بلشویک‌ها و همچنین راست‌گرایی و افراط در نقطه نظرات و باورهای سیاسی شخص دیوید لین در فیلم نمود پیدا می‌کند و در بخش‌هایی از فیلم خصوصاً تماشاگران علاقه‌مند به لنین و تفکراتش را عصبانی می‌کند، اما فیلم همواره سعی دارد در جایگاهی میانه یا به‌عبارت‌دیگر بی موضع راوی داستان یوری و لارا باشد. همان‌قدر که فئودالی است و بورژوازی تزاری در اوایل فیلم تمسخرآمیز و توخالی ست و به شکل هجوآمیزی نمایش داده می‌شود، بلشویک‌ها هم در ادامه بی‌رحم، بی‌احساس و استعمارگر به نظر می‌آیند. همان‌قدر که آنان حقوق انقلابیون را خورده‌اند، بلشویک‌ها هم پس از به قدرت رسیدن آن‌ها را شهید خشم فروخورده و انتقام‌جویی خودکرده‌اند.

film-la-route-des-indes1«دکتر ژیواگو»هرچند که روایتگر یک عشق در گذار حوادث تاریخی مهم روسیه است اما نه درباره تاریخ روسیه و یا انقلاب که تماماً درباره یوری و لاراست. درباره این است که چطور عشق درگذر روزگار زخم بر چهره‌اش می‌نشیند و تغییر شکل می‌دهد اما نمی‌میرد. دکتر ژیواگو فیلمی احساسی و عاطفی ست. آنچه در آن اهمیت دارد نه راست/ چپ یا بلشویکی/ تزاری که روابط میان آدم‌ها و آزمون شجاعت و بردباری عشاق است در برابر روزگار بی‌رحم و خبیث. «دکتر ژیواگو» از سر ضعف و بی موضع بودنش که ممکن است به اشتباه به انفعال سیاسی/عقیدتی تعبیر شود، در میانه و روی خط باریک میان بورژوازی و پرولتاریا نایستاده است که در پی آن است تا موضع جهان‌شمول‌تر و انسانی‌تری را اتخاذ کند: ارزش نهادن به‌جان، جوانی و عواطف آدمی. در پایان فیلم انقلاب‌ها و جنگ‌های جهانی و داخلی و سوزان سرما پرونده‌شان بسته‌شده و به تاریخ پیوسته‌اند و آنچه از آن روزها به‌جامانده کتاب شعری ست که یوری در وصف لارا و برای او سروده است.
پاشا به‌عنوان نماینده بلشویک‌ها و کوماروفسکی در لوای فئودالی است؛ هر دو از یادها رفته‌اند و آنچه مانده ثمره عشق میان یوری و لارا یعنی دختر آن‌هاست که گیتار در را برشانه دارد و اتفاقاً آن را عالی هم می‌نوازد.
«دکتر ژیواگو» داستان عشق میان لارا و یوری ست و حلقه آدم‌های اطرافشان که هرکدام به شکلی در این وابستگی دخیل‌اند نه درباره هیچ‌چیز دیگری. اگر گریزی به انقلاب 1917 یا جنگ‌های داخلی و… هست به‌واسطه شخصیت‌ها و پرداخت دقیق آن‌هاست. کلیات این‌چنینی در تار و پود آدم‌ها و وقایع گره‌خورده‌اند و تبدیل به جزیی از این حلقه گشته‌اند. رنج، انقلاب، فقر و بدبختی نه در غرولند کردن و نمایش واقع‌گرایانه و مستند گونه یا به‌واسطه کلی‌گویی که در رنج و مصیبت واردشده به زندگی و عوالم حسی و شخصی کاراکترها عینی می‌شود.

Doctor Zhivago movie image

«دکتر ژیواگو» داستان عشق میان لارا و یوری است و حلقه آدم‌های اطرافشان که هرکدام به شکلی در این وابستگی دخیل‌اند نه درباره هیچ‌چیز دیگری. اگر گریزی به انقلاب 1917 یا جنگ‌های داخلی و… هست به‌واسطه شخصیت‌ها و پرداخت دقیق آن‌هاست.
شرح تاریخ انقلاب و شکل‌گیری اتحاد جماهیر شوروی در نگاه پر از اشک و بغض یوری ست، هنگامی که در پشت پنجره خانه ایستاده و می‌داند این آخرین باری ست که لارا را می‌بیند و دور شدنش را تا جایی که از نظر محو می‌شود به تماشا می‌نشیند. مقاومت و مبارزه و تجلی آرمان‌های انقلابی در زن/مادری (که اصلاً خود روسیه ایست که به دست مردان یا عقاید مخالف دارد به تاراج می‌رود.) که عشق و خوشبختی زندگی نکرده‌اش را همراه با یوری پشت سرش جا می‌گذارد تا به ثمره این عشق زندگی ببخشد هرچند که آن چشمان آبی تا نفس‌های آخرش، آن زمستان طولانی و موحش و آنچه جا گذاشت را فراموش نخواهد کرد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان