در روزهایی که مسلمانان روزهدار مشغول حفر خندق بودند، اتفاق عجیب و آموزندهای رخ داد که جابربن عبدالله انصاری آن را اینگونه نقل کرد:
مشاهده کردم که رسول خدا(ص) از شدت گرسنگی سنگ بر شکم خود بسته است
به ایشان عرض کردم: یا رسول الله! آیا دعوت مرا برای افطاری میپذیری،
حضرت فرمود: چه از غذا داری؟ گفتم: یک گوسفند و مقداری جو. فرمود: برو غذایی از آن مهیا کن.
جابر به سمت خانه برگشت و با کمک همسرش تعدادی نان از جو پختند وگوسفند را هم ذبح کرد و غذایی از گوشت آن تهیه کردند. بعد از آماده شدن غذا خدمت پیامبر(ص) آمد، عرض کرد: یا رسول الله! غذا آماده است، با هرکسی که دوست دارید برای افطار به منزل ما بیایید. پیامبر اکرم(ص) در لبهٔ خندق قرار گرفت و خطاب به همه مهاجرین و انصار از آنها خواست دعوت جابر را بپذیرند.
جابربن عبدالله از اینکه غذا به اندازه این تعداد مهمان نیست با حالت نگرانی به خانه برگشت و همسرش را از این موضوع باخبر کرد. همسرش گفت: آیا به ایشان مقدار غذا را گفتهای. گفت: بله. سپس رو کرد به جابر گفت: ایشان خود بهتر میداند چگونه از آنها پذیرایی کند.
جمعیت زیادی از مسلمانان به خانه جابر آمدند. رسول خدا(ص) با همان یک دیگ غذا به همهٔ آنها افطاری داد و در پایان مقداری غذا هم اضافه آمد.[1] آری، مسلمانان صدر اسلام با اینکه غذایی برای خوردن نداشتند، ولی دست از جهاد و قیام برنداشتند.
پی نوشت
--------------------------------------------------------------
[1] . تفسیر القمی: 2/178ـ 179؛ بحارالانوار: 18/24، باب 7، حدیث 2.
مطالب فوق برگرفته شده از کتاب:
حسنات و سیئات
نوشته استاد حسین انصاریان