گونه شناسی و روش شناسی روایات تفسیری امام باقر (ع)

بر اساس حدیث ثقلین، قرآن و عترت همتای یکدیگرند و هدایت امت اسلامی در تلازم ایـن دو ثقل است. اهل بـیت (ع) مـانند رسول خدا(ص) عهده دار تبیین آیات الهـی و اصـیل تـرین مرجـع بـرای دستیابی به فهم معارف قرآنی هستند

گونه شناسی و روش شناسی روایات تفسیری امام باقر (ع)

مقدمه

بر اساس حدیث ثقلین، قرآن و عترت همتای یکدیگرند و هدایت امت اسلامی در تلازم ایـن دو ثقل است. اهل بـیت (ع) مـانند رسول خدا(ص) عهده دار تبیین آیات الهـی و اصـیل تـرین مرجـع بـرای دستیابی به فهم معارف قرآنی هستند. از این رو، روایات ایشان منـابع مهـم علـم تفسـیر بـه شـمار می آید. ایشان به دلیل انتساب به پیامـبر(ص) و تـوجه خـاص و عنایت خداونـد، مرجـع و مـورد تـوجـه عـموم مـردم بوده اند (ر.ک؛ الأحزاب /٣٣ و الشوری/٢٣) و نقش بسیار مهـم و حسـاس آنـان در بیـان احکام الهی و سنت نبوی و نیز هدایت و ارشاد مردم در تفسیر به رأی نـکردن، حـاکی از مـراقبت دائم و تلاش های بیوقفۀ آنان در حفظ و حراست قرآن و سـنت از دسـتبرد اجانب میباشد، تا جـایی کـه هر یک از آن بزرگواران در احیای مکتب توحیدی، شـهد شـهادت نوشـیدند و بعضـی بـا توجـه بـه موقعیت زمـانی، بـر کـرسی تدریس و تبیین احکام و تفسیر آیات تکیه زدنـد و شـاگردان بـیشـماری تربیت کـردند. در میان امامان شیعه، پـس از امیـر مؤمنـان علـی(ع)، بخـش عمـده ای از روایـات بـه صادقین (ع) میرسد و این امر به دلیل موقعیت خاص سیاسی جـامعۀ آن روز بــود کــه آنـان بـیش از دیگر امامان اهل بیت (ع) فرصت نشر علوم آل محمد(ص) را یافـتند. از این رو، دربارۀ امام بـاقر(ع) گفتـه شده است: «و لم یظهر عن أحد من ولد الحسن و الحسین (ع) من علم الدین و الآثار و السنن و عـلـم القـرآن و السـیرة و فنون الآداب ما ظهـر عـن أبـی جعفـر(ع): و بـرای هـیچ یـک از فرزنـدان حسـن و حسین (ع) از عـلم دین، آثـار، سـنت، علم قرآن، سیره و فنون ادبی، ماننـد آنچـه کـه بـرای ابـیجعفـر نمایان شد، آشکار نـشده اسـت» (ابـن شهر آشوب، ١٣٧٩ق.، ج ٤: ١٩٥).

در این پژوهش، روایات تفسیری امام باقر (ع) بررسی شده اسـت و روایـاتی کـه در ایـن پـژوهش مورد تـحلیل و روش شـناسی قرار گرفته اند، غالبا از منابع متقدم امامیه هستند.

١ـ مبانی قرآن شناختی در روایات امام بـاقر(ع)

تـأمل در روایات تـفسیری امام باقر(ع) نشان میدهد که مهم ترین مبانی قرآن شناختی در روایـات آن حضرت عبارت است از:

١ـ١) جـامعیت قـرآن

امام باقر(ع) دربارۀ جامعیت قرآن میفرماید: «إن الله لم یدع شیئا یحتـاج إلیـه الأمـۀ إلـی یـوم القیامۀ إلا أنزله فـی کـتابه و بـینه لرسوله: خدای متعال هیچ امری را فروگذار نکـرده کـه مـردم بـدان احتیاج داشته باشند، مگر آنـکه آن را در کـتابش فرو فرستاده است و برای رسول خویش آن را بیـان فرموده است» (صفار، ١٤٠٤ق.، ج ١: ٦؛ کلینی، ١٤٠٧قـ. ، ج ١: ٥٩ و عـیاشی، ١٣٠٨ق.، ج ١: ٦).

١ـ٢) حـجیت سنن و اقوال پیامبر و اوصیای ایشان در تفسیر

ایشان در این باره میفرماید:

«ما وجدتم فی کتاب الله فالعمل بـه لازمـ لا عـذر لکم فی ترکه و ما لم یکـن فـی کتـاب الله و کانت فیه سـنۀ مـنی فلا عذر لکم فی ترک سنتی و ما لم یکن فیه سنۀ منـی فمـا قـال أصحابی فخذوه فـإنما مـثل أصحابی فیکم کمثل النجوم فبأیها أخـذ اهتـدی و بـأی أقاویـل أصحابی أخذتم اهـتدیتم و اخـتلاف أصحابی لکم رحمۀ قیل یا رسول الله و من أصـحابک قـال أهـل بیتی: آنچه در کتاب خدا یافتید، بدانید کـه عـمل به آن لازم است و شـما در تـرک آن هیچ عذری نخواهید داشت و آنچه که در کـتاب خـدا موجود نباشـد و در آن سـنتی از مـن مـوجود بـاشد، پس بـدانید کـه شـما هیچ عذری در ترک سنت من نـخواهید داشـت و در آنچـه که از من سنتی نباشد، پس آنچه اصحابم گفته اند، همان را بگویید؛ چـراکه مـثل اصحاب من در میان شما، همچون سـتارگان است که به هـر یکـ هدایت جویید، هدایت یابید و هــر یـک از سـخنان اصحابم را که اخذ کنید، هدایت میپذیرید و اخـتلاف اصـحابم بـرای شـما مایـۀ رحمت اسـت. عـرض شد: ای رسول خدا! اصحاب شـما چـه کـسانی هستند؟ فرمود: اهل بـیـتم

هـسـتند» (صـفار، ١٤٠٤ق.، ج ١: ١١؛ صـدوق، ١٤٠٣ق.: ١٥٦ و طبرسـی، ١٤٠٣ق.، ج ٢: 355)

١ـ٣) مـمنوعیت تـفسیر به رأی

امام باقر(ع) دربارۀ ممنوعیت تفسیر به رأی میفرماید: «ما علمتم فقولوا و ما لم تعلموا فـقولوا الله أعـلم إن الرجل لینتزع الآیۀ من القرآن یخر فـیها أبـعد ما بـین السـماء و الأرض: آنـچه را که مـیدانیـد، بگویید، ولی آنـچه را که نمی دانید، پس بگویید خدا دانـاتر اسـت؛ چراکـه انسـان گـاهی بـه آیـه ای استشهادی میکند و آنـگاه آن را از (مـعنای خود) به شدت دور میکند» (برقی، ١٣٧١قـ. ، ج ١: ٢٠٦؛ کـلینی، ١٤٠٧ق.، ج ١: ٤٢؛ شـهید ثـانی، ١٤٠٩ق.: ٢١٥ و عـیاشی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ١٧).

همچنین میفرماید: «لیس شـیء أبـعد من عقول الرجال منه إن الآیـۀ ینـزل أولهـا فـی شـیء و أوسطها فی شیء و آخرها فی شیء، ثم قـال:""إنـما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیـت ویطهرکم تـطهیرا" (الأحـزاب /٣٣) مـن مـیلاد الجـاهلیۀ»: هـیچ چیز دورتر از تفسـیر قـرآن نسـبت بـه عقول مردم نیست؛ چراکه گاه اول آیۀ قرآن در یک باب نازل شده، وسط آیه در امری دیگـر و آخـر آن در مسئله ای دیگر. سپس فرمود: خداوند فقط مـیخواهد پلیدی و گناه را از شما اهـل بیـت دور کند و کاملا شما را پاک سازد؛ از پیدایش جاهلیت» (عیاشی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ١٧ و برقی، ١٣٧١ق.، ج ٢: ٣٠٠).

١ـ٤) اخذ آنچه موافق قرآن است

امام باقر (ع) در این زمینه میفرماید: «و انظروا أمرنا و ما جاءکم عنا، فإن وجدتموه للقرآن مـوافقـا فـخذوا به، و إن لم تجدوه موافقا فردوه، و إن اشتبه الأمر علیکم فیه فقفوا عنـده و ردوه إلینـا حتـی نشرح لکم: در امر ما و آنچه که از ناحیۀ ما به شما میرسد، بنگریـد. پـس اگـر آن را موافـق قـرآن نـیافتید، آن را رد کـنید و اگر کار بر شما مشتبه شد، بازایستید و آن مسئله را به ما ارجاع دهیـد تـا برای شما شرح دهیم» (کلینی، ١٤٠٧ق.، ج ٢: ٢٢٢؛ حلـوانی، ١٤٠٨ق.: ٨٠٢؛ طوسـی، ١٤١٤ق.: ٢٣٣؛ طبری آملی، ١٣٨٣ق.: ١١٣؛ دیلمـی، ١٤٠٨ق.: ٣١٤). هـمچنین میفرماید: «فما وافق کتـاب الله فـخذوا بـه و ما خالف کتاب الله فدعوه: آنچه را که موافق کتاب خداست، بگیریـد و آنچـه را کـه مخالف کتاب خداست، واگذارید» (صدوق، ١٣٧٦ق.: ٣٦٧ و عیاشی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ٨).

٢ـ جایگاه علوم قرآنی در روایات امام باقر(ع)

٢ـ١) نـاسخ و مـنسوخ

نـسـخ در اصطلاح علوم قـرآنی عـبارت است از رفع تشـریع سـابــق کــه ظــاهرا مقتضـی دوام بوده، به تشریع لاحق، به گونه ای که جمع آنها یا ذاتا یا به دلیل تنافی آشکار، یا به دلیل خاصـی از اجماع یا نص صریح ممکن نباشد (ر.ک؛ معرفت، بیتا، ج ٢: ٢٧٤) یا رفـع حـکـم شـرعی، بـه دلیـل شرعی (ر.ک؛ زرقانی، بیتا، ج ٢: ٧٢).

خود قرآن به وقوع نسخ در قرآن تصریح دارد، چـنان که میفرماید: «مـا ننسـخ مـن آیـۀ أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها ألم تعلم أن الله علی کل شیء قدیر: هر حـکمی را نـسخ کنـیم، و یا نـسخ آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن، یا همانند آن را میآوریم. آیا نمیدانستی که خداوند بر هر چیز توانا است؟!» (البقره / ١٠٦) و «وإذا بدلنا آیۀ مـکان آیۀ والله أعلم بما ینزل قالوا إنمـا أنت مفتر بل أکثرهم لا یعلمون: و هـنگامی کـه آیه ای را بـه آیۀ دیگـر مبـدل کنـیم [= حکمـی را نسخ نماییم] ـ و خدا بهتر میداند چه حکمی را نازل کند ـ آنها میگویند: تو افـتـرا مــیبنـدی! امـا بیشترشان (حقیقت را) نمیدانند!» (النحل /١٠١).

از نظر قرآن پژوهان مسلمان، اعم از شیعه و غیرشیعه، نـسخ هـم در قـرآن و هم در سنت رواسـت و نسخ قرآن به قرآن، و قرآن به سنت و سنت به سنت و سنت بـه قـرآن جـایز اسـت و سـابقه دارد (برای آگاهی بیشتر، ر.ک؛ تفسیر ابوالفتوح رازی: ذیل آیۀ ١٠٦ سورۀ بقره).

در اینجا بـه ذکر سه نمونه از روایات نـاسخ و مـنسوخ از دیدگاه امام باقر(ع) اشاره میشود:

الف) «و الذین یتوفون منکم و یذرون أزواجا وصیۀ لأزواجهم متاعـا إلـی الحـول...: و کسانی که از شما در آستانۀ مرگ قرار میگیرند و همسرانی از خود به جـا مـیگذارنـد، بایـد بـرای همسران خود وصیت کـنند که تا یک سال آنها را (با پرداختن هزینۀ زنـدگی) بهـره منـد سـازند...» (البقره /٢٤٠).

«عن أبی بصیر قال سألته عن قول الله:"والذین یتوفون منکم ویذرون أزواجـا وصـیة لأزواجهم متاعا إلی الحول غیر إخراج..." قال: هـی مـنسوخة نسـختها «یتربصن بأنفسـهن أربعۀ أشهر وعشرا» (البقره /٢٣٤) نسختها آیات المیراث) قلـت: و کیـف کانـت قـال: کـان الرجل إذا مات ـ أنفق علی امرأته من صلب المال حولا، ثم أخرجت بلا میراث ـ ثم نـسختها آیۀ الربـع و الثمن ـ فالمرأة ینفق علیها من نصیبها: ابوبصیر گوید: از امام باقر(ع) دربـارۀ ایـن آیه پرسیدم. امام باقر(ع) در جواب فرمود: این آیه منسوخ شده است. من از حضرت پرسـیدم که چگونه آیه منسوخ گردیده اسـت؟ حـضرت فرمود: وقتـی مـردی مـی مـرد، از رأس مـال، مقداری را به همسر خود انفاق می نمود و زن پس از او بدون هیچ میراثی خارج می گشت و این شد که این آیه با آیه ای که در باب ربع و یک هـشتم ارث نـازل گـشت، منسوخ شد و بـه این تـرتیب، بـه زن بـه اندازه ای کـه نصـیب و بهـره اش باشـد، حـق دارد ارث ببـرد» (فـیض کاشانی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٢٧٠ و شریف لاهیجی،١٣٧٣، ج ١: ٢٣٤).

ب) «والمحصنات من الذین أوتوا الکتاب مـن قـبلکم: و آنـان پاکـدامن از اهـل کـتـاب، حـلال انـد" (المائده /٥).

زراره گوید: «از امام باقر (ع) در مورد این آیه پرسیدم (منظور آیۀ حـلیت ازدواج بـا زنـان پاکـدامن اهل کتاب) و ایشان فرمودند: با آیۀ «...ولا تمسکوا بعصـم الکـوافر...: و هرگـز زنـان کـافر را در همسری خود نگه ندارید...» (الممتحنۀ /١٠)» (طـوسی، ١٤٠٧ق.، ج ٧: ٢٩٨؛ هـمـان، ١٣٩٠قـ. ، ج ٣:١٧٩ و حر عاملی، ١٤٠٩ق. ، ج ٢٠: ٥٣٣).

ج) «یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته ولا تـموتن إلا وأنتم مسلمون: ای کسانی کـه ایمان آورده اید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینـکه مـسلمان بـاشید!" (آل عمران /١٠٢).

ابن عباس و طاووس گفتند که این آیه محکم است و منسوخ نیسـت، و قـتـادة، ربـیـع، سـدی، و ابن زید گفتند که این آیه با آیۀ «فاتقوا الله ما استطعتم...: پس تا میتوانید تقـوای الهـی پیشــه کـنید» (التـغابن /١٦) منسوخ شده است و این مطلب از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) روایت شده اسـت. (ر.ک؛ طوسی، بـیتا، ج ٢: ٥٤٣).

٢ـ٢) اسـباب نـزول

علم به اسباب نزول که جز از راه روایت و سماع به دست نمی آید، از اساسیترین ابزارهای فهم و درک مـعانی آیات و بـرطرف کـنندۀ مشکلات فراوان در زمینـۀ تفسـیر و تبیـین مفـاهیم قـرآن اسـت (ر.ک؛ حجتی، ١٣٨٣: ٣٣). نداشتن آگاهی از اسـباب نـزول، در بـسـیاری مــوارد، آدمـی را در فهـم احکام دینی و مسائل اعتقادی و اسرار کلام الهی به حیرت میاندازد. در مـقابـل، آشــنایی بــا سـبب نزول میتواند به پژوهشگر کمک کند تا آن حکمت را که بیانگر راز تشریع و وضع احـکـام و قــوانین الهی است، بازیابد. نداشتن آگاهی از سبب نزول، حتی گاه صـحابۀ پیـامبر(ص) را نیـز دچــار اشــتباه مـیکرد و از این رو، در بسیاری موارد، پیامبر(ص) با بیان سـبب نـزول، آنـان را از سـرگردانی رهـایی میبخشید (ر.ک؛ همان: ٨٣ـ٩٥). بخشی از احادیث تـفسیری امـام باقر(ع) به این مورد اختصاص دارد

که به نمونه ای از آن اشاره میشود:

* «یا أیها الذین آمنوا لا یحـل لکـم أن تـرثوا النساء کرها...: ای کسانی که ایمان آورده ایـد! برای شـما حـلال نیسـت کـه از زنـان، از روی اکـراه (و ایجـاد نــاراحتی بــرای آنـهـا) ارث ببریـد!» (النساء/١٩).

از امام باقر(ع) روایت شده است در جاهلیت رسم بر این بود کـه شـوهر چون میمرد، پسر متـوفی از همسر دیگرش و یا ولی آن پسر با انداختن لباس خـود بـه سـر همسـر متـوفی، زن او را بــه ارث تـصاحب میکرد. سپس یا خودش با همان مهر سابق بـا او ازدواج مـیکـرد و یـا بـه ازدواج دیگـری درمـی آورد و مـهریه را مالک میشد و آیۀ شریفه از این عمل نهی کرده اسـت. امـام بـاقر(ع) در این بـاب فرموده است: «چون ابوقیس بن اسـلب وفـات نمود، فرزند او محصن، جامۀ خـود را بـه سـر زن پـدر خود انداخت که کبیثه نام داشــت و دخـتـر معبـدبن معبـد بـود و نکـاح او را وارث شــد، ولـی از او کـناره گیری نـمود و در ادای حـقوق او امـساک کرد و آن زن برای شـکایت خـدمت رسـول (ص) آمــد و قـضیه را نقل نمود و حضزت فرمود: برگرد به خانه ات. اگر از خداوند حکمی دربارۀ تــو رســید، اعـلام میدارم که این آیۀ حرمت نکاح زنـان پدران نازل شد و آن زن نزد خـویشان خـود رفـت و در مدینـه زنان چندی بـودند کـه مردانی وارث نکاح آنها شده بودند؛ مانند کبیثه، جز آنکـه آن مـردان پسـران شوهران آنـها نـبودند و آیۀ ١٩ سورۀ نساء برای حکم آنـها نـازل شـد (ر.ک؛ قمی، ١٣٦٧ق.، ج ١: ١٣٤؛ بحرانی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٤٧؛ فـیض کـاشانی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٤٣٣؛ قمی مشهدی، ١٣٦٨، ج ٣: ٣٥٨؛ موسوی، ١٤٠٩ق.، ج ٧: ٤٠٧ و طـباطبائی، ١٤١٧ق.، ج ٤: ٢٥٩).

٢ـ٣) مـحکم و متشابه

«حکم» در اصل به معنای منع نمودن و جلوگیری به کار رفته است، البته جـلوگیری از افـساد به سبب اصلاح. بنابراین، به هـر گـفتاری که رسـا و شـبهه نـاپذیر باشد و مورد کج فـهمی قرار نگیرد، محکم میگویند؛ یعنی، مستحکم و خلل ناپذیر (ر.ک؛ راغب اصفهانی، ١٤١٢ق.: ٢٤٨ـ٢٤٩). آیات محکـم، آیاتی است که مـفهوم آن به قدری روشن باشد که جـای گـفتگو و بـحث در مـعنای آن وجــود نداشـته باشد؛ مـثل آیات «قـل هو الله أحد: بگو: خداوند، یکتا و یگانه است» (الإخـلاص /١)؛ «لیس کمثله شیء: هیچ چیز همانند او نیست» (الشوری/١١)؛ «الله خـالق کـل شـیء...: خداوند آفریـدگار همـه چیز است...»(الزمر/٦٢) و... آیات مـحکمات در قـرآن «أم الکـتاب» نـامیـده شــده اســت. «أم الکتـاب» یعنی ریشه، مرجع و مفسر آیات متشابه (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، ١٣٧٤، ج ٢: ٤٣٣).

دربارۀ متشابه در قرآن گفته شده است: «والمتشابه من القـرآن مـا أشـکل تفسـیره لمتشـابهته بغیره: متشابهات قرآن آن است کـه تفسیرش مشکل میباشد؛ زیرا نمود آنچه را که هسـت، نـدارد و به چیز دیگری شبیه است» (راغب اصفهانی، ١٤١٢ق.: ٤٤٣).

قرآن کریم تأکید میفرماید که معانی آیـات متشـابه و تأویـل آنهـا را جـز «راسـخان در علـم» نمیدانند. پیشوایان دین نـیز در روشـن ساختن مصداق «راسخان در علم» سخن گفته اند. بر اسـاس روایات متعددی که از ائمۀ اطهار نقل شـده اسـت، مصـداق راسـخان در علـم، امامـان و پیشـوایان راستین دین هستند. به روایتی از امام باقر(ع) در این زمینه مـیپردازیم: «قـال یا إبلیس ما منعـک أن تسجد لما خلقت بیدی أستکبرت أم کنت من العالین: گفت: ای ابلیس! چه چیز مـانع تـو شد که بر مخلوقی که بـا قـدرت خود او را آفریدم، سجده کنـی؟ آیـا تکبـر کــردی یـا از بـرتـرین هـا بودی؟» (ص /٧٥).

«محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر(ع) فقلت قوله عز و جل:"قال یا إبلیس مـا منعـک أن تسجد لما خلقت بیدی" (ص /٧٥) فقال الید فی کلام العـرب القـوة و النعمة قـال:"واذکر عـبـدنا داوود ذا الأیـد" (ص /١٧) و قــال:"والسـماء بنیناهـا بأیـد"(الـذاریات /٤٧) أی بقـوة و قـال:"وأیدهم بروح منه" (المجادله /٢٢)، أی قـواهم و یقـال لفـلان عنـدی أیـاد کثیـرة أی فواضـل و إحسان و له عندی ید بیضاء أی نعمة: محمدبن مسلم گوید: از امام بـاقر دربـارۀ کـلام خداونـد کـه میفرماید:"قـال یا إبـلیس ما منعک أن تسجد لما خلقت بیدی" سؤال کردم. امام فرمـود: یـد در کلام عرب به معنای قوت و نعمت است و فرمود:"واذکـر عبـدنا داوود ذا الأیـد" و فرمـود:"والسماء بنیناها بأید": یعنی، به قوت و میفرماید::وأیدهم بـروح مـنه"؛ یعنی: بـه آنـان نیـرو داد، و گفته میشود: لفلان عندی أیاد کثیرة، و منظور بخشش ها و نیکیهای اوست؛ و له عنـدی یـد بیضاء، یعنی: نـعمت» (صدوق، ١٣٩٨ق.: ١٥٣؛ همان، ١٤٠٣ق.: ١٦؛ بحرانـی، ١٤١٨ق.: ٣٠؛ فـیض کاشانی، ١٤١٥ق.، ج ٤: ٢٩٤؛ قمی مشهدی، ١٣٦٨، ج ١١: ٢١١؛ عروسـی الحـویزی، ١٤١٥قـ. ، ج

٤: ٤٤٤ و طـباطبائی، ١٤١٧ق.، ج ٦: ٤٠).

٢ـ٤) حـروف مقطعه

حروف مقطعه حروفی هستند که در ابتدای برخی از سوره های قرآن آمده است. حروف مقطعـه در ابتدای ٢٩ سـوره از سـوره های قرآن ذکر شـده اسـت و مجموعـا ٧٨ حـرف اسـت کـه بـا حـذف مکررات، ١٤ حـرف مـیشود. از امـام باقر(ع) دربارۀ معنای حروف مقطعـه در ابتـدای برخـی سـوره هـا روایاتی وارد شده است؛ از جمله این روایات:

٢ـ٤ـ١) نـماد برخی از اسماء خدای سبحان

الف)"الم" (البقره /١)

از امام باقر(ع) در معنای"الم" سورۀ بقره روایت شده اسـت کــه فرمـود: «"الـم" در ابتـدای سورۀ بـقره، یعـنی: أنا اللـه الملـک: مـن خـدای فرمـانروا هسـتم» (صـدوق، ١٤٠٣ق.: ٢٢؛ عروسـی الحویزی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٢٦؛ بحرانی، ١٤١٨ق.، ج ١: ٥٩٥).

ب)"الم" (آل عمران /١)

همچنین دربارۀ"الم" در آغاز سورۀ آل عمران از ایشان روایت شده است که فرمود: «یعنی؛ أنا الله المجید: من خدای مجید و بزرگ هـستم» (صدوق، ١٤٠٣ق.: ٢٢؛ فـیض کاشـانی، ١٤١٥ق.، ج١: ٣١٥؛ بحرانی، ١٤١٨ق.، ج ١: ٥٩٥؛ عروسـی الحـویزی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٣٠٩ و قمـی مشـهدی،١٣٦٨، ج ٣: ٢٥).

ج)"المص" (الأعراف /١)

از امام باقر و امام صادق (ع) دربارۀ"المص" در ابتدای سورۀ اعراف نقل شده اسـت کـه فرمـود: یعنی: أنا الله المقتدر الصادق: مـن خـدای تـوانـای راســتگو هسـتم» صـدوق، ١٤٠٣ق.: ٢٢؛ فـیض کاشانی، ١٤١٥ق.، ج ٢: ١٧٩؛ بحرانی، ١٤١٨ق.، ج ٢: ٥١٦؛ عروسـی الحـویزی، ١٤١٥ق.، ج ٢: ٢؛ قمی مشهدی، ١٣٦٨، ج ٥: ٣٤).

د)"الر" (یونس /١)

همچنین دربارۀ"الر" که در آغاز سورۀ یونس آمده، از امام باقر(ع) نقل شده است که به معنای «أنا الله الرءوف» میباشد (ر.ک؛ صدوق، ١٤٠٣ق.: ٢٢).

هـ)"المـر" (الرعـد/١)

دربارۀ"المر" که در آغاز سورۀ رعد آمده، از امـام بـاقر (ع) چنـین نقـل شـده اسـت: «أنـا اللـه المحیی الممیت الرازق: من خدای زنده کننده، میراننده و روزیدهنـده هسـتم» (صـدوق، ١٤٠٣ق.: 22).

و)"کهیعص" (مریم /١)

همچنین دربارۀ حـروف مقطعۀ ابتدای سورۀ مریم فرمودنـد: «أنـا الکـافی الهـادی الـولی العـالم الصادق الوعد: منم خدای کفایت کننده و هدایتگر، ولی، عالم و صادق در وعده» (صـدوق، ١٤٠٣ق.: 22).

٢ـ٤ـ٢) نام های پیامبر

دربارۀ حروف آغازین سورۀ طه، بـه نـقل از امـام باقر(ع) چنین روایت شده است: «أمـا طـه فـإسم من أسماء النبی(ص) و معناه یا طالب الحق الهادی إلیه: طه نامی از نام های پیامبر اکـرم (ص) مـیباشـد، و معنای آن این است که ای طالب حق که بـه سـوی آنـ هـدایت مـیکنـی!» (صـدوق، ١٤٠٣ق.: ٢٢).

البته معانی فوق و امثال آن کـه دربارۀ حروف مقطعه در روایات آمده است، قطعا تنهـا معنـای ایـن حروف نخواهد بود، همچنان که در پاره ای روایات، معانی دیگری نیز برای همین حــروف بـیـان شــده است.

٢ـ٥) فضایل و خواص سوره ها

یکی از مباحث علوم قرآنی، ذکـر فضایل و خواص سوره های قرآن کـریم اسـت کـه در برخـی از روایات امام باقر (ع)بیان شده است. در ادامه به بـرخی از این روایات اشـاره مـیشود:

الف) سورۀ مائده

ابوالجارود از امام محمد باقر(ع) روایت کرده اسـت کـه فرمـود: «کـسـی کــه سورۀ مائـده را هـر پنجشنبه تلاوت کند، ایمان او به ظلم آلوده نمیگـردد، و هرگـز شـرک نخواهـد ورزیـد» (صـدوق، ١٤٠٦ق.: ١٠٥؛ دیلمی، ١٤٠٨ق.: ٣٦٩؛ بـحرانی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٢١٣؛ فـیض کـاشـانی، ١٤١٥ق.، ج ٢: ١٠٥؛ قمــی مشــهدی، ١٣٦٨، ج ٤: ٢١؛ عروســی الحــویزی، ١٤١٥ق. ، ج ١: ٥٨٢؛ عیاشــی، ١٣٨٠ق،. ج ١: ٢٨٩ و طبرسی،١٣٧٢، ج ٣: ٢٣١).

ب) سورۀ نحل

محمدبن مسلم از امـام مـحمد بـاقر(ع) روایت کرده است که فرمود: «هر کس سورۀ نحل را در هـر ماه تلاوت کند، از قرض در این دنـیا و هـفتاد نـوع بلا کـه سـبکترین آنهـا دیـوانگی، جـذام و پیسـی میباشد، در امان خواهد بود و در بهشت عدن کـه جـایگاه میانی بهشت اسـت، مقـام خواهـد کـرد» (صــدوق، ١٤٠٦ق.: ١٠٧؛ دیلمــی، ١٤٠٨ق.: ٣٧١؛ بحرانــی، ١٤١٦ق.، ج ٣: ٤٠١؛ فــیض کاشــانی، ١٤١٥ق.، ج ٣: ١٦٥؛ قـمــی مـشــهدی، ١٣٦٨، ج ٧: ١٧٥؛ عـروســی الحــویزی، ١٤١٥ق.، ج ٣: ٣٨؛ عیاشی، ١٣٨٠ق.، ج ٢: ٢٥٤٩ و طبرسی، ١٣٧٢، ج ٦: ٥٣٥).

ج) سورۀ لقمان

عمرو بن جبیر عرزمی روایت کرده است که پدر او از امام مـحمد بـاقر(ع) شنیده است که فرمـود:

«کسی که سورۀ لقمان را در هر شب تلاوت کند، خـداوند در آن شـب فـرشتگانی بر او میگمارد کـه او را تا صبح از شر ابلیس و دستیارانش محافظت کنند و اگر این سوره را در روز تلاوت نماید، هـمان فـرشتگان او را تا شامگاهان از شر شیطان و دستیارانش به دور نگاه دارند» (صدوق، ١٤٠٦ق.: ١١٠؛ دیلمی، ١٤٠٨ق.: ٣٧٣؛ بـحرانی، ١٤١٦ق.، ج ٤: ٣٥٩؛ فــیض کـاشـانی، ١٤١٥ق.، ج ٤: ١٥٢؛ قمـی

مشــهدی، ١٣٦٨، ج ١٠: ٢٢٧؛ عروســی الحــویزی، ١٤١٥ق.، ج ٤: ١٩٣ و طبرســی، ١٣٧٢، ج ٨: 488).

ه) سورۀ مؤمن

ابوالصباح کنانی روایت کرده است که امام مـحمد بـاقر(ع) فـرمود: «اگر کسی هر شـب سورۀ حـم مؤمن را تلاوت کند، خداوند تمام گـناهانش را خـواهد آمرزید، او را باتقوا گرداند و آخـرت را بـرای او بهتر (و راحت تر) از دنیا قرار دهد» (صـدوق، ١٤٠٦ق.: ١١٣؛ بحرانـی، ١٤١٦ق.، ج ٤: ٧٤١؛ فـیض کاشانی، ١٤١٥ق.، ج ٤: ٣٥١؛ قـمی مـشهدی، ١٣٦٨، ج ١١: ٣٥٣؛ عروسـی الحـویزی، ١٤١٥ق.، ج ٤: ٥١٠ و طبرسی، ١٣٧٢، ج ٨: ٧٩٨).

و) سورۀ زخرف

ابوبصیر روایت کرده است که امام محمد بـاقر(ع) فـرمود: «کسی که بر تلاوت سورۀ حـم زخــرف مـداومت کـند، خداوند او را از گزند حشرات زمین و فشار قبر در امـان دارد تـا هنگامی که در پیشـگاه خداوند بایستد، آنگاه آن سوره میآید و بـه دسـتور خداونـد او را وارد بهشـت مــیکنـد» (صــدوق، ١٤٠٦ق.: ١١٣؛ راوندی، ١٤٠٧ق.: ٢٤٣؛ حر عاملی، ١٤٠٩ق.، ج ٦: ٢٥٥؛ بـحرانـی، ١٤١٦ق.، ج ٤: ٨٤٣؛ فـیض کاشانی، ١٤١٥ق.، ج ٤: ٤٠٢؛ قـمـی مـشـهدی، ١٣٦٨، ج ١٢: ٣٣؛ عـروسـی الحـویزی، ١٤١٥ق.، ج ٤: ٥٩١؛ کاشانی، ١٤٢٣ق.، ج ٦: ٢٣٧ و طبرسی، ١٣٧٢، ج ٩: ٥٩)[1].

٣ـ روش های تـفسیری

٣ـ١) تـفسیر قرآن به قرآن

تفسیر قرآن به قرآن به معنای استفادة حداکثری از آیات در فـهم مـعنا و مراد آیات قـرآن اسـت.

روش تفسیری قرآن بـا قرآن از جمله روش هایی اسـت کـه در متون علوم قرآنی از آن فراوان یاد شـده اسـت. در این شیوه، معانی آیات قرآن به کمک آیات مشابه که موضـوع و محتـوای آنهـا یکسـان یـا حـداقل نـزدیک به هم است، استخراج مـیشود.

اسـاس این روش تـفسیری، این اعتقاد است کـه قـرآن مبین خویش است: «إن القـرآن یفـسر بعضه بعضا»[2] (مجلسی، ١٤٠٣ق.، ج ٥٤: ٢١٨) و اگر ابهام و اجمالی در برخی آیات قرآن دیده مـیشـود، معلول نبود توجه و تـدبر در دیگـر آیات قرآنی است و با مراجعه به آیات دیگـر بـرطرف میشود.

روش تـفسیری قـرآن بـه قرآن در روایات تفسیری امـام بـاقر(ع) دیـده مـیشـود کـه بـه آن اشـاره میشود:

از زراره و محمدبن مسلم ـ دو تن از شخصیت های برجستۀ اصحاب امـام بـاقر و امام صادق ـ کـه از امام باقر (ع) پرسـیدند: «چـگونه حـکم بـه وجـوب قصر در سفر مـیکنید و حـال آنکه در قرآن تعبیر به "فلیس علیکم جناح: گناهی بر شما نیست" (النساء/١٠١) شده است که بــه حـسـب ظــاهر، بـه معنی جواز قصر است نه وجـوب آن؟! امـام (ع) در پاسـخ بـا تـمسک به آیـۀ"إن الصـفا والمـروة مـن شعآئر الله فمن حج البیت أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطوف به هما ومن تطوع خیرا فـإن الله شاکر علیم: صفا و مروه از شعائر (و نشانه های) خـداست! بنابراین، کسانی که حج خانۀ خـدا و یا عمره انجام می دهند، مانعی نیست که بر آن دو طواف کنند و کسی که فرمـان خـدا را در انجـام کارهای نیـک اطاعـت کنـد، خداونـد (در برابـر عمـل او) شــکرگزار و (از افـعـال وی) آگـاه اسـت"

(البقره /١٥٨). فرمود: «همان گونه که مقصود از عبارت "لاجناح" در این آیه ناظر به وجـوب طـواف "سعی" است نه جواز آن، در آیۀ"فلیس علیکم جناح" نیز به معنی وجوب قصر است، نه جــواز آن» (ابـن حیون، ١٣٨٥ق.، ج ١: ١٩٥؛ صدوق، ١٣١٤ق.، ج ١: ٤٣٤؛ عیاشـی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ٢٧١؛ استرآبادی، بیتـا، ج ١: ٢٧٠؛ بحرانـی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ١٦٣؛ فـیض کاشـانی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٤٩٣؛ شریف لاهیجی، ١٣٧٣، ج ١: ٥٣٩؛ قمی مشهدی، ١٣٦٨، ج ٢: ٢٠٢؛ عروسی الحـویزی، ١٤١٥ق.، ج ١: ١٤٨؛ کاشانی، ١٤٢٣ق.، ج ٢: ١٣٨؛ طبرسی، ١٣٧٢،. ج ٣: ١٥٤؛ کاظمی، ١٣٦٥، ج ١: ٢٧٣؛ طباطبائی، ١٤١٧ق.، ج ٥: ٦٦).

٣ـ٢) تفسیر قرآن با سنت

یکـی از روش هـای کهن و معمول در تفسیر قرآن، تـفسیر بـه سنت یا تفسیر منقول و مأثور است؛ زیرا بنا بر اجماع در بسیاری از مجملات و مبهمات قرآنی از سوی پیامبر(ص) شرح و تفسیر شده انـد.

امام باقر(ع) گرچه خود یکی از ائمـه اسـت و روایات تفسیری ایشان یکی از مـنابع مـتقن بـرای تفسـیر قرآن کریم به شمار میآید، علاوه بر بیان تفسیری خویش، برخی از روایات پدران طـاهرین خـود را در تفسیر آیات قرآن نقل کرده است. برخی از این روایات از این قرار است.

الف) امام باقر در تفسیر آیۀ"إن الذین یأکلون أموال الیتــامی ظـلمـا إنمـا یـأکلون فـی بطونهم نارا وسیصلون سعیرا: کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم میخورند، (در حقیقت، ) تنها آتش میخورند و به زودی در شعله های آتش (دوزخ) میسـوزند" (النسـاء/١٠)، بـه حـدیثی از پیامبر استناد کـرده اسـت (بحرانی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٣٢ و کـاظمی، ١٣٦٥، ج ٣: ١٤٠).

ب) آن حضرت در تفیسر آیۀ"یوصیکم الله فی أولادکم للـذکر مثـل حـظ الأنثیـین...:

خداوند دربارۀ فرزندانتان به شما سفارش می کـند که سهم (میراث) پسر بـه انـدازة سـهم دو دختـر باشد..." (النساء/١١)، روایتـی از امـام عـلی (ع) در باب دین و وصیت نقل کـرده اسـت (ر.ک؛ بحرانـی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٣٧).

ج) ایشان دربارۀ زمان نزول سورۀ مائده، به حدیثی از امـام علـی(ع) اســتناد کــرده اسـت (ر.ک؛ عیاشی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ٢٨٨ و بحرانی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٢١٣).

٣ـ٣) جری و تطبیق

«جری» یا «تطبیق» آیه بر موردی مشخص که در روایات به وفـور یافــت مــیشـود، اصـطلاحی برگرفته از احادیث ائمه (ع) است و به کارگیری چنین اصطلاحی در تفاسیر قـدما دیـده نشـده اسـت، هرچند مـمکن است به مضمون آن معتقد بوده اند.

اصطلاح جری و تطبیق نخستین بار از سوی عـلامه طباطبـائی طـرح شـد. وی در آغــاز تـفسـیر المیزان، بحث کوتاهی دربارۀ جری فرموده است و در سراسر تفسیر، روایات مربوط را به آن مبحـث ارجاع داده است (ر.ک؛ طباطبائی، ١٤١٧ق.، ج ١: ٤٢).

روایتی که این اصطلاح را در علوم قرآن پدیـد آورده، در تفسـیر عیاشـی (م. ٣٢٠ق.) و از امـام محمدباقر(ع) است. فضیل بن یسار میگوید: از امـام دربارۀ این روایت که میفرماید: «ما فـی القـرآن آیۀ إلا و لها ظهر و بطن و ما فیه حرف إلا و له حد و لکل حد مطلع ما یعنی بقوله لها ظهر و بطـن، قال: ظهره تنزیله و بطنه تأویله منه ما مضی و مـنه مـا لم یکن بعد یجری کما یجری الشمس و القمر کلما منها شیء وقع: پرسیدم: منظور از اینکه قرآن ظهر و بطنی دارد چیست؟ حضرت فرمود: ظهـر آن، تنزیل آن است و تأویل آن، بطن آن میباشد. تأویل مقداری از قرآن گـذشـته اســت و برخـی از آن هنوز تأویل نشده جریان دارد، همچون جریان آفتاب و ماه؛ هر زمان از آن چیزی واقع و یا نمودار میشود» (عیاشی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ١١؛ فیض کاشانی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٢٩؛ طباطبـائی، ١٤١٧ق.، ج ١ک ٤٢؛ شریف الرضی، ١٤٢٢ق.: ٢٣٦). اصطلاح «جـری» از همـین روایـت برگرفتـه شـده اسـت.

حـضرت امـام باقر(ع) ـ ضمن روایتی میفرماید:

«اگر آیه ای دربارۀ امتی نازل میشد و آنها منقرض مـیشـدند و بـا انقـراض آنـان آیـه میمرد، چیزی از قرآن باقی نمیماند. قرآن از آغاز تا انجامش و از انتها تا ابتدای آن همواره ـ تـا آسـمان هـا و زمین برپاست ـ جریان دارد. پس برای هــر مـلتـی، آیـه ای اســت کـه آن را تلاوت میکند و آنان به لحاظ آن آیه در خیر یا شر خواهند بود» (فـرات کـوفی، ١٤١٠ق.: ١٣٩ و مجلسی ١٤٠٣ق.، ج ٢٤: ٣٢٨).

گفته میشود که روش ائمه (ع) این بوده که آیـاتـی از قــرآن کــریم را بـر مـواردی قابـل انطبـاق، تطبیق میکردند، گرچه از مـورد نـزول آیه خارج باشد (ر.ک؛ طباطبائی، ١٤١٧ق.، ج ١: ٤٢).

به ذکردو نمونه از جری و تطبیق در روایات امام باقر(ع) میپردازیم:

الف)"الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق إلا أن یقـولوا ربـنا الله.. .: هـمان ها که از خانـه و شهر خود به ناحق رانده شدند، جـز اینکه میگفتند پروردگار ما خدای یکتاست! " (الحج /٤٠).

از امام باقر(ع) ذیل این آیه آمده است: «نزلت فی رسول الله صلی الله علیه و آله و عـلی و حـمـزة و جـعفر و جرت فی الحسین علیهم السلام أجمعین: این آیه در حق پیامبر (ص)، علی (ع)، حمزه و جـعفـر نـازل شده است، ولی در حق حسین (ع) جاری گریده است» (کلینی، ١٤٠٧ق.، ج ١٥: ٧٥٠؛ صـدوق، ١٣٨٥ق.، ج ١: ٢٠٧؛ فیض کاشانی، ١٤١٥ق.، ج ٣: ٣٨١؛ فرات کـوفی، ١٤١٠ق.: ٢٧٣؛ حسـکانی، ١٤١١ق. ، ج ١: ٥٢١؛ بـحرانــی، ١٤١٦ق.، ج ٣: ٨٨٨؛ طـباطبــائی، ١٤١٧ق.، ج ١٤: ٣٩٥؛ شـــریف لاهیجی، ١٣٧٣، ج ٣: ١٩١؛ قمی مشهدی، ١٣٦٨، ج ٩: ١٠٣ و عروسی الحـویزی، ١٤١٥ق.، ج ٣: 501).

ب)"...فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمـون:. .. اگـر نـمـی دانـیـد، از آگـاهـان بپرسـید" (النحل /٤٣).

زراره از امام باقر(ع) میپرسد: «مقصود از آیه چه کسانی هستند؟ امـام بـاقر (ع) در پاسـخ فرمـود: نحن هـم: مـقصود مـاییم. زراره پرسید: پس سؤال کنندگان ماییم؟ فرمودند: آری. زراره پرسید: پس بر شماست که پاسخ ما را بگویید؟ امام (ع) فرمود: این دیگـر بــه عهـدة ماسـت» (صـفار، ١٤٠٤ق.، ج ١: ٤٢؛ حر عاملی، ١٤٠٩ق.، ج ٢٧: ٧١؛ قمی، ١٣٦٧، ج ٦: ٦٨؛ بحرانـی، ١٤١٦ق. ، ج ٣: ٤٢٣؛ قمـی مشهدی، ١٣٦٨، ج ٧: ٢١٣؛ عروسی الحـویزی، ١٤١٥ق.، ج ٣: ٥٨ و طـباطبـائی، ١٤١٧قـ. ، ج ١٤: ٢٥٦). گـفته شده که این روایت از قبیل جری است؛ زیرا آیـه خصوصـیتی نـدارد و مقصـود از ذکـر میتواند قرآن یا مـطلق کـتب آسمانی یا معارف الهی باشد و در هر حال، ائمه (ع) مصـداق اهـل الـذکر هستند. پیداست کـه این روایت درصـدد تـفسیر آیۀ حسب شأن نزول نیست؛ چه اینکه معنـی نـدارد مشرکین به خاندان پیامبر(ع) یا اهل قرآن مـراجعه کـنند (ر.ک؛ طباطبائی، ١٤١٧ق. ، ج ١٤: ٢٥٦).

٣ـ٤) تبیین آیات الأحکام

آیات الأحکام، آیاتی است که به احکام فـقهی و تـکالیف عـملی ارتباط دارد (ر.ک؛ شهابی، بیتا، ج ٢: ٤)؛ به عبارت دیگر، بر آن دسته از آیات قرآن اطلاق میشود که بیانگر احکام عـملی اسـلام بـاشـد (ر.ک؛ مـدیر شـانه چـی، ١٣٨٩: ٢)، نقـش امـام بـاقر(ع) در تفسـیر و تبیـین آیـات قـرآن، بـه ویـژه آیات الأحـکام بـسیار روشن و برجسته است. در اینجا به سه نمونـه از روایـات ایشـان در ایـن زمینـه میپردازیم:

الف)"ذلک لمن لم یکن أهله حاضری المـسجدالحرام: این بـرای کسی است که خانوادة او، نزد مسجدالحرام نباشد" (البقره /١٩٦).

زراره میگوید: از امام بـاقر (ع) دربارۀ این آیه پرسیدم. حضرت فرمود: «هو لأهل مکۀ لیســت لهــم مـتعۀ و لا علیهم عمرة قلت فما حد ذلک قال ثـمانیۀ و أربـعین میلا من نواحی مکة: این برای اهل مکه است که تمتع ندارند و عمره هـم بـر آنها نیست. گفتم حد آن چـه مـقدار اسـت؟ فـرمـود: ٤٨ مـیـل از نـواحی مکه» (مجلسی، ١٤٠٣ق.، ج ٩٦: ٨٦؛ عیاشی، ١٣٨٠ق.؛ ج ١: ٩٣ و بحرانی، ١٤١٦ق.، ج ١: 425).

ب)"سماعون للکـذب أکـالون للسحت...: آنها بسیار به سخنان تو گوش می دهنـد تـا آن را تکذیب کـنند..." (المـائده /٤٢).

عماربن مروان میگوید: «معنای "غلول" را از امـام باقر (ع) سؤال کردم. فـرمود: کـل شیء غل من الإمام فـهو سـحت و أکل مال الیتیم و شبهه سحت و السحت أنواع کثیرة منها أجـور الفـواجر و ثمـن الخـمر و النـبیذ المسکر و الربا بعد البینـۀ فـأمـا الرشــا فــی الحکـم فـإن ذلـک الکـفـر بـاللـه العظـیم و برسوله (ص): هر چـیزی از جـانب امام، ممنوع و خیانت اعلام شده باشد، آن ’’سحت" و حـرام اسـت و نیز خوردن مال یتیم و نـظیر آن سـحت محسوب میشود. همچنین سحت انواع مـتعددی دارد کــه از جملۀ آنـها، درآمـد از راه فـاحشـه گـری و رابطـۀ نامشـروع زن و مــرد، درآمـد از راه فـروش مشـروب مست کننده، رباخواری در صورت اثبات و رشوه گیری در قضاوت که اینها در ردیف کفـر بــه خــدای متعال و رسول (ص) وی قرار گرفتـه اسـت» (کـلینـی، ١٤٠٧ق.، ج ٥: ١٢٦؛ طـوسـی، ١٤٠٧ق،. ج ٦: ٣٦٨؛ بـحرانــی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٣٠٢؛ قـمــی مـشــهدی، ١٣٦٨، ج ٤: ١٢٠ و عروســی الحــویزی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٦٣٣).

ج)"فـما اسـتمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فریضة: و زنانی را که متعه [= ازدواج موقت ] میکنید، واجب است مهر آنها را بپردازید" (النـساء/٢٤).

ابـوبصیر گـوید: «سألت أبا جعفر(ع) عن المتعۀ فقال نـزلت فـی القـرآن"فـما اسـتمتعتم بـه منهن...": از امام باقر(ع) دربارۀ متعه سؤال کردم. آن حضرت فرمود: حکم آن در قـرآن آمـده اسـت، آنجـا کـه میفرماید: با زن هایی که ازدواج موقت میکنیـد...» (کلینـی، ١٤٠٧ق.، ج ٥: ٤٨٨؛ اشـعری قمـی، ١٤٠٨ق.: ٨١؛ طوســی، ١٤٠٧ق.، ج ٧: ٢٥٠؛ هـمــان، ١٣٩٠، ج ٣: ١٤١؛ بحرانــی، ١٤١٦ق. ، ج ٢: ٥٩؛ فــیض کاشــانی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٤٤٠؛ عروســی الحــویزی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٤٦٧ و طباطبــائی، ١٤٠١٧ق.، ج ٤: ٢٨٩).

همچنین، عبدالله بن عمیر لیثی در باب «متعه» از آن حضرت سؤال کرد. فرمود: بلـه. در قـرآن این مسأله نازل شده است و فرموده:"فما استمتعتم به مـنهن فــآتوهن أجــورهن فریضـۀ ولا جناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضۀ: و زنانی را که متعه [= ازدواج موقت] مـیکنیـد، واجب است مهر آنها را بپردازید و گناهی بر شما نیست در آنچه بعد از تعیین مهر، با یکـدیگر تـوافق کرده اید" (النساء / ٢٥) (ر.ک؛ اشعری قمـی، ١٤٠٨ق.: ٨٦؛ کلینـی، ١٤٠٧ق.، ج ٥: ٤٤٩؛ طوسـی، ١٤٠٧ق.، ج ٧: ٢٥٠؛ بحرانــی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٥٨؛ فــیض کاشــانی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٤٤٠؛ قمــی مشهدی، ١٣٦٨، ج ٣: ٣٧٦ و طباطبائی، ١٤١٧ق.، ج ٤: ٢٨٩).

٣ـ٥) بیان نکات بلاغی

زاره میگوید:

«از امام محمد باقر(ع) سؤال کـردم شـما در مـسـح پـا و ســر، تمـام سـر و پـا را مسـح نمیکنید، بـلکه مـسح مقداری از آن را کافی میدانید. آیا ممکن است بیـان کنیـد کـه ایـن حکم را چگونه و از کجا بیان میفرمایید؟ امام (ع) با تبسمی پاسـخ داد: ایـن همـان مطلبـی است که در قرآن کریم آمده اسـت. خـداوند میفرمایـد:"...وامسحوا برؤوسکم.. .:... و ســر مـسح کنید!. .." (المائـده /٦) و نفرمـوده اسـت: «وامسـحوا رؤسـکم». بنـابراین وقتـی قـرآن میگوید:"برؤسکم"، مقداری از مسح سر کافی اسـت و ایـن مطلـب از کلمـۀ «ب» کـه حرف جاره است، فهمیده میشود و در واقع، امام (ع) حرف «باء» را «باء» تـبعیضـیه در نـظـر گرفته است که دلالت بر جزء از کل میکند. امام در ادامه فرمود: در عبـارت"و أرجلکـم إلی الکعبین"، کلمۀ «أرجل» عطف بـه «رؤس» اسـت. بنـابراین، مـیفهمـیم کـه مسـح قسمتی از پا برای وضو کافی است و این هـمان چـیزی است کـه پیامبر اکـرم (ص) آن را بـرای مردم تفسیر کرده بود، اما مردم به سخن ایشان هیچ توجه نکردنـد و آن را تبـاه ســاختند» (کلینــی، ١٤٠٧ق.، ج ٣: ٣٠؛ صــدوق، ١٣١٤ق. ، ج ١: ١٠٣؛ همــان، ١٣٨٥، ج ١: ٢٧٩؛ طوســـی، ١٤٠٧ق.، ج ١: ٦١؛ همـــان، ١٣٩٠، ج ١: ٦٢؛ عیاشـــی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ٢٩٩؛ بحرانی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٢٥٦؛ فیض کاشانی، ١٤١٥.، ج ٢: ١٣؛ شـریف لاهـیجـی، ١٣٧٣، ج ١: ٦١٨؛ قـمـــی مشـــهدی، ١٣٦٨، ج ٤: ٤٨؛ عروســـی الحـــویزی، ١٤١٥ق. ، ج ١: ٥٩٦ و طباطبائی، ١٤١٧ق.، ج ٥: ٢٣٣).

٣ـ٦) اثبات مقام امامت

امام باقر(ع) برای شناساندن جایگاه امامت به مردم و جـلب دلهـا به سوی محبـت اهـل بیـت (ع) از هیچ کوششی فروگذار نکردند و درصدد بودند تا بـا اینـ شـیوه، جایگاه امامت و ولایـت را بـه گونـه ای روشن برای مردم ترسیم کنند. ایشان به منظور اثبات مقام امـامت در کودکی به ائمۀ اطهار(ع)، آیه ای از قرآن را که در شأن و مقام حضرت یحیی (ع) است، مورد اسـتناد قرار میدهمد که مـیفرماید:"یـا یحـیی خذ الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صبیا: ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر! و مـا فرمـان نبوت (و عقل کافی) در کـودکی بـه او دادیـم!" (مـریم /١٢) (ر.ک؛ کلینـی، ١٤٠٧ق.، ج ١: ٣٨٢ و صدوق، ١٣٧٦ق.: ٢٧١).

یک سال امام محمد باقر(ع) و فرزندش امام صادق (ع) بــه فرمـان هشـام بـن عبـدالملک (دهمـین خلیفۀ بنیامیه) به شام دعوت شدند. درباریان مشغول تیراندازی بودند و هشام اصرار نمود که امـام باقر(ع) هم در این برنامه شرکت کند. آن حضرت کمان را به دست گرفت و تـیـر بــه زه آن نهـاد، بـه گونه ای که با پرتاب آن درست وسط هدف قرار گرفت و تیرهای بعدی بر پیکان تیر اول فرود آمـد.

هشام ظاهرا این کار را تحسین نمود، ولی از همان زمان نقشۀ به شهادت رسـاندن آن امـام را در سـر پروراند. هشام خطاب به ایشان فرمـود: تـاکنون تیرانـدازی بـدین زبردسـتی ندیـده بـودم و گمـان نمیکنم کسی به اندازة تو این گونه توانایی و مهارت داشته باشد! هشام در ادامه گفت: آیا فـرزنـدت جـعفر میتواند این چنین تیراندازی کند؟ امام پاسخ داد: ما توانایی کامل و تمام را از یکدیگر به ارث میبریم، همان کمال و تمامی که خداوند آیه اش را بر پیامبر نازل فرمود:"...الیوم أکملـت لکـم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکـم الإسـلام دینـا:.. . امروز دین شـما را کامـل کــردم و نـعمت خـود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.. ." (المائـده /٣)

(ر.ک؛ ابــن طــاووس، ١٤٠٩ق.: ٦٦ـــ٦٧؛ طبــری آملــی، ١٤١٣ق.: ٢٣٣ـــ٢٣٥ و همــان، ١٤٢٧ق.: ٢٧٥ـ٢٧٨).

٣ـ٧) اعتقاد به رجـعت

رجـعت در اصـطلاح دینی به معنی بازگشـت مردگـان بـه زنـدگی در دنـیاسـت. در بـعضـی فـرق اسلامی، نظیر شیعه و بعضی از دیگر مذاهب معتقد به قیامت نیز باور به رجعت وجود دارد، همچون زنده شدن گـروهی از قـوم بـنیاسرائیل، (البقره /٥٥)، زنده شدن عزیر بعد از صد سـال (البقـره /٢٥٩)، داستان اصـحاب کهف (الکهف /١٢) و زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسـی (ع) (آل عمـران /٤٩) نمونه هایی از رجعت افراد در اقوام گذشته است.

امـام بـاقر(ع) در سـیرة خود بر این باور وحیانی شیعه تأکید، و به آیۀ شریفۀ ٨٣ سورۀ نمل اســتناد کـرده اند. متن روایت چنین است: «أبابصیر قال: قال لی أبوجعفر(ع):ینکر أهل العـراق الرجعـۀ؟ قلـت: نعم، قال: أما یقـرءون القـرآن"یوم نـحشر من کل أمۀ فوجا..." (النمل / ٨٣): ابابصیر گوید: ابوجعفر به من فرمود: اهـل عـراق مـنکر رجعـت هسـتند؟ گفـتم بلـه. فرمـود: آیـا قـرآن را نمـیخواننـد کـه میفرماید: و روزی از هر امت فوجی از آنان که آیات مـا را تـکـذیب مــیکننـد، محشـور مـیکنـیم» (حلی، ١٤٢١ق.: ١١٠؛ حر عاملی، بیتا: ٢٧٨ و بحرانی، ١٤١٦ق.، ج ٤: ٢٣١).

در حدیثی از امام باقر(ع) میخوانیم که شهدای کـربلا، بـه ویژه سالار شهیدان، حسین بـن علـی(ع) به دنیا برمیگردد و صاحب حکومت طولانی روی زمین خـواهد بـود. امـام باقر(ع) فرمود: «قال الحسین بن علی (ع) لأصحابه قبل أن یقتل... فأبشروا فو الله لئن قـتلونا فـإنا نرد علی نبینا، نبینا ثـم أمکـث مـا شاء الله فأکون أول من تنشق عنه الأرض فـأخرج خـرجۀ یوافـق ذلک خرجۀ أمیر المؤمنین (ع)...: امـام حسین (ع) قبل از آنکه شهید شود، به یارانش فرمود:.. . بشارت باد بـر شـما که اگر کشـته شـویم، بـه سوی پیامبر خویش برمیگردیم. سپس فرمود: پس آن مـقدار کـه خـداوند بخواهـد، در قبـر خـواهیم ماند و من اولین کسـی خـواهم بـود کـه رجعـت مـیکنـد، پـس خـروج مـیکـنم، ماننـد خــروج امـیرالمــؤمنین (ع)...» (راونـــدی، الخــرائج، ١٤٠٩ق.، ج ٢: ٨٤٨؛ مجلســی، ١٤٠٣ق.، ج ٥٣: ٦٢ و جزائری، ١٤٢٧ق.، ج ٣: ٢٥٤).

٣ـ٨) استفاده از ظاهر و باطن قرآن

در روایتی از جابر یکی از اصحاب بـزرگوار امـام باقر و امام صادق (ع) میخوانیم کـه دو بـار تفسـیر آیه ای را از امام باقر(ع) پرسید، ولی هر بار جوابی شنید که بـا مـرتبۀ دیگر فرق داشـت! بـا شـگفتی از امام پرسید: این تفاوت در گفتار، ناشی از چـیست؟ امـام فرمود:«إن للقرآن بطنا و للبطن بطنـا و لـه ظهر و للظـهر ظـهر: قـرآن را بطنی است و هر بطنی خود بطنی دیگـر دارد و نـیز قرآن را ظهری اسـت و برای هر ظاهری باز ظاهری دیگر...» (برقـی، ١٣٧١ق، ج ٢: ٣٠٠ و حـر عـاملی، ١٤٠٩ق.، ج ٢٧: ١٩٢). هـمچنین فـضیل بن یسار میگوید که از امـام بـاقر(ع) در باب روایت «مـا مـن القـرآن آیۀ إلا و لهـا ظهر و بطن» پرسیدم. حضرت فـرمود:

«ظـهره [تنزیله] و بطنه تأویله و منه ما قد مضی و منه ما لم یکن یجـری کـمـا تـجـری الشمس و القمر کل ما جاء تـأویل شیء یکون علی الأمـوات کـما یکـون علـی الأحیـاء: ظـاهر قـرآن، تـنزیل آن و باطن قرآن، تأویل آن میباشد. برخی از تأویلات آن سپری شـده اسـت و برخی از آنها هنوز واقـع نـشده است. قرآن مانند خورشید و مـاه جـریـان دارد و تـأویـل آن در بـاب مردگـان (گـذشـتگان) و زنــدگان جریـان دارد» (عیاشـی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ١١؛ فـیض کـاشــانی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٢٩؛ طـباطبــائی، ١٤٠٧ق.، ج ١: ٤٢ و شــریف الرضــی، ١٤٢٢ق.: 236).

دربارۀ این مطلب که منظور از «باطن» قرآن چیست، چنان که در حدیث بـالا اشــاره شــد، امـام باقر(ع)فرمود: «باطن قرآن هـمان تـأویل قرآن اسـت؛ هـمان چـیزی که در همۀ زمـان هــا جریـان دارد و همیشه بر مصادیق خود صدق میکند. نظرات مختلفی در باب بطن و تأویل قرآن کریم ابــراز شــده است؛ مثلا برخی بطن و تأویل را از سـنخ مـعـانی و مـفـاهیم مــیداننـد (ر.ک؛ مـعرفـت، ١٣٧٩، ج ١: ٢٨). برخی هم نـگاه وجـودشناسانه به آن دارند (ر.ک؛ طباطبائی، ١٤٠٧ق.، ج ٣: ٢٧). به هـر روی و با پذیرش هر دیدگاه، نتیجه این است که قرآن کلامی نیست که حـقیقت و مـعارف آن فـقط در ظاهر آن ختم شود، بلکه این کلام عظیم الهـی دریایی اسـت کـه عـمق آن نـاپیداسـت، چـنـان کـه در برخـی روایات، برای آن هفتاد بطن قائل شده اند. پیامبر اکرم (ص) مـیفرمایـد: «إن للقـرآن ظهـرا و بطنـا و لبطنه بطن إلی سبعۀ أبطن: به راستی قرآن ظاهر و باطنی دارد و برای بطن آن، بطنی اسـت تا هفتاد بطن!» (ابن أبیجمهور احسائی، ١٤٠٥ق.، ج ٤: ١٠٧). ذیلا به ذکر چند نمونه روایات امام باقر(ع) در این زمینه اشاره میشود:

الف)"...ومن أحیاها فکأنما أحیا الناس جمیعا...:... و هر کـس انسـانی را از مـرگ رهـایی بخشد، چنان اسـت کـه گویی همۀ مردم را زنده کرده است" (المائده /٣٢).

فضیل بن یسار میگوید:

«از امام باقر(ع) معنای این آیه را سؤال کردم. فرمـود: مـن حـرق أو غـرق. قلـت: فمـن أخرجها من ضلال إلی هدی؟ فقال: ذلک تأویلها الأعـظم: یعـنی اگـر کسـی را از سـوختن در آتش یا غرق شدن در آب نجات دهد، مثل آن است که همۀ مردم را زنده کرده است. فضیل پرسید: اگر شخصی را از ضلالت نـجات دهـد و به سوی هـدایت راهنمـایی کـنـد، چــه؟ امـام فرمود: این از باب بزرگترین تأویل ـ معنای بـاطنی ـ اسـت» (برقـی، ١٣٧١ق.، ج ١: ٢٣٢؛ کلینی، ١٤٠٧ق.، ج ٢: ٢١٠؛ قمی، ١٣٦، ج ١: ١٦٧؛ بحرانـی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٢٨٢؛ فـیض کاشانی، ١٤٠٧ق.، ج ٢: ٣١؛ قمی مشهدی، ١٣٦٨، ج ٤: ٩٦؛ عروسی الحـویزی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٦١٩ و طباطبائی، ١٤٠٧ق. ، ج ٥: ٣٢٢).

ب)"قال معاذ الله أن نأخذ إلا مـن وجـدنا متاعنا عنده إنآ إذا لظـالمون: گـفت پناه بر خـدا که ما غیر از آن کس که متاع خود را نزد او یافته ایم، بگیریم؛ در آن صورت از ظالمان خواهیم بود" (یوسف /٧٩).

باز از آن حضرت در ضمن روایت مفصلی ـ از روایات طینت ـ نقل شـده اسـت کـه آن بزرگـوار ذیل این آیه فـرمود: «هـو فی الظاهر ما تفهمونه: ظاهر آیه همین چیزی است که شـما مـیفهمیـد» (صــدوق، ١٣٨٥، ج ٢: ٦٠٩؛ بحرانــی، ١٤١٦ق.، ج ٣: ٤١٥؛ قمــی مشــهدی، ١٣٦٨، ج ٩: ٤٤٠ و عروسی الحویزی، ١٤١٥ق.، ج ٢: ٤٤٩)؛ یعنی چون متـاع یوسـف در نـزد بنیـامین یافـت شـد، او بنیامین را گرو میگیرد و این ظاهر آیه اسـت، امـا حضرت (ع) بـاطن آیـه را بـه گونـه ای دیگـر تفسـیر فرمودند.

٣ـ٩) پاسخ به شبهات

در تفسیر آیۀ"إن الله لا یستحیی أن یضرب مثلا ما بعوضۀ فما فوقها...: خـداوند از اینکـه به (موجودات ظاهرا کوچکی، مانند) پشـه و یـا حتـی کمتـر از آن، مـثـال بـزنـد، شــرم نمـی کنـد" (البقره /٢٦)، برخی از راویان «بعوضۀ» را علـی (ع) و «مـا فوقهـا» را پیـامبر(ص) تفسـیر کـرده بودنـد.

همچنان که برخی تفاسیر از امـام صـادق (ع) آمده اسـت: «خـدا ایـن مثـل را در شـأن امیرالمـؤمنین علی (ع) بیان فرموده است. بنابراین، امیرالمؤمنین (ع)، «بـعوضۀ: پشـه» اسـت و «مافوقها»، رسـول الله(ص) دلیل آن اینکه در ادامۀ آیه می فرماید:"فأما الذین آمنوا فیعلمون أنـه الحـق مـن ربهـم" و «حـق» در آیه، یعنی امیرالمؤمنین علی (ع) که رسول خدا(ص) از مردم برایش بیعـت و پیمـان گرفـت.

باز مـی فرماید:"و أما الذین کـفروا فـیقولون...الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه" یعنـی من صلۀ أمیرالمؤمنین (ع) و الأئمۀ(ع)ـ"و یقطعون ما أمر الله به أن یوصل" خدا در رد مخالفـان، این اوصاف را بیان می دارد که با علی (ع) نقض عهد و به جای صلۀ رحم، قـطع رحم کردنـد و... (ر.ک؛ قمی، ١٣٦٧، ج ١: ٣٥؛ بحرانی، ١٤١٦ق.، ج ١: ١٥٨؛ قمی مشـهدی، ١٣٦٨، ج ١: ٣٠١ و عروسـی الحویزی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٤٥).

تحقیق ریشۀ ماجرا

روزی حضرت امام باقر(ع) توصیه میفرمود: ما را با نام، لقب و اوصاف خودمان یاد کنید و اوصاف ما را ـ جز در ضرورت ـ بر دشمنان ما نـنهید کـه خداوند پاداش فراوانی میدهد.... در آنجا از امام پرسیدند: برخی از شیعیان و دوستان شما گمان میکنند که آن «بعوضۀ»، علی (ع)است و «مافوقها» که ذباب و مگس باشد، پیامبر(ص) است! در این باره از امام باقر(ع) پرسش شد کــه بـعضـی از راویـان چنین تفسیری برای آیه نقل کرده اند. امام (ع) فرمود: اینان از حدیثی، چیزی شـنیده، امـا بـه جـای خود ننهاده اند؛ یعنی درست نفهمیده اند! داستان چنین اسـت کـه پیـامبر(ص) و علـی (ع) روزی نـاگـاه صـدای کسی را شنیدند که می گفت: «ماشاء الله و شاء محمد» و دیگری میگفت: «ما شاء الله و شاء علی» و به این صورت، مشیت خدا و پیامبر و نیز مشیت خدا و علی را با هم قرین و مقایسه کردنـد.

رسـول الله (ص) فـرمود: هـرگز محمد و علی را در ردیف خدا ذکر نـکنید. آری! مـشیت مـحمد و علی تـابع مشیت خداست؛ زیرا مشیت و ارادة خدا قاهر و غالب است بر همۀ ماسوا، و همتایی ندارد تا مقایسه گردد. «محمد» در مقایسه و مثل هـمچون ذبـابی اسـت در قبال این جهان وسیع و «علـی» همچـون بعوضه ای در مقابل جـهان هـایی که مخلوق و مربوب خداست. البته تفضلاتی که خدا بـر «محمـد» و «علی» کرده، از تفضلات او بر تمام مخلوقات وی از آغاز تا انـجام بـرتر اسـت. ایـن سـخنی اسـت کـه رسول خدا (ص) فرموده است و ربطی به تـفسیر آیـۀ کریمـه نـدارد (ر.ک؛ مجلسـی، ١٤٠٣ق.، ج ٢٤: ٣٢٩؛ عروسی الحویزی، ١٤١٥ق.، ج ١: ١٦١؛ قمی مشهدی، ١٣٦٨، ج ١: ٣٠٢ و تفسیر العسکری، ١٤٠٩ق.: ٢٠٩).

٣ـ١٠) تفسیر قرآن با استفاده از تمثیل

یکی از دلنشین ترین و مـفیدترین راه هـای القـای مطلب به مخاطب، به کارگرفتن تشبیه و تمثیـل است. تشبیه از ارزنده تـرین و بـرترین انواع بلاغت است. تمثیل در اصطلاح عبارت است از پدید آوردن مماثلت و مشارکت میان دو شیء در یکی از اوصاف و ویژگیها که هـدف از آن، اظـهار مـطالب مشکل در قالب عبارات روشن و خارج ساختن آن از ابهام به مرحلۀ روشنایی و وضوح اسـت؛ خـواه دو طــرف تشبیه محسوس یا معقول و یا متفاوت باشد (ر.ک؛ ابن ناقیا، ١٣٧٤: ٢٠٥).

امام (ع) گاه در بیان معنای آیه به تمثیل روی مـیآورد کـه شـیوة معمول قرآن است؛ برای نمونه:

«عن سلام بن المستنیر عن أبی جعفر(ع) قال: سـألته عــن قـول اللـه:"... مـثلا کلمـۀ طیبۀ..." (ابراهیم /٢٤) الآیۀ. قال الشجرة رسول الله (ص) أصلها نسبه ثابت فی بـنی هـاشم و فــرع الشجرة علی بن أبی طالب (ع) و غصن الشجرة فاطمة(س) و ثمرتها الأئمة من ولد علی و فاطمة(ع) و شـیعتهم ورقـها و إن المؤمن من شیعتنا لیموت ـ فتسقط من الشجرة ورقـۀ و إن المـؤمن لیولد فتورق الشجرة ورقۀ قـلت أرأیت قـولـه: "تـؤتی أکلهـا کـل حـین بـإذن ربهـا..."(ابراهیم /٢٥). قال یعنی بذلک ما یفتون به الأئمۀ شیعتهم فـی کـل حج و عمرة من الحـلال و الحرام. ثم ضرب الله لأعداء محمد مثلا فقال: "ومـثل کـلمۀخبیثۀکشجرةخبیثـۀ اجـتثـت من فوق الأرض ما لها من قرار: (همچنین) کلمۀ خبیثـه (و سـخن آلـوده) را بـه درخـت ناپاکی تشبیه کـرده کـه از روی زمـین برکنده شده است و قرار و ثباتی ندارد" (ابراهیم /٢٦): سلام بن مستنیر می گـوید: از امـام باقر(ع) دربارۀ فرمـودة خـدای ـ عزوجـل ـ در آیـۀ ’’مثـل کلمۀ پاکیزه..." سؤال کردم. فرمود: منظور از درخت، رسـول خـدا(ص) اســت و نـسـبت او در بنی هاشم ثابت میباشد (أصلها ثابت)، ساقۀ این درخت علی بن أبی طـالب (ع) اسـت و شاخسـار آن، فاطمۀ زهرا(س)، میوه های آن، امامان از نـسل عـلی و فـاطمه بـوده اسـت و شـیعیان آنهـا، برگ های درخـتند. آنـگاه که فردی مؤمن از شیعیان ما می میرد، برگی از درخت فرو می افتد و گـاهی کـه فرزندی از مؤمنی متولد می شـود، بـرگی بر اینـ درخـت مـی روید. من گفـتم: شـما این سخن خداوند را کـه ’’خـوراکیش را بـه اذن پروردگـارش در هـر زمـان ارائـه"، چگونـه ارزیابی می نمایید؟ فرمود: از این تعبیر فتواهایی را قـصد فـرموده که ائمه (ع) در امور حـلال و حرام، در هـر حج و عمره برای شـیعیان خـود بیان می داشتند. سـپس خــدای ســبحان بـرای دشمنان خاندان رسول الله مثل زده است و می فرماید: و مثل کلمۀ پلید همچون گیاه پلیـد اسـت کـه از روی زمین برکنده شده است و قـراری بـرای آنـ نباشـد» (صـفار، ١٤٠٤ق.، ج ١: ٥٩؛ قـمی، ١٣٦٧، ج ١: ٣٦٩؛ شــیبانی، ١٤١٣ق.، ج ١: ٥٢؛ بحرانـی، ١٤١٦ق. ، ج ٣: ٢٩٧؛ حسینی اسـترآبادی، ١٤٠٩ق.: ٢٤٧؛ قـمی مشـهدی، ١٣٦٨، ج ٧: ٥٥ و عروسـی الحـویزی، ١٤١٥ق.، ج ٢: ٥٣٧).

٣ـ١١) بیان مصداقی

یکی دیگر از روش های تفسیری امام باقر(ع)، تبیین آیات از راه بیان مـصـداق مــیباشـد. در ایـن شیوه، امام به ذکر مصادیق یا مـصداق واژه مـیپردازد.

الف)"...وعلی الذین یطـیقونه فـدیـۀ طـعام مسـکین. ..:.. . بـر کسـانی کــه روزه بـرای آنهـا طاقت فرساست؛ لازم است کفاره بدهند؛ مسکینی را اطعام کنند..." (البقره /١٨٤). امام باقر (ع) دربارۀ مـصداق این آیه فـرمود: «الشیخ الکبیر والذی یأخذه العطاش» (کلینی، ١٤٠٧ق.، ج ٤: ١١٦؛ طـوسی، ١٤٠٧ق.، ج ٤: ٢٣٨؛ عـیاشـی، ١٣٨٠ق.، ج ١: ٧٨؛ بـحرانـی، ١٤١٦ق.، ج ١: ٣٨٨؛ فــیض کـاشـانی، ١٤١٥ق.، ج ١: ٢٢١؛ قمی مشـهدی، ١٣٦٨، ج ٢: ٢٤٢؛ عـروسـیالحـویزی، ١٤١٥قـ. ، ج ١: ١٦٦ و طباطبائی، ١٤١٧ق.، ج ٢: ٢٧).

ب)"... فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمـون:... اگـر نمـیدانیـد، از آگاهـان بپرسـید" (النحل /٤٣).

امام باقر(ع) مصادیق «اهـل ذکـر» را «ائمـه» معرفی فرموده است (ر.ک؛ صـفار، ج ١: ٣٨؛ کلینـی، ١٤٠٧ق. ، ج ١: ٢١٠؛ ابـــن حـیــون، ١٣٨٥ق.، ج ١: ٢٢؛ طـبــری آمـلــی، ١٣٨٣ق.: ١٩٥؛ دیلمـــی، ١٤٢٧ق.: ١٤٢؛ قـمی، ١٣٦٧، ج ٢: ٢٨٦؛ عیاشی، ١٣٨٠ق.، ج ٢: ٢٦١؛ قمی مشهدی، ١٣٦٨، ج ٨: ٣٨٨؛ عروسی الحویزی، ١٤١٥ق.، ج ٤: ٦٠٤؛ حسینی اسـترآبادی، ١٤٠٩ق.: ٢٦٠؛ فـیض کاشـانی، ١٤١٥ق. ، ج ٣: ٣٣١ و طباطبائی، ١٤١٧ق.، ج ١٢: ٢٨٥).

٣ـ١٢) نکات تربیتی

امام باقر(ع) در زمینۀ قناعت میفرماید: «إیاک أن تطمح بصرک إلی من فوقک فکفـی بمـا قـال الله عز و جـل ـ لنبیه (ص)"فلا تعجبک أموالهم ولا أولادهم...: و (فزونی) اموال و اولاد آنهـا تـو را در شگفتی فرو نبرد..."(التوبه /٥٥) و قـال ـ"ولا تمدن عینیک إلی ما متعنا به أزواجـا مـنهم زهرةالحیاة الدنیا...: و هرگز چشمان خود را به نعمت های مـادی کـه به گروه هایی از آنـان داده ایـم، میفکن! اینها شکوفه های زندگی دنیاست..." (طه /١٣١)، فإن دخلک من ذلک شـیء فـاذکر عـیش رسول الله (ص) فإنما کان قوته الشعیر و حلواه التمر و وقوده السعف إذا وجده: اجـتنـاب کــن از اینکـه چشم به بالاتر از خود بدوزی! کافی است که به آنچه خداوند ـ عزوجل ـ به پیامبر(ص) فرموده است، توجه کنی که فرمود: ’’دارایی و فرزندانشان تـو را بـه اعجاب نیفکند" و فرمود: ’’خیره مـشو بــه آنچـه از متاع دنیا به کفار داده ایم! آنها زینت این دنیا هستند؛ (خواسته ایم) آنها را بیازماییم؛ روزی خدایت بهتر و پایدارتر است". هرگاه حسرت امکانات دیگران در دلت راه یافت، شیوة زندگی پیامـبر(ص) را بـه یاد آور؛ زیرا غذای آن حضرت، نان فـراهم آورده از جـو و شیرینی وی، خرما و وسـیلۀ روشـنایی او در شب ها، شاخه های نخل بود؛ آن هم اگر فـراهم مـیشـد» (کلینـی، ١٤٠٧ق.، ج ٢: ١٣٨؛ طبرسـی، ١٣٤٤: ١٣٠ و بحرانی، ١٤١٦ق.، ج ٢: ٨٧٨).

٣ـ١٣) لزوم مراجعه به معصوم

با استناد به آموزه های دینی و روایی، امامان معصوم (ع) شـایسته تـرین ترجمان وحـی و آشـناترین افراد به تفسیر و تأویل آیات قرآن هستند. بنابراین، اگر تشنگان معارف الهی بخواهند از چشمه سـار وحی سیراب شوند، باید پویندة راه آن بزرگواران باشند. حضرت علی (ع) در ایـن زمینـه مـیفرمایـد:

«...فنحن أحـق النـاس به...: مـا امامان معصوم (ع) برای تفسیر قرآن از همۀ مردم شایسـته تـر هسـتیم» (نهج البلاغه / ١٨٢؛ طبرسی، ١٤٠٣ق.، ج ١: ١٨٦ و دیلمی، ١٤٠٨ق.: ١٠٣). بـر ایـن اسـاس، امــام باقر(ع) میفرماید: «ما یستطیع أحد أن یدعی أنه جمع القرآن کلـه ظــاهره و بـاطنـه غـیـر الأوصـیاء: کسی جز جانشینان پیامبر(ص) نمیتواند ادعا کند که تمـام قـرآن، ظـاهر و بـاطن آن، نـزد اوسـت» (صفار، ١٤٠٤ق.، ج ١: ١٩٣ و کـلینی، ١٤٠٧قـ. ، ج ١: ٢٢٨). همچنین میفرماید: «إن من علـم مـا أوتینا تفسیر القرآن و أحکامه الحدیث: حقیقتا دانشی کـه بـه مـا داده شده است همان تفسیر قـرآن و بیان احکام آن است» (کلینی، ١٤٠٧ق.، ج ١: ٢٢٩ و حر عاملی، ١٤٠٩ق.، ج ٢٧: ١٨١).

امام باقر(ع) باز در این راسـتا میفرماید: «فإنما علی الناس أن یقرءوا القرآن کما أنزل فإذا احتاجوا إلی تفسیره فـالإهتداء بنا و إلینا: وظیفۀ مـردم آن اسـت که قرآن را طبق آنچه نازل شده است، قرائت کنند، ولی اگر به تفسیر نیاز داشته باشند، هدایت و تفسیر بر عهدة ماست» (حر عـاملی، ١٤٠٩ق.، ج ٢٧: ٢٠٢ و مجلسی، ١٤٠٣ق.، ج ٢٧: ١٩٧).

نتیجه گیری

ائمۀ اطهار(ع) عموما و امام باقر(ع) خـصوصا، روش استفاده از قرآن کـریم را بـه مـا مـی آموختنـد، شرایط مکانی و زمانی را به هنگام ارائۀ تفسیر در نظر میگرفتند، قدرت فهم مخاطب خویش را مـد نظر قرار میدادند. با توجه به نکاتی که اشاره شد، مـیتوان روایات تـفسیری امام بـاقر (ع) را در مـوارد زیر جمع بندی کرد:

١ـ امام باقر(ع) قرآن را به گونه ها و روش های مختلـف تبیـین فرمـوده، چـراغ راه پوینـدگان حـق و حقیقت شده است.

٢ـ روایت های ایشان شامل برخی از مباحث علوم قرآنی، هـمچـون نـاسـخ و منسـوخ، اسـباب نـزول، محکم و متشابه، حروف مقطعه و نیز فضایل و خواص سوره ها میباشد.

٣ـ گونه های تفسیری امام باقر(ع) عبارت است از: تفیسر قرآن با قرآن، تفسیر قرآن با سنت، جــری و تـطبیق، تبیین آیات الأحکام، بیان نکات بلاغی، اثبات مقام امامت، اعتقاد به رجعـت، اسـتفاده از ظاهر و باطن قرآن، پاسخ به شبهات، تفسیر قرآن با استفاده از تمثیل، بیان مصداقی آیات، بیان نکات تربیتی و لزوم مـراجعه بـه مـعصوم.

منابع و مـآخذ

قرآن کریم.

ابن أبی جمهور، محمد. (١٤٠٥ق.). عوالی اللئالی العزیزیۀ فی الأحادیث الدینیۀ. تحقیـق مجتبـی عراقـی.

قم: دار سید الشهداء للنشر.

ابـن بـابویه قـمی (صدوق)، محمدبن علی. (١٣٩٨ق.). التوحید. هاشم حسینی. چ ١. قم: جامعۀ مدرسین.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (١٤٠٦ق.). ثواب الأعـمال و عـقاب الأعمـال. چ ٢. قـم: دار الشـریف الرضی للنشر.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (١٣٨٥ق. ). علل الشرائع. قم: کتاب فروشی داوری.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (١٣٩٥ق.). کمال الدین و تمام النعمۀ. تحقیق عـلیاکبر غـفاری. تـهران: اسلامیه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (١٤٠٣ق.). معانی الأخبار. تحقیق علیاکبر غفاری. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته بـه جـامعۀ مـدرسین حوزة علمیه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (١٣١٤ق.). من لا یحضره الفقیه. تحقیق علیاکبر غفاری. قـم: دفتـر انتشارات اسلامی وابسته بـه جـامعۀ مـدرسین حوزة علمیۀ قم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (١٣٧٦ق.). الأمالی. تهران: کتابچی.

ابن حیون، نعمان بن محمد. (١٣٨٥ق.). دعائم الإسلام. تـحقیق آصـف فیضی. چ ٢. قم: مؤسسۀ آل البیت.

ابن شعبۀ حرانی، حسن بن علی. (١٤٠٤ق.). تحف العقول. تـحقیق عـلیاکبر غـفاری. قم: جامعۀ مدرسین.

ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد. (١٣٧٩ق.). مناقب آل أبی طالب (ع). قم: علامه.

ابن طـاووس، عـلیبن موسی. (١٤٠٩ق.). الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان. قم: مؤسسۀ آل البیت.

ابن ناقیا، عبدالله بـن مـحمد. (١٣٧٣). الجـمان فی تشبیهات القرآن. مشهد: آستان قدس رضوی.

استرآبادی، محمدبن علی. (بیتا). آیات الأحکام. چ ١. تهران: مکتبۀ المـعراجی.

اشـعری قمی، احمدبن محمد. (١٤٠٨ق.). النوادر. قم: مدرسۀ الإمام المهدی(عج).

بحرانی، سید هـاشم. (١٤١٦قـ. ). البـرهان فی تفسیر القرآن. چ ١. تهران: بنیاد بعثت.

برقی، احمدبن محمد. (١٣٧١ق.). المحاسن. تحقیق جلال الدین محدث. قم: دار الکـتب الإسـلامیۀ.

بـهایی، محمدبن حسین. (١٤٠٥ق.). مفتاح الفلاح فی عمل الیوم و اللیلۀ من الواجبات و المسـتحبات.

ط ١. بیروت: نشر دار الاضـواء.

التـفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری. (١٤٠٩ق.). چ ١. قم: مدرسۀ امام مهدی(عج).

جزائری، سید نعمت الله. (١٤٢٧ق.). ریاض الأبرار فی مناقب الأئمۀ الأطـهار. بـیروت: مؤسسۀ التاریخ العربی.

حجتی، سید محمدباقر. (١٣٨٣). اسباب نزول. تهران: دفتر نشر فـرهنگ اسـلامی.

حر عاملی، محمدبن حسن. (١٤٠٩ق.). وسائل الشیعۀ إلی تـحصیل مـسائل الشـریعۀ. چ ١. قم: مؤسسـۀ آل بیت(ع)

ــــــــــــــــــــــــ. (بیتا). الإیقاظ من الهـجعۀ بـالبرهان علی الرجعۀ. تحقیـق سـید هاشـم رسـولی محلاتی. تهران: نوید: تهران.

حسکانی عبیدالله بـن احـمـد. (١٤١١ق.). شواهد التنزیل لقواعد التفضـیل. چ ١. تـهـران: ســازمان چـاپ و انـتشارات وزارت ارشـاد اسـلامی.

حسینی استرآبادی، سید شرف الدین علی. (١٤٠٩ق.). تـأویـل الآیـاتـ الظـاهرة. چ ١. قـم: دفتـر انتشـارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزة علمیۀ قم.

حـلوانی، حـسین بن محمد. (١٤٠٨ق.). نزهۀ الناظر و تنبیه الخـاطر. قم: مدرسۀ الإمام المـهدی(عج).

حـلی، حسن بن سلیمان. (١٤٢١ق.). مختصر البـصائر. تـحقیق مشتاق مظفر. قم: مؤسسۀ النشر الإسلامی.

دیلمی، حسن بن محمد. (١٤٢٧ق.). غرر الأخبار. تـحقیق ضـیغم اسماعیل. قم: دلیل ما.

ـــــــــــــــــــــ. (١٤٠٨ق.). أعلام الدینـ فـی صـفات المؤمنین. قم: مـؤسسۀ آل البـیت(ع).

راوندی، سعیدبن هـبۀالله. (١٤٠٧قـ. ). الدعوات. قم: انتشارات مدرسۀ امام مهدی(عج).

ـــــــــــــــــــــ. (١٤٠٩ق.). الخرائج و الجرائح. قم: مؤسسۀ امام مهدی(عج).

زرقـانی، مـحمد عبدالعظیم. (بیتا). مناهل العرفان فی عـلوم القـرآن. بیجا: دار احـیاء التـراث العـربی.

شریف الرضی، محمدبن حـسین. (١٤١٤ق.). نهج البلاغه. تحقیق صبحی صالح. قم: هجرت.

ــــــــــــــــــــــــــــ. (١٤٢٢ق.). المجـازات النبویـۀ. تحقیـق مهـدی هوشـمند مهـدی. قـم: دار الحـدیث.

شـریف لاهیجی، محمدبن علی. (١٣٧٣). تفسیر شریف لاهـیجی. چ ١. تـهران: دفـتر نـشر داد.

شـهابی، محمود. (بیتا). ادوار فـقه. بـیجا: مؤسسۀ تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(ع).

شهید ثانی، زین الدین بن علی. (١٤٠٩ق.). منیـۀ المریـد فـی آداب المفیـد والمسـتفید. تـحقیـق رضــا مـختاری. قم: مکتب الأعلام الإسلامی.

شیبانی، محمدبن حـسن. (١٤١٣ق.). نـهج البـیان عـن کـشف مـعانی القرآن. بنچ ١. تهران: یاد دایرةالمعـارف اسلامی.

صفار، محمدبن حسن. (١٤٠٤ق.). بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلیالله علیهم. تحقیق محسن بن عباسعلی کوچه باغی. قم: مکتبۀ آیۀالله المرعشی النجفی.

طباطبائی، سـید محمدحسین. (١٤١٧ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. چ ٥. قـم: دفتـر انتشـارات اسـلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزة علمیه.

طبرسی، فضل بن حسن. (١٣٧٢). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. چ ٣. تهران: انتشارات ناصرخسرو.

طبرسی، احمدبن عـلی. (١٤٠٣ق.). الإحـتجاج علی أهل اللجاج. تحقیق محمدباقر خرسـان. مشـهد: نشـر مرتضی.

طبرسی، علیبن حسن. (١٣٤٤). مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار. چ ٢. نجف: المکتبۀ الحیدریۀ.

طبری آملی صغیر، محمدبن جریر. (١٤٢٧ق.). نوادر المعجزات فی مـناقب الأئمـۀالهداةعلیهم السـلام.

تحقیق باسم محمد اسدی. قم: دلیل ما.

ــــــــــــــــــــــــــــــ. (١٤١٣ق.). دلائل الإمامۀ. تحقیق قسم الدراسات الإسلامیۀ مؤسسـۀ البعثـۀ.

قم: بعثت.

طبری آملی، محمدبن أبیالقاسم. (١٣٨٣ق.). بشارة المصطفی لشـیعۀ المـرتضی. نجف: المکتبۀ الحیدریۀ.

طوسی، مـحمدبن الحـسن. (١٤١٤ق.). الأمالی. تحقیق مؤسسۀ البعثۀ. قم: دار الثقافۀ.

ــــــــــــــــــــــ. (بیتا). التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

ــــــــــــــــــــــ. (١٤٠٧ق.). تهذیب الأحکام. تحقیـق خرسـان الموسـوی. چ ٤. تهـران: دار الکتـب

الإسلامیۀ..

ــــــــــــــــــــــ. (١٣٩٠ق.). الإسـتبصار فـیما اختلف من الأخبار. تـحقیق خـرسـان الموسـوی. چ ١.

تهران: دار الکتب الإسلامیۀ.

عروسیالحویزی، عبدعلی بن جمعه. (١٤١٥ق.). تفسیر نور الثقلین. چ ٤. قم: انتشارات اسماعیلیان.

عیاشی، محمدبن مسعود. ٠١٣٨٠ق.). تفسیر العیاشی. تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی. تهران: المطبعـۀ العلمیۀ.

فرات کوفی، ابـوالقاسم فـرات بن ابـراهیم. (١٤١٠ق.). تفسیر فرات الکـوفی. چ ١. تهـران: سـازمان چـاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی.

فیض کاشانی، محمدبن مرتضی. (١٤١٥ق.). تفسیر الصافی. چ ٢. تهران: انتشارات الصدر.

قمی مشهدی، محمدبن محمدرضا. (١٣٦٨). تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب. چ ١. تـهران: سـازمان چاپ و انـتشارات وزارت ارشاد اسلامی.

قمی، علیبن ابراهیم. (١٣٦٧). تفسیر قمی. چ ٤. قم: دار الکتاب.

کاشانی، ملا فتح الله. (١٤٢٣ق.). زبدة التفاسیر. چ ١. قم: بنیاد مـعارف اسلامی.

کاظمی، جوادبن سعید. (١٣٦٥). مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام. چ ٢. تهران: کتابفروشی مرتضوی.

کـلینی، مـحمدبن یعـقوب. (١٤٠٧ق.). الکافی. تحقیق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی. تهرانـک دار الکتـب

الإسلامیۀ.

مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی. (١٤٠٣ق. ). بحار الأنـوار، الجـامعۀ لـدرر أخبـار الأئمـۀ الأطهـار. چ ٢.

بیروت: دار احیاء التراث العربی.

مدیر شانه چی، کاظم. (١٣٨٩). آیات الأحکام. چ ٨. تـهران: سـمت.

مـعرفت، محمدهادی. (بیتا). التمهید فی علوم القرآن. بیجا: مؤسسۀ النشر الإسلامی.

ــــــــــــــــــ. (١٣٧٩). تفسیر و مفسران. چ ١. قم: مؤسسۀ فـرهنگی التمهید.

مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (١٣٧٤). تفسیر نمونه. چ ١. تهران: دار الکتب الإسلامیۀ.

موسوی، سید عـبدالأعلی. (١٤٠٩ق.). مواهب الرحمان فی تـفسـیر القــرآن. چ ٢. بیـروت: مؤسسـۀ اهـل بیت(ع)

پی نوشت ها

[1] البته دربارۀ خـواص و فـضایل سـوره ها که در این گونه روایات ، مترتـب بـر تـلاوت آنهـا مـیباشـد، ناگفتـه پیداست که منظور، خواندن صرف آنها نیست، بلکه هدف از آن، اندیشیدن، تـدبر، تـأمل و عـمل کردن بـه محتوا و مفاد آن سوره هاست (ر.ک؛ مکارم شـیرازی و دیگـران ، ١٣٧٤: ابتدای تفسیر همۀ سوره ها).

[2] این عبارت، سخن مشهوری است، اما حدیث یا روایت نیست، ولی نظیـر آن در نهـج البلاغـه وجـود دارد؛ مانند عبارت «ینـطق بـعضه بـبعض» (نهج البلاغه / ١٩٢) و یا عبارت «یشهد بعضه علی بعض» (همان).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان