ماهان شبکه ایرانیان

شناخت و معرفت گوهر انسانی

راه های فراوانی در مسائل اخلاقی مطرح است که از آن راهها هم به علم می رسیم و هم به عمل صالح; ولی آنها که راهی این راه بودند، این راه را همچنان ادامه دادند و می دهند و راهنمای یکدیگرند، فرمودند که بهترین راه چه در بخش علم و چه در بخش عمل، معرفت نفس است

راه های فراوانی در مسائل اخلاقی مطرح است که از آن راهها هم به علم می رسیم و هم به عمل صالح; ولی آنها که راهی این راه بودند، این راه را همچنان ادامه دادند و می دهند و راهنمای یکدیگرند، فرمودند که بهترین راه چه در بخش علم و چه در بخش عمل، معرفت نفس است. انسان اگر گوهر ذات خود را بشناسد، هم در علوم به بسیاری از معارف دسترسی پیدا می کند و هم در اخلاق. هم گفتند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[1] که این مسئله توحید است ـ فعلاً مورد بحث نیست ـ و هم به ما فرمودند: «مَنْ کرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ شَهَواتُهُ»؛[2] این بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که فرمود اگر کسی ارزش خود را بداند، جریان شهوت و غضب برای او بی ارزش خواهد بود. وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که در حقیقت سخنگوی دین است در چند جمله و به عبارت های گوناگون فرمود که شما به اندازه بهشت می ارزید، اگر خود را به غیر بهشت فروختید مغبون هستید «إِنَّهُ لَیسَ لِأَنْفُسِکمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاَ تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا»[3] هم برای بدنِ ما قیمت گذاری کردند و هم برای روح ما; بدن ما به اندازه بهشت جسمانی و روح ما به اندازه بهشت روحانی می ارزد. هم بهشت جسمانی بها می خواهد، کالا می خواهد و هم بهشت روحانی. فرمود اگر شما این بدنتان را به کمتر از بهشت جسمانی فروختید مغبون شدید و همچنین اگر روحتان را به کمتر از بهشت روحانی فروختید مغبون شدید، «فَلاَ تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا». پس اگر کلّ دنیا را به کسی دهند و او را وادار کنند که مسیر دین را عوض کند او مغبون می شود، زیرا جانش به اندازه بهشت می ارزد. بنابراین بیشترین و مهمترین و ضروری ترین کار این است که ما از حقیقت خود غفلت نکنیم؛ اگر حقیقت ما برای ما روشن شد، چون یک موجود فقیریم و ذاتاً به خدا مرتبطیم، خدا را خواهیم شناخت؛ هر وقت خواست جان ما را بگیرد، ما غفلت و غیبت نداریم، راحتیم و اگر حقیقت جانمان را شناختیم، دیگر می شویم «امّاره بالخیر» نه «امّاره بالسوء». در درون ما گوهری است که ما را به خوبی دعوت و امر می کند، چطور کسانی که خود را نشناختند گرفتار «امّاره بالسوء» هستند؟ این نفس «امّاره بالسوء» که انسان را به بدی امر می کند چیست؟ این شأنی از شئونی نفس است، اگر کسی بتواند آن را تهذیب کند و رهبری را به دست عقل و فطرت بسپارد، این می شود «امّار بالخیر»، «امّار بالحسن» و دیگر «امّاره بالسوء» نیست؛ آن گاه به آسانی انسان راه خیر را طی می کند. این بیان نورانی حضرت امیر برای آن است که ما امیرمان را عوض کنیم، این «امّاره بالسوء» را برداریم و «امّار بالحسن» را جایش بگذاریم؛ البته «امّار بالحسن» جای او محفوظ بود و اساس کار همان «امّاره بالحسن» بود. ذات اقدس الهی با این نظام ما را آفرید و فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛[4]این فطرت و عقل ما را به خوبی دعوت می کند، ما را به نیکی دعوت می کند، لکن ما آمدیم این «امّاره بالحسن» را دفن کردیم ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها[5] و آن «امّاره بالسوء» را به جای آن نشاندیم. کارهای اخلاقی، بحث های اخلاقی و گفتگوهای اخلاقی برای آن است که ما صاحب اصلی را به جای خودش برگردانیم، غدیر را غدیر کنیم و دیگر سقیفه را به جای غدیر ننشانیم. فرمود این «امّار بالحسن» است و اگر کسی راهی این راه شد، چون پیرو ائمه(علیهم السلام) است و گرچه هرگز به مقام آنها نمی رسد؛ ولی در بسیاری از کمال ها شبیه آنهاست.

یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است که خودش را معرفی می کند و مشابه آن بیان را هم درباره شاگرد خودش که مالک اشتر است دارد. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره خودش فرمود: «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَ لا یرْقَی إلَی الطَّیرُ»؛[6]فرمود: من آن کوه بلندی هستم که کسی نمی تواند مرا فتح کند، هر کسی هم کوه پیما باشد و بخواهد قلّه را فتح کند، آن قلّه هایی که به آسمان رفته است قابل فتح نیستند؛ پرنده ها هم همین طور هستند. پرنده ها اکثراً در سه هزار متر، چهار هزار متر، پنج هزار متر یا مثلاً قلّه ای داشته باشیم که هزارها متر ارتفاع داشته باشد، پرنده هم نمی تواند در آنجا پَر بکشد؛ فرمود من آ ن قدر بلندم که هیچ پرنده ای نمی تواند پَر بکشد و بالای من بنشیند، فکر هیچکسی هم پرواز کند و بخواهد به قلّه ولای من برسد مقدورش نیست «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَ لا یرْقَی إلَی الطَّیرُ فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً».

بسیاری از شماها در جایی زندگی می کنید که سلسله جبال زاگرس یا البرز یا کوه های دیگر هست، می بینید که در سال چندین مرتبه باران می آید و همه این کوه ها باران را تحمل می کنند، به دامنشان می ریزند و هیچکدام سیل نیست، گاهی اتفاق می افتد و در جایی سیلی راه می افتد، مگر هر کوهی سیل دارد؟! امّا قلّه دماوند و سلسله جبال البرز شیارهای فراوانی بین اینها و بین خود قلّه است، بعضی از قسمت های کوه و دامنه قلّه دماوند مستقیماً با خود قلّه رابطه دارد؛ آن جا هر وقت یک باران تند بیاید سیل است، برای اینکه چند هزار متر را باید بشوید و بیاورد. مگر هر کوهی سیل دارد؟! مگر از هر عالِمی نهج البلاغه که سیل علم است ریخته می شود؟! فرمود از من سیل علم ریخته می شود «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ»، همین تعبیری که فرمود: «لا یرْقَی إلَی الطَّیرُ»؛ هیچ پرنده ای نمی تواند پَر بکشد و بالای من بیاید یا این قلّه مرا فتح کند که آن را درباره بعضی از اصحاب خودش هم فرمود، چون اینها جزء مقامات نازل علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) است؛ آن مقامات عالی که «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[7]و مانند آن را فرمود، آن را که درباه دیگران نمی شود گفت؛ اما این مقدار ارتفاع و قلّه را درباره مالک و امثال مالک فرمود، مالک اگر کوه بود «فعل» بود و اگر جبل بود «سلب» بود «لاَ یرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لاَ یوفِی عَلَیهِ الطَّائِرُ»؛ یعنی هیچکسی که اهل قلّه پیمایی است نمی تواند به قلّه فکری و دینی مالک برسد و هیچ پرنده ای هم نمی تواند به اوج فکر مالک برسد اینها شاگردان او هستند، پس این مقام ها برای دیگران هم ممکن است؛ یعنی انسان اگر پیرو این خاندان باشد، از علوم اینها استفاده کند و از اخلاق اینها استفاده کند، آن قدر علوم از اینها ریزش می کند که به منزله سیل است، فرمود: «لاَ یرْتَقِیهِ الْحَافِرُ» کسی که پابرهنه است و بخواهد اوج مقام مالک را طی کند مقدورش نیست، هر کسی نمی تواند قلّه دماوند یا بزرگ تر از قلّه دماوند را فتح کند «وَ لاَ یوفِی عَلَیهِ الطَّائِرُ». بنابراین آن بیانات نورانی که از ائمه (علیهم السلام) رسیده است چه در بخش معرفت نفس که برکت توحیدی دارد «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» و چه در بخش معرفت نفس که برکت اخلاقی دارد فرمود: «مَنْ کرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ شَهَواتُهُ» اینگونه از مسائل را طی کند می تواند گوشه ای از علوم آنها را داشته باشد و گوشه ای از اعمال آنها را داشته باشد، چه اینکه وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) بخشی از مقامات عالی خود را برای بعضی از شاگردان خودش هم ثابت کرد که فرمود اگر کوه بود که خیلی استوار بود و هیچکسی نمی توانست به اوج فکر «مالک» برسد و هیچ پرنده ای نمی تواند به اوج معرفت «مالک» بار یابد، این راه رفتنی است.

غرض آن است که اگر برای ائمه (علیهم السلام) مقاماتی است، آن مقامات دو قسم است: یک قسم مخصوص خود آنهاست به عصمت اینها، به اعجاز اینها و به ولایت مطلقه اینها وابسته است که مقدور دیگران نیست، اما بسیاری از مقامات نازله اینها مقدور شاگردانشان هم هست؛ عده ای هم به این راه علاقه مند شدند و این راه را پیدا کردند و مورد امضای این ذوات قدسی شدند؛ یعنی وجود مبارک حضرت امیر امضا کرده است که فلان کس به این مقام رسیده است، الآن هم وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) می تواند امضا کند که فلان شخص در اثر علم صائب و عمل صالح به این جا رسیده است.

پی نوشت ها

[1] عوالی اللئالی، ج4، ص102.

[2] نهج البلاغه، حکمت499.

[3] نهج البلاغه، حکمت456.

[4] سوره شمس، آیات7 و8.

[5] سوره شمس، آیه10.

[6] نهج البلاغه، خطبه3.

[7] نهج البلاغه، خطبه189

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان