سبک زندگی از منظر علامه طباطبائی

موضوع پژوهش، سبک زندگی از نظر علّامه طباطبائی است. مقوله سبک زندگی با عناوینی همچون معنای زندگی، هدف زندگی، اخلاق، الگو و اسوه، سنت وسیره، شخصیت، هویت، مهارت های زندگی و

سبک زندگی از منظر علامه طباطبائی

مقدّمه

موضوع پژوهش، سبک زندگی از نظر علّامه طباطبائی است. مقوله سبک زندگی با عناوینی همچون معنای زندگی، هدف زندگی، اخلاق، الگو و اسوه، سنت وسیره، شخصیت، هویت، مهارت های زندگی و. . . درارتباط است، هرچند از نظر ماهوی با این امور تفاوت دارد. این موضوع از مباحث جدید درحوزه های مختلف علوم اجتماعی، سلامت و. . . می باشد و پیدایش این شاخه متأخر از سایر محورهای پیش گفته است. استخراج الگوی سب کزندگی از منظر علّامه طباطبائی، رسالت اصلی این پژوهش می باشد. وسعت و گستردگی مولفه ها و عوامل سازنده سبک زندگی به قدری است که استقصای تمامی آنها از عهده راقم این سطور خارج است؛ ازاین رو، به گزینش برخی محورهای عمده دراندیشه مرحوم علّامه در این مطالعه بسنده می شود. علّامه طباطبائی به عنوان شخصیتی سبک سازمی تواند الگوی بسیاری از رهپویان راه حقیقت قرارگیرد. تفسیر المیزان به منزله یک منبع مهم دینی ومهم ترین اثر علّامه طباطبائی راه گشای خوبی برای استنباط دیدگاه علّامه در استخراج الگوی سب کزندگی اسلامی است. لازم به ذکر است بررسی سبک زندگی از منظر علّامه طباطبائی فاقد پیشینه تحقیق است.

اهمیت، جایگاه، روش و هدف تحقیق

در دهه های اخیر موضوع سبک زندگی به موازات تحولات سریع و همه جانبه در حوزه فناوری و تغییر الگوهای مصرف و تحول در فرهنگ جوامع پیشرفته، به صورت جدی مطرح شده و جامعه ما را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است. «اهمیت مفهوم سبک زندگی در این است که سطحی ترین لایه های زندگی(از آرایش مو و لباس گرفته تا حالت بیانی و ژست صورت و بدن) را به عمیق ترین لایه های آن پیوند می زند» (مهدوی کنی، 1387، ص 18). این موضوع، به موازات ورود در حوزه ها و علوم مختلف، از موقعیت ممتازی برخوردار گردیده و تمامی نگاه ها را در همه سطوح به خویش معطوف نموده است، هرچند ماهیت بحث از سبک زندگی، خاصیت میان رشته ای دارد. پژوهش حاضر با روش مطالعه اسنادی با تأکید بر اثر گران قدر علّامه یعنی تفسیرالمیزان انجام می شود.

این پژوهش به دنبال تحقق اهداف ذیل می باشد: الف) تبیین و تشریح الگوی سبک زندگی مورد نظر علّامه طباطبائی؛ ب) فضاسازی فکری و ایجاد زمینه برای کشف و طراحی نظام سبک زندگی اسلامی و امتیاز آن بر سایر نظام ها از طریق آثار علّامه طباطبائی به ویژه تفسیر شریف المیزان.

چیستی و ماهیت سبک زندگی

هر پدیده ای پیش از آنکه موضوع حکم و یا تجزیه و تحلیل واقع شود، لازم است به خوبی مورد شناسایی و بررسی قرار گیرد. خاصیت بین رشته ای بودن سبک زندگی موجب شده است که این موضوع در شاخه های مختلف علوم و دانش ها، از پزشکی و مباحث مربوط به حوزه سلامت گرفته تا دین شناسی و دانش های وحیانی، ورود پیدا کند. بنابراین، سبک زندگی به عنوان دانشی نوپدید و فراگیر، ظرفیت مسئله سازی در حوزه های مختلف عمل و زندگی از یک طرف وعلم و اندیشه از طرف دیگر را داشته و دارد.

با توجه به خاستگاه این موضوع در تمدن غربی، طبعا ورود این مفهوم به فضای فرهنگ دینی به ویژه در اسلام، این واژه را دستخوش تفاوت هایی در زاویه نگاه به آن خواهد نمود؛ چراکه مبانی و معیارهای ادیان آسمانی در تقابل با مدرنیته غربی قرار دارد. طبیعی است که در این فضای جدید، تعریف و تبیین مفاهیم نیز باید با تکیه بر این مبانی وارزش های معنوی صورت پذیرد. واژه «سبک زندگی» مقسمی است برای اقسام و انواع سبک های مختلفی از زندگی با رویکردهای متفاوت؛ مانند سبک زندگی اسلامی، غربی، شرقی و یا سبک زندگی در روان شناسی، جامعه شناسی و. . . . درمجموع، آنچه از مفهوم سبک زندگی معمولاً در نوشتار، گفتار، رسانه ها و به ویژه در فضای مجازی و اینترنت به تصویر کشیده می شود، بیشتر ناظر به همان جلوه های بیرونی و خارجی حیات و تمدن غربی نظیر مد، دکوراسیون، مصرف گرایی و مفاهیمی از این قبیل می باشد.

تفاوت سرنوشت واژه ها هنگامی که درفرهنگ های مختلف وارد می شوند نسبت به زمان شکل گیری آنها یک امر طبیعی تلقی می شود؛ زیرا اصطلاحات تحت تأثیر فرهنگ غالب جوامع قرار می گیرند و بار معنایی خاص پیدا می کنند. البته وجه جمع میان برداشت های مختلف از آن به عنوان مشترک معنوی همچنان وجود دارد (فیضی، 1392).

مفهوم سبک زندگی

معادل واژه «سبک» در زبان عربی تعبیر «اسلوب» ودر زبان انگلیسی استایل (Style) است. عبارت «سبک زندگی» در شکل نوین آن «لایف استایل» (Life Style) اولین بار در روان شناسی توسط آلفرد آدلر در سال 1929 ابداع شد. این عبارت به منظور توصیف ویژگی های زندگی آدمیان مورد بهره برداری قرار گرفت. در کتاب های لغت انگلیسی این واژه درمعانی کم وبیش مشابهی به کار برده شده است: «سبک های زندگی مجموعه ای از طرز تلقی ها، ارزش ها، شیوه های رفتار، حالت ها و سلیقه ها در هرچیزی را دربر می گیرد. موسیقی عامه، تلویزیون، آگهی ها، همه و همه تصورها و تصویرهایی بالقوه از سبک زندگی فراهم می کنند (ویکی پدیا، 15 /5/9). «روش نوعی زندگی فرد، گروه یا فرهنگ را سبک زندگی گویند» (میریام، 1379، ص 672). «روشیکه یک فرد یا گروهی از مردم بر اساس آن کار وزندگی می کند: یک زندگی سالم و راحت، بخش سبک زندگی (= بخشی از آن، که با لباس ها، فرصت ها، عادات. . . ارتباط دارد)» (آکسفورد، 1381، ص 743). سبک زندگی در میان صاحب نظران غربی با رویکردهای مختلفی تعریف شده است: زیمل سبک زندگی را تجسم تلاش انسان برای یافتن ارزش های بنیادی می داند و در جایی دیگر، معتقد است: سبک زندگی عینیت بخشی به ذهنیات در قالب اشکال شناخته شده اجتماعی است(مهدوی کنی، 1387، ص 52). آدلر معتقد است: سبک زندگی، هدف فرد، خودپنداره، احساس های فرد نسبت به دیگران، و نگرش فرد نسبت به دنیا را شامل می شود (فیست، 1384، ص 97). لیزر در1963 سبک زندگی را براساس الگوی خرید کالا تعریف می کند. به نظر وی، سبک زندگی نشان دهنده شیوه زندگی متمایز جامعه یا گروه اجتماعی و نشان دهنده شیوه ای است که مصرف کننده در آن خرید می کند و به شیوه ای که کالای خریداری شده مصرف می شود، بازتاب دهنده سبک زندگی مصرف کننده در جامعه است (خوشنویس، 1389، 10). یاسرمن (1983) سبک زندگی را الگویی از مصرف می داند که دربردارنده ترجیحات، ذائقه و ارزش هاست (ربانی و رستگار، 1387، ص 45). از دیدگاه سویل، «سبک زندگی عبارت است از هرشیوه متمایز و بنابراین، قابل تشخیص زیستن»(چاوشیان و اباذری، 1381، ص 24). سولومون اعتقاد دارد که سبک زندگی فعل و انفعال فرد را در محیط زندگی او نشان می دهد. در جوامع سنتی انتخاب های مبتنی بر مصرف به شکل گسترده ای براساس طبقه، کاست، محیط روستا یا خانواده دیکته می شود، درحالی که در جوامع مدرن، به هر حال مردمدارای آزادی عمل بیشتری در انتخاب کالاها وخدمات و فعالیت هایی هستند که به نوبه خود هویت اجتماعی را خلق می کند (رسولی، 1382، ص 54).

در میان اندیشمندان داخلی نیز در این زمینه دیدگاه هایی وجود دارد. مؤلف کتاب مصرف و سبک زندگی، معنای این واژه را عبارت می داند از «طیف رفتاری ای که اصلی انسجام بخش بر آن حاکم است و عرصه ای از زندگی را تحت پوشش دارد و در میان گروهی از افراد جامعه قابل مشاهده است و الزامابرای همگان قابل تشخیص نیست، اگرچه محقق اجتماعی میان آن و بقیه طیف رفتارهای افراد جامعه تمایز قایل می شود» (فاضلی، 1382، ص 83). برخی نیز سبک زندگی را با هویت پیوند می زنند: «سبک زندگی نظام واره و سیستم خاص زندگی است که به یک فرد، خانواده یا جامعه با هویت خاص اختصاص دارد. این نظام واره هندسه کلی رفتار بیرونی و جوارحی است و افراد، خانواده ها و جوامع را از هم متمایز می سازد.» این تعریف به گونه ای هویت فرد را در برابر دیگران به نمایش می گذارد (شریفی، 1391، ص 146). مؤلف کتاب سبک زندگی اسلامی و ابزار سنجش آن، سبک زندگی را این گونه تعریف می نماید: «شیوه ای نسبتا ثابت که فرد اهداف خود را به آن طریق دنبال می کند» (کاویانی، 1391، ص 16).

از مفهوم سبک زندگی دو برداشت وجود دارد: در برداشت نخست، سبک زندگی بر اساس فعالیت و رفتارهای مصرفی و شاخصی برای تعیین طبقه اجتماعی، و در برداشت دوم، با رویکردی روان شناختی و هویت گرا تعریف می شود (مبینی مقدس و عبد سرمدی، 1392). لازم به ذکر است رویکرد این تحقیق، درون دینی بوده و تلاش دارد بانظر به مبانی فکری و اندیشه ای علّامه طباطبائی، سبک زندگی مورد نظر وی را استخراج و ارائه نماید.

تعریف زندگی و حیات از نظر علّامه طباطبائی

زندگی دو معنای اصلی دارد: 1) زیستن به معنای بیولوژیکی که در برابر آن، مرگ بدن قرار دارد. 2)حیات معنوی با توجه به حقیقت آدمی که مقابلش مرگ معنوی است. مراتب زندگی نیز عبارت استاز: 1- زندگی نباتی؛ 2- زندگی حیوانی؛ 3- زندگی انسانی (سبحانی نیا، 1389، ص 27 ).

از آنجا که سبک، روش و شیوه در زندگی انسانی معنا پیدا می کند، بنابراین، شاهد تنوع زندگی انسان ها از مرحله حیات حیوانی به حیات معقول و معنوی هستیم. هر فرد و جامعه ای واجد نوعی حیات و زندگی ویژه خویشند. حیات انسان هامی تواند در چارچوب دین و آیین خاصی قرار گیرد ویا در خارج از دستورالعملی که منشأ وحیانی دارد. علّامه طباطبائی با الهام گرفتن از آیه 97 سوره «نحل»، زندگی پاک و به تعبیر قرآنی، «حیات طیبه» را نهبه عنوان صفتی برای حیات، بلکه به معنای حیات جدید و افاضه حیات از ناحیه پروردگار متعال معرفی می کند. تعبیر ایشان چنین است: «در جمله «فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طیبَةً» حیات به معنای جان انداختن در چیز و افاضه حیات به آن است؛ پس این جمله دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی مؤمنی را که عمل صالح کند به حیات جدیدی غیر آن حیاتی که به دیگران نیز داده زنده می کند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر می دهد، بلکه افاده می کند که خدای تعالی حیاتی ابتدایی و جداگانه و جدید به او افاضه می فرماید»(طباطبایی، 1374، ج 12، ص 491).

حیات حقیقی و حیات مجازی

علّامه طباطبائی در تبیین فرق میان حیات حقیقی و مجازی، معتقد است که انسان مؤمن و زنده به حیات حقیقی دارای این ویژگی ها و آثار می باشد: 1) علم وادراکی که دیگران ندارند؛ 2) قدرت بر احیای حق و ابطال باطل؛ 3) اعتزاز به عزت الهی؛ 4) چشم بصیرت؛ 5) تعلق دل به پروردگار حقیقی؛ 6) حیات ظاهر و دائم؛ 7) لذتی خالص از الم و کدورت؛ 8)خیر و سعادت غیرمشوب به شقاوت؛ 9) نگرش جمیلانه به مظاهر هستی؛ 10) درک نور، کمال، قوت، عزت، لذت و سرور در نفس خود؛ 11) حیات خالص و بدون خباثت.

این آثار جز بر زندگی حقیقی مترتب نمی شود وزندگی مجازی بویی از آن ندارد. خداوند این آثار را برحیاتی مترتب کرده که آن را مختص به مردم باایمان و دارای عمل صالح دانسته است؛ حیاتی حقیقی وجدید که خدا آن را به کسانی که سزاوارند افاضه می فرماید و این حیات جدید و اختصاصی، جدای اززندگی سابق که همه در آن مشترکند نیست؛ در عین اینکه غیر آن است، با همان است، تنها اختلاف به مراتب است نه به عدد (همان، ص 492 و493 ).

تعریف علّامه طباطبائی از سبک زندگی

تعریف علّامه طباطبائی از «برنامه و روش زندگی»همان تعریف دین است. نمونه هایی از این تعریف رایادآور می شویم: دین چیزی به غیر از سنت حیات وراه و روشی که برای انسان واجب است آن را پیشه کند تا سعادتمند شود نیست (همان، ج 16، ص267). حقیقت دین عبارت است از یک رشته اعتقادات راجع به آفرینش جهان و انسان و یک سلسله وظایف عملی که زندگی انسان را با آن اعتقادات تطبیق دهد (همان، ج 2، ص 310). دین در اصطلاح قرآن همان روش زندگی است که انسان گریزی از آن ندارد (طباطبائی، 1389ب، ص 39). دین برنامه زندگی است (همان، ص 196).

اساسا در عرف قرآن، دین به راه و رسم زندگی اطلاق می شود و مؤمن و کافر حتی کسانی که اصلاً صانع را منکرند، بدون دین نیستند؛ زیرا زندگی انسان بدون داشتن راه و رسمی، خواه از ناحیه نبوت و وحی باشد، یا از راه وضع و قرارداد بشری، اصلاً صورت نمی گیرد (طباطبائی، 1388، ص 12). محتوای وحی عبارت است از دین الهی واحدی که باید تمام ابناء بشر به آن دین بگروند، آن را سنت و روش زندگی خود و راه به سوی سعادت خود بگیرند (طباطبائی، 1374، ج 18، ص 36).

«دین عبارت است از مجموعه ای از معارف مربوط به مبدأ و معاد و قوانینی اجتماعی، از عبادات و معاملات که از طریق وحی و نبوت به بشر رسیده؛ نبوتی که صدقش با برهان ثابت شده و نیز از مجموعه ای از اخبار که مخبر صادق از آنها خبر داده؛ مخبری که باز صادق بودنش به برهان ثابت شده است (همان، ج 1، ص 641).

دین و روش زندگی، پیش خدا و در برابر اراده وی تسلیم شدن؛ یعنی در برابر آفرینش وی که انسان را به مقررات خاصی دعوت می کند (طباطبایی، 1388، ص 23). قرآن مجید در توصیف اهل کتاب می فرماید: «وَلاَ یدِینونَ دِین الْحقِّ» (توبه: 29)؛ دین حق را سنت و روش زندگی خود نمی گیرند(طباطبائی، 1374، ج 9، ص 320). آنچه پیغمبران خدا از راه وحی به دست آورده و به عنوان پیغام وسفارش خدایی به مردم رسانیدند «دین» بود؛ یعنی روش زندگی و وظایف انسانی که سعادت واقعی انسان را تأمین می کند (طباطبائی، بی تا، ص 136).

«سنت هایی که انسان در زندگی خود باب نموده و الگو قرار داده است و به وسیله آنها تقوا یا فجور، حسنه و یا سیئه کسب کرده است، قرآن کریم آن را دین و سبیل نامیده، و بر این حساب است که می توان گفت: هیچ فردی، مفرّ و گریزی از سنت نیکو و یا سنت بد ندارد، و احدی نیست که از دین حق یا دین باطل هیچ یک را نداشته باشد» (طباطبائی، 1374، ج12، ص 17) «و اما بهترین و پابرجاترین راه و رسم زندگی آن است که آفرینش انسان به سوی آن هدایت کند، نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد» (طباطبائی، 1388، ص 12).

همسویی مفهوم دین با روش زندگی و وظایف انسان در جای جای آثار مرحوم علّامه و تصریح به اینکه در عرف قرآن چنین معنایی قابل استفاده است، نمایانگر آن است که می توان به جایگزینی این دو مفهوم اقدام نمود؛ ضمن اینکه این برداشت از سبک و روش زندگی در واقع، محوری ترین نقطه ثقل دیدگاه ایشان در این موضوع به شمار می آید. براساس تعریف سبک زندگی از دیدگاه علّامه طباطبائی، می توان به تعمیم سبک زندگی در مورد همه انسان ها تصریح نمود؛ زیرا «هیچ انسانی بدون عمل، و در نتیجه، بدون سنت حسنه و سیئه یافت نمی شود» (طباطبائی، 1374، ج 12، ص 17).

علّامه طباطبائی؛ شخصیتی سبک ساز

توضیح آنکه انسان ها دارای سه جلوه متفاوت در سبک زندگی می باشند: الف) برخی «سبک دان» هستند؛ بدین معنا که از سبک زندگی و مطالب علمی پیرامون آن آگاهی دارند، اما الزاما واجد سبک معینی در زندگی خویش نیستند. ب) برخی دیگر«سبک دار» هستند؛ یعنی در زندگی اگرچه از سبک و سیاق خاصی در عمل تبعیت می نمایند، ولی الزاما از اصول و قواعد علمی حاکم بر سبک های مختلف آگاهی ندارند. ج) برخی نیز «سبک ساز» می باشند. این گروه که امتیازات دو گروه قبلی را دارند، دراقلیت به سر می برند؛ زیرا هم از روش و شیوه مبتنی بر آموزه های اعتقادی خویش آگاهی دارند و هم التزام عملی نسبت به آن آموزه ها دارند و حیاتایشان به گونه ای است که اساسا از سیره علمی وعملی ایشان می توان برای افراد و بلکه اقشار مختلف مردم سبک و سیاق خاصی را استنتاج و عرضه نمود. و اینچنین است که «روش زندگی مثبت و منظم یک فرد می تواند در هزاران فرد به طور مستقیم وغیرمستقیم اثر بگذارد» (طباطبائی، 1389 الف، ج1، ص 28). علّامه طباطبائی گرچه در فضای سبک زندگی با مفهوم غربی آن ورود پیدا نکرده است، اما با لحاظ بومی سازی این مفهوم در فرهنگ ایرانی اسلامی، می توان وی را علاوه بر شخصیتی سبک دان و سبک دار، چهره ای «سبک ساز» نیز معرفی نمود.

فکر استوار، مبنای زندگی استوار

حیات انسانی، حیاتی است فکری، نه چون حیوانات غریزی و طبیعی. زندگی بشر سامان نمی گیرد مگر به وسیله ادراک که ما آن را «فکر» می نامیم، و از لوازم فکری بودن زندگی بشر این است که هر قدر فکرصحیح تر و کامل تر باشد، قهرا زندگی انسان استوارتر خواهد بود. پس زندگی استوار مبتنی به هرسنتی که باشد و در هر طریقی که افتاده باشد، طریقی سابقه دار، یا بی سابقه، ارتباط کامل با فکر استوار دارد و زندگی استوار مبتنی و مشروط به داشتن فکر استوار است؛ حال هر قدر استواری فکر بیشتر باشد استواری زندگی بیشتر و هرقدر آن کمتر باشد این نیز کمتر خواهد بود (طباطبائی، 1374، ج 5، ص 414).

قرآن کریم، بیان کرده که فکر صحیح و طریقه درست تفکر، انسان را به چه چیزهایی هدایت می کند؛ از آن جمله فرموده: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ» (اسراء: 9)؛ یعنی به ملتی و یا سنتی و یا به عبارت دیگر، طریقه ای هدایت می کند که استوارتر از آن نیست. به هر حال، آن طریقه و سنت صراطی است حیاتی و طریقه ای است برای زندگی و معلوم است که استوارتر بودن آن از طریق دیگر، موقوف براین است که طریق تفکر در آن از هر طریق تفکری استوارتر باشد؛ طریقه ای است که یکسره نور است وصراط مستقیم (همان، ج 5، ص 415).

در این مجال، دیدگاه مرحوم علّامه در سبک زندگی را در سه محور پیگیری می کنیم:

1- اصول و مبانی سبک زندگی اسلامی

ابتناء سبک زندگی بر مبانی اعتقادی

بی گمان، سبک زندگی مبتنی بر مبانی اعتقادی خاصی است؛ زیرا هر نظام عقیدتی پیروان خود را به سوی الگوهای رفتاری مطابق با محتوای معارف خویش سوق می دهد. در نظام اعتقادی اسلام تمامی مبانی به یک اصل ریشه ای به نام «توحید »برمی گردد. مرحوم علّامه در تأثیرپذیری سبک زندگی از مبانی فکری این گونه می نگارد: «صورت وشکل زندگی با اختلاف در اصول اعتقادی و طرز تفکر در حقیقت عالم و حقیقت انسانی که جزئی از آن است مختلف می شود » (همان، ج 16، ص 287).

وی در جای دیگری می نویسد: «انسان می خواهد یک زندگی سعادتمندانه داشته باشد، از اینجاست که انسان پیوسته اعمال خود را به مقررات و قوانینی که به دلخواه خود وضع کرده یا از دیگران پذیرفته تطبیق می کند و روش معینی در زندگی خود اتخاذ می نماید. قوانین و مقررات نام برده به یک اعتقاد اساسی استوارند و آن تصوری است که انسان از جهان هستی، که خود نیز جزئی از آن است، دارد واین مسئله با تأمل در افکار مختلفی که مردم درحقیقت جهان دارند بسیار روشن است. کسانی که جهان هستی را همین جهان مادی محسوس و انسان را نیز پدیده ای صددرصد مادی می دانند روششان درزندگی این است که خواسته های مادی و لذایذ چند روزه دنیوی خود را تأمین کنند و همه مساعی شان دراین راه مبذول است (طباطبائی، بی تا، ص 17).

از بیانات فوق استفاده می شود که تنظیم سبک زندگی و سنت حیات متکی به آموزه های اعتقادی است و از ریشه درخت عقاید می توان میوه های پرثمر اعمال صالح و سنت های ارزشمند و متعالی را برچید، به گونه ای که از آفات شرک و کفر و گناهان صغیره و کبیره در اعمال و رفتار برحذر باشد.

در ذیل به بیان اهمّ مبانی سبک زندگی از منظرعلّامه طباطبائی می پردازیم:

الف) توحیدمحوری: توحید، عمود خیمه و محور تمامی ادیان آسمانی بوده و هست. در اسلام نیز هیچ اصلی همسنگ اصل توحید به شمار نمی آید، بلکه حتی تمامی اصول و فروع دین مبتنی بر اندیشه توحیدی می باشد. بنیان عالم هستی و آدمی و مبدأ تمامی وجودهای امکانی، خدای یکتا و یگانه است.

«توحید، اصلی است که با همه اجمالش، متضمن تمامی تفاصیل و جزئیات معانی قرآنی است؛ چه معارفش و چه شرایعش. و به عبارتی، اصلی است که اگر شکافته شود همان تفاصیل می شود، و اگر آن تفاصیل فشرده شود به این اصل واحد برگشت می کند» (طباطبائی، 1374، ج 1، ص 200؛ همو، بی تا، 133).

منظور از توحیدمحوری، اعتقاد نظری و التزام عملی به جمیع مراتب توحید است. موحد، انسانی است که هم در عقیده و هم در عمل به دنبال پیاده کردن فکر توحیدی در سراسر حیات و وجود خویش است و جهان بینی خود را بر پایه توحید استوار نموده است. چنین انسانی سعی می کند روش زندگی خویش را بر اساس رضایت پروردگار متعال استوار سازد و تمامی حیات خویش را وقف خالق هستی نماید. «قلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَممَاتِی لِلّهِ رَب الْعالَمِینَ» (انعام: 162). از نظر علّامه طباطبائی، «توحید اصلی است که درخت سعادت آدمی را رشد داده و شاخ و برگ اخلاق کریمه را در آن می رویاند، وآن شاخه ها را هم بارور ساخته جامعه بشریت را از آن میوه های گران بها بهره مند می سازد» (طباطبائی، 1374، ج 11، ص 210 ). «از نظر دین اسلام، هیچ غایتی برای حیات جز توحید خدای سبحان در مرحله اعتقاد و عمل نیست» (همان، ج 6، ص 368).

سبک زندگی مطلوب در پرتو مطلوبیت ارتباط با خدا: برای دستیابی به شیوه مطلوب زندگی، باید به بهبود و تقویت ارتباط با پروردگار عالم اندیشید. بر اساس آموزه های اسلامی، سبک زندگی آرمانی و مطلوب تنها در صورتی تحقق خواهد یافت که انسان، حیات توحیدی و موحدانه داشته باشد و با عبودیت خویش به ربوبیت پروردگار متعال اعتراف نماید؛ یعنی تمام عرصه های زندگی را در مدار توحید مورد ارزیابی قرار دهد و به فعالیت و حرکت و پویایی بپردازد. بهبود ارتباط با خدای متعال، فرع بر مطلوبیت آن است و مطلوبیت این نحوه ارتباط نیز بر شناخت و معرفت برآمده از فعلیت فطرت الهی انسان استوار است واین، همان واقعیتی است که اکثر مردمان عالم نسبت بهآن بی توجهند. «وَلَکنَّ أَکثَرَالنَّاسِ لَایعْلَمُونَ»(روم: 30). ازاین رو، تقویت ارتباط با خدا، همراهی او را با انسانبه دنبال خواهد داشت و کسی که خدا با او باشد، همه چیز دارد و از همگان بی نیاز است.

ب) فطرت گرایی: فطرت آدمیان بر اساس معرفت و محبت ذات لایزال الهی سرشته شده است وانسان ها همواره و در همیشه تاریخ از گرایش ها وتمایلاتی عالی در روح و روان خویش برخوردارند وبر اساس آن، نسبت به حقایق، فضایل، ارزش ها، امور خیر، زیبایی ها، علم و امثال آن واکنش مثبتنشان می دهند و از رذایل، کج روی ها، زشتی ها و پلیدی ها، جهل و خرافه و. . . بیزارند. فطرت این ظرفیت را دارد که در تعیین نقشه راه زندگی نیزبه عنوان پشتوانه محکم و ارزشمندی عمل کند وبه طور اجمال راه و رسم صحیح زیستن را در اختیار انسان ها قرار دهد. البته ازآنجاکه زندگی دارای فراز ونشیب های فراوان بوده و در تبیین و انتخاب مسیر ممکن است خطایی رخ دهد، نباید به مبنای فطرت اکتفا نمود و این مبنا اگرچه لازم است، اما به منزله مقتضی و شرط لازم مسیر سعادت می باشد و تعالیم انبیا مکمل آن به شمار می آید.

علّامه طباطبائی می نویسد: در ادیان با همه اختلاف و تشتتی که دارند، همه انشعاباتی هستند که از یک دینِ ریشه داری که از فطرت انسانیت ریشه گرفته، یعنی از دین توحید، منشعب شده اند؛ زیرا ما اگر به فطرت ساده خود رجوع کنیم؛ یعنی تعصباتی را که به وراثت از اسلاف یا به سرایت از اقران بر انسان عارض می شود کنار بگذاریم، بدون هیچ تردیدی خواهیم دید که این عالم با این وحدتی که درعین کثرت دارد و با این ارتباطی که از اجزایش درعین تفرقه و تشتت با هم دارند، همه به یک سببی که مافوق همه اسباب است منتهی می شود و آن سبب همان حق تبارک و تعالی است که خضوع در برابرش واجب و تربیت و روش زندگی بر حسب تدبیر و تربیتش لازم است. این حکم فطرت، همان دین مبنی بر توحید است» (همان، ج 6، ص 276).

نمونه ای از مبنا بودن فطرت برای گزینش سبک زندگی خاص در المیزان را در بیان ذیل می توان ردیابی کرد: «انسان دارای فطرتی خاص به خود است، که او را به سنت خاص زندگی و راه معینی که منتهی به هدف و غایتی خاص می شود، هدایت می کند؛ راهی که جز آن راه نمی تواند پیش گیرد: «فطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ علَیهَا» (روم: 30) و انسان که در این نشئه زندگی می کند، نوع واحدی است که سودها و زیان هایش نسبت به بنیه و ساختمانی که از روح و بدن دارد سود و زیان مشترکی است که درافراد مختلف اختلاف پیدا نمی کند. پس انسان از این جهت که انسان است، بیش از یک سعادت و یک شقاوت ندارد، و چون چنین است، لازم است که درمرحله عمل تنها یک سنت ثابت برایش مقرر شود و هادی واحد او را به آن هدف ثابت هدایت فرماید و این هادی همان فطرت و نوع خلقت باشد» (همان، ج16، ص 268 ).

با مبنا قرار دادن فطرت، زندگی و ارکان آن درجایگاه واقعی خودش قرار می گیرد و این حقیقتی است که آیه شریفه نیز بدان اشارت دارد: «ثمَّ السَّبِیلَ یسَّرَهُ» (عبس: 20)؛ یعنی سپس وسیله و راه زندگی را برایش فراهم کرد. بر این اساس، می توان استنباط نمود که بخش معظمی از ناکامی ها و مشقت های آدمیان در پرتو فاصله گرفتن از فطرت است که دامنگیر آنان می شود، وگرنه دستاورد حرکت درصراط مستقیم فطرت چیزی جز یافتن راه و آرامش وسکینه نیست.

علّامه طباطبائی، روش زندگی موردپسند آیین پاک اسلام را مطابق فطرت بشر و مقتضای سعادت اومی داند. این قوانین کلی و شکل زندگی در هیچ عصری دستخوش تحول نمی شود. «البته این تازمانی است که در شکل و روش زندگی مطابقت بااصل فطرت محفوظ باشد، دچار دگرگونی و انحراف نشده باشد و اما با مخالفت فطرت، البته سنت اسلام موافق هیچ روشی نیست، نه روش قدیم و نه جدید»(همان، ج 4، ص 189).

ج) هماهنگی با نظام آفرینش: علّامه طباطبائی در این خصوص می نویسد: «بهترین و پابرجاترین راه و رسم زندگی آن است که آفرینش انسان به سوی آن هدایت کند، نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه می گیرد» (طباطبائی، 1388، ص 12). «باید انسان در زندگی خود روشی را دنبال کند که از آفرینش سرچشمه می گیرد، نه روشی را که خوشایند امیال و عواطفش است» (طباطبائی، 1374، ج 1، ص 97).

علّامه طباطبائی معتقدند: باید «با واقع بینی خدادادی خود، پیوسته خود را در حال عدم استقلال و سرسپردگی مشاهده نموده، و وظایف و برنامه زندگی خود را از دستگاه آفرینش و محیط هستی فراگیرد و راهی را که به دست آفرینش و نظامی که در آن حکومت می کند، مانند خود انسان غیرمستقل و هم هاز همه جهت نیازمند و مستمند آفرینش و پرورش خدای جهان می باشد، باید خود را بنده وی دانست و از آنچه برای انسان می خواهد پیروی و فرمان برداری نمود و مظهر اراده خدای متعال جهان آفرینش و انسان می باشد و شناختن خواسته های خداوند همان شناختن وظایف و احکامی است که آفرینش انسان وجهان به وی دلالت دارد» (همان، ج 1، ص 98).

2- نگرش های کلی حاکم بر زندگی

تأثیر نگرش های کلی حاکم بر زندگی انسان رامی توان در رفتارهای مختلف پیدا کرد. شاخه ها وثمرات سبک زندگی، اگرچه ممکن است در برخی موارد به دلیل اشتراک در نیازها (مانند نیاز به غذا وخواب)، منجر به رفتارهای همسانی شود، اما باتوجه به نگرش های مختلف به یکسان مورد قضاوت و داوری قرار نمی گیرد. این نگرش ها جهت دهنده وظایف رفتاری اند (کاویانی، 1391، ص 164 ). درادامه به برخی از این نگرش ها اشاره می کنیم:

الف) نگرش نسبت به مبدأ و مقصد عالم هستی

عالم هستی به گونه ای است که تحت اراده یک مدبر و خالق واحد آفریده و اداره می شود. نگرش توحیدی بر مدار توحیدمحوری زمینه تحقق سبک زندگی مطلوب اسلامی را فراهم می کند. «قرآن مجید نیز شالوده برنامه زندگی انسان و اساس برنامه خود را خداشناسی قرار داد و اعتقاد به یگانگی خدا را اولین اساس دین شناخت» (طباطبائی، 1388، ص 18).

هر مکتب و مرامی از آبشخور و منشأ خاصی تغذیه می شود. آدمی در راه رسیدن به هدف و معنای زندگی و ترسیم آرمان های زندگی، ناگزیر از انتخاب آن نوع سبک و روش زندگی است که بامعنای ترسیم شده تناسب و سنخیت داشته باشد. در فرهنگ اسلامی، دین مهم ترین عامل تعیین کننده الگوها و سبک زندگی تلقی می شود. میان روش دین درباره زندگی با روش های غیردینی تمایز وجود دارد. «دین معتقد است که زندگی انسان یک زندگی نامحدود و بی پایانی است که با مرگ از میان نمی رود و سرمایه بخش پس از مرگ این زندگی بی پایان، همان فرآورده عقاید پاک و صحیح و اخلاق پسندیده و اعمال صالحه ای است که انسان در این دنیا، پیش از مرگ کسب نموده است» (طباطبائی، 1389 ب، ص195). وی بر همین اساس معتقد است که تنظیم وظایف و تکالیف برای فرد و جامعه بدون در نظرگرفتن خدا و جهان جاویدان امکان پذیر نیست.

در نقطه مقابل، روش های غیردینی تنها متکی به حیات دنیوی بوده و زندگی را در منافع مادی تفسیرمی کنند: «روش های غیردینی  هرچه باشد  تنها زندگی چند روزه این جهان را در نظر می گیرند و برای انسان وظایفی وضع می کند، که در سایه آنها از زندگی مادی و منافع جسمانی که میان انسان و سایر حیوانات مشترک است، بهتر بتواند بهره برداری نماید» (همان).

تنظیم سبک زندگی سکولار و غیردینی از نگاه مرحوم علّامه دور از واقع بینی و معنویات است: «درحقیقت، یک زندگی حیوانی را با منطقی که از احساسات و عواطف چرندگان و درندگان، سرچشمه می گیرد، برای انسان تنظیم می کنند، ودیگر توجهی به واقع بینی انسان و زندگی جاوید ومملو از معنویات وی، ندارد» (همان).

نتیجه سبک زندگی غیردینی و سکولار آن است که «اخلاق عالیه انسانی  چنان که تجربه قطعی نشان می دهد  تدریجا از جامعه های غیردینی رختمی بندد و روز به روز انحطاط اخلاقی آنان، روشن تر و آشکارتر می گردد» (همان).

ب) تقدم حیات اخروی بر حیات دنیوی

رعایت توازن و تقدم حیات اخروی بر زندگی دنیوی، از جمله نگرش های اساسی تأثیرگذار بر سبک زندگی اسلامی به شمار می آید. مرحوم علّامه فرق ریشه دار میان آیین خدایی و قوانین موضوعه بشری را در همین موضوع معرفی می کند. «قوانین مدنی حیات انسانی راکه مقررات قانونی برنامه اوست، همان زندگی مادی پنج روزه فرض می کنند و مشخص مواد قانونی را همان خواسته های عواطف اکثریت جامعه قرارمی دهند، ولی آیین آسمانی حیات انسانی را در یک زندگی جاوید و بی نهایت تشخیص می دهد که هرگز با مرگ قطع نشده و برای همیشه باقی و پایدار می باشد، به نحوی که خوش بختی و بدبختی آن سرای وی به تناسب صلاح و فساد اعمال این سرای اوست وبه همین جهت، برای انسان برنامه حیات تعقلی تنظیم می کند، نه حیات عاطفی»(طباطبائی، 1389الف، ج2، ص132).

«حاصل کلام اینکه: پیش روی انسان یکی از دوراه بیشتر نیست: 1- اختیار آخرت بر دنیا، و آخرت را هدف دنیا و دنیا را مقدمه آن گرفتن؛ 2- اختیار دنیا بر آخرت، و دنیا را هدف قرار دادن و آخرت را بکلی انکار نمودن. توضیح این سخن اینکه: زندگی آدمی دایمی و زوال ناپذیر است، و قهرا با در نظر گرفتن مرگ، به دو زندگی تقسیم می شود: یکی زندگی موقت قبل از مرگ، و دیگری زندگی دایمی بعد از آن، که نیک بختی انسان و بدبختی اش در آن زندگی، نتیجه زندگی دنیا و ملکاتی است که از ناحیه اعمالش تحصیل نموده، حال چه خوب و چه بد، و پر واضح است که انسان بدون عمل هم فرض نمی شود؛ زیرا بشر فطرتا دوستدار زندگی خویش است، و زندگیخالی از عمل هم غیرقابل فرض است» (طباطبائی، 1374، ج 12، ص 16).

3- وظایف انسان در زندگی از دیدگاه علّامه طباطبائی

تطبیق سبک زندگی در فرهنگ اسلامی در موضوع وظایف و مسئولیت های زندگی تجلی می یابد. علّامه طباطبائی، زندگی انسان ها را با سه امر مرتبط می داند: «1- خدای متعال که ما آفریده او هستیم؛ 2- خود ما انسان ها؛ 3- هم نوعان خودمان. بنابراین، برحسب دستور، ما سه وظیفه کلی داریم: وظیفه دربرابر خدا، در برابر خود و در برابر دیگران»(طباطبائی، 1389ب، ص 196)

الف) وظیفه انسان در برابر خدا

خداشناسی: بنا بر نظر علّامه طباطبائی، وظیفه ما دربرابر خدای متعال، مهم ترین وظیفه می باشد که باید با دلی پاک و نیتی خالص، در انجام آن بکوشد و نخستین وظیفه انسانی این است که آفریدگار خود را بشناسد. بی اعتنایی به این حقیقت وجدانی، منشأ هرگونه جهالت و بی بصیرتی و وظیفه شناسی می باشد و کسی که به معرفت حق بی اعتنا بماند، هیچ گونه راهی برای به دست آوردن سعادت واقعی انسانی ندارد.

چنان که می بینیم، مردمی که از خداشناسی روگردان می باشند و در زندگی خود اهمیتی به این حقیقت نمی دهند، از معنویات انسانی به طور کلی دورند و منطقی جز منطق حیوانات چرنده و درنده ندارند (همان، ص 198).

خداپرستی: پس از خداشناسی، دومین وظیفه ما خداپرستی است؛ زیرا در ضمن شناسایی حق، این حقیقت روشن می شود که سعادت و نیک بختی که یگانه هدف ماست، در عمل کردن و اجرای برنامه ای است که خدای مهربان برای زندگی ما معین فرموده و به وسیله فرستادگان خود ابلاغ داشته است.

پس اطاعت فرمان خداوندی و بندگی او، یگانه وظیفه ای است که هر وظیفه دیگری در برابر آن ناچیز و کوچک است (همان، ص 199). بنابراین، وظیفه ماست که مقام بندگی و نیازمندی خود را بشناسیم و عظمت و کبریایی نامحدود خداوند را در نظر داشته باشیم و او را از هر جهت، به خویشتن محیط دانسته از فرمان های او اطاعت کنیم (همان، ص 200).

معنای عبادت: عبادت، عبارت از آن است که بنده، خود را به مقام عبودیت درآورد، و عملاً بندگی وعبادت خود را اثبات هم بکند، و همواره بخواهد که در بندگی ثابت بماند (همان).

کلمه «عبادت» از کلمه «عبد» گرفته شده وعلی القاعده باید همان معنا را افاده کند. عبادت و پرستش عبارت است از: نشان دادن مملوکیت خویش برای پروردگار (همان، ص 39).

مظهر عبودیت: نماز بهترین مظهر عبودیت است(همان، ص 68 ). «قُلْ إِنَّ صلاَتِی وَنسُکی وَ مَحْیای وَ مَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (انعام: 162). چون یکی از نشانه های راست گویی این است که گوینده به گفته های خود عمل نموده و گفتارش با کردارش مطابقت داشته باشد، خداوند به پیامبر می فرماید: به مردم بگو که من تمام و تمامی عبادات و زندگی ام و جمیع شئون آن از قبیل اعمال، اوصاف، فعل ها و ترک ها که مربوط به من است، و همچنین مرگم را با هر چه که از امور آن مربوط به من است  و آن امور پس از مرگ است که از زندگی دنیا سرچشمه می گیرد؛ چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: آنچنان که زندگی می کنید خواهید مرد  همه را برای خدا قرار دادم، بدون اینکه کسی را در آنها شریک او بدانم(طباطبائی، 1374، ج 7، ص 543و544).

از اینجا معلوم می شود که منظور از جمله «إِنَّ صَلاَتِی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَمَاتِی لِلّهِ» این است که آنجناب اخلاص بندگی خود را در نماز و عبادات دیگر و زندگی و مرگ اظهار کند (همان، ص 544).

«وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ وَ إِنَّهَا لَکبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ»(بقره: 45) «واستعینوا بالصبر و الصلاة»کلمه استعانت به معنای طلب کمک است، و این دروقتی صورت می گیرد که نیروی انسان به تنهایی نمی تواند مهم و یا حادثه ای را که پیش آمده بر وفق مصلحت خود برطرف سازد، و اینکه فرموده: از صبر و نماز برای مهمات و حوادث خود کمک بگیرید، برای این است که در حقیقت، یاوری بجز خدای سبحان نیست. در مهمات، یاور انسان مقاومت و خویشتن داری آدمی است به اینکه استقامت به خرج داده، ارتباط خود را با خدا وصل نموده، از صمیم دل متوجه او شود، و به سوی اوروی آورد، و این همان صبر و نماز است، و این دو بهترین وسیله برای پیروزی است؛ چون صبر، هر بلا و یا حادثه عظیمی را کوچک و ناچیز می کند، و نماز که اقبال به خدا، و التجاء به اوست، روح ایمان رازنده می سازد، و به آدمی می فهماند: به جایی تکیه دارد که انهدام پذیر نیست، و به سببی دست زده که پاره شدنی نیست (همان، ج 1، ص 228 و229).

الگوی رفتاری: امیرالمؤمنین علی علیه السلام از آیه 45 سوره«بقره» استحباب روزه و نماز را در هنگام نزول شدائد و ناملایمات استفاده کرده، و نیز استحباب توسل به رسول خدا و ولی خدا در این گونه مواقع را از آیه شریفه درآورده است، و این در حقیقت، تأویل کلمه «صوم» و «صلاة» به رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام است (همان، ص 231).

روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله از هیچ منزلی کوچ نمی کرد مگر اینکه در آن منزل دو رکعت نمازمی خواند و می فرمود: این کار را برای این می کنم که این منازل به نمازی که در آنها خوانده ام شهادت دهند(همان، ج 6، ص 458). این سیره پیامبر نیز بعد دیگری از آثار نماز در حیات متدینانه را نشان می دهد.

مراقبت بر نماز: خدای تعالی خصوصی ترین اوصاف مؤمنان را محافظت و مراقبت ایشان در امر نماز و عباداتی می داند که در آن خدای را ذکر می کنند. این صفت همان است که در سوره «مؤمنون» در خاتمه صفات مؤمنان ذکر کرده و فرموده: «وَالَّذِینَ هُمْ علَی صَلَوَاتِهِمْ یحَافِظُونَ» (همان، ج 7، ص 389).

«صلوات» جمع «صلاة» (نماز) است، و اینکه فرموده: نماز را محافظت می کنند، خود قرینه این است که مراد، محافظت از عدد آن است؛ پس مؤمنان محافظت دارند که یکی از نمازهایشان فوت نشود و دایم مراقب آنند. حق ایمان هم همین است که مؤمنان را به چنین مراقبتی بخواند (همان، ج 15، ص 12). مراد از محافظت، همان خشوع در نماز و تذلل و تأثر باطنی از عظمت پروردگار در موقع ایستادن در مقام عبودیت اوست؛ لیکن دیگر مفسران محافظت رابه مراقبت در اوقات نماز تفسیر کرده اند (همان، ج 7، ص 389).

اوقات نمازهای پنج گانه: در متن برنامه مؤمنان و موحدان، لازم است اوقات خاصی به طور ویژه و منظم به نیایش و ابراز نیاز به درگاه خالق بی نیاز اختصاص یابد تا بدین وسیله، عبودیت خویش را نسبت به ربوبیت الهی به نمایش گذارند.

مفسر المیزان در ذیل آیه ای مربوط به اوقات نمازهای یومیه، چند روایت را نقل می کند: از ابی عبداللّه علیه السلام روایت کرده که در تفسیر «وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَی النَّهَارِ» (هود: 114) فرمود: دو طرف روز، یکی مغرب است و یکی صبح و «زلفا من اللیل» نماز عشاء است و در تهذیب به سند خود از زراره و او از جعفر علیه السلام روایت کرده که در حدیثی که درباره نمازهای پنج گانه مطالبی بیان داشته و چنین فرموده اند: خداوند فرموده«وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَی النَّهَارِ وَ زُلَفا مِنَ اللَّیلِ»که مقصود از آن، نماز عشاء است. آن گاه می نویسد: این حدیث به خاطر اینکه در مقام بیان اوقات نمازهای پنج گانه است، ظهوری در این دارد که می خواهد تفسیر کند «طرفی النهار» را به قبل از ظهر و بعد از ظهر؛ زیرا اگر این مراد نباشد، شامل اوقات پنج گانه نمی شود (همان، ج 11، ص 89).

«وَاذْکرِ اسْمَ رَبِّک بُکرَةً وَ أَصیلاً» (انسان: 25)؛ یعنی مداومت کن بر ذکر پروردگارت که همان نماز در«بکره» و «اصیل» یعنی صبح و عصر باشد. «وَ مِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیلاً طَوِیلاً» (انسان: 26). کلمه«مِنْ» برای تبعیض است، و مراد از «سجود برایخدا» نماز خواندن است و مضمون این دو آیه کههمان ذکر نام خدا در بکره و اصیل و سجده برای او در پاسی از شب باشد، با نماز صبح و عصر و مغرب و عشاء تطبیق می شود (همان، ج 20، ص 227 ).

«رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ»(نور: 37). از ابی جعفر و ابی عبداللّه علیهما السلام روایت شده که این رجال مردمی هستند که وقتی موقع نماز می رسد تجارت را رها کرده، به سوی نماز روانه می شوند، و اینها اجرشان عظیم تر است از کسانی که اصلاً تجارت نمی کنند (همان، ج 15، ص 197).

مداومت بر نماز: سبک زندگی متدینانه اقتضا می نماید که انجام فرایض و عبادات، شیمه پایدار و شیوه استوار طالبان طریق دوست باشد. «الَّذِین هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» (معارج: 23). اضافه کردن کلمه «صلاة» به ضمیر «هم» دلالت دارد بر اینکه برخواندن نمازهایشان مداومت داشته اند، نه اینکه دایم در نماز بوده اند، و ستودن آنان به مداومت درنماز، اشاره است به اینکه اثر هر عملی با مداومت در آن کامل می شود (همان، ج 20، ص 21).

عدم محدودیت مکانی در عبادت: «وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَاتَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا» (جن: 18). امت اسلام می توانند درهر نقطه از زمین نماز بخوانند، به خلاف آنچه از کیش یهود و نصارا مشهور است که نمازشان تنها باید در کنیسه و کلیسا واقع شود (همان، ص 77).

در دین مقدس اسلام تمام زمین ها و مکان ها، بدون استثنا محل عبادت است؛ اگر فردی بخواهد نماز بخواند یا قرآن بخواند، یا سجده کند، یا دعا کند، در هر جا که هست می تواند این اعمال را انجام دهد؛ و رسول اللّه فرموده است: «جُعِلَتْ لِی الأرضُ مسجدا و طَهُورا»، ولی در دین مسیح چنین نیست، عبادت فقط باید در کلیسا انجام گیرد، و در موقع معین؛ عبادت در غیر کلیسا باطل است (حسینی تهرانی، 1431ق، ص 48).

سهل انگاری به نماز: «فَوَیلٌ لِّلْمصَلِّینَ الَّذِین هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» (ماعون: 45)؛ یعنی آنهایی که ازنمازشان غافلند اهتمامی به امر نماز ندارند، و ازفوت شدنش باکی ندارند چه اینکه بکلی فوت شود و چه اینکه بعضی از اوقات فوت گردد، و چه اینکه فضیلتش از دست برود و چه اینکه ارکان و شرایطش و احکام و مسائلش را ندانسته، نمازی بخوانند (طباطبائی، 1374، ج 20، ص 634). در ذیل آیه شریفه «الَّذِین همْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» آمده: منظوراز این جمله کسانی هستند که بکلی نماز را ترک کنند؛ زیرا اگر صرف سهو آدمی را مستوجب ویل سازد، باید همه مستوجب باشند؛ چون هر انسانی ومسلمانی در نمازش سهو می کند. امام صادق علیه السلام درذیل این آیه فرموده: منظور، تأخیر نماز از اول وقت و بدون عذر است (همان).

ب) وظیفه انسان در برابر خود

انسان در زندگی خود هر روشی را که دنبال کند و هر راهی را که بپیماید، در حقیقت، جز سعادت وکامیابی خود چیزی نمی خواهد و چون شناختن سعادت چیزی فرع شناختن خود آن چیز است؛ یعنی تا خود را نشناختیم، نیازمندی های واقعی خودرا که سعادت ما در رفع آنهاست، نخواهیم شناخت، بنابراین، لازم ترین وظیفه انسان این است که خود را بشناسد، تا بدین وسیله سعادت و خوش بختی خود را درک نموده و با وسایلی که در دست دارد، در رفع نیازمندی های خود بکوشد و عمر گران مایه را که تنهاسرمایه اوست، به رایگان از دست ندهد (همان، 1389 ب، ص 201). بعد از آنکه انسان خود را شناخت، متوجه می شود که بزرگ ترین وظیفه اش ایناست که گوهر انسانیت خود را گرامی دارد. چنین گوهر تابناکی را پایمال ننماید و در بهداشت ظاهری و باطنی خود بکوشد، تا به یک زندگی شیرین ولذت بخش جاودانی نایل شود (همان). وجود انسان از دو چیز تشکیل یافته است: روان و تن. وظیفه انسان است که در حفظ صحت و استقامت هر دو رکن، بکوشد و به طوری که در آیین مقدس اسلام، نسبت به هر دو بخش دستورهای دقیق و کافی داده شده است، در بهداشت روان و تن خود سعی نماید (همان، ص 202).

ج) وظیفه انسان در برابر دیگران

در این محور مباحث فراوانی قابل طرح است، اما به دلیل عدم مجال، تنها به ذکر یک مورد اکتفا می کنیم:

سبک زندگی عاشقانه در روابط همسران: یکی از وظایف مهم در جامعه، وظایف متقابل همسران در کانون خانواده است. اسلام در نظام خانواده شیوه ای را طراحی نموده است که عشق و مودت همسران نسبت به یکدیگر را از آیات و نشانه های خدای متعال معرفی می کند: «وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خلَقَ لَکم مِّنْ أَنفُسِکمْ أَزْوَاجا لِّتَسْکنُوا إِلَیهَا وَ جَعَلَ بَینَکم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِّقَوْمٍ یتَفَکرُونَ» (روم: 30).

معمولاً در فرهنگ سکولار، عشق به منزله واژه ای مقدس که راه سعادت و کمال نهایی و آرمانی و معنوی را به همراه داشته باشد، به کار نمی رود و عامل این نوع نگرش را باید در لجام گسیختگی اخلاقی آن جوامع جست و جو کرد، به گونه ای که عشق و محبت عمیق جای خود را به هوسرانی های گذرا و سطحی داده است. در فرهنگ عصر حاضر، اساس همخوابی شرکت زن و شوهر در مساعی حیات است، و در حقیقت، از نظر قوانین نکاح، که معنی فارسی آن، همان همخوابی است، یک نوع اشتراک در عیش است و چون دایره اشتراک در زندگی درون خانه تنگ تر از دایره اشتراک در زندگی شهر و همچنین مملکت است و با در نظر داشتن اینکه قوانین اجتماعی و مدنی امروز تنها اجتماع شهر و مملکت را در نظر می گیرد، و کاری به زندگی مشترک در درون خانه ها ندارد، به همین جهت، متعرض هیچ یک از احکامی که اسلام درباره بستر زناشویی و فروعات آن وضع کرده نیستند، در آن قوانین سخنی از عفت و اختصاص و امثال آن دیده نمی شود.

و بنایی که تمدن امروز بر این اساس چیده شده، علاوه بر نتایج نامطلوب و مشکلات و محذورهای اجتماعی که به بار آورده، با اساس خلقت و فطرت به هیچ وجه سازش ندارد (طباطبائی، 1374، ج2، ص419).

در فرهنگ اسلامی، ازدواج به عنوان تأمین نیمی بلکه دو سوم از دین و ایمان فرد معرفی شده است و این موضوع نمایانگر نقش محوری زندگی سالم مشترک و خانوادگی در برقراری شیوه زندگی صحیح مبتنی بر معیارهای آرمانی و متعالی می باشد.

علّامه طباطبائی، یکی از اهداف ازدواج را بقای نوع بشر معرفی می کند: عمل همخوابی، یکی از اصول اجتماعی بشر است و بشر از همان آغاز پیدایش و ازدیاد خود، تا به امروز دست از این عمل نکشیده و این اعمال باید ریشه ای در طبیعت داشته باشد تا آغاز و انجامش به آن ریشه برگشت کند. و اسلام وقتی می خواهد این عمل جنسی را با قانون خود نظام بخشد، اساس تقنین خود را بر خلقت دو آلت تناسلی نری و مادگی نهاده است و همه احکام مربوط به حفظ عفت و چگونگی انجام عمل همخوابی، و اینکه هر زنی مختص به شوهر خویش است، و نیز احکام طلاق، عده، اولاد، ارث و امثال آن، همه برای همین است که این دو جهاز در راهی به کار بیفتد که برای آن خلق شده اند؛ یعنی بقای نوع بشر(همان، ج 2، ص 418). در آیه مورد اشاره (روم: 21)، سه ویژگی و شاخص مهم در سبک زندگی عاشقانه و روابط اعضای خانواده را معرفی می نماید:

1) اصل تسکین (لتسکنوا الیها): به عنوان اولین عاملکه راه حاکمیت توحید در خانواده را هموار می سازد، توجه به برداشتن چالش ها و تنش ها و دوری گزیدن از محیط های متشنج می باشد که از وظایف مرد و زن در خانواده به شمار می آید. اگر محیط خانواده با آرامش توأم نباشد، زمینه ای برای حاکمیت ارزش ها فراهم نخواهد شد. قرآن مجید دو اصل مهم را برای آرامش معرفی می کند: الف) یاد خدا؛ ب) ازدواج. بنابراین، ایجاد آرامش در خانواده زمینه مهمی درتعالی آن محسوب می شود.

2) اصل مودّت (جعل بینکم مودّه): از جمله الزامات و ضرورت های زندگی عاشقانه، تعهد مرد نسبت به زن و بعکس است. «مودت به محبتی می گویند که به خاطر وجود نفس محبوب است نه حبیب. اگرشخصی را برای خودش دوست بدارید نه برای خود، خواسته هایتان مودّت نامیده می شود. همچنان که قرآن از قول پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: من ازشما دستمزد نمی خواهم، ولی با اهل بیت من مودّت کنید. پس مودت آن است که به دلیل شخصیت، جایگاه و خصوصیات محبوب، او را دوست بداریم. دیگر آنکه مودّت به محبتی گویند که مسئولیت آور باشد و تعهد ایجاد نماید. در زندگی مشترک، زن ومرد باید یکدیگر را برای شخصیت واقعی طرف مقابلشان بخواهند نه برای منافع خودشان. سوم آنکه مودت، محبتی است که دیده شود. علّامه طباطبائی در معنای مودّت می نویسد: کلمه «مودّت» تقریبا به معنای محبتی است که اثرش در مقام عمل ظاهر باشد؛ در نتیجه، نسبت مودّت و محبت، نسبت خضوع است به خشوع؛ چون خضوع آن خشوعی راگویند که در مقام عمل اثرش هویدا شود، به خلاف خشوع که به معنای نوعی تأثر نفسانی است، که از مشاهده عظمت و کبریایی در دل پدید می آید (همان، ج 16، ص 250).

3) رحمتِ متقابل (وَ رَحْمةً): «اصل سوم بعد از اصل تسکین و مودت، اصل رحمت است. رحمت یعنی ملاطفت، اشفاق و اغماض بر اساس دیدگاه رحیمانه و اصل را بر رحمت قرار دادن. «رحمت» به معنای نوعی تأثیر نفسانی است، که از مشاهده محرومیت محرومی که کمالی را ندارد، و محتاج به رفع نقص است، در دل پدید می آید، و صاحبدل را وادار می کند به اینکه در مقام برآید و او را از محرومیت نجات داده و نقصش را رفع کند (همان).

علّامه طباطبائی نقش اول ایجاد آرامش در نظام خانواده را برای زن مقرر نموده است: «خدای سبحان زنان را به جهازی مجهز فرمود که وجود او را مایه تسکین مردان کرد. و بین آنان و ایشان مودّت و رحمت برقرار ساخت. زنان، با جمال و کرشمه خود و با مودّت و رحمت خویش دل مردان را به سوی خود جذب کنند؛ پس زنان رکن اول و عامل اصیل اجتماع انسانی اند. از اینجاست که می بینیم اسلام اجتماع منزلی را که همان ازدواج باشد اصل در این باب قرار داده، فرمود: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَی وَ جَعَلْنَاکمْ شُعُوبا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِن أَکرَمکمْ عِندَ اللَّه أَتْقَاکمْ» (حجرات: 13) (همان، ج 4، ص 343). یا در جای دیگر می فرماید: «نِسَآؤُکمْ حَرْثٌ لَّکمْ فأْتُواْحَرْثَکمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُواْ لأَنفُسِکمْ وَ اتَّقُواْ اللّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّکم مُّلاَقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» (بقره: 223) نسبت زنان به جامعه انسانی، نسبت کشتزار است به انسان کشتکار؛ همان گونه که کشتزار برای بقای بذر لازم است و اگر نباشد بذرها بکلی نابود می شود، و دیگر غذایی برای حفظ حیات و بقای آن نمی ماند، همچنین اگر زنان نباشند نوع انسانی دوام نمی یابد، ونسلش قطع می شود. آری، خدای سبحان تکون و پدید آمدن انسان، و یا به صورت انسان در آمدن ماده را تنها در رحم مادران قرار داده و از سوی دیگر، طبیعت مردان را به گونه ای قرار داده که متمایل و منعطف به سوی زنان است، با اینکه مقداری از آن ماده اصلی در خود مردان هم وجود دارد. و درنتیجه، میان دو دسته از انسان ها مودّت و رحمت قرار داده و چون چنین بوده، قطعا غرض از پدید آوردن این جذبه و کشش، پدید آوردن وسیله ای بوده برای بقای نوع (همان، ج 20، ص 319).

مراد از اینکه فرمود: «قَدِّمُواْ لأَنفُسِکمْ»  که یا خطاب به مردان است، و یا به مردان و زنان هر دو وا داشتن انسان ها به ازدواج و تناسل است، تا نوع بشر در زمین باقی بماند. و این هم معلوم است که غرض خدای سبحان از بقای نوع بشر در زمین، بقای دین او، و ظهور توحید و پرستش اوست، و برای این است که جوامع بشری باشند تا با تقوای عمومی خود او را بپرستند، همچنان که فرمود: «وَ ما خلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» (ذاریات: 56). بنابراین، اگر دستوراتی می دهد که با حیات آنان و بقایشان مرتبط است، برای این است که به این وسیله آنان را به عبادت پروردگارشان برساند، نه برای اینکه بیشتر به دنیا بگروند، و در شهوات شکم و فرج فرو رفته، در وادی غی و غفلت سرگردان شوند. پس مراد از جمله «و برای خود مقدم بدارید»، هرچند مسئله توالد و تقدیم داشتن افرادی جدید الوجود به بشریت و جامعه است؛ بشریتی که همه روز افراد زیادی از آن دستخوش مرگ و فنا می شود، و به مرور زمان عددش نقصان می پذیرد، ولیکن این مطلوبیت فی نفسه نیست، غرض به خود توالد تعلق نگرفته، بلکه برای این است که با توالد و آمدن افرادی جدید به روی زمین ذکر خدای سبحان در زمین باقی بماند، و افراد صالحی دارای اعمال صالح پدید آیند، تا خیرات و مثوباتشان هم عاید خودشان شود، و هم عاید پدرانی که باعث پدید آمدن آنان شدند (همان، ج 2، ص 320).

نتیجه گیری

از منظر علّامه طباطبائی، صورت و شکل زندگی تابع اعتقادات و مبانی فکری است. مهم ترین تکیه گاه سبک زندگی از منظر مرحوم علّامه «توحید محوری» ایشان است. وی عنصری سبک ساز در فرهنگ دینی معاصر تلقی می شود. تأکید بر در پیش گرفتن سلوک دینی و انجام وظایف در ارتباط با خدا، خود و دیگران، چارچوب سبک زندگی مورد نظر علّامه را تشکیل می دهد. در این بین، مهم ترین محور در سلوک موحدان با ذات باری تعالی تجلی می یابد. خداشناسی و خداپرستی از مهم ترین وظایف درارتباط با خدای متعال است. اختصاص بهترین اوقات به برقراری ارتباط با خدا در قالب نماز و نیایش از اهمّ وظایف مؤمنان است. کمک گرفتن از نماز و روزه در مشکلات و توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و اولیای خدا، از جلوه های رفتاری در ارتباط با خداست. در سبک زندگی عبادی از منظر اسلام، برخلاف سایر ادیان محدودیت مکانی وجود ندارد. مهم ترین وظیفه انسان در ارتباط با خود، خودشناسی و پاسداشت گوهر انسانیت است. داشتن روابط عاشقانه همسران در قالب اصول سه گانه تسکین، مودت و رحمت، از جمله الگوهای رفتاری درارتباط با دیگران در سبک زندگی از نگاه علّامه طباطبائی است.

منابع

آکسفورد ادونس  دیکشنری، 1381، تهران، معرفت و زبان آموز.

چاوشیان، حسن و یوسف اباذری، 1381، «از طبقه اجتماعی تا سبک زندگی»، نامه علوم اجتماعی، ش 20، ص 328.

حسینی طهرانی، سیدمحمدحسین، 1341ق، مهر تابان، چ یازدهم، مشهد، علّامه طباطبائی.

خوشنویس، ناهید، 1389، «رسانه و سبک زندگی»، روابط عمومی ایران، ش 73، ص 917.

ربانی، رسول و یاسر رستگار، 1387، «سبک زندگی و فرهنگ مصرفی»، مهندسی فرهنگی، ش 23و24، ص 4453.

رسولی، محمدرضا، 1382، «بررسی مؤلفه های سبک زندگی در تبلیغات تجاری تلویزیون»، علوم اجتماعی، ش 23، ص43-94.

سایت ویکی پدیا، www. Wikipedia

سبحانی نیا، محمد، 1389، کارکرد دین در زندگی بشر، چ سوم، قم، بوستان کتاب.

شریفی، احمدحسین، 1391، همیشه بهار (اخلاق و سبک زندگی اسلامی)، قم، معارف.

طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1389 الف، بررسی های اسلامی، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، چ دوم، قم، بوستان کتاب.

، 1374، المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین.

 ، 1389 ب، تعالیم اسلام، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، چسوم، قم، بوستان کتاب.

، بی تا، شیعه در اسلام، قم، جامعه مدرسین.

، 1388، قرآن در اسلام از دیدگاه تشیع، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

فاضلی، محمد، 1382، مصرف و سبک زندگی، قم، صبح صادق.

فیست، جی، گریگوری، 1384، نظریه های شخصیت، تهران، روان.

فیضی، مجتبی، 1392، «درآمدی بر سبک زندگی اسلامی»، معرفت، ش 185، ص 27-42.

کاویانی، محمد، 1391، سبک زندگی اسلامی و ابزار سنجش آن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

مبینی مقدس، مجید و نرگس عبد سرمدی، 1392، «سبک مصرف رسانه ای و اثربخشی بر سبک زندگی»، مطالعات جوان ورسانه، ش 9، ص 37-62.

مهدوی کنی، محمدسعید، 1387، دین و سبک زندگی، چ دوم، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر