پیامبر (ص) و زمامداران هَمدان

همدان (به فتح هاء و سکون میم) قبیله ای است در یمن که قبایل هوازن، بنوکعب، بنوعجلان و بنوسلول از آن منشعب شده اند، و نیز همدان (به فتح هاء و میم) شهری است از شهرهای قدیمی و باستانی ایران که تاریخ بنای آن از ۱۱۰۰ پیش از میلاد مسیح هم می گذرد و ضبط صحیح همدان (نام شهر) بنابر تصریح دانشمندان و نویسندگان همذان به ذال معجمه و نقطه دار است، چنان که یاقوت ...

قبیله همدان

همدان (به فتح هاء و سکون میم) قبیله ای است در یمن که قبایل هوازن، بنوکعب، بنوعجلان و بنوسلول از آن منشعب شده اند، و نیز همدان (به فتح هاء و میم) شهری است از شهرهای قدیمی و باستانی ایران که تاریخ بنای آن از 1100 پیش از میلاد مسیح هم می گذرد و ضبط صحیح همدان (نام شهر) بنابر تصریح دانشمندان و نویسندگان همذان به ذال معجمه و نقطه دار است، چنان که یاقوت رومی در «معجم البلدان»، ابن خلکان در تاریخ خود، خطیب بغداد و علامه حلی و مجلسی در «خلاصة الرجال»، صاحب «منتهی الأرب و قاموس اللغة» و دانشمند معروف جغرافیایی ابن الفقیه همدانی بر این مطلب تصریح کرده اند. بنابراین نقل «مجمع البحرین» را (همدان بی نقطه) اعتباری نخواهد بود. و نگارنده کتاب برای تمیز و فرق بین منسوبین قبیله همدان و شهر همدان اموری در کتاب تاریخ مشاهیر رجال علمی و ادبی و دینی شهر همدان که از قرن دو تا عصر حاضر جمع آوری شده بیان کرده است.[1]ولی عجب است از صاحب «سیره حلبی» بعد از آن که گوید: همدان به سکون میم نام قبیله ای است در یمن، می نویسد: اما همذان (به فتح میم و ذال با نقطه بر وزن رمضان) اسم قبیله ای است در عجم و اشتباه کرده که بگوید نام شهری است. درهرحال یکی از ملوک و فرمانفرمایان قبیله همدان، «عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل» است که پیامبر اسلام نامه ای به او نوشت، و دیگر شخصی به نام ذورود. این نامه موقعی فرستاده شد که عمیر ذومران با سایر ملوک حِمیَر مسلمان شدند و موضوع را به زرعة بن سیف بن ذی یزن اطلاع داده و مالک بن مراره رهاوی را (چنان که در نامه ملوک حمیر گذشت) با نامه ای نزد پیامبر اسلام فرستادند، و این نامه را پیامبر اکرم در پاسخ نامه عمیر ذومران نگارش فرمود و به وسیله اَقرع بن عبدالله به سوی وی و سایر مسلمانان قبیله همدان فرستاد که نامه به خط علی بن ابی طالب (علیه السلام) نوشته شده بود.

نامۀ پیامبر به عمیر ذومران

بسم الله الرحمن الرحیم «هذا کِتابٌ مِن محمدٍ رسولِ اللهِ إلی عُمَیرٍ ذی مران و إلی مَن أَسلَمَ مِن هَمدانَ، سَلامٌ أنتُم فإنّی أحمدُ اللهَ إلَیکُمُ الّذی لا إلهَ إلّا هُوَ، أمّا بَعدُ ذلکَ فإنّهُ بَلَغَنی إسلامُکُم مَرجَعُنا مِن أرضِ الرُّومِ فَأبشِرُوا فإنَّ اللهَ قَد هَداکُم بِهُداهُ و إنَّکُم إذا شَهِدتُم أن لا إلهَ إلّا اللهُ و أنَّ محمداً عبدُ اللهِ و رَسُولُهُ و أقَمتُمُ الصَّلوةَ و آتَیتُمُ الزَّکاةَ فإنَّ لَکُم ذِمَّةَ اللهِ و ذِمَّةَ رَسُولِ اللهِ عَلَی دِمائِکُم و أَموالِکُم، و أرضَ البُورِ الَّتی أَسلَمتُم عَلَیها، سَهلَها وَ جَبلَها و عُیُونَها و فُرُوعَها، غَیرَ مَظلُومینَ وَ لا مُضیقَ عَلَیکُم إنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ لِمُحَمَّدٍ وَ أهلِ بَیتِهِ و إنَّما هِیَ زَکاةٌ یُزَکّونَها عَن أموالِکُم لِفُقَراءِ المُسلِمینَ و إنَّ مالِکَ بنَ مِرارَةَ الرَّهاویَّ حَفِظَ الغَیبَ وَ بَلَّغَ الخَبَرَ و آمُرُکَ بِهِ یا ذامرانَ خَیراً فإنَّهُ مَنظُورٌ إلَیهِ، و کَتَبَ عَلیُّ بنُ أَبی طَالِبٍ وَ لَیُحییکُم رَبُّکُم».[2]

«نامه ای است از محمد رسول پروردگار به سوی عمیر ذومران و هرکسی از قبیله همدان مسلمان شده، همگی سالم باشید، پس همانا من به سوی شما می فرستم حمد خداوندی را که جز او معبودی قابل و سزاوار پرستش نیست و اما بعد، مسلمان شدن شما در هنگام مراجعت ما از سرزمین روم به من رسید. پس مژده باد شما را، زیرا که خداوند به هدایت خود، شما را راهنمایی فرموده است. همانا اگر شما به وحدانیت و یگانگی پروردگار جهان و رسالت من گواهی دهید و نماز را اقامه نموده و زکات را بدهید، به تحقیق برای شما است امان خدا و رسول او بر خون و نفوس و اموالتان و همچنین بر اراضی بایری که با تسلط و تصرف در آن ها مسلمان شده اید (یعنی از اراضی که در دست شما بوده)؛ از بیابان و کوهستان ها و چشمه ها و فروع آن، و بر شما سخت و ضیق و ستم نباشد. همانا صدقه (زکات) برای محمد و اهل بیت او حلال نیست، بلکه آن، صدقه زکاتی است که آن را از اموال خود برای فقرای مسلمین می دهید. مالک بن مراره رهاوی (حامل نامه ملوک حِمیَر به سوی پیامبر) نسبت به شما حفظ غیب کرد و خبر و پیام را ابلاغ نمود، و من تو را ای عمیر ذامران نسبت به مالک به نیکی و خوبی امر می کنم. این نامه را علی بن ابی طالب نوشت و پرورگار شما را زنده بدارد».

اعزام علی بن ابی طالب به یمن

پیامبر اسلام خالد بن ولید را به یمن اعزام فرمود تا مردم را به دین اسلام دعوت کند. خالد با جمعی به کشور یمن رهسپار شد و شش ماه در آن جا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. پیامبر اکرم علی بن ابی طالب، امیرالمؤمنین را پس از خالد به سوی یمن فرستاد و دستور داد که هرکس از اصحاب و یاران و لشگریان خالد خواست در رکاب و ملازمت امیرالمؤمنین باشد بماند و اگر مایل شد به مدینه مراجعت کند، برگردد و خود خالد بن ولید را دستور داد به مدینه برگردد، و نامه ای هم به قبیله همدان نوشت و توسط امیرالمؤمنین فرستاد و لکن متن نامه در هیچ یک از تواریخ شیعه و سنی ضبط نشده است و مسلما غیر از نامه ای بوده که به عمیر ذومران (چنان که گذشت) نوشته شده است. به هرحال، امیرالمؤمنین در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام شد و پیامبر اکرم درباره اش دعا فرمود و دستوراتی در خصوص قضاوت و حکومت به وی داد.

صف آرایی قبیله همدان

امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب به سوی یمن حرکت کرد، چون نزدیک قبیله رسید، طایفه همدان در برابر امیرالمؤمنین صف آرایی کرده و مصمم بر جنگ شدند. علی (علیه السلام) چون اوضاع را چنین دید، سپاه خود را کاملا منظم کرد و شمشیر به دست گرفته، نزدیک مردم همدان و سایرین رفت و با یک جهان شهامت و شجاعت در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ پیامبر اسلام را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود، همه را از دعوت پیامبر اکرم آگاه ساخت.[3]گفتار و کلمات چند دقیقه ای علی بن ابی طالب به قدری در شنوندگان اثر کرد که همه آنان را برای مسلمان شدن آماده کرد با آن که خالد بن ولید شش ماه در آن سرزمین توقف داشت و نتوانست یک نفر را مسلمان کند. قبیله همدان چون از منظور و دعوت پیامبر مطلع شدند، همگی در یک روز به دست امیرالمؤمنین مسلمان شدند و علی بن ابی طالب فورا قضیه را به پیامبر اسلام مکتوب کرد.

درود پیامبر در حق همدانیان

خبر مسلمان شدن طایفه همدان چون به پیامبر رسید فوق العاده خرسند گردید، از این خدمات علی بن ابی طالب نهایت مسرت نصیب پیامبر شد و در مقابل این موفقیت سر به سجده گذاشت، شکری به جای آورد. سپس سربرداشت و سه مرتبه فرمود: «اَلسَّلامُ عَلی هَمدانَ» و نیز «نِعمَ الحَیُّ هَمدانُ مَا أَسرَعَها إلَی النَّصر وَ أَصبَرَها عَلَی الجَهدِ وَ فیهِم أَبدالٌ وَ أَوتادٌ». [4] در این مسافرت علی بن ابی طالب غنایمی به دست مسلمانان آمد و امیرالمؤمنین نسبت به آن غنایم مراقبت شدید به عمل آورد که موجب شکوه بعضی از اصحاب شد، ولی پیامبر اکرم آنان را با بیاناتی نکوهش و نصیحت فرمود. چنان که در کتب عامه و خاصه تفصیلا بیان شده و من در کتاب دیگر که قسمتی از آن جمع آوری شده بیان کرده ام  و بعضی از نویسندگان مسافرت امیرالمؤمنین را به یمن دو مرتبه نوشته و نیز گفته شده که بعد از قضیه «مباهله» بوده که برای تحویل گرفتن جزیه به نجران تشریف برد. به هرحال، امیرالمؤمنین در یمن اقامت کرد و قضاوت های مُحیّرالعقولی از آن جناب در یمن دیده شد و در حجةالوداع در مکه معظمه به امر پیامبر به آن حضرت ملحق شد و غنایم را تحویل داد.

ورود هیأت همدانی به مدینه و نطق مالک

جمعی از رؤسا و زمامداران قبیله همدان از جلمه: مالک بن نمط، ابوثور، مالک بن ایفع، ضمام بن مالک سلمانی و عمیرة بن مالک خارفی در سال نهم هجری هنگام مراجعت پیامبر اکرم از غزوه تبوک به مدینه وارد شدند، عمامه های عدنی بر سر بسته لباس های فاخر پوشیده بر مرکب و اسب های بسیار عالی سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان رجز می خواند و رؤسای قبیله همدان را در مدح و اوضاع اقتصادی و جغرافیایی و قهرمانان آن را می ستود: «همدانُ خیرُ سوقةٍ و أَقیالُ؛ لَیسَ لَها فی العَالَمینَ أَمثالُ؛ مَحَلُّها الهضب و مِنها الأبطالُ لَها إطاباتٌ بِها و آکالُ». [5]مالک بن نمط که مردی شاعر و گوینده کاملی بود، از طرف جمعیت و هیأت همدان در حضور پیامبر نطقی کرد و در نطق و خطابه اش اظهار ادب و فصاحت و بلاغت نمود، کلمات و جمله های مشکل و لغات غریب ایراد کرد و گفت: «یا رسولَ اللهِ نصیةٌ[6] مِن هَمدانَ، مِن کُلِّ حاضِرٍ و بادٍ، أَتَوکَ عَلَی قَلصٍ نَواجٍ مُتَّصِلَةٍ بِحَبائِلِ الإسلامِ لا تَأخُذُهُم فی اللهِ لَومَةُ لائِمٍ مِن مِخلافٍ خَارِفٍ و یامٍ، وَ لا ینقض عَهدهُم عن سنة ماحِلٍ و لا سَوداء عَنقفیر، ما قام لَعلَعٌ، و ما جَری الیَعفُورُ بِصلع». [7] «یا رسول الله! جمعی از رؤسا و اشراف قبیله همدان از اهل شهر و بادیه اند که نزد تو آمده اند و بر شترهای تندرو و جوان سوار و به ریسمان و بندهای اسلام متصلند، در راه خدا ملامت ملامتگران آنان را نگیرد و مضطربشان نتواند ساخت، این عده از نواحی خارف و یام هستند که عهد و پیمان ایشان به سعایت سخن چینان و حوادث شدید و مهم هرگز نشکند مادامی که کوهی لعل ثابت و برقرار و بچه آهو در بیابان گردش می کند».

پیمان نامه پیامبر با زمداران همدان

نطق شاعر و خطیب یمن توجه حضار و اصحاب پیامبر را جلب کرد. پیامبر اسلام امر فرمود که نامه ای برای رؤساء و اشراف قبیله همدان نوشته شود، در این نامه به خصوص مبارزه ادبی فرمود، کلمات و جمله های مشکل و غریب تر از کلمات خطیب یمن املاء نمود که جز به قدرت و نیروی رسالت ممکن نگردد، زیرا پیامبر اسلام کشور یمن را چنان که شاید ندیده بود و زبان و لغات آن را تعلیم نکرده و با مردمانش حشری نداشت، ولی از خود مردم یمن بهتر صحبت نمود. چنان که با هرکس از اهل بادیه اگر صحبت می کرد، طوری سخن می گفت که مردم گمان می کردند بادیه است، اگر با شهری و مردم متمدن سخن می گفت کلامش در رتبه اول فصاحت و بلاغت قرار می گرفت. به هرحال، متن نامه آن حضرت برای زمامداران همدان که به منزله امان و پیمان بوده، بنابر نقل عده ای از دانشمندان اسلام بدین گونه است:

بسم الله الرحمن الرحیم «هذا کِتابٌ مِن مُحمدٍ رسولِ اللهِ لِمِخلافِ[8] خَارف و أهلِ جَنَّاتِ الهضب، و حفافِ الرَّمل، مَعَ وافِدِها وَ مَن أَسلَمَ مِن قَومِهِ، عَلَی أَنَّ لَهُم فراعُها و وهاطُها و عزازُها ما أقاموا الصلوةَ و آتَوُا الزَّکوةَ یأکُلُونَ علافَها و یَرعَون عفائَها لَنا مِن دَفئِهِم و صرامِهِم ما سَلموا بالمیثاقِ و الأمانَةِ، و لَهُمُ الثئبُ، و الفأبُ و الفصیلُ و الفارضُ و الدّاجِنُ و الکَبشُ الحوری و عَلَیهِم فیها الصّالِغُ، و القَارِحُ». [9]

«نوشته ای است از محمد فرستادۀ خداوند برای اهل خارف و جناب هضب و حفاف رمل به اتفاق وافد و هیأت واردین آن ناحیه ها و هرکس که با وافد مسلمان شده از قبیله او، برای ایشان است زمین های مرتفع و قله کوه ها و اراضی مسطح و زمین های مخروب و متروک مادامی که نماز را اقامه کنند و زکات بدهند از علف آن زمین ها استفاده کرده و حیوانات خود را چرا دهند: زکات است برای ما از نتایج شتران و میوه درختان خرما و مخصوص آنان است شترهای پیر، ناقه های سالخورده، بچه شترانی که تازه از شیر گرفته شده اند، گاو پیر، داجن (حیوانی که چاق کرده و پروار محسوب می شود) و میش حوری سرخ مو که این حیوانات به عنوان زکات گرفته و پذیرفته نمی شود، و بر عهده آنان است است در قسمت زکات (صالغ و قارح) گوسفندی که در سال ششم و یا پنجم داخل شده باشد».

ستایش مالک در حق پیامبر

مالک بن نمط ادیب و رهبر قبیله همدان پس از نامۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، آن جناب را در ضمن اشعاری مدح بلیغ کرد: «حَلَفتُ بِرَبِ الرّاقِصاتِ إلی منی صَوادِرَ بِالرُّکبانِ مِن هضب قردد بأنَّ رسولَ اللهِ فینا مُصَدَّقٌ رَسُولٌ أتی مِن عِندِ ذی العَرشِ مُهتَدٍ و أعطی ذا ما طالِبِ العُرف جائَهُ و أمضی بِحَدِّ المَشرفی المُهَنَّدِ». [10] و نیز مالک در پیش روی مرکب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) راه می رفت و این رجز را می خواند: «إلَیکَ جاوَزنا سَوادُ الرّیفِ؛ فی هَبَواتِ الصَّیفِ وَ الخَریِفِ»؛ مُخَطمَّات بِحِبالِ اللِّیفِ». [11]

پی نوشت

[1] جلد اول این کتاب به اسم تاریخ مفصل همدان چاپ شده است.

[2] الاصابة، ج 3، ص 121 و334 و465 / اسدالغابة، ج 1، ص 145 و ج 4، ص 147/ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 65/ اعلام السائلین، ص 25.

[3] البدایة، ج 5، ص 105.

[4] سیره حلبی، ج 3، ص 259 / سیره ابن‏هشام، ج 4، ص 273.

[5] سوقه، پایین‏تر از پادشاه را گویند و اقیال جمع قیل به فتح قاف پادشاه - هضب بروزن غضب زمین مرتفع -ابطال قهرمان -اطابات اموال پاکیزه- آکال مالیات دولتی / سیره ابن‏هشام، ج 4، ص 268.

[6] نصیة (هم‏وزن عطیة) رؤساء و اشراف / قلص، به ضم قاف و لام ناقه جوان / نواج، جمع ناجیه تندرو / مخلاف، بلوکات و شهرهایی است / خارف و یام، اسم دو قبیله‏ای است در یمن / سنة ماحل، سعایت کردن نمام و سخن‏چین / عنقفیر، وزن عنقریب داهیه و حوادثات مهم و شدید / لعلع، نام کوهی است / صلع، به ضم صاد و به فتح لام مشدد زمین بی‏علف است.

[7] سیره نبویه / حاشیه حلبی، ج 3، ص 89.

[8] مخلاف نواحی و بلوک / جناب، به کسر جیم / هضب، وزن غضب ترکیب مزج اسم موضعی است / حفاف، وزن کتاب محلی است / فراع، به کسر فاء محلی که اراضی و جبال مرتفع است / وهاط، وزن سهام زمین‏های معتدل و نیز نام قریه است در طائف / عزاز، به فتح عین زمین‏های مخروبه / دفأ، وزن درع نتاج شتر / صرام، به کسر صاء چیده‏های درخت / قارح، اسب پنج ساله / ثعب، به کسر ثاء وزن علم شتر پیر / فأب ناقه‏ی پیر / کبش، حوری گوسفند سرخ‏مو منسوب به حور به فتح حاء و واو / داجن، گوسفندی که علف دستی در خانه به او می‏دهند / فارض، گاو پیر / علاف جمع علف.

[9] صبح الاعشی، ج 1، ص 256 و ج 6، ص 374 / سیره ابن‏هشام، ج 4، ص 269 / عقدالفرید، ج 1، ص 109.

[10] سیره ابن‏هشام، ج 4، ص 270.

[11] سیره‏نبویه / حاشیه سیره‏حلبی، ج 3، ص 89.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان