سرویس سیاست مشرق- روز 14 بهمن، «علی ربیعی»، وزیر پیشین کار و از چهرههای مهم اصلاحطلبان، مشاور و دوست نزدیک لیدر اصلاحات و از چهرههای اطلاعاتی قدیمی کشور، مهمان برنامه «جهانآرا» در شبکه افق با اجرای وحید یامینپور شد. یامینپور در همان اوایل مصاحبه، یک سوال بسیار مهم و اساسی از ربیعی پرسید: «آیا جریان اصلاحات واقعاً و عمیقاً و تماماً به انقلاب اسلامی و به نظام جمهوری اسلامی پایبند است؟»
ربیعی در پاسخ، طرح این پرسش را در چهلسالگی انقلاب، نادرست خواند و دلیل مطرح شدن چنین بحثی را از سوی منتقدان جریان اصلاحطلب، به اختلاف سلیقه، اختلاف برداشت و «منفعت طلبی» منتقدان مرتبط دانست که در نهایت با «گفتگو» قابل حل است.
تنها یک روز بعد از پخش این برنامه، خبری منتشر شد که «مایک پمپئو»، وزیر خارجه دولت ترامپ، که یکی از سه ضلع مثلث «ایران-ستیزی» حلقه اول ترامپ (در کنار جان بولتون و رودی جولیانی) محسوب میشود، با «مسیح علینژاد» _ (معصومه علینژاد قمی)، از چهرههای به شدت فعال رسانهای ضدانقلاب، دیدار و از او به خاطر آنچه "شجاعت و سخن گفتن از مسائل زنان و تعهد مداومش به دفاع از حقوق بشر در ایران" خوانده شد، تقدیر کرد.
ماجرای دیدار این خبرنگار «اصلاحطلب» سابق با مایک پمپئو، وزیرخارجهی شدیداً ایران-ستیز و صهیونیستنشان ایالات متحده، در 24 ساعت گذشته بسیار خبرساز شد. وقاحت و رسوایی این دیدار و اینکه کسی که خود را «ایرانی» میخواند، خواهان اعمال تحریمهای بیشتر علیه کشور خود شود و دشمن ایران را به تشدید دشمنی خویش تشویق نماید، آن قدر زیاد بود که حتی از درون اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم صدای انتقاد به رفتار علینژاد برخیزد. حتی «مسعود بهنود»، از حلقههای رابط ضدانقلاب داخل و خارج کشور که به نوعی «پدر معنوی» علینژاد محسوب میشود و عامل پیوند خوردن او با خارج از کشور و صعود در پلکان «ترقی» (البته در خیانت و وطنفروشی) او شد، تلویحاً از شاگرد و مرید سابق خود انتقاد کرد که با پاسخ تند علینژاد رو به رو شد.
ربط ماجرای دوم به سخنان ربیعی در برنامه «جهانآرا» در این است که مسیح علینژاد، تنها نمادی از دهها خبرنگار و فعال سیاسی اصلاحطلب است که در سالهای اخیر به صف اپوزیسیون ضدانقلاب خارج از کشور پیوستهاند، گرچه او ولعی عجیب در شکست رکوردهای خیانت و وطنفروشی دارد و از این منظر چهره خاصی است که شاید در این زمینه فقط علی اصغر رمضانپور و تیم او در تلویزیون سعودی «ایران اینترنشنال» (که واقعه تروریستی اهواز را پوشش دادند و از آن صریحاً حمایت کردند) با او قابل مقایسه باشند. اما نکته بسیار قابلتاملتر اینجاست که همین علینژاد، با این سوابق و پیوندش با دستراستیترین و صهیونیستیترین مؤسسات در آمریکا و افشای دریافتیهای او از دشمنان عیان ایران، مورد علاقه و حمایت بخش قابل توجهی از اصلاحطلبان است. فقط یک نمونه آن، در 20 شهریور امسال عیان شد که مشاور سابق رئیس جمهور در امور زنان و خانواده، شهیندخت مولاوردی، پای یکی از استوریهای اینستاگرامی این چهره را لایک کرد.
علاوه بر این، سایت «بولتن نیوز» در گزارش یه تاریخ 13 بهمن 90، نوشت:
" یکی از فعالیتهای مسیح علینژاد که همچون چند تن از همپالکیهای اصلاحطلبش، مدتی پیش کشف حجاب نموده و به مروجان رضا پهلوی پیوسته و به همکاری با بی بی سی مشغول است پادویی برای بی بی سی و ایجاد ارتباط بین بی بی سی با عناصر اصلاح طلب داخل کشور است و گفته شده که یکی از این فعالیتها، مربوط به ارتباط بی بی سی با یک عضو زن اصلاح طلب در شورای شهر تهران است تا هدایایی از سوی بی بی سی فارسی برای این خانم، عضو اصلاح طلب شورای شهر ارسال شود و وی این هدایا را به دست خانوادههای فتنه گران برساند و نوعی ارتباط بین خانوادههای افراد اغتشاش گر با بی بی سی ایجاد شود.
علینژاد مدعی ایفای نقش رابط بی بی سی فارسی با تعدادی از رسانهها و عناصر به اصطلاح اصلاحطلب داخل کشور است. نامبرده که قبلاً ارتباطاتش با خانواده یکی از سران فتنه را بر ملأ کرده بود (در همان زمان منتشر شده بود) اخیراً مدعی شده که هدایای گران بهای بی بی سی فارسی را به یکی از خانمهای اصلاحطلب عضو شورای شهر تهران تقدیم کرده و به او مأموریت داده تا ارتباط خانوادههای کشتهشدگان فتنه 88 را با بی بی سی فارسی برقرار نماید! " [1]
یا بر سر ماجرای کشف حجاب و کمپین موسوم به «نه به حجاب اجباری»، که یکی از ادارهکنندگان اصلی کمپین تبلیغاتی خارج از کشور آن همین مسیح علینژاد بود، باز شاهد بسیج اصلاحطلبان در حمایت از این اقدام غیرقانونی دختران کشفحجاب کننده بودیم. هنوز یادمان نرفته که امثال معصومه ابتکار، شهیندخت مولاوردی، ناهید تاجالدین، سهیلا جلودارزاده، آذر منصوری و روزنامهها و سایتهای اصلاحطلب و حامی دولت، چه انتقاداتی بر سر آن ماجرا متوجه قوه قضائیه و ناجا کردند.
یا در همین دی ماه گذشته، وقتی عامل سیاسی و امنیتی شدن اعتراض صنفی کارگران نیشکر هفتتپه، فردی به نام «اسماعیل بخشی» که به روابطش با عوامل ضدانقلاب خارج از کشور صریحاً اعتراف کرده، در یک عملیات روانی، وزارت اطلاعات را به شکنجه خود متهم کرد (ادعایی که توسط دستگاه قضائی و مجلس توسط نمایندگان جناحهای مختلف بررسی و کاملاً رد شد)، علینژاد در 15 دی ماه اینگونه توئیت کرد:
در کمال تعجب، دو سه روز بعد، شماری از روزنامههای اصلاحطلب به این خواست علینژاد برای ادامه عملیات روانی آغازشده توسط بخشی، لبیک گفتند و تیر یک خود را به آن اختصاص دادند!
به هر حال، در پیوند با این موضوع، دستکم سه سوال اصلی وجود دارد که امثال علی ربیعی باید جواب دهند، یعنی اصلاحطلبانی که در برابر این دعوی که «اصلاحطلبان دیگر چندان اعتقادی به آرمانهای انقلاب ندارند»، ناراحت و رنجیدهخاطر میشوند و انکار میکنند.
سوال اول اینکه، چه خط ممیزی تفکرات امروز برخی اصلاحاتیهای رادیکال را که به صراحت از عبور خود از انقلاب و ولایت فقیه و حتی اصل حکومت دینی می گویند و امثال علینژاد وجود دارد؟ سوال دوم اینکه، چرا وقتی چنین اقدامات وطنفروشانهای از جانب امثال علینژاد در دیدار با دشمنترین دمشنان ایران صورت میگیرد، معمولاً هیچ انتقاد جدی از سوی چهرههای شناختة شده جریان اصلاحات خطاب به آنها دیده نمیشود؟ آخرین باری که خود علی ربیعی، از چهرههای سابق اصلاحطلب که امروز در خارج از کشور به اپوزیسیون نظام تبدیل شدهاند، انتقاد کرده، کی بوده است؟ سوم اینکه، چرا حتی یک اصولگرا هم میان خبرنگاران و فعالان سیاسی مهاجرتکرده از ایران وجود ندارد که تبدیل به اپوزیسیون نظام شده باشد، یا به دیدار دشمنان ایران رفته باشد و تازه دیدار خود را در بوق و کرنا کرده باشد؟
شاید بد نباشد مروری به سوابق علینژاد داشته باشیم تا روند مسخ یک خبرنگار اصلاح طلب به یک عنصر ضدانقلاب و حتی «ضدایران» را روشنتر ترسیم کرده باشیم.
مسیح علی نژاد، با نام اصلی «معصومه علینژاد قمی»، زاده 1355 در روستای قمی کلای بابل، در خانوادهای مذهبی و وفادار به نظام است. او کار خبری خود را در دوره اصلاحات و از روزنامه همبستگی (1378) آغاز کرد. او بعد در کسوت خبرنگار پارلمانی خبرگزاری «ایلنا»، با نوشتن گزارشهای جنجالی از مجلس نامی برای خود دست و پا کرد.
او در نهایت به جرم افشای اسناد اداری مجلس و بیاحترامی به قوانین، از مجلس هفتم اخراج شد. او کار خبری خود را با روزنامههای «شرق»، «بهار»، «وقایع اتفاقیه» و «هم میهن» ادامه داد و در نهایت آخرین روزنامه داخلی که با آن کار کرد، اعتماد ملی، ارگان حزب اعتماد ملی مهدی کروبی بود.
در همین روزنامه بود که مقالهای با عنوان «آواز دلفینها» نگاشت که در آن رفتار مردم کشورمان در استقبال از رئیس جمهور وقت (محمود اجمدی نژاد) را به رفتار دلفینها با مربی آموزشدهنده برای به دست آوردن غذا تشبیه کرد. جنجال بر سر توهین این مقاله به مردم و رئیس جمهور ایران به قدری بالا رفت که مهدی کروبی مدیر روزنامه و حزب اعتماد ملی مجبور به عذرخواهی شد. جالب اینکه هوراکشیدنهای مطبوعات خارجی برای علینژاد، با هدف به تور انداختن او، از همان زمان فعالیت به عنوان خبرنگار پارلمانی شروع شد.
روزنامه «فایننشال تایمز» بریتانیا، در مقالهای با عنوان «خاری در پهلوی مجلس محافظهکار ایران» (28 می 2005) تشویق و به اصطلاح در بوق کردن او را کلید زد. چاپ یکی دو مقاله این چنینی در مطبوعات غربی کافی بود که علینژاد برای هر چه بیشتر نمایاندن خود در چشم غربیها، مصاحبههای گستاخانهتری با نمایندگان مجلس صورت دهد و در نهایت کارش به افشای اسناد و مکاتبات درونی مجلس هفتم بکشد. روند پرترهسازی از علینژاد توسط مطبوعات غربی در مقالاتی چون «مسیح در برابر احمدی نژاد» (7 می 2008، هفتهنامه تایمز آمریکا) ادامه یافت تا او را به زاویه گیری هر چه بیشتر نسبت به منافع کشورش تشویق کند. امری که متأسفانه نه تنها درباره علینژاد که در مورد بسیاری دیگر از روزنامهنگاران اصلاحطلب هم جواب داد.
مهمترین توهمی که اینگونه مقدمهچینیهای رسانههای خارجی برای این دسته از روزنامهنگاران ایجاد میکنند، این است که هر چه قدر در داخل کشور مواضع تندتری علیه نظام اتخاذ کنند و گزارشهای جنجالیتری بنویسند، جایگاهی ارزشمندتر در نزد رسانههای غربی مییابند و به محض خروج از ایران درهای شغل خوب، شهرت و حقوق و مزایای قابل توجه گشوده به روی آنهاست، غافل از اینکه سرمایهگذاری خارجیها روی یک چهره خبری، بازپرداختی گزاف در پی خود دارد. او در سال 1386، به بهانه ادامه تحصیل راهی لندن شد. علینژاد که تحصیلات درست و حسابی در داخل وطن نداشت، برای تحصیل شهر گران قیمت لندن و داشنگاه «آکسفورد بروکز» را انتخاب کرد.
در همان دوران (2008-2011) صحبتهایی درباره ارتباط او با تیم مهاجرانی-بهنود وجود داشت و اینکه از جانب آنها حمایت مالی میشود. البته شواهدی هم از کمکهای «م - ه» که بعد از انتخابات دهم به بهانه سرکشی به دانشگاه آزاد واحد آکسفورد به آنجا رفته بود، به شبکه روزنامهنگاران سبز لندننشین وجود داشت.
در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری در خرداد 88، او که به ایران آمده بود، به طور علنی و پر سر و صدا فعالیت به نفع میرحسین موسوی را آغاز کرد و عکسهای او در آن دوران در راهپیماییهای انتخاباتی طرفداران موسوی در اینترنت موجود است. بعد از رفتن دوباره او از ایران و در ایام فتنه، او یکی از فعال ترین تهییجکنندگان طرفداران موسوی و کروبی به حضور خیابانی، از طریق شبکههای اجتماعی بود.
علینژاد که فرصت را برای مطرح کردن دوباره خود مهیا دید، با حمایت اتاق فکر جنبش سبز در لندن (گنجی-سروش-کدیور-بهنود –هوشنگ اسدی-نوشابه امیری-مهاجرانی) با مصاحبه با کسانی که به گفته او خانواده قربانیان ظلم جمهوری اسلامی بودند و به ادعای او عزیزانشان را در راهپیماییها از دست داده بودند، توانست نقش مهمی در تحریک احساسی طرفداران فتنه سبز و پروژه کشتهسازی در آن ایام ایفا کند.
در چند ماهی که کشور دچار آشوبها و ناآرامیهای حاصل از عدم تمکین نامزدهای شکستخورده به قانون و خیانت اطرافیانشان بود، علینژاد تا توانست با کشف فلان شهید درگیریها و فلان مجروح آشوبهای فتنهگران، در عرصه مطبوعات اپوزیسیون ترکتازی کرد.
با جمعشدن بساط فتنه و آرزو به دل ماندن دشمنان نظام، علینژاد که دید صحنهگردانی و معرکهگیریهای احساسی او دیگر خریداری ندارد، یک برگه دیگر از آستین رو کرد. پروژههای تبلیغاتی که علینژاد به راه میاندازد، کاملاً در تطبیق با نقشههای میانمدت و درازمدت پستوهای امنیتی و اطلاعاتی غربی، به ویژه بریتانیاست. «کمپین آزادیهای یواشکی زنان»، که با فروکش کردن جنبش سبز و کسادی کار علینژاد علم شد، پیشبرنده یکی از پروژههای اصلی دشمنان نظام در جهت مسخ فرهنگی و استحاله ارزشی است.
او در این صفحه فیس بوکی (با حمایت شخص مارک زاکربرگ مدیرعامل و صاحب فیسبوک) از زنان و دختران داخل کشور میخواهد که عکسهای بیحجاب خود را در عرصههای عمومی (کوچه و خیابان و پارک و…) با دیگران به اشتراک بگذارند تا به این طریق، ضمن دهنکجی به قوانین جمهوری اسلامی، قبح بیحجابی را هم در سطح جامعه بشکنند. متأسفانه در ماههای اول راهاندازی این کمپین، تعدادی از زنان و دخترانی که مع الاسف (به دلیل ضعفهای فرهنگی و کمکاریهای دستگاههای متولی فرهنگ کشور) دچار غربزدگی و بحران هویتی هستند، به دعوت او پاسخ دادند و عکسهای شخصی باحجاب و بیحجاب خود را در اختیار علینژاد گذاشتند.
صفحه او تا نزدیک 400 هزار لایک دریافت کرد و اینجا بود که رسانههای غربی، خوشحال از اینکه یک کار تبلیغاتی ضدارزشی علیه باورهای مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی، تا حدی با اقبال روبه رو شده است، شروع به تبلیغ و ترویج (Promote) این صفحه کردند. حتی روزنامه گاردین لندن هم ضمن مصاحبه با علی نژاد به معرفی این صفحه پرداخت. صحنه گردانی پشت پرده سرویسهای غربی در این مورد وقتی آشکارتر شد که در فوریه امسال، تشکیلاتی به نام «مجمع ژنو برای حقوق بشر و دموکراسی» (مجموعهای از 21 مؤسسه پوششی غربی برای تحت فشار قرار دادن حکومتهای مخالف غرب و جریانسازی تبلیغاتی علیه این کشورها)، صرفاً به دلیل راهاندازی این صفحه فیسبوکی جایزه سال «حقوق زنان» خود را به علینژاد اهدا کرد.
البته با گذشت چند ماه اولیه از راه اندازی این کمپین، و رو شدن دست علینژاد و انگیزههای سیاسی او برای کوبیدن نظام و اعتقادات مردم ایران (البته تمام شدن تاریخ مصرف آن برای غرب) و جواب نگرفتن ترفندهایی چون اضافه کردن بخش «آزادیهای یواشکی مردان» و اباطیلی از این دست، تعداد طرفدارن این صفحه به شدت افت کرد و کمکم در بین مخاطبان داخلی آن به محاق رفت. به تدریج بسیاری از چهرههای اپوزیسیون و به ویژه زنان، بابت سوءاستفاده علینژاد از عکسهای بیحجاب زنان، برای مطرحکردن خود و جایزه گرفتن به انتقاد از او پرداختند. افت مخاطبان و بالاگرفتن اعتراضات موجب شد که علینژاد کمکم کرکره ماجرا را پایین بکشد و به دنبال علم کردن یک شوی تبلیغاتی دیگر بگردد.
به نظر میرسد نسبت مستقیمی میان پرده دری و گستاخی هر چه بیشتر از یک سو، و افزایش منافع مالی روزنامهنگار مورد نظر از سوی سرویسهای اطلاعاتی-امنیتی غربی وجود دارد. مسیح علینژاد بعد از فروکش کردن اقبال نسبت به کمپین کذاییش، برای تحت توجه ماندن، دست به افشای اسرار حریم شخصی و جریانات خصوصی زندگی خود کرده است. او که به تازگی با خبرنگار شبکه «بلومبرگ»، فردی به نام کامبیز فروهر، پس از مدتها رابطه، ازدواج کرده است، به خیال خود قصد دارد قبح بازگو کردن احساسات شخصی و مسائل عاشقانه را در جامعه (بحمدالله) سنتی و مبتنی بر حیای ایران بشکند و به نوعی پیشتاز آزادی زنان به سبک غربی شود. انتشار عاشقانههای او و همسرش که علینژاد را «عقاب قمی کلا» میخواند در صفحات شخصی شبکههای اجتماعی، نشان از به سیم آخر زدن علینژاد و تلاش برای خرابکردن همه پلهای پشت سرش دارد.
اتفاقاً یکی از اولین قربانیان این نوع پردهدریهای علینژاد، خانواده مذهبی خود اوست. گویی بعد از دست به دست شدن عکسهای بیحجاب و پستهای او درباره روابطش با معشوقش، در روستای زادگاهش، پدر او که مردی محترم و به شدت مذهبی است دچار تألمات روحی شدید شده و کلاً ارتباطش را با دخترش قطع کرده است.
علینژاد یکی از پیشتازان سبک سیاهنویسی درباره مسائل داخل ایران در میان روزنامهنگاران اصلاحطلب است. او با دادن پیچ و تابهای احساسی به نوشتههایش، سعی میکند از کاه کوه بسازد و سادهترین مسائلی که وقوع آن در همان انگلستان محل اقامت او امری طبیعی و معمول است، به گردن حکومت ایران بیاندازد. او که تخصص خود را در یافتن و مصاحبه گرفتن با بستگان زندانیان مسائل امنیتی در ایران میداند، بارها با فرصتطلبیهای خود، روند رسیدگی به پرونده افراد مورد نظر را با مشکل مواجه کرده و به اصطلاح موجب وخیمترشدن اوضاع آنان شده است. مثلاً وقتی یک زندانی امنیتی، بعد از مدتی، به مرخصی میآید یا به طور مشروط آزاد میشود، به جای اینکه به او فرصتی برای رسیدگی به خانواده و استفاده از فرصت آزادی یا مرخصی داده شود، توسط روزنامهنگاران خارجنشین، و در رأس آنها علینژاد، تحریک میشود تا مصاحبه کند و با موضعگیریهای نامربوط موجبات پشیمانی مقامات قضائی از دادن فرصت به خود را فراهم آورد. به واقع علینژاد به مانند یک روباه بو میکشد تا دریابد کدام زندانی پای از زندان بیرون گذاشته، تا با راه انداختن یک مصاحبه جنجالی، و بعد دادن تحلیلهای و مقالات سوزناک درباره او، فرد مورد نظر را وادار به موضعگیری علیه نظام کند.
یکی دیگر از شیوههای او برای مطرحکردن خود و به اصطلاح ارائه مصاحبههای داغ، تماس با مسؤولان جمهوری اسلامی در درون کشور بود. در اوایل کاربرد این شیوه، بعضاً مسؤولان با تصور اینکه با خبرنگاری از داخل کشور و وابسته به خانواده رسانهای درون کشور مواجهند، حرفهایی میزدند که انتشار آن توسط علینژاد، موجب سوءاستفادههایی میشد. کم کم با لو رفتن این شیوه و آگاه شدن مقامات کشور نسبت به ماهیت فردی به نام «علینژاد»، دست او از این حربه کوتاه و کوتاهتر شده است و بارها در جواب تقاضای او برای مصاحبه، شخصیتهای داخل کشور او را بابت پناه بردن به دامن اجنبی شماتت و حتی نصیحت کردهاند.
اما در سه چهارسال اخیر، با شدت گرفتن حمایتهای مالی مؤسسات مختلف آمریکایی و بریتانیایی از این مزدور سیاسی، او عملاً به یک ربات تحت کنترل اتحادیه دشمنان ایران (آمریکا، بریتانیا، رژیم صهیونیستی، سعودی و....) درآمده که حاضر به دادن هر سرویس سیاسی به آنهاست. مأموریت اصلی او به ویژه در یک سال اخیر (از مقطع اغتشاشات دی ماه 96) ورود به هر نوع شکاف یا گسلی است که میتواند منجر به تنش اجتماعی شود. او اصولاً آموزش دیده که با ورود به این نوع نقاط گسل و شکاف، با عملیات تبلیغاتی و جنگ روانی، دوقطبیهای اجتماعی را هر چه بیشتر تحریک و تعمیق کند که یک نمونه آن تلاش برای ایجاد تقابل میان «زن با حجاب-زن بیحجاب» و رساندن آن حتی به مرز درگیری فیزیکی است.
به هر حال، «مسیح علینژاد»، امروز صرفاً یک «فعال سیاسی» یا «رسانة ای» نیست. او محصول کارخانه «چهرهسازی» با آخرین شیوهها و متد «پرسونال برندینگ» سرویسهای اطلاعاتی چون سیا و امآی سیکس است. تجربه چند دههای این سرویسها در برجستهکردن چهرههای معمولی و برکشیدن آنها به تصویر یک «مبارز راه آزادی» یا «دموکراسی» یا «حقوق بشر» یا «حقوق زنان»، دستکم از دوران جنگ سرد با بلوک شرق، توسط سیا و امآی 6 آزموده شده است و اصولاً یکی از ابزراهای مهم این سرویسها در تقابل با کشورهای «یاغی» (از منظر نظام سلطه) است. با این تفاوت که امروز، گستردگی و کثرت ابزارهای ارتباطی و به طور خاص، شبکههای اجتماعی دست سرویسها را برای انجام این نوع عملیات «چهرهسازی» بازتر کرده است.
دیدار پومپئو با علینژاد، صرفاً دیدار وزیر خارجه آمریکا با یک فعال ضدانقلاب نیست. او در واقع به دیدار یکی از محصولات آکادمی جنگ نرم این کشور در تقابل با سرسختترین دشمن نظام سلطه یعنی جمهوری اسلامی ایران رفته است تا از «زحمات» او شخصاً تقدیر کند.
متأسفانه، آلبوم تصاویر کارنامه سیاسی اصلاحطلبان، از این دست عکسهای یادگاری با سران و مقامات سیاسی دشمنان ایران کم ندارد. لازم است امثال آقای ربیعی، عمیقتر از «اختلاف سلیقه» و «اختلاف برداشت» به این ماجرا نگاه کنند، شاید که گیر کار اصلاح طلبان را بهتر درک کنند.
[1] https://www.bultannews.com/fa/news/71967