ماهان شبکه ایرانیان

یادداشتی از رضا اسماعیلی

شعر آیینی فقط این نیست که می‌بینیم

رضا اسماعیلی معتقد است: شعر اصیل آیینی تنها مدح و منقبت، سوگ و مرثیه و تحریک احساسات نیست؛ هرچند در دهه‌های اخیر پیشخان شعر آیینی ما بیشتر به این‌گونه از اشعار مُزیّن شده است.

شعر آیینی فقط این نیست که می‌بینیم

این شاعر در یادداشتی که با عنوان «شعر آیینی و پرسشی سهل و مُمتنع» در اختیار ایسنا گذاشته، آورده است: وقتی گفته می‌شود رسالت شاعر آیینی تنها منقبت‌گویی و مرثیه‌سرایی نیست، گروهی که شعر آیینی را تنها در مناقب و مراثی خلاصه می‌کنند، متعجب و حیرت‌زده می‌پرسند: «مگر شعر آیینی چیز دیگری هم می‌تواند باشد؟!» آری، به راستی نیز ما با سوالی چالش‌برانگیز و «سهل و ممتنع» مواجهیم. سهل و آسان از آن جهت که مطالبه‌ اکثر خوانندگان و خواهندگان شعر آیینی که در محافل و مجالس دینی و هیئات مذهبی شرکت می‌کنند، چیزی جز «مناقب و مراثی» نیست، و سخت و دشوار از آن جهت که نمونه‌های اصیل و متعالی شعر آیینی که خلاف این امر را ثابت کند، در مقایسه با خیل مجموعه شعرهایی که روزاروز با این پیشانی‌نوشت منتشر می‌شوند، آن‌قدر قلیل و انگشت‌شمارند که خود به خود این تعریف و توصیف ناقص از شعر آیینی مُهر تایید می‌خورد و به رسمیت شناخته می‌شود. 

ولی حقیقت چیز دیگری است. شعر اصیل آیینی تنها مدح و منقبت، سوگ و مرثیه و تحریک احساسات نیست؛ هرچند در دهه‌های اخیر پیشخان شعر آیینی ما بیشتر به این‌گونه از اشعار مُزیّن شده است؛ اشعاری که در درازمدت مردم را به سطحی‌نگری و ساده‌پسندی عادت می‌دهد. علت این امر نیز ناگفته پیداست: اقبال و استقبال هیئات مذهبی و جشنواره‌های دولتی از شعرهای صورتی و مناسبتی به اعتبار شورآفرینی، مجلس گرم‌کنی، و همخوانی و همخونی با ذوق و ذائقه مخاطب عام. 

برای پایان دادن به مُجادلات بی‌نتیجه و رسیدن به اجماع در ارائه تعریفی جامع و مانع، شایسته‌تر آن است که شعر آیینی را به دو شاخه «مذهبی» و «معنوی» تقسیم کنیم تا قضاوت عادلانه‌تری نسبت به این گونه ادبی داشته باشیم. زیرا با ظهور نسلی از شاعران جوان آیینی که با لحاظ همه دقایق و ظرایف و مراقبه و محاسبه‌ای قابل ستایش در این وادی گام برمی‌دارند، و به راستی نیز آثار قابل تامل و درخشانی بر گنجینه ادب پارسی افزوده‌اند، صدور حکم کلی و به یک چوب راندن همه شاعران آیینی دور از انصاف و تقوای ادبی است. 

شعر مذهبی، شعر معنوی

شعر مذهبی شعری است که با رویکردی تجلیلی، توصیفی، اسطوره‌ای و فرقه‌ای به بزرگان دین می‌پردازد و موضوع اصلی آن «مدح و منقبت» و«سوگ و مرثیه» است. شعری سهل‌الوصول و سفارشی که برای جلب رضایت مشتری از بزرگان دین به جای «تندیس عزت»، «تندیس مصیبت» می‌سازد! شعری یک بار مصرف که عمود خیمه آن شورآفرینی با دامن زدن به عصبیت‌های مذهبی - شیعه و سنی - است. شعر مذهبی نوعی معامله و دادوستد با خدا است. مُحرک شاعر مذهبی برای سرودن در اکثر موارد ثواب و پاداش است. گاه این پاداش دنیوی است (شرکت در جشنواره، کسب رتبه، صله و سکه) و گاه اخروی (جنات تجری من تحتهاالانهار، درخواست شفاعت و...)، زیرا شاعر مذهبی هنوز به این حقیقت روشن ایمان نیاورده است که:
«تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده‌پروری داند»

شعر مذهبی محصول نوعی حسابگری دینی است و شاعر آن بر اساس همین حسابگری‌ها برای اهل بیت شعر می‌گوید. یعنی بیتی می‌گوید و بیتی در آخرت را طلب می‌کند. قصیده‌ای می‌گوید و قصری در آخرت را قصد می‌کند! این جنس از عبادت به قول حضرت امیر(ع)، عبادت تاجرمآبانه است. یعنی من با خدا وارد نوعی داد و ستد شده‌ام. برای خاندان رسالت شعر می‌گویم که در دنیا به من بگویند «شاعر آیینی»،«ذاکر آل‌الله»، «مداح اهل بیت» و... یک قداستی توی جامعه برای خودم دست و پا کنم. موقعیت و جایگاهی که به وسیله آن بتوانم خودم را بالا بکشم.
اما در شعر معنوی که منبعث از جهان‌بینی توحیدی و روح معنویت است، شاعر با نگاهی «فرامذهبی» و رویکردی تحلیلی و معرفت‌شناسانه - به قصد اسوه‌سازی - به بازنمایی سیمای بزرگان دین می‌پردازد. رمزگشایی از حقیقت دین با بازخوانی تفکر اصیل دینی، ترسیم سیمای «انسان کامل» و تبیین مولفه‌های «سبک زندگی اسلامی» هدف غایی و نهایی شعر معنوی است. دیگر این‌که شعر معنوی بر خلاف شعر مذهبی که مشاطه‌گر «صورت» است، سخنگوی سیرت، آینهِ‌دار حقیقت‌ و سرچشمهِ‌ بصیرت‌ است. جانمایه «شعر معنوی»، «ایمان و اخلاص» و محصول آن «عمل صالح» است، چرا که «قربه الی‌الله» ، بدون چشم‌داشت و بر اساس یک انگیزه و نیاز درونی سروده می‌شود. اما متاسفانه به خاطر افراط در پرداختن به مراسم و مناسک مذهبی که منجر به غلبه صورت‌گرایی و ظاهربینی و غفلت از دین‌ورزی عالمانه می‌شود، شعر معنوی در جامعه امروز ما شعری غریب و حاشیه‌نشین است. پیش‌تر نیز در یادداشتی مستقل به این دقیقه اشاره کرده بودم که بعد از انقلاب شعر ما مذهبی‌تر شده، ولی معنوی‌تر نشده است. چرا که اگر معنوی‌تر شده بود، باید به مقوله‌های بنیادی‌تری چون: توحید، نبوت، معاد، وحدت، عدالت،  و سیره عملی بزرگان دین بیش از مدح، منقبت، سوگ و مرثیه می‌پرداختیم. آری، بی هیچ تردیدی، برای صعود به قله‌های کمال انسانی و احیای روح اخلاقی - که در جامعه ما  به بیماری در حال احتضار می‌ماند - امروز به شعر معنوی بیش از شعر مذهبی نیاز داریم.
با بررسی سیر تکوینی و روند تکاملی شعر آیینی و بازخوانی اشعار قله‌های شعر و ادب پارسی درمی‌یابیم که رسالت اصلی شعر دینی از رودکی تا نیما، نشر و ترویج آموزه‌های اخلاقی، احیای کرامت‌های انسانی، انتشار بینایی و دانایی، و  مقابله با جهل و خرافه و گزافه بوده است و مداحی و مرثیه‌خوانی بخش بسیار کوچکی از آثار بزرگان ادبی را به خود اختصاص داده است. نمونه شاخص آن حضرت لسان‌الغیب حافظ شیرازی است که جانمایه اصلی غزل‌هایش نه مدح و منقبت یا سوگ و مرثیه، بلکه حکمت، عرفان و مقابله با برداشت‌ها و تفسیرهای غلط و خرافی از دین و آیین است.


«حافظ» با چه کسانی مشکل دارد؟! 

از آن‌جا که حافظ شاعری معنوی است و نگاهی جهان‌شمول و «فرامذهبی» به عالم هستی دارد، در دین بیش‌تر به دنبال «وصل» است تا «فصل»؛ چیزی که امروز عالمان روشن‌اندیش آن را «تقریب مذاهب» می‌نامند. از نگاه حافظ، نگاه فرقه‌ای و قبیله‌ای بزرگ‌ترین آفت دین و آیین است؛ آفتی که اختلافات مذهبی را شعله‌ور می‌سازد و «حقیقت» را به خاک سیاه می‌نشاند. از همین رو است که هوشمندانه هشدار می‌دهد: 
«جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»

با بازخوانی غزل‌های «حافظ» به روشنی درمی‌یابیم که مشکل او به عنوان شاعری دین‌آگاه، مجتهد و موضع‌مند با انسان‌های مذهبی است، نه انسان‌های معنوی. مشکل حافظ با خرقه‌پوشان زهدفروشِ ظاهربینی است  که از درک و فهم مغز و باطن دین عاجزند و تنها به پوسته دین چسبیده‌اند. و جالب‌تر این‌که مسلمانی دیگران را نیز با متر و معیار خود می‌سنجند و بی هیچ پروایی حُکم می‌دهند که چه کسی مسلمان است و چه کسی نامسلمان! در واقع حافظ با تازیانه شعر به این گروه از دین‌داران تاجرصفت می‌تازد و به دنبال باز کردن مُشت آنان است. آنان که با سکه دین به تجارت دنیا و آخرت مشغولند و با دینداری کاسب‌کارانه، از خدا انتظار دارند که بهشت را به صورت شش‌دانگ به نام آنان سند بزند! روی سخن حافظ در شعرهایی از جنس زیر با این جماعت است:

«عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت»

***

«به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟
بخواست جام می و گفت «عیب پوشیدن»»

***

«دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش»

***

«آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو»

***

«حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را»

با عنایت به مطالبی که گفته شد، می‌توان نتیجه گرفت که رسالت اصلی و اصیل و هدف غایی و نهایی شاعران دینی و آیینی پیش و بیش از آن که مداحی و مرثیه‌خوانی باشد، تبلیغ و تبیین آموزه‌های وحیانی و قرآنی - بخصوص توحید و یکتاپرستی - نشر و ترویج فضایل اخلاقی و کرامت‌های انسانی، مقابله با جهل و خرافه و گزافه، نقد سلوک دینی، و تقویت گفتمان اصلاح‌گرانه است. همچنان که در آیه 39 سوره مبارکه احزاب بر این مهم تاکید شده است: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ». همچنین در فرازی از زیارت اربعین می‌خوانیم: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک عن الجهاله و حیره‌الظلاله» امام حسین علیه السلام خون قلبش را به آستان الهی هدیه داد تا بندگان را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت گمراهی رهایی بخشد.» در آثار شاعران بزرگی چون سنایی، عطار، فردوسی، مولانا، نظامی، ناصرخسرو، سعدی، حافظ، بیدل، اقبال، و پروین اعتصامی نیز پیش و بیش از مدح و منقبت و سوگ و مرثیه با «تحمیدیه» روبه‌رو هستیم؛ اشعاری که در ستایش و تسبیح ذات اقدس پروردگار و تکریم «یکتاپرستی» سروده شده‌اند.


و خدایی که در این نزدیکی است

در پایان این نوشتار، شما را دعوت به زمزمه شعری از سهراب سپهری با عنوان «سوره تماشا» می‌کنم. شاعری که هر چند - به تعبیر امروز - «شاعر آیینی» نیست، ولی جان و جهان شعرش سرشار از گزاره‌های انسان‌ساز معنوی و روحانی است؛ گزاره‌ای که دکتر شفیعی کدکنی نیز در مقاله «در باره حجم سبز» بر آن مُهر تایید می‌زند: «طرز بیان سپهری بی‌شباهت به بعضی از کتب مقدس نیست. از تورات و انجیل و قرآن تا ودا و گاتاها و این لطافت و تاثیر گفتار او از همین آشنایی وی با زبان کتب مقدس و احتمالا مداومت در خواندن آنها سرچشمه گرفته... برای نمونه سوره تماشا که یادآور سوگندهای قرآن است.»

(شفیعی کدکنی، محمدرضا، با چراغ و آینه، تهران، سخن، چاپ پنجم 1394، ص 546.)

سهراب در این شعر شگفت - بی آن‌که به نمادها و واژگان کلیشه‌شده دینی متوسل شود - با روایتی بدیع، هوشمندانه و بی‌بدیل از دین، چشمان خواب‌زده ما را در زلال بیداری می‌شوید و روح‌مان را در کجاوه‌ای از نور و شعور به ملاقات خدایــی می‌برد که در همین نزدیکی است. با استناد به شعر «سوره تماشا» که همه مولفه‌های یک شعر ارجمند و فاخر معنوی را در خود جمع دارد، می‌توان گفت شاعر آیینی اصیل کسی است که پیش و بیش از پرداختن به مدح و مرثیه، با بهره‌مندی از دانش و بینش گسترده ادبی و دینی، به دنبال اجتهاد و اندیشه‌ورزی باشد – این‌چنین باد.  

«به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه‌ای در قفس است.
حرف‌هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد.
و به آنان گفتم: 
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ.
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید.
لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید.
و من آنان را، به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز، و به افزایش رنگ.
به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخن‌های درشت.
و به آنان گفتم:
هر که در حافظه چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام‌ترین خواب جهان خواهد بود.
آن‌که نور از سر انگشت زمان برچیند
می‌گشاید گره پنجره‌ها را با آه.
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این می‌خواهید؟
می‌شنیدیم که به هم می‌گفتند:
سحر می‌داند، سحر!
سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند.
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد.
خانه‌هاشان پر داوودی بود
چشمشان را بستیم.
دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش
جیبشان را پر عادت کردیم.
خوابشان را به صدای سفر آینه‌ها آشفتیم.»

(سپهری، سهراب، هشت کتاب، تهران، کتابخانه طهوری، چاپ هشتم، ص373 تا 376.)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان