بگذارید از تیم برتون این هنرمند نابغه و افسرده شروع کنیم. نابغهای که دوران کودکی و جوانی سخت و عجیبی را پشت سر گذاشت؛ در مدرسه همکلاسیهایش از او میترسیدند و یا مسخرهاش میکردند و در انزوا بزرگ شد. از همان نوجوانی طراحی میکرد و نقاشیهای دستی با کاراکترهایی عجیبوغریب و موهم میکشید که برآمده از جهان بی موویهای ترسناک دهه پنجاه و فیلمهای علمی تخیلی آن دوران بودند. برتون بیش از آنکه به آدمها علاقه و توجه نشان دهد شیفته هیولاها و موجودات عجیبالخلقه بود.
او در سالهای ابتدای جوانی سعی کرد در بخش انیمیشن کمپانی والت دیزی استخدام شود اما شبیه به بسیار دیگری از نوابغ او را نفهمیدند و استعداد خاصش را درک نکردند. او پس زده و حتی اخراج شد، اما نه کم آورد و نه کنار کشید.
![](/Upload/Public/Content/Images/1398/02/29/1125410012s.jpeg)
برتون به زیستن در جهان خودش و کاراکترهای عجیبش ادامه داد تا بالاخره در اواسط دهه هشتاد توانست اولین فیلمش یعنی «ماجرای بزرگ پی وی» را بسازد.
فیلمی که قهرمانش یک شخصیت منزوی و عجیبوغریب شبیه به خود او بود که کسی درکش نمیکند اما او به شکل مهربانانه و همدلانهای سعی دارد که با محیط و آدمهای اطرافش ارتباط برقرار کند و وارد دیالوگ و مفاهمه شود.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم A Beautiful Mind : آتش درون و سرمای خشک بیرون
فیلم آنقدر موفق بود که کمپانیهای مختلف سراغ برتون آمدند تا فیلم دومش را در همکاری با آنان بسازد و البته «ماجرای بزرگ پی وی» مدتها بعد، همین یکی دو سال پیش، مجدداً بازسازی شد.
«بیتل جوس» یکی از فیلمهای کالت دهه هشتاد دومین اثر تیم برتون بود. فیلمی که داستان زوجی را تعریف میکرد که یک خانه جدید میگیرند و بعد از اسبابکشی به آنجا متوجه یک حضور بیگانه در خانه میشوند.
![](/Upload/Public/Content/Images/1398/02/29/1125410106v.png)
یک بیتل جوس، یک روح با بازی مایکل کیتون در آن خانه حضور دارد و سعی دارد انتقامش را از هرکس که وارد آن خانه میشود بگیرد، یک فیلم عجیب که برخوردی فانتزی و سرخوشانه با داستانی تراژیک و ترسناک میکند و همین باعث میشود بسیار خاص و ویژه به نظر برسد. کما اینکه این لحن دوگانه گروتسک (نه دقیقاً گروتسک چراکه گروتسک سویهای کمدی در مواجهه با تراژدی میگیرد اما مصامحتا با همان کارکرد در قالبی فانتزی و نه کمدی) در باقی فیلمهای برتون هم تکرار میشوند و بدل به پایه ثابت آثار او میگردند: مواجهه کارتونی و فانتزی با موقعیتی تراژیک.
موفقیت «بیتل جوس» کار را به آنجا رساند که کمپانی برادران وارنر برای ساخت نسخه سینمایی «بتمن» به سراغ تیم برتون آمد.
![](/Upload/Public/Content/Images/1398/02/29/1125410153j.jpeg)
بت من او بسیار موردتوجه قرار گرفت، به فروش بسیار بالایی دست یافت و همه را شیفته خود کرد و دربارهاش بسیار صحبت شد.
بعدازاین تجربیات حالا او فیلمسازی جوان و استعدادی نوظهور بود که میتوانست با زبان خودش با مردم ارتباط برقرار کند. در تجربه بعدی تیم برتون اولین فیلم بزرگ و مهم خود (از منظر شکل دادن به جهانی که امروز آن را بهعنوان جهان تیم برتونی میشناسیم) را ساخت. فیلمی که سری اول از سه فیلمی بود که بیاغراق میتوان آنها را بهترین فیلمهای تیم برتون تا به امروز و البته شاهکارهای تاریخ سینما دانست: «ادوارد دستقیچی»، «اد وود» و «سویینی تاد».
![](/Upload/Public/Content/Images/1398/02/29/1125410215t.jpeg)
«ادوارد دستقیچی» شبیه به همه فیلمهای عالی دیگر برتون یک قهرمان منزوی و تنها دارد و داستان فردیت خیلی خاص او را تعریف میکند. ادواردی که در نقطهای حاشیهای در یک خانه بزرگ اما خاک خورده و متروک، دور از باقی جهان زندگی میکند و کاری هم به کار کسی ندارد و آزارش هم به کسی نمیرسد اما در گیرودار تقابل سطحی که از جانب دنیای بیرون و آدمها به او تحمیل میشود، از زندگی طبیعی و اجتماعی کنار گذاشته میشود و ذهنیت عامه مردم درواقع او را طرد و بهتنهایی و انزوا تبعید میکند.
شبیه به باقی آثار تیم برتون، جمع و اجتماع نادان از سر نافهمی و بیشعوری تصمیم بر حذف و نابودی فرد نابغه اما عجیب میگیرد.
«ادوارد دستقیچی» پر از ارجاع به فیلمهای محبوب و موردعلاقه برتون در مقام یک خوره فیلم است. از فیلمهای هارور و کریسمسی بگیرید تا علمی تخیلیهای دهه پنجاه.
بسیاری از آیکونها، المانها و شمایلی که در «ادوارد دستقیچی» مورداستفاده برتون قرار میگیرند ریشه در مؤلفههای ژانریک فیلمهایی که گفته شد دارند.
درعینحال برای اولین بار در فیلمهای برتون و به عبارتی هم برای آخرین بار، چراکه در فیلمهای بعدیاش هم بهندرت و یا خیلی کمرنگ پرداخته شده و اصولاً برتون کارگردانی است که از نمایش عاطفه و احساساتی شدن، ابا دارد، در «ادوارد دستقیچی» با یک مود عاطفی، یک رابطه احساسی و به عبارتی عاشقانه عمیق طرف هستیم. ادوارد بعد از ورود به شهر با دختری که نقشش را وینونا رایدر بازی میکند آشنا میشود و این رابطه آن دوتاست.
![](/Upload/Public/Content/Images/1398/02/29/1125410325f.jpeg)
شبیه به شکل روایت در فیلمهای کریسمسی که یک آدم پیر داستانی از گذشته و جوانیاش را تعریف میکند و فیلم چنین آغاز میشود، در اینجا هم این دخترک است که در پیری به خاطراتش رجعت میکند و داستان جوانیاش و ادوارد دست قیچی را برای تماشاگر تعریف میکند. یک نسبت عاشقانه میان آنها در داستانی که او از ادوارد تعریف میکند حس میشود که طعم خوبش زیر زبان تماشاگر میماند. هرچند در مهمترین فیلمهای بعدی او هرگز خبری از چنین مود عاشقانهای نیست.
بعد از ورود ادوارد به شهر، مردم در ابتدا سعی میکنند این موجود عجیبالخلقه را بشناسند و پیش از هر چیز برای او یک کارکرد مصرفی و بهرهجویانه پیدا کنند. دستهای قیچیگونه ادوارد، او را به باغبانی و هرس کردن درختان وامیدارد و بسیار هم در این کار وارد به نظر میرسد.
![](/Upload/Public/Content/Images/1398/02/29/1125410372u.jpeg)
سپس نقش آرایشگر به او محول میشود؛ اما از یکجایی به بعد این نسبت میان او و مردم برهم میخورد و جدالی شکل میگیرد بدون اینکه ادوارد بخواهد بخشی از آن باشد یا داخلش نقش پیدا کند؛ اما جهان بیرون و توحش آدمهای متمدن، فردیت و خواست قلبی او را از بین میبرد.
در اواخر فیلم، وقتیکه او دوباره تنها شده و همه پسش زدهاند، سگی که همدم و رفیقش در شهر بوده پیش او میآید و ادوارد با دست قیچیاش موی او را میزند. لحظهای گذرا و بیتاکید اما شدیداً دردناک و احساساتی.
این شخصیت عجیبوغریب و البته تنها از «ادوارد دستقیچی» به مهمترین و شخصیترین فیلمهای بعدی تیم برتون راه مییابد و در هر فیلم تجربهای غریب را از سر تماشاگر میگذراند. انگار که هرکدام از این شخصیتها سویهای از کاراکتر و تنهاییهای خود فیلمساز باشند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
44