به گزارش ایسنا، رسانهها چه کاغذی و اینترنتی و متعلق به هر سمتوسویی اغلب بخشهایی با عنوان «ادبیات»، «کتاب»، «هنر» و غیره دارند که در آن خواننده را پای حرف و خبر نویسندگان و شاعران مینشانند. در این میان عکس و نام یک عده پررنگتر بهنظر میآید. یک رسانه در طول سال ممکن است با یک شاعر یا نویسنده بارها به گفتوگو بپردازد در حالی که حتی شماره تلفنی هم از دیگری که آثاری در همان سطح خلق کرده است، نداشته باشد. اما اینکه پنهان ماندن رخسار شاعران و نویسندگان از بیتوجهی رسانههاست یا از گوشینشینی خودشان، مسئلهای است که نظرها دربارهاش متفاوت است.
به هر حال رسانهها که در معرفی و شهرت اهل ادبیات نقش دارند گاهی به رفیقبازی متهم میشوند.
تعدادی از اهل قلم و ادبیات در گفتوگوهایی با ایسنا به بیان دیدگاههایشان درباره توجه رسانهها به چهرههای ادبی، جایگاه ادبیات در رسانهها و تاثیر کار ادبیات و روزنامهنگاری بر هم پرداختهاند.
خاصهخرجی برخی رسانهها
علیرضا طبایی، شاعر که مسئول صفحه شعر مجله «جوانان امروز» بوده است به «خاصهخرجی» برخی رسانهها در مطرح کردن شاعران اشاره و اظهار میکند: متاسفانه این موضوع از گذشته بوده و حالا هم به صورت بسیار تلختری ادامه دارد. کسانی که در راس و مسئولان تاثیرگذار رسانههای ادبی و هنری و به طور کل رسانهها هستند، خاصهخرجی میکنند؛ یعنی با کسانی که دوست و در ارتباط هستند، یا برایشان منفعتی دارد برای اینکه بده بستانی شکل بگیرد و بهرهای ببرند به آنها بیشتر بها میدهند و اعتبار میبخشند و مطرحشان میکنند و متاسفانه سر کسانی که راه به جایی ندارند و با رسانهها آشنایی ندارند، بیکلاه میماند. متاسفانه همیشه این غبن برای اصحاب ادب و دوستداران ادب میماند که چرا نباید در رسانهها کسانی باشند که بخواهند ادبیات و هنر ما را اعتلا ببخشند و با دیده سوداگری به این کار نگاه نکنند.
شاعرانی که اسمشان برده نمیشود
رشید کاکاوند، شاعر و مجری رادیو و تلویزیون میگوید: خیلی جالب است که اگر شاعری مورد علاقه و پذیرش سیستم نیست صدا و سیما اجازه نمیدهد این شاعر مطرح شود، اما این عجیب است که شعر این دسته شاعران خوانده میشود، ولی اسمشان برده نمیشود.
او همچنین بیان میکند: بهطور ناخودآگاه برخی شاعران، چه قدیمی و چه تازهکار، چه متوسط و چه درجه یک، به شکل کاملا طبیعی از رسانه محروم میشوند. هر کس اندیشهاش با اندیشه حاکمیت سازگار نیست، جواز و مهلت و موقعیت پیدا نمیکند که از طریق رسانهها خودش را نشان دهد. ضمن اینکه مطبوعات هم در فشار هستند، اگر یک کار چاپ کنند هزار ناظر هست که آنها را منع کند، صداوسیما هم که خودش در این مسائل ناظر است و سختگیریهای خودش را دارد و این باعث شده شعر ما به یک شعر دوقطبی تبدیل شود؛ یک دسته بهخاطر ایدئولوژیشان تبلیغ میشوند. دسته دوم شاعران خیلی خوبی هستند که رسانه ندارند و شاعران غیررسمی محسوب میشوند.
شاعرانی که مظلوم واقع میشوند
«بعضی از شاعران ما ارتباطاتی با حوزه رسانه از طریق دوستی و رفاقت دارند و خبرنگار هم سعی میکند شاعر مورد علاقهاش را راضی نگه دارد»؛ این را کریم رجبزاده، شاعر در حالی بیان میکند که معتقد است به حق یا ناحق، کمک بیشتری به شناختهشدن آن شاعر میشود و میگوید: شاعرانی هم هستند که مظلوم واقع میشوند، شاید چون ارتباط رسانهای لازم را ندارد و این طبیعی هم هست و در نهایت مورد توجه قرار نمیگیرند و مظلوم واقع میشوند. ما در عرصه ادبیات این تناقضات را داریم و کاری هم نمیشود کرد و به خبرنگاران هم خردهای نمیتوانیم بگیریم.
آسیبهای در کمین ارتباط شاعران با رسانهها
مصطفی محدثیخراسانی، شاعر که تجربه روزنامهنگاری دارد میگوید: این یک واقعیت است که چون رسانههای ما حقوق مادی و معنوی شاعران را رعایت نمیکنند، نقشی که شاعران میتوانند در رسانهها ایفا کنند، نقش اصیل و شایستهسالاری نیست؛ این موجب میشود کسانی به رسانهها راه پیدا کنند که میخواهند مطرح شوند، پس به هر قیمتی به حضور در رسانهها تن میدهند.
او میافزاید: از طرفی کسانی که مناعت طبع و شانی برای خودشان قائل هستند، با برخوردها و مناسبات سبک و بدون شان برخی رسانهها حاضر به همکاری با آنها نمیشوند و این هم خود آسیب دیگری است. البته این مسئله به این معنا نیست که تمام کسانی که با رسانهها همکاری دارند، حاضرند به هر قیمتی به حضور در رسانهها تن دهند. اینها آسیبهایی در کمین ارتباط شاعران با رسانهها است و باعث شده در صداوسیما با وجود ظرفیتهای بالایی که شعر و ادبیات ما در کشور دارد، یک برنامه در شان شعر و ادبیات نداشته باشیم و فقط همین کارهای غیرکارشناسی، دمدستی و معمول انجام شود.
رسانهها دنبالهرو هستند
حسین سناپور، داستاننویس که سابقه رونامهنگاری دارد معتقد است رسانهها توانایی تشخیص دوغ از دوشاب را ندارند، پس نمیتوانند حتی تکلیف خودشان را هم با کتابها و نویسندگان معلوم کنند، چه رسد به این که بتوانند با نقد و گزارش نگاهشان را به جامعه کتابخوان هم منتقل کنند.
او میگوید: رسانهها دنبالهرو هستند و به همین دلیل هم به جای اینکه خودشان کتابها و نویسندگان را خوب بشناسند و ارزشگذاری کنند، منتظر ارتباط و تماس آنها میمانند. به همین دلیل هم هر نویسندهای که باهاشان تماس بگیرد و ارتباط داشته باشد، کموبیش دیده میشود و بقیه نه. یا در بهترین حالت منتظر میمانند تا کسی مشهور شود و آنگاه سراغش بروند، به جای اینکه خودشان صاحبنظر باشند و کتابی و نویسندهای را واجد ارزش ببینند و بعد سراغش بروند.
زینتبخش نشریات
علی مسعودینیا، شاعر و روزنامهنگار نیز که معتقد است به انتخاب خود شاعران نبوده که بخواهند از رانت ژورنالیستی استفاده کنند، اظهار میکند: اکثریت مدیران ژورنالها خودشان ادبیاتی و فرهنگی نیستند و افرادی هستند که ذوق، علاقه و سرمایهای دارند و نشریهای تاسیس میکنند و طبیعتا تصورشان از شعر خوب و شاعر بزرگ چیزی است که همگان بپسندند تا ریسکی در آن نباشد. آنها همیشه تمایل داشتهاند که این چهرههای شناختهشده زینتبخش نشریاتشان باشد، عکسشان را روی جلد بیاورند و راجع به آثار آنها نوشته شود. این تجربهای بوده که خود من هم در دوران روزنامهنگاریام زیاد داشتهام و همیشه این چالش را با مدیران بالادستی داشتهام.
برخورد سلیقهای در رسانه و خفگی شعر
علیرضا بهنام، شاعر و روزنامهنگار هم معتقد است رسانههای ما آنچنان که باید، به وظیفه خود به عنوان یک رسانه عمل نمیکنند و با اشاره به برخورد سلیقهای در رسانه که در دورهای موجب خفگی شعر شده است، میگوید: یک نفر در دورهای که چند روزنامه مهم را در دست داشت به این نتیجه رسید که ما در کشورمان نیاز داریم طبقه متوسط را تقویت کنیم، بنابراین از آنجا که رمان رسانه طبقه متوسط است، پس شعر را بکوبیم. همین فرد با رسانههای پرتیراژی که داشت موفق شد جریان شعر را در اواخر دهه 70، که شکوفا شده بود، خفه کند. این اتفاق باعث شد که آن زمان در آن رسانهها مطالب درباره شعر را چاپ نمیکردند، اما مطالب مربوط به رمان را در صفحه اول چاپ میکردند.
دفترچه تلفن خبرنگار تعیین میکند
کامران محمدی، داستاننویس که تجربه روزنامهنگاری دارد نیز میگوید: این حکایت تازهای نیست. همیشه برخی نویسندهها رابطه بهتری با رسانهها داشتهاند و طبیعتا بیشتر دیده شدهاند و برخی هم در حاشیه زیستهاند. اما این تا حدی به سبک زندگی و خلقیات خود نویسندهها برمیگردد. همه نمیتوانند یا مایل نیستند مدام در چشم باشند و بعضیها مایلند در سکوت و بدون سروصدا به کارشان ادامه دهند. با این حال این شاید یکی از وظایف رسانهها باشد که آثار و چهرههای شاخص را به مخاطبشان معرفی کنند، حتی اگر نویسنده زیاد راغب نباشد. به عبارت دیگر متاسفانه در بسیاری موارد، حرکت تولید خبر، از منبع خبر (نویسنده، ناشر، محافل، جلسات و...) به سمت رسانه است، در حالی که باید برعکس باشد. ولی متاسفانه به دلایل بسیار، کمتر این اتفاق میافتد و اگر هم بیفتد، این روابط شخصی و دفترچه تلفن خبرنگار است که تعیین میکند با چه کسی تماس گرفته شود!
نویسندگان و شاعران خودشان هم کاری کنند
در این میان که عدهای تقصیر را گردن رسانهها میاندازند، برخی دیگر هم انگشت تقصیر را به سمت نویسندهها و شاعرانی که از رفیقبازی رسانهها گله میکنند میبرند.
مقصر دیدهنشدن نویسندگان خودشان هستند
محمدهاشم اکبریانی، داستاننویس که در کارنامهاش فعالیت روزنامهنگاری دارد در اینباره معتقد است که مقصر دیدهنشدن نویسندگان خودشان هستند که تلاشی برای ارتباط گرفتن نمیکنند. او میگوید: کسانی که میگویند در رسانهها باندهای مافیایی وجود دارد باید بتوانند وارد این گروهها و جریانها بشوند و یا گروه و جریانی ایجاد کنند.
او با بیان اینکه نویسنده و شاعری که بگوید اثر من خوب است و بنشیند گوشه خانه و شعر بسراید و داستان بنویسد، راهش به جایی نمیرسد، اظهار میکند: نویسنده یا شاعر خوب اگر تبلیغات آثار خودش را پیش نبرد، همانند اغلب شاعران و نویسندگانی که خوب هستند اما کار تبلیغی برای کتاب خودشان نمیکنند، عقب میمانند. در کشورهای غربی هم نویسندگان بزرگ برای معرفی کتابشان از شهری به شهر دیگر و از دانشگاهی به دانشگاه دیر میروند تا بتوانند کتابشان را معرفی کنند؛ یعنی تبلیغات بخشی از کار نویسنده است.
رانت رسانهای باعث ماندگاری نمیشود
اکبر اکسیر، شاعر درحالیکه میگوید افرادی که با رانت رسانهای مشهور میشوند ماندگار نمیشوند، خجالتی بودن یا بیتوجه بودن شاعران نسبت به رسانهها را یک ضایعه اسفناک برای آنها میداند که آن گذشت سن شعور شعری و در عزلت و انزوا ماندن شاعر است.
او همچنین میافزاید: اصولا اگر هر تولید هنری به مذاق مخاطب خوش بیاید، هر طور که باشد خودش را مطرح میکند. جنس خوب، شعر خوب و تولیدات خوب هنری سینه به سینه و خانه به خانه منتقل میشوند و یک رسانه برتر به نام جامعه را درگیر خود میکنند و اصلا هیچ ربطی به پارتی، آشنا و روابط ندارند. البته چون تعداد چنین کارهای خوبی بسیار کم است، فرصتطلبانی که از تمام رانتهای رسانهای استفاده میکنند، یکشبه ظاهر میشوند و فضای پاک ادبی یا هنری را به کل آلوده میکنند.
عطش برخی شاعران برای به نمایش گذاشتن خود
هرمز علیپور، شاعر با اشاره به عطش برخی شاعران برای به نمایش گذاشتن خود میگوید برخی برای دیده شدن کارهایی میکنند که آدم حیرت میکند.
او معتقد است شاعر اگر شاعر باشد، اگر تمام جهان بخواهند جلو جلوه یا حضور او را بگیرند، موفق نمیشوند؛ همانند گلی که در سنگ و صخره هم خودش را نشان میدهد. شاعر واقعی شعر میگوید و توقعی از کسی ندارد. عظمت شاعری باید در آزادگی و نداشتن حسادت باشد.
رسانههای شخصی
اما سوی دیگر رسانههای رسمی، رسانههای غیررسمی و شخصی هستند که با رواج استفاده از فضای مجازی بسیار پراستفاده شدهاند؛ کانالهای تلگرامی، صفحههای اینستاگرامی و دیگر رسانههای مجازی که بعضا باعث شدهاند هر کس برای خود یک رسانه داشته باشد.
نمیتوان گفت شاعری رسانه ندارد
میلا عظیمی، نویسنده و منتقد ادبی معتقد است هر کسی رسانهای دارد اما بعضیها رسانههایشان قویتر است و دوپینگ میکنند.
او میگوید: شاید این برای دورهای که تعداد زیادی از رسانههای فضای مجازی در دسترس نبود تا حدودی قابل قبول بود و میشد گفت که تاثیرگذار بود، اما الان نمیشود گفت کسی رسانه ندارد، چون هر کس میتواند حرف خودش را در دنیای شعر با جامعه مطرح کند. حتی تعداد دنبالکنندگان برخی شاعران از تیراژ کتابهای کاغذی هم بیشتر است و اقلا درباره شعر اینطور است که هرچه دلشان بخواهد میتوانند در فضای مجازی بگویند و سانسور هم وجود ندارد، پس نمیتوان گفت شاعری رسانه ندارد.
نقش پررنگ رسانههای رسمی از بین رفته است
آرش شفاعی، شاعر و روزنامهنگار نیز معتقد است: امروزه به واسطه فناوری و شخصی شدن رسانهها و شبکههای اجتماعی عملا نقش پررنگ رسانههای رسمی از بین رفته است. دیگر نمیتوان گفت مطبوعات هستند که یک شاعر خاص را برمیکشند یا صداوسیماست که یک نفر را به شاعر درجه یک تبدیل میکند، چون همه شاعران امکاناتی مثل شبکههای اجتماعی را در اختیار دارند.
او همچنین میگوید: در واقع در دورههایی ممکن است بعضی شاعران به واسطه دسترسی به امکانات رسانهای یا امکانات تبلیغاتی چند صباحی مطرح شده باشند یا اسمشان به زبان افتاده باشد اما فرآیند قضاوت ادبی و رد و قبول جامعه در مورد شعر یا هر اثر هنری دیگر کمی پیچیدهتر از آن است که بتوان آن را دور زد و سر جامعه کلاه گذاشت.
محاسن و آفتهای فضای مجازی
محمدرضا مهدیزاده، شاعر و روزنامهنگار نیز در حالیکه معتقد است امروزه با وجود فضای مجازی همه شاعران رسانه دارند، میگوید که این فضا آفتهایی را هم دارد، اما محاسنی هم دارد که باعث میشود خود شاعران صفحه داشته باشند و با این امکان بتوانند آثارشان را عرضه کنند.
او با بیان اینکه مطبوعات دیگر جاذبه قبل را ندارند، اظهار میکند: دست هر کسی یک رسانه است و یکی از دلایلی که تیراژ مطبوعات پایین آمده اصلا همین است. چاپ شدن شعر در مجله دیگر برای شاعران جاذبهای ندارد، چون شاعر میبیند که خودش مثلا پنجهزار دنبالکننده دارد، اما تیراژ مجله فقط سههزار نسخه است که برگشتی هم دارد. زمانه عوض شده و با همه اینها ما نمیتوانیم بگوییم شاعری رسانه ندارد و در مطبوعات جایگاهی ندارد و حقش خورده شده است؛ چون نه تنها خودش صفحه مجازی دارد بلکه دوستانش هم او را تبلیغ میکنند. ایراد این ابررسانهها این است که هر کار نپختهای را عرضه میکنند. وقتی در گذشته شاعر برای مجله شعر میفرستاد، حداقل میدانست کسی هست که این شعر را نگاه و کارشناسی و انتخاب میکند اما اکنون شاعران اجازه این انتخاب را نمیدهند و به محض نوشتن، شعر را ارائه میکنند.
فضای مجازی هنوز برای برخی غریبه است
البته نباید این نکته را هم از نظر دور داشته باشیم که برخی چهرههای پیشکسوت و قدیمی ادبیات با دنیای تکنولوژی بیگانهاند و هنوز هم در دفترچه تلفن خبرنگاران جلو نام برخی شاعران و نویسندگان شماره تلفن همراه نوشته نشده است. یکیشان در پاسخ به سوالی درباره فضای مجازی میگوید: «ببخشید، من اصلا نمیدانم فضای مجازی چی هست؟»، دیگری موبایل دارد اما حضوری در فضای مجازی ندارد، یکی هم میگوید: «من بلد نیستم با این گوشیها کار کنم» و جملاتی از این قبیل که حکایت از غریبه بودن فضای مجازی برای برخی از شاعران و نویسندگان دارد.
یاد گذشته
وقتی از وضعیت این روزهای صفحههای ادبی رسانهها پرسیده میشود، اغلب شاعران و نویسندگان با یاد کردن از مجلههای سالهای قبل، کیفیت رسانههای امروز را با آنها قیاس میکنند. به قول خودشان آنها نشریات «آدینه»، «کارنامه» و صفحاتی چون «بشنو از نی» را در روزنامه «اطلاعات» دیدهاند.
کم شدن کیفیت صفحههای ادبی رسانهها
ضیاء موحد، شاعر که معتقد است در سالهای اخیر کیفیت صفحات ادبی رسانهها خیلی کم شده است، میگوید: شعر هنری ظریف و بالاترین درجه فرهیختگی زبان است که آن را خیلی دستکم میگیرند. در بین شاعران معاصر کسانی که شعر نو طنز بگویند انگشتشمار هستند، حتی شاعرانی که شعر عاشقانه خیلی خوب بگویند هم. بیشتر شعرها شکایت، آهوناله و روضهخوانی است.
رسانههایی که فقط لطمه میزنند
حافظ موسوی، شاعر که دبیر هیئت تحریریه مجله «کارنامه» بوده است در حالی که معتقد است مهمترین مشکل برای ادبیات نبود نشریات تخصصی است، از عملکرد برخی رسانهها که به گفته او جز لطمه زدن کار دیگری ندارند، میگوید و اظهار میکند: اکثر رسانهها در اختیار نهادهای حکومتی است و آنها مجری سیاستهای کلی فرهنگی هستند، که این رسانهها جز اینکه لطمه بزنند، کار دیگری نمیکنند. آنها با بیان نیمی از حقیقت یا حتی کتمان حقیقت، سعی میکنند چهره حقیقت را مخدوش کنند. بزرگترین مشکل هم سانسور است، رسانهها از آن میزان آزادی و شجاعت که سمت حقیقت بروند و با آن مواجه شوند، برخوردار نیستند.
افتضاح مطلق
سینا دادخواه، نویسنده که با رسانهها همکاری داشته است با بیان اینکه وضعیت این صفحات افتضاح مطلق است، میگوید: یا صفحهای وجود ندارد یا اگر وجود دارد، دیده نمیشود، چون متاسفانه نقد دیگر جایگاهی ندارد. به نظرم حلقه مفقوده بین نویسنده و رسانه، نبود فرآیند سازوکار نقد ادبی است. رسانه فینفسه هیچ مشکلی ندارد، اینکه نویسنده تبلیغ میکند تا کتابش دیده شود و حتی ناشر هم اشکالی ندارد. آنچه گم شده، نقد است. علاوه بر این خود مطبوعات کاغذی هم دچار بحرانی مشابه بحران کتاب هستند.
برای خالی نبودن عریضه
امیرحسین خورشیدفر، نویسنده که در کارنامهاش فعالیت روزنامهنگاری دارد میگوید: ارتباط بین رسانه با نویسنده از جایی مخدوش است که ضرورتی از سوی رسانهها برای اینکه نویسندهها با آنها ارتباط داشته باشند، دیده نمیشود، بلکه بهطور تزئینی در هر رسانه یک بخش «ادبیات و کتاب» هم وجود دارد که سالی دو بار از هر رسانه برای موضوعاتی که به نظر من هیچ نوع اهمیت و موضوعیتی ندارد با من تماس میگیرند. ولی یک کار طبیعی که در همه جای دنیا هم انجام میشود این است که از نویسنده بپرسند «الان دارد چه کار میکند و چه مینویسد»، که هرگز در اینباره سوال نمیشود.
او همچنین بیان میکند: میدانم مقصر اصلی این وضعیت خبرنگار یا سردبیر نیست. اما اگر همانها نگاهی به آژانسهای خبری دنیا بکنند و کمی از روش کارشان الگو بگیرند، شاید بهتر باشد. این سوژههایی که طراحی میشود هیچ ربطی با حوزه ادبیات ندارد و برای خالی نبودن عریضه است؛ لطف است، در حالی که ادبیات و نویسنده به لطف نیاز ندارند.
سالهاست که دیگر آنگونه صفحات ادبی را نداریم
همچنین محسن حکیممعانی، نویسنده و تهیهکننده رادیو با بیان اینکه من و همنسلان من صفحات روزنامهها و مجلاتی را دیدهایم که خیلی عجیب و پربار بودهاند، صفحاتی که حتی میشد در عین روزنامه بودنشان، آنها را بایگانی کرد، نگه داشت و مدتها بعد به آن رجوع کرد، میگوید: فارغ از جنبه خبری کار، نقد، تحلیل و نگاه ساختارمند و منتقدانه به ادبیات را در روزنامه در قالب مقاله، گفتوگو و یاداشت میدیدیم. اما سالهاست که دیگر آنگونه صفحات ادبی را نداریم. صفحات ادبی ما حداکثر شده است یک گپ کوتاه، یک ستون یا مطالبی کوتاه در مورد موضوعات مختلف و گزارشهای بیدردسر.
او در ادامه بیان میکند: آنچه نیاز من است، این است که آن اثر هنری چه حرفی برای گفتن دارد، این است که جایش باید در رسانهها باشد و متاسفانه نیست. اینکه نویسنده پشت هر متنی که نوشته است، چه نگاهی به جهان و ادبیات دارد باید در رسانهها باشد اما پیدا نمیشود.
مافیای فرهنگی
محمود معتقدی، شاعر و منتقد ادبی نیز با بیان اینکه رفتار برخی رسانهها و نشریات موجب سرافکندگی همه است بیان میکند: متاسفانه پیش آمده که من مطلبی را آماده کرده و دادهام به نشریهای یا حتی شاعر یا نویسندگان دیگر، اما نشریهها برای چاپ مطلب پول خواستهاند و تا این حد بیاخلاقی هیچ معنی ندارد. من تصمیم گرفتهام از این به بعد دیگر اصلا مطلبی برای مطبوعات و نشریهها ننویسم، چون مایه سرافکندگی همه ماست. نشریه یا رسانهای که رسالت فرهنگی دارد سعی میکند با افراد خاص یا باند خاصی صحبت کند و مافیای فرهنگی ایجاد کند و به کسانی که سخت میکوشند تا جوانان را مطرح کنند جواب نمیدهد. این آفت بزرگی است که هم در صدا و سیما و هم در مطبوعات دیده میشود.
گم شدن مسیر دسترسی به آثار خلاق
محمد آزرم، شاعر و منتقد ادبی نیز معتقد است رسانههای جدید بیزمان و بیمکان هستند و میتوانند هوشمندانه با مخاطبان تعامل داشته باشند و میگوید: گاهی مشاهده میشود پردازش اطلاعات به خوبی از سوی رسانه صورت نمیگیرد و در نتیجه در فضایی متراکم از اطلاعات و تنوع آرا و عقاید، مخاطب بالقوه مسیر دسترسی به آثار خلاق را پیدا نمیکند. اگر این مساله رعایت شود، مسیریابی آثار خلاق و بحثهای نظری جدید در حوزه شعر آسانتر میشود و این تصور که رسانه از امکانات نرمافزاری خود برای حمایت از شعر بیکیفیت و نازل در برابر شعر رادیکال سوءاستفاده میکند، زدوده میشود.
ارتباط مردم با شاعران نیازمند بحث و تعامل بیشتر است
همچنین بهروز یاسمی، شاعر با اشاره به وظیفهای که در غیاب صفحات شعر روزنامهها و مجلات بر دوش خبرگزاریهاست، بیان میکند: بار اصلی انتقال خبر و مباحث و مسائل ادبی در نبود یا توجه نداشتن رسانههای نوشتاری به ادبیات برعهده خبرگزاریها است. متاسفانه مطبوعات اصلا صفحهای به نام صفحه شعر ندارند، هرچند گاهی و به بهانهای سراغ شعر میروند یا با شاعری مصاحبهای میکنند اما ارتباط مردم با شاعران نیازمند بحث، تعامل و تبادل نظر بیشتر است اگرچه دغدغه اصلی یک شاعر این است که شعرش عرضه شود و به دست مخاطبش برسد.
مافیا در ادبیات ایران
علیرضا پنجهای، شاعر و روزنامهنگار که معتقد است وجود مافیا در ادبیات ایران باعث دیده نشدن برخی آثار خوب شده است، میگوید: اینکه نشریهای برای کمان ابروی فلان شاعره کارش را چاپ کند، فایدهای ندارد.
او با اشاره به اهمیت حضور کارشناسان سطح بالا در نشریههای ادبی میگوید: الان متاسفانه مافیاهایی در مملکت ایجاد شده است که هر گروه و دستهای، صرفا برای خودشان کار میکنند. چنان که اغلب انتشاراتیهای بزرگ و نامدار هم با آثار سطحی و ضعیفی که چاپ میکنند، دارند سطحینگری را رواج میدهند، چون اثر پابلیک بازار فروش دارد. وقتی هیچ حمایتی از ناشر و مولف مستقل و خلاق نمیشود و فقط کتابهای خاصی خرید حمایتی میشود، کار نورچشمیها به کتابهای درسی راه باز میکند، در حالی که ادبیات کاری خلاقه و مستقل از سیاست و ایدئولوژی است.
ردپای شاعران و نویسندگان در رسانهها
از همینگوی تا فاکنر، از میرزاده عشقی تا شاملو، نام شاعران و نویسندگان همیشه جزء اولین پدیدآورندگان رسانهها و روزنامهنگاران بوده است. خیلیها انقلاب مشروطه را وامدار روزنامههایی میدانند که در دست شاعران آن دوره بوده است.
اما حضور همزمان شاعران و نویسندگان در عرصه ادبیات و رسانه بعضا چالشهای فنی و اجتماعی را با خود به همراه داشته است. مثلا برخی میگویند فلان شاعر مشهورتر است چون روزنامهنگار است. از طرفی هم فعالیت در هر دو عرصه آنقدر آثار خوبی را در پی دارد که شاعر یا نویسنده اغلب گوشش این حرفها را نمیشنود، گرچه این فعالیت دوگانه آثار دیگری را نیز در پی دارد.
خودسانسوری؛ نتیجه کار رسانهای برای شاعر
عبدالرحیم سعیدیراد، شاعر میگوید: تاثیری که کار روزنامهنگاری یا رسانهای برای شاعر دارد، تا حدودی خودسانسوری است. مثلا شاعری که بخواهد در تلویزیون، رادیو یا یک روزنامه کار کند، باید خطمشیهای آن رسانه را دنبال کند و از آنچه خودش میخواهد ممکن است دور شود. من در رسانه ملی کار کردهام و این را در کار خودم میدیدم که کارهای من مقداری پاستوریزهتر بیرون میآید. یک خودسانسوری درونی و ناخودآگاه سراغ شاعر میآید که شاید مسیر شعریاش را قدری عوض کند. چون میخواهد از خط قرمزها عبور نکند، خودش را محدود میکند و شاید از آن آزادی و هویتش فاصله بگیرد.
چیزی که کار را خراب میکند
حمیدرضا شکارسری، شاعر و منتقد ادبی نیز بیان میکند: باید بپذیریم که شاعر یا نویسنده همانند همه آدمهای دیگر زندگی میکند و برای زندگیاش به کسب درآمد نیاز دارد. اما به گمان من هنرمند باید آفرینش ادبیاش را در عرصه، مکان و زمانی انجام دهد که با کارهای اداری و با فعالیت امرار معاشش تلاقی نکند. به نظر من اگر این دو را جدا کند نه ایرادی برای شعرش به وجود میآید نه برای کار روزنامهنگاریاش. مشکل اینجا است که گاهی حوزهها در هم میروند؛ یعنی شاعر از حوزه نفوذ و روابطی که بهخاطر روزنامهنگاری بهدست میآورد به نوعی دیگر استفاده میکند که طبعا این کار را خراب میکند و آسیبهایی هم در پی دارد.
شاملو یک استثنا بود
غلامحسین چهکندینژاد، شاعر به تاثیرگذاری کار روزنامهنگاری بر کار شاعرانی که در حوزه رسانه فعالیت دارند اشاره میکند و با نام بردن از احمد شاملو به عنوان یک نمونه در این زمینه میگوید: شاملو یک استثنا بود. او بخش بزرگی از جانمایه شعرش را از فرهنگ عامه و کوچه و بازار گرفته بود، چون تسلط داشت و اینها بینهایت در آثار شعری شاملو و نوشتن «فرهنگ کوچه» تاثیر داشت.