ویژگی های امام مجتبی علیه السلام

بهترین راه حل مشکلات بشر و تنها راه درمان دردهای روحی مردم، به ویژه نسل جوان، ایجاد ارتباط همه جانبه با اهل بیت(ع) است؛ چرا که خدای متعال ائمه(ع) را هم برای سعادت دنیا و هم برای سعادت آخرت بشر برگزیده است؛ بنابراین، اگر کسی بخواهد علاوه بر سعادت آخرت از دنیایی آباد نیز برخوردار شود، چاره ای جز برقراری ارتباط میان خود و آن بزگواران ندارد.

ویژگی های امام مجتبی علیه السلام

مقدمه

بهترین راه حل مشکلات بشر و تنها راه درمان دردهای روحی مردم، به ویژه نسل جوان، ایجاد ارتباط همه جانبه با اهل بیت(ع) است؛ چرا که خدای متعال ائمه(ع) را هم برای سعادت دنیا و هم برای سعادت آخرت بشر برگزیده است؛ بنابراین، اگر کسی بخواهد علاوه بر سعادت آخرت از دنیایی آباد نیز برخوردار شود، چاره ای جز برقراری ارتباط میان خود و آن بزگواران ندارد.

امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره به این نکته اشاره کرده و می فرماید: «بِمُوالاتِکم عَلَّمَنَا اللّهُ مُعالِمَ دِینِنا وَ اصْلَحَ ما کانَ فسَدَ مِن دُنیانا».

زندگی پر فراز و نشیب امام حسن مجتبی(ع) یکی از زیباترین نمونه هایی است که می تواند در رفع مشکلات و گرفتاری های امروز مردم نقش مهمی را به خود اختصاص دهد. در این نوشتار به چهار درس بسیار مهم از زندگانی حضرت اشاره می کنیم.

 

اگر عمری بیارایم سخن را

نشاید وصف من وصف حسن را

 

سخن گر بگذرد از چرخ اخضر

هنوز از قدر او باشد فزون تر

 

سخن را گر به علیین رسانم

رسانیدن به قدرش کی توانم

 

کمالش گرچه نزد ماست ظاهر

زبان ما ز وصفش هست قاصر

 

درس اول: عبودیت و بندگی

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذی خَلَقَکمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»[1]؛ «ای مردم! پروردگار خود را پرستش کنید. آن کسی که شما و کسانی را که پیش از شما بودند، آفرید تا شاید پرهیزکار شوید.»

شریف ترین و بالاترین مقامی که انسان می تواند به آن برسد، مقام عبودیت و بندگی است. این مقام به قدری ارزشمند است که خدای متعال پیامبران خود را در قرآن کریم و کتب آسمانی به همین لقب ستوده است، به طوری که بیش از سی بار کلمۀ عبد و مشتقاتش را مثل: «عَابِدُون، عَابِدین، عِبَادَنَا و...» ذکر کرده و بندگانش را به همین لقب توصیف فرموده و به آنان این مقام را بخشیده است.

به عنوان مثال در سورۀ مبارکۀ «صافات» از آیۀ شریفه 81 تا 132 نام پنج پیامبر را ذکر و آنان را با جملۀ «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ» توصیف کرده است. پیامبرانی مانند: نوح، ابراهیم، موسی، هارون و الیاسین(ع).

همچنین در سورۀ مبارکۀ «ص» نام مبارک حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) را در آیۀ 45 ذکر کرده و با کلمۀ «عِبَادَنَا» توصیف فرموده است.

همچنین یکی از زیباترین القاب خاتم الانبیاء(ص) «عبد» است که در چندین آیه ذکر شده. به عنوان مثال در اولین آیه از سورۀ مبارکۀ کهف می فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکتابَ وَ لَمْ یجْعَلْ لَهُ عِوَجاً»؛ «حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بندۀ (برگزیده)اش نازل کرد، و هیچ گونه کژی در آن قرار نداد.»

و نیز در توصیف شب معراج در اولین آیه از سوره اسراء به مقام بندگی پیامبراکرم(ص) اشاره و فرمود: «سُبْحانَ الَّذی أَسری بعَبْدِهِ لَیلاً منَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذی بارَکنا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنا»؛ «پاک و منزه است خدائی که بنده اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصی که گرداگردش را پر برکت ساختیم برد، تا آیات خود را به او نشان دهیم.»

و نیز در سورۀ مبارکۀ حدید می فرماید: «هُوَ الَّذی ینَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ آیاتٍ بَیناتٍ لِیخْرِجَکمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النورِ وَ إِن اللَّهَ بِکمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ»؛[2] «او کسی است که آیات روشنی بر بنده اش [محمد(ص)] نازل می کند تا شما را از تاریکیها به سوی نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است.»

مقام عبودیت چنان امتیاز بزرگی است که خدای متعال در تمام نمازها، بر همۀ بندگان واجب کرده است که در آن به «عبد» بودن رسول اکرم (ص) شهادت دهند و بگویند: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ».

اگر انسان به این مقام برسد، خدای متعال او را در تمام امورش یاری کرده، دنیا و آخرتش را آباد می کند. در حدیث قدسی آمده است: انسان با رابطه ای که میان خود و خدا می تواند برقرار کند، مظهری از صفات حضرت حق در او جلوه می کند: «عَبْدِی اطِعْنِی اجْعَلُک مِثْلی انَا حی لا امُوُتُ اجْعَلُک حیاً لاتَمُوتُ انا غنِی لا افْتَقِرُ اجْعَلُک غَنیاً لاتَفْتَقِرُ انَا مَهْما أشاءُ یکون اجعَلُک مَهْما تَشاءُ یکونُ؛[3] بندۀ من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل و مانند خود قرار دهم؛ من زنده و جاویدم و نمی میرم، تو را هم زنده و جاوید قرار می دهم که نمیری. من بی نیاز هستم و هیچ گاه نیازمند نمی شوم، تو را نیز بی نیاز می کنم که نیازمند نشوی. من هرچه بخواهم و اراده کنم، همان می شود، تو را نیز آن گونه قرار می دهم که هرچه بخواهی و اراده کنی، همان شود.»

امام مجتبی (ع) می فرمایند: «مَنْ عَبَدَاللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ کلَّ شَییءٍ؛[4] کسی که خدا را اطاعت و عبادت کند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند.»

1. استمرار عبادت و عبودیت

عبادت آنگاه موجب سعادت است که تا پایان عمر ادامه یابد و انسان از دایره عبودیت خارج نشود.

همگی می دانیم که ابلیس رجیم، عابد بود و به تعبیر امیرمؤمنان علی(ع): «وَ کانَ قَدْ عَبَدَ اللَّه ستَّةَ آلَافِ سنَةٍ لَا یدْرَی أَمنْ سنِی الدُّنْیا أَمْ مِنْ سنِی الْآخِرَة؛[5] او شش هزار سال عبادت کرد که مشخص نمی باشد این شش هزار، از سالهای دنیاست یا آخرت.» شش هزار سال عبادت کرد؛ اما به علت کبر و خود برتربینی بر آدم(ع) سجده نکرد و از درگاه رحمت الهی رانده شد.

در روایتی که مرحوم مجلسی (ره) از قول «عیاشی» و او از قول «حسن بن عطیه» نقل کرده است، آمده که امام صادق(ع) می فرماید: علت اینکه خدای متعال به ابلیس رجیم تا قیامت مهلت داد همان شش هزار سال عبادتی بود که او داشت: «إِنَّ إِبْلِیسَ عَبَدَ اللَّهَ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فِی رَکعَتَینِ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ وَ کانَ إِنْظَارُ اللَّهِ إِیاهُ إِلَی یوْمِ الْوَقْتِ الْمعْلُومِ بِمَا سَبَقَ مِنْ تِلْک الْعِبَادَة؛ همانا ابلیس در آسمان چهارم خدای متعال را در دو رکعت نماز عبادت کرد که شش هزار سال به طول انجامید، و همین عبادت شش هزار ساله‎اش دلیل فرصتی بود که خدای متعال به او داد که تا وقت معلوم فرصت داشته باشد.»

رانده شدن ابلیس از درگاه الهی، نه از باب خصومت یا دشمنی خدای متعال با او؛ بلکه نتیجۀ خروج ابلیس از دایرۀ عبودیت بوده است.

این رانده شدن اختصاص به ابلیس ندارد؛ بلکه هر کسی در این دنیا از دایرۀ عبودیت خارج شود، به طور قطع از درگاه رحمت الهی رانده خواهد شد و از رحمت بی انتهای پروردگار محروم خواهد ماند.

2. نمایش عبودیت

با توجه به مطالب فوق، یکی از ارزشمندترین فضایل و مناقب شخص رسول خدا(ص) و ائمه(ع) مقام عبودیت و بندگی ایشان است و آن بزرگواران بدان افتخار کرده، دوستان و شیعیان خود را نیز برای رسیدن به آن تشویق و ترغیب فرموده اند.

سیرۀ عملی اهل بیت(ع) آینۀ تمام نمای عبودیت و بندگی است؛ چراکه تمام گفتار و کردارشان در راستای حفظ مقام عبودیت و بندگی بوده است. بیست و سه سال رسالت خاتم الانبیاء(ص) غرق در دریای عبودیت الهی است و پس از ایشان، امیرمؤمنان(ع) در اوج عبودیت قرار داشت. صبر در برابر حوادث تلخ تاریخ اسلام، نشانۀ عبودیت آن حضرت است، همان گونه که حضورش در نبرد با دشمنان، مانند جنگهای صفین، جمل و نهروان، نمایش بندگی و عبودیت ایشان می باشد.

پس از ایشان، فرزند بزرگوارش امام مجتبی(ع) نیز در نهایت عبودیت و بندگی بود. آن حضرت با صلح خود پایه های اسلام و ریشۀ درخت تشیع را استحکام بخشید و ذره ای در این راه کوتاه نیامد.

سپس امام حسین(ع) در روز عاشورا، صحرای کربلا را دانشگاه بندگی در مکتب دین و قرآن قرار داد و شاگردان کلاسش نیز عبودیت را به نمایش گذاشتند. حقیقت عبودیت همین طور تا وجود مبارک امام زمان(عج) ادامه یافته است و تمام اینها نشانگر عظمت مقام عبودیت و بندگی است که می توان از مکتب اهل بیت(ع) به عنوان مهم ترین درس زندگی آموخت.

با توجه به این مقدمه، اینک به نمونه هایی از عبودیت و بندگی در سیرۀ امام مجتبی(ع) اشاره می کنیم:

3. عبادت امام حسن(ع)

مرحوم «محدث قمی» در کتاب ارزشمند «انوار البهیة» نقل کرده است که امام مجتبی(ع) یکی از عابدترین، پارساترین و برترین افراد زمان خود بود، به طوری که 25 بار پیاده از مدینه به مکه برای انجام حج رفت و گاهی در این راه با پای برهنه قدم بر می داشت.

در یکی از سفرها که به اتفاق امام حسین(ع) پیاده به حج می رفتند، جمعیت زیادی به احترام آن دو بزرگوار از مرکبهای خود پیاده می شدند. در میان راه گروهی خسته شدند، سعد بن وقاص به امام حسن(ع) عرض کرد: اگر شما سوار شوید، دیگران نیز سوار می شوند. حضرت فرمود: ما سوار نمی شویم؛ چون بر خود واجب کرده ایم که پیاده به بیت الله الحرام برویم؛ اما به خاطر زحمت ندادن به دیگران، از راه کناره می گیریم. پس به طرف دیگر رفتند.

امام باقر(ع) در مورد فلسفۀ حجهای پیادۀ امام حسن(ع) از قول آن حضرت می فرمایند: «إِنِّی لَأَسْتَحْیی مِنْ رَبِّی أَنْ أَلْقَاهُ وَ لَمْ أَمْشِ إِلَی بَیتِهِ؛[6] من از پروردگارم شرم دارم که او را ملاقات کنم، در حالی که به سوی خانه اش پیاده نرفته باشم.»

آن حضرت هنگامی که برای نماز می ایستاد، بدن مبارکش در پیشگاه خدا می لرزید و هرگاه به یاد بهشت و دوزخ می افتاد، همچون انسان مار گزیده پریشان می شد و هر لحظه به خدا پناه می برد. هرگاه در تلاوت قرآن به جملۀ «یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا» می رسید، صبر می کرد و می فرمود: «لَبَیک اللَّهُمَّ لَبَیک».[7]

4. سفرهای پیاده و تورم پا

در یکی از سفرهای پیادۀ حج امام حسن(ع)، پاهای حضرت متورم شده بود، بعضی از غلامان به او عرض کردند: اگر کمی سوار شوید، این ورم تخفیف می یابد. حضرت فرمود: نه، هرگز سوار نمی شوم. آنگاه به یکی از خدمتکاران فرمود: وقتی به منزل بعدی رسیدیم، برده ای سیاه به پیشواز ما خواهد آمد. او روغنی دارد که داروی این ورم است. از او خریداری کن و با او چانه مزن.

غلام عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! منزلی که پیش رو داریم، کسی در آن نیست که چنین دارویی داشته باشد. امام فرمود: چرا، آن برده در جلوی راه نزدیک منزل است. امام و همراهان مقداری که راه رفتند، غلامی را دیدند، حضرت فرمود: او را دریاب و روغن را از او بگیر و پولش را بپرداز. آن مرد سیاه پوست خطاب به غلام حضرت گفت: روغن را برای چه کسی می خواهی؟ گفت: برای امام حسن(ع). گفت: مرا خدمت حضرت ببر. همین که به خدمت حضرت رسید، عرض کرد: من نمی دانستم شما به این روغن محتاج هستید؛ ولی به همراه خود آوردم. در مقابل این روغن پولی دریافت نمی کنم؛ زیرا من شیعۀ شما هستم؛ اما درخواستی دارم و آن اینکه هنگام خروج از منزل وضع حمل همسرم نزدیک بود، برایم دعا کنید که خداوند به من پسری بدهد که سالم و از شیعیان شما باشد. حضرت فرمودند: به منزل خود برگرد و آسوده باش که خداوند پسر سالمی به تو می دهد که از شیعیان ما خواهد بود.[8]

درس دوم: حلم و بردباری

درس دیگری که می توان از مکتب امام حسن(ع) گرفت و خود را در آینۀ تمام نمای آن امام همام برانداز نمود، درس حلم و بردباری است که بدون تردید، یکی از مهم ترین ارزشهای اخلاقی در فرهنگ الهی اسلام می باشد. حلم و بردباری از نشانه های شخصیت و علامت بزرگی و بزرگواری انسان است.

شیخ صدوق(ره) در «امالی» از قول امیرمؤمنان علی(ع) نقل کرده است که فرمودند: «لَا عِزَّ أَرْفَعُ مِنَ الْحلْم؛[9] عزتی برتر از حلم نیست.»

همچنین شیخ طبرسی(ره) در «مشکاة الانوار» نقل کرده است که وجود مبارک امام رضا(ع) به مردی از اهالی قم فرمودند: «لَا یکون الرَّجلُ عَابِداً حَتَّی یکونَ حَلِیماً؛[10] شخصی عابد نمی شود، مگر زمانی که بردبار باشد.»

همچنین از قول امام صادق(ع) نقل شده است که می فرمایند: «الْحلْمُ سِرَاجُ اللَّهِ یسْتَضِی ءُ بِهِ صاحِبُهُ إِلَی جوَارِهِ وَ لَا یکونُ حلِیماً إِلَّا الْمؤَیدُ بأَنْوَارِ اللَّهِ وَ بِأَنْوَارِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِیدِ؛ حلم، چراغ الهی است که صاحبش به وسیله آن به جوار رحمت الهی راه می یابد. شخصی به حلم نمی رسد، مگر آنکه با انوار الهی و انوار معرفت و توحید تأیید شود.»

خدای متعال نیز در قرآن، رسول اکرم(ص) را به استقامت و پایداری که از لوازم آن داشتن حلم و بردباری است سفارش کرده، می فرماید: «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ...»[11] ؛ «پس همان گونه که دستور یافته ای، ایستادگی کن!»

1. حلم حسنی

امام مجتبی (ع) همانند جد بزگوار و پدر ارجمندش، الگوی تمام فضایل و مکارم اخلاقی، از جمله حلم و بردباری است. در روایت است که امام حسن(ع) آنچنان خویشتن دار بود که در تمام عمرش کلمۀ ناپسندی از او شنیده نشد.[12]

در مورد حلم و بردباری ایشان نیز آمده است: روزی پیرمردی از اهالی شام آن حضرت را که سوار بر مرکبی بود، دید و آنچه خواست به آن حضرت دشنام گفت؛ ولی امام (ع) سکوت کرد. وقتی ناسزاگویی او تمام شد، امام با آغوش باز به سوی او توجه کرد و در حالی که خنده بر لب داشت، بر او سلام کرد و فرمود: «أَیهَا الشَّیخُ أَظُنُّک غرِیباً وَ لَعلَّک شبِّهْتَ فلَوِ استَعْتَبْتَنَا أَعتَبْنَاک وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَینَاک وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاک وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاک وَ إِنْ کنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاک وَ إِنْ کنْتَ عُرْیاناً کسَوْنَاک وَ إِنْ کنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَینَاک وَ إِنْ کنْتَ طَرِیداً آوَینَاک وَ إِنْ کانَ لَک حَاجَةٌ قَضَینَاهَا لَک فلَوْ حَرَّکتَ رَحْلَک إِلَینَا وَ کنْتَ ضَیفَنَا إِلَی وَقْتِ ارْتِحَالِک کانَ أَعْوَدَ عَلَیک لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کبِیراً؛ ای پیرمرد! به گمانم غریبی و گویا به اشتباه افتاده ای! اگر از ما بخواهی مشکلات را حل کنیم، سختی ها را از تو برطرف می کنیم و اگر از ما کمک بخواهی به تو عطا می کنیم، و اگر از ما راهنمایی بخواهی، تو را راهنمایی می نماییم، و اگر بخواهی برایت بردباری کنیم چنین می کنیم، و اگر گرسنه هستی، تو را سیر می کنیم، و اگر برهنه هستی، تو را می پوشانیم، و اگر نیازمندی، تو را بی نیاز می کنیم، و اگر رانده شده ای، به تو پناه می دهیم، و اگر حاجتی داری، برای تو بر می آوریم، و اگر به سوی ما سفر نموده ای، تا وقت بازگشت میهمان ما هستی، و این برای تو بهتر است؛ زیرا ما خانۀ وسیعی برای پذیرایی داریم و منزلت و مال فراوان در اختیار ماست.» هنگامی که آن مرد شامی این گفتار پر مهر امام حسن(ع) را شنید، گریست و آنچنان دگرگون شد که در همان لحظه عرض کرد: «اشْهَدُ انَّک خَلَیفَةُ اللَّهِ فی ارْضِهِ "وَاللَّهُ اعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ"»؛[13] گواهی می دهم که تو خلیفۀ خدا در زمینش هستی و خدای متعال آگاه تر است که رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد.»

آنگاه گفت: من تو و پدرت را دشمن ترین مخلوقات نزد خود می پنداشتم؛ اما اکنون دریافتم که محبوب ترین خلق خدا نزد من می باشید. آن مرد اثاث خود را به منزل امام انتقال داد و تا در مدینه بود، میهمان آن حضرت بود، سپس به سوی شام بازگشت، در حالی که صادقانه به ولایت خاندان رسالت معتقد شده بود.[14]

2. مدارا با همسایه

امام حسن (ع) همسایه ای یهودی داشت که دیوار خانه اش خراب شده و فاضلاب منزلش به منزل امام ریخته بود. امام چیزی به او نفرمود تا اینکه روزی همسر مرد یهودی به منزل امام آمد و متوجه شد و به شوهرش خبر داد. مرد یهودی برای عذرخواهی نزد حضرت آمد؛ اما حضرت در جواب سؤال مرد یهودی که پرسید: چرا به من اعتراض نکردید، فرمودند: جدم رسول خدا (ص) به من دستور داده است که همسایه را تکریم کنم. این برخورد حضرت سبب شد تا آن مرد یهودی مسلمان شود.[15]

3. مثل کوه

هنگامی که حضرت به شهادت رسید و بدن مبارکش را از خانه اش بیرون آوردند (پس از غائلۀ تیرباران کردن بدن حضرت) قرار شد که در قبرستان بقیع دفن شود. «مروان بن حکم» که از دشمنان سرسخت اهل بیت(ع) بود، گوشۀ تابوت را در هنگام تشییع به طرف بقیع بر دوش گرفت. در این هنگام امام حسین(ع) (در حالی که اشک می ریخت) فرمود: «تحْمِلُ الْیومَ جِنازَتَهُ وَ کنتَ بِاْلَامسِ تُجَرِّعهُ الغَیظَ؛ امروز جنازۀ او را حمل می کنی، با اینکه دیروز آب غم و اندوه بر گلوی او می ریختی؟» کنایه از اینکه در گذشته شدیدترین عداوت، کینه و ظلمها را به برادرم کردی. مروان گفت: «نَعَم، کنتُ افعَلُ بمَن یوازِنُ حِلمُهُ الجِبالَ؛ آری، این کار را در مورد کسی کردم که حلم و بردباری او هم وزن کوه ها بود.»[16]

درس سوم: سخاوت و بخشش

درس دیگری که می توان از سیره عملی امام مجتبی(ع) فرا گرفت درس سخاوت و بخشش است.

پرداختن به این بعد از ابعاد شخصیتی حضرت مجتبی(ع) از آن جهت موضوعیت دارد که گسترش مسئلۀ سخاوت و نهادینه کردن آن، گذشته از اینکه روح بلند مهرورزی را در جامعه رشد می دهد، باعث رفع مشکلات اقتصادی و مالی در جامعه نیز خواهد شد.

بی تردید اگر روح سخاوت و بخشندگی در جامعه رواج پیدا کند و مردم از صفت زشت و ناپسند بخل خود را پاک کنند، امید تازه ای در جامعه دمیده و بسیاری از مشکلات روحی و روانی برطرف خواهد شد؛ زیرا جامعه ای که مردمش بخشنده باشند، در حق هم ظلم نکرده، حقوق یکدیگر را پایمال نخواهند کرد و در غم هم شریک شده و برای رفع گرفتاریهای یکدیگر زحمت خواهند کشید؛ اما مردم جامعه ای که دچار سرطان بخل شده باشند، به طور قطع در رعایت حقوق یکدیگر کوششی نکرده، همواره برای جمع کردن ثروت بیش تر بر یکدیگر سبقت خواهند گرفت.

خدای متعال در قرآن کریم به انسان بخیل وعدۀ عذاب داده و بخل را به عنوان یکی از بدترین دردهای روحی انسانها معرفی کرده است: «وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذینَ یبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ منْ فضْلِهِ هوَ خَیراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لِلَّهِ میراثُ السماواتِ وَ الْأَرْض وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ»[17]؛ «کسانی که بخل می ورزند، و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده، انفاق نمی کنند، گمان نکنند این کار به سود آنهاست؛ بلکه برای آنها شرّ است. به زودی در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردنشان می افکنند، و میراث آسمانها و زمین از آن خداست؛ و خداوند از آنچه انجام می دهید، آگاه است.»

در روایات زیادی از سخاوت و شخص سخی تمجید شده است. به عنوان نمونه رسول خدا می فرمایند: «السَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ النَّاسِ قَرِیبٌ مِنَ الْجَنَّةِ بَعِیدٌ مِنَ النَّارِ وَ الْبخِیلُ بعِیدٌ مِنَ اللَّهِ بَعِیدٌ مِنَ النَّاسِ بَعِیدٌ مِنَ الْجَنَّةِ قَرِیبٌ مِنَ النَّارِ وَ الْجاهِلُ السخِبیُّ أَحبُّ إِلَی اللَّهِ مِنَ الْعَابِدِ الْبَخِیل؛[18] بخشنده و سخی به خدا، مردم و بهشت نزدیک و از آتش دور است و بخیل از خدا، مردم و بهشت دور و به آتش (دوزخ) نزدیک و جاهل سخی نزد خدا از عابد بخیل برتر است.»

تمام معصومین(ع) در سخاوت مانند سایر فضیلتهای اخلاقی سرآمد تمام انسانها بوده و هستند. خدای متعال می فرماید: «وَ یؤْثِرُونَ عَلی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کان بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[19]؛ «و آنها را بر خود مقدم می دارند، هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند. کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده اند، رستگارانند!»

در شأن نزول این آیۀ شریفه نقل شده است: مردی به رسول خدا(ص) اظهار گرسنگی کرد. حضرت شخصی را فرستاد تا از منزل یکی از همسرانش غذایی بیاورد؛ اما غذایی یافت نشد، پس فرمود: کیست که امشب این مرد را میهمان کند؟ در این لحظه امیرمؤمنان(ع) عرض کرد: من او را میهمان می کنم.

امام به منزل آمد و از همسر بزرگوارش پرسید: آیا غذایی داریم تا مرد گرسنه ای را سیر کنیم؟ حضرت فاطمه(ع) عرض کرد: غذای کمی که بچه ها بخورند، موجود است؛ اما میهمان را مقدم می داریم.

هنگامی که سفرۀ غذا پهن شد، امیرمؤمنان چراغ را خاموش و وانمود کرد که در حال خوردن غذاست. حضرت این کار را به این جهت انجام داد تا آن مرد گرسنه از او شرم نکند و به خاطر کمبود غذا خجالت نکشد و سیر غذا بخورد. میهمان با خاطری آسوده غذایش را خورد تا سیر شد.

رسول خدا(ص) فردای آن شب بعد از نماز، وقتی به امیرمؤمنان (ع) نگاه کرد، قطرات اشک از چشمها بر محاسن مبارکش جاری شد و فرمود: ای اباالحسن! دیشب خداوند از عمل شما راضی شد و این آیه را نازل فرمود: «وَ یؤثِرُونَ علی انفُسِهِم وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة»؛ «دیگران را بر خویش مقدم می دارند، اگرچه خود تنگدست و گرسنه باشند.»[20]

در روایتی ابن عباس از قول رسول خدا(ص) نقل کرده است که حضرت فرمودند: «أَنَا أَدِیبُ اللَّهِ وَ عَلِی أَدِیبِی أَمَرَنِی رَبی بالسَّخَاءِ وَ الْبرِّ وَ نَهَانِی عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجَفَاءِ وَ مَا شَی ءٌ أَبغَضَ إِلَی اللَّه عزَّ وَ جلَّ منَ الْبخْلِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ إِنَّهُ لَیفْسِدُ الْعَمَلَ کمَا یفْسِدُ الطِّینُ الْعَسَل؛[21] من تأدیب شدۀ خدایم و علی تأدیب شدۀ من است. پروردگار مرا به سخاوت و نیکی کردن امر فرمود و از بخل و جفا کردن نهی نمود؛ هیچ چیز نزد خدای متعال مبغوض تر از بخل و بد اخلاقی نیست؛ به درستی که بخل و بداخلاقی عمل را فاسد می کنند، همان گونه که خاک عسل را فاسد می کند.»

1. سخاوت امام حسن(ع)

ابوهارون می گوید: به اتفاق جمعی از حجاج وارد مدینه شدیم. گفتیم خوب است خدمت امام حسن (ع) برسیم. شرفیاب حضور حضرت شدیم و گزارشی از سفر خود به ایشان عرض کردیم. پس از خداحافظی، امام برای هر کدام از ما چهار صد سکه فرستاد. ما به فرستادۀ حضرت گفتیم: ما که نیازی نداریم. فرستاده اش گفت: احسان امام را رد نکنید.

ما خود دوباره خدمت حضرت رسیدیم و عرض کردیم: وضع مالی ما خوب است و نیازی به پولهایی که فرستادید، نداریم. حضرت فرمود: مرحمتی مرا باز نگردانید و من اگر بدین حال نبودم و مشکل مالی نداشتم، این مقدار برای شما کم بود؛ اما به شما هدیه ای دادم و این اخلاق را از حضرت حق آموخته ام که چون روز عرفه می رسد، می گوید: بندگانم پریشان نزد من آمده و خواستار رحمت من هستند، من شما را گواه می گیرم که نیکوکارانشان را بخشیدم و شفاعت نیکوکاران را دربارۀ بدکاران پذیرفتم.[22]

2. حفظ آبروی سائلین

یکی از ضرورتهای ارزشمند اخلاقی، حفظ آبرو و شخصیت نیازمندان و درخواست کنندگان است. روزی شخصی خواست تا حاجتش را به امام حسن(ع) بیان کند، امام فرمودند: خواسته ات را بنویس و بیاور. وقتی او نامه اش را نوشت و تحویل داد، حضرت دو برابر آنچه را نوشته بود، به او عطا کرد. حاضران عرض کردند: چه نامۀ پر برکتی بود، حضرت فرمودند: «بِرکتُها عَلَینا اعْظَمُ حینَ جَعَلَنا لِلْمَعْروفِ اهلًا اما عَلِمْتَ انَّ الْمَعْروفَ ما کانَ ابْتِداءً مِنْ غَیرِ مَسْأَلَةٍ؛[23] برکت آن برای ما بیش تر است؛ چراکه ما را جایگاه و صاحب نیکی دانسته و به امید بخشش به سوی ما آمده است. آیا نمی دانی نیکی آن است که پیشاپیش، بدون درخواست انجام شود؟»

3. بردۀ سخاوتمند

روزی امام حسن(ع) از کنار باغهای مدینه می گذشت، دید غلام سیاهی قرص نانی را برای نهار خود آورده؛ ولی یک لقمه خود خورد و لقمه ای به سگی که کنارش بود، داد. امام از او پرسید: چرا نصف طعام را به سگ دادی؟ عرض کرد: خجالت کشیدم که او به من نگاه کند و من تنها غذا بخورم.

امام پرسیدند: غلام که هستی؟ گفت: ابان بن عثمان. حضرت پرسید: باغ مال کیست؟ گفت: از همان شخص. حضرت فرمود: تو را سوگند می دهم که همین جا بمانی تا من برگردم. حضرت رفت و غلام و باغ را از صاحبش خرید و برگشت و به غلام فرمود: من تو را خریدم. غلام گفت: در خدمتتان هستم. حضرت فرمود: «وَ قَدْ اشْتَرَیتُ الْحائِطَ و انْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ و الْحائطُ هبَةٌ مِنّی الَیک؛ باغ را خریدم و تو در راه خدا آزاد هستی و باغ هم هدیه ای است از من به تو.»[24]

همچنین نقل شده است که روزی امام حسن (ع) هنگام غذا خوردن، لقمه ای می خورد و لقمه ای پیش سگی که نزد ایشان بود، می انداخت. مردی گفت: ای پسر رسول خدا! آیا اجازه می دهید این سگ را از اینجا دور کنم؟ حضرت فرمود: «دَعْهُ انِّی لَأَسْتَحْی مِنَ اللّهِ تعالی انْ یکونَ ذو روحٍ ینْظُرُ وَجْهی و انَا آکلٌ ثُمَّ لا اطْعِمُهُ؛ رهایش کن! من از خدای بزرگ شرم می کنم که جانداری به صورتم نگاه کند و من در حال خوردن باشم و به او غذا ندهم.»[25]

4. نهایت سخاوت

در کتاب «ارشاد القلوب» دیلمی آمده است: کسی از امام حسن(ع) کمک خواست، امام پنجاه هزار درهم به او عطا کرد. آن شخص کارگری آورد که آن پولها را ببرد. امام کرایۀ آن کارگر را نیز پرداخت کرد و فرمود:

«تَمامُ الْمُرُءَةِ اعْطاءُ الْمأجِرَةِ لِحَمْلِ الصَّدقَةِ؛[26] تمام و کمال مردانگی پرداخت کرایۀ حمل صدقه است.»[27]

درس چهارم: یاد مرگ و معاد

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحیاةَ لِیبلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ»[28]؛ «کسی که مرگ و حیات را آفرید برای این که شما را بیازماید کدام یک از شما بهتر عمل می کنید، و او شکست ناپذیر و بخشنده است.»

یکی از مهم ترین نیازهای امروز جامعۀ ما، نیاز به بازخوانی مسائل اعتقادی است. با کمال تأسف، بر اثر تبلیغات وسیع دشمنان و فراگیر شدن سبک زندگی غربی در شبکه های مختلف مجازی، مسائل اعتقادی بین عموم مردم، به ویژه جوانان متزلزل شده است که این امر خطرات فراوانی را به دنبال دارد. یکی از کوچک ترین این خطرات «هرج و مرج رفتاری و پایبند نبودن به رعایت حقوق متقابل مردم» است.

مسائل اعتقادی جایگاه مهمی در رشد و ترقی جامعه و آرامش و آسایش عموم مردم دارند، از جمله مسئلۀ یاد معاد و مرگ. جامعه ای که اعتقاد به قیامت و معاد نداشته باشد، کدام نیرو می تواند او را در برابر انواع تجاوزها باز دارد؟ جامعۀ بدون اعتقاد به معاد بیش تر شبیه جنگلی خواهد بود که هر کسی برای زندگی بهتر و آسایش بیش تر دیگری را از میان بردارد و قلمرو حکومتی خود را بگسترد.

اما جامعه ای که در اعتقاد به معاد، به گوهر «یقین» آراسته باشد، به طور قطع مالامال از ایثار، از خود گذشتگی، برابری و برادری بوده، عموم مردم یار و غمخوار یکدیگر خواهند بود.

از این گذشته، اعتقاد همراه با یقین به معاد که از سرطان شک پیراسته و آراسته شده باشد، اثر معجزه آسایی در خانه و خانواده گذاشته، کانون مقدس زندگی را از اختلافات و جدایی ها و کشمکشهای درونی نجات خواهد داد.

والدین به عنوان دو بالِ مدیریت خانواده اند. پدر در بحرانها و مادر در جریان سیل محبت سهم مهمی دارند. حال اگر والدین سهم خود را با اعتقاد به معاد و یاد مرگ ایفا کنند، به طور قطع در رعایت حقوق متقابل خود بر یکدیگر پیشی می گیرند و برای حفظ نظام و کیان خانواده تمام مشکلات را به جان و دل خواهند خرید.

رسول خدا(ص) می فرمایند: «أَکثِرُوا ذِکرَ الْموْتِ فإِنَّهُ هادِمُ اللَّذَّاتِ حَائِلٌ بَینَکمْ وَ بَینَ الشَّهَوَاتِ؛[29] زیاد به یاد مرگ باشید که آن منهدم کنندۀ لذتها و حائل میان شما و شهوتهای شماست.»

امام هادی(ع) می فرمایند: «اُذْکرْ مصْرَعَک بَینَ یدَی اهْلِک فَلا طَبِیبَ یمنَعُک وَ لاحبِیبَ ینْفَعُک؛[30] به یاد آور زمانی را که در برابر افراد خانوادۀ خود افتاده ای؛ نه طبیبی است که تو را از مرگ باز دارد و نه دوستی است که به حال تو سودمند باشد.»

بنابراین، بر متصدیان امور فرهنگی، دولت مردان، مدیران آموزش و پرورش، والدین و... لازم و ضروری است که اعتقادات را پیراسته و سم زدایی کنند تا به گوهر یقین آراسته شده و در پرتو آن به آرامش و آسایش دست یابند.

با توجه به مطالب فوق، یکی از مهم ترین مسائلی که در زندگانی امام مجتبی(ع) از درخشش بالایی برخوردار است، توجه ایشان به مسئلۀ یاد مرگ، معاد و روز جزاست.

1. مرگ در نگاه امام مجتبی(ع)

مرگ حقیقتی انکارناپذیر است؛ اما بیش تر مردم با آن مثل امری باطل برخورد می کنند. یکی از زیباترین سخنان در مورد «مرگ» کلامی است از قول امام مجتبی(ع) که می فرمایند: «ما رَأَیتُ حَقّاً لا باطِلَ فیهِ، اشْبَهُ بِباطِلٍ لا حَقَّ فِیهِ مِنَ الْموْتِ؛[31] نیافتم حقیقتی را چون مرگ که گرچه باطل در آن راه ندارد؛ اما در نگاه مردم همچون باطلی است که حق در آن راه ندارد.»

و این همان حقیقتی است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) در پی جنازه ای می رفتند و مردی را دیدند که می خندید؛ امام فرمود: «کأَن الْموْتَ فیهَا علَی غیرِنَا کتِبَ؛[32] گویا مگر در دنیا بر غیر ما نوشته شده است».

در روایت دیگری آمده است که از امام مجتبی(ع) پرسیدند: ماهیت مرگ چیست که مردم از آن ناآگاهند؟ حضرت فرمود: «اعْظَمُ سرورٍ یرِدُ عَلَی الْمُؤمِنِینَ اذْ نُقِلُوا عَنْ دارِ النَّکدِ الی نَعِیمِ الْأَبَدِ، وَ اعْظَمُ ثُبُورٍ یرِدُ عَلَی الْکافِرینَ اذْ نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ الی نارٍ لا تَبِیدُ وَ لا تَنْفَدُ؛[33] بزرگ ترین شادمانی که بر مؤمنان وارد می شود، زمانی است که از دار عسرت و درماندگی دنیا به نعمتهای جاودان رخت بربندند و بزرگ ترین هلاکتی که بر کافران فرود آید. زیرا آنان از بهشت خود (دنیا ) به آتشی که نه خاموشی و نه پایانی دارد، رخت بربندند.»

در حدیث دیگری آمده است: یکی از دوستان شوخ طبع امام حسن(ع) در حضور حضرت بود، امام از او پرسید: حالت چطور است؟ گفت: در حالی هستم که نه خودم می خواهم، نه خدا می خواهد، و نه شیطان می خواهد. حضرت فرمود: چگونه؟ عرض کرد: خدا دوست دارد من مطیع او باشم و از گناهان دوری کنم؛ اما چنین نیستم. شیطان می خواهد که نسبت به خدا فقط گناهکار باشم، نه مطیع؛ اما این چنین نیستم، و خودم هم می خواهم که هرگز نمیرم؛ ولی سرانجام می میرم.

در همین لحظه، شخص دیگری که در مجلس حضور داشت، عرض کرد: ای پسر رسول خدا! چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ حضرت فرمود: «لِأَنَّکمْ اخْرَبْتُمْ آخِرَتَکمْ وَ عَمَّرتُم دُنیاکمْ وَ انْتُم تُکرِهُونَ النُقْلَةَ مِنَ الْعُمْرانِ الَی الْخرابِ؛[34] زیرا شما آخرتتان را خراب کرده و دنیای خود را آباد کرده اید، و لذا دوست ندارید از جای آباد به جای خراب بروید.»

امام حسن (ع) در آخرین لحظات زندگی و در آستانۀ شهادت می گریست. شخصی از آن حضرت پرسید: برای چه گریه می کنید؟ شما نسبتی با رسول خدا(ص) دارید که کسی ندارد و بیست بار پیاده به حج رفته اید و سه بار تمام اموال خود را در راه خدا تقسیم کرده اید، آیا باز گریه می کنید؟ حضرت فرمود: «إِنَّمَا أَبْکی لِخَصْلَتَینِ لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّةِ؛[35] برای دو چیز گریه می کنم: هراس از لحظۀ دیدار، و جدایی از دوستان.»

2. آخرین سفارشات

«جنادة بن ابی امیه» یکی از یاران برجستۀ امام مجتبی(ع) است. وی در آخرین لحظات عمر مبارک آن حضرت خود را به محضر ایشان رساند. جناده می گوید: من وقتی بر آن حضرت وارد شدم، دیدم طشتی را مقابل ایشان گذاشته اند و خونابه هایی از گلوی مبارک حضرت جاری است. بنابراین، از اوضاع ظاهری و حال امام (ع) دریافتم که حضرت از این بیماری جان سالم به در نمی برد و سرانجام به شهادت خواهد رسید. به همین علت فرصت را مغتنم شمردم و به حضرت عرض کردم: در این لحظات مرا موعظه و وصیتی نمایید!

حضرت ضمن وصیت مفصلی به جنادة، فرمودند: ای جنادة! یا در این دنیا با کسی طرح دوستی نریز یا اگر قرار شد دوستی را برگزینی، کسی را انتخاب کن که گرفتاری تو گرفتاری خودش باشد و برای رفع مشکل تو کوشش کند: «وَ إِذَا نَازَعَتک إِلَی صُحْبَةِ الرِّجَالِ حَاجَةٌ فَاصْحَبْ مَنْ إِذَا صَحِبْتَهُ زَانَک وَ إِذَا خَدَمْتَهُ صَانَک وَ إِذَا أَرَدْتَ مِنْهُ مَعُونَةً عَانَک... ثُلْمَةٌ سَدَّهَا؛[36] هرگاه حاجتی برایت پیش آمد و چاره ای نداشتی جز به مصاحبت کسی، همنشین کسی باش که زینت تو باشد و اگر او را خدمت کردی، تو را محافظت کند و اگر از او یاری خواستی، تو را یاری کند. .. و اگر رخنه ای در احوال تو ظاهر شد، آن را سد نماید.»

 

ای کمال حسن داور یا حسن

ای ز سر تا پا پیمبر یا حسن

 

ای به روی سینۀ ختم رسل

صورتت قرآن دیگر یا حسن

 

در شجاعت چون امیرالمؤمنین

از تو آیه فتح خیبر یا حسن

 

پرورشگاه تو ای جان جهان

دامن زهرای اطهر یا حسن

 

جنگ عاشورا قیام کربلا

از تو آید چون برادر یا حسن

 

صلح تو یک کربلا خون و قیام

جنگ تو اعجاز حیدر یا حسن

 

سایۀ باب البقیعت مهر من

در قیام و صلح رهبر یا حسن

 

دور قبر بی چراغت روز و شب

می زند مرغ دلم پر یا حسن

 

ای که هر بیگانه و هر آشنا

داده دشنامت مکرر یا حسن

 

سوزهای مخفی و ناگفته ات

می زند بر سینه آذر یا حسن

 

بعد بابت در امامان نیست کس

مثل تو بی یار و یاور یا حسن

 

دیده ای کز بهر تو گریان شود

نیست گریان روز محشر یا حسن

 

پی نوشت ها

[1] بقره/ 21.

[2] حدید / 9.

[3] الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیة، محمد بن حسن حرعاملی، دهقان، تهران، 1380ش، ص 361.

[4] تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ورام بن أبی فراس، مکتبه فقیه، قم، چاپ اول، 1410ق، ج 2، ص 108.

[5] نهج البلاغه، خطبه 192 (معروف به خطبه قاصعه).

[6] احقاق الحق، مرحوم قاضی نورالله شوشتری، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، ج 11، ج 11، صص 122- 128.

[7] أمالی، شیخ صدوق، نشر کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376ش، ص 178؛ فلاح السائل، ص 228.

[8] اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، اعلمی، بیروت، 1425ق، ج5، ص 146، ح 6.

[9] أمالی، شیخ صدوق، نشر کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376ش، ص 321.

[10] مشکاة الانوار، علی طبرسی، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ اول، 1385ق، ص 216.

[11] هود/ 112.

[12] مناقب آل ابی طالب(ع)، محمد بن علی بن شهر آشوب، انتشارات ذوی القربی، قم، چاپ سوم، 1429ق، ج 4، ص19.

[13] انعام/ 124.

[14] مناقب آل ابی طالب(ع)، ج 4، ص19؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج 43، ص 344.

[15] احقاق الحق، ج 11، ص 112.

[16] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، دار احیاء التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق، ج 16، ص 12؛ بحار الانوار، ج 44، ص 145، باب 22.

[17] آل عمران/ 180.

[18] ارشاد القلوب، ج 1، ص 136.

[19] حشر/ 9.

[20] بحار الانوار، ج 41، ص 34، ح 6.

[21] همان، ج 16، ص 231.

[22] تاریخ دمشق، ابی القاسم علی بن الحسن بن عساکر، دار الفکر، بیروت، 1416 ق، ص 151، ح 254.

[23] احقاق الحق، ج 11، ص 147.

[24] همان، ج 19، ص 343.

[25] ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، نعمت الله جزائری، نشر التاریخ العربی، بیروت، 1427ق، ج 1، ص 116.

[26] ارشاد القلوب، ج 1، ص 270.

[27] همان.

[28] کهف/ 5.

[29] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، 1409ق، ج 2، ص 436، ح 2576.

[30] بحار الانوار، ج 75، ص 370.

[31] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 18، ص 311.

[32] نهج البلاغه، حکمت 122.

[33] بحار الانوار، ج 6، ص 154.

[34] بحار الانوار، ج 44، ص 11، ح 1.

[35] الکافی، ج 1، ص 461.

[36] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، مؤسسة آل البیت(ع)، قم، 1408ق، ج 8، ص 211، ح 9278- 1؛ کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر(ع)، علی بن محمد خزاز رازی، بیدار، قم، 1401ق، ص 226.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان