اشاره
فرهنگ اصیلی که رشد دهندۀ انسان باشد، ریشه در دین الهی و آموزه های وحیانی دارد. از این رو، خداوند حکیم بر مؤمنین منت می نهد؛ چراکه پیامبری فرهنگ ساز از جنس خود مردم فرستاده تا آنان را از گمراهی نجات دهد و پاکشان گرداند.[1]
پیامبر اسلام(ص) نیز بر اساس رسالت الهی خویش، در این راه قدم نهاد و با مدیریت کارامدش، زمینۀ تعالی و سعادت انسانها را فراهم نمود. از این رو، آن حضرت الگویی تامّ در جهت فرهنگ سازی و انقلاب فرهنگی می باشد و بر مبلغین و دست اندرکاران فرهنگ لازم است تا از سیرۀ ایشان سرمشق گرفته، برنامه های فرهنگی خویش را بر اساس آن اجرایی نمایند.
البته فرهنگ سازی حادثه ای دفعی و آنی نیست؛ بلکه تدریجاً و طی فرآیند زمانی رخ می دهد؛ زیرا برای تحول فرهنگی باید افراد و جوامع را با آسیبها و آفتهای فرهنگ تثبیت شدۀ گذشته آشنا کرد و با ظرافت و تیزبینی خاصی، فرهنگ ارزشی و مثبت جدید را معرفی نمود. بدیهی است که این، کاری زمانبر و دشوار است.
پیامبر اسلام(ص) بر اساس رسالتی که بر دوش داشت، با روشهای مختلف و کارامدی، همچون: تبلیغ چهره به چهره، دعوت منطقی و استدلالی، موعظۀ حسنه و جدال احسن، به تبلیغ و ترویج فرهنگ ناب اسلامی پرداخت و برای تحقق این اهداف «جریان سازی فرهنگی» به راه انداخت.
در شمارۀ قبلی ماهنامه (مبلغان 214)، به برخی از روشهای جریان سازی فرهنگی اشاره کردیم؛ اکنون به ادامۀ این موضوع می پردازیم:
ج) جریان سازی فرهنگی در سطوح مختلف
فرهنگ سازی به صورت تک بعدی ایجاد نمی شود، به ویژه در صورتی که آرمانهای بسیار والایی برای فرهنگ سازی در نظر گرفته، بخواهیم فرهنگی غنی و تمام عیار را در میان افراد متعصب و جاهل نهادینه کنیم. از این رو، لازم است برای ایجاد تحول و انقلاب فرهنگی، «جریان سازی» نموده و «موج فرهنگی » ایجاد نماییم؛ یعنی تا آنجا که ممکن است افراد، گروه ها، امکانات و سرمایه های خود و جامعه را درگیر این فرایند کرده، با ورود به این معرکه، برنامه های فرهنگی خود را به بهترین وجه عرضه کنیم. در غیر این صورت، اگر فرهنگ سازی محقق شود نیز به صورت سطحی و محدود شکل می گیرد و اهداف اصلی همچنان دور از دسترس باقی می ماند.
پیامبر اسلام(ص) با درک این مهم، برای تحقق فرهنگ سازی اسلامی، از تمام توان و ظرفیت موجود در اجتماع آن زمان استفاده کرد؛ یعنی هم از نمادهای فرهنگی بهره برد و هم افراد و گروه های مختلف را به کار گرفت و گام به گام به سوی تحول و تغییر در فرهنگ و آداب اعراب پیش رفت تا اینکه توانست در مدتی اندک، فرهنگ ناب الهی را جایگزین فرهنگ غلط و متعصبانۀ جاهلی کند.
آن حضرت از مفاهیم و اصطلاحات شروع کرد و «شهادتین» را به عنوان کلید ورود به اسلام معرفی فرمود و با اصطلاحاتی همچون: حزب الله، مؤمنون، مسلمین، جریان حق و... عده ای از اعراب را زیر پرچم اسلام جمع کرد.
از دیگر نمادهای اسلامی که پیامبر(ص) از آنها بهره برد: برگزاری مراسم نمازهای پنج گانۀ روزانه به جماعت، نماز عید فطر، آیین حج و مناسک آن و برخی از فعالیتهای مذهبی که در ملأ عام و در کنار خانۀ کعبه بر پا شد را می توان نام برد.
انجام این مراسمهای دینی، سبب برقراری ارتباط مستمر مؤمنان با یکدیگر و ایجاد هبستگی گروهی شد و زمینۀ ترویج و تبلیغ فرهنگ اسلام را فراهم نمود. بعد از این جریان بود که شخص پیامبر(ص) مورد هجوم تبلیغی و روانی مشرکان قریش قرار گرفت و اتهاماتی همچون: سحر بودن قرآن،[2] ساحر بودن پیامبر(ص)[3] و... شکل گرفت و اذیت و آزار نسبت به مسلمانان به اوج خود رسید!
تغییر قبله، یکی دیگر از اقدامات عملی بود که پیامبر اکرم (ص) از طرف خدا در راستای جریان سازی فرهنگی در میان جزیرة العرب به آن دست زد.
در تفاسیر و منابع تاریخی[4] نقل شده است که در شانزده یا هفدهمین ماه هجرت به مدینه، از ناحیۀ یهود، زمزمۀ مخالفت با پیامبر(ص) و مسلمانان بلند شد؛ زیرا رشد و ترقی روز افزون مسلمانان در دل آنان ترس و وحشت عجیبی ایجاد کرده بود. از این نظر آنان کارشکنی های بسیاری را علیه مسلمانان و شخص پیامبر (ص) آغاز کردند و به شیوه های متعددی اذیت و آزار مسلمانان را در دستور کار خود قرار دادند. از آن جمله، نماز گزاردن به سوی بیت المقدس را پیش کشیدند و گفتند: محمد مدعی است که آیین مستقلی دارد و آیین او ناسخ دینهای جدید است، در صورتی که او هنوز قبلۀ مستقلی ندارد و به سمت قبلۀ ما نماز می گزارد.
این طعنه بر پیامبر(ص) سنگین آمد. از این رو، ایشان رو به سوی آسمان ایستاد و با نگاه معنادار خود در انتظار وحی بود، تا اینکه این آیه نازل شد: «نگاه معنادار تو را به آسمان می بینیم، تو را به سوی قبله ای که رضایت تو را جلب کند، می گردانیم.»[5]
با در نظر گرفتن تمام این عوامل، پیامبر اکرم(ص) در اقدامی عملی، در حالی که دو رکعت از نماز ظهر را خوانده بود، به دستور جبرئیل(ع)، روی خود را به سوی مسجدالحرام برگرداند. این گونه بود که مسجدالحرام به عنوان قبلۀ جدید به مسلمانان معرفی شد و بُعد دیگری از فرهنگ ناب اسلامی برای همگان تشریع گشت.
جریان سازی به کمک آیات قرآن
مهم ترین و کارامدترین ابزار عملی نبی مکرم اسلام(ص) که در راستان جریان سازی فرهنگی و تحول مورد توجه قرار گرفت، «آیات قرآن کریم» بود. آن حضرت آیات نورانی این کتاب آسمانی را به عنوان معیار و شاخص فرهنگ اسلام معرفی کرد و باور و اعتقاد مردم را با آن آیات پیوند داد و از این طریق مردم سرزمین حجاز را برای پذیرش اصلاحات فرهنگی و تحول آماده کرد؛ زیرا قرآن مجموعۀ جامعی است که مباحث اعتقادی، مسائل شرعی و احکامی، هنجارها و ارزشهای اخلاقی و تکالیف فردی و اجتماعی را در بر دارد.
بدیهی است محتوایی که چنین مضامین متعالی و برنامه های گسترده ای برای اصلاح جامعۀ انسانی دارد، موفقیتهای چشمگیری را به ارمغان می آورد. به گونه ای که سعادت و کمال انسانی در گرو عمل به آیات آن می باشد.
امام علی(ع) دربارۀ ویژگی های قرآن می فرمایند: «قرآن فرمان دهنده و بازدارنده است. خاموش است و گویا. حجت خداست بر آفریدگانش که برای آن از ایشان پیمان گرفته است و همه را در گرو آن قرار داده. خدای تعالی نور هدایت خود را با قرآن تمام کرده و دین خود را با آن کامل نموده است. جان پیامبر خود(ص) را زمانی ستاند که از رساندن احکام هدایتگرش فراغت یافته بود.»[6]
کتابی جاودانه است که پس از آن کتاب دیگری نخواهد آمد. محتوای قرآن با فطرت درونی انسانها هماهنگ است و آیات آن هدایتِ همگانی و همیشگی را برای جامعۀ بشری معرّفی کرده است: (وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْری لِلْبَشَرِ)[7] و (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ).[8]
این نماد فرهنگی بر تفکر و تعقل بسیار سفارش کرده است؛ چراکه اولین حرکت در رسیدن به اصلاح و دور شدن از تعصبات و خرافات، اندیشیدن است و شرط درست اندیشیدن، دانش و آگاهی می باشد و آن کسی که دارای فهم و درک است، در راه اصلاح و تغییر خویش قدم بر می دارد.
پیامبر اسلام(ص) برای یادگیری و عمل به آموزه های قرآن، در مدینه، خانۀ «مخرمة بن نوفل» را به عنوان «دارالقراء»؛ یعنی خانۀ قاریان و مرکز تربیت معلمین قرآنی قرار داد و از این مرکز، مربیان قرآنی را به خارج از مدینه و دیگر شهرها اعزام کرد.
«واقدی» در طبقات الکبری نقل می کند: «عبدالله بن امّ مکتوم» بعد از جنگ بدر همراه «مصعب بن عُمیر»[9] وارد مدینه شد و در «دارالقراء » ساکن شدند.[10]
حضرت محمد(ص) می دانست که بین بالا رفتن آمار باسوادان و پیشرفت اسلام، ارتباط تنگاتنگی برقرار است. از این رو، سوادآموزی و آموزش همگانی را در اولویت امور قرار داد و همزمان با ترویج آموزش قرآن و معارف دین، نسبت به آموزش خواندن و نوشتن به صحابۀ بیسواد خود و کودکان مسلمانان نیز عنایتی خاص داشت. آن حضرت، عده ای را استخدام کرد تا به کودکان انصار خواندن و نوشتن بیاموزند و شرط آزادی اسرای مخالفان را تعلیم ده تن از اصحاب و فرزندان آنان قرار داد.[11]
همچنین «زید بن ثابت» را مأمور کرد تا زبان عبری و سریانی را یاد بگیرد و واسطۀ ایشان با یهودیان باشد.[12] به دنبال این فرمان، زید می گوید: من در مدت هفده روز[13] توانستم زبان عبری را یاد بگیرم و با آنها مکاتبه کنم.[14]
زید در واقع سِمت مترجم را داشت؛ زیرا او با اقلیتهای فارس زبان، رومی، مصری و حبشی مدینه همنشین بود. از این رو، به زبانهای فارسی، رومی، قبطی و حبشی آشنا شده بود و هنگام گفتگوی رسول اکرم (ص) با هیئتهای وارده، سخنان آنان را ترجمه می کرد.[15]
ایجاد حلقه های آموزشی و علمی
ایجاد حلقه های آموزشی و علمی در مساجد و ترغیب به حضور در آن، یکی دیگر از برنامه های فرهنگی پیامبر اسلام(ص) بوده است. حلقه ای که به سرپرستی «جابر بن عبدالله انصاری» در مسجدالنبی بر پا می شد، نمونه ای از آن حلقات می باشد.[16]
نقل شده است: روزی پیامبر(ص) وارد مسجد شد و دو گروه را مشاهده کرد: گروهی مشغول مباحث علمی و کسب معارف اسلامی بودند و گروهی دیگر به راز و نیاز و عبادت خدا مشغول. حضرت با اشاره به گروه اول، فرمود: «هَؤُلَاءِ أَفْضَلُ بِالتَّعْلِیمِ أُرْسِلْت؛ این گروه علمی از فضیلت بیش تری برخورداند؛ زیرا من برای تعلیم فرستاده شدهام. » سپس خود نیز در جمع آنان نشست.[17]
رسول خدا(ص) سازمان تبلیغی با عناصر و وظایفی همچون: مؤذن، مبلغ، منادی، شاعر و... تشکیل داد و وظایف هر یک را بین آنان تقسیم کرد. بلال حبشی مؤذن رسمی پیامبر(؛ حسان بن ثابت به عنوان شاعر[18] و حضرت علی(ع) نیز مأمور ابلاغ آیات قتال در حج بودند.
اذانی که با صدای بسیار زیبا و دلنشین بلال گفته می شد، نماد عبادت مسلمانان شده بود و اسلام را از یهود و نصاری متمایز می کرد؛ زیرا آنان برای اجرای برنامه های خود از بوق و ناقوس استفاده می کردند.[19] «زیاد بن حارث الصدائی» و «أبو محذورة أوس بن مغیره» از دیگر مؤذنان پیامبر(ص) بودند که در مناسبتها یا در مساجد مشخصی اذان می گفتند.[20]
پیامبر(ص) می دانست که عالمان و رهبران هر جامعه ای در حکم الگوهای آن جامعه هستند و تغییر در رفتار الگوها به معنای تغییر در پیروان و مقلدان آنان می باشد؛ زیرا با همراهی رهبران و عالمان، توده ها نیز سلوک و روش رهبران خویش را در پیش می گیرند که می توان از آن به تغییر در الگوها یاد کرد. از این رو، با ارسال سفیر و نامه های متعدد به سران و رهبران دیگر مناطق، آنان را به سوی پذیرش فرهنگ اسلام فرا خواند. در این فرایند زید بن ثابت، متولی نوشتن نامه ها به پادشاهان و رؤسا و عشایر بود.[21]
همچنین «عبدالله بن ارقم» وظیفۀ نامه نویسی به ملوک را بر عهده داشت و از فرط امانتداری به جایی رسید که نامه را می نوشت و بدون آنکه قرائتش کند، آن را مُهر می کرد و هرگاه افرادی برای پیامبر(ص) نامه می نوشتند، حضرت از او می خواست تا نامۀ آنان را جواب دهد.[22]
در جریان نامه نگاریها، در تاریخ چنین ثبت شده است: آنگاه که پیامبر(ص) تصمیم گرفت تا به هرقل، امپراتور روم نامه بنویسد، از آنجا که شنیده بود عجمان نامۀ بدون مهر را نمی پذیرند، با ناخن خود نامه را مهر کرد.[23]
رسول خدا (ص) علاوه بر نامه نگاری، گروه هایی از مسلمانان را برای تبلیغ فرهنگ اسلام و دعوت دیگر امتها به مناطق دور دست اعزام می فرمود. بر همین اساس، آن حضرت چهل نفر از بزرگان مسلمان را که از بهترین حافظان و قاریان قرآن بودند، مأمور کرد تا به نجد بروند و مردم را به اسلام دعوت نمایند.[24]
همچنین، بعد از پیمان عقبۀ اولی «مصعب بن عمیر» را به مدینه، «معاذ بن جبل» را به یمن، «عتاب بن اسید» را به مکه، «عمر بن خرم خزرجی» را به نجران، «رافع بن مالک انصاری» را به مدینه، و دهها نفر دیگر را به جاهای دیگر فرستاد تا قرآن و احکام اسلامی را به مردم تازه مسلمان تعلیم دهند.[25]
هجرت عده ای از مسلمانان به سرزمین حبشه به سرپرستی جناب «جعفر بن ابی طالب(ع)» یکی دیگر از فعالیتهایی بود که به دستور پیامبر(ص) شکل گرفت و سبب شد تا از این طریق، آوازۀ فرهنگ اسلامی به گوش مردم مناطق دور برسد و زمینۀ تبلیغ و ترویج آن فراهم شود. در این سفر بابرکت، جعفر بن ابی طالب(ع) برای مردان و همسرش «اسماء بنت عمیس» برای زنان، فرهنگ اسلام را تبلیغ و تبیین می کردند.
معرفی جریانهای مخالف و معاند و تبیین کارامدی جریان اسلامی، یکی دیگر از برنامه های فرهنگی پیامبر(ص) بود که در مراحل مختلف جریان سازی فرهنگ اسلامی تأثیر بسیار زیادی داشت.
د) تأسیس پایگاه فرهنگی
تأسیس مسجد به عنوان پایگاه و نهادی فرهنگی، از اقدامات زیربنایی پیامبر اکرم(ص) برای ایجاد تغییر و تثبیت تحولات فرهنگی بود. انتخاب واژۀ فاخر «مسجد» که می توانست نماد عبودیت در برابر حق تعالی باشد و ساییدن پیشانی بر زمین را تجلی کند، خود به تنهایی، پیام انقلاب فرهنگی اسلام را به ذهن متبادر می کرد.
«راغب اصفهانی» مسجد را از «سجده » و جمع آن را «سُجُود» به معنی آرامش و فروتنی و اطاعت آورده است. برخی نیز معتقدند که واژۀ «مسجد» اسم مکان به معنای محل سجده است[26] و «السُّجُود» اصلش، آرامش و فروتنی و اطاعت است.[27] بنابراین، مسجد مکانی برای ابراز فروتنی، عبادت و پرستش خداوند خواهد بود.
مسجد، نخستین مرکز و پایگاهی است که به منظور عبادت و پرستش خدای یگانه در زمین باقی مانده و از آنجا که سجود، شریف ترین و مهم ترین ارکان نماز است و در آن، بیش از دیگر افعال نماز، انسان به خداوند نزدیک می شود، لذا اسم مکان را از این فعل اتخاذ و بر محل عبادت و نماز اطلاق کرده اند.[28]
به جهت اهمیت و فضیلت مساجد بر دیگر مکانها، خداوند متعال مسجد را به خویش متعلق دانسته است[29] تا مزیت آن بر دیگر مکانها روشن شود.
در تاریخ ثبت است که ظهر روز دوشنبه 12 ربیع الاول، رسول خدا (ص) با همراهان خود در نزدیک مدینه به محله ای به نام «قبا» وارد شدند. چهار روز در آنجا ماندند و در اولین اقدام فرهنگی خویش، «مسجد قبا» را بنیان نهادند.[30]
از صدر اسلام تاکنون، مسجد تنها محل عبادت و نماز نبوده؛ بلکه پایگاه چندمنظورۀ فکری و فرهنگی جوامع بشری و منادیان توحید و مکانی بوده که از موارد زیر به عنوان برخی از کارکردهای آن نام برده شده است:
1. دعا، مناجات و نیایش؛
2. نماز جماعت؛
3. آموزش و قرائت قرآن؛
4. پاسخگویی به پرسشهای علمی و اعتقادی؛
5. تشکیل کرسی قضاوت و داوری میان مردم؛
6. شور و مشورت؛
7. علم آموزی؛
8. گردهمایی و اجتماعات؛
9. اسکان و نگهداری مساکین و فقرا؛
10. خواستگاری و ازدواج؛
11. انتشار اخبار و گزارشهای تازه؛
12. تهذیب و تطهیر؛
13. اعتکاف؛
14. نماز جمعه؛
15. آگاهی از مشکلات یکدیگر و سعی در حل آن؛
16. کاریابی؛
17. تصمیم گیریها پیرامون جنگ و تقسیم غنایم جنگی؛
18. دیدارها و ملاقاتها با سران کشورهای مختلف؛
19. عقد قراردادها؛
20. تعلیم آداب اجتماعی؛
21. اجرای حدود؛
22. تریبون رسمی حکومت اسلامی؛
23. اقامت مسافران و...
در حقیقت مسجد، جایگاه رسانۀ فعال فرهنگی را داشت که با توسعۀ گستردۀ تمدن اسلامی، جای خود را به عنوان نماد اسلام در سراسر بلاد اسلامی باز کرد، به طوری که هر کجا و در هر شهر و قریه ای که مسجدی وجود داشت، آن منطقه جزء قلمرو فکری و فرهنگی و البته سیاسی اسلام شمرده می شود. بنابراین، دست اندرکاران فرهنگی و مبلغینی در دست یابی به اهدافشان موفق هستند که زندگی مردم را با مساجد و اماکن مذهبی، همچون حرمهای مطهر ائمه(ع)، امامزادگان، کانونهای فرهنگی و مذهبی و... گره بزنند و با بهانه های مختلف مخاطبان، به ویژه نوجوانان و جوانان را به سوی این اماکن تأثیرگذار دعوت نموده، زمینۀ حضور حداکثری آنان را در این فضاها، جهت بهره گیری از برنامه های فرهنگی مذهبی فراهم سازند.
پی نوشت ها
[1] آل عمران/ 164.
[4] الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، اسوه، قم، 1416 ق، صص 187 - 188.
[6] نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح: صبحی صالح، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، خ 183.
[9] مصعب بن عمیر جوانی خوش سیما و خوش صدا بود که پیامبر(ص) وی را برای ترویج و تبلیغ قرآن به نقاط مختلف اعزام می کرد.
[10] الطبقات الکبری، ابن سعد، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1410ق، ج 4، ص 155.
[11] الطبقات الکبری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، نشر فرهنگ و اندیشه، تهران، ج 2، ص 19.
[12] أسد الغابة، ابن اثیر جزری، نشر اسماعیلیان، تهران، ج 2، ص 127.
[13] از آنجا که زید از مرزنشینان بود و در همسایگی یهودیان زندگی می کرد، بر همین اساس یادگیری اصول و ارکان زبان عبری در این مدت کوتاه برای وی آسان بود.
[14] الطبقات الکبری، ج 2، ص 274.
[15] تجارب الأمم، ابوعلی مسکویه، سروش، تهران، ج 1، ص274.
[16] الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، دارالفکر، بیروت، 1380 ق، ج 1، ص 546.
[17] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، دار إحیاءالتراث العربی، بیروت، 1403 ق، ج 1، ص 206.
[18] فهرست کاملی از شعرا در بحار الانوار، ج 22، صص 255 - 251 آمده است.
[19] سیرت رسول الله(ص)، قاضی ابرقوه، خوارزمی، تهران، 1360ش، ج 1، ص 488.
[20] بحار الانوار، ج 22، ص 248.
[21] اسد الغابه، ج 2، ص 127؛ بحار الانوار، ج 22، ص 248.
[22] همان، ج 3، صص 68 - 69؛ همان.
[23] الطبقات الکبری، ج 2، ص 126.
[24] اسد الغابه، ج 4، ص 495.
[25] الطبقات الکبری، ج 1، صص 169 - 170.
[26] لسان العرب، ابن منظور، دار الفکر، بیروت، 1414ق، ج 3، ص 204.
[27] المفردات فی غریب القرآن، حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی، دفتر نشر الکتاب، تهران، چاپ دوم، 1404ق، ص 397.
[28] اعلام المساجد باحکام المساجد، محمد بن عبدالله زرکشی، تحقیق: ابو الوفاء مصطفی المراغی، دارالکتب المصریة، قاهره، 1403ق، ص 28.
[29] جن / 18: (أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً).
[30] تاریخ نامه طبری، محمد بن محمد بلعمی، سروش، تهران، 1378ش، ج 5، ص 1467.