نزول آیه مبارکه «تطهیر» در «کساء»و جریان آیه «مباهله» ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکمْ﴾در آیه سوره «آل عمران» و همچنین ﴿إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ﴾، در این بخش ها نازل شده است. بیست و چهارم این ماه پربرکت را که پشت سر گذاشتیم روز مباهله بود که متأسفانه مغفول است، از اعیاد بزرگ ما شیعه هاست.
در جریان سیدالشهداء(سلام الله علیه) این را مکرر می شنیدیم در غالب سخنرانی های بزرگان ما بود، در کتاب های ما هست که «حُسَینٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَینٍ»این را ما این طور فکر می کردیم که «حُسَینٌ مِنِّی»؛ چون نوه حضرت است. «أَنَا مِنْ حُسَینٍ»، چون اسلام حدوثش به برکت حضرت است، بقاء آن به برکت کربلای حسین است. بعد دیدیم این تعبیر درباره وجود مبارک امام مجتبی هم هست: «حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه »؛ بعد هم دیدیم این تعبیر در بیانات نورانی آن حضرت درباره علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) هم هست: «عَلِی مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِی »؛ سند این که از قوم معصوم است؛ به هر حال رسول خداست. وجود مبارک حضرت هم که مستحضرید لبان مطهّرش معصوم است فعل و قولش معصوم است «عَلِی مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِی ». سند این همین آیه مبارک مباهله است و درباره امام مجتبی و امام حسین با یک تحلیلی باید گفت؛ اما ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکمْ﴾؛ یعنی ما یک حقیقت هستیم. بعدها درباره «حُسَینٌ مِنِّی»، «حَسَنٌ مِنِّی»، گفته شد چون اینها یک نور هستند، وگرنه سند اصلی درباره علی بن ابیطالب است، ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکمْ﴾. و این جریان «بهال»، این مباهله که می دانید، صیغه مصدر باب «مفاعله» است؛ «بهال» هم مصدر همین باب است. این «بهال» یک معجزه خالده ای است؛ الیوم هم اگر کسی این قدرت را داشته باشد می تواند مباهله کند؛ یعنی این هست، منتها آن روح طیب و طاهر و مقتدر کم است وگرنه الآن هم ﴿ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ﴾، این مثل «شقّ القمر» نیست که «معجزةٌ فی واقعة» این «معجزةٌ خالدة». الیوم اگر کسی اهل «بهال» باشد، این قدرت هست.
همان قصّه معروف که «أنت طلبت منّی السّیف و لم تطلب منّی السّاعد» که بارها به عرض شما رسید همین است. این عمرو بن معْدی کرب از سلحشوران بنام صحنه های جنگ بود. شمشیر او به عنوان «صمصامهِ» عمرو بن معدی کرب معروف بود می گفتند تیزی آن شبیه تیزی صمصامه عمرو بن معدی کرب است. خلیفه عصر نامه برای عمرو بن معدی کرب نوشت که شما آن صمصامه را بفرستید. او هم چون امر خلیفه بود اطاعت کرد، این شمشیر را برای خلیفه فرستاد. او هم آزمود، دید این قدر بُرش ندارد! نامه برای عمرو بن معدی کرب نوشت که این صمصامه شما که آن شهرت را داشت، این تیزی و تُندی را ندارد؟ در نامه بعدی نوشت: «أنت طلبت منّی السّیف و لم تطلب منّی السّاعد»، من شمشیر دادم، بازو که ندادم؛ بازوی من می خواهد. این شمشیر یک بازوی پیغمبری و علوی و حسنی و حسنی(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) می خواهد.
مباهله معجزه خالده است؛ الیوم هم اگر کسی آن هنر را داشته باشد می تواند در اثبات و حقانیت علی و اولاد علی مباهله کند، ﴿ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ﴾. همان حرفی که بزرگ مسیحی ها گفت که این دعا سلسله کوه را متلاشی می کند الآن هم هست.
بنابراین ما چنین ذخایری داریم و در کنار این ذخایر باید حداکثر بهره را برد. هم درباره 24 ذی حجه و هم درباره بیست و پنجم ذی حجه که امروز است اینها را ایام مباهله می دانند.
اما خصیصه روز بیست و پنجم، نزول سوره مبارکه «هل أتی» است. در صدر این سوره شناسنامه ای است که «الإنسان مَن هو؟»، «ما هو؟». بعد در جریان ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً﴾ را مطرح می کند که این از برجسته ترین فضایل اهل بیت است. در جریان انسانشناسی مستحضرید، متأسفانه آنکه تفکر مادی دارد می گوید انسان از خاک است و به خاک می رود و دیگر هیچ؛ ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکمْ﴾ تا اینجا؛ اما ﴿وَ مِنْهَا نُخْرِجُکمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ این را نمی پذیرند. می گویند انسان مثل یک دسته شلغم است که زیر خاک می رود و می پوسد. این یک متفکر مادّی است ولو دانشمند در طبّ و غیر طبّ هم باشد. خود را مثل یک دسته شلغم می داند، همین! که انسان با مُردن می پوسد.
قرآن آمده به ما بگوید انسان با مُردن از پوست به در می آید نه بپوسد. به هر حال بدن می پوسد دوباره می سازند؛ اما روح مگر زمین می رود؟ روح مگر ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکمْ﴾ است؟ روح از باب ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ است روح که از زمین نیامده است. آن درباره بدن است؛ بله بدن شما این سه ضلع را دارد: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُکمْ تَارَةً أُخْرَی﴾. اما روح که ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ که از زمین نیامده است. در سوره مبارکه «مؤمنون» هم فرمود: ما شما را به صورت دیگری در می آوریم: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾آن مسئله نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحم «ثم کذا»؛ اینها قابل فهم است. ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾؛ آن ﴿خَلْقاً آخَرَ﴾ که از زمین در نیامده است.
این قرآن است که به ما می گوید انسان مرگ را می میراند نه بمیرد. این حرف زیر آسمان تازه است، مخصوص قرآن است. نه شرقی این را گفته، نه غربی این را گفته که انسان مرگ را می میراند نه بمیرد، ﴿کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛ نه «کل نفس یذوقها الموت»؛ هر کس مرگ را می چشد، روشن است که هر ذائقی مذوق را هضم می کند، نه مذوق، ضائق را هضم می کند. بعدها جناب مولوی و امثال مولوی گفتند: «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی»ما این حرف را حداقل صدبار نقل کردیم؛ الآن کسانی که در این مسجد هستند این حرف ها را کاملاً حفظ هستند! درست است که ایران جای مردان باهوش، حکما، شعرا و ابداست؛ اما یک ایرانی شما قبل از اسلام بیاورید که این گونه حرف بزند، هرگز نداریم.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی ٭٭٭ تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی ستانم بی رنگ و بو ٭٭٭ او ز من دلقی بگیرد رنگ رنگ
حرف مولوی این است که من مرگ را می میرانم، نه بمیرم. یک نفر نمونه پیدا کنید، در کلّ ایران امپراطوری که ایران یک کشور شاهنشاهی بود، نه شاهی. شاهنشاهی کشوری است که هم از مردم خودش مالیات و باج می گیرد، هم از کشورهای کوچک دیگر. کشور سلطنتی که نبود، کشور شاهی که نبود، کشور شاهنشاهی بود؛ منتها بحرین را از دست دادند، فلان منطقه هفده شهر را از دست دادند، فلان جا از دست دادند، فلان جا از دست دادند، شده کشور سلطنتی، وگرنه کشور شاهنشاهی بود که امیدواریم این انقلاب اسلامی به برکت خون های پاک شهدا ایران را به همان عظمت اصلی اش برساند.
ما یک دانشمند ایرانی قبل از اسلام نداریم که در این سطح حرف بزند. حرف هایی هم که مرحوم فردوسی که روحش با انبیا و اولیا محشور باشد، روزی که بردن نام مبارک حضرت امیر، مرگ قطعی را به همراه داشت، از هیچ کسی نمی خریدند و به هیچ کسی هم اجازه نمی دادند نام مبارک حضرت امیر را ببرد، او بالصّراحه گفت:
که من شهر علمم علیم دَر ست ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست
اگر فردوسی نبود مگر به او اجازه می دادند این حرف را بزند؟ شما یک شاعر ولو در حد فردوسی یا مولوی پیدا کنید که قبل از اسلام در این حد حرف زده باشد! قرآن آمده انسان را در سراسر آیات مخصوصاً در سوره مبارکه «هل أتی» معرفی کرده که انسان یک عضو و جزئی دارد به نام بدن، این خاکی است از مثلث سه گانه ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُکمْ تَارَةً أُخْرَی﴾، برای این است.
اما ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾، این از زمین نیامده است، اینکه مرگ پذیر نیست. این اندیشه هایی که یک دانشمند دارد مگر پوسیدنی است؟ مگر علم پوسیدنی است؟ الآن این اندیشمندان ما می گویند چهار هزار سال قبل افلاطون این طور گفته، ارسطو این طور گفته، سقراط این طور گفته، جالینوس این طور گفته، فلان طبیب این طور گفته، او درست گفته او نادرست گفته و الآن هم یک محقّق و منجّم ماهر بفهم داشته باشیم می تواند به صورت شفاف و روشن تبیین کند که چهار هزار سال بعد، فلان روز در فلان ساعت کسوف میشود، فلان ساعت در فلان شهر خسوف؛ از بس عالم منظم است.
پس روح ما نه متمزمّن است، نه متمکّن؛ نه در زمین جا دارد نه در زمان؛ نه زمان بردار است؛ برای اینکه ما از چهار هزار سال قبل داریم فتوا می دهیم که او درست گفته، او درست نگفته. درباره چهار هزار سال بعد هم داریم نظریه می دهیم. ما نه زمینی هستیم نه زمانی. ما هستیم که هستیم که هستیم که هستیم که هستیم؛ منتها بالعرض. درباره «اوّل» که ازلیت عالم است، ممکن است کسی اختلاف داشته باشد؛ ولی درباره ابدیت عالم که کسی اختلاف ندارد، همه می گویند بهشت ابدی است. منتها إن شاءالله وقتی بهشتی شدیم، ابدی بالغیر است نه بالذات. ابدی بالذات ذات اقدس الهی است. آنکه ازلی بالذات است اوست، آنکه ابدی بالذات است اوست، او که سرمدی است، جامع بین ازل و ابد است اوست و اگر انسان در بهشت ابدی است، ابدی بالغیر است، وگرنه ما موجودی نیستیم که میلیاردها یا صدها میلیارد سال و ماه برداریم. عدل خوب است، این چند سالش است؟ این در مسائل اخلاقی. دو دو تا چهار تا چند سالش است؟ این در مسائل ریاضی. اینها نه زمینی اند نه زمانی. ما انسان این چنین هستیم.
فرمود: ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکن شَیئاً مَذْکوراً﴾ بعد او را به این صورت درآوردیم تا در بین اینها علی و اولاد علی پیدا بشوند که ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً﴾، اصلاً ما انسان را معرفی بکنیم، برای اینکه این گل سرسبدها را بگوییم، اینها گرسنه اند، بحران فقر است، این مطالب را هم در پرانتز بگوییم؛ همه ما معمّمین، همه ما مسئله دان ها، همه ما می گوییم این راهی که در اقتصاد پیش گرفتند این راه اسلامی نیست؛ مبادا کسی خدای ناکرده بگوید اسلام نمی تواند کشور را اداره کند؛ نخیر. چهارتا بانکی بی عُرضه، به نام دین جامعه را به هم زدند، وگرنه این را همه ما می گوییم اسلامی نیست. نمونه آن این است که در همین سوره مبارکه «هل أتی» که امروز بیست و پنجم ذی حجه نازل شد. اوّل خدا انسان را معرفی کرد، فرمود: ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکن شَیئاً مَذْکوراً﴾، هم «لیس تامه» را گفت، هم «لیس ناقصه» را گفت، هم «کان تامه» را گفت، هم «کان ناقصه» را؛ این مطالب چهارگانه را گفت. یک وقت به پیغمبری به نام زکریا می گوید که تو که می گویی من الآن فرزند می خواهم مقدور من نیست، من که الآن پیر هستم موی سرم سفید شد، استخوان بدنم نرم شد، همسرم که پیر است آن وقتی هم که جوان بود نابارور بود عقیم بود: ﴿وَ کانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾؛ ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً﴾، الآن هم که پیر است. همسرم نه الآن که عاقر است باردار نمی شود، «کانت» یعنی «کانت»؛ ﴿کانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾؛ آن وقتی هم که جوان بود نازا بود؛ ولی تو می توانی. یحیی را خدا به او داد.
این چنین نیست که ما در دعا فقط خودمان را ببینیم، ما در دعا موظف هستیم قدرت او را ببینیم و نیاز خودمان را عرضه کنیم. عرض کرد که همه جهات مادی بسته است، الآن هم که ﴿وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً﴾، ﴿وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً﴾، در این بخش دارد ﴿وَ امْرَأَتی عَاقِرٌ﴾، در آن بخش دارد: ﴿وَ کانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾؛ «عاقر» یعنی نازا. آن وقت که جوان بود بارآور نبود؛ اما تو بخواهی می توانی. ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنک وَلِیاً﴾، این خداست! این خدا به زکریا فرمود: ﴿لَمْ تَک شَیئاً﴾، این «شیئا» خبر «کان» نیست، این «کان» کان تامه است؛ یعنی اینکه تو شیء نبودی، معدوم محض بودی. بعد به جایی رسید که قابل ذکر نیست. ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکن شَیئاً مَذْکوراً﴾. الآن کسی برود به پشت بام این نظام خلقت، این هفت میلیارد را که می بیند می بیند دو قرن قبل، اینها خاک هایی بودند در این مزرعه ها، بعد کم کم میوه شدند، زرع شدند، جو و گندم و برنج شدند؛ بعد به بازار آمدند، نسل قبل از اینها استفاده کرد، شده نطفه و شدند این هفت میلیارد. دویست سال بعد هم باز می بیند اینها همه خاک مزرعه ها هستند این مربوط به بدن. فرمود: ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکن شَیئاً﴾. این «کان» کان ناقصه است ﴿مَذْکوراً﴾؛ یعنی قابل ذکر نبود.
اما ما همین را به جایی آوردیم که بگوییم: ﴿یا أَیهَا الْإِنسَانُ﴾، مخاطب ماست. با او حرف می زنیم، حق برای او قائل هستیم، می گوییم به عهد ما وفا کن، من هم به عهد وفا می کنم. این طور دهن به دهن خدا با بنده اش حرف می زند. ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکمْ﴾؛ البته این برای مقام ذات نیست، فعل حق است ظهور حق است با ما این طور حرف می زند. می فرماید شما به حرف های من عمل کنید من هم به پیشنهادهای شما عمل می کنم. این شد؟ بعد حالا انسان های نمونه را معرفی می کند که امروز که بیست و پنجم ذی حجه است، فرمود: ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً﴾. دو پیوند ضروری برای جامعه بشریت است که علی و اولاد علی در حدّ اعلا اینها را داشتند: پیوند بندگی با خدا، پیوند سازندگی با خلق خدا. هم بنده محض بودند و هم با جامعه. ببینید انسان که علی شد می گوید کافر و غیر کافر ندارد، وقتی من دارم حکومت می کنم یک کافر باید شکم او سیر باشد. ای کاش به ما می گفتند هر شب قرآن به سر بکنید! این دعا بوسیدنی نیست؟ ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی ﴾، مستحضرید حالا وجود مبارک حسنین مریض شدند نذر کردند برای شفایشان که از خدا شفا پیدا کنند و روزه گرفتند، این مقدمه کار است. بعد هم چیزی در دستگاه وجود حضرت امیر نبود، رفت مقداری وام گرفت و خمیری درست بکند و آن هم صدیقه طاهر(سلام الله علیها) نان بپزد و همه اینها کار عادی است. ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ﴾، روزه گرفتند موقع افطار است ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ﴾، که به حسب ظاهر ضمیر به حبّ برمیگردد؛ یعنی اینها خودشان محتاج اند؛ گرچه «عَلی حبّ الله» بود؛ چون بعد دارد: ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾. افطاریه خود را به یتیم دادند ما می فهمیم. شب بعد یا فرصت بعد به مسکین دادند که این را هم ما می فهمیم. ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾، در حالی که خودشان محتاج اند، ﴿عَلَی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتِیماً﴾، اینها قابل فهم است. ﴿وَ أَسِیراً﴾، این اسیر کیست؟ ما در مدینه اسیر نداشتیم. مدینه یک شهر اسلامی بود، مسلمان در مدینه اسیر نداشتیم. جنگ بدر و حنین و امثال این جنگ ها که می شد، هم ما کشته می دادیم هم آنها، هم ما اسیر می دادیم هم آنها، از ما می شد شهید، از آنها هم می شد «مقتول فی النار». از ما اسیر می گرفتند ما هم از آنها اسیر می گرفتیم. اینکه آمده در جنگ پیغمبر را بکشد و اسلام را از بین ببرد و اسیر شده، الآن علی افطاریه خود را به این می دهد، می گوید بسیار خب؛ ولی امروز در حکومت ما دارد زندگی می کند، شما دومی نشان دارید؟
ما در مدینه که اسیری نداشتیم. حالا اینها که سنّی بودند، مرتب اصرار کردند که بگویند «من اسراء قبله» ما در مدینه اسیر مسلمان نداشتیم، مدینه هر که اسیر بود، همین های بودند که در جنگ ها آمدند برای اینکه پیغمبر را بکشند، اسلام را از بین ببرند از جای دیگر که نیامدند. وگرنه ما اهل قبله و مسلمان نداشتیم. هر کس به شما گفت بفرمایید این کارهایی که دارند مربوط به اسلام نیست. مبادا کسی خدای ناکرده بگوید اسلام نمی تواند اداره کند. اختلاس برای اسلام نیست، نجومی برای اسلام نیست، باندبازی مال اسلام نیست. شما دو تن طلا را گرفتی برای چه؟ این کار موش هاست. اگر ذات اقدس الهی در قرآن کریم این راه را به ما نشان داد، ما باید بگوییم راه اسلام این است. بخش های وسیعی هم به عهده خود مردم است. این همه احتکارها را چه کسی می کند؟ این احتکارها فلج کردن نظام اقتصادی است، اینها را چه کسی می کند؟ ما هم ماه مبارک رمضان روزه می گیریم، هم پس فردا که محرم است عزاداری می کنیم. اینها به ما شرف دادند، عزت دادند کرامت دادند، معنویت دادند وگرنه آباء و اجداد ما معلوم بود که چیست! ایران هم که معلوم بود چیست. اینها را ما باید هم بدانیم، هم با تمام جان لمس بکنیم، هم به مردم بگوییم که خدا فرمود یک عده موش جامعه اند، یک عده پرواز کننده، مثل کبک یا کبوتر.
همه ما می دانیم وقتی وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) از مکه به مدینه آمده، حکومت تشکیل داد، بقیه مسلمان ها که در مکه بودند در کمال زحمت بودند. اینها نه رهبری داشتند در مکه که با او بتوانند زندگی کنند، نه مشکلاتی داشتند. خواستند از مکه به مدینه مهاجرت کنند، یک مقدار زمین داشتند خانه داشتند، مال غیر منقول داشتند، کسی از اینها نمی خرید. یک مقدار فرش و اثاثیه داشتند، کسی اجازه نمی داد که اینها با فرش خود منتقل بشوند به مدینه. آنجا هم که غیر از ذلت چیزی دیگر نبود. آیه نازل شد: ﴿وَ کأَینْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یرْزُقُها وَ إِیاکمْ﴾ فرمود مردم! خدا شما را آفرید روزی شما را آفرید. در آیه شش سوره مبارکه «هود» که ما ده ها بار در همین حسینیه این را عرض کردیم؛ فرمود تمام جنبنده ها عائله من هستند. شما چه کار دارید خرس قطبی شش ماه باید زیر برف بخوابد، من این قدر باید به او بدهم که شش ماه بخوابد. تو چه کار داری؟ فلان مار و عقرب نیش دارند، به تو چه؟ من خلق کردم عائله من هستند با «علی» تعبیر کرده. هیچ ماری گرسنه نماند، هیچ عقربی گرسنه نماند. هیچ خوک «نجس العین»ی گرسنه نماند، ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ ما همه را تامین میکنیم؛ منتها باید به مردم بفهمانیم این آیه نازل شد این آیه بعد از نزولش، مهاجرین را راه انداخت. فرمود: کسانی که روزی خدا را می خورند دو قسم است؛ ﴿وَ کأَینْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یرْزُقُها وَ إِیاکمْ﴾. فرمود پرنده ها، جنبنده ها حیوانات دو قسم هستند: بعضی ها اهل پس انداز و ذخیره اند، بعضی آزادانه زندگی می کنند. آن کبک و کبوتر و هزارها مرغی که به طمع این تالاب ها صدها کیلومتر را بال می زنند، با دست خالی می آیند با دست خالی برمی گردند، در مقصد روزی شان تأمین، در بین راه روزی شان تأمین، در مبدأ روزی شان تأمین؛ فرمود آن پرنده هایی که اهل پس انداز و ذخیره نیستند، من روزی آنها را می دهم. آن حیوانانی که اهل ذخیره اند؛ مثل موش آنها را هم من روزی می دهم. شما موش وار زندگی نکنید، مثل کبک و کبوتر زندگی کنید. شما ببینید میلیاردها ماهی در اقیانوس ها از یک سمت به سمتی؛ اینها مگر اهل بانک اند، بانک دارند ذخیره دارند؟ اینها صبح بلند می شوند به امید خدا تا شب روزی شان تأمین است. میلیون ها پرنده این طور هستند، کبک ها این طور است، کبوترها این طور هستند، گنجشک ها این طور است، بلبل ها این طورند؛ هزاردستان این طور هستند. وقتی این آیه نازل شد، چون آنها حرف خدا را باور داشتند، گفتند ما هم بال بال می زنیم می رویم مدینه؛ با دست خالی بال زدند، از مکه آمدند به مدینه، شدن جزء مهاجرین. این همه آیات باعظمت در مدح مهاجرین است. این کبوتروار و کبک وار زندگی کرده؛ آنکه دو تن طلا تهیه می کند، موش وار زندگی کرده. شما ببینید در شهر مذهبی ما قم هم از آنجا انبار احتکار در میآید. این برای چیست؟ یک وقت است روزی مردم است، مشکل نظام نیست؛ یک وقت است جهنم ابد و ازل است؛ خدای ناکرده این نظام آسیب ببیند، مگر خدا می گذرد از ما؟! مگر این شهدا می گذرند از ما؟! ما شرمنده اینها هستیم، در کنار سفره اینها هستیم. اگر شما می بینید فلان جا مسیحیت از قرآن خبر می دهد فلان جا یهودیت از قرآن خبر می دهد؛ این به برکت خون پاک شهداست مگر ما را رها می کنند؟ فرمود چرا مثل موش زندگی می کنید؟ مثل یک کبک زندگی کنید، مثل کبوتر زندگی کنید، مهاجرین باور کردند. شما هیچ شنیدید که مهاجر ساک بردارد از مکه به مدینه برود کسی به او اجازه نمی داد اثاث بردارد، با دست خالی بال زدند آمدند؛ مثل همین مرغ ها. ﴿وَ کأَینْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یرْزُقُها وَ إِیاکمْ﴾. اینها که انبارها را ذخیره می کنند، جواب خدا چه می خواهند بگویند؟ یک وقت گران کردن است یک وقت با نظام درافتادن است؛ این است.
حالا ببینید علی و اولاد علی چه می کنند؟ روزه که گرفتند، آن مقدار گندم یا غیر گندم هر چه بود، آن هم که نسیه خریدن. دست بهترین بانوان عالم صدیقه کبری(سلام الله علیها) این را نان درست کرده، به چه کسی می دهد؟ یتیم و مسکین را بله ما می فهمیم؛ اما به اسیر می دهد. این دین، جای این است که انسان با او بی رحمی کند بدرحمی کند احتکار کند، یک خجالتی یک شرمی! گفت الآن حکومت به دست ما و اسلام است؛ به هر حال این اسیر آمده ما را بکشد، ولی الآن اسیر ماست، الآن که اسیر ماست؛ ما باید شکم او را سیر کنیم. ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً﴾، جانم به فدای تو یا علی! آن وقت خدا هم در این سوره سنگ تمام گذاشت.
اینها از کدام چشمه استفاده می کنند، در بهشت چه هستند، حریرشان چیست؟ با چه کسانی اینها هستند؟ عده زیادی آمدند انکار بکنند نشد، درباره خود پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: من در تورات گفتم، در انجیل گفتم، جزئیات پیغمبر را گفتم، طوری که علمای یهود و مسیحیت، پیغمبر را مثل اعضای خانواده خودشان می شناختند: ﴿یعْرِفُونَهُ کمَا یعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾؛ همان طوری که آدم برادر خودش را می شناسد، پدر پسر خودش را می شناسد، پسر پدر خودش را می شناسد، اینها پیغمبر را می شناسند؛ برای اینکه ما تمام خصوصیات را گفتیم آنجا. با این وجود تعریف کردند. مشابه این، بعد از جریان غدیر و امثال غدیر بسیاری از همین علمای سنّت؛ معتزلی، اینها اصلاً جریان این سوره مبارکه «انسان» ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾، اصلاً نقل نکردند؛ اما زمخشری این هم از قدمای آنهاست، او البته نقل می کند این قصّه جریان اهل بیت(علیهم السلام) را از مصادر سابق مصادر اهل سنت هم خیلی ها نقل کردند. ولی همان طوری که جریان پیغمبر را به صورت شفاف می شناختند، اما تحریف کردند، در جریان حضرت امیر هم همین طور بودند ولی به هر حال حق یک متولی دارد و آن را زنده نگه می دارد، حق قابل کتمان نیست. نه خسوف بردار است، نه کسوف بردار. او را ذات اقدس الهی شفاف می کند؛ این همه آیات در همین سوره مبارکه «انسان»، درباره این ذوات قدسی است؛ ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ﴾؛ انسان باید یک رابطه با خدا داشته باشد ﴿یوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾، رابطه با خلق داشته باشد ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾؛ دیگر اینها چه کار باید بکنند که نکردند؟ حرف خدا چشم! خلق خدا چشم! این عظمت اهل بیت همین است. اینکه به عظمت مانده و ولایتشان جزء تمامیت دین است برای همین جهت است. ارتباطشان با خدا صد درصد، ارتباطشان با خلق خدا هم صد درصد. انسان تعجب می کند؛ آن سفره سفره عادی نبود همه ما آرزو می کنیم یک ذره از آن غذاها به ما برسد! این را به چه کسی می دادند؟ ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾؛ حالا آن حضرت امیر است این هم فاطمه زهرا بود خمیر درست می کند نان میپزد؛ ﴿وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً﴾.
بنابراین اینها فرصت های بسیار مناسبی است، ایام الهی است؛ «إِنَّ لِرَبِّکمْ فِی أَیامِ دَهْرِکمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»؛ همیشه سَحر نیست، همیشه نسیم به ساحل نمی وزد. آن وقت که نسیم هست فرمود خودتان را در معرض قرار بدهید. روز مباهله از این قبیل است، روز نزول سوره مبارکه «هل أتی» از این قبیل است، تحکیم پیوند انسان با خدا از این قبیل است. به هیچ وجه ممکن نیست این نظام را خدا از بین ببرد و تضعیف کند؛ ولی ما چرا روسیاه باشیم عمده این است. وگرنه این ذات اقدس الهی این را حفظ می کند.