رویکرد و شیوه تاریخ نگاری ابوریحان بیرونی با تکیه بر الآثار الباقیه

ابو ریحان بیرونی، دانشمندی صاحب صلاحیت در علوم مختلف است. به ویژه در عرصه علوم طبیعی، آوازه و شهرتش بیش از سایر حوزه هاست

رویکرد و شیوه تاریخ نگاری ابوریحان بیرونی با تکیه بر الآثار الباقیه

مقدمه

ابو ریحان بیرونی، دانشمندی صاحب صلاحیت در علوم مختلف است. به ویژه در عرصه علوم طبیعی، آوازه و شهرتش بیش از سایر حوزه هاست. ازاین رو، از گذشته تاکنون، کم تراو را در عداد متفکران علوم انسانی، به ویژه علم تاریخ، به شمار آورده اند. هرچند اخیرابرخی از متفکران به مبانی تحلیلی و رویکرد ویژۀ بیرونی به تحولات اجتماعی توجه کرده و مطالبی در این خصوص نگاشته اند. اما هنوز آن گونه که شایسته و بایسته است، این بخش اززندگی علمی بیرونی ناشناخته مانده و نیازمند توجه بیشتری است.

بیرونی دارای تألیفات بسیاری بوده است. گفته می شود 103 اثر در زمینه های مختلف نگاشته است(الآثار الباقیه، 1363، بیست).[1] متأسفانه، بسیاری از این کتاب ها در گذر زمان ازمیان رفته اند و تنه بخشی بسیار کوچک از آنها به دست ما رسیده است. البته، همچنان کهدر مورد سایر متفکران رایج بوده، عمدتا کتاب های مشهور و اساسی آنان که شهرت و آوازه یبیشتری در محافل علمی و جامعه پیدا می نمودند، امکان ماندگاری بیشتری داشتند. آثار به جا مانده از بیرونی نیز دارای چنین ویژگی ممتازی است. یعنی همین تعداد اندک باقی مانده نیزمی تواند ما را در شناخت اندیشه های او در حوزه های گوناگون کمک نماید. از سوی دیگر، برای فهم حوزه های مختلف تخصص ابو ریحان، می توانیم به عناوین کتاب های وی، نگاهی گذرا بیندازیم. در این نگاه در میابیم که گرایش عمدۀ او به سوی علوم تجربی و ریاضی و نجوم بوده است. امّا وی در کنار اشتغال به علوم طبیعی، پرداختن به مباحث تاریخی، فلسفی، عرفانی و فقهی را نیز مدّنظر داشته است.

شاید بتوان یکی از دلایل متفاوت بودن بیرونی در عرصۀ علوم انسانی را همین بن مایه های عقلانی او در علوم تجربی دانست. با توجه به تربیت نقادانه و عقل گرایانۀ علوم طبیعی، او با کار بست و تعمیم آن روش ها در علوم انسانی، مبدع نظرات و اندیشه های نوینیدر این حوزه گردید. به ویژه از منظر روش شناسی، دست آوردهای او حائز اهمیت است، که در جای خود به آن خواهیم پرداخت. اما متأسفانه روش او فراگیر و همگانی نشد و همچون ابن خلدون تک ستاره ای ماند که تکرار و تکثیر نگردید.

در عرصۀ تایخ نگاری نیز، بیرونی کتاب هایی داشته که هیچ یک از آنها به دست ما نرسیدهاست. ازاین رو، بازسازی نگرش تاریخی بیرونی با دشواری های جدّی روبه روست. اما خوشبختانهدر آثار به جای مانده از او، به ویژه در کتاب الآثار الباقیه، نکات بسیاری پیرامون تاریخ، همدر عرصۀ روش شناسی و هم در زمینۀ داده های تاریخی وجود دارد، و از همین اطلاعاتمی توانیم تا حدودی نگاه تحلیلی و نگرش تاریخی بیرونی را دریابیم.

در این مقاله، تلاش ما براین است تا اصول تاریخ نگاری ابو ریحان را از لابه لای سطورکتاب هایش، به ویژه الآثار الباقیه، استخراج کنیم و افق فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دورانش رادریابیم. سپس، آگاهی ها و یافته های تاریخی ابو ریحان را در بوتۀ نقد و بررسی از تفکر نقادانه وعقلانی اش در عرصۀ علوم تجربی، در علوم اجتماعی نیز بهره برد؟ و اینکه، آیا او در توجهبه مسائل اجتماعی، و به ویژه تاریخ، دارای اصول ثابت و شناخته شده ای بوده است؟

از رهگذر پاسخ به این پرسش ها، فرضیات اصلی این نوشتار شکل می گیرد. نخست اینکه ابو ریحان نسبت به تاریخ رویکردی عقلانی و نقادانه داشته است و دائما در حال پژوهش وپرسش از درستی یا نادرستی روایات موجود بوده است. دوم اینکه او در تاریخ نگاری صاحب سبک بوده است. گرچه او در میان پژوهشگران کم تر به عنوان مورخ شناخته شده است، امااصول تاریخ نگاری که او به کار بست. بی شباهت با حوزه های تاریخ نگاری جدید نیست. ازاین رو شاید بتوان از سومین فرضیۀ این نوشتار، که نزدیکی اندیشه های ابو ریحان با تاریخنگاری اجتماعی از یک سو و تاریخ نگاری انتقادی از سوی دیگر است، سخن به میان آورد؛ چرا که مهم ترین ویژگی تاریخ نگاری جدید، رویکرد نقادانه به داده های تاریخی است. کالینگ وود در کتاب مفهوم کلی تاریخ پیدایی تاریخ نگاری جدید را تأثیرپذیری مورخان ازشکل گیری معرفت شناسی نو که دکارت در رأس آن قرار دارد، می داند.

در قرون وسطی، مورخان جرئت شک و تردید دربارۀ داده های تاریخی نداشتند واز هیچ سلاحی نیز برای داده هایی که مبتنی بر روایت های متنی بود، برخوردار نبودند؛ اما دردوران جدید، شکاکیت دکارتی زمینه ساز تاریخ نگاری انتقادی گردید. کالینگ وود نام این تحول را تاریخ نگاری دکارتی می گذارد و ویژگی های آن را چنین برمی شمارد: "... زیرا مانند فلسفۀ دکارتی، برپایۀ شکاکیت نظام یافته و شناسایی کامل اصول انتقادی مبتنی است. اندیشۀ اصلی این مکتب جدید آن بود که گواهی مراجع مکتوب را تنها در فرایندی انتقادی، مبتنی بر دست کم سه قاعدۀ روش، باید پذیرفت: 1- قاعدۀ تلویحی خود دکارت که هیچ مرجعی نباید ما را وادار کند که چیزی را که می دانیم نمی تواند رخ داده باشد، باور کنیم؛ 2- این قاعده که مراجع مختلف باید باهم مواجهه داده و هماهنگ شوند؛ 3- این قاعده که مراجعمکتوب باید با استفاده از مدارک غیر ادبی بررسی شوند. تاریخ حاصل به این نحو، هنوز برمراجع مکتوب، یا آنچه بیکن حافظه می خواند، مبتنی بود؛ ولی مورخان اکنون می آموختند که با مراجع خود با روحیه ای کاملا انتقادی طرف بشوند"(کالینگ وود، 1385، 83).

تکامل رویکرد، بالا، همراه با نقد آن در عرصه های معرفت شناسی، اندیشه های جدیدتاریخ نگاری را رقم می زند، که درنهایت به تدوین و فهم روش مند از فلسفۀ تاریخ منجرمی گردد. در این نوشتار، تلاش ما بیشتر معطوف به شناخت روش تاریخ نگاری ابو ریحان، وتا حد امکان، تطبیق آن با تاریخ نگاری جدید است و آگاهانه از ورود به عرصۀ فلسفه ی تاریخ، که پی آمد منطقی رویکردهای نو به تاریخ است، اجتناب کرده ایم؛ زیرا تلاش ابو ریحانبیشتر در حیطۀ تاریخ نگاری انتقادی قابل تحلیل است و همچنان که در متن مقاله خواهیم نوشت، روش او بسیار به شک دستوری دکارت و سه ویژگی ای که کالینگ وود برای اینشیوۀ تاریخ نگاری به کار می برد، نزدیک است. البته برای تکمیل بحث، می توان براساسرویکردهای تاریخی مورخ مبانی ای معرفت شناختی برای کار او نیز فراهم کرد؛ به این معنا که حاصل تلاش او را در چارچوب معرفت شناسی قرار داد که برای آن می توان برساخت. چنان که مایکل استنفورد در تحلیلی کلی و بدون اشاره به مورخی خاص، از تلاش ذهنیمورخ برای رسیدن به حقیقت یا برساختن آن سخن می گوید(استنفورد، 1387، 117). شناختناین احساسات ذهنی و تفسیرهای موجود، می تواند درک ما را از روش و یا رویکرد تاریخ نگاریرا بهتر نماید. لذا، این شیوۀ نگرش نیز به نوعی در لایه های پنهان این نوشتار قابل رهگیری است، هرچند که برای تدوین مستقل آن نیازمند داده ها و آگاهی های بیشتری هستیم، که درمورد ابو ریحان این امکان فراهم نیست.

گرچه هدف اصلی در اینجا شناخت روش تاریخ نگاری ابو ریحان است، اما پیش از ورودبه بحث اصلی، ابتدا گذری تحلیلی برزندگی ابوریحان خواهیم داشت و در این گذر، زندگی او بیشتر در چارچوب تاریخ نگاری اندیشه مورد توجه قرار می گیرد؛ یعنی، توجه همزمان به رشد و تکامل ابو ریحان در بستر فکری و فرهنگی ای که در آن پرورش یافته است.

1- زندگی و زمانه

پیش از آنکه به آثار و اندیشه های ابو ریحان بپردازیم، لازم است از زندگی و زمانه ای که درآن می زیست، آگاهی پیدا کنیم. زیرا امروزه برما مکشوف است شخصیت ها و اندیشمندان، از افق فرهنگی و سیاسی یا همان فضای فرهنگی ای که در آن پرورش یافته اند، تأثیر می پذیرند و بازتاب آن در اندیشه و کردارشان آشکار است. از این منظر، بررسی زندگی اشخاص و روندی که در مسیر رشد و شکوفایی گذرانده اند، و فضاهای فکری ای که تجربه کرده اند، دارای اهمیت است(بامر، 1380، 25).

ابو ریحان، محمد بن احمد خوارزمی، در سال 362 هجری قمری در شهر کاث، مرکزایالت خوارزم، در یک خانوادۀ گم نام خوارزمی تبار متولد شد. گفته می شود لقب«بیرونی» نیز، به دلیل زاده شدن وی در بیرون خوارزم، به او داده شده است (مصاحب، 1345، 35). خوارزم به دو معنا زادگاه ابو ریحان بوده است: تولد مادی و جسمی او در این سرزمین بوده، امامهم تر آنکه تربیت علمی و پرورش شخصیت او مدیون خوارزم است. به عبارت دیگر، تولدفکری و علمی بیرونی، حاصل حضورش در خوارزم بوده است. تردیدی نیست که بیرونی نیز، مانند بسیاری از بزرگان علم و ادب، از هوش و استعدادی سرشار برخوردار بود؛ اما اگر این هوش و استعداد با شرایط و زمانه ای که ابو ریحان در آن می زیست، همراه نمی شد، شاید تجلی ابو ریحان در تاریخ به شکل امروزیش نبود. به تعبیر یکی از نویسندگان، «بیرونی دانشمندی دیرآشناست که محیط فارغ از تعصبات خوارزم در تکوین شخصیت علمی او تأثیر بسزایی داشته است»(اذکایی، 1374، 42).

روح حاکم بر آن دوران خوارزم، دانش پروری و علم دوستی حاکمان بوده است و همینروح حاکم"موجب شکوفایی فلسفۀ ابن سینا، پژوهشگری بیرونی و حماسه سرایی فردوسیگردیده است"(همان، 42). فضای آزاد اندیشی خوارزم باعث پیدایی استادان و عالمان برجسته ایشده بود؛ بزرگانی همچون ابو نصر منصور بن علی عراقی، ریاضی دان و منجم بزرگ ایرانی، و عبد الصمد عبد الاول بن عبد الصمد حکیم، استاد حکمت و علوم عقلی، که استادان ابو ریحانبیرونی نیز بودند، در این دوران می زیستند. این اساتید برجسته، نقش مهم در پرورش شخصیتابو ریحان و سمت گیری آیندۀ او به سوی بهره بردن هرچه بیشتر از عقل، به منظور کشفحقیقت داشته اند. بیرونی دوران شاگردی خویش در مجلس درس استادان را به خوبی و با موفقیت طی کرد و آرام آرام آوازۀ علم و دانش او در خوارزم طنین افکن شد. ازاین رو، مورد لطف و عنایت دربار خوارزم شاه قرار گرفت. این حضور در دربار، خود عاملی برای رشد بیشتر ابو ریحان گردید، زیرا فضای حاکم بر دربار، سرشار از علم دوستی و تشویق عالمان بود.

در دوره ای، ابو ریحان از خوارزم جدا شد و مدتی در دربار آل زیار گذرانید و کتاب مهم الآثار الباقیه عن القرون الخالیه را به نام شمس المعالی قابوس بن وشمگیر(388-403 ه. ق) نگاشت. اما با استقرار مأمونیان در خوارزم، شهرت ایشان به علم دوستی دوباره ابو ریحان را به خوارزم کشانید(اذکایی، 1380، 574). در دربار مأمونیان، او همراه با استادان برجسته ای که در دربار بودند روزگار را به نیکی می گذرانید. در این دوران، او برخی تجربیات امور سیاسی ودیوانی را نیز کسب کرد و مقام مشاور امیر مأمونی، ابو العباس، خدمت کرد. این حضور درخوارزم تا حملۀ غزنویان و سیطرۀ آنان براین منطقه، ادامه داشت. از این زمان، او در دربارغزنویان حاضر شد، که نزدیک 30 سال به طول انجامید. در طی این سال ها، او آزادی ورفاهی را که در خوارزم دارا بود، نداشت. به ویژه دوران محمود، دورانی سخت و توأم باسوء ظن نسبت به وی بود. اما این دوران نیز گذشت و ابو ریحان پس از گذر از دوران مشقت بار اولیه، که حتی منجر به زندانی شدن کوتاه مدت او گردید، در رکاب محمود در جنگ های جهادی حاضر شد.

توجه محمود به هند، عامل اصلی گرایش ابو ریحان بیرونی به شناخت هرچه بیشتر هند و تمدن آن گردید. شاید بتوان ما به ازای تاریخی آن را لشکر کشی ناپلئون به مصر دانست. زیرادر لشکر او نیز افرادی حضور داشتند که نخستین گام ها را در شناخت مصر و تمدن که نشبرداشتند(لوکاس، 1368، 422). ابو ریحان نیز با حضور در هند، پیش از آنکه همچون فاتحان به جواهرات معابد و ثروت هند توجه کند، به تفاوت بنیادینی که بین هندیان و ایرانیان وسایر مسلمانان وجود داشت، توجه کرد. شاید گزاف نخواهد بود اگر بگوییم تلاش برایشناخت این تفاوت، نخستین مدرک محرک او برای شناخت هند گردید. وی در کتاب تحقیق ماللهند به دلایل این تفاوت ها اشاره می کند. به همین دلیل، تلاش بسیاری نمود تا مانند یک مردم شناسبه درون فرهنگ هندیان نفوذ کند و به تعبیر خودش، رنج بسیاری تحمل کرد تا توانست زبان سانسکریت را بیاموزد.

او در دوران حضورش در هند، هرگز روحیۀ دانش پژوهی و حقیقت جویی خود رافراموش نکرد و اغراض سیاسی و مذهبی باعث نشد تا او قضاوتی شتاب زده انجام دهد. حتی به نظر می رسد که از اجباری که برتغییر دین هندیان وارد شده بود، ناخرسند بود و آن راکاری نابخردانه می پنداشت. زیرا به باور او، «این قوم به کلی با ما در دیانت جدا هستند و نهما، به چیزی از معتقدات آنان اقرار داریم، نه آنان به معتقدات ما...»(بیرونی، 1352، 11). ابو ریحان در هند به تنهایی بار سنگینی بردوش خویش حمل می کرد. او تلاش کرد تا زمینه یشناخت دو جانبه از فرهنگ یکدیگر را فراهم کند: فرهنگ هند را به مسلمانان و سایر مللبشناساند، و از سوی دیگر هندیان را با آثار یونانی و ایرانی-اسلامی آشنا نماید. چرا که هندیان گمان می کردند، از آنان برتر و عالم تر وجود ندارد. به تعبیر بیرونی، «حتی برای آنان نقل شودیا بگویند: در خراسان و فارس عالمی است، این خبر را دروغ تلقی می کنند»(همان، 13). ابن عبری دربارۀ این تلاش بیرونی چنین قضاوت می کند: «او به هندوستان سفر کرد و چندینسال در آنجا توقف کرد و از دانشمندان هندی، علوم آنان را فرا گرفت و از طرفی علوم یونانیرا به آنان می آموخت»(ابن عبری، 1364، 254).

با مرگ محمود غزنوی در 421 ه‍-ق، ابو ریحان جمع بندی خود از مجموعۀ مشاهداتو یادداشت هایش را در کتاب تحقیق ماللهند، ارائه کرد و سپس در دربار مسعود غزنوی با فراغبال بیشتری فعالیت های عملیش را پی گرفت و کتابی به نام قانون مسعودی نوشت و آن را بهسلطان غزنوی تقدیم کرد. او برای اینکه استغنا و استقلال خود را از دربار و حکومت نشاندهد، پیلوار سیمینی را که مسعود در قبال این کار به وی تقدیم داشت، نپذیرفت. از مجموعه یفعالیت های او در دربار غزنوی، اطلاعات زیادی در دست نیست، الاّ اینکه به تصنف کتب ورسائلی مشغول بود که متأسفانه اکثریت آنها از میان رفته اند. تاریخ درگذشت او نیز به وضوحمشخص نیست. اما گفته می شود درست ترین روایت، نوشتۀ غضنفر تبریزی است که می گوید: «به خط شاگردش ابو الفضل سرخسی دیده شد که استاد در روز آدینۀ 2 رجب 440 ه. ق درگذشت»(اذکایی، 1380، 575).

2- روش ها و یافته های نو در آثار بیرونی

پس از آگاهی از زندگی ابو ریحان و عواملی که در تکوین شخصیت و پیدایی آثار او نقش داشتند، اینک می توانیم با جست وجو در این آثار، اجزاء مختلف اندیشه و خدمات منحصر به فردی را که او به دانش و دانش پژوهان ارائه کرده است، پیدا کنیم. همان طور که قبلا نیز متذکر شدیم، ابو ریحان در حوزه های گوناگون اندیشیده و قلم زده و از سویی دیگر منابع در دسترس ما بسیار محدود است. ازاین رو، در این نوشتار فقط بخشی که مرتبط با تاریخ نگاریو مسائل مرتبط به آن است، مورد توجه قرار گرفته است. البته، شاید نیازی به تکرار نباشد که این نوشتار نمی تواند مدعی ارائۀ چارچوبی کامل از اندیشه های تاریخی ابو ریحان باشد. زیرا برای این کار باید تمام منابع منتشر شده و در دسترس به زبان های مختلف، مورد توجه ورجوع قرار گیرند. اما به رغم این کاستی، تلاش شده است تا با آنچه در دسترس بوده است، نقبیبه درون اندیشۀ بیرونی زده و رویکرد و یافته های تاریخی او ارزیابی شود. البته، این روشنیز چندان به دور از معیارهای علمی و پژوهشی نیست. زیرا با تعمیم دادن و شناخت شخصیتاندیشمند، می توان تا حدودی چارچوب حاکم بر گفتمان فکری او را فهمید و تحلیل نمود.

3- نگاهی تطبیقی به آراء بیرونی و تاریخ نگاری جدید

اگر در سنت ها، باورها و دست آوردهای فکری گذشتۀ ملل پژوهش و جست وجو کنیم، حتما برخی از شباهت ها در نگرش و بینش گذشتگان را با امروزی ها مشاهده می کنیم. اما آنچه که روزگار ما را مدرن می سازد و از گذشته و ست متفاوت می کند، حاکمیت نگاهجدید به انسان، تاریخ، جامعه و هستی تحت تأثیر روش شناخت معرفت است.[2] این تفاوت وتحول تقریبا در تمام حوزه های زندگی بشر قابل مشاهده است. علوم انسانی و در رأس آنتاریخ نیز آن را تجربه کرده است؛ مورخان به سوی علمی کردن شناخت تاریخی و درککلان و فیلسوفانه از تاریخ رفتند(برک، 1381، 10).

در این بخش، تلاش ما براین است تا با بیان برخی ویژگی های مهم تاریخ نگاری عصرجدید و تحولاتی که در آن صورت گرفته است، تفاوت آن را با نگاه گذشته، آشکار نماییم. در این میان، نکتۀ حائز اهمیت این است که پیوندی عمیق بین شکل گیری جامعه شناسیبا تاریخ وجود دارد و به نوعی این علم از دل تاریخ زاده شده است[3]؛ به همین دلیل، بسیاری از جامعه شناسان، رویکردهای تاریخی گذشتگان را به نام جامعه شناسی مصادره به مطلوبکرده اند و همین خود عاملی است که برای بررسی رویکردهای جدید تاریخی، باید تحولات تاریخ و جامعه شناسی را به صورت توأمان مورد توجه قرار داد.

همان طور که اشاره کردیم، این رویکردهای نو بعضا در اندیشۀ گذشتگان معادل هایی دارند. گاهی اوقات این شباهت و پیوستگی تا به اندازه ای است که حتی می توان گمان بردامروزی ها از طریق آنها به این اندیشه رسیده اند. اما واقعیت این است که چنین نیست، بلکه اندیشۀ مدرن محصول تحولی همه جانبه و به هم پیوسته در زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادیو فرهنگی انسان است و ازاین رو این شرایط بسترساز این نوع اندیشه ها گردیده اند. اما آنچه درنزد گذشتگان بوده، حاصل نبوغ فردی و تلاش منحصر به فرد آنان بوده است. از شخصیت هایی که مورد توجه قرار گرفته، ابن خلدون است. به ویژه جامعه شناسان توجهی ویژه به او پیدا کرده اند. اما شخصیت دیگری که در این میان کم تر به آن پرداخته شده، ابو ریحان بیرونی است. البته، باز هم جامعه شناسان به سیاق معمول، تلاش هایی برای مصادره به مطلوب کردن ابو ریحان آغاز کرده و به ویژه پژوهش های هندشناسی او را در زمرۀ علم مردم شناسی طبقه بندیکرده و طبق معمول تأثیرات نگاه تاریخی را کم رنگ و یا حتی حذف نموده اند. شاید نمونه یبارز این امر را در عناوی برخی مقالات نوشته شده بتوان به خوبی مشاهده کرد.[4]

ازاین رو، در این نوشتار، تلاش ما براین است تا ابعاد تاریخی ابو ریحان بیرونی را، بیان کنیم. بهنظر می رسد آنچه ابو ریحان دربارۀ دانش تاریخ نگاشته است، از چنان تازگی و طراوتی برخوردار است که می توان آن را هم طراز اندیشه های جدید تاریخ نگاری قلمداد کرد. برایاثبات این مدعا نکاتی کلی پیرامون تاریخ نگاری مدرن عرضه می شود و سپس ما به ازای آن درنگاه تاریخی ابو ریحان ارائه می گردد.

الف. کلی نگری

اگر بخواهیم به طور خلاصه چند ویژگی را برای تاریخ نگاری مدرن بیان کنیم، «کل نگری». در رأس قرار می گیرد.[5] به این معنا که در دوران جدید تحولات به صورت منفرد و انتزاعیتحلیل نمی گردد، بلکه در مجموعه ای از تحولات و در طول زمان تحلیل می شود، یعنی همپدیده ها و ساختارهای همزمان با واقعه اهمیت پیدا می کنند، هم آنچه که در گذشته بودهاست. همین نگاه، باعث شد در قرون متأخر اندیشمندان برای شناخت قوانین حاکم بر تغییرجوامع تلاش کنند و همچنین در این نگاه، تفاوت جوامع به رسمیت شناخته می شود و ارزشداوری صورت نمی گیرد. یکی از نکات مهم در این بخش، توجه به کل تاریخ و درک به همپیوسته از تاریخ است. در دوران جدید، تاریخ به صورت قطعات جدای از هم دیده نمی شود؛ بلکه درک کلی از تاریخ مهم است و همین مسئله نیز زمینه را برای نظریه پردازی در تاریخ وبیان قانون مندی آن فراهم کرد.

نظریه پردازان عرصۀ تاریخ، عموما در قرن های هجده و نوزده ظهور کردند. اما بی تردیدریشۀ کار آنان در قرون گذشته قرار داشت، مورخانی که توجه شان به کل تاریخ و ارائه یروایتی منسجم و به هم پیوسته از آن جلب شد. درک همزمان تاریخ جوامع مختلف، یکی ازویژگی های تاریخ نگاری مدرن به شمار می آید. یکی از کسانی که دربارۀ او به نوعی اتفاق نظر وجود دارد به طوری که سرآغاز شکل نوینی از تاریخ نگاری بود، ادوارد گیبون مورخ قرن هیجدهم انگلیس است. کار او، علاوه بر فلسفی نگریستند به تاریخ (همیلتون، 1385، 62)، وصف دقیق از چگونگی تسلسل اجراء وقایع امپراطوری روم است(گیبون، 1370، 7). اگر چنینتلاش هایی نبود، هرگز تاریخ نگاری کلان نگر، که در پی کشف قوانین حاکم بر تاریخ باشد، شکل نمی گرفت.

اگر بخواهیم نسبت ابو ریحان را با تاریخ نگاری نوین بسنجیم، باید او را در جایگاهیهمچون گیبون قرار دهیم؛ چرا که او چنان به بازسازی تاریخ می پردازد که در نوع خود کم نظیر و حتی بی نظیر است. طرح ابو ریحان برای تنظیم تاریخ ملل شناخته شده تا آن زمان وارائۀ روایتی درست و دقیق از تاریخ رخدادها، در جایی که دربارۀ تاریخ در نزد امم سخنمی گوید، شکل می گیرد. البته، منظور او از تاریخ، تقویم و گاه شماری است. اما همچنان که خود می گوید، او با شناخت مهم ترین نوع تاریخ نگاری های آن روزگار، تلاش می کند تا نقاط پیوند و اختلاف آنها را بشناسد. سپس، براساس این فهم، جداولی از مهم ترین سلسله ها و طول مدت حکم رانی حاکمان ترسیم می کند.

این اقدام او تاریخ را از حالت جزئی نگر و توجه به یک دوره از حکمرانی فراتر می بردو زمینه را برای درک کلی از تاریخ فراهم می کند. از سوی دیگر، این کار زمینۀ مقایسه را فراهم می آورد. البته، ابو ریحان از این دست آورد برای پاسخ به برخی امور غامض در تاریخ استفاده می کند و چندان به کار استخراج قانون، آن گونه که ابن خلدون انجام داد، نمی پردازد؛ اما بی تردید این اقدام او به نوعی برای کسانی همچون ابن خلدون راه گشا بوده است. زیرا راهرا برای فهم کلان و به هم پیوستۀ تاریخ فراهم کرد و برای خودش نیز در شیوۀ نگرش اوبه تاریخ تحولی بزرگ پدید آورد. یعنی، هنگام تحلیل یک مسئله، تمام عوامل مؤثر را مورد توجه قرار می داد و به نقل حادثه بسنده نمی کرد، ازاین رو توانست در بعضی مشهورات تاریخ تشکیک ایجاد کند، که بعدا به بخشی از این یافته های تاریخی اشاره می کنیم. در موارد نادری نیز تلاش او برای ارائه روایت کلان از رخدادهای تاریخی دیده می شود.

شاید او نخستین کسی باشد که به نوعی، افراد ناشناخته شده در مبارزات مذهبی و مدعیان پیامبری را در برابر دین اصلی در یک جا مورد توجه قرار داده است. از زمانی و مزدک تا مسیلمه و به آفرید و المقنع را در یک جا تحلیل کرده و اندیشه ها و شیوه های آنان را مورد توجه قرار داده است. درحالی که دیگران هر پدیده ای را به صورت تجریدی و جزئی مورد مطالعه قرار می دادند. او تلاش می کند تا بروز و چگونگی ظهور این جماعت را در تاریخ تئوریزه(نظریه پردازیه) کند و به نوعی منطق ظهور آنان را یکسان می شمارد. او می نویسد: "میان انبیا و ملوک جماعتی از متنبئین ظاهر شدند که کتاب از شمار آنان قاصر است. برخی هلاک شدند، بدون آنکه کسی از آنان پیروی کند، و جز نامی در صفحۀ روزگار نگذاشته. برخی دیگر را امتی متابعت کردند و قوانین ایشان در نزد این امت باقی و پاینده ماند؛ و این امم تاریخ ایشان را ذکر می کنند. پس ما باید که تواریخ مشهور ایشان را ذکر کنیم"(بیرونی، 1363، 293). او در ادامه بررسی اش دلیل مهم این اقدامات را ریشه در ادبیات رمزگونۀ ادیان می شناسدو به نوعی آن را برای اکثر این مدعیان صادق می داند(همان، 303). این کار او بی تردید ثمرۀ نگاه کلان و به هم پیوسته اش به تاریخ است. وی در همین جا سخن از کتابی به میان می آورد که دربارۀ قرامطه و مبیضه(همان، 319)نوشته، که متاسفانه از میان رفته است. امامی توان حدس زد با این نگرش ابو ریحان، او درصدد ارائۀ تحلیلی متفاوت دربارۀ اینجریانات تاریخی بوده است؛ امری که بعدها در تاریخ تحولات جوامع اسلامی به فراموشی سپرده شد و درک به هم پیوستۀ تاریخ برای غلبه برمشکلات و نارسایی ها هرگز جدی گرفته نشد.

اثر عملی دیگر این رویکرد ابو ریحان به تاریخ، شکل گیری روحیۀ مدارا و انصاف با ودربارۀ سایر ملل است. مسئله ای که پیشتر اشاره کردیم، از پیامدهای کل نگری به تاریخاست. زیرا مورخ و اندیشمند در این صورت از حصار بت های ذهنی خویش رها می شود و توانایی درک دنیاهای دیگر را پیدا می کند. شاید این روحیه را بتوان در قضاوت ابو ریحان دربارۀ هند دید. هنگامی که در مورد هند قضاوت می کند، کاملا بی طرفانه، تفاوت دنیای آنان و دینای مسلمانان را درک می کند. بیرونی در چندین صفحه از کتاب تحقیق ماللهند این مسایل را شرح می دهد(بیرونی، 1352، 8 به بعد).

ب. استفاده از علوم همجوار

ویژگی دیگر تاریخ نگاری کنونی استفاده از علوم همجوار برای نقد و بررسی داده های تاریخی و فهم دقیق تر رخدادهاست. آنچه که تاریخ را می سازد اموری است که مرتبط با انسان است. اما گذر زمان تنها بخشی از آن را حفظ می کند یا اینکه بسیاری از حقایق تحریف می شود ودانسته یا نادانسته داده های غلط جای داده های درست را می گیرد. در روزگار ما، یکی ازوظایف مورخ تلاش برای درک درست و مطابق با واقع تاریخ است. اما درگذشته کم تر به این مسائل توجه می شد(زرین کوب، 1370، 10)[6] و تلاش منضبط و روش مندی برای بازسازی درست و دقیق گذشته انجام نمی شد. در چنین شرایطی تاریخ نقلی و عمدتا سیاسی، مهم ترینویژگی تاریخ نگاری خواهد شد. از آنجا که گذر زمان بردانش بشر می افزاید و راه های بهتریبرای شناخت انسان و جامعۀ انسانی فراهم می گردد، استفاده از این دست آوردها برای گذشته نیز مورد توجه قرار گرفت. دانش هایی همچون گاه شماری، ریاضی، روان شناسی، سکه شناسی، باستان شناسی، کتیبه شناسی و کثیری دیگر از علوم در خدمت نگارش تاریخ درآمدند و فهم درست تری از تاریخ را ممکن کردند. ساماران در کتاب سه جلدی اش دربارۀ روش پژوهش در تاریخ این موضوعات را به طور مفصل مورد بحث قرار داده است. (ساماران، 1371).

آنچه که در بند پیش به آن اشاره کردیم، در اینجا از دیدگاهی دیگر قابل طرح است.

ابو ریحان با توجه به مهارتی که در گاه شماری داشت، طرح کلان خویش را برای نگارش درست و مطابق با واقع تاریخ تدوین کرد. او در الآثار الباقیه نمونه ای کامل از دقت و وسواس علمی از یک سو، و مطالعۀ تطبیقی را از سوی دیگر، ارائه می کند. نمونه های بسیاری از اینتلاش و در عین حال نقد مشهورات توسط او وجود دارد. از آنجا که در این نوشتار توجه مامعطوف به روش شناسی ابو ریحان است، ذکر تمام نوآوری های او و همچنین درستی یا نادرستیتحلیل ها، برای ما اولویت ندارد. همین اندازه که مسئله روش تاریخ نگاری ابو ریحان شناختهشود، وافی به مقصود خواهد بود. یکی از تلاش های روش مند او در این عرصه، دریافت متفاوت از روز و تاریخ هجرت پیامبر به مدینه است؛ او با استفاده از جداول نجومی تاریخ دقیقرا بیان می کند و آنچه را سیره نویسان گفته اند، مردود می شمارد (بیرونی، 1363، 526).

ابو ریحان، علاوه بر نجوم و ریاضیات، برزبان های گوناگون مسلط بوده است. به طوری که از این رهگذر توانسته بود کتب بسیاری را مطالعه و اطلاعات وسیعی را در اختیار ما قراردهد. توجه همزمان به یک موضوع در فرهنگ های مختلف و پیدا نمودن نقاط اشتراک و افتراق آنها، به روش تاریخ نگاری ابو ریحان جذابیت خاصی بخشیده است. عنوان فصل ششمکتاب الآثار الباقیه چنین است: "در این است که چگونگی پاره ای از تواریخ از پاره ای دیگر استخراج می شود و در این فصل تواریخ پادشاهان و مدت سلطنت هریک را با اختلافی که میان مورخان است، گفت وگو می کنیم "(بیرونی، 1363، 107). او در این جداول چند زبانه کارمی کند. آشنایی او به زبان های عبری، سریانی، عربی و فارسی برایش امکان مطالعات تطبیقی رافراهم می کند و از این لحاظ که آنها را در چارچوبی روش شناختی کاربردی می کند، واقعا بی نظیراست. شاید نقل قولی که مترجم الآثار الباقیه از دایرة المعارف سی و دو جلدی فرانسه، بخش یهود آن، آورده است، بتواند عظمت کار ابو ریحان و میزان سنجش علمی او را نشان دهد. نویسندگان دایرة المعارف می نویسند: "ما این اطلاعات دقیق را مدیون بیرونی هستیم و اگرجهد و کوشش او نبود، این مسائل از میان می رفت"(همان، بیست وشش). در اینجا، از دیدگاهاین نوشتار باید اضافه کنیم که فراتر از نگهداری داده ها استفادۀ روش مند از دانش خویش درنگارش تاریخ است.

 نکات دیگری از بهره بردن ابو ریحان از علوم همجوار برای بررسی روایت های تاریخی وجود دارد که از منظر روش شناسی قابل اعتناست، هرچند ممکن است از مبنای علم امروزپذیرفتنی نباشد. او در جایی، هنگامی با طول عمر مردمان قدیم و تشکیک های وارد شده بر آن از سوی دهریان روبه رو می شود، در دفاع، به نقش عامل جغرافیایی و پیوند آن با جوامعانسانی می پردازد و نهایتا بدین وسیله از روایت های تاریخی دفاع می کند(همان، 121). او نقشاقلیم را در چارچوبی وسیع به کار می برد و از تأثیرش برخصوصیات افراد و رفتار جوامع می گوید، می نویسد: "من این استدلال را نمی فهمم زیرا اختلاف اجسام بشر در رنگ ها وچهره ها و طبایع و اخلاق، تنها معلول اختلاف نسب نیست، بلکه اختلاف اقالیم و هویه درآن مدخلیت دارد"(همان، 298). به نظر می رسد این نگرش نیز از موضوع هایی است که ابن خلدون وام دار ابو ریحان باشد.

ج. حقیقت گرایی

در مقدمۀ نوشتار اشاره کردیم که تربیت فکری در علوم عقلی باعث شد تا نوعی استدلالگرایی و نگرش انتقادی در بیرونی نسبت به علوم انسانی و در اینجا پدید آید. برایرسیدن به چنین دیدگاهی باید پژوهشگر، علاوه بر ضوابط پژوهش، نوعی تعهد پیشینی و اخلاقی در کار پژوهش داشته باشد. به دیگر سخن، این بخش ارتباط چندانی با موضوعپژوهش ندارد، بلکه موضعی پیشا معرفت شناسی است. در اینجا میزان تعهد به حقیقت و تلاش برای رسیدن به آن، برهر امر دیگری، از جمله باور و مکتب فرد، اولویت دارد. البته، این به معنای نادیده گرفتن باور نیست، چرا که امروزه در مباحث معرت شناسی و فلسفه یعلم تعلیق کامل باورها و عقاید به چالش کشیده شده است؛ اما هیچ کس منکر ویژگی های اخلاقی پژوهشگر، که بیرون از موضوع پژوهش قرار می گیرد، نیست.

ابو ریحان نیز در مقام مورخ و تحلیل گر مسائل اجتماعی به این موضوع واقف بود. او چون اندیشمندی امروزی، هنگامی که می خواهد به سراغ تاریخ برود، شجاعت اخلاقی خویش را در وفاداری به حقیقت و حق گویی نشان می دهد. بیرونی نویسنده ای نبود که مسایل را صرفاثبت و ضبط کند، بدون اینکه به درستی یا نادرستی آنها شک ننماید. در واقع، اصلی که بیرونی در تمام فعالیت های علمی خود بدان پایبند بود، همین شک و تردید و از طریق آن، رسیدن به یقین بود. این روش او به همراه دفاع از حقیقت و آنچه به آن یقین پیدا کرده بود، باعث می شد که بیرونی همیشه با نوعی نگاه استدلالی و انتقادی همراه با شجاعت، با مسایلبرخورد کند؛ برای اینکه بتواند از حق دفاع کند، یا به حقیقت نزدیک شود. شاید این به نوعیهمان شک دستوری دکارت باشد. پیش فرض شک دستوری، تردید در مشهورات یا یقینات برای رسیدن به یقینی بازسازی شده و البته متقن و مدلل است(فروغی، 1372، 178).

ابو ریحان در چند نوبت تعهد خود به حقیقت، تلاش برای اصلاح را در نظر بیان کرده و البته در عمل نیز بدان وفادار مانده است. او در مقدمه ای که بر تحقیق ماللهند نگاشته، ضرورت راست گویی را یادآوری می کند ومی گوید"... راست گویی و حق گویی از برترین انواع شجاعت است و این شجاعت در واقع خار شمردن مرگ و تحقیر حیات است. "(بیرونی، 1352، 2). در اینجا ابو ریحان همان اصل پیشا معرفت شناسی را بیان کرده است. چرا که اومی دانست دربارۀ هندیان بت پرست در میان مسلمانان دوران غزنوی، قضاوت مثبتی وجودندارد. درحالی که او محققانه و به دور از حب و بغض به معرفی فرهنگ و تاریخ هند مبادرت کرده بود. طبیعی است محققی چون او باید اصول روش شناسی خود در کار علمی راشرح دهد تا خوانندگان با آن نگرش به کتاب بنگرند و تعریف و تمجید او از هندیان را صرفادر چارچوبی علمی ارزیابی کنند. در مقدمۀ الآثار الباقیه نیز او به همین سیاق عمل می کند و دربارۀ نگارش کتاب می گوید: «... و پس از آنکه فکر خود را، از عوامل زیان آوری که بدان معتاد شده، از قبیل تعصب و غلبه پیروی از هوا و ریاست طلبی که سبب هلاک بسیاری ازمردم و مانع دیدار حق و حقیقت پاک ساختم، باید آرا و گفته های ایشان را اثبات این مقصود به یکدیگر بسنجیم این روش بهترین راهی است که ما را به حقیقت و مقصود می رساند و نیرومندترین یاری است که شبهه و تردید را از ما دور می سازد، چه جز این راهدیگری نیست ه ما را به حقیقت مقصود برساند، اگرچه در راه بسیار کوشش کرده سختی های زیادی کشیده باشیم»(بیرونی، 1363، ج).

البته، او واقف است که این کار بسیار دشوار و دیریاب است و ممکن است همواره قرین موفقیت نباشد. از این رو، تواضع را، که باز هم از ویژگی های پژوهشگران واقعی است، درمیان می آورد و میزان تلاشش را برای اصلاح تاریخ و روایت ها به میزان تواناییش محدودمی کند و می نویسد: "با آنکه این راه و قاعده ای که من پیشنهاد کرده ام، آسان نیست که به زودیآن را تمیز دهیم، بلکه پاره ای از آن اخبار امکان دارد که وقوع یابد، و اگر به بطلان آنگواهی دیگر نباشد، مانند اخبار راست و واقع خواهد بود... پس ما باید هرکدام از این اخبار را که نزدیک تر و مشهورتر است، از صاحبان آن بگیریم و تا اندازه ای که می توانیم آن را اصلاحکنیم و دیگر گفته های ایشان را به آن طور که هست بگذاریم تا این کار برای جویندگان حقیقت و دوستداران حکمت برتصرف در غیر این قضایا سرمشق باشد و نیز خود ما را به مجهولات دیگری را ارشاد و راهنمایی کند و ما هم به خواست خدا چنین کنیم"(همان، د).

او در اقدامی که باز هم برخاسته از این روحیه است، در بخشی از کتاب الآثار الباقیه، هنگامی که ماه های چینی و برخی دیگر امم می رسد، دست نگه می دارد و شجاعانه از عجزخود در این مرحله سخن می گوید. او می نویسد: "اما ماه های امم دیگر، از هند و چین و تبت و ترک و خزر و حبشه و زنگیان، گرچه نام های برخی از این شهور را می دانم، و لیک که فرصتی به دست آورم تا بتوانم کاملا برآن احاطه کنم، زیرا با این طریقه که من پیش گرفته ام، سزاوار نیست که شک را با یقین مخلوط کنم و مجهول را با معلوم"(همان، 103).

یکی دیگر از آفت هایی که پژوهشگر ممکن است دچار آن شود، خروج از وضعیت بی طرفی و تلاش برای اثبات حقایق از پیش تثبیت شده در ذهن است. این مسئله در علوم تجربیکمتر امکان بروز دارد، اما در علوم انسانی و تاریخ، که با باورها و حوزه های وجودی و عقیدتی انسان سروکار دارد، امکان بروز آن بیشتر است. ابو ریحان که برخاسته از مکتبعلوم تجربی عصر خویش بود، با این دغدغه در عرصۀ تاریخ نگاری و علوم انسانی وارد شد. همچنان که گفتیم، او خود را متعهد به حقیقت می دانست و به تعبیر خودش دنبال اخبارراست و واقع بود. لازمۀ این کار علاوه بر نکات پیش گفته، رعایت بی طرفی به معنای علمی آن بود. ابو ریحان این اصل را نیز در تحقیقات تاریخی خویش هم در نظر و هم در عمل اعمال نمود. کتاب تحقیق ماللهند نمونه ای برجسته است. او در مقدمه، هنگامی که از علت نگارشاین کتاب سخن می گوید، کتاب هایی را که در زمینۀ ملل و نحل نوشته شده اند، به باد انتقاد می گیرد و شرط اصلی در نگارش چنین کتبی را پرهیز از پیش داوری و رعایت امانت و بی طرفی می داند. وی اظهار می دارد که: "اگر کسی بداند حقیقت امر در این اخبار چیست، نه از راه تصدیق و عقیده داشتن و بلکه به قصد التذاذ و قرائت... این اخبار را می خواند"(بیرونی، 1352، 3). نمونه های فراوانی در آثار بیرونی موجود است که دلالت بر وجود چنین نگرشی دربیرونی دارد. شاید در الآثار الباقیه آن جایی که برای برتری خوارزمیان بر اعراب در مورد بروج استدلال می آورد، نمونه ای دیگر در این زمینه باشد(بیرونی، 1363، 368) یا بیرونی در همین باب از شخصی به نام عبد اللّه بن مسلم قتیبه سخن به میان می آورد و روشی را که او و نویسندگان همانند او در کتاب هایشان به کار می برند، به انتقاد می گیرد و روش افراطی شان راکه خالی از استبداد رای نیست، تقبیح می کند. از منظر بیرونی این نوع رفتار ریشه در کینه و دوری از اخلاق علمی دارد. او می نویسد: "کلام او در این کتاب(کتاب نویسنده) برکینه ها و دشمنی هایی که بر ایرانیان دارد، دلالت می کند. زیرا به همین اندازه هم راضی نشده که اعراب را برایرانیان برتری دهد، بلکه ایرانیان را از اراذل امم و پست ترین مخلوق دانسته است"(همان، 370).

وجود این روحیه باعث شده است تا ابو ریحان در برخورد با پدیده های اجتماعی پروایی جز حق طلبی نداشته باشد. چنان که در پاره ای از موارد با فقها به محاسبه می پردازد و نظرات آنها را به چالش می کشد. هرچند وی مقصود خود را از این چالش این گونه بیان می کند: "... مقصود من... فقط این بود که اگر کسی چنین گمان کرده که ضروریات و بدهیات به خلاف قرآن گواهی می دهد و برای اثبات گمان باطل خود به گفتۀ یکی از فقها و یا مفسران استدلال می کند، من این گمان را نمی کنم. "(همان، 11)، براساس همین منطق، او به نقد اسماعیلیه پرداخته و روش های باطنی و تفسیرهای من عندی ایشان را نشأت گرفته از تعصب آنها می داند و می نویسد: "آری تعب چشم های بینا را کور می کند و گوش های شنوا را کر می سازد وشخص را معتقد به اموری می نماید که خرد و دانش آن را گواهی ندهد و اگر تعصب و هواداری بیهوده و غلط نبود، هرگز برخاطر این قوم چنین اغلاط خطور نمی کرد"(همان، 100)

این شیوۀ نگرش ابو ریحان به پژوهش در عرصۀ علوم انسانی و تاریخی، مهم ترین عامل در اتخاذ روشی است که خود به آن اعتذالی می گوید(همان، ص 61). او نه شیفته و فریفته ی اندیشه ای راست است، و نه متنفر و گریزان از رای و قومی. او خود را متعهد به حقیقت می دانست وازاین رو دچار افراط و تفریط نگردید و توانست در نگاه به تاریخ جانب انصاف را نگه دارد.

4- سنت شکنی

در گذر زمان، برخی از شیوه ها و روش های تحلیل و زندگی دارای نوعی اعتبار و حتی تقدسمی گردند؛ به گونه ای که افراد جرئت نمی کنند که در مورد آنها بیندیشند یا درموردشاندچار تردید شوند. معمولا انسان های بزرگ و ذهن های خلاق می توانند قالب ها و سنت هایشکل گرفته را بشکنند و با گذر از آنها طرحی نو دراندازند. بی تردید ابو ریحان نیز در زمره یگروه اخیر است. او در بسیاری از حوزه ها سنت شکنی کرد و مشهورات مقبول را به چالشکشید و رد کرد. در تاریخ نگاری نیز او از این شیوه پیروی کرد. به ویژه باید از دو اقدام مهماو در این زمینه یاد کنیم: یکی فراتر رفتن از نقل سلسۀ راویان و نقد محتوای روایات، ودیگری به کار گرفتن روش ارجاع و ذکر منبع است. دو مسئله ای که در تاریخ نگاری جدید به شدت مورد توجه است. با شکل گیری علوم تجربی جدید در مغرب زمین و آداب آنان مبنیبر شناخت تجربی و عقلی به عنوان تنها راه شناخت علوم انسانی نیز به سرعت به دنبال همنوایی خود با شرایط جدید رفت و مسئلۀ چگونگی رسیدن به معرفت صادق و موجه رادر دستور کار خویش قرار داد. یکی از این اقدامات، نقد عقلانی روایت های تاریخی و پیرایشناراستی ها از تاریخ، و دیگری وفاداری به منبع و معرفی و نقد آن بود. ابو ریحان به همین معناراهی را گشود که تا مدت ها تنها رونده اش خودش بود و بعدا نیز رونده ای چون ابن خلدون از آن گذشت. فقط گذشت یعنی او نیز تنها رونده شد و به جریان تبدیل نگردید.

در تاریخ نگاری دورۀ اسلامی، سلسلۀ راویان یک اصل بود و با ظهور بزرگانی همچون طبری، این شیوه تثبیت شد. مورخان با ذکر سلسلۀ راویان و نقل خبر، وظیفه یخود را پایان یافته تلقی می کردند؛ اما بیرونی وظیفۀ مورخ را تلاش به منظور یافتن حقیقت خبر و بررسی صحت و سقم آن با تکیه بر معیارهای عقلی می دانست و می گفت: صرفا بیان یک خبر به تواتر و یا اسناد درست، نمی تواند کاشف حقیقت یا خبر از واقعیت باشد، بلکه حقیقت امر باید با تجربه تأیید شود(اذکایی، 1374، 51). شاید تحلیلی که او از ذکر برخی روایت ها از زمان حضرت آدم تا دوران نبی مکرم اسلام(ص) دربارۀ وقایعی که در روز عاشورا رخ داده است، بتواند این اقدام سنت شکنانۀ او را نشان دهد. این روایت ها به تواتر در کتب شیعی آمده است و بیرونی نیز خود دارای گرایش های شیعی است. اما این افکار را از آنجا که قابل اثبات عقلی نیستند، در زمرۀ علم به حساب نمی آورد و می گوید: «... ولی معلوم است که ناقل آنها دسته ای از عوام محدثین بودند و یا آنکه خواسته اند با اهل کتاب مسالمت کنند»(بیرونی، 1363، 525). او در تکمیل شکست قواعد مرسوم در تاریخ نگاری و تلاش برای فهم عقلانی، و به تعبیر خودش، تجربی پدیده های تاریخی، مسائل نظری و عقلانی را دخالت داد. به دیگر سخن، او هرگز مغلوب مشهورات نشد؛ چنان که در نقد نسب آل بویه، ابتدا مبانی نظری خویش را مختصرا بیان و آن گاه را رد می کند. وی ابتدا از اصلی کلی که می تواند رهزن حقیقت و تحریف کنندۀ روایت های تاریخی باشد، سخن می گوید و نقش حب و بغض را به میان می کشد. او می نویسد: "دشمنان پیوسته به طعن در انساب و تهمت در اعراض و نسبت بد در کارها می کوشند؛ چنان که دوستان و پیروان شان همواره در تحسین و سد خلل و اظهار جمیل در نسبت به محاسن سعی می کنند.... سبب می شود که به واسطه ی همین نکته که گفتیم، جمعی را وادار کنند که دروغ ها بسازند و ممدوح خود را به اصل شریفی نسبت بدهند؛ چنان که برای عبد الرزاق طوسی در شاهنامه نسبی ساخته اند و او را به منوشچهر نسبت داده اند و چنان که برای آل بویه ساخته اند"(همان، 60). این شیوۀ استدلال را، بیرونی دربارۀ افراد دیگر نیز به کار می برد و سپس با مقایسۀ روایت ها بی پایه بودن آنها را نشان می دهد. او خود می گوید: "من این انساب را ذکر کردم تا بفهمانم که مردم تا چه اندازه دربارۀ کسانی که دوست دارند، تعصب می ورزند و با شخصی که بد هستند، تا چه حد بغض و کینه دارند؛ به قسمی که گاه افراط در این دو اعتقاد باعث رسوایی دعاوی ایشان می گردد"(همان، 64).

بیرونی در هنگام نگارش مطالب خویش، ذکر منابع و ارجاعات را در دستور کار خویش قرار داد. در گذشته، اکثر نویسندگان، هنگامی که خبری را نقل می کردند، ذکر سلسله ی راویان را کافی می دانستند. اما ابو ریحان در جای جای کتاب هایش به ذکر منابع و آثاری می پردازد که در تألیفاتش از آنها بهره برده است. مثلا در الآثار الباقیه می نویسد: «... حکایت مزبور به شرحی که گفته شد، از ابو الحسن آذرخواری مهندس شنیدم و ابو علی محمد بن احمد شاعر در شاهنامه همین روایت را نقل کرده... پس از آنکه به زعم خود حکایت گفته شد را از روی کتاب سیر الملوک ابن مقفع و کتاب محمد محمد بن جهم برمکی و... تصحیح نموده...»(همان، 141). وی همچنین در آن بخش از کتاب خود که به ذکر فهرست اسامی پادشاهان می پردازد، چنینمی گوید: "گایه این قسم از تواریخ که ما ذکر کردیم در کتاب های سیر و تواریخ به خلاف آن دیده می شود.... (در این زمینه)در کتاب حمزه بن حسن اصفهانی... طور دیگری است که من این قسمت را در این دفتر به جهت شما نقل می کنم"(همان، 148).

نتیجه

رویکرد تطبیقی در مطالعۀ نسبت بین اصول و مبانی تاریخ نگاری جدید با روش ابو ریحان نشان می دهد بیرونی در کاربست اصول و چارچوب اندیشیده شده در نگارش تاریخ، به دوران جدید بسیار نزدیک و فراتر از زمانۀ خویش بوده است. وی با تربیت عقلانی در علوم تجربی و رشد در محیط سرشار از آزاداندیشی و به دور از تعصب خوارزم، هنگامی که وارد عرصۀ علوم انسانی و به ویژه تاریخ گردید، توانست روش های نوی را برای تحلیل خویش به کار گیرد. اگر سه ویژگی ای که کالینگ وود برای تاریخ نگاری جدید ذکر می کند در نظر بگیریم و به مجموع مطالب این نوشتار نگاه کنیم، درمیابیم بیرونی دقیقا در الگوی پارادایم(تاریخ نگاری)جدید قابل تحلیل است. هیچ مرجع بیرونی، چه درون دینی و چه برون دینی، نمی توانست او را به پذیرش امری وادار کند که عقلا وقوع آن را نامحتمل می دانست. ازاین رو، بسیاری از مشهورات دیگران را نقد یا نفی می کرد. این مراجع و مشهورات ناشی از آن نمی توانستند قیدی بر فهم عقلانی ابو ریحان باشند.

از سوی دیگر، او فقط به ذکر یک روایت بسنده نمی کرد، بلکه با نقل روایت های متعددو متفاوت و تطبیق آنها با یکدیگر، درصدد فهم دقیق ترین و بهترین روایت، که مطابقت با واقع داشته باشد، بود. و نهایتا اینکه با استفاده از علوم جانبی، همچون محسبات ریاضی، و استفاده ازعلم نجوم، تلاش می کرد ناراستی ها و کژی های وارده در تاریخ را پالایش کند. او برای این فعالیت ها، چون مورخی امروزی، اصول پژوهش را رعایت می کرد و مهم تر اینکه خود را از آفت تعصب و جمود رهانیده بود. مجموعۀ این عوامل باعث شد تا او بتواند ره یافت و روش نوی در فهم و نگارش تاریخ ایجاد کند و همین مسئله فرضیۀ اصلی این نوشتار را که صاحب سبک بودن ابو ریحان در عرصۀ تاریخ نگاری و شباهت هایش با دوران جدید است، اثبات می کند. البته، در کنار این موضوع می توان درباره رویکرد اجتماعی او به تاریخ، و همچنین یافته های نوی که حاصل کاربست چارچوب نظری در تاریخ نگاری است، در نوشتاری دیگرسخن گفت.[7]

منابع

-ابن عربی، غریغریوس ابو الفرجاهرون، تاریخ مختصر الدول، ترجمۀ محمد علی تاج پور و حشمت اللّه ریاضی، تهران، اطلاعات، 1364.

-آزاد مکلی، تقی، «اندیشۀ اجتماعی ابو ریحان بیرونی و ابن خلدون»، تهران، مجلۀ کیهان فرهنگی، ش104، 1372.

-اذکایی، پرویز، ابو ریحان بیرونی(افکار و آرا)، تهران، طرح نو، 1374.

-اذکایی، پرویز، «بیرونی»، دایرة المعارف تشیع، ج 3، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1380.

-اشرفی خیرآبادی، حمید، مردم شناسی در آثار ابو ریحان بیرونی(با تکیه بر کتاب تحقیق ماللهند)، کتاب ماهتاریخ و جغرافیا، ش 124، 1387.

-استنفورد، مایکل درآمدی برفلسفۀ تاریخ، ترجمۀ احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1387.

-برک، پیتر، تاریخ و نظریۀ اجتماعی، ترجمۀ غلامرضا جمشیدی ها، تهران، دانشگاه تهران، 1381.

-بومر، فرانکلین لووان، جریان های بزرگ در تاریخ اندیشۀ غربی، ترجمۀ حسین بشیریه، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1380.

-بیرونی، ابو ریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، امیر کبیر، 1363.

-بیرونی، تحقیق ماللهند، ترجمه: اکبر داناسرشت، تهران، ابن سینا، 1352.

-توسلی، غلام عباس، نظریه های جامعه شناسی، تهران، سمت، 1371.

-رندال، هرمن، سیر تکامل عقل نوین، ترجمۀ ابو القاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1376.

-زرین کوب، عبد الحسین، تاریخ در ترازو، تهران امیر کبیر، 1370.

-ساماران، شارل، روش های پژوهش در تاریخ، ترجمۀ ابو القاسم بیگناه و همکاران، مشهد، آستان قدسرضوی، 1371.

-فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ج 1، تهران: زوار، 1372.

-فولادی، حفیظ اللّه، «دیدگاههای اجتماعی ابو ریحان بیرونی»، مجله حوزه و دانشگاه، ش 10، 1376.

-کالینگوود، آر. جی، مفهوم کلی تاریخ، ترجمۀ علی اکبر مهدیان، تهران، اختران، 1385.

-گیبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ج 1، تلخیص دی. ام. لو، ترجمۀ فرنگیس شادمان، تهران، علمی و فرهنگی، 1370.

-لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، ج 2، ترجمۀ عبد الحسین آذرنگ، تهران، کیهان، 1368.

-مصاحب، غلام حسین، «بیرونی، ابو ریحان»، دایرة المعارف فارسی، ج 1، تهران، فراکلین، 1345.

-همیلتون، گری. جی. و دیگران، تاریخ نگاری و جامعه شناسی تاریخی، ترجمۀ هاشم آقاجری، تهران، کویر، 1385.

پی نوشت ها

[1] از این تعداد، 20 اثر در قالب نسخ خطی یا چاپ شده موجود است که به قرار زیرند:

1- الأثا الباقیه 2- قانون مسعودی 3- استخراج الاوتار 4- افراد المقال فی امر الظلال 5- تمهید المستقر لمعنی الممر 6- راشیکات7- تحدید نهایات الاماکن 8- مقالید علم الهیئة 9- الاستیعاب فی وجوه الممکنة فی صنعة الاصطرالاب 10- فی صنعة الاصطرلاب11- تسطیع صور 12- تصیح العبادی 13- تصویر الکواکب و البلدان 14- الجماهر فی معرفة الجواهر 15- کتاب التفهیم 16- ما للهند 17- پاتنجلی 18- مقاله ای در استخراج مساحت زمین 19- رساله ای در احکام نجوم 20- رساله ای مختصر مربوط به اسطرلاب.

همان طور که از فهرست بالا می توان فهمید، شهرت ابو ریحان در نجوم و هندسه بوده است و احتمالا به همین دلیل این دستهاز کتاب هایش بیشتر مورد توجه قرار گرفته و ماندگار شده اند.

[2] هرمن رندال در کتاب دو جلدی سیر تکامل عقل نوین، این روند را به خوبی شرح می دهد. اما در فصل هیجدۀ کتاب خلاصه ایگویا از این روند را ارائه می کند. جوع شود به: رندال، 1376، 507-510).

[3] به باور قریب به اتفاق جامعه شناسان، آگوست کنت بنیان گذار جامعه شناسی است. کتاب هایی که دربارۀ تاریخ جامعه شناسی ونظریه های مطرح نوشته شده نقطۀ آغازین شکل گیری جامعه شناسی را رویکرد تاریخی می دانند و شکل گیری تفکر آگوستکنت را نتیجۀ توجه او به تاریخ می دانند. دکتر توسلی در کتاب نظریه های اجتماعی می نویسد: "در واقع شناخت جامعه در عصریا مقطع زمانی معینی ممکن نمی گردد، مگر آنکه رابطۀ آن با تاریخ خود، و حتی رابطۀ آن با تاریخ بشریت به طور کلی در نظرگرفته شود. بنابراین جامعه شناسی کنت الزاما یک جامعه شناسی مقایسه ای است که چارچوب کلی آن را تاریخ جهانی تشکیلمی دهد: (توسلی، غلام عباس، نظریه های جامعه شناسی، تهران، سمت، 1371 ص 59). از این دست نقل قول ها از منابع جامعهشناسی بسیار می توان ارائه کرد.

[4] تقی آزادارمکی، «اندیشۀ اجتماعی ابو ریحان بیرونی و ابن خلدون»، مجلۀ کیهان فرهنگی، 1372، ش 104.

حمید اشرفی خیرآبادی، «مردم شناسی در آثار ابو ریحان بیرونی(با تکیه بر کتاب تحقیق ماللهند)»؛ کتاب ماه تاریخ وجغرافیا، 1387، ش 124.

حفیظ اللّه فولادی، «دیدگاههای اجتماعی ابو ریحان بیرونی»، مجلۀ حوزه و دانشگاه، 1376، ش 10.

[5] برای آگاهی از ویژگی های تاریخ نگاری مدرن، نگاه شود به: همیلتون گری. جی. و دیگران، تاریخ نگاری و جامعه شناسی تاریخی، ترجمه ی: هاشم آقاجری، تهران، کویر، 1385.

[6] زرین کوب معتقد است مورخان در گذشته بهره ای که از کار خویش می برند، بیشتر به خاطر چیزهایی بود که در تاریخ نمی نوشتند یا حقیقت را دیگر گونه جلوه می دادند.

[7] برای نمونه می توان به برخی از یافته های جدید او دربارۀ تاریخ باستان، به ویژه ایران، به شرح زیر اشاره کرد:

1- نخستین با به طبقه بندی مغان و یا مجوسان اقدام پیش از ظهور زرتشت اشاره می کند، درحالی که در سایر منابع چنین اطلاعاتی ارائه نشده است. 2- نخستین بار از کوروش به عنوان پادشاه هخامنشی یاد می کند. درحالی که در سایر منابع همچون طبری او را یکی از فرماندهان گشتاسب می دانستند. 3- برای نخستین بار با استفاده از ریاضیات و اطلاعات به دست آورده ازکتاب شاپورگان مانی، طول مدت سلطنت اشکانیان را محاسبه کرد. درحالی که پیش از او هیچ کس با چنین دقتی اینمطالب را ارائه نکرده بود. 4- برای نخستین بار به شکلی منسجم و در قالب یک مجموعه نام پادشاهان سلسله های مختلف درایران را آورده است. 5- وی همچنین در کتابش از وجود پادشاهان ایرانی مصر، که سلسلۀ 22 فراعنۀ مصر بودند، یادمی کند. 6- نخستین بار از کندن ترعه بین دریای سرخ و دریای مدیترانه توسط داریوش هخامنشی خبر می دهد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر