هنوز اخبار مربوط به مهاجرت مهناز افشار فراموش نشده بود که مزدک میرزایی و صحبتهایش منباب اینکه از مهاجرتش راضی است بار دیگر بحث کوچ هنرمندان را به میان آورد. مهاجرت هنرمندان ایرانی به کشورهای دیگر امری است که در چند سال اخیر بسیار موردتوجه قرارگرفته است. در کنار این موضوع، ورزشکاران ایرانی که حالا زیر پرچم کشورهای دیگری مبارزه میکنند هم، بحران کوچ نخبگان فرهنگی و ورزشی ایران را بیش از قبل پررنگ کرده است.
وابستگی هنری هنرمند به فرهنگش امری غیرقابلانکار است. هنرمند در رابطه با مردم و سرزمینش است که میتواند به خلاقیت و آفرینش برسد. کمتر هنرمندی میتوان یافت که با قطع ارتباط فرهنگی با مردمش بتواند اثری بیافریند که تأثیرگذار باشد. حتی آثار هنری که مرزهای جغرافیایی را هم پشت سر میگذارند، دقیقاً از رابطه نزدیک هنرمند و فرهنگ بومی کشورش تأثیر میگیرند. بهترین نمونه این مدعا هم آثار اصغر فرهادی است. فرهادی هرگاه به سنت و ریشههایی که خوب میشناسد رجوع میکند، شاهکار خلق میکند و هنرش را به جهانیان نشان میدهد. اما همان اصغر فرهادی، دو بار فیلمی میسازد که اثری از نشانههای فرهنگی کشورش ندارد و هر دو بار شکست میخورد.
همچنین بخوانید:
به کجا چنین شتابان – هنرمندانی که مهاجرت کردند و موفق شدند
تحولات سیاسی ایران، همیشه عامل محرکه کوچ هنرمندان بوده است. هنرمندانی که به دنبال فضایی آزاد برای عرضه هنر خود بودهاند، در پی محدودیتهایی که بر کارشان اعمال میشود، بار سفر میبندند و به دیاری غریب میروند. دیاری که درد غربتش هم نمیتواند پیوند عمیق هنرمند و فرهنگی که از آن دورافتاده است را به زبان مشترک هنر تبدیل کند.
هنرمندان ایرانی زیادی بوده و هستند که در جستجوی هر سرایی بهجز این سرا، آرزوهای هنری خود را خارج از ایران پی گرفتهاند و هیچکدام نتوانستهاند حتی به بارقههای خلاقیت و آفرینشی که در ایران داشتهاند دست یابند. خیلیهایشان برگشتهاند و همین اوضاع احوال نابسامان را به بیفروغیشان خارج از ایران ترجیح دادهاند. خیلیهایشان هم ماندهاند و با خاطره موفقیتی که روزگاری در وطن خود داشتند، از روزهای اوجشان خداحافظی کردهاند.
در این یادداشت، به ستارههای مهاجری میپردازیم که با سفرشان سوختند.
1- سهراب شهید ثالث
سهراب شهید ثالث تنها شش سال در ایران فعالیت کرد و در این مدت با دو فیلم «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بیجان» نگاه جهانیان را به سینمای ایران معطوف کرد. شهید ثالث با رویکردی مینی مال، سبک واقعگرا و رئالیستی سینمای ایران را جانی دوباره بخشید و با همین دو فیلم تبدیل به فیلمسازی مهم و تأثیرگذار شد.
شهید ثالث از نسل مهاجران قبل از انقلاب اسلامی ایران است. او در سال 54، بعدازآنکه آثارش دچار ممیزی و سانسور شدند و برای ادامه کار با مشکل مواجه شده بود، به آلمان مهاجرت کرد. شهید ثالث فیلمسازی را در آلمان ادامه داد و آثار جذابی هم ساخت. اما او هیچگاه نتوانست موفقیت آثاری که در ایران ساخته بود را تکرار کند. شهید ثالث درنهایت به آمریکا مهاجرت کرد و فیلمسازی را هم کنار گذاشت.
2- ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان با فیلم «یک آتش» و کسب مدال برنز جشنواره ونیز، اولین جایزه بینالمللی سینمای ایران را کسب کرد. گلستان با «خشت و آینه» و نگاه انتقادی و سینمای قصه گویش از پیشرویان جنبش موج نو سینمای ایران محسوب میشود.
گلستان بعد از انقلاب به انگلستان مهاجرت کرد و فیلمسازی را هم رها کرد. او که با تأثیر ماندگارش در سینمای ایران، یکی از چهرههای مهم سینمایی محسوب میشود، با انتقادها و حرفهای جنجالیاش درباره نخبگان ایرانی، بیشتر در مقابل هنرمندان و فیلمسازان داخل ایران قرار گرفت. مصاحبه او با مرتضی ممیز، فرمان آرا را به ساخت «یک بوس کوچولو» وادار کرد و اشاره او به گلستان در این فیلم، شاید مهمترین اتفاق زندگی هنری گلستان بعد از مهاجرت باشد.
3- پرویز صیاد
سینمای طنز انتقادی اجتماعی ایران قبل از انقلاب در دستان پرویز صیاد بود. او با آفرینش کاراکتر “صمد” سنتها و روشهای معلول جامعهاش را موردانتقاد قرار داد و توانست با عموم مخاطبان ایرانی ارتباط برقرار کند.
صیاد بعد از انقلاب ابتدا به اروپا و سپس به آمریکا مهاجرت کرد. صیاد فیلمسازی را در خارج از ایران هم ادامه داد، اما بیشتر با تئاترهای محلی مشغول بوده است. صیاد بعد از مهاجرت، حتی سعی کرد کاراکتر صمد را زنده نگه دارد، اما تلاش او در یک مدیوم محدود که ارتباط چندانی با قشر وسیعی از مخاطبان ایرانی نداشت، به نتیجه نرسید.
4- بهرام بیضایی
بیضایی پس از فتح تئاتر، در دهه 40 وارد سینما شد. او از همان اولین اثرش یعنی «رگبار» نبوغش را به سینما آورد و قامت سینمای ایران را دگرگون کرد. بیضایی که نمایشهایش به دلایل نامعلوم توقیف میشد و کار در ایران برایش سخت شده بود، در دهه شصت، به آلمان و بعدتر به سوئد رفت. بیضایی سال 76 به ایران بازگشت و در دوران اصلاحات، بعد از 18 سال دوری از صحنه نمایش «بانو آئویی» را اجرا کرد. سال 78 «سگکشی» را ساخت، اما در اجرای نمایش «مجلس ضربت زدن» با مشکل مواجه شد. او اواخر دهه هشتاد «وقتی همه خوابیم» را بهعنوان آخرین اثرش ساخت و به دنبال محدودیتهایی که بر ادامه فعالیتش اعمالشده بود، به آمریکا مهاجرت کرد.
بیضایی در دانشگاه استنفورد به تدریس مشغول شد و گاهی هم نمایشی به روی صحنه برد و همین اجراهای بینظیر هم بود که حسرت مهاجرت بیضایی را بر دل هنردوستان ایرانی گذاشت. بیضایی بعد از مهاجرت، دیگر فیلمی نساخته است و خیلیها هنوز آرزوی بازگشت او به ایران را در سر میپرورانند.
5- محسن مخملباف
آثار مخملباف، همیشه در ایران با واکنشهای ضدونقیضی روبرو میشد. درحالیکه عدهای کار او را میستودند و نگاهش را تازه و فیلمهایش راجریانی نو در سینمای ایران میدانستند، عدهای او را فاقد دانش و مهارت سینمایی میدانستند. با همه اینها، مخملباف در ایران فیلمساز مهمی بود و با ساخت آثاری چون «هنرپیشه»، «بایسیکل ران»، «عروسی خوبان» و «گبه» افتخارات مهمی کسب کرد.
مخملباف که همیشه شخصیتی سیاسی داشت، بعد از مهاجرت، رویکردی متفاوت پیشه کرد و از شمایل فیلمساز محبوب توده مردم فاصله گرفت. او با فیلمهای عجیبوغریبی مثل «سکس و فلسفه» و «فریاد مورچهها» وجهه سینماییاش را هم از دست داد و حالا فقط یک چهره اپوزسیون محسوب میشود.
6- و بقیه اعضای اپوزسیون
یکی از عجیبترین مهاجرتهای هنری در ایران، مربوط به محمد حسینی است. حسینی چهره محبوب صداوسیما بود و همین محبوبیت بین مردم او را به بازیگری هم رساند. حسینی با سبک ویژه خود در اجرا، در کنار مجریان جدی و بداخلاق تلویزیون، تبدیل به چهرهای بیهمتا شد. حسینی انتخاب اول مدیران صداوسیما برای هر اجرایی بود و اجراهای متفرقه او خارج از سازمان هم همیشه با اقبال عمومی مواجه بود.
اما ناگهان در سال 84، حسینی از ایران خارج شد. حسینی ابتدا با حمایت از جنبش سبز وارد سیاست شد و بعدتر با راه انداختن یک جریان سیاسی با گرایشهای آنارشیستی به چهرهای کاملاً متفاوت تبدیل شد. چهرهای که مسلماً محبوبیت قبلیاش را ندارد.
محمد حسینی تنها هنرمندی نبود که بعد از خروجش از ایران وارد جریانات سیاسی شد. فرشید منافی، گوینده موفق رادیو جوان، به رادیو فردا پیوست و حالا بهجز گویندگی تبلیغات ماهوارهای، چندان موفقیتی ندارد. محسن نامجو هم که زمانی چهرهای پیشرو در موسیقی ایران بود حالا بهکلی تغییر رویه داده است.
7-همه آنها که به جِم رفتند
مهاجرت هنرمندان به قطبهای هنری امری طبیعی است. اما شبکه جم، فقط با در اختیار داشتن یک مدیوم گسترده، قطعاً قطب هنری محسوب نمیشود. این شبکه که با پخش سریالهای ملودرام و آبکی ترکیهای کارش حسابی گرفته بود، تصمیم به تولید محتوا گرفت و از برخی هنرمندان و بازیگران تلویزیون و سینمای ایران برای همکاری دعوت کرد. موج مهاجرت به شبکه جم با سفر ناگهانی چکامه چمن ماه شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. رابعه اسکویی، پردیس افکاری، رامسین کبریتی و مهدی مظلومی، هنرمندانی بودند که سودای کار در شبکه جم آنها را به ترکیه رساند. در این میان، رابعه اسکویی، از سفرش پشیمان شد و بازگشت و رامسین کبریتی هم در حاشیه پخش سریال «ستایش 3» از حسرتش برای نبودن در این سریال گفت.
همه آنهایی که به جم رفتند، چه آنهایی که بازگشتند و چه آنهایی که همانجا ماندند، کمکم محو شدند و از فضای هنری و نمایشی ایران کنار گذاشته شدند. سرنوشتی که احتمالاً در انتظار مهناز افشار هم هست، حتی اگر اصرار به حفظ حجابش داشته باشد.
در این میان، زهرا امیرابراهیمی و لادن طباطبایی از بازیگرانی هستند که دلایلی کاملاً شخصی برای مهاجرت داشتند. امیرابراهیمی که با سریالهای مناسبتی تلویزیون به چهرهای شناختهشده تبدیلشده بود،بعد از پخش فیلمی غیراخلاقی منتسب به او از ایران رفت و طباطبایی هم بعدازآنکه سالها در ایران صدای بیماران اوتیسمی بود و برای حقوق کودکان مبتلابه این بیماری مبارزه کرده بود، برای فرزندش که خود به این بیماری مبتلا است، از ایران مهاجرت کرد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
172