ماهان شبکه ایرانیان

بصیرت در قرآن

بصیرت، فهم عمیق و فراست واقعی نسبت به پدیده های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و فکری است

بصیرت در قرآن

مقدمه

بصیرت، فهم عمیق و فراست واقعی نسبت به پدیده های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و فکری است. از منظر قرآن، روایات و دانشمندان، بصیرت یک امر بسیار مهم و فوق العاده با اهمیت است که - بر اساس آموزه های دینی و توصیه های متفکّران - با ژرف اندیشی در آیات آفاقی و انفسی، عمل به تقوا و پاکیزگی نفس، داشتن ایمان، چشم بینا، گوش شنوا، استعداد پذیرش و خوش بینی نسبت به حرکت تاریخ و سر نوشت آدمی به دست می آید.

این واقعیت سر نوشت ساز، به خوبی در متون دینی و کلام بزرگان و دانشمندان بیان شده است و در تحصیل آن می بایست از ابزارهای مانند: توبه، یاد خدا، همراهی با علمای عامل، زهد و معرفت خدا، استمداد جست. با دقت در آیات قرآن و توجه به الگوهای قرآنی و پذیرش رهبری پیامبران الهی و آخرت خواهی، می توان بصیرت را به چنگ آورد.

عواملی مانند غفلت، نفاق، جمود اندیشی، خود خواهی و پیروی از شیاطین، از موانع بصیرت اند. باید دانست که بصیرت به مفهوم «با سواد بودن» نیست، اگر چه سواد از پایه های مهم بصیرت می باشد؛ بلکه بصیرت، فراتر از سواد است.

بصیرت فردی و اجتماعی، نشان رشد فرد و جامعه است و علامت آن، شناحت اختلافات جامعه و در پی آن، شناخت جریانهای سیاسی، فکری و فرهنگی می باشد.

مفهوم شناسی

١. بصیرت در لغت

بصیرت از دیدگاه لغت شناسان، به معنای بینش، فراست واقعی، هوشیاری، زیرکی، روشن بینی و بینایی است که متضاد مفهوم کوری و نابینایی است. چنانکه علم، ضد جهل و نادانی و عقل، ضد جنون و دیوانگی است.[1]

٢. بصیرت در قرآن

بصیرت از اسما و صفات الهی بوده و به معنای «بینایی» می باشد. این واژه، ٤٢ بار در قرآن کریم وارد شده و در معانی زیر نیز به کار رفته است.

١. بینایی دادن: «تَبْصِرَةً وَذِکْرَی لکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ»[2]؛ تا برای هر بنده ای که [با اندیشدن در نظام هستی] به سوی خدا باز می گردد، مایۀ بینایی و یادآوری باشد.

٢. بینایی دهنده: «فَلَمَّا جاءْتهُمْ آَیاُتنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِین»[3]؛ و هنگامی که آیات روشنگر ما، به سویشان آمد، گفتند: این، سحر آشکار است.

٣. حجّت و دلیل: «قدْ کَانَ لَکُمْ آَیۀٌ فِی فِئَتَینِ اْلتَقَتَا فِئَۀٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّه وَأُخرَی کافِرَةٌ یَرَوْنَهُم مِّثْلَیهِمْ رَأْی اْلعَینِ وَاللّهُ یُؤِّیَدُ بِنَصْرِهِ مَنَ یشَاء إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لّأُوْلِی الأْبصَارِ»[4]؛

5 قطعا در برخورد میان دو گروه، برای شما نشانه ای و درس عبرتی بود؛ گروهی، در راه خدا می جنگیدند و گروه دیگر، کافر بودند که آنان مؤمنان را به چشم دو برابر خود می دیدند و خدا هرکه را بخواهد به یاری خود تأیید می کند. یقیناً در این ماجرا برای صاحبان بینش، عبرتی است.

٤. درک و معرفت: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَاِ لجَهَّنمَ کَثِیرًا مِّنَ اْلجِنِّ وَ الإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهمْ آذَان لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأْنعَامِ بَلْ همْ أَضَلُّ أُوْلَئِک همُ اْلغافِلُون»[5]؛ در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم؛ چرا که دلهایی دارند که با آن حقایق را دریافت نمی کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی بینند و گوشهایی دارند که با آنها نمی شنوند که آنان، همانند چهارپایان؛ بلکه گمراه ترند. [آری] آنها همان غافل ماندگانند.

٣. بصیرت در نگاه فقها

فقها در تفاوت میان «عارف» و «خبیر» گفته اند: «العارف بمایصلحه و یفسده والخبیر الممیز بین ما یضرّه و یفسده.»[6]؛ بصیر، کسی است که مصلحت و مفسدة عملی را میشناسد و خبیر، آن فردی است که ضرر و فساد را از یکدیگر تشخیص می دهد. نظیر اینکه دلالی می خواهد میوة درختان باغی را قبل از رسیدن، خریداری نماید؛ او در امر مذکور به فرد خبیر مراجعه خواهد کرد تا سود و زیان مبلغ پیشنهادی فروشنده (باغبان) را کارشناسی نموده و- مثلاً- بگوید: اگر این مقدار از میوه ها را به فلان مبلغ خریداری نمایی این قدر سود دارد؛ ولی اگر بیش از آنچه برای شما کارشناسی شد، خرید کردید، به غیر از ضرر چیز دیگری نصیب نخواهد شد؛ اما دو مقولۀ «مصلحت» و «مفسده» صورت دیگری دارند که هر کسی نمی تواند آن را از همدیگر تشخیص دهد. دریت به همین دلیل، علمای شیعه در تعامل بین «عقل و اخلاق» و «عقل و دین» می گویند: اخلاق دینی، مایه رشد و شکوفایی عقل است و احکام الهی نیز در رشد و تکامل عقلانی مؤثر است؛ چرا که دین، به مصالح و مفاسد حقیقی آشنا است.[7]

افزون بر آنچه گفته شد، «بصیرت» برازندة کسی است که نیروی قلبی او از انوار قدسی حضرت حق منوّر و سیراب شده باشد تا بدین وسیله، حقایق اشیا و امور را درک نماید، به همان شکلی که انسان به طور متعارف، با چشم خویش قادر به تشخیص صورتها، رنگها و خلاصه، اشیای پیرامون خویش است.[8]

مرحوم صاحب جواهر در کتاب گرانسنگ جواهرالکلام در شرح عبارت علامه دربارة «استحباب بصیر بودن مؤذن به معرفت اوقات شرعی» می نویسد:

«این مطلب در کتاب «کشف اللثام» بدون هیچ مخالفتی بیان شده و البته نظر ایشان مطابق با فتاوی علمای دیگر نیز می باشد که در کتاب المعتبر مرحوم علامه بیان شده است. ایشان درمورد دلیل استحباب می نویسد: لاشدّیت عمی البصیرة من عمی البصر؛ چون کوری دل، یعنی نابینایی و فقدان شناخت، شدیدتر و سنگین تر از کوری چشم است، پس نتیجه این می شود که بصیرت داشتن مؤذن، مستحب است.»

بصیرت از منظر امام خمینی

امام خمینی (ره)- که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی(حفظه الله) خود به معنای واقعی بصیر بود و بصیرتی داشت که خیلی از چیز هایی که امثال ما گاهی با دقت نمیدیدیم، او آنها را در نگاه عادی مشاهده می کرد؛ حرف های او برخاسته از چنین دلی و ٣٤ چنان حکمتی بود- تفاوت انسان با حیوان را به بصیرت دانسته، می گوید:

«انسان با روح انسان است، با بصیرت انسان است، ما همه با همه حیوانات شرکت داریم در اینکه گوش داریم، چشم داریم، پا داریم، دست داریم؛ اما این، منوط به انسانیت نیست. چیزی که انسان را از همه موجودات جدا می کند، قلب انسان است، بصیرت انسان است، کسی که بصیرت داشته باشد، انسان است. ابو جهل، چشم داشت؛ اما انسان نبود. بعضی از انبیا هم چشم نداشتند، نبی بودند. میزان در انسانیت و معنویت انسان است.»

آن عارف فرزانه، با تأکید بر بصیرت قلبی آدمی، سعادت انسان را در گرو بصیرت او معرفی نموده و تصریح دارد:

«این معنا را باید بدانیم که انسان به روح، انسان است و به بصیرت قلبی، انسان است. این آلات ظاهری، آلاتی است که وسیله است؛ اینها از بین رفتنی است، آنچه باقی می ماند، روح انسان است و آنچه در انسان سعادت را ایجاد می کند، بصیرت انسان است و من امیدوارم که شماها به طور کامل بصیرت داشته باشید و خدای تبارک و تعالی، به شما توفیق و سعادت عنایت کند.»

وی در جای دیگر، می گوید:

«من، باز می گویم: همه مسئولان نظام و مردم ایران باید بدانند که غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامی تان - به خیال خودشان - بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست، نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، همیشه با بصیرت و چشم باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظه ای آرامتان نمیگذارند.»[9]

امام راحل، حتی داشتن بصیرت و تیزبینی را برای مجتهدان جامع الشرایط نیز لازم میدانند و تصریح می کند:

«برای مردم و جوانان و- حتی- عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید: من در مسائل سیاسی اظهار نظر نمی کنم. آشنایی به روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست و حتی سیاسیون و فرمول های دیکته شدة آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف در قطب کمونیزم و سرمایه داری که در حقیقت استراتژی حکومت در جهان را ترسیم می کنند، از ویژگی های یک مجتهد جامع است.»[10]

بصیرت در نگاه مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری نیز، برای بصیرت اهمیت و جایگاه ویژه ای قائل است. وی در بخشی از بیانات خود در باب اهمیت بصیرت - که بارها برآن تکیه و تأکید دارد- می گوید:

«اعلم علما هم باشید و زمانتان را نشناسید و ندانید ترفند های استکبار و نیز مشکلات جامعه چیست، نمی توانید برای جامعه اسلامی تان مفید واقع شوید. زیرا علم به زمان برای هر کس، به ویژه یک عالم، لازم است.

از همین روست که رهبر انقلاب، داشتن بصیرت نسبت به دشمن را تنها راه نجات کشور های اسلامی از زورگویی، اشغال و سلطه گری استکبار جهانی و بازگشت به اسلام ناب محمدی می دانند. وی در تیرماه سال ٦٨ در دیدار فضلا و طلاب حوزه علمیۀ مشهد، بر لزوم برخورداری علما از بصیرت و علمِ به زمان اشاره کرده، بی بصیرتی علما را عامل بروز مشکلات بزرگ در طول تاریخ تشیع دانست.[11] چنانکه وی در جای دیگری، صبر و بصیرت در ملت را دو عامل اصلی پیروزی انقلاب، برشمرد.[12]

ایشان در جای دیگری نیز تأکید می نماید:

«بلاهایی که بر ملت ها وارد می شود، در بسیاری از موارد، بر اثر بی بصیرتی است. اگرچه از نخبگان انتظار می رود کمتر خطا کنند؛ اما گاهی خطاهایشان، اگر از نظر کمی، بیشتر نباشد از نظر کیفی بیشتر از خطاهای عامه مردم است و این، از بی بصیرتی است.»[13]

اهمّیت بصیرت

آگاهی (بصیرت) به هر معنایی که از آن اراده شود، در شماره واژگانی است که همواره با احترام به زبان رانده می شود. در فضیلت آگاهی و بصیرت همین بس که همگان - حتی نا آگاهان - آن را ارج می نهند و خود را به آن زینت می بخشند. نهادهای زیادی، وظیفۀ بصیرت بخشی به تودة مردم را دارند که از آن جمله، حوزه های علمیه، دانشگاه ها، مدارس، مراکز علمی و وسایل ارتباط جمعی است.

«آگاهی/ بصیرت»، از الفاظی است که در محاورات روزمرّة عوام و خواص، فراوان استعمال می شود؛ اما چنانکه باید، مفهوم آن به نیکی تبیین و تفسیر نشده است. براین اساس، در اینجا به بیان معنای آگاهی و بصیرت و چیستی آن پرداخته می شود.

تفاوت «سواد» و «آگاهی»

«آگاهی» به معنای «باسواد بودن» نیست. نباید تصور کرد که افراد باسواد، لزوما آگاه هستند، چه بسیارند افرادی که تحصیلات عالیه دارند، ولی آگاه نیستند. آگاهی، فراتر از سواد است. گفتنی است که سواد، به تنهایی انسان را در گسترة مناسبات امروزی و بند و بست های پیچیده سیاسی، به ساحل نجات نمی رساند. در برابر این سوال که «اگر روزی همه در جهان باسواد شوند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ » یکی از دانشمندان چنین پاسخ داده است:

«هیچ اتفاق خاصّی نخواهد افتاد؛ زیرا ساختار جهان، طوری است که می تواند این رویداد را خنثی کند؛ اما اگر بشریت از افراد باسواد و دارای روحیۀ مستقل انتقادی و سازنده تشکیل یافته بود و این افراد می توانستند افکار خود را در زمینه های شخصی، اجتماعی و... به مرحله عمل درآورند، آن گاه جهان تغییر می کرد.»[14]

«اینکه سواد به تنهایی انسان را نجات نمی دهد، مطلبی است که می توان دلایل زیادی برای آن اقامه کرد؛ از جمله اینکه امروز در جهان، نظام آموزش و پرورش، بی طرف نیست، بلکه درد دست قدرتها و در جهت منافع آنهاست. هنگامی که متون آموزشی به اهتمام دولت های فاسد تنظیم می گردد، پیداست که مردم را براساس دیدگاه ها و منافع ویژه خود آموزش می دهند و از هیچ کوششی برای قلب حقیقت وشست و شوی مغزی مردم دریغ نمیکند.»[15] صرف باسواد شدن مردم، در کشوری که نظام آموزشی آن به دست قدرت های فاسد است به هیچ وجه رشد به حساب نمی آید. مضافا اینکه سواد محض، چیزی جز توانایی خواندن و نوشتن نیست و این فقط برای خواندن نامه و امضای پای یک سند مفید است و برای نجات انسان دردنیای متلاطم امروز کافی نیست. اگر فردی در یک نظام آموزشی بی طرف و مردمی و صحیح صرفا باسواد شود، باز راه به جایی نمی برد و فقط می تواند بخواند و بنویسد. از این جهت است که امروز کارشناسان سواد آموزی محض «سواد برای سواد» را کافی ندانسته و بر سوادآموزی تابعی که در آن، علاوه بر خواندن و نوشتن، آموختن مهارتهای حرفه ای و تولیدی است که مرتبط با نیازمندی های سوادآموزان باشد و به عبارت دیگر، تابعی از متغیر آن باشد، تأکید می کنند[16] و بر سوادآموزی مبتنی بر روش «آگاه سازی» که در آن، آموختن چگونگی درک تضادهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است، تکیه دارند.[17]

سادگی است که اگر آگاهی را به معنای برخورداری از سواد صرف بگیریم. البته سواد، شرط لازم برای آگاهی و بصیرت است و بی سوادی نیز، بستر ناآگاهی و جهل می باشد.

بنابراین، مقصود از آگاهی، علم و تحصیلات عالیه نیست و افراد عالم ناآگاه زیادی وجود دارند که عوام هم از آن فهمیده تر و با بصیرت ترند؛ بلکه مقصود از آگاهی، بینش و بصیرت است، آگاهی خردمندی و درک درست مسائل با تعقل و روحیۀ علمی انتقادی است؛ به بیان دیگر، آگاهی، روح و جوهر علم و نتیجه آن است.

در برخی روایات، جهل در مقابل علم نیامده ؛ بلکه در مقابل جهل عقل آمده است. از حضرت علی (ع) روایت شده است که فرمود:

«صدیق کل انسان عقله و عدوه جهله العقل یوجب الحذر الجهل یوجب الغرر العقل یهدی و ینجی و الجهل یغوی و یردی[18] ؛ حتی در برخی جوامع روایی؛ مانند کتاب اصول کافی، بحارالانوار و الوافی، یک فصل مستقل تحت عنوان «کتاب العقل و الجهل» و «باب العقل و الجهل» گشوده شده است. مقصود از آگاهی نیز همین معنای عقل در مقابل جهل است، نه علم در مقابل جهل ؛ به عبارت دیگر، آگاهی، یعنی«حکمت» که در تفسیر آن از امام کاظم(ع) روایت شده است:

«الفهم و العقل.»

از امام صادق(ع) نیز در تفسیر آیۀ«وَ لَقَدْ آَتَینَاُ لقْمَانَ اْلحِکْمَۀَ»[19] نقل شده است که فرمود:

«الفهم والعقل»[20]

بنابراین، نقطه مقابل آگاهی، جهل (بی سوادی) نیست؛ بلکه بی شعوری و بی خردی است.

با عنایت به آنچه بیان شد، می توان معنای این حدیث امام کاظم(ع) را درک کرد:

«لیس العلم بالتّعلّم، اّنما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی ان یهدی»[21]؛ علم به آموختن نیست، بلکه نوری است که خداوند در دل هرکس که بخواهد هدایتش کند، قرار می دهد. پس، علم در مقابل جهل نیست که مرهون آموختن است؛ بلکه بصیرت و بینش است که در مقابل سفاهت قرار دارد. حدیث دیگری از امیرمؤمنان(ع) در این باره نقل شده که فوق العاده، آگاهی بخش است. امام(ع) فرمود:

«لیس العلم فی السّماء فینزل الیکم و لا فی الشّخوم الارض فیخرج لکم و لکن العلم مجبول فی قلوبکم؛ تأدّبوا بآداب روحانیین یظهر لکم»[22]؛ دانش در آسمان نیست تا بر شما فرود آید و در درون زمین نیز پنهان نگشته است تا برای شما بیرون آید؛ بلکه در قلب هایتان نهفته است، فرشته خو شوید تا برای شما آشکار شود.

با توجه به این روایات و اینکه در برخی احادیث، عقل در مقابل جهل آمده، آشکار میگردد آن علم مورد اهتمام و توجه اسلام، به «کمّیت»؛ یعنی دانستن و انباشتن مطالب در ذهن نمی باشد؛ بلکه بصیرت و روشن فکری و آگاهی است. رسول خدا فرموده است:

«رُبّ حامل فقهٍ الی من افقه منه و رُبّ حامل فقهٍ لیس بفقیه»[23]؛ چه بسا افرادی که علم را سوی عالم تر از خود برند و چه بسیار افرادی که حامل علم هستند و عالم نیستند.

نشانه های ناآگاهی و آگاهی

می توان معیاری برای آگاهی و ناآگاهی مردم بیان کرد و از آن به «آگاهی» یا «عدم آگاهی» جامعه پی برد. اگر در جامعه ای، مردم اختلافات فکری را بشناسند و از صف بندی های سیاسی شناخت درست و همه جانبه ای داشته باشند، آنها را باید آگاه قلمداد کرد؛ اما اگر مردم تصور درستی از اختلافات نداشته باشند، واقعیت ها و مسائل مورد اختلاف به آنهان وارونه تلقین شده باشد، آنان را باید ناآگاه و مستضعف فکری شمرد. از صادق آل محمدع روایت شده است که فرمود:

«من عرف اختلاف الناس فلیس بالمستضعف»[24]؛ هر که اختلافات مردم را بشناسند، مستضعف نیست.

هم چنین، از امام کاظم(ع) روایت شده است که:

«الضعیف من لم یعرف الاختلاف، و اذا عرف الاختلاف فلیس بالمستضعف»[25]؛ ضعیف کسی است که اختلافات را نشناسد، پس آنکه اختلافات را می شناسند، مستضعف شمرده نمی شوند.

بنابراین، نشان آگاهی و بلوغ فکری مردم، شناخت آنان از اختلافات است و البته شرط شناخت اختلافات، عرضه آن به مردم است و شرط عرض اختلافات، محیطی است آزاد که هر کس بدون هیچ مانعی پیدا و پنهان، افکار و دیدگاه های خود را بیان کند.

اساسا با شناخت اختلافات است که می توان افکار غلط و درست را تشخیص داد، مادامی که فردی افکار خود را با افکار دیگران مقایسه نکند و به افکار گوناگون وقعی نگذارد، نمیتواند به درست بودن افکار خود اطمینان داشته باشد.

امام علی(ع) در این باره می فرماید:

«من استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء»[26]؛ هر کس به آرای گوناگون روبه رو شود، نقطه اشتباه را خواهد شناخت.

به گفته مولوی:

جز به ضد، ضد را همه نتوان شناخت

چون ببیند زخم، بشناسد نواخت.[27]

خداوند کسانی را که سخن های گوناگون را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند،

هدایت یافتگان و خردمندان می دانند. قرآن می فرماید:

«فَبَشِّرْ عبَادِ* اَّلذِین یستَمِعُونَ اْلقَوْلَ فَیتِبعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ اَّلذِینَ هَدَاهُمُ الَّلهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا اْلأَلبَاب»[28]

نمونه هایی از شناخت اختلافات درتاریخ اسلام

برای روشن تر شدن مطلب، سیر گذرا به نمونه های تاریخی مسلمانان سدة نخست هجرت، شایسته است، تا میزان شناخت مردم از اختلافات آن زمان و در نتیجه، درک بهتر از رویدادهای مهم تاریخ اسلام به دست آید.

مسعودی در «مروج الذهب و معادن الجواهر» می نویسد:

«به یکی از مردم شام، که در شمار بزرگان و خردمندان بود، گفته شد: این ابوتراب کیست که امام او را برمنبر لعن می کند؟ وی گفت: گمان می کنم یکی از دزدان ایام فتنه بوده است.»

باز می نویسد:

«یکی از عوام از همسایه اش به نزد حاکم شکایت کرد که وی به زندیقه متمایل است. حاکم از مذهب آن شخص پرسید و او گفت: مرجئی قدری ناصبی رافضی است! و چون توضیح خواست که منظورش چیست گفت: او دشمن معاویۀ ابن خطاب است که با علی ابن عاص جنگید!»

هم چنین نقل می کند:

«در انجمنی درباره ابوبکر و عمر و علی و معاویه بحث کردیم و سخنان دانشمندان را دربار] آن یاد می کردیم. مردم می آمدند و به سخنان ما گوش می دادند. روزی شخصی، که از دیگران خردمند تر می نمود و ریش بلندی داشت، به من گفت: چه قدر درباره علی و معاویه و فلان و بهمان حرف میزنید. گفتم: تو درباره علی چه نظر داری؟ گفت: مگر او پدر فاطمه نیست؟

گفتم: فاطمه که بود؟ گفت همسر پیامبر و دختر عایشه و خواهر معاویه! گفتم: علی چگونه بود؟ گفت: در جنگ حنین با پیامبر کشته شد!»[29]

اختلاف شناسی تاریخی و اختلاف شناسی عصری

بیان شد که نشانۀ آگاهی مردم، شناخت درست و همه جانبه از اختلافات و- البته در گام نخست، از جریانات - داشته باشند؛ زیرا جریان سیاسی، از پایه مهم بصیرت و یکی از راه های جبهه شناسی است. هر حرکتی، ممکن است با انبوهی از توطئه ها روبه رو شود که بخشی از توطئه ها، در قالب جریانی مطرح می شود که ظاهرش زیبا است و هیچ گونه نشانۀ از انحراف در آن دیده نمی شود؛ اما افرادی با اهداف فتنه گری در پشت صحنه باشند که در صدد منحرف کردن جامعه هستند، در اینجا برای شناخت جریان، بصیرت لازم است اگر بصیرت نباشد، امت، حزب، یاجمعیتی قربانی می شود؛ همانطور که نمونه های آن در تاریخ موجود است.

١. جریان سامری در زمان حضرت موسیع، ظاهر زیبایی داشت و امتی را که تازه از پرستش فرعون رهایی یافته بود، به گوساله پرستی و بت پرستی کشاند. سامری- که از بنی تسرایل و از همراهان موسی بود- زمینۀ گوساله پرستی ملتی را فراهم کرد و آنها جانشینی پیامبر را رها کرد و سراغ جریان انحرافی سامری رفتند. وقتی موسی بن عمران معترض شد که چرا این کار را کردید؟ گفتند: ما به میل خود، خلاف وعده تو عمل نکردیم.[30] اگر امتی نفهمید که یک جریان فریب کار با ظاهر آراسته، شعار های زیبا- که دم از نیاز مردم می زند و خود را در پناه قرآن و اسلام قرار می دهد؛ اما اهداف خطرناک - دارد چگونه می تواند راه درست را انتخاب و سرنوشت خود را به دست گیرد. حضرت علی(ع) می فرماید:

«و هذا القرآن اّنما هو خط مستور بین الدّفتین لاینطق بلسان و لابد له من تر جمان... فنحن احقّ الناس به»[31]؛ این قرآن، نوشته ای است بین دو جلد که نمی تواند سخن بگوید و نیاز به کسی دارد که آن را به سخن آورد (ترجمه کند) و ما برای این کار از دیگر افراد، شایسته تریم.

٢. دو جریان بین المللی و سراسری که در دو سدة اخیر وارد جهان اسلام شد، اگر علما بزرگ نبودند، این دو جریان دنیای اسلام را تحت سلطۀ خود قرار می داد. این دو جریان، عبارتند از: سوسیالیزم و لیبرالیزم. سوسیالیزم از شرق با زرق و برق به جهان اسلام القا شد و علمای اسلام، در تبیین پیامدهای منفی و خطرات آن، نقش اساسی داشتند.

جریان دوم، لیبرالیزم بود که در آغاز رنسانس در غرب و در تقابل با حاکمیت کلیسا، با تکیه بر مدعای اومانیستی شکل گرفت و لیبرال دموکراسی، به تدریج، به عنوان مدل حکومتی مترقی مبنای سیستم های سیاسی غرب گردید و آثار زیادی بر جغرافیایی جهان اسلام گذاشت. بر جامعه لازم است جریانهای را- که دشمن دین، منافع، امنیت و سعادت آنها هستند - بشناسد و از آنها، اطاعت نکند. پیامبر اکرم ص فرمود:

«ألا و انّ اعقل الناس، عبد عرف ربه فاطاعه و عرف عدوه فعصاه»[32]؛

اندیشمند ترین مردم، بنده ای است که پروردگار خود را بشناسد و بر اساس آگاهی و شناخت مطیع اش باشد و دشمن او را بشناسد و دربرابرش بایستد.

پس جریان شناسی- که از پایه های اختلاف شناسی است - به شناخت اختلافات کمک می کند؛ اما بی درنگ، باید خاطر نشان ساخت که میان اختلاف شناسی تاریخی و اختلاف شناسی عصری، تفاوت بنیادین وجود دارد؛ اختلاف شناسی تاریخی، شناخت اختلافاتی است که در گذشته تاریخ بوده و تشخیص صف حق و باطل در آن اگرچه دشوار؛ اما ممکن میباشد، لیکن شناختن اختلافات روز و تشخیص جبهه حق از باطل در زمان حال، کاری بسیار دشوار است. همۀ مصیبت ها و رویدادهای ناگوار، از آنجا ناشی می شود که مردم اختلافات مربوط به روزگارگذشته (اختلافات تاریخی) را می شناسند؛ اما از اختلافات روز خود، شناختی ندارند. از این رو است که گفته اند: هر نسلی به نسل های پیشین دشنام میفرستد؛ یعنی هر نسلی که به کارنامۀ نسل های گذشته می نگرد، از ناآگاهی و بازیچه قرار گرفتن مردم به خشم می آید و آنان را دشنام می دهد؛ اما همان نسلی که به گذشتگان خود دشنام می دهد، در عصر خود به گونه ای دیگر اشتباهاتی را مرتکب می شود و از شناختن اختلافات عصر خود عاجز می ماند و مورد دشنام نسل های بعدی قرار می گیرد.

درست به همین علت است که هر نسلی به این جا می رسد: فلک را سقف بشکافیم و طرح نو دراندازیم.

هم چنین، امروزه کسانی که تاریخ صدر اسلام را مطالعه می کنند، اختلافات فکری و سیاسی را می شناسند و صف حق و باطل و جبهه عدل و ظلم را از هم تشخیص می دهند؛ اما آیا اختلافات عصری را نیز می شناسند و تصور صحیحی از آن دارند یانه، نکتۀ ظریفی است که پاسخ آن دشوار می نماید.

اختلافات فکری سیاسی

اختلافات امروزی، اگر در مسائل فکری باشد، تشخیص حق از باطل در آن چندان دشوار نیست؛ ولی اگر در مسائل سیاسی باشد، تشخیص عدل از ظلم در آن دشوار است؛ زیرا در مسائل فکری، سر و کار انسان با برهان است، در حالی که در مسائل سیاسی، برهان در کار نیست.

آنچه که در شناخت اختلافات امروزی- چه فکری و چه سیاسی - دشوار است، تشخیص جبهه ای است که یک سره بر ثواب نیست و جبهۀ مقابل آن نیز، کاملابر خطا نیست و هر کدام، بهره ای از ثواب و سهمی از خطا دارد، تشخیص برتری یکی بر دیگری، آسان نیست.

امیرمؤمنان، علی (ع) در حدیث ارزنده ای می فرماید:

«لیس العاقل من یعرف الخیر من الشر و لکن العاقل من یعرف خیر الشرین»[33]؛ خردمند آن نیست که خیر را از شر تشخیص دهد؛ بلکه کسی است که از میان دو شر، بهترین آن را بشناسد.

عطار در کتاب «تذکرة الاولیاء» حدیثی از امام صادق(ع) آورده که مأخذ آن معلوم نیست

ولی مضمونش نزدیک به حدیث مذکور است. نقل شده که امام صادق(ع) از ابوحنیفه پرسید:

«عاقل کیست؟ گفت: آن که تمیز کند میان خیر و شر.» امام فرمود: «بهایم نیز تمیز توانند کرد، میان آن که او را بزنند یا او را علف دهند. ابو حنیفه گفت: به نزد تو عاقل کیست؟ پاسخ دا: آن که تمیز میان دو خیر و شر، تا از دو خیر، خیرالخیرَین اختیار و کند و از دو شر خیرالشرَّین را برگزیند.»[34]

در احادیث ائمه طاهرین، توصیه های اکید به شناخت زمان شده است و طبیعی است که اختلافات این زمانه، جزئی از مسائل این زمان است. از پیامبر گرامی اسلام ص روایت شده که در صحُف ابراهیم آمده است:

«العاقل ان یکون بصیر بزمانه»[35]؛ خردمند، کسی است که زمان خویش را بشناسد. از امیرمؤمنان(ع) روایت شده است: «حسب المرأ... من عرفانه علمه بزمان»[36]؛ برای انسان از دانایی، شناخت او به زمانش کافی است. پس کسی که زمان خویش را می شناسد، کافی است که دانا شمرده شود؛ به عبارت دیگر، درحدیث مزبور، دانایی هر فرد منحصر به شناخت او از زمانش شده است.

عوامل بصیرت

زمینه ها و عواملی که بصیرت و بینش خدایی به همراه می آورد، امور زیرند.

١. ژرف اندیشی

خداوند به پیامبرش دستور می دهد: از مردم بپرسید: مالک آسمان ها و زمین کیست؟ آیا شما غیر از خدا را به سرپرست خودتان برگزیده اید؟ اولیایی که نه سودی برای شما دارند و نه زیانی؟ ! آیا نابینا و بینا و تاریکی و نور باهم برابر است؟ «قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَفَاَّتخَذْتُم مِّن دُوِنهِ أَوْلِیاء لاَ یَمْلِکُونِ لأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضرَّاُ قلْ هَلْ یَسْتَوِی الأَعْمَی وَاْلبَصِیرُ أَمْ هلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنورُ»[37]؛ بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو: خدا. بگو: پس آیا جز او سرپرستانی گرفته اید که اختیار سود و زیان خود را ندارند بگو آیا نابینا و بینا یکسانند یا تاریکیها و روشنایی برابرند. بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند، یا تاریکی و نور برابرند؟ !!!

به راستی که اندیشه در آفرینش، این اقیانوس بی کران خلقت، ژرف نگری در جاندار و بی جان با نقاشی های بی بدیل و بدیعش، با طرح ها و قالب های غیر قابل شمارش و زیبایش، مخلوق چه کسی می تواند باشد که خداوند فرمود: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ الّلَیلِ وَالنَّهَارِ لآَیاتٍ لِأُوْلِی الأْلبَاب»[38]؛ مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه های قانع کننده ای است.

٢. تقوی

قرآن کریم، تقوا را عامل دیگری برای دست یابی به بصیرت دانسته است. «إِنَّ اَّلذِینَ اَّتقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُون»[39]؛ مسلّماً کسانی که نسبت به گناهان و معاصی و آلودگی های ظاهری و باطنی تقوی ورزیده اند، هر گاه وسوسه هایی از سوی شیطان به آنان رسید، خدا و قیامت را یاد کنند، پس بی درنگ بینا شوند و از دام وسوسه ها نجات یابند.

وسوسه های شیطانی در اطراف فکر و روح انسان در چرخش و طوافند تا راهی برای نفوذ و در نهایت، تسلط بر انسان پیدا نمایند. تنها راه بستن و ممانعت از نفوذ این وسوسه ها، این است که انسان یاد عواقب دردناک گناه ؛ یعنی همان مجازات الهی، بیفتد تا با هوشیاری و تکیه بر تقوای الهی، به بصیرت متعالی برسد.

٣. ایمان

«هَذَاَ بصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ وَ هُدًی وَ رَحْمَۀٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُون»[40]؛ این [قرآن] دلایل روشن از سوی پروردگار شماست و برای گروهی که ایمان می آورند، سراسر هدایت و رحمت است.

٤. چشم بینا و گوش شنوا

یکی از زمینه های بینایی، داشتن چشم بینا و گوش شنوا است. قرآن می فرماید: «وَاَّلذِینَ إِذَا ذُکِّرُواِ بآَیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیهَا صُمَّا وَعمْیاًنا»[41]؛ و آنان که وقتی به آیات پروردگارشان پندشان دهند، در برابر آن با حالت کری و کوری نمی افتند؛ بلکه با گوش شنوا و چشم بصیرت به آن دل می دهند.

امام صادق(ع) در تفسیر این آیه فرمود: «مستبصرین لیسوا بشکّاکٍ»[42]؛ [مقصود آیه این است که] آنها از روی آگاهی و بینش و بصیرت گام برمی دارند، نه از روی شک و تردید!

٥. استعداد پذیرش

همانگونه که برای پرورش سبزه وگل، تنها آماده بودن بذر کافی نمی باشد؛ بلکه زمین مستعد نیز لازم است، هم چنین برای دریافت و پذیرش حق، تنها دلایل روشن و معجزه کافی نیست؛ بلکه آمادگی و استعداد پذیرش هم لازم است. قرآن تصریح می کند کسانی که استعداد پذیرش هدایت را نداشته باشند، قابلیت بصیرت را ندارند. «أَفَأَنتَ تَهْدِی اْلعُمْی وَلَوْ کاُنواْ لَا یُبصِرُون»[43]؛ آیا تو نابینایان را- هرچند نبینند- هدایت توانی کرد؟ به بیان دیگر، آیا با این اوضاع و احوال که اینان بوی از بصیرت به مشامشان نرسیده، تو می توانی این نابینایان را هدایت نمایی؟ !!

٦. خوش بینی به حرکت تاریخ

«سَنُرِیهِمْ آَیاتِنَا فِی اْلآَفاقِ وَفی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبیَّنَ لَهُمْ أَّنّهُ اْلحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَّنّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ»[44]؛ به زودی، نشانه های خدارا در اُفُق ها [ی گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهم نمود تا بر ایشان روشن شود که او خود حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزی است؟ !

درون بینی و برون نگری در آفرینش، آدمی را از پذیرش و قبول کورکورانه بازداشته و او را در مواقع حساس نجات می دهد. امام حسین(ع) در دعای پرفضیلت عرفه می فرماید:

«عمیت عین لاتراک علیها رقیبا»؛ خداوندا کور باد چشمی که تو را ناظر خود نبیند.

٧. اندیشه و تفکر در آیات آفاقی و انفسی

خداوند در این مورد می فرماید: «وَفِی اْلأَرْضِ آَیاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تبْصِرُون»[45]؛ و در روی زمین برای اهل یقین، نشانه هایی متقاعد کننده است و در خود شما، پس آیا نمی بینید؟ تدبر و تفکر و اندیشه در مورد جهان هستی، از جمله خود انسان، می تواند نشانه هایی باشد برای اینکه انسان، مقام یقین را درک کند. آیا انسان نمی خواهد به بصیرت دست یابد؟ آیا نمی خواهد به مقامات الهی برسد؟

آیات آفاقی، یعنی همان آفرینش جهان، پدیده ها و نظم حاکم برآن. آیات انفسی، یعنی آفرینش انسان و برقراری ارتباط بین اجزای میلیونی بدن؛ بنابراین، هر کدام از این دو مقوله، می تواند به عنوان ابزاری به کار گرفته شود تا سطح بینش فرد را ارتقا بخشد.

راه های دست یابی به بصیرت

همۀ انسانها از ظرفیت و گنجایشی برخوردارند که به بصیرت و روشن دلی شهودی دست یابند؛ اما ابزارهای برای دست یابی به بصیرت لازم است. این ابزارها، عبارتند از:

١. توبه

اولین گام برای تهذیب نفس و تحصیل بصیرت، توبه از تقصیرات وگناهان؛ بلکه از کوتاهی ها و جبران حق الله و حق الناس است. قرآن می فرماید: «تَبْصِرَةً وَذِکْرَی لکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیب»[46]

یکی از راه های دست یابی به این توانمندی، انابه به درگاه خداوند است ؛ زیرا انابه، نوعی بازگشت به سوی خداوند و به معنای بریدن از غیر خدا است. شخص با بریدن از غیرخدا و واگذاری خود به خداوند، از چشم الهی به مسائل می نگرد و چیزی از هستی بر او پوشیده نمی ماند.

٢. ذکر خدا

ذکر خداوند، اعم از زبانی، قلبی و عملی، موجب بصیرت می گردد. امیرمؤمنان، علی(ع) می فرماید: «من ذکر الله استبصره»[47]؛ هرکسی به یاد خدا باشد، بینایی و بصیرت یابد.

٣. هم نشینی با دانشمندان

مجالست با علما، نیز باعث بصیرت و بینایی انسان می شود. البته علمای که عامل به دانش خویش باشد. حضرت علی(ع) در این باره می فرماید:

«جاور العلماء تستبصر»[48]؛ همنشین دانشمندان باش تا به بصیرت دست یابی.

٤. خردورزی

انسان خردورز، هر خبر یا مطلبی را که می شنود، فورا نمی پذیرد؛ بلکه در آن میاندیشد وآن را از صافی عقل و اندیشه اش می گذراند و آنگاه بصیرت و بینایی می یابد. چنانکه آینده نگری و به کارگیری خرد در فرجام امور، باعث بصیرت می گردد.

٥. زهد

زهد و عدم دلبستگی به دنیا، از اموری است که انسان را به بصیرت می رساند.

٦. ارتباط با خدا

فزونی معرفت به خدا، انس با قرآن، معانی و معارف آن، توسل به ائمه و مناجات با خدا در خلوت - خصوصاً نماز شب - از اموری هستند که موجب بصیرت و بینایی و برخورداری از الهامات غیبی می شود.

ابزارهای بصیرت

خداوند متعال، دو دسته از ابزار و وسایل را برای انسان مهیا نموده تا به وسیلۀ آنها، به بصیرت و درک معارف عمیق نایل آید.

١. ابزار تشریعی

مقصود آن است که خداوند اموری را به عنوان قانون، تشریع نموده و به انسانها دستور داده تا در مواجهه با مشکلات و حل آنها، به آن مراجعه کند و از حیرت و سردرگمی، بیرون آید.

الف) قرآن

«إنَّمَا أَّتَّبِعُ مَا یوحَی إِلَیّ من رَبِّی هَذَاَ بصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ وَهُدًی وَرَحْمَۀٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُون»[49]؛ بگو: من فقط آنچه را که از پروردگارم به من وحی میشود، پیروی میکنم. این [قرآن] رهنمودی است از جانب پروردگار شما و برای گروهی که ایمان میآورند، هدایت و رحمتی است.

در آیه دیگر می فرماید: «هَذَاَ بصَائِرُ لِلَّناسِ وَهُدًی وَرَحمَۀٌ لِّقوْمِ یُوقِنُون»؛[50] این (قرآن) برای عموم مردم، مایۀ بصیرت بسیار و برای اهل یقین، موجب هدایت و رحمت پروردگار است.

و در آیۀ دیگری نیز می فرماید: «وَإِذَا قُرِیءَ اْلقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون»[51]؛ هنگامی که قرآن خوانده شود، به آن گوش فرا دهید و سکوت کنید تا مشمول رحمت شوید.

گوش فرادادن به قرآن، باعث بصیرت و بازشدن چشم دل انسان خواهد شد. امام علی(ع) فرمود: «کتاب الله تبصرون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض ویشهد بعضه علی بعض»[52]؛ شما به وسیلۀ کتاب خدا بصیرت و شنوایی می یابید، برخی با برخی دیگر، سخن می گوید و بخشی با بخشی دیگر، گواهی می دهد.

ب) تقوا

٤٨ قرآن می فرماید: «ِیَا أیُّهَا اَّلذِینَ آمنُواْ إَن تتقُواْ اللّه یجعَلَّ لکُمْ فُرْقَاناً وَیُکفِّرْ عنکُمْ سَیئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو اْلفَضْلِ اْلعَظِیم»[53]؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار میدهد و گناهانتان را از شما میزداید و شما را میآمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است.

مرحوم علامه طباطبایی(ره) می نویسد: «تقوا، روشن بینی ایجاد می کند، روشن بینی در عقاید در افکار و در اعمال.»[54]

ج) رهبری

گفتنی است اصل و ریشۀ دعوت پیامبرص و پیروان آن حضرت، بر پایه بصیرت و روشن دلی استوار گردید؛ بنابراین، خداوند اطاعت از رهبران الهی را یکی از ابزار های روشن بینی برای امت ها قرار داده است. چنانکه در قران می فرماید:

«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللّهِ عَلَی بصِیرَةٍ أَنَاْ وَمنِ اَّتبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ اْلمُشْرِکِینَ»[55]؛ بگو: این است راه من که من و هر کس از من پیروی کند، با بینایی به سوی خدا دعوت میکنیم و منزه است خدا و من از مشرکان نیستم.

این جمله، نشان می دهد که رهبران الهی در مرحلۀ نخست، خود باید دارای بصیرت و آگاهی کافی و کامل باشند وگر نه، دعوتشان حق نخواهد بود؛ چون رسول خداص میفرماید: من راه یکتاپرستی را بی اطلاع یا از روی تقلید انتخاب نکردم؛ بلکه از روی بصیرت، خود و پیروانم، همه مردم جهان را به سوی این طریقه حقه می خوانیم.[56]

حضرت علی(ع) در این مورد می فرماید:

«حجج الله... حجم بهم العلم علی حقیقۀ البصیرة»[57]؛ حجت های الهی، لبریز و سر شار از دانش بر پایه بینش وبصیرت حقیقی هستند.

د) توجه به آخرت و پر هیز از دنیاطلبی

قرآن کریم در باره انسانهای با بصیرت می فرماید: «إنَّا أَخْلَصْنَاهُمِ بخَاِلصَۀٍ ذِکْرَی الدَّارِ»[58]؛ ما آنان را با موهبت ویژه ای که یادآوری آن سرای بود خالص گردانیدیم.

امام علی(ع) در مذمت دنیا می فرماید:

«ما أَصفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وآخِرُهَاَ فنَاءٌ، فِی حَلَاِلهَا حِسَابٌ و فِی حَرَامِهَا عِقَاب، مَنِ اسْتَغْنَی فِیهَاُ فتِن، ومَنِ افتَقَرَ فیهَا حَزِنَ ومنْ سَاعَاهَاَ فاَتتْه، ومَنْ قعَدَ عَنْهَا وَاَتتْه ومَنْ أَبصَرِ بهَاَ بصَّرْتَه، ومَنْ أَبصَرَ إِلَیهَا أَعْمَتْه[59]؛ چه توصیفی کنم در بارۀ دنیایی که آغازش مشقت است و پایانش فناء، در حلال این دنیا حساب است و در حرامش عقاب، هرکس در این دنیا احساس بینیازی کند، گمراه و مفتون گردد و اگر مبتلا به فقر شود، اندوهگین گردد، کسی که برای این دنیا به تلاش بیفتد، دنیا او را ترک گوید و کسی که در بارة دنیا بی اعتنایی کند، به سراغ او آید و مطیعش گردد. و کسی که با این دنیا بنگرد، یعنی از این دنیا وسیلۀ بینایی جوید، دنیا او را بینا بسازد و کسی که در دنیا بنگرد و در آن خیره شود، نابینایش نماید.

مرحوم سید رضی در این باره می گوید:

اگر صاحب اندیشه ای به کلام امیرمؤمنان(ع) دقت نماید، به آن معنای شگرف و بینش ژرف، عمق کلام ایشان را درخواهد یافت.

آیت الله جوادی آملی در شرح این عبارت می نویسد:

«اگر به عنوان هدف، دنیا را نظاره کنی، کور می شوی! و اگر به دنیا به عنوان وسیله نگاه کنی، بینا خواهی شد که این همان تفاوت بین لحاظ «فیه ینظرون و به ینظرون» است.»[60]

٢. ابزار تکوینی

با مطالعه در موجودات هستی، می توان به بینایی رسید. قرآن در این باره، مواردی را بیان می کند.

الف) روش زراعت

قرآن می فرماید: «أَوَلَمْ یَرَوْا أنَّاَ نسُوقُ اْلمَاء إِلَی اْلأَرْضِ اْلجُرُزِ فَنُخْرِجِ بهِ زَرْعًاَ تأْکُلُ مِنْهُ أْنعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلَاُ یبْصِرُون.»[61]؛ آیا ننگریسته اند که ما باران را به سوی زمین بایر میرانیم و به وسیلۀ آن، کشته ای را برمیآوریم که دامهایشان و خودشان از آن میخورند مگر نمیبینند.

قرآن در جای دیگر، گیاهان را دارای زوجیت می دانند و رویش زوج های گیاهی را زمینه ای مناسب برای بصیرت و درک به شمار می آورد:

«وَاْلأَرْض مَدَدْنَاهَا وَأْلقَینَا فِیهَا رَوَاسِی وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیج»[62]؛ و زمین را گستردیم و در آن لنگر[آسا کوه]ها فرو افکندیم و در آن از هر گونه جفت دل انگیز رویانیدیم.

چنانکه گردش شب و روز را مایۀ عبرت آموزی معرفی می کند:

«یُقَلِّبُ الَّلهُ الَّلیلَ وَالَّنهَارَ إِن فی ذِلَک لعِبْرَةً لِّأُوْلِی اْلأْبصَارِ»[63]؛ خداست که شب و روز را با هم جابجا میکند قطعا در این [تبدیل] برای دیده وران [درس] عبرتی است.

آثار بصیرت قرآنی و توحیدی

١. خشوع

خداوند، نماز و روزه را وسیله استمداد معرفی کرده و به استعانت از آنها دستور می دهد؛ چون گروهی، روزه و نماز را دشوار و دست و پاگیر می داند به جز «خشوع کنندگان». آنانی که از بینش بالای برخوردارند، عقیده به ملاقات با خدا دارند و می دانند که سر انجام این عالم، باز گشت به سوی خدا است. قرآن می فرماید:

«وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَ إنَّهَاَ لَکِبیرَةٌ إِلاَّ عَلَی اْلخَاشِعِینَ»[64]؛ از روزه و نماز یاری جویید و به راستی، این [کار] گران است مگر بر فروتنان.

در آیه بعد، به توصیف خاشعین پرداخته، می فرماید:

«اَّلذِینَ یَظُنُّونَ أَّنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَّنَّهُمْ إِلَیهِ رَاجِعُون»[65]؛ همان کسانی که یقین دارند که با پروردگار خود دیدار خواهند کرد، و به سوی او باز خواهند گشت.

٢. یقین

اثر روشن بینی و فراست واقعی این است که انسان را به «مرحله یقین»-که بالاترین درجه ایمان است - می رساند: «وَکَذَلِکَ نُرِی إبرَاهِیمَ ملَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وِلَیکُونَ مِنَ اْلمُوقِنِین»[66]؛ و این گونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد.

همانطور که خداوند، ابراهیم(ع) را از زیان های بت پرستی آگاه ساخت، همانگونه مالکیت مطلقه و تسلط خود بر تمام آسمان ها و زمین را نیز به او نشان داد.

هدف خداوند، این بود که ابراهیم اهل یقین گردد و بدون تردید، ابراهیم یقین استقلالی و فطری به توحید داشت؛ اما با مطالعه و تفکر در اسرارآفرینش، از بصیرت ماورایی برخوردار شد و خداوند نیز او را به سرحد عین الیقین رسانید؛ چنانکه قرآن می فرماید:

«وَفِی اْلأَرْضِ آَیاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ *وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَاُ تبْصِرُون»[67] و در زمین برای اهل یقین، نشانه های متقاعد کننده ای است و در خود شما پس مگر نمی بینید.

٣. هوشیاری

سرنوشت گنه کاران قوم لوط و داستان آنان، درس های فراوان اخلاقی و تربیتی به انسان می آموزد. قرآن کریم، یکی از درس های این حادثه تاریخی را «هوشیاری» می داند.

این حکایت اعجاب انگیز، به خوانندگان و کسانی که اهل مطالعه و تفکرند، درس آگاهی و هوشیاری می دهد: «إِنَّ فِی ذِلَکَ لآَیاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِین»[68]؛ به یقین، در این [کیفر] برای هوشیاران عبرت هاست.

متوسِّم، به کسی می گویند که از کمترین اثر، پی به واقعیت ها می برد و از هر علامتی، جریانی را کشف می کند و از هر اشاره ای، حقیقتی را بدست می آورد و دریک کلام، انسان هوشیار، با فراست و ذکاوت را «متوسّم» می گویند.[69]

٤. عشق به خدا

محبّت، دو نوع است: ١) دوستی عادی و معمولی؛ ٢) محبّت افراطی. نام نوع دوم را «عشق» می گذارند. دوستی، وقتی از حالت عادی و متعارف بالا رفت، به سرحد عشق میرسد: «وَمِنَ الَّناسِ مَنَ یتخِذُ من دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحبُّوَنهُمْ کحُبِّ اللّهِ وَاَّلذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حبَّا للّه...»[70] ؛ و برخی از مردم، در برابر خدا، همانندهایی [برای او] برمی گزینند و آنها را چون دوستی خدا، دوست می دارند؛ ولی کسانی که ایمان آورده اند، به خدا محبت بیشتری دارند.

آری، مؤمن در اثر اینکه به بصیرت والایی دست یافته، از عشق به خداوند بهره مند شده و در راه خدا قطعه قطعه می شود؛ ولی از آرمان توحیدی خویش دست بر نمی دارد.

٥. پذیرش انذار

یکی از نشانه های بیداردلی، پذیرش انذارهای خداوند و پیامبران الهی است. قرآن ٥٢ میفرماید:

«وَمَاَ یسْتَوِی اْلأَعْمَی وَاْلبَصِیرُ»[71]؛ نابینا و بینا یکسان نیستند. سپس در وصف و معرفی نابینایان کوردل و انذارناپذیر می فرماید:

«وَمَاَ یسْتَوِی اْلأَحْیاء وَلَا اْلأَمْوَاتُ إِنَّ الَّله یسمِعُ منَ یشاء وَما أَنتَ بِمُسْمِعٍ من فی اْلقُبُورِ»[72]؛

و زندگان و مردگان یکسان نیستند. خداست که هر که را بخواهد شنوا میگرداند و تو کسانی را که در گورهایند، نمیتوانی شنوا سازی.

٦. عبرت آموزی

«عبرت آموزی» در بسیاری از آیات قرآن، از آثار بصیرت دانسته شده است. آنجا که صفوف نخبگان بصیر و فاقد بصیرت از یکدیگر متمایز و مشخص می شود. خداوند میفرماید: «إِنَّ فِی ذِلَکَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِی الأْبصَارِ»[73]؛ به یقین، در این مسئله برای صاحبان بینش، عبرتی است.

باز در جای دیگر، می فرماید:

«مَثَلُ اْلفَرِیقَینِ کَالأَعْمَی وَالأَصَمِّ وَاْلبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَکَّرُون»[74]؛ مثل این دو گروه [مؤمنان راستین و منافقان] چون نابینا و کر در مقایسه با بینا و شنواست، آیا در مثل یکسانند؟ پس آیا پند نمی گیرید؟ فاعْتَبِرُواَ یا أُوِلی اْلأْبصَار[75]؛ پس ای صاحبان بینش و بصیرت، عبرت بگیرید!

آنچه اسباب پیروزی مسلمانان را در جنگ «بنی نظیر» رقم زد، از امداد های الهی بود؛ پس بایستی صاحبان درایت و بصیرت، از این رویداد و رویدادهایی از این قبیل، توشه برگرفته عبرت آموزی کنند. آیت الله جوادی آملی، برای معرفی نداهای الهی در قرآن، مینویسد: «آن نداها، عنوان عام، خاص و اخص دارد؛ آنگاه ندایی خاصّ الخاصّ را «یا اولی الابصار» می خواند.»[76]

موانع بصیرت

قرآن کریم، از شش چیز به عنوان موانع بصیرت، یاد کرده است که در زیر، بررسی میشود.

١. غفلت

توجه بیش از حد به مسائل دنیوی، موجب غفلت انسان می شود و غفلت، آدمی را از بصیرت و آگاهی نسبت به حقایق آخرت باز می دارد. قرآن می فرماید:

«لَقدْ کُنتَ فِی غَفْلَۀٍ مِّنْ هَذَاَ فکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ اْلیوْمَ حَدِیدٌ»[77]؛ [به او میگویند:] واقعا که از این [حال] سخت در غفلت بودی و[لی] ما پرده ات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است.

این، خطابی به مجرمان است، وقتی که به آنها گفته می شود: تو از این دادگاه بزرگ آخرت غافل بودی و ما اکنون پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملا تیزبین شده است و آنچه را به تو می گفتند و تو آن را انکار می نمودی یا نسبت به آنها بی توجّهی می کردی، اکنون آشکارا می بینی.

٢. نفاق

خداوند در بارة منافق و سستی جریان آن، می فرماید:

«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ اَّلذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهبَ اللّه بنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَّا یُبْصِرُون»[78]؛ مثل آنان، همچون مثل کسانی است که آتشی افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایی داد، خدا نورشان را برد و در میان تاریکی هایی که نمیبینند، رهایشان کرد.

این آیه، شرح حال منافقان کوردل است؛ آنها مانند کسانی هستند که در صحرای ظلمانی برای روشن نمودن اطراف و پیرامون خویش آتشی افروخته تا در پرتو نور آن، راه را از بی راهه بشناسند و به مقصود خویش نایل آیند؛ ولی همین که این شعلۀ آتش اطراف آنها را روشن ساخت، خداوند به ناگاه آن را خاموش می سازد و آنان را در تاریکی وامی گذارد. به گونه ای که قادر به دیدن هیچ چیز نیستند؛ بنابراین، حجاب نفاق، مانع بصیرت و روشنی دل گشته و انسان را در تاریکی مطلق فرو می برد.

٣. تحجّر

داستان گاو بنی اسرائیل و تحجر آنان، قابل تأمل، دقّت و تدّبر است؛ زیرا سخت گیری بی مورد آنها، سبب شد که کار ایشان، هر لحظه سخت تر شود و انجام تکلیف شان دشوار تر گردد. جالب آنکه قرآن کریم، این تحجّر را عامل و محرکی برای قساوت قلب و کوردلی آنان می داند!

«وَإِذْ قَالَ مُوسَی لقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ اْلجَاهِلِین[79]؛ و هنگامی که موسی به قوم خود گفت: خدا به شما فرمان می دهد ماده گاوی را سر ببرید، گفتند: آیا ما را به ریشخند می گیری؟ گفت: پناه می برم به خدا که مبادا از جاهلان باشم. پس از شنیدن پاسخ جدی حضرت موسیع، درخواست تازه ای را مطرح کردند و گفتند: «قَاُلواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَینّ لنَا مَا هِی قالَ إنَّهُ یَقُولُ إنَّهَاَ بقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بکْرٌ عَوَانٌ بَینَ ذِلَکَ فَافْعَلُواْ ماُ تؤْمَرون[80] ؛ پروردگارت را برای ما بخوان، تا بر ما روشن سازد که آن، چگونه [گاوی] است؟ گفت: وی می فرماید: آن، ماده گاوی است نه پیر و نه خردسال، [بلکه] میانسالی است بین این دو. پس آنچه را [بدان] مأمورید، به جای آرید.

آنگاه خواهان توضیح بیشتری شدند و ادامه دادند:

«قَاُلواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَینَّ لنَا مَاَ لوْنُهَاَ قالَ إنَّهُ یَقُولُ إِّنهَاَ بقَرَةٌ صفْرَاءَ فاقِعٌ لَّوْنُهَاَ تسُرُّ الَّناظِرِین»[81]؛ گفتند: از پروردگارت بخواه، تا برما روشن کند که رنگش چگونه است؟ گفت: وی می فرماید: آن ماده گاوی است که زرد یکدست و خالص، که رنگش بینندگان را شاد می کند.

«قَاُلواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَینَّ لنَا مَا هِی إِنَّ البَقَرَ تَشَاَبهَ علَینَا وَإِنَّآ إِن شَاء الَّلهُ لَمُهْتَدُون»[82]؛ از پروردگارت بخواه، تا بر ما روشن گرداند که آن، چگونه [گاوی] باشد؟ زیرا [چگونگی] این ماده گاو بر ما مشتبه شده و [لی با توضیحات بیشتر تو] ما ان شاء الَّله حتماً هدایت خواهیم شد. حضرت موسیع پاسخ داد: «قَالَ إنِّهُ یَقُولُ إنِّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِیرُ اْلأَرْضَ وَلَا تَسْقِی اْلحَرْثَ مُسلَّمَۀٌ لَا شیۀَ فیهَاَ قاُلوا اْلآَنَ جِئْتَ بِاْلحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواَ یفْعَلُون»[83]؛ وی میفرماید: در حقیقت، آن ماده گاوی است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیاری کند، بی نقص است و هیچ لکه ای در آن نیست. گفتند: اینک سخن درست آوردی. پس آن را سر بریدند و چیزی نمانده بود که از انجام تکلیف الهی سرباز زنند.

«وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًاَ فادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَالَّلهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُون»[84]؛ و چون شخصی را کشتید، و دربارة او با یکدیگر به ستیزه برخواستید و حال آنکه خدا آنچه را کتمان می کردید، آشکار گردانید.

«فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کذِلَکَ یُحْیِی اللهُ اْلمَوْتَی وَ یُرِیکُمْ آَیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون»[85]؛ پس فرمودیم: پاره ای از آن گاو سربریده را به آن مقتول بزنید تا زنده شود. اینگونه خدا مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما می نمایاند باشد که بیندیشید.

درادامه، خداوند می فرماید: دلهای شما بعد از این واقعه سخت گردید همانند سنگ یا سخت تر از آن؛ چرا که از برخی از سنگ ها، جوی هایی بیرون می زند و پاره ای از آن میشکافد و آب از آن خارج می شود و برخی از آنها از بیم خدا فرو می ریزد و خدا از آنچه می کنید، غافل نیست (ثُمَّ قسَتْ قُلُوُبکُمْ مِنْ بَعْدِ ذِلَکَ فَهِی کَاْلحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِن منَ اْلحِجَارَةِ لَمَاَ یتَفَجَّرُ مِنْهُ اْلأْنهَارُ وَإِنَّ منْهَاَ لماَ یشَّقَّقُ فَیخْرُجُ مِنْهُ اْلمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَاَ لمَاَ یهْبِطُ مِنْ خَشْیۀِ الَّلهِ وَمَا الَّله بغَافِلٍ عَمَّاَ تعْمَلُون)[86]

٤. کفر

خداوند در آیه ٩٣ سوره بقره، کفر را از موانع بصیرت معرفی کرده است. قرآن می فرماید:

«وَإِذْ أَخذْنَا میثَاَقکُمْ وَرَفَعْنَاَ فوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آَتَینَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواَ قاُلوا سَمِعْنَا وَعَصَینَا وَأُشرِبُوا فی قلُوِبهِمُ اْلعِجْلَ بکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَاَ یأْمرُکُمْ بِهِ إِیمَاُنکُمْ إِنْ کنْتُمْ مؤْمِنِین[87]؛

و آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما برافراشتیم [و گفتیم]: «آنچه را به شما داده ایم به جد و جهد بگیرید و [به دستورهای آن] گوش فرا دهید. گفتند: شنیدیم و نافرمانی کردیم و بر اثر کفرشان، [مِهر] گوساله در دلشان سرشته شد.

٥. توجیه گری و خودخواهی

خود خواهی و توجیه گری، از دیگر موانع بصیرت انسان است. خداوند در قرآن میفرماید:

«بَلِ اْلإِنسَانُ عَلَی نفْسِهِ بَصِیرَةٌ* وَلَوْ أْلقَی مَعَاذِیرَه»[88]؛ بلکه انسان، خود بر نیک و بد خویش، بینااست. هر چند در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد.

با اینکه انسان از وضع خودش آگاه است و از کردار و گفتار به نیکی آگاهی دارد؛ اما بااین حال و با این سطح آگاهی نسبت به نفس خویش، باز نمی خواهد حقیقت را بپذیرد. این درحالی است که خداوند، گوشها، چشم ها و پاهای انسانها را به سخن می آورد تا علیه آنان شهادت دهند، این انکار و این عدم پذیرش، غیر از آن خودخواهی که وجود انسان را احاطه کرده بود، چیز دیگری نیست. خداوند می فرماید:

«اْلیوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أْیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَاُنواَ یکْسِبُون»[89]؛ امروز بر دهانهای آنان مهر می نهیم و دست هایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان بدانچه فراهم می ساختند، گواهی می دهند.

٦. ولایت اهریمنی

انتخاب سرپرستی دشمنان دین و پذیرش ولایت آنها، مانع بصیرت دینی می شود. نتیجه طبیعی پذیرش چنین ولایتی، قرار گرفتن در دامن رهبران نالایق و در نتیجه، دور ماندن از حقایق و پذیرش ولایت شیطان است. قرآن در این باره می فرماید:

«وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَسَاکِنِهِمْ وَزَیَّنَ لَهُمَ الشَّیطَانُ أَعْمَاَلهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السّبِیلِ وَکَاُنوا مُسْتَبْصِرِین[90] ؛ و عاد و ثمود را [نیز هلاک نمودیم]. قطعاً [فرجام آنان] از سراهایشان بر شما آشکار گردیده است و شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست و از راه بازشان داشت با آنکه [درکار دنیا] بینا بودند.

طایفۀ عاد و ثمود، با وجود پیامبران الهی، ولایت شیطان را پذیرفتند. آنها ندای عقل و وجدان را به عنوان رسول درونی و انبیا را به عنوان رسول بیرونی، رها کردند و به دنبال وسوسه های شیطانی رفتند که نتیجۀ آن، گرفتاری در عذاب الهی بود.

نتیجه

بصیرت، به معنای فهم عمیق و فراست می باشد. این واژه، از اسما و صفات الهی بوده و در معانی چون: بینایی دادن، بینایی دهنده، دلیل، درک و معرفت استعمال شده و از نظر فقها و دانشمندان، بصیر کسی است که با نیروی قلبی مصلحت و مفسده و ضرر و فساد را از یکدیگر تشخیص می دهد و بصیرت معیار و اساس انسانیت انسان است. بین بصیرت از یک طرف، ژرف اندیشی، تقوا، ایمان، چشم و گوش بینا و شنوا، خوش بینی، اندیشه و تفکر در آیات الهی، توبه و یاد خدا و خردورزی و ارتباط با خدا، از طرف دیگر ارتباط متقابل است و با ابزاری چون: قرآن، رهبری الهی، آخرت خواهی، دقّت در آیات تکوینی خدا، می توان به بصیرت دست یافت و بصیرت قرآنی و توحیدی، آثاری چون: خشوع، یقین، هوشیاری، عشق به خدا، پذیرش انذار الهی و عبرت آموزی، دارد.

عواملی مانند: غفلت، نفاق، سخت گیری های بی مورد و کفر، تعصب و خودخواهی و اختیار کردن سرپرستی اهریمنان، از موانع بصیرت به حساب آمده اند. اگر چه سواد از عناصر بسترساز بصیرت است ؛ لیکن مترادف با آن نیست، بلکه تفاوت دارد و اختلاف شناسی- که پایه آن جریان شناسی است - از نشانه های بصیرت و آگاهی است. اختلاف شناسی تاریخی با اختلاف شناسی عصری، متفاوت است و شناخت اختلافات عصری، بسیار پیچیده تر و دشوارتر از معرفت اختلاف شناسی تاریخی است. چون شناخت اختلافات فکری، نیاز به بصیرت دارد؛ اما شناخت آن آسان تر از شناخت اختلافات سیاسی است.

پی نوشت ها

[1] لسان العرب، ماده «بصر»؛ المنجد الطلاب، ماده «بصر».

[2] ق /٨.

[3] نمل / ١٣.

[4] آل عمران / ١٣.

[5] اعراف / ١٧٩.

[6] هاشمی، میرزا حبیب الله؛ منهاج البراعۀ فی شرح النهج البلاغۀ، طهران، مکتبۀ الاسلامیۀ، [بی تا]، ص ٢١.

[7] مهدی احدی، بصیرت از دیدگاه آیات و روایات، تهران، انتشارات دنیای تغذیه، چ ١، ١٣٨٨، ص ١٢.

[8] موسوعۀ کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم؛ فرهنگ قرآن، ج ٦، ص ٢٦٣.

[9] موسوی خمینی، سید روح الله؛ صحیفه نور، ج ٢١، ص ٣٣٠.

[10] همان، ج ٢١، ص ١٠٠.

[11] سایت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری.

[12] همان.

[13] همان.

[14] همایون پور، پرویز؛ پیکار جهانی سوادآموزی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چ ١، ١٣٦٨، صص ٩٩ -١٠٠.

[15] آگ برن ونیم کوف، زمینه جامعه شناسی، اقتباس: آ. ه. آریان پور، تهران انتشارات فرانکلین، چ ١١، ١٣٥٧، ص ١٨٥.

[16] همایون پور، پرویز؛ همان، صص ٥٣-٥٩.

[17] فریره، پائولو؛ آموزش ستمدیدگان، ترجمه: احمد بی رشک و سیف الله داد، تهران انتشارات خوارزمی، چ ١، 59- 1358

[18] مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، تحقیق: علی اکبرغفاری، بیروت، مؤسسۀ الوفا، چ ٢، ١٤٠٣ه، ج ٧٥، ٩٢.

[19] لقمان /١٢.

[20] کلینی، محمد بن یعقوب ؛ الاصول من الکافی، تهران، المکتبۀ الاسلامیۀ، ١٣٨٨، ج ١ ص ١٣.

[21] طبرسی، ابوالفضل علی؛ مشکات الانوار فی غررالاخبار، تحقیق: مهدی هوشمند، قم، دارالحدیث، چ ١،

١٤١٨، ص ٥٦٣؛ مجلسی، محمدباقر؛ همان، ج ١، ص ٢٢٥.

[22] فیض کاشانی، محمد محسن؛ قرة العیون فی المعارف و الحکم، چاپ شده با کتاب های الحقایق فی محاسن الاخلاق و مصباح الانظار، تحقیق: محسن عقیل، دارالکتاب الاسلامی، چ ١، ١٤٠٩ه، ص ٤٢٩؛ وی در کتاب المحجۀالبیضاء نیز این حدیث را آورده است.

[23] منذری، ذکی الدین؛ الترغیب و الترهیب من حدیث الشریف، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ ٣، ١٣٨٨، ج ١ص ١٠٨؛ الاصول من الکافی، ج ١ص ٣٣٢، ٣٣٣؛ دانش پژوه، محمد تقی؛ (مصحح)، ترجمه و شرح فارسی شهاب الاخبار، تهران، دانشگاه تهران، ١٣٤٩، ص ١٦٦.

[24] کلینی، محمد بن یعقوب؛ همان، ج ١، ص ٢٩٨، شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین بابویه ؛ معانی الاخبار، تصحیح: علی اکبر غفاری، بیروت، دار المعرفۀ، ١٣٩٩ه، ص ٢٠١.

[25] کلینی، محمد بن یعقوب؛ همان، ج ٢، ص ٢٩٩.

[26] نهج البلاغۀ، بخش حکمت، حکمت ١٧٣؛ آمدی تمیمی، عبدالرحمن؛ غررالحکم و دررالکلم، تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چ ٢، ص ٦٤٠.

[27] مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٥٩٩.

[28] زمر/١٧-١٨.

[29] علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چ ١، ج ٣، ص ٢٥.

[30] طه /٨٧.

[31] نهج البلاغۀ، خطبه ١٢٥.

[32] مجلسی، محمدباقر؛ پیشین، ج ٧٧، ص ١٧٩.

[33] مجلسی، محمدباقر؛ پیشین، ج ٧٥، ص ٦؛ ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار، قم، منشورات شریف رضی، چ ١، ١٣٧٣، ج ١، ص ٢٨٠.

[34] فرید الدین عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، تصحیح: محمد استعلامی، تهران، انتشارات زوار، ١٣٧٤، چ ٨، ص ١٥.

[35] حر عاملی، محمد بن حسن؛ الجواهرالسنیۀ فی الاحادیث القدسیۀ، بیروت، مؤسسۀ الاعلمی، ١٤٠٢ه، چ ١؛

دیلمی، حسن بن محمد؛ ارشاد القلوب، تحقیق: سید هاشم میلانی، تهران، قم، دار الاسوه، چ ١، ١٣٧٥، ج ١، ص ٢٠٥.

[36] مجلسی، محمدباقر؛ پیشین، ج ٧٥، ص ٨٠.

[37] رعد/١٦.

[38] آل عمران /١٩٠.

[39] اعراف /٢٠١.

[40] اعراف / ٢٠٣.

[41] فرقان /٧٣.

[42] الکلینی الرازی، ابی جعفر محمد بن اسحاق؛ الروضۀ الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، طهران، دارالکتب الاسلامیۀ؛ همو، کافی، ج ٨، ص ١٧٨.

[43] یونس /٤٣.

[44] فصلت /٥٣.

[45] ذاریات /٢١-٢٠.

[46] ق /٨.

[47] خوانساری، جمال الدین محمد؛ شرح غررالحکم ودرر الکلم، تحقیق و تصحیح: میر جلال الدین حسینی ارموی، دانشگاه تهران، ١٣٤٣ه، ص ١٦٦.

[48] همان، ج ٣، ص ٣٧٨.

[49] اعراف /٢٠٣.

[50] جاثیۀ/٢٠.

[51] اعراف /٢٠٤.

[52] نهج البلاغۀ، خطبه ١٣٢.

[53] انفال /٢٩.

[54] طباطبایی، سیدمحمد حسین؛ تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمد باقرموسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ١٣٨٧، ج ٩، ص ٥٦٣.

[55] یوسف /١٠٨.

[56] مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج ١، ص ١١٧.

[57] نهج البلاغۀ، کلمات قصار، حکمت ١٤٧.

[58] ص /٤٦.

[59] نهج البلاغۀ، خطبه ٨٢. 61

[60] تفسیرتسنیم، ج ٢، ص ٣٣٧.

[61] سجده /٢٧.

[62] ق /٧.

[63] نور/٤٤.

[64] بقره /٤٦.

[65] همان /٤٦.

[66] انعام /٧٢.

[67] ذاریات /٢٠، ٢١.

[68] حجر/٧٥.

[69] مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج ١١، صص ١١٤-١١٣.

[70] بقره /١٦.

[71] فاطر /١٩.

[72] فاطر/٢٢.

[73] نور/٤٤؛ آل عمران /١٣.

[74] هود/٢٤.

[75] حشر/٢.

[76] جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، ج ٢، ص ٣٧٤.

[77] ق /٢٢.

[78] بقره /١٧.

[79] همان /٦٧.

[80] همان /٦٨.

[81] همان /٦٩.

[82] همان /٧٠.

[83] همان /٧١.

[84] همان /٧٢.

[85] همان /٧٣.

[86] همان /٧٤.

[87] همان /٧٣.

[88] قیامت /١٤.

[89] یس /٦٥.

[90] عنکبوت /٣٨.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان