مقدمه
غرب آسیا به عنوان منطقه ای بحران زا و بحران خیز در سال های پس از 11 سپتامبر 2001 شاهد بحران های متعدد بوده که از مهم ترین موارد آن که دارای ابعاد گسترده ای است، می توان به بحران های افغانستان، عراق، سوریه و یمن اشاره کرد. اگرچه در کنار این بحران ها در سایر کشورهای منطقه نیز بحران های قابل ذکری وجود داشته اند، اما این موارد به دلیل ابعاد و ماهیت خود، از لحاظ زمانی طولانی تر و از بُعد تأثیراتی که بر جا گذاشته اند، عمیق تر بوده اند.
هر یک از بحران های منطقه غرب آسیا دارای ویژگی های مختص به خود است که آنها را از یکدیگر متمایز می کند، اما بررسی بحران های شکل گرفته در چهار کشور افغانستان، عراق، سوریه و یمن نشان می دهد که تمام این بحران ها با درگیری و جنگ نظامی همراه بودند. به عنوان مثال، بحران افغانستان به بهانه مبارزه با دولت طالبان و انهدام شبکه القاعده به عنوان حامیان تروریسم و عاملان رخداد 11 سپتامبر آغاز شد، اما علت واقعی شروع بحران، تحکیم سلطه هژمونیک یک جانبه گرایانه آمریکا، همسایگی با آسیای مرکزی به منظور کنترل روسیه، روی کار آمدن یک حکومت طرفدار یا وابسته به آمریکا و حضور نظامی در مرزهای شرقی ایران بود. بحران اشغال نظامی عراق توسط آمریکا و متحدان آن نیز به بهانه رابطه صدام حسین با القاعده و نابود کردن سلاح های کشتار جمعی عراق شکل گرفت، اما در واقع، تغییر رژیم به منظور تثبیت نفوذ غرب، دستیابی به منافع نفتی عراق، رفع تهدید هم پیمانان غرب مانند کشور عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی و همچنین حضور آمریکا در مرزهای غربی ایران، علت واقعی شروع بحران بود. بحران تروریسم در عراق نیز که در ظاهر با بهانه برپایی خلافت اسلامی آغاز شد، اهدافی چون ضربه زدن به دولت مرکزی، تضعیف قدرت شیعیان در ساختار حکومت و تضعیف نقش و نفوذ ایران در عراق را به عنوان مهم ترین حامی دولت این کشور دنبال می کرد.
وقوع بحران در سوریه و یمن نیز از شرایط مشابهی با سایر بحران های منطقه غرب آسیا برخوردار است؛ به نحوی که بحران سوریه به بهانه حمایت از مخالفان سیاسی دولت اسد آغاز شد، اما اهدافی چون تغییر رژیم به منظور تثبیت نفوذ غرب، مخالفت با حضور سوریه در جبهه مقاومت و قطع همکاری های سوریه با ایران را دنبال می کرد.
در یمن نیز به رغم آنکه هدف اعلامی برای شروع بحران، حمایت از دولت عبدربه منصور هادی بود، هدف واقعی شامل مسائلی چون مبارزه با انقلاب مردم یمن علیه دولت وابسته به آمریکا و عربستان سعودی، مبارزه با قدرت گیری انصارالله به عنوان جریانی نزدیک به انقلاب اسلامی ایران، هراس از تبدیل یمن به کشوری مخالف با آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی و همچنین تضعیف نقش ایران در آینده تحولات یمن می شد.
نکته قابل توجه و مشترک در تمام بحران های غرب آسیا، مرتبط بودن آنها با ایران است؛ به این معنا که هر یک از بحران ها به نوعی درصدد تضعیف قدرت و نقش منطقه ای ایران بوده اند. نتیجه تمام این بحران ها نیز جنگ، اشغال نظامی، گسترش تروریسم، ناامنی و بی ثباتی بوده است. با این اوصاف می توان نتیجه گرفت که بحران های رخ داده در منطقه، وقایع حاد و شدیدی بوده اند که با قدرت ایران و جبهه مقاومت در منطقه غرب آسیا ارتباط داشته اند. بر این اساس شیوه های مواجهه و مدیریت ایران با این حوادث در منطقه غرب آسیا حائز اهمیت است. از این رو نوشتار حاضر درصدد پاسخ گویی به این سؤال اصلی است که «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چه نقشی در مدیریت بحران های غرب آسیا داشته و این مدیریت با چه پیامدها و نتایجی همراه بوده است؟ به منظور پاسخ گویی به سؤال فوق، نخست به شیوه مواجهه و مدیریت بحران نیروی قدس در غرب آسیا پرداخته خواهد شد و سپس ابعاد و نتایج این مدیریت مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
شیوه مواجهه و مدیریت بحران نیروی قدس
بررسی شیوه مواجهه و مدیریت ایران با بحران های منطقه، حکایت از این دارد که جمهوری اسلامی علاوه بر آنکه برای مدیریت هر بحران از راهبردی کلان برخوردار بوده، در هر مرحله راهبردهای تاکتیکی و عملیاتی خاصی را نیز به کار گرفته است. در واقع ایران به منظور مدیریت بحران های موجود، در مراحل قبل از وقوع آن، در حین بحران و بعد از اتمام بحران به مدیریت پرداخته است. این امر نشان می دهد که عناصر و ارکان کنترل و مهار بحران نزد جمهوری اسلامی به درستی به کار گرفته شده اند و ایران نیز موفق به مدیریت بحران های پیرامون خود شده است. در این میان، مشخص بودن مدیر بحران و تیم یا نهاد و سازمان مرتبط با آن از اهمیت قابل توجهی برخوردار بوده است؛ به خصوص که نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هر چهار بحران افغانستان، عراق، سوریه و یمن عهده دار ایفای نقش اصلی در مدیریت بحران بوده است.
بررسی مواضع و عملکرد نیروی قدس در بحران های موجود حکایت از آن دارد که این نیرو از نگرشی فرصت ساز نسبت به بحران ها برخوردار بوده است؛ زیرا در حالی که وجود این بحران ها می توانست امنیت ملی ایران را با خطر مواجه کند، مدیریت بحران نیروی قدس موجب شد تهدیدهای موجود به فرصت مبدل شوند. آنچه باعث تبدیل تهدید به فرصت از سوی نیروی قدس شد، اتخاذ راهبرد فوق فعال در مدیریت بحران ها بود؛ به نحوی که نه تنها وجود بحران ها به عنوان یک واقعیت پذیرفته شدند، بلکه به صورت فعال با آنها برخورد شد. به عنوان نمونه در حالی که ظهور و بروز گروه های تروریستی چون داعش می توانستند تهدیدی جدی علیه امنیت ملی ایران تلقی شوند، نیروی قدس با مدیریت صحیح توانست از یک سو این گروه تروریستی را از مرزها و قلمرو سرزمینی ایران دور نگه دارد و از سوی دیگر با گذر زمان و آشکار کردن ابعاد پنهانی آن، داعش را به خطری در جغرافیای مورد ادعای خود مبدل کند؛ به نحوی که در گذر زمان، اهل سنت به عنوان مهم ترین پایگاه اجتماعی ظهور و بروز داعش، دیدگاهی منفی نسبت به این گروه پیدا کردند. همچنین راهبرد ایران باعث شد برخی از بازیگران دخیل در بحران سوریه و عراق، نه تنها از حمایت داعش دست بردارند، بلکه به دشمن آن تبدیل شوند. به این ترتیب اتخاذ راهبرد فوق فعال باعث شد ایران از بحران های موجود، فرصت های قابل توجهی برای خود بیافریند.
نیروی قدس به منظور مدیریت بحران های منطقه ای از چهار روش به صورت همزمان استفاده کرده است:
1. استفاده از دیپلماسی نهضتی
یکی از مهم ترین ابزارهای مدیریت بحران، اقدامات دیپلماتیک در خلال بحران است که ممکن است به صورت ارعابی یا سازشی و یا ترکیبی از هر دو صورت گیرد (کاظمی، 1378: 449). بر این اساس جمهوری اسلامی ایران سعی کرده با استفاده از دیپلماسی نهضتی به مدیریت بحران های غرب آسیا بپردازد. هدف اصلی دیپلماسی نهضتی جمهوری اسلامی ایران، استقرار و استمرار روابط طولانی مدت فرهنگ، ارزش ها و سیاست های خود با سایر جوامع است. از این رو دیپلماسی نهضتی جمهوری اسلامی ایران را می توان از یک سو برنامه ریزی راهبردی و از سوی دیگر اجرای برنامه های آموزشی، فرهنگی و اطلاع رسانی به منظور ترویج افکار نهضتی تلقی کرد؛ زیرا دیپلماسی نهضتی به دنبال ایجاد رابطه برای حمایت و تقویت نهضت های آزادی بخش در سراسر جهان به ویژه جهان اسلام است.
با چنین اهدافی، سازمان و نظریه پردازان نهضتی برای خود نقشی قائل می شوند که «هالستی» از آن با عنوان نقش «سنگر انقلاب» و «رهایی بخش» و همچنین «حامی جنبش های رهایی بخش» یاد می کند (هالستی، 1373: 202 -201). چتر حمایتی چنین نقشی علاوه بر امت و جوامع اسلامی، شامل سایر ملت ها و گروه های آزادی بخش و عدالت خواه نیز می شود. بر این اساس می توان مهم ترین اهداف دیپلماسی نهضتی را در جوامع اسلامی به شرح زیر برشمرد:
اولین هدف دیپلماسی نهضتی، حمایت از نهضت های موجود آزادی خواه و حق طلب در جهان اسلام و ایجاد نهضت های جدید است. بر این اساس، دیپلماسی نهضتی باید به ارتباط گیری با نهضت های موجود بپردازد و در راستای تقویت آنها بکوشد. همچنین دیپلماسی نهضتی باید زمینه ظهور نهضت های جدید را در کشورهای اسلامی فراهم کند.
دومین هدف دیپلماسی نهضتی، تبلیغ و اشاعه نهضت اسلامی به عنوان یک حرکت اصیل و حق طلبانه است. در این راستا ارائه و تبلیغ طرحی که در قالب آن، مسلمانان به این حقیقت نزدیک شوند که نهضت اسلامی اصیل، حافظ منافع و دوستدار آنهاست، می تواند ضمن پایان دادن به تصورات غلط برخی جوامع از نهضت های اسلامی، آینده ای نوین را پیش روی آنها ترسیم کند.[1]
سومین هدف دیپلماسی نهضتی، هویت بخشی و آگاه کردن مسلمانان نسبت به شرایط موجود است. بر این اساس دیپلماسی نهضتی باید ملت ها، به ویژه جوامع اسلامی را نسبت به هویت، وضعیت سیاسی و اجتماعی موجود و همچنین شرایط ناعادلانه نظام بین الملل آگاه سازد و به آنها درک درستی از استعداد و توانایی های خود ارائه کند. در این راستا، دیپلماسی نهضتی می تواند به انحای مختلف به بیان حقایق موجود بپردازد، جنایات قدرت های استکباری را افشا کند و عواطف و احساسات مسلمانان را نسبت به آنچه پیرامون آنها می گذرد، برانگیزد. در واقع دیپلماسی نهضتی می تواند نقش مهمی در جلوگیری از بی اعتنایی مسلمانان نسبت به ظلم و ستم موجود ایفا و آنها را در برابر هر نوع تضییع حق، به ایستادگی و پایداری دعوت کند.
چهارمین هدف دیپلماسی نهضتی، بازخوانی و بازشناسی مسئله اشغال فلسطین برای تمام مسلمانان جهان است. اگرچه مسئله فلسطین یکی از دردناک ترین معضلات جهان اسلام به شمار می رود، به دلایل مختلف، هنوز بسیاری از مسلمانان نسبت به آن آگاهی کامل ندارند. از این رو دیپلماسی نهضتی باید مروج نگرانی و مبارزه علیه رژیم صهیونیستی باشد که بخشی از سرزمین های اسلامی را غصب کرده است.
پنجمین هدف دیپلماسی نهضتی، مقابله با جریان های اسلامی منحرف در جهان اسلام است که به انحای مختلف سعی می کنند چهره اسلام را تخریب و اسلام واقعی را تحریف کنند. برخی از این جریان ها مروج اسلام آمریکایی هستند و برخی دیگر به اشاعه اسلام بنیادگرایانه و افراطی می پردازند. از این رو دیپلماسی نهضتی باید به انحای مختلف در عرصه عملی و نظری به مقابله با جریان ها و گروه های افراطی و تکفیری بپردازد و اسلام حقیقی را ترویج کند.
ششمین هدف دیپلماسی نهضتی، دور نگه داشتن ملت های منطقه از مباحث اختلاف برانگیز میان شیعه و سنی است. اهمیت راهبردی این مسئله به قدری است که دشمن برای مقابله با وحدت اسلامی، پیوسته در حال اختلاف افکنی است. در سال های اخیر، این راهبرد که برخی پژوهشکده ها و کارشناسان غربی ارائه کرده اند، از سوی برخی حکام کشورهای اسلامی نیز به مرحله اجرا درآمده است. با این حال رفع اختلاف یا دست کم خاموش نگه داشتن آن دور از دسترس نیست و دیپلماسی نهضتی در این راستا می تواند اقدامات مؤثری انجام دهد.
اهداف فوق نشان می دهند که دیپلماسی نهضتی روش ها و ابزارهای دیپلماسی را از محمل های سنتی آن خارج و عرصه ای نوین برای نقش آفرینی تفکر نهضتی فراهم کرده است. بر این اساس در دیپلماسی نهضتی، تفکر و اندیشه نهضتی وارد روابط خارجی می شود؛ به نحوی که نیروهای نهضتی، محصولات فکری و تجربی خود را در مسیر سیاست خارجی به کار می گیرند و با ایجاد روابطی مبتنی بر اصول نهضتی، ضمن انتقال ارزش های مدنظر، هدایت روابط خارجی را نیز در عرصه های مختلف برعهده می گیرند.
2. بهره مندی از قدرت نرم
یکی از ویژگی هایی که جمهوری اسلامی ایران در حوزه سیاست خارجی از آن برخوردار است، توان گفتمان سازی و جریان سازی در جهان اسلام است. به عنوان مثال، شکل دادن به «گفتمان مقاومت اسلامی» و «گفتمان بیداری اسلامی» در جهان اسلام، دو رویکرد موفق جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی بوده که نشان می دهد ایران از یک سو تجربه موفقی در گفتمان سازی و جبهه سازی داشته و از سوی دیگر از ظرفیت های بسیار زیادی برای تأثیرگذاری و الهام بخشی بر مسلمانان برخوردار است که نمود عینی آن در جریان مدیریت بحران های منطقه ای قابل مشاهده است.
در واقع به رغم آنکه طی سال های گذشته، نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شخص سردار سلیمانی به نماد نفوذ و قدرت ایران در منطقه مبدل شده اند، با این حال واقعیت آن است که یگان های نظامی ایران در بحرین، عراق، یمن، لبنان و... حضور ندارند و آنچه باعث پیروزی های پی درپی ایران در تحولات منطقه می شود، قدرت و نفوذ نرم ایران است که از آرمان ها و اصول انقلاب اسلامی ناشی می شود. از این رو برخلاف رقبای منطقه ای و فرامنطقه ای ایران که در پی افزایش نفوذ اکتسابی خود از طریق پول، سلاح و تبلیغات هستند، نفوذ ایران در منطقه ذاتی است و بر اصول معنوی و فرهنگی استوار شده است.
«مایکل روبین» در پژوهشی با عنوان «استراتژی های بنیادین قدرت نرم ایران » که برای مجله «دیده بان محیط عملیاتی» وابسته به «دفتر مطالعات نظامی خارجی» ارتش آمریکا انجام داده، ابعاد گسترده قدرت نرم ایران را چنین ترسیم می کند: «رویکرد ایران به قدرت نرم، ماهرانه و متنوع است. اگرچه ممکن است برداشت غربی ها از ایران، بیش از هر چیز تحت تأثیر لفاظی های «مذهبی» جمهوری اسلامی باشد، اما دولت های مختلف ایران، یکی پس از دیگری، هم قبل از انقلاب اسلامی سال 1979 و هم بعد از آن، برای گسترش نفوذ و دستیابی به اهدافی فراتر از مرزهای خود، به دنبال سرمایه گذاری روی فرهنگ، مذهب و میراث تاریخی این کشور بوده اند. بنابراین برای درک قدرت نرم ایران باید سابقه امپراتوری، تحولات مذهبی، زبان و فرهنگ فارسی و تاریخ این کشور را به رسمیت شناخت. اگر تاریخ یکی از ستون های نفوذ ایران و یکی از نقاط اشتراکی باشد که مقامات این کشور، استراتژی های قدرت نرم را حول آن شکل می دهند، دین ستون دیگر قدرت نرم ایران است. البته به رغم آنکه ایران اولین حکومت دین سالار شیعه در جهان مدرن را تشکیل داد، اما منحصر دانستن قدرت نفوذ ایران به کشورهای شیعه اشتباه است؛ زیرا باید تأثیر تاریخ ایران پیش از اسلام را حتی بر نحوه برداشت ایرانیان از اسلام در نظر گرفت. زبان فارسی یکی دیگر از ابزارهای فرامرزی قدرت نرم ایران است. در کنار زبان عربی که زبان مشترک خاورمیانه از مدیترانه گرفته تا سواحل خلیج فارس است، زبان فارسی این نقش را در پهنه ای ایفا می کند که از کوه های کردستان تا بازارهای آسیای مرکزی و شبه قاره هند گسترده شده است. زبان فارسی، زبان فرهنگ و شعر در بخش عمده ای از غرب، جنوب و مرکز آسیا نیز محسوب می شود. به همین دلیل به رغم آنکه امکان دارد ایران برای نفوذ در کشورهای شیعه از نقاط اشتراک مذهبی استفاده کند، اگر هدف تأثیرگذاری ایران کشوری غیرشیعه باشد (مثلاً تاجیکستان که مردمش عمدتاً اهل تسنن هستند)، قدرت نرم تهران در آن کشور بر پایه میراث قومیتی (شامل زبان و سایر ویژگی های فرهنگی) شکل می گیرد. ایران یک بازیگر جدی و ماهر در صحنه جهانی است و دست کم گرفتن این کشور، به معنای بازی کردن در زمین تهران و فلج کردن خود در مبارزه با آن بر سر نفوذ منطقه ای و جهانی است. بر این اساس مقابله با قدرت سخت ایران کافی نیست و غرب ناگزیر است بر قدرت نرم این کشور نیز تمرکز کند؛ به خصوص که استراتژی های قدرت نرم جمهوری اسلامی، پیچیده و عمیق هستند و اغلب پاسخی به آن ها داده نمی شود.» (Rubin , 2017)
در یک ارزیابی کلی می توان گفت نفوذ و قدرت نرم جمهوری اسلامی در منطقه دارای سه وجه مکمل است:
فرهنگ دینی با تأکید بر وحدت شیعه و سنی، پرهیز از طایفه گرایی و ایجاد همبستگی میان مردم ایران و مردم منطقه؛
فرهنگ سیاسی و الگوی مردم سالاری دینی که به عنوان الگویی بومی توانسته به خوبی دین و سیاست را با هم تلفیق کند؛
استکبارستیزی که بر اساس آن، جمهوری اسلامی ایران به مقابله با قدرت های سلطه گر می پردازد. این امر برای مردم کشورهایی که سال ها تحت ظلم استعمار و سلطه داخلی و خارجی بوده اند، حائز اهمیت است.
بر این اساس، درباره نفوذ ایران در منطقه باید به این مسئله توجه کرد که این نفوذ با سلطه طلبی تفاوت دارد و دارای جنبه های معنوی است. در واقع نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه، نفوذی گفتمانی است که چند جنبه مختلف دارد:
نخست آنکه، نفوذ ایران مبتنی بر فرهنگ دینی است که طی آن بر وحدت جهان اسلام فارغ از شیعه و سنی بودن تأکید می شود. این رویکرد که بر پرهیز از طایفه گرایی تأکید دارد از لحاظ معنوی به نفوذ ایران عمق بخشیده است.
دوم آنکه، نفوذ ایران مبتنی بر فرهنگ انقلاب اسلامی است که بر حمایت از حرکت ها و نهضت های آزادی بخش در سراسر جهان به ویژه جهان اسلام تأکید دارد.
سوم آنکه، نفوذ ایران مبتنی بر فرهنگ مقاومت است که بر مقابله با آمریکا به عنوان استکبار جهانی و قدرتی زورگو و مداخله گر و همچنین رژیم صهیونیستی به عنوان رژیمی غاصب و نامشروع تکیه دارد.
چهارم آنکه، نفوذ ایران مبتنی بر حمایت از دولت هایی است که دارای قدرت مشروع هستند و از پشتوانه مردمی برخوردارند.
پایه های نفوذ معنوی ایران در منطقه و جهان اسلام باعث شده که این نفوذ با سلطه جویی های کشورهای غربی کاملاً متفاوت باشد. به نحوی که برخلاف آمریکا که وجود پایگاه های نظامی و همکاری با دولت های سرکوبگر و مرتجع را نقطه اتکای نفوذ خود تلقی می کند، ایران نفوذ خود را مبتنی بر نفوذ در قلب ها و اذهان مردم منطقه قرار داده است. در واقع برخلاف آمریکا که نفوذ خود را بر اساس قدرت سخت متکی کرده، نفوذ ایران از قدرت نرم آن ناشی می شود؛ زیرا ایران کشوری با ارزش های خاص است که ریشه در فرهنگ اصیل اسلامی و هنجارهای ملی دارد. این ارزش های ملی مذهبی در حوزه جغرافیایی و تمدنی غرب آسیا به مهم ترین عامل تأثیر و نفوذ منطقه ای ایران تبدیل شده است و به این کشور اجازه می دهد تا بدون توسل به زور و حربه های نظامی و صرفاً با تکیه بر سیاست ورزی و نفوذ فرهنگی و مردمی، در میان کشورهای منطقه، منافع راهبردی خود را حفظ کند. جدول زیر بیانگر مهم ترین منابع قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران است.
منابع قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران
در میان موارد فوق، یکی از مسائلی که موجب افزایش قدرت نرم ایران شده، رهایی بخش بودن اهداف جمهوری اسلامی ایران است. ایران هدف اصلی حضور خود در منطقه را رهایی مردم از تجاوزگران خارجی و دولت های سرکوب گر قرار داده و به همین دلیل نیز از محبوبیت در میان مردم منطقه برخوردار شده است. در واقع ایران به روشنی نشان داده که هیچ چشم داشتی به کشورهای منطقه ندارد و صرفاً خود را حامی گروه ها و نهضت های آزادی بخش می داند و از کمک به چنین گروه هایی دریغ نمی ورزد. این امر باعث اعتماد ملت های منطقه به ایران شده است. علاوه بر این حمایت ایران از دولت های منطقه در برابر تجاوز و اشغال خارجی و مخاطرات تروریستی و افراط گرایانه موجب اعتماد دولت های منطقه به ایران شده است.
در مجموع، نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران تهدیدی برای هیچ یک از کشورهای منطقه نبوده و نیست و هدف اساسی جمهوری اسلامی ایران در منطقه حسن هم جواری با همسایگان، افزایش ثبات و امنیت در منطقه، توسعه اقتصادی برای همگان، مبارزه با تروریسم، ایجاد صلحی فراگیر، محو جنگ طلبی و آثار مخرب آن است. به همین دلیل هم بهره مندی از قدرت و نفوذ نرم به یکی از دلایل موفقیت ایران در بحران های منطقه ای در غرب آسیا مبدل شده است.
3. ایجاد هسته های مقاومت در سراسر منطقه
یکی از مهم ترین راهبردهای نیروی قدس در مدیریت بحران های منطقه، ایجاد و ساماندهی هسته های مقاومت بوده است. نمونه بارز و موفق این الگو، حزب الله لبنان است که نقش مهمی در تحولات منطقه به ویژه رویارویی با رژیم صهیونیستی ایفا می کند. حزب الله سازمانی سیاسی نظامی و نیرویی چریکی است که در اوایل دهه 1980 میلادی با ایدئولوژی اسلام سیاسی متأثر از اندیشه های امام خمینی(ره)[2] در لبنان ظهور کرد و با شعار «مبارزه با اسرائیل» توانست بین گروه های مختلف اعتقادی در لبنان وحدت ایجاد کند و با هدف مقاومت برای شکست رژیم صهیونیستی و بازپس گیری سرزمین های اشغالی، جوانان را به خود جذب کند. این جنبش با یاری و همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروهای مبارز خود را که به انقلاب اسلامی علاقه مند بودند، آموزش داد و آنها را در راه بسیج و سازماندهی نظامی علیه رژیم صهیونیستی به کار گرفت. پیروزی سال 2000 بر رژیم صهیونیستی و موفقیت در عقب راندن نیروهای این رژیم از جنوب لبنان و نیز مقاومت 33 روزه در برابر این رژیم در سال 2006، روز به روز بر محبوبیت حزب الله در بین مردم لبنان و کشورهای عربی افزود (محمدی، 1385: 241). بر این اساس حزب الله لبنان به عنوان مهم ترین جنبش اسلامی ناشی از انقلاب اسلامی، تغییراتی استراتژیک در معادلات منطقه و منازعات اعراب با رژیم صهیونیستی ایجاد کرد.
حزب الله یک حزب صرفاً ملی و معمولی در یکی از کشورهای کوچک غرب آسیا نیست. این حزب اگرچه خود را در چارچوب های ملی تعریف کرده و در چنین فرایندی به شدت فعال شده، اما در عین حال، از ویژگی های فراملی بسیاری برخوردار بوده و کارکرد منطقه ای قابل توجهی پیدا کرده است. این ویژگی در اصل یکی از مهم ترین شاخص های انقلاب اسلامی ایران است که حزب الله با بهره گیری از همگونی مذهب خود با انقلاب، شالوده فکری و رفتار خود را بر اساس آن پی ریزی و بیشتر ویژگی های انقلاب اسلامی را در خود بومی سازی کرده و الگوی قابل توجهی برای منطقه ارائه داده است.
این الگوی موفق باعث شد ایران به شکل گیری چنین گروه هایی به عنوان هسته های مقاومت در سایر کشورها نیز یاری رساند. به عنوان مثال، ایران در عراق به شکل گیری حشد شعبی کمک های قابل توجهی کرد. در واقع با وجود نگرانی آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه ای این کشور از قدرت گرفتن حشد شعبی در عراق، ایران به حمایت آشکار از سازمان ها و گروه هایی همچون «سپاه بدر»، «عصائب الحق»، «حزب الله عراق » و... پرداخت. این امر در نهایت موجب شد حشد شعبی به عنوان یکی از نیروهای مسلح عراق مورد تأیید پارلمان این کشور قرار گیرد و جایگاه قانونی در نیروهای مسلح عراق بیابد.
در سوریه نیز ایران حمایت های زیادی از تشکیل «دفاع وطنی» کرد. در واقع یکی از اقدامات شهید همدانی در سوریه، ساماندهی به دفاع وطنی به عنوان بسیج مردمی در سوریه بود که نقش مهمی در مبارزه با گروه های تروریستی ایفا کرد. علاوه بر این، ایران نقش مهمی در شکل گیری گروه های ویژه ای مانند لشگر «فاطمیون»1 داشت. هسته اولیه شکل گیری تیپ فاطمیون، تعدادی از افغانستانی هایی بودند که به آنها «سپاه محمد(ص)» اطلاق می شد. این گروه از مبارزان افغانستانی در زمان حمله شوروی به افغانستان و دوران طالبان و همچنین گردان ابوذر یا افغانستانی های حاضر در جنگ عراق علیه ایران، افغانستانی های مقیم ایران و افغانستانی های مقیم سوریه بودند که با کمک نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکل یافتند.
علاوه بر سوریه و عراق، در یمن نیز انصارالله به عنوان یکی از هسته های مقاومت، موفق به ایفای نقش مؤثری شد و رهبری انقلاب در این کشور را برعهده گرفت. جنبش انصارالله از ظرفیت های مهمی برای ایجاد تغییر در حوزه جنوب شبه جزیره عربی برخوردار است و به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک از جنبش های متأثر از انقلاب اسلامی محسوب می شود. جنبش انصارالله را می توان یکی از
نام «فاطمیون» به این دلیل انتخاب شد که این تیپ در ایام شهادت حضرت زهرا(س) شکل گرفت. لشگر فاطمیون مأموریت اصلی خود را دفاع از حرم و مقبره حضرت زینب(ع) و حضرت رقیه(ع) و مأموریت ثانویه خود را مبارزه با ظلم علیه شیعه و مسلمانان در سراسر جهان می داند.
جدیدترین و مؤثرترین جنبش های سیاسی و مذهبی در عرصه منطقه خاورمیانه محسوب کرد. این جنبش از ریشه های بسیار طولانی و عمیق و از ابعاد مختلف و مهمی برخوردار است. پیدایش انصارالله از یک سو از شرایط سیاسی و اجتماعی یمن به ویژه ویژگی ها و فضای خاص استان صعده ناشی شده و از سوی دیگر از روندها و تحولات منطقه ای چند دهه گذشته، به ویژه پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پیامدهای منطقه ای آن تأثیر پذیرفته است. از این منظر می توان انصارالله را به رغم ریشه های کهن آن، یکی از جدیدترین نمونه های جنبش های اسلامی و سیاسی در منطقه غرب آسیا تلقی کرد که نزدیکی های خاص با انقلاب اسلامی و چارچوب های ایدئولوژیک و سیاسی آن دارد. نیروهای انصارالله از لحاظ تعلق به مذهب زیدی، به صورت اصولی به شیعیان نزدیک هستند، اما نکته مهم تر تأثیرپذیری این جنبش از انقلاب اسلامی به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی است. شعارهای پنج گانه انصارالله (الله اکبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، لعنت بر یهود، پیروز باد اسلام) نزدیکی جدی این جنبش با اهداف و شعارهای انقلاب اسلامی را نشان می دهد. در عرصه عمل نیز این جنبش علاوه بر پیوند فکری سیاسی و عینی با جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن، رفتارهایی را از خود بروز می دهد که در چارچوب اهداف و طرح های منطقه ای ایران و جبهه مقاومت جای می گیرد. همچنین انصارالله چنان روحیه مقاومت را در یمن گسترش داد که سایر گروه ها و احزاب یمنی نیز به حمایت از مقاومت این جریان در برابر تجاوز عربستان سعودی به کشور خود پرداختند.
در مجموع، ایران طی سال های گذشته، دو اقدام مهم در راستای تشکیل هسته های مقاومت در سراسر منطقه انجام داده که نقش مؤثری در مدیریت بحران های منطقه ای داشته است:
اقدام اول مبتنی بر حمایت به منظور شکل گیری و ایجاد هسته های مقاومت یا تقویت هسته های موجود بوده است. این امر باعث شده هر یک از هسته های مقاومت بتوانند به صورت منفرد در کشورهای خود عمل کنند.
اقدام دوم، مرتبط کردن و پیوند دادن میان هسته های مقاومت بوده است. به نحوی که امروز میان حزب الله، انصارالله، دفاع وطنی، حشد شعبی و...، ارتباط ناگسستنی وجود دارد. این امر باعث شده فعالیت هسته های مقاومت در ارتباط با یکدیگر باشد و از قابلیت هم تکمیلی در سراسر منطقه برخوردار باشند (بهمن، 1396: 230 -231).
به این ترتیب، اقدام جهت سامان دهی به هسته های مقاومت در سراسر منطقه به مثابه یکی از عوامل مؤثر در موفقیت ایران در مدیریت بحران ها مطرح است. در واقع مدیریت ایران در بحران های منطقه به نحوی بوده که موفق شده ضمن توانمندسازی نهضت ها، جنبش ها، ملت و دولت های مختلف، آنها را در یک جبهه همسو ساماندهی کند. به نحوی که در حال حاضر جبهه مقاومت به عنوان ثمره و محصول مدیریت ایران از ظرفیت های درخور توجهی در سطوح منطقه ای و جهانی برای تأثیرگذاری بر رویدادها و روندها برخوردار است؛ به خصوص که هسته های مقاومت در کشورهای خود موفق شده اند به شکل بومی نقش قابل توجهی در مبارزه با تجاوز خارجی و مقابله با گروه های تروریستی و تکفیری ایفا کنند.
4. حضور مستشاری و نظامی در بحران ها
حضور مستشاری و مستقیم نظامی ایران در بحران ها که همگی به درخواست دولت ها و ملت های منطقه صورت گرفته اند، یکی از مهم ترین دلایل موفقیت نیروی قدس در مدیریت بحران های غرب آسیا محسوب می شود. اگرچه سایر کشورها نیز تلاش کرده اند حضور مستقیم نظامی در بحران های منطقه داشته باشند، اما چند عامل باعث ناکامی آنها و موفقیت ایران شده است:
نخست آنکه، نیروهای نظامی ایران برخلاف سایر کشورهای منطقه، درگیر جنگ نظامی علیه هیچ کشوری در منطقه نبوده اند.
دوم آنکه، نیروهای نظامی ایران برخلاف سایر کشورهای منطقه، در راستای اهداف سیاسی خود به هیچ کشوری تجاوز نکرده اند.
سوم آنکه، نیروهای نظامی ایران برخلاف سایر کشورهای منطقه، به خاک هیچ کشوری به چشم طمع نگاه نکرده اند.
چهارم آنکه، در مواردی که نیروهای نظامی ایران در سایر کشورها حاضر شده اند، با درخواست مستقیم دولت آن کشورها بوده است.
در کنار موارد فوق، دلایل دیگری نیز وجود دارد که حضور مستشاری و نظامی ایران در بحران های منطقه را به عاملی موفقت آمیز در مدیریت بحران ها تبدیل کرد که از جمله این دلایل می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. استفاده از تجربه های جنگ تحمیلی: تجربه های حاصل از جنگ تحمیلی، نقش مؤثری در مدیریت ابعاد نظامی بحران های موجود در منطقه داشته است؛ به خصوص که سایر کشورها و رقبای ایران، فاقد چنین تجربه جنگی درازمدتی بوده اند.
2. مقاومت در برابر همه: مقاومت ایران در دوران جنگ تحمیلی، مقاومت در برابر تمام کشورهای جهان بود؛ چنان که به صورت رسمی هر دو ابرقدرت آن دوران یعنی آمریکا و شوروی از عراق حمایت می کردند. بنابراین تجربه مقاومت در برابر همه، در مدیریت بحران ها موجب شد که ایران نه تنها در برابر هجمه های رسانه ها و سیاستمداران غربی و عربی احساس انزوا نکند، بلکه با تأسی از تجربیات خود، گام های مهمی در راستای مدیریت بحران ها بردارد.
3. حضور میدانی فرماندهان: یکی از ویژگی های مهم مدیریت ابعاد نظامی حضور ایران در بحران های منطقه، حضور میدانی فرماندهان است که از تجربه دوران دفاع مقدس حاصل شده است. این ویژگی باعث شده نیروهای نظامی معمولی با قوت و روحیه بهتری عمل کنند و فرمانده نیز به صورت مستقیم در جریان تحولات میدانی قرار گیرد. این امر از چشم رسانه ها و تحلیل گران غربی دور نمانده است. به عنوان مثال، هفته نامه اشپیگل آلمان در باره حضور سردار سلیمانی در میدان های نبرد می نویسد:
«سردار قاسم سلیمانی شخصیتی نیست که وقتی نیروهای خود را به نبرد می فرستد، در خانه بماند. این فرمانده به راحتی می تواند در پشت جبهه باقی بماند، اما ترجیح می دهد خود را در جبهه نبرد نشان دهد» (Salloum, 2014).
خبرگزاری رویترز نیز در گزارشی، حضور میدانی فرماندهان ایران در نبرد آزادسازی فلوجه را چنین توضیح می دهد: «در هفته های اخیر هزاران سرباز عراقی و اعضای شبه نظامیان شیعه مورد حمایت ایران در اطراف فلوجه مستقر شدند تا به این شهر سنی حمله کنند. در آستانه حمله، ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، شاخه عملیات ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران با رهبران ائتلاف شبه نظامیان شیعه عراقی موسوم به نیروهای حشد شعبی دیدار داشت و خود به صورت مستقیم، کنترل اوضاع را در دست گرفت» (Bazzi, 2016).
در مجموع با توجه به آنکه تمام بحران های موجود در غرب آسیا دارای ماهیتی نظامی و امنیتی بوده اند، ایران به منظور مدیریت آنها ناگزیر به استفاده از نیروهای نظامی خود، چه به صورت مستقیم و چه به صورت مستشاری بوده است. روند حضور مستقیم نیروهای نظامی ایران در بحران های منطقه نشان می دهد که در وهله نخست، این حضور نظامی به خواست ملت ها و دولت های کشورهای بحران زده صورت گرفته و در مراحل بعد، با مدیریت صحیحی که در این خصوص انجام شده، حضور نظامی و مستشاری به یکی از دلایل موفقیت ایران در بحران های غرب آسیا مبدل شده است.
ابعاد و پیامدها
شکل گیری نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را می توان ابتکار عمل استراتژیک جمهوری اسلامی به حساب آورد؛ زیرا نیروی قدس در طول سال های فعالیت خود، تأثیر تعیین کننده ای در مقابله با دو مقوله اشغالگری و تروریسم در منطقه غرب آسیا داشته است. آزاد شدن لبنان از اشغال رژیم صهیونیستی، آزادی غزه، شکست رژیم صهیونیستی در جنگ های 33 روزه، 22 روزه، 8 روزه و 51 روزه، وادار شدن آمریکا به انعقاد قرارداد با دولت عراق و عملی شدن خروج نظامی غرب از این کشور، شکست پروژه تروریسم پروری در دو کشور سوریه و عراق، بخشی از موفقیت های بزرگ نیروی قدس به حساب می آیند. البته موفقیت های نیروی قدس در حوزه فرامرزی به این موارد محدود نمی شود و به قاره های آفریقا، اروپا و آمریکای لاتین نیز امتداد می یابد. این امتداد ژئواستراتژیک نیروی قدس در سراسر جهان باعث شده که آمریکایی ها در بسیاری از الگوها و راهبردهای درازمدت خود تجدیدنظر کنند. از این رو بررسی ابعاد مدیریت بحران نیروی قدس در تحولات منطقه ای و نتایج و پیامدهای این روند حائز اهمیت است.
1. ابعاد اقدامات نیروی قدس
دشواری های مدیریت بحران ایران در بحران های منطقه غرب آسیا نشان می دهد که ایران متناسب با هر بحران، ناگزیر به اتخاذ شیوه هایی جهت مدیریت بود. این امر از یک سو مستلزم برخورداری از اطلاعات منسجم، جامع و دقیق بود و از سوی دیگر، یک نیروی کارآمد را جهت حضور در عرصه میدان و مدیریت تحولات از داخل این کشورها می طلبید. به همین دلیل مدیریت بحران های پیرامون ایران به نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپرده شد که از یک سو دارای اطلاعات دقیقی از کشورهای منطقه و از سوی دیگر دارای ظرفیت های لازم جهت مدیریت شرایط بود.
بر این اساس یکی از نتایج مهم مدیریت ایران در بحران های منطقه، برجسته شدن نقش نیروی قدس و سردار قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده این نیرو بود. در واقع سردار سلیمانی و نیروی قدس با مدیریتی که در بحران های منطقه انجام دادند، نه تنها جایگاه جمهوری اسلامی ایران را ارتقا بخشیدند، بلکه این نیرو را نیز به عنوان عامل و بازیگری مهم در تحولات منطقه ای و جهانی تثبیت کردند. این موضوع بارها مورد تأیید مقامات سیاسی، نظامی و تحلیلگران غربی، عربی و صهیونیست قرار گرفته است. به عنوان مثال، مرکز ویژه اطلاعات اسرائیل در گزارشی درباره فعالیت های نیروی قدس، این نیرو را «یگان نخبه و مرکز تحکیم قدرت منطقه ای ایران» می نامد. در گزارش این مرکز، نیروی قدس چنین تصویر شده است:
«نیروی قدس سپاه ایران در سال 1990 برای افزایش فعالیت برون مرزی جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت و در طول سال ها به مرکز محوری تلاش های جمهوری اسلامی برای تحکیم قدرت منطقه ای و اهداف راهبردی با توسل به عملیات نظامی و سیاسی مبدل شده است. سردار قاسم سلیمانی در سال 1998 به فرماندهی نیروهای قدس سپاه ایران منصوب شد. وی دومین فرمانده سپاه قدس ایران است که جایگزین احمد وحیدی شد. سردار سلیمانی قبلاً کمتر در تیررس رسانه ها بود و نام وی به خاطر برخی اتهامات در فهرست سیاه آمریکا قرار داشت. او نقش بسیار کلیدی در تقویت نفوذ ایران در خاورمیانه به ویژه در هنگامه ناآرامی های منطقه ای یا به اصطلاح بهار عربی ایفا کرد.
سپاه قدس ایران قوی ترین واحد امنیتی این کشور متشکل از یگان های نخبه برای انجام عملیات بوده و تا کنون چندین عملیات مهم را اجرا کرده است. نیروهای قدس سپاه ایران، یگان نظامی سازمان یافته با چندین مقر فرماندهی و واحدهای ویژه عملیات سری است و نزد مقام های ارشد نظام ایران جایگاه ویژه ای داشت و در تصمیم گیری های راهبردی برون مرزی این کشور نیز نفوذ دارد. این یگان نخبه ایران با استفاده از نبردهای نیابتی و حمایت های مالی و تجهیزاتی از گروه های مبارز با دشمنان مختلف ایران در خاورمیانه و سراسر جهان به نبرد می پردازد» (Zimmt, 2015).
این گزارش درباره نقش نیروی قدس و سردار سلیمانی در مدیریت بحران های منطقه ای می گوید: «تغییرات شگرف سیاسی در جهان عرب در سال های گذشته، فرصت جدیدی را برای ایران در افزایش نفوذش در منطقه ایجاد کرد و در این اثنا، این کشور تغییرات در جهان عرب را بیداری اسلامی الهام گرفته از انقلاب اسلامی نام نهاد. در این گیرودار سردار قاسم سلیمانی به فرد نخست برای بهره وری از فرصت جدید در خاورمیانه مبدل شد که به واسطه سقوط برخی حکومت ها و ضعف کشورهای سنی عرب مخالف ایران ایجاد شده بود. ایران برای بهره برداری از ناآرامی های منطقه، سپاه قدس را به منابع مختلف با حداقل خطر مجهز کرد و در پشت صحنه خاورمیانه جدید و ناآرامی های آن، قاسم سلیمانی رهبری فعالیت های ایران را به عهده گرفت. در واقع او به یکی از بانفوذ ترین چهره ها در سیاست خارجی ایران مبدل شده و پیش بینی می شود نفوذش حتی بیشتر گردد. وی حتی در تصمیم گیری های سیاست خارجی ایران نفوذ بیشتری نسبت به وزیر خارجه این کشور دارد و به مقام رهبری ایران بسیار نزدیک است.
رویکردهای قاسم سلیمانی در تحولات منطقه ای بر مبنای مفاهیم حکومت ایران است که غرب و به ویژه آمریکا را منبع شیطان در جهان دانسته و آن را عمده تهدید علیه امنیت ملی و منافع خود می داند. بر این اساس، خصومت با آمریکا و اسرائیل در مرکز تفکرات عقیدتی ایران قرار دارد و سلیمانی معتقد است که ایران پیشگام و راهبر مبارزه علیه آمریکا و کشورهای متحد آن است در نتیجه لازم است سپاه قدس ایران و متحدان این کشور در منطقه، تلاش های آمریکا را برای سلطه بر خاورمیانه و ایران خنثی سازند.
ایران با کمک راهبردهای سردار قاسم سلیمانی موفق شده موقعیت و نفوذش را در منطقه افزون تر کند که حضور در عراق و سوریه و حمایت از حوثی های یمنی از آن جمله است. همچنین حضور مستشاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در نبرد سوریه موجب شده قاسم سلیمانی در مرکز توجه قرار گیرد و شبکه های اجتماعی، تصاویر و فیلم های ویدئویی او را، به ویژه در لاذقیه به نمایش گذارند.
در سال های اخیر، قاسم سلیمانی به یکی از چهره های قدرتمند داخل ایران مبدل شده و تصاویر عمومی به نمایش درآمده از وی به عنوان «قهرمان ملی» موجب تقویت مواضعش در حال و در آینده می شود» (Zimmt, 2015).
آنچه موجب برجسته شدن نقش نیروی قدس در تحولات منطقه شده، حضور مستقیم این نیرو در بحران هاست. به عنوان مثال، خبرگزاری رویترز درباره نقش سردار سلیمانی در مدیریت بحران تروریسم در عراق می نویسد: «سلیمانی در ابتدای بحران ناشی از حمله داعش، به بغداد سفر کرد تا با مقامات ارتش عراق در زمینه دفاع از پایتخت هماهنگی کند و او همچنین شبه نظامیان شیعه آموزش دیده توسط ایران را رهبری و مدیریت کرد» (Bazzi, 2016).
هفته نامه اشپیگل آلمان نیز در باره سردار سلیمانی و نقش وی در بحران های منطقه ای به خصوص در مقابله با آمریکا می نویسد: «قاسم سلیمانی، ژنرال نخبه ای است که همه تصمیمات آمریکایی ها را خنثی می کند. قاسم سلیمانی به عنوان مردی جسور، با صبر و تحمل و بی پروا، بلندپرواز، باهوش و بسیار کاریزماتیک اعتبار دارد. عملیات های سلیمانی دائماً مخفی هستند، اما درباره داعش داستان فرق دارد. آمریکا و سردار قاسم سلیمانی در عراق علیه دشمنی برابر می جنگند، اما با رویکردها و روش های متفاوت. در نهایت نیز این سلیمانی است که همیشه برخلاف تصمیمات آمریکا عمل می کند و البته موفق تر است!»(Salloum, 2014)
همچنین نقش نیروی قدس و سردار سلیمانی در تحولات منطقه و مدیریت بحران های غرب آسیا بارها از سوی مقامات سیاسی، صاحبنظران و کارشناسان غربی و عربی مورد تأکید قرار گرفته است. به عنوان مثال، ژنرال رونالد برگرز از آژانس اطلاعات دفاعی وابسته به ارتش آمریکا درباره استراتژی ایران در منطقه و نقش نیروی قدس در آن معتقد است: «اهداف راهبردی ایران عبارت از حفظ منافع و امنیت ایران، ارتقای قدرت منطقه ای، دستیابی به نقش برجسته در دنیای اسلام و نظام بین الملل و تبدیل به قطب اقتصادی، علمی و فن آوری است. بر این اساس رهبری ایران یک استراتژی امنیتی را دنبال می کند که هدف آن جلوگیری از حمله به سرزمین خود و افزایش قدرت نسبی آن در منطقه است. ایران سال هاست که «ارتش 20 میلیونی» و دکترین «جنگ نامتقارن » را به عنوان عامل بازدارنده در برابر هر مهاجم احتمالی اعلام کرده است. همچنین ایران حمایت خود را از دولت ها و گروه هایی که مخالف منافع ایالات متحده هستند، گسترش داده است. علاوه بر این، ایران در پی آن است که تا سال 2015 به قدرت برتر منطقه تبدیل شود. در این راستا به دنبال گسترش روابط دوجانبه، منطقه ای و بین المللی، تقویت روابط با کشورهای دوست و تقویت توان دفاعی و بازدارنده خود است. متناسب با آن برنامه، ایران در تلاش است با حمایت از تقویت همبستگی اسلامی به مبارزه با نفوذ ایالات متحده بپردازد. همچنین تلاش می کند «مقاومت» خود در برابر غرب را به جهان نشان دهد و این رویکرد توسط نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ترویج می شود. نیروی قدس، فعالیت های جهانی چون جمع آوری اطلاعات تاکتیکی، انجام دیپلماسی مخفی، ارائه آموزش، حمایت از گروه ها و سازمان ها و تسهیل برخی از کمک های بشر دوستانه و اقتصادی ایران به ملل اسلامی را بر عهده دارد» (Burgess, 2010).
2. پیامدهای اقدامات نیروی قدس
واقعیت های منطقه و نقشی که نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مدیریت بحران های غرب آسیا ایفا کرده، این نیرو را به مهم ترین نهاد سیاست خارجی و اعمال قدرت ایران به خصوص در لبنان، افغانستان، عراق، سوریه، بحرین و یمن مبدل کرده است. بر این اساس نقش سردار سلیمانی و نیروی قدس در تحولات و بحران های منطقه ای از چند جنبه قابل بحث و بررسی است:
1. شخصیت، شیوه مدیریت و سبک فرماندهی سردار سلیمانی، مبحثی فراتر از یک شخص است. در واقع سردار سلیمانی تجلی عینی ایده مدیریتی برآمده از انقلاب اسلامی است؛ به نحوی که می توان وی را مدل عینی الگوی انسانی انقلاب اسلامی ترسیم کرد. همین امر باعث جذابیت شخصیت، منش، رفتار و عملکرد وی در عرصه های مختلف شده است.
2. سردار سلیمانی مظهر کامیابی و پیروزی جمهوری اسلامی ایران در منطقه است و موفق شده تحلیل غربی ها را در خصوص ناکارآمدی انقلاب اسلامی در عرصه های مختلف بی اثر نماید. با توجه به اینکه کشورهای غربی طی سال های گذشته سعی کرده اند به انحای مختلف، انقلاب اسلامی را ناکارآمد و ناتوان جلوه دهند، قدامات سردار سلیمانی تمام تحلیل های آنها را بی تأثیر کرده و موجب بروز حقایق در خصوص پیروزی های جمهوری اسلامی در سطوح منطقه ای و جهانی شده است.
3. روش سردار سلیمانی در حل و فصل پرونده های حساس، منحصربه فرد و بسیار مهم است. به نحوی که وی در مسائل مختلف چنان مدیریت و عمل کرده که تمام بازیگران خارجی متحیر مانده اند. در واقع سردار سلیمانی موفق شده پرونده هایی را حل و فصل نماید که آمریکایی ها و بسیاری از بازیگران منطقه ای و بانفوذ در آن گرفتار شده بودند.
4. سردار سلیمانی موجب نقش بر آب شدن بسیاری از نقشه های کشورهای غربی شده است. در شرایطی که دشمنان انقلاب اسلامی قصد داشتند نظام جمهوری اسلامی را از درون تخریب و دچار فروپاشی و استحاله کنند، اقدامات سردار سلیمانی نه تنها از چنین امری جلوگیری کرد، بلکه نشان داد همچنان آرمان های انقلاب پابرجا مانده اند و با قوت بیشتری در ایران و سراسر جهان اسلام در حال پی گیری و تحقق است. بنابراین پیروزی های نیروی قدس و سردار سلیمانی باعث شده آرمان های انقلاب نه فقط در داخل کشور، بلکه در سطح منطقه نیز زنده و پویا باقی بماند و پروژه غربی ها مبنی بر استحاله و بی ارزش کردن آرمان ها بی اثر شود.
5. سردار سلیمانی و نیروی قدس طی سال های گذشته موفق شده اند نقش مهم و تأثیرگذاری در مسیر انقلاب اسلامی ایفا نمایند. به نحوی که مهم ترین پیروزی های جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه به واسطه اقدامات سردار سلیمانی و نیروی قدس به دست آمده است. همین امر باعث شده نیروی قدس به عنوان مهم ترین عامل تسهیل کننده صدور انقلاب اسلامی به جهان اسلام، در کانون توجه قرار گیرد.
6. سردار سلیمانی و نیروی قدس طی سال های گذشته موفق به روندسازی در منطقه شده اند. شکل دادن به جبهه مقاومت اسلامی و متحد کردن نهضت های آزادی بخش در منطقه و جهان اسلام، مسئله بسیار مهمی است که از دید غربی ها پنهان نمانده است. این در حالی است که غربی ها و کشورهای عربی با هزینه های بسیار گزاف موفق به ایجاد هیچ روندی در منطقه نشده اند. بنابراین روندسازی و شکل دهی به گفتمان مقاومت یکی از مهم ترین دستاوردهای نیروی قدس در منطقه محسوب می شود (بهمن، 1396: 207-208).
به هر حال اقدامات و عملکرد نیروی قدس در بحران های مختلف منطقه نشان می دهد که این نیرو به فرماندهی سردار سلیمانی از خط مشی و اصول ثابتی پیروی کرده که مهم ترین گزاره های آن عبارتند از:
1. حمایت از نهضت ها و جنبش های رهایی بخش در برابر استبداد حاکم؛
2. حمایت از دولت ها در برابر اشغال و مداخله خارجی؛
3. تلاش برای حفظ استقلال ملی کشورها؛
4. مبارزه با افراط گرایی، تروریسم و جریان های تکفیری؛
5. مبارزه با رژیم صهیونیستی به عنوان دشمن جهان اسلام؛
6. مبارزه با آمریکا به عنوان قلب استکبار جهانی؛
7. استفاده از دیپلماسی نهضتی برای حل و فصل مسائل جهان اسلام؛
8. کمک به حل اختلافات داخلی جریان ها و گروه های کشورهای اسلامی؛
9. ارائه آموزش نظامی و حمایت تسلیحاتی؛
10. ایجاد هسته های مقاومت در سراسر جهان؛
11. مقابله با یک جانبه گرایی های آمریکا و ناکام گذاشتن طرح های اهداف آمریکایی در جهان اسلام و مناطق پیرامون ایران؛
12. ایجاد حاشیه امن از طریق عمق بخشی به نفوذ معنوی ایران در میان ملت ها و دولت های اسلامی.
نتیجه گیری
نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بحران های منطقه ای در غرب آسیا عهده دار ایفای نقش اصلی در مدیریت بحران بوده است. بررسی مواضع و عملکرد نیروی قدس در بحران های موجود حکایت از آن دارد که این نیرو از نگرشی فرصت ساز نسبت به بحران ها برخوردار بوده است؛ زیرا در حالی که وجود این بحران ها می توانست امنیت ملی ایران را با خطر مواجه کند، مدیریت بحران نیروی قدس موجب شد تهدیدهای موجود به فرصت مبدل شوند. آنچه باعث تبدیل تهدید به فرصت از سوی نیروی قدس شد، اتخاذ راهبرد فوق فعال در مدیریت بحران ها بود. به نحوی که نه تنها وجود بحران ها به عنوان یک واقعیت پذیرفته شدند، بلکه به صورت فعال با آنها برخورد شد. به عنوان نمونه ایران به رغم مخالفت با تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان و عراق از فرصت به وجود آمده با توجه به از بین رفتن دولت طالبان به عنوان بزرگ ترین دشمن ایران در شرق کشور و سرنگونی صدام حسین به عنوان دشمن اصلی ایران در غرب کشور نهایت استفاده را برد. به این معنا که بعد از شکست و تضعیف دو دشمن اصلی ایران در مرزهای شرقی و غربی، دیگر ایران دشمنان سنتی در منطقه نداشت. به این ترتیب به رغم آنکه قصد ایالات متحده از تهاجم نظامی به افغانستان و عراق، از بین بردن دشمنان ایران نبود، با این حال ایران خطر محاصره و همسایگی با آمریکا را به فرصتی جهت دور نگه داشتن آشوب و بحران از سرزمین خود تبدیل کرد.
همچنین در حالی که ظهور و بروز گروه های تروریستی همچون داعش می توانستند تهدیدی جدی علیه امنیت ملی ایران تلقی شوند، نیروی قدس با مدیریت صحیح توانست از یک سو این گروه تروریستی را از مرزها و قلمرو سرزمینی ایران دور نگه دارد و از سوی دیگر با گذر زمان و آشکار کردن ابعاد پنهانی آن، داعش را به خطری در جغرافیای مورد ادعای خود مبدل کند. به نحوی که در گذر زمان، اهل سنت به عنوان مهم ترین پایگاه اجتماعی ظهور و بروز داعش، دیدگاهی منفی نسبت به این گروه پیدا کردند. همچنین راهبرد ایران باعث شد برخی از بازیگران دخیل در بحران سوریه و عراق، نه تنها از حمایت داعش دست بردارند، بلکه به دشمن آن تبدیل شوند. به این ترتیب اتخاذ راهبرد فوق فعال باعث شد ایران از بحران های موجود، فرصت های قابل توجهی برای خود بیافریند.
منابع و مآخذ
منابع فارسی
بزی، محمدحسین (1387)، زبور مقاومت؛ حزب الله در کلام سید حسن نصرالله، ترجمه: مصطفی اللهیاری، مشهد: نشر ثنا.
بهمن، شعیب (1396)، فرصت بحران؛ شکل گیری قدرت ایران در سنگلاخ ها، تهران: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور.
کاظمی، علی اصغر (1378)، روابط بین الملل در تئوری و عمل، تهران: نشر قومس.
محمدی، منوچهر (1385)، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
هالستی، کی.جی (1373)، مبانی تحلیل سیاست بین الملل، ترجمه: بهرام مستقیمی و مسعود طارم سری، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه.
منابع لاتین
- Bazzi, Mohamad , 2016 , Commentary: With Washington looking the other way, Iran fills a void in Iraq, Reuters, 2 June,
- Burgess, Ronald L., 2010 , Statement: Iran's Military Power, United States Army, Defense Intelligence Agency, 14 April ,
- Rubin , Michael, 2017, Strategies Underlying Iranian Soft Power , OE Watch , Foreign Military Studies Office, 28 Mar,
- Salloum , Raniah , 2014, Iran schickt seinen gefährlichsten General, Spiegel, 15 September,
- Zimmt, Raz, 2015 , Portrait of Qasem Soleimani, Commander of the Iranian IRGC ’ Qods Force , Crethi Plethi, 29 October,
پی نوشت ها
[1] به نتیجه رسیدن چنین طرحی نه تنها مستلزم برخی اقدامات عملی است، بلکه به تبلیغات و تکرار رسانه ای هم نیاز دارد. بر این اساس، تشکیلات نهضتی نه تنها نباید به هیچ وجه دست از تبلیغات بردارد، بلکه باید برنامه ها و طرح های تبلیغاتی را با نظر کارشناسان به صورت مداوم در سطح منطقه اجرا کند. کمترین نتیجه تبلیغ، اشاعه الفاظ و سخنان صلح آمیز از زبان سازمان و تشکیلات نهضتی است که با تکرار مداوم آن، درجه باورپذیری افزایش می یابد.
[2] حزب الله، انقلاب اسلامی ایران را به عنوان الگویی برای خود برگزیده و مبانی و ارزش های آن و نظریه «ولایت فقیه» را که امام خمینی (ره) آن را اجرا کرده بود، پذیرفته است. ولایت فقیه در اندیشه و مرام حزب الله یعنی همان جانشین خدا و حاکمیت «خلیفه الله» بر روی زمین. از این رو دستور و امر ولی فقیه برای حزب الله به مثابه حکم الهی است (بزی، 1387، 15).