ضرورت آشنایی مادران و پدران با اصول فرزند پروری

- آیا من خود، به عنوان پدر یا مادر، الگویی شایسته هستم؟

ضرورت آشنایی مادران و پدران با اصول فرزند پروری

چند سؤال:

- من چگونه پدری هستم؟

- من چگونه مادری هستم؟

- آیا من خود، به عنوان پدر یا مادر، الگویی شایسته هستم؟

- آیا من به عنوان پدر یا مادر، به فراهم کردن امکانات رشد و شکوفایی همه جانبۀ توان های بالقوۀ فرزندم توجه دارم؟

- آیا من به عنوان پدر یا مادر، توانسته ام به نیازهای همه جانبۀ فرزندم پاسخ مناسب دهم؟

- آیا من به عنوان پدر یا مادر، می دانم فرزندم از من چه انتظارهایی دارد؟

- آیا من به عنوان پدر یا مادر، به قدر کافی با روان شناسی رشد و اصول فرزندپروری آشنایی دارم؟

- آیا من به عنوان پدر یا مادر، فرزندم را برای ورود به مدرسه و جامعه آماده و آگاه کرده ام؟

- آیا من به عنوان پدر یا مادر، با نقش ها و مسئولیت های خود آشنایی دارم؟

- آیا من به عنوان پدر یا مادر، هیچ گاه به ارزیابی رفتار خود پرداخته ام؟

- آیا من به عنوان پدر یا مادر، سعی می کنم در تربیت فرزند یا فرزندانم کورکورانه و تنها به روش گذشتگان توجه کنم؟ آیا همواره می گویم که پدر من این طور می گفت و این کار را می کرد یا مادر من این کار را می کرد و این گونه می گفت؟

- آیا من به عنوان پدر یا مادر، می دانم چرا آموزش خانواده، به عنوان یک راهبرد پیشگیرانه، ضرورت دارد؟

از کجا باید آغاز کرد؟

بی شک خانواده، نخستین، مهم ترین و اصلی ترین پرورشگاه و آموزشگاه فرد محسوب می شود و یکی از نهادهای آموزشی و پرورشی عمدۀ جامعه است. بنابراین داشتن هرگونه انتظاری از کودکان و نوجوانان، بدون توجه به مسئولیت ها و نقش های خانواده، انتظاری عبث و بیهوده است. در تعلیم و تربیت فرزندان سؤال های مهم مطرح اند (مانند سؤال های مطرح شده) که همۀ ما پدران و مادران، معلمان و مربیان باید صمیمانه و صادقانه به آنها بیندیشیم و پاسخ مناسب بدهیم.

اساس یک جامعۀ سالم را خانواده های سالم می سازند. هر فرد در خانواده ای به دنیا می آید، بزرگ می شود و تکامل می یابد. این خانوادۀ سالم است که انسان سالم پرورش می دهد. خانوادۀ سالم، خانواده ای است که به نیازهای همه جانبۀ اعضای خود در گسترۀ حیات توجه دارد و سعی می کند به انتظارها و نیازهای آنان به شیوه های درست پاسخ دهد. خانوادۀ سالم، خانواده ای است که در اندیشۀ پرورش انسان های رشید است و انسان های رشید، کسانی اند که به رشد همه جانبه نایل شده اند. بدیهی است برای نایل شدن به رشد همه جانبه به آموزش همه جانبه نیاز است.

بی دلیل نیست که اکثر روان شناسان، مشاوران و متخصصان تعلیم و تربیت در فرایند مطالعۀ نابهنجاری های رفتاری و عاطفی کودکان، ریشۀ رفتارهای نابهنجار را در گذشتۀ فرد، یعنی در دوران کودکی و در بستر خانواده جست وجو می کنند. زمانی که با نابهنجاری های رفتاری و عاطفی، مانند لجبازی، شب ادراری، ناخن جویدن، پرخاشگری، دزدی و دروغ گویی کودکان روبه رو می شویم و قدم به قدم به عقب باز می گردیم و شرایط رشد کودک را، از بدو انعقاد نطفه ، دوران بارداری مادر و دوران شیرخوارگی تا زمان حاضر، مورد مطالعه قرار می دهیم، ملاحظه می کنیم این گونه رفتارها در اکثر موارد معلول اند، نه علت. بی شک علت ها را باید در درجۀ نخست در خانواده و در ارتباط با مثلث مقدس پدر و مادر و فرزند و در قدم بعدی در مدرسه و در ارتباط با معلمان و مربیان و سپس در عرصۀ جامعه مورد مطالعه و بررسی قرار داد.

کودکان پیش از ورود به دبستان، بر اثر آموزش و پرورش غیررسمی و با استفاده از قدرت یادگیری، تقلید و الگوبرداری، رفتارها و مهارت های گوناگون را در خانواده یاد می گیرند و به کار می بندند. از این رو، شایسته است پیش از ورود آنان به مدرسه ، رفتارها و مهارت های مورد نظر را با برنامه ریزی و از طریق آموزش و پرورش مناسب و سازمان یافته، به تدریج، آگاهانه و با شکیبایی به آنها آموخت . زیرا از نظر متخصصان آموزش و پرورش ، آموزش مادران و پدران در دورۀ پیش از دبستان و ارتقای سطح آگاهی آنان، به عنوان یک راهبرد پیشگیرانه، همواره از اهمیتی خاص برخوردار است. آموزش خانواده ها از این فکر نشأت می گیرد که توانایی مادران و پدران در امر تعلیم و تربیت فرزندانشان در گرو دانایی آنان در زمینۀ دانش روان شناسی و دانش های وابسته است. بخشی از دانش هایی که ضرورت دارد هر مادر یا پدری هر چه زودتر با آن آشنا شود، دانش مربوط به تعریف تعلیم و تربیت، هدف های تعلیم و تربیت، روان شناسی رشد و دانش مربوط به اصول فرزندپروری و شیوۀ برقراری رابطه با فرزند در فرایند رشد است (به پژوه، 1391؛ 1392).

در مکتب مقدس اسلام، انتظارها، تکالیف، حقوق و وظایف انسان ها دو جانبه و به طور متقابل اند. اگر شوهر نسبت به زن حقوقی دارد، زن هم نسبت به شوهر حقوقی دارد. به همین ترتیب اگر والدین نسبت به فرزندان وظایفی دارند، فرزندان هم نسبت به والدین وظایفی دارند. بدین منوال معلم نسبت به شاگرد و شاگرد نسبت به معلم ، رهبری کنندگان نسبت به رهبری شوندگان و رهبری شوندگان نسبت به رهبری کنندگان دارای حقوق و انتظارهای متقابل اند که هر دو جانب باید آن ها را رعایت کنند.

مشکل یا مشکلات هنگامی آغاز می شود که انسان ها به این رابطۀ دو جانبه یا متقابل توجه نمی کنند و فقط یک جانب به وظایف خود عمل می کند، انتظارهای خود را مطرح می نماید و اصرار می ورزد. برای مثال، در اکثر مواقع پدران و مادران به طور یک جانبه از فرزند یا فرزندان خود، انتظارهایی دارند و چنین اظهار می کنند: «ما از شما انتظار داریم این گونه رفتار کنید، ما از شما انتظار داریم این گونه باشید و مانند آن ". امّا کمتر می اندیشند که فرزند یا فرزندان آنان نیز از والدین انتظارهایی دارند که والدین باید مسئولانه، صمیمانه و صادقانه و به موقع به آنها پاسخ دهند. در غیراین صورت، یعنی عدم توجه و پاسخگویی به انتظارهای فرزندان، مسایل و مشکلات گوناگون، ناامنی ها و آشفتگی های روانی و عاطفی به وجود می آید.

بنابراین ضرورت آموزش خانواده ها، به خصوص در دورۀ پیش از دبستان، به طور مضاعف احساس می شود. در برنامۀ آموزش خانواده، توجه به نیازها و انتظارها و تأکید بر آموزش مهارت های اساسی به کودکان، توسط مادران و پدران و مربیان، جایگاه ویژه را به خود اختصاص داده است. از این رو، با قاطعیت باید گفت که نظام آموزش و پرورش هیچ گاه بدون آموزش خانواده ها و مشارکت خانواده ها موفق نخواهد شد. به بیان دیگر، آموزش خانواده، امری واجب است؛ زیرا خانواده هایی که فرزندی در دورۀ پیش دبستانی دارند، بیشتر به حمایت های آموزشی ، اجتماعی و اقتصادی نیازمندند و باید بیشتر در برنامه ها و فعالیت های آموزشی، پرورشی و توان بخشی فرزندانشان مشارکت داده شوند.

در این بخش شایسته است اشاره شود که آموزش خانواده، مانند هر امر دیگر، نیاز به برنامه ریزی دارد و آموزش خانواده بدون برنامه ریزی و مشخص کردن هدف ها، روش ها و محتوا، تلاشی ناموفق و ناکامل خواهد بود. از این رو به مدرسان و برنامه ریزان آموزش خانواده توصیه می شود در وهلۀ نخست به برنامه ریزی مبتنی بر نیازهای شرکت کنندگان یا نیازسنجی بپردازند (به پژوه، 1392؛ 1391).

باور ما این است که چنانچه پدران، مادران، معلمان و مربیان در گسترۀ حیات و در چرخۀ رشد با وادی های شناخت آشنا شوند، به طور قطع در ایفای نقش ها و مسئولیت های خود بیش از پیش موفق و توانمند خواهند بود. به دیگر سخن: « توانا بود، هر که دانا بود.» البته باید مشخص شود کدام دانایی هاست که به انسان توانایی می بخشد. به نظر من، پنج وادی یا مجموعۀ دانش است که ضرورت دارد هر پدر یا مادری آنها را کسب کند (رجوع کنید به به پژوه، 1391).

توجه به اصل علت و معلول

همۀ دانشمندان و متخصصان عالم بر این باورند که در جهان هستی، هیچ پدیده و رفتاری به طور تصادفی به وقوع نمی پیوندد و خود به خود رخ نمی دهد، بلکه مجموعۀ عوامل است که دست به دست هم می دهند و پدیده یا رفتاری خاص را به وجود می آورند. نکتۀ دیگر این است که آیا من در برخورد با پدیدۀ خاص، به آن به عنوان یک معلول نگاه می کنم یا به عنوان یک علت؟ این سؤالِ بسیار مهم است. در برخورد با نابهنجاری های گوناگون ملاحظه می شود که در اغلب موارد آن نابهنجاری ها، معلول اند، مانند نابهنجاری های عاطفی، رفتاری ، اخلاقی و اجتماعی . بنابراین علت ها کجاست؟ و در کجا باید این علت ها را جست وجو کرد؟! در مجموعۀ عواملی که به عنوان علت ها دخالت دارند، جایگاه خانواده کجاست؟ آغازِ شدن انسان از کجاست؟ جز خانواده؟ نخستین و مهم ترین الگوها چه کسانی اند؟ همچنین در حدیثی به نقل از حضرت رسول (ص) سه بار تأکید شده است که به مادر احترام بگذارید، آیا بیانگر اهمیت نقش مادر و نیز اهمیت مسئولیت مادر، به لحاظ وجود روابط نزدیک و عاطفی میان مادر و فرزند نیست؟

از این رو، این گونه سؤال ها و سؤال های مشابه دیگر که در آغاز مقاله مطرح شد، به ما کمک می کند تا درست بیندیشیم و درست فکر کنیم و فرزندانمان را درست تربیت کنیم و تعلیم دهیم. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، فرزندان ما، در درجۀ نخست، محصول خانواده اند. این خانواده است که ما را تربیت می کند؛ این خانواده است که کانون رشد و تعالی ماست؛ این خانواده است که شخصیت ما را شکل می دهد؛ این خانواده است که نیازهای ما را پاسخ می دهد؛ این خانواده است که ریشه ها را محکم و مصونیت ایجاد می کند. تحقیقات نشان می دهد که اکثر افراد معتاد از خانواده های بحرانی می آیند. به بیان دیگر اعتیاد، معلول است و علت های آن در درجۀ اول در خانواده وجود دارد.

برای توضیح بیشتر اجازه فرمایید مثالی بزنم: فرض کنید در فضا و محیطی که شما قرار دارید، میکرب یا ویروس سرماخوردگی یا آنفلوآنزا وجود دارد، کدام بدن است که سرما می خورد؟ آن بدنی که آسیب پذیر است. تغذیۀ نامناسب، خواب کم، خستگی بدنی، استرس، اضطراب یا ضعف های بدنی، عوامل روانی و جسمانی گوناگون بدن شما را آسیب پذیر می کند.

مثال دیگر: فرض کنید در مسیر دختری کسی پیدا شود که به او بگوید «عجب قد و بالایی! عجب مویی! » کدام دختر است که پایش می لغزد و فوری جذب این گونه محبت های کاذب می شود؟ آن دختری که از خانوادۀ ناامن می آید و آن دختری که از خانواده ای می آید که به نیازهای روانی او توجه نشده است. شاید شما ماجرای جنایت سمیه و شاهرخ را، که چند سال پیش در تهران رخ داده بود، شنیده باشید (روزنامۀ خبر، 1375). پدر در گفت و گویی پس از حادثه، اظهار کرده بود: « هر کاری از دستم برمی آمد برای او (سمیه) کردم. و از این بابت خیالم راحت است که سمیه در زندگی کاستی نداشته است! » منظور پدر احتمالاً امور مادی و نیازهای جسمانی سمیه بوده است، اما آیا پدر به نیازهای عاطفی دخترش هم توجه داشته است؟ به نیازهای روانی او چطور؟ آیا حضور فعال در خانه داشته است؟ احترام و محبت چطور؟ باهم صحبت کردن و باهم بودن و با هم به گردش رفتن چه؟ آیا فضای نیایش و معنویت در خانه و خانواده حکمفرما بوده است؟

مثالی دیگر: فرض کنید شما کنار جویباری ایستاده اید و می بینید که رگۀ قرمز رنگی در آب ایجاد شده است، اگر مدام آن رگۀ آلوده را پاک کنید، می بینید باز هم ادامه دارد. آدم عاقل قدم به قدم به عقب می رود و سعی می کند علت آلودگی را کشف و شناسایی کند. فرض کنید می بیند پارچۀ آلوده ای آنجا قرار دارد، آن پارچه را برمی دارد و می بیند که آب صاف شد. بنابراین، نابهنجاری های در برخورد با مسایل رفتاری و ناهنجاری های فردی و اجتماعی، باید سراغ ریشه ها و علت ها برویم و در اغلب موارد ریشه ها در خانواده است. فرایند علت شناسی از همسرگزینی، بدو انعقاد نطفه، دوران بارداری، شرایط وضع حمل و دوران کودکی شروع می شود و به زمان کنونی ختم می گردد . جای تعجب نیست که وقتی از سرگذشت بزرگان دین و دانش را مطالعه می کنیم، می بینیم مادران آنان خاطراتی از دوران بارداری و شیرخوارگی نقل می کنند که قابل تأمل است. برای مثال، مادر در دوران بارداری شرایط خاص داشته و به گونه ای خاص رفتار کرده است؛ مادر بدون وضو پستان به دهان بچه نگذاشته و در دوران شیرخوارگی او از آرامش و امنیت روانی برخوردار بوده است . گفتنی است که خانوادۀ سالم، در مقایسه با خانوادۀ ناسالم، آثار و پیامدهای متفاوت دارد که در مبحث بعدی مورد مطالعه قرار می گیرد.

مطالعۀ خانوادۀ سالم در مقایسه با خانوادۀ ناسالم

انسان، موجودی تک بعدی نیست و در حالی که از یکپارچگی، وحدت و کلیت برخوردار است، ابعاد گوناگون دارد و هر بعد بر بعد دیگر اثر می گذارد. بنابراین ما به دنبال تعلیم و تربیت همۀ ابعاد وجودی انسانیم؛ انسانی که رشید باشد و به رشد همه جانبه برسد و همۀ ابعاد او رشد کند. در این ارتباط، داستان هایی از قبیل فیل مولوی یا تمثیل های دیگر، به ما کمک می کند که انسان را به صورت یک کلیت یکپارچه در نظر بگیریم و آثار خانواده بر فرایند رشد انسان را در همۀ ابعاد مورد بررسی قرار دهیم. برای مطالعۀ آثار خانواده بر فرایند رشد، دو رهیافت عمده وجود دارد:

الف - مطالعۀ خانواده های سالم که فرزندان سالم و صالح تربیت کرده اند یا می کنند.

ب - مطالعۀ خانواده های ناسالم که فرزندان ناصالح تربیت کرده اند یا می کنند.

بدیهی است که ما از هر دو رهیافت درس می گیریم؛ هم از خانواده هایی که فرزند صالح تربیت کرده اند، مانند خاندان اهل بیت عصمت (صلوات الله علیهم اجمعین) و هم از خانواده هایی که فرزند ناصالح دارند. از خانوادۀ سالم می توانیم درس بگیریم و الگو بر داری کنیم. از این رو، تصادفی نیست که فرزندی صالح و اهل می شود. گاهی مادر یا پدری به پدر یا مادری دیگر رو می کند و می گوید: "خانم یا آقا، خوش به حال شما که فرزندتان اهل است " و بعد به شوخی می پرسد: "شما چه کار کرده اید؟ آیا از قرص یا آمپول خاص استفاده کرده اید، تا ما هم بدهیم فرزندمان اهل شود؟!" به طور قطع مجموعۀ عوامل و مجموعۀ مراقبت ها و آگاهی ها و شناخت هاست که موجب شده این فرزند صالح، سالم و اهل بشود.

در مقابل، فرزندی که نااهل و ناصالح شده و دچار نابهنجاری های عاطفی و رفتاری است (مانند: پرخاشگری ، لجبازی، شب ادراری، ناخن جویدن، بزهکاری، اعتیاد، خودکشی و میل های جنسی زودرس)، بر اثر وجود خانوادۀ ناسالم و عوامل دیگر این گونه شده است. آیا می توان این قبیل نابهنجاری ها را به تصادف نسبت داد؟ آیا این گونه نابهنجاری ها یک شبه پدیده آمده است؟ در این موقعیت، زمانی که مشکل مورد نظر را قدم به قدم بررسی می کنیم، ملاحظه می شود که مشکل از یک خانوادۀ ناسالم و بحرانی آغاز می شود. ما منکر تأثیر عوامل مدرسه و معلم و دبیر و کوچه و خیابان و محله و رسانه ها نیستیم، ولی می گوییم همۀ امور و رفتارها ریشه در خانواده دارد و از خانواده آغاز می شود؛ گرچه همۀ امور و رفتارها به خانواده ختم نمی شود. یک خانوادۀ سالم و یک خانۀ امن، موجب می شود یک انسان رشید و سالم تربیت شود. ما باید به سیرۀ ائمۀ معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و روش پدران و مادرانی که موفق شده اند فرزندانی صالح تربیت کنند، توجه کنیم و رفتار آنان را الگو قرار دهیم. ما از یکدیگر یاد می گیریم و به یکدیگر یاد می دهیم. بررسی کنید یک مادر موفق یا یک پدر موفق چکار کرده است یا چگونه رفتار می کند؟ آیا با فرزندش رابطۀ صمیمی داشته است یا دارد؟ آیا خود الگویی شایسته بوده است؟

از سوی دیگر، وقتی به اطراف خود نگاه می کنیم و می بینیم که دختر یا پسری نااهل شده و دچار نابهنجاری های رفتاری و عاطفی شده است، از خود سؤال می کنیم که چه عواملی دست به دست هم داده اند تا این وضعیت به وجود آید؟ البته توجه دارید که در مسایل انسانی یک عامل یا دو عامل موجب نمی شود پدیده ای رخ دهد، بلکه مجموعه ای از عوامل دخالت دارند و تأثیرگذارند. نظریۀ سیستمی حاکم بر تفکر علوم انسانی، این حقیقت را به ما یادآور می شود که به پدیده های انسانی باید از تمام ابعاد بنگریم و به قول سعدی: ابر و باد و مه و خورشید و فلک و ده ها عامل دیگر دست به دست هم می دهند تا انسانی ساخته شود و این طور نیست که به سهولت بتوان فقط روی یک عامل خاص انگشت گذاشت. در این مسیر، صالح شدنِ انسان مرهون تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش اوست و هر پدر یا مادری، پس از شناخت چیستی و کیستی انسان، باید به تعلیم و تربیت فرزند یا فرزندان خود بیندیشد و اقدام کند.

تعلیم و تربیت چیست؟

یکی از وادی های شناخت، که ضرورت دارد هر پدر یا مادری وارد آن شود و به طور نسبی از آن بهرۀ لازم را به دست آورد، توجه به جایگاه تعلیم و تربیت و کسب دانش لازم دربارۀ تعریف تعلیم و تربیت است. به نظر نگارنده تعلیم و تربیت عبارت است از مجموعۀ تلاش ها، فرصت ها، امکانات، اقدامات و برنامه ها، از بدو انعقاد نطفه تا واپسین دم حیات به طور رسمی و غیررسمی، به منظور رشد و شکوفاسازی توان های بالقوۀ فرد به طور همه جانبه تا رسیدن به حداکثر ظرفیت ( کمال) (به پژوه، 1391). این تعریف، تعریف های ضمنی دیگری نیز به دنبال دارد: تعلیم و تربیت، یک تلاش و یک اقدام واحد نیست، مجموعه ای است از تلاش ها و فرصت ها. مجموعۀ تلاش هایی است با برنامه، آگاهانه و عالمانه. تعلیم و تربیت، تلاشی کورکورانه و تصادفی نیست. تعلیم و تربیت، تلاشی از نوع آزمون و خطا نیست، یعنی این طور نیست که ما بتوانیم با آزمون و خطا به جایی برسیم . تعلیم و تربیت، مجموعه ای از اقدامات و تلاش های حساب شده و سنجیده است. تعلیم و تربیت، مستلزم نقشه و برنامه است. تعلیم و تربیت، علم است و فن است و هنر، که باید آن را کسب کرد؛ باید مطالعه کرد و با مطالعه بر دانایی های خود افزود. باید باور کرد «توانایی، در دانایی است ». در این ارتباط حکیم ابوالقاسم فردوسی به زیبایی فرموده است :

 

توانا بود هر که دانا بود

ز دانش دل پیر برنا بود

 

شایان ذکر است که حکیم ابوالقاسم فردوسی این سخنان ارزشمند و مهم را از قرآن مجید الهام گرفته است؛ آن جایی که خداوند می فرماید: بگو آیا کسانی که می دانند (اهل علم) و کسانی که نمی دانند (نادانان) یکسان اند؟ تنها خردمندان متذکر این موضوع اند (قل هَل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون، انّما یتذکر اولوا الالباب، سورۀ الزمر، آیۀ 9). همچنین حکیم ناصر خسرو به بیان دیگری این موضوع را در شعر زیر مطرح کرده است:

 

درخت تو گر بار دانش بگیرد

به زیر آوری چرخ نیلوفری را

 

هدف های تعلیم و تربیت

هدف غایی تعلیم و تربیت، رشد و شکوفایی توان های بالقوۀ فرد به طور همه جانبه است.

همان طور که در تعریف تعلیم و تربیت ذکر شد، ما به دنبال رشد و شکوفایی توان های بالقوۀ فرد به طور همه جانبه هستیم؛ یعنی انسانی می خواهیم داشته باشیم که از تمام جهات جسمش، ذهنش، عقلش و عواطفش رشد یافته باشد. در آموزه های دینی، انسان رشید، کسی است که در تمام ابعاد رشد یافته باشد. برخی از پدران و مادران به نیازهای جسمانی به خوبی توجه می کنند، اما به نیازهای روانی و عاطفی توجه ندارند؛ یا اینکه به نیازهای معنوی بهای لازم را نمی دهند، مانند شرکت در مراسم مذهبی، رسیدگی به امور مستمندان و مستضعفان و حضور در مراسم عزاداری و عروسی. همچنین انجام فعالیت های اجتماعی، ورزشی و هنری همه تعطیل است و به فرزند گفته می شود: تو فقط درس بخوان! آیا این است هدف تعلیم و تربیت؟ به راستی خانواده ها و نظام آموزشی ما به کجا می روند؟ اگر فرزند من نتوانست درس بخواند، حق حیات ندارد؟! در این ارتباط، فرزندان ما را مورد خطاب قرار می دهند (نگاه کنید به کتاب ازدواج موفق و خانوادۀ سالم، چگونه؟ به پژوه، 1393):

ای پدر، ای مادر

احتیاجم همه پوشاک و غذا تنها نیست،

من به امنیت خاطر چو غذا محتاجم،

من محبت ز شما می خواهم،

دل پاک من از عاطفه لبریز کنید.

در حال حاضر، در نظام آموزشی و جامعۀ ما انحرافی رخ داده است. برخی از پدران و مادران تصور می کنند برای سعادتمند شدن یک راه وجود دارد و آن هم درس خواندن است (یا درس یا مرگ! یا دانشگاه یا روبه قبله)! چه کسی گفته است تنها راه سعادتمند شدن درس خواندن است؟ مگر ما مسلمان نیستیم؟ خداوند متعال در قرآن مجید در یک آیه هدف نهایی و غایی تعلیم و تربیت را به درستی مشخص فرموده است: ان اکرمکم عندالله اتقیکم (سورۀ حجرات، آیۀ 13). در حقیقت گرامی ترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شما هستند. چرا برای پذیرش فرزند یا فرزندانمان، معیارهای دیگری را مطرح و به آنان محبت مشروط می کنیم؟ آیا این است راهِ درستِ رسیدن به هدف های تعلیم و تربیت؟ آیا فکر می کنیم هرکس باسواد بود و مدرک داشت آدم تر است؟! سوادی ارزشمند است و اعتبار دارد که در خدمت انسان بودن باشد و موجب متقی شدن انسان گردد و به فلاح و رستگاری انسان ختم شود. گفتنی است که سواد وسیله است، نه هدف. هدف غایی تعلیم و تربیت و همۀ عبادت ها، انسان شدن و با تقوا شدن است؛ همان گونه که می گویند: "ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل (گاهی هم محال است)".

ذکر این نکته خالی از لطف نیست که لازمۀ رسیدن به رشد همه جانبه، توجه به نیازهای همه جانبه و آموزش همه جانبه است و بالاخره رشد و شکوفایی در سایۀ امنیت محقق می شود. در خانواده ای که امنیت روانی وجود دارد، محصولات آن (فرزندان) شاداب تر و با طراوت ترند. بنابراین، ضرورت دارد به خود بیاییم و به عنوان باغبان ها، خود را ارزیابی کنیم که چقدر توانسته ایم برای ایجاد و به دست آوردن امنیت روانی در درون خانواده تلاش کنیم؟

برای رسیدن به حداکثر ظرفیت، یعنی کمال، باید تلاش کنیم و باید از خداوند کمک بخواهیم و به دنبال تحقق هدف های تعلیم و تربیت باشیم. البته ظرفیت وجودی هرکس حد و اندازه ای دارد؛ برای مثال بوتۀ توت فرنگی می تواند یک متر رشد کند و درخت گلابی پنج متر. ما به عنوان باغبان وظیفه داریم فرزندمان را به حداکثر ظرفیت خودش برسانیم. کسی در بعد هنری و کسی در بعد ورزشی می تواند رشد کند، ما محصولات یک کارخانۀ واحد نیستیم و در میان ما تفاوت های فردی حاکم است. همان طور که خدای تبارک و تعالی می فرماید: «لا یکلف الله نفساً الا وسعها (سورۀ بقره، آیۀ 286)، خداوند هیچ کس را جز به قدر وسع و توانایی اش تکلیف نمی کند. بنابراین، مهم ترین اصل این است که از هر شخصی به اندازۀ توان و وسع او باید انتظار داشت. ما نیز باید انتظاراتمان را با وسع فرزندانمان تعدیل کنیم و متناسب بسازیم. همین اصل را حضرت حق در سورۀ نوح، آیۀ 14 بیان می فرماید: "و قد خلقکم اطوارا"، پس به تحقیق خداوند شما را با اطوار و انواع گوناگون آفریده است. طبایع، نوع نوع اند و باید به این موضوع توجه داشت .

گسترۀ تعلیم و تربیت

به این ترتیب می رسیم به این سؤال مهم که گسترۀ تعلیم و تربیت از کجا آغاز می شود و تا به کجا ادامه دارد؟ آیا من و شما محصول امروز و دیروزیم؟ بدیهی است که من و شما راهی طولانی و راهی پر نشیب و فراز را طی کرده ایم، تا به اینجا رسیده ایم . فرایند رشد از کجا آغاز شده است؟ از زمان همسر گزینی پدر و مادرمان، از لحظۀ روحانی و معنوی آمیزش جنسی و انعقاد نطفه، دوران جنینی و بارداری، دوران شیرخوارگی و کودکی، دوران پیش دبستانی و دبستانی و این فرایند پیچیده، قدم به قدم ادامه دارد تا به امروز. به بیان دیگر ، شدن انسان و رشد انسان از بدو انعقاد نطفه آغاز می شود و تا واپسین دم حیات استمرار دارد. البته برخی از روان شناسان آغاز رشد را از تولد به بعد معرفی کرده و برخی از آنان هم دوران بارداری را مورد توجه قرار داده اند.

من و شما همواره در حال شدنیم؛ من و شما همواره در حال تعلیم دیدن و تربیت شدنیم. آن روزی که من فکر کنم به سقف علم رسیده ام و یا به سقف تربیت رسیده ام آن روز، روز مرگ من است. پدر یا مادری که ابراز می کند: "من همینم که هستم! "، در واقع بدترین استدلال را می کند. نه، ما می توانیم غیر از این چیزی که هستیم ، باشیم . ما یک سلاح در اختیار داریم، که به آن می گویند «خودسازی ». من بارها گفته و نوشته ام که "گل ها، مشکلی ندارند؛ باغبان ها، اشکال دارند" (به پژوه، 1391؛1392). سخن از گل و باغ و باغبان است. البته تا زمانی که گل خود دارای اراده و اختیار نشده است، تحت تأثیر تعالیم باغبان قرار دارد، اما وقتی که خود گل، به مقام باغبانی می رسد، می تواند با اراده، خود آگاهی و خودسازی، بر احوال خود مداقه کند، ارزیابی کند، بازنگری کند و ببیند این کاری که می کند درست است یا نادرست؟ این روشی که به کار می بندد آیا او را به هدف می رساند یا او را از هدف دور می سازد؟ در این ارتباط مولوی به زیبایی فرموده است:

 

خلق را تقلیدشان بر باد داد

ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

 

در وادی تعلیم و تربیت، همواره تقلید کورکورانه نفی شده است و همچنین رقابت کورکورانه. پس التفات فرمودید که گسترۀ تعلیم و تربیت از بدو انعقاد نطفه، آغاز می شود و تا اکنون ادامه دارد و توقف پذیر نیست. گاهی انسان در سی سالگی ، در چهل سالگی، در پنجاه سالگی به خود می آید و گاهی اوقات تحولی در زندگی او رخ می دهد که می بیند راهی که در زندگی طی کرده نادرست بوده است و خودش را اصلاح می کند و بر می گردد. خداوند سبحان همواره در توبه را باز گذاشته است و به ما می گوید: «صدبار اگر توبه شکستی بازآ و بیا به سوی من و من تو را می پذیرم ». شایان ذکر است که منظور، توبۀ آگاهانه است؛ یعنی راهی که به اشتباه رفته ام، آگاهانه از آن برگردم و خودم را اصلاح کنم. خداوند به همۀ ما این فرصت را داده است تا رفتارمان را در ارتباط با فرزندانمان، همسرمان، همسایگانمان، اقواممان و اطرافیان مورد بررسی قرار دهیم و آن را اصلاح کنیم. در مطالعۀ خانوادۀ سالم و خانوادۀ ناسالم، به دنبال بررسی ویژگی های این گونه خانواده ها و محصولات آنها هستیم، یعنی مطالعۀ ویژگی های فرزندان آنان. ببینیم خانواده های سالم و موفق چه کار کرده اند، ما هم آن کار را انجام دهیم و آگاهانه از آن پیروی کنیم و در مورد خانواده های ناسالم، ملاحظه کنیم که آنها چه کار کرده اند و آن کارها را آگاهانه انجام ندهیم.

یک پوستر آموزشی، که انجمن اولیا و مربیان آن را منتشر کرده است، با یک سؤال و جواب ساده آغاز می شود: کودکان چگونه رفتار می کنند؟ پاسخ: همان گونه که با آنها رفتار می شود (به پژوه، 1360). چه کسی اولین برخوردها را با کودک دارد جز مادر؟ جز پدر؟ اینکه امام خمینی (رحمت الله علیه) فرمودند: «انسان از دامن زن به معراج می رود»، سخنی بسیار عمیق است و ساعت ها باید راجع به آن فکر کرد. از این رو، ملاحظه می شود پشت هر زن یا مرد موفق، یک زن و یک مادر موفق، مدیر، مدبر و آگاه است. در این باره ناپلئون گفته است که زنان با یک دست گهواره و با دست دیگر، دنیا را تکان می دهند. گفتنی است که اولین کسی که به سؤال های کودک پاسخ می دهد، مادر است.

در اسلام به نقش همسری و مادری زن، بسیار توجه شده است. نقش زن در خارج از خانه و نقش اشتغال زن، نقش ثانوی او محسوب می شود؛ زیرا زنان در صورت اشتغال، باید مراقب باشند که اشتغال آنان در خارج از خانه، نقش های همسری و مادری آنان را تحت الشعاع قرار ندهد. فراموش نشود زنان خانه دار و زنانی که نقش همسری و مادری خود را به خوبی ایفا می کنند، هنگام ارزیابی خود، نباید احساس کنند که اگر زنی در خارج از خانه شاغل نبود، پس دیگر هیچ جایگاه و منزلتی در اجتماع ندارد! بدون تردید نقش زن در ایجاد یک خانوادۀ سالم و نقش مادر در تربیت نسلی با نشاط و موفق، بر هر نقش دیگری اولویت دارد. گفتنی است که یکی از ویژگی های انسان های عاقل این است که هنگام رو به رو شدن با امور مهم و مهم تر، امور مهم تر را انتخاب می کنند و به نظر می رسد که نقش همسری و مادری زنان از هر نقش دیگری مهم تر است .

وراثت در مقابل تربیت

دو عامل عمده وجود دارد که باید در فرایند تعلیم و تربیت به آن توجه کنیم؛ یکی عامل وراثت است و دیگری عامل تربیت. همان طور که پیشتر گفته شد کارکرد تعلیم و تربیت ایجاد نیست ، یعنی ما چیزی را ایجاد نمی کنیم. کارکرد تعلیم و تربیت، کشف، استخراج و شکوفاسازی توان ها و استعدادهاست. ما به عنوان پدر یا مادر باید وسع و توان فرزندمان را بشناسیم و شرایط، امکانات و فرصت های لازم را برای رشد همه جانبۀ او فراهم کنیم تا توان ها و استعدادهای او (معادن طلا و نقرۀ وجود او) کشف شوند، ظاهر شوند و استخراج شوند. در گذشته افرادی مانند سعدی از جمله کسانی بوده اندکه به نقش وراثت و بنیاد عنایتی خاص داشته اند. او در ابیاتی به نقش وراثت اشاره می کند و می گوید:

 

پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است

 تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است

 

یا

گر چه سیم و زر ز سنگ آید همی

در همه سنگی نباشد زر و سیم

 

بر همه عالم همی تابد سهیل

جایی انبان می کند، جایی ادیم

 

در مقابل، گاهی سعدی به نقش تربیت و محیط توجه می کند و چنین می سراید:

 

گِلی خوش بوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به دستم

 

بدو گفتم که مشکی یا عبیری

که از بوی دلاویز تو مستم

 

بگفتا من گِلی ناچیز بودم

ولیکن مدتی با گُل نشستم

 

کمال همنشین در من اثر کرد

وگرنه من همان خاکم که هستم

 

همچنین او در جایی دیگر در همین باره می گوید:

 

سگ اصحاب کهف روزی چند

پی نیکان گرفت و مردم شد

 

روان شناسان در قرون نوزدهم و بیستم بر این باور بوده اند که هر دو عامل، هم وراثت و هم محیط و تعامل هر دو در رشد و سازندگی انسان مؤثر و نقش آفرین است. اینجانب تأکید می کنم که عامل وراثت، عامل زمینه ساز است، به ویژه در رشد جسمانی و رشد هوش. از این رو، در پیشرفت تحصیلی فرزندان باید بیشتر به عامل وراثت توجه کنیم. من و شما ویژگی های هوشی را از پدران و مادرانمان تا هفت نسل قبل به ارث برده و می بریم و در نتیجه من از نظر هوشی هیچ انتخاب و اختیاری ندارم. این مجموعۀ ژن ها و ساختار آنهاست که هوش مرا زمینه سازی می کنند. برای مثال، یک مقنی احتمال می دهد که اگر پنجاه متر زمین را بکند، به آب می رسد. شرط آن چیست؟ این است که در پنجاه متری آبی باشد. اگر آبی نبود، چه کار می توان کرد؟! گاهی برخی از پدران و مادران می گویند: "من حاضرم فرش زیر پایم را بفروشم ، تا فرزندم دیپلم بگیرد! دانشگاه برود! این طور بشود یا آن طور بشود". این قبیل پدران و مادران، برای فرزندشان معلم خصوصی می گیرند، فرزندشان را به کلاس خصوصی می فرستند، و به روش های گوناگون بر او فشار می آورند و... بعد در پایان ملاحظه می کنند که هیچ پیشرفت و تغییری در فرزندشان رخ نداده است!

این مثلی که قدیمی ها گفته اند: "چشمه باید خودش بجوشد، آب دست ریز فایده ندارد! "؛ اکنون روان شناسی آن را ثابت کرده است. یعنی همان شکوفاسازی توان های بالقوه و استعدادهایی که در وجود فرد هست. مگر کسی می تواند ادعا کند که هزار کودک پنج ساله را در اختیار من بگذارید، یک سال با آنها کار کنم و پس از این مدت، همه بشوند نابغۀ دهر!؟ ابداً این طور نیست . شرط اول این است که کودکان مورد نظر از هوشی سرشار برخوردار باشند، استعداد خدادادی و توان های ژنتیکی لازم را داشته باشند و سپس در قدم بعدی ما با به عنوان کشاورز و باغبان ، شرایط مناسب و محیط مناسب را فراهم کنیم تا استعدادهای آنان شکوفا شود. لذا نگارنده تأکید دارد که کار تعلیم و تربیت ایجاد نیست، شکوفاسازی است. خانواده، نظام آموزشی و مدرسه، کارش شکوفاسازی است. کسی نمی تواند بگوید که من توانی را در فردی ایجاد کردم؛ بلکه می تواند بگوید من توانایی فلان دانش آموز را شناسایی و کشف کردم و آن را استخراج کردم و شکوفا ساختم. این کار تعلیم و تربیت است، این کار پدر و مادر و خانواده است و این کار مدرسه است. در این باره میکل آنژ (نقاش، معمار و مجسمه ساز ایتالیایی) گفته است: "در دلِ هر قطعۀ سنگی، مجسمه ای پنهان است و وظیفۀ مجسمه ساز کشف و برملا کردن آن مجسمه است".

بنابراین، در کار تعلیم و تربیت، اصل «بمیر و بدم! » و "باید" راهی ندارد، "باید" بیست شوی! "باید" دیپلم بگیری! "باید" دانشگاه بروی! باید، باید و باید. برخی از مادران و پدران به روش های گوناگون بر فرزندانشان فشار می آورند و برای مثال می گویند: "اگر بیست نگرفتی خانه نیا!، یا "اگر نمره ات خوب نشد، دیگر دختر من نیستی، یا پسر من نیستی ! ". بدیهی است این گونه برخوردها و روش های تهدیدآمیز، که بعضی از خانواده ها به کار می برند، به دلیل جهل و نادانی است و پیامدهای منفی به دنبال دارد. در این ارتباط سعدی فرموده است:

 

باران که در لطافتِ طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره زار خس

 

آیا رویش خس در شوره‎زار و کویر را باید به باران نسبت دهیم؟ هرگز. بدیهی است آن استعداد و ویژگی که در این گیاه بوده، موجب شده آن گیاه لاله شود و دیگری خس. لذا با توجه به محدودیت هایی که وراثت در فرایند رشد ایجاد می کند، معلمان و مربیان آزادی عمل بسیار ندارند. به یاد بیاوریم آن روان شناس رفتارگرا به نام واتسون را که ادعا کرد و گفت که ده نوزاد را به من بدهید و بگویید هر کدام را با چه نوع شخصیتی می خواهید، من به شما تحویل می دهم! ! که هیچ گاه در اثبات این ادعای خود موفق نشد!

بدون شک رفتار کودک از رفتار والدین او تأثیر می پذیرد؛ پدر و مادری که خودشان مضطرب اند، عین اضطراب را به فرزندانشان منتقل می کنند. این گونه پدران و مادران به طور مرتب می گویند: "بدو، بگیر، درس بخوان، عقب ماندی و آبرویمان رفت!" همان طور که ذکر شد، این گونه نیست که ما فکر کنیم کار تعلیم و تربیت ایجاد است، خیر، کار تعلیم و تربیت شکوفاسازی است . هنر منِ مادر، منِ معلم، منِ مربی این است که استعدادهای کودکان را شناسایی کنم و امکانات لازم برای رشد و شکوفایی آنان را فراهم کنم. اگر در خانواده ای، در مدرسه ای و در یک نظام آموزشی، استعدادهایی دست نخورده به خاک سپرده شد، باغبان ها مسئول اند. اگر من به عنوان پدر یا مادر، کاری کردم که استعدادهای فرزندم نهفته ماند و شکوفا نشد، من مقصرم، من و همچنین مدرسه مسئولیم. اگر معلمی درون کودک را متحول کرد تا او به طلاها و نقره های درونش دست بیابد، او معلمی موفق است و کار و وظیفه اش را خوب انجام داده است. اما اگر معلمی کاری کرد و با سؤال کودک گونه ای برخورد کرد که عشق به دانستن و میل به یادگیری خلاقیت و نوآوری در او سرکوب و خاموش شد، وای بر احوال آن معلم و مربی و آن نظام آموزشی!

سخن پایانی

در بخش پایانی، به عنوان حسن ختام به نامۀ یک فرزند به پدر خود و چند بیت از اشعار حافظ توجه کنید:

"پدر، سلام. پدر، خیلی دوستت دارم، اما زیاد نمی بینمت؛ یا من خوابم یا تو خواب هستی! اگر می توانی شب ها زودتر به خانه بیا تا کمی با هم حرف بزنیم و با هم بازی کنیم (معلوم می شود که بازی نیز یک نیاز است). حرف زدن و بازی کردن با تو خیلی کیف دارد. چه قدر خوب است که با هم به گردش برویم، وقتی دست مرا در کوچه و خیابان می گیری ، من راحت تر قدم برمی دارم. دست های تو گرم است و من در کوچه و خیابان گُم نمی شوم. "

در حال حاضر، نقش پدران و رابطۀ آنها، به ویژه از سنین نوجوانی به بعد، با فرزندان پسر چیست؟ من به شما مادران عزیز خسته نباشید می گویم، شما در دورۀ پیش از دبستان و دبستان نقش های خود را به خوبی ایفا می کنید؛ ولی از دورۀ نوجوانی به بعد، به ویژه در ارتباط با پسران، این پدر است که باید بتواند بیشتر با فرزندان خود رابطه برقرار کند و در خانواده حضوری معنا دار داشته باشد، وگرنه روزی می رسد که فرزندان ما از نظر پدری دچار یتیمی عاطفی می شوند.

در هر حال وظیفۀ مهم فرزندپروری و تعلیم و تربیت فرزندان به عهدۀ والدین نهاده شده است و تعلیم و تربیت امری دایمی و پویاست و تعطیل بردار نیست! مادر شدن و پدر شدن یک مسئولیت است و شما مسئولید که کودک دیروز، نوجوان امروز و جوان فردا را برای ورود به دنیای واقعی آماده کنید و به آنها درس زندگی بدهید. در این ارتباط با حافظ شیرازی همسخن و همصدا می شویم و می گوییم:

 

نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

 

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست

کلاه داری و آیین سروری داند

 

وفا و مهر نکو باشد ار بیاموزی

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

 

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که دوست، خود روش بنده پروری داند

 

هزار نکتۀ باریک تر ز مو اینجاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

 

منابع

- قرآن مجید.

- به پژوه، احمد (1360). کودکان چگونه رفتار می کنند؟ همان گونه که با آنها رفتار می شود (پوستر آموزشی). تهران : انتشارات انجمن اولیا و مربیان.

- به پژوه ، احمد (اسفند 1360). انعکاس رفتار: کودکان چگونه رفتار می کنند؟ همان گونه که با آنها رفتار می شود، ماهنامۀ پیوند (وزارت آموزش و پرورش)، شمارۀ پیاپی 29، 26-27.

- به پژوه ، احمد (1392). اصول برقراری رابطۀ انسانی با کودک و نوجوان (با تجدید نظر و اضافات) (چاپ نهم). تهران: نشر دانژه.

- به پژوه، احمد (1391). خانواده و کودکان با نیازهای ویژه. تهران: انتشارات آوای نور.

- به پژوه ، احمد (1393). ازدواج موفق و خانوادۀ سالم، چگونه؟ (چاپ سوم). تهران : انتشارات انجمن اولیا و مربیان.

- روزنامۀ خبر (1375). تحلیل روزنامۀ خبر از یک رویداد اجتماعی، آیا سمیه و شاهرخ اعدام می شوند؟ (23/11/1375).

- یوسفی، غلامحسین (1368). گلستان سعدی. تهران: انتشارات خوارزمی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر