سرویس جهان مشرق - توافق صلح میان آمریکا و طالبان در نهایت پس از 18 ماه مذاکره مستقیم، میان دو طرف 29 فوریه 2020 در دوحه پایتخت قطر به امضا رسید. اما سوالی که مطرح میشود این است که چرا آمریکا به سمت سازش و آشتی با طالبان پیش رفته است؟ درحالی که به ادعای خودش همچنان در سوریه و عراق با داعش و سایر گروههای تروریستی که عقایدی شبیه به طالبان دارند میجنگد.
آیا افراطگرایان افغانستان نسبت به افراطگرایان عرب٬ به آمریکا نزدیکتر هستند یا اینکه پای واشنگتن و محاسبات وگزینههای جدید آن در مناطق قدمی تحت نفوذش مطرح است؟ از سوی دیگر این موضوع مطرح می شود که چرا واشنگتن که پیش از این ادعای مذاکره با کشورهای منطقهای را مطرح کرده، این بار به مذاکره و توافق با طالبان افتخار می کند و آن را به عنوان دستاوردی برای خود قلمداد میکند.
حوادث 11 سپتامبر و قبل از آن٬ اختلاف میان بنلادن و واشنگتن همگی بیش از پیش در خدمت برنامههای آمریکا بود که ایالات متحده در اکتبر 2001 افغانستان را اشغال کرد. آشتی آمریکا با طالبان و تلاش برای رساندن آن به قدرت میتواند ضمن همان برنامه آمریکاییها برای اشغال افغانستان از 19 سال قبل تاکنون باشد. واشنگتن از زمان آغاز اشغالگری خود در افغانستان توانسته بسیاری از اهداف سیاسی و استراتژیک خود را با نام اسلامگرایان افراطی تحقق بخشد.
همچنین اشغال عراق به بهانه ارتباط صدامحسین با القاعده٬ بمباران سودان و تجزیه آن و کشاندن این کشور به جنگ داخلی و مجبور کردن آن به یک سازش با رژیم صهیونیستی نیز ضمن همین سیاست قدیمی ایالات متحده بود.
اتفاقات سال 2011 در منطقه عربی که موسوم به «بهار عربی» شد، یک فرصت بزرگ برای تسلط آمریکا بر کشورهای عربی و به ویژه عراق و سوریه و یمن و لیبی و نیز به نوعی فلج کردن لبنان و مصر شد. باید توجه داشته باشیم که توانمندی آمریکا در بازی با تحولات منطقه در سایه عدم وجود یک اراده ملی برای رژیمهای عربی موجود در این کشورها ثابت شده است.
توافق آمریکا با طالبان دراین برهه از زمان و در آستانه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا٬ بیشتر شبیه به یک دام برای طالبان بوده و شباهتی به یک توافق شفاف و قابل اجرا ندارد. درواقع هدف «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا از توافق با طالبان در این شرایط٬ یک بهرهبرداری سیاسی برای انتخابات است. علت اینکه گفته میشود توافق میان طالبان و ایالات متحده یک موضوع بمبگذاریشده به نظر می رسد این است که بیشتر بندهای این توافقنامه قابل اجرا نیست و یا به گونهای طراحی شده که آمریکاییها بتوانند خسارتها و تلفات خود را در افغانستان به حداقل برسانند.
واشنگتن به دنبال این است که از رهگذر این توافق٬ با طرح یک سناریوی هوشمند، در درگیری خود با طالبان٬ توپ را در زمین سایر مخالفان این گروه انداخته و آنها را وارد درگیری با طالبان کند. اجرای بندهای توافق مذکور و عمل کردن آمریکا به تعهدات خود منوط به آن است که طالبان با گروههای داخلی افغانستان مذاکره و توافق کند؛ درحالی که این گروه اساسا دولت «اشرف غنی» و انتخابات اخیر افغانستان را قبول ندارد و علاوه بر آن سایر مخالفان و رقبای انتخاباتی اشرف غنی از جمله «عبدالله عبدالله» نیز دولت او را نمی پذیرند.
همه اینها به این معناست که عملا امکان برگزاری مذاکرات داخلی در افغانستان وجود ندارد. توافق با طالبان می گوید که آمریکا آزادی 5 هزار نیروی طالبان اسیر شده و 1 هزار سرباز نیروهای دولتی افغانستان که به دست شورشیان افتادهاند را تحریک و سازمان دهی می کند، یعنی، مبادله بر اساس فرمول نسبت 5 به 1 فرض شده است. دولت اشرف غنی آزادی 5 هزار زندانی طالبان را که مربوط به بخش علنی و یا غیر علنی توافق میان آمریکا و طالبان است را نمیپذیرد؛ مگر اینکه این اقدام در چارچوب مذاکره طالبان با دولت انجام بگیرد و در واقع آن را مبنایی برای چانهزنی قرار داده است.
از سوی دیگر طالبان اعلام کرده قبل از اینکه آمریکا به تعهداتش در این توافق که تا 10 مارس تعیین کرده عمل کند٬ هیچ یک از بندهای آن را اجرا نخواهد کرد. در این شرایط میبینیم که طالبان سهشنبه هفته گذشته (3 مارس) حملاتی را ضد مراکز دولتی و نیروهای نظامی افغانستان ترتیب دادند. همین امر موجب شد تا آمریکاییها نیز به همین بهانه عملیات خود ضد طالبان را آغاز کرده و روز بعد یعنی 4 مارس یک حمله هوایی علیه این گروه انجام دادند.
این اتفاقات تنها به فاصله چند روز بعد از امضای توافق میان دو طرف رخ داده و نشان میدهد که این توافق از ابتدای راه در آستانه شکستی زودهنگام قرار گرفته است.
از سوی دیگر درگیری گروههای رقیب با اشرف غنی نیز یک بعد گسترده داشته و رئیسجمهور افغانستان در ابتدا باید مشروعیت دولت خود را تثبیت کرده بعد به سایر امور برسد. درواقع در این مهلتی که آمریکا برای کاهش نیروهای خود در افغانستان گرفته، فضای داخلی افغانستان بسیار متشنج خواهد بود.
از سوی دیگر اولویت آمریکا نیز در اصل اجرای این بند و کاهش نیروهای خود در افغانستان نیست؛ بلکه به دنبال بهرهبرداری انتخاباتی از این توافق بوده و تلاش میکند تا در ابتدا مشروعیت دولت اشرف غنی را تثبیت کند و شاید 4 ماه مهلتی که برای کاهش نیروهای آمریکایی در این کشور در نظر گرفته شده صرف تثبیت دولت اشرف غنی شود.
موضوع دیگر مربوط به پذیرش امارت اسلامی با تعریف طالبان توسط آمریکا است که این موضوع را نه اشرف غنی میپذیرد و نه سایر گروههای داخلی افغانستان. باید بگوییم که یکی از مهمترین چالشها و موانع برای اجرای توافق طالبان وآمریکا در افغانستان همین بحث امارت اسلامی طالبان است که اصطلاح آن بارها در متن این توافق ذکر شده و قطعا اشرف غنی و سایر گروهها امارت اسلامی طالبان را به کلی رد میکنند.
در این میان آمریکا خودش را کاملا کنار کشیده و اعلام کرده که در این موضوعات دخالتی نمیکند و طالبان باید به تنهایی مشکلاتش را با دولت و گروههای افغانستان حل کند.
موضوع دیگر این است که آمریکا باید طی 14 ماه نیروهای خود را به طور کامل از افغانستان بیرون بکشد که مشخص نیست در طی این مدت٬ افغانستان دچار چه تغییر و تحولاتی شود و چه بسا که بستر لازم برای خروج نیروهای آمریکا از این کشور فراهم نشود.
بنابراین به احتمال زیاد آمریکا همچنان نیروهای خود را در افغانستان نگه داشته و یک موج جدید از درگیریها میان طالبان با دولت و سایر گروههای این کشور آغاز میشود. پس از آن واشنگتن تلاش میکند با همان سیاست قدیمی خوددر قالب منجی ظاهر شده و نقش میانجی میان دولت و طالبان ایفا کند و به نوعی بر همه آنها مسلط میشود.
موضوع مشخص این است که واشنگتن به این راحتی منطقه را رها نمیکند و هدف آن از این توافق٬ یک مانور سیاسی بود؛ ایالات متحده از طالبان خواسته تا مشکلات خود را در داخل افغانستان حل کند و پس از آن هم آمریکا به تعهداتش عمل کرده و نیروهایش را بیرون ببرد٬ درحالی که هر دو طرف میدانند چنین چیزی امکانپذیر نیست.
به طور کلی میتوان نتیجهگیری کرد که دولت آمریکا طی یک سناریوی نمایشی بهره تبلیغاتی خود را از این توافق برده و تلفات خود را در درگیری با طالبان به حداقل رسانده و به نوعی از ابتدا مطمئن بود که توافق مذکور قابل اجرا نیست.