به گزارش ایسنا، پیروزی انقلاب اسلامی و شکست حکومت پهلوی موجب به وجود آمدن احزاب و گروههای متعدد و با سلیقههای بسیار متفاوت و متعارض در کشور شد. تا قبل از سال 1360 و تصویب قانون فعالیت احزاب، گروههای گوناگون چون فرقان، نهضت آزادی، گروههایی با گرایش مارکسیستی مثل مجاهدین خلق فعالیت داشتند. از سوی دیگر در این دوره گروههایی همچون حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز تهران، حزب خلق مسلمان و غیره شکل گرفت.
در این دوره با توجه به نظام در حال شکل گرفته جمهوری اسلامی ایران، گروههایی که به نوعی در پیروزی انقلاب مشارکت داشتند، خواهان سهمخواهی از انقلاب شدند.
اکنون مروری بر پیشینه شکل گیری این گروهِ روحانی ستیز و سرنوشت برخی از اعضای آن از جمله ماجرای محاکمه سرکرده این گروه خواهیم پرداخت.
سرنوشت چوپان زاده آزاده
طلبهای که «اکبر گودرزی» نام داشت؛ رهبر گروهی که در آغاز به «کهفیها» موسوم بود و بعدها نامش را از سوره فرقان (تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا) گرفت و با افکار افراطی شبیه باطنیگری اسماعیلی دست به ترور چهرههای برجسته زد؛ از مرتضی مطهری تا سیدعلی خامنهای و از اکبر هاشمیرفسنجانی تا دکتر مفتح و از مهدی عراقی تا تیمسار محمدولی قرنی.
گروه فرقان به رهبری طلبهای به نام اکبر گودرزی شکل گرفت؛ گروهی که مخالف صریح روحانیت بود و این مخالفت تا مرز حذف فیزیکی هم پیش رفت. گودرزی اهل لرستان روستای «دوزان» در نزدیکی الیگودرز، جایی میان خمین و الیگودرزبود، فرقانیها به او میگفتند «چوپان زاده آزاده». در شناسنامهاش آمده بود متولد 1338 اما اقوال تاریخی سال 1335 را محتملتر میدانند.
در سال 51 یا 52 عازم خوانسار شد و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرد؛ سپس یک سال در قم ماند و پس از آن به تهران آمد و مدتی را در مدرسه چهلستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین ماند که در سال 56 آنجا را نیز ترک کرد و از لباس طلبگی هم خارج شد. او علاوه بر درس طلبگی، درس جدید را هم تا کلاس یازده خواند. گودرزی میخواست طلبه مدرسه مجتهدی شود. مجتهدی نپذیرفتش:«وقتی که گودرزی آمد که طلبه بشود چون خیلی چهره زشتی داشت و دیدم نورانیت ندارد گفتم تو به درد طلبگی نمیخوری. طلبه باید چهرهای جذاب داشته باشد. »
عزت شاهی از مبارزان مسلمان قبل از انقلاب در خاطراتش روایتهایی از بازجوییهای او نقل میکند: «زندگی فقیرانه و محرومی را در پشت سر داشت و کمی از این بابت عقدهای بود. در جوانی تلاش کرده بود که به حوزه علمیه راه یابد، قم او را نپذیرفت اما توانست در حوزه مسجد جامع تهران درس بخواند. شبها همانجا میخوابید. طولی نکشید که از آنجا نیز بیرونش کردند. سپس به مدرسه شیخ عبدالحسین (مسجد ترکها) رفت و بعد از مدتی از آنجا هم بیرونش کردند. بعد از مسجد قبا سر درآورد، آقای مفتح نیز از آنجا بیرونش کرد.
این برخوردها نوعی سرخوردگی و حالت نفرت در او به وجود آورد و برای بیرون آمدن از این سرخوردگی، تشکیلات فرقان را راهاندازی کرد. » گودرزی در سال 1356 کلاسهای تفسیر در مناطق مختلف تهران (نازیآباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه) بر پا و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب میکرد. البته برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سالها در خانههای افراد علاقهمند تشکیل میشد.
مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار میکرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخهادی و مسجد خمسه قلهک. مسجد «اعظم» هم که کتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختیار علی حاتمی (که در زندان خودکشی کرد) یکی از پیوستگان به فرقانیها بود و افرادی را در همانجا جذب این گروه کرد.
ترور شهید مطهری
علامه مرتضی مطهری، از چهرههای برجسته انقلابی و رئیس شورای انقلاب اسلامی حدود ساعت 11 شب روز سهشنبه 11 اردیبهشت 1358 هدف گلوله اعضای گروه فرقان قرار گرفت. پس از این اقدام تروریستی پیکر شهید مطهری به بیمارستان طرفه منتقل شد.
در نهایت به دلیل شدت جراحت روز 12 اردیبهشت 1358 به شهادت رسید. حمید نیکنام، علی بصیری و وفا قاضی زاده، عاملان ترور شهید مرتضی مطهری هستند.
شناسایی و انهدام فرقان
پس از ترورهای مهمی که گروه فرقان انجام داد، مسئولان نظام بر آن شدند تا اعضای آن را دستگیر کنند. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و کمیتههای انقلاب اسلامی و اطلاعات سپاه پاسداران انقلاباسلامی و تعدادی از کلاهسبزهای ارتش که تحت امر شهید صیادشیرازی بودند، نیز همگی درصدد دستگیری و انهدام گروه فرقان برآمدند. عملیات شناسایی و تعقیب آغاز و در یک شب، 15 خانه تیمی از آنها ضبط شد.
خانهای که اکبر گودرزی در آن مخفی شده بود، در میدان انقلاب و پشت ساختمان جهاد سازندگی بود. (خیابان جمالزاده، کوچه اخوان، شماره 23، عملیات دستگیری اکبر گودرزی، در 18دی58 انجام شد.) دستگیری گودرزی به سختی صورت گرفت چرا که وقتی میخواستند اکبر گودرزی را بگیرند، او از داخل اتاق با اسلحه «یوزی» پاسدارها را به رگبار بسته بود و نمیشد به طرف او رفت.
سرانجام دو تن از نیروهای کلاهسبز ارتش به نامهای «حمید جراحی» و «اکبر پژمان» پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتیدند و خود را به اتاق گودرزی رساندند و نارنجکی را داخل اتاقش انداختند و اکبر گودرزی نالهای کرد و بیحال افتاد.
خلاصهای از روند اجرای عدالت برای سه تن از اعضای فرقان
«عبدالمجید معادیخواه» در آن روزها رئیس دادگاه سه تن از اعضای گروه فرقان بود و رهبر این گروه را به اعدام محکوم کرد. او در گفتوگویی درباره «عباس عسگری» نفر دوم تشکیلات فرقان، «علی حاتمی» و اکبر گودرزی توضیح میدهد: عباس از نظر معنوی، موثرتر از اکبر گودرزی بود چون بسیاری به خاطر جاذبه عباس جذب تشکیلات شده بودند اما از نظر تشکیلاتی، بعد از اکبر قرار میگرفت. علی حاتمی در معلمی بود که در مسجد قلهک فعالیت میکرد و بین این دو قرار میگرفت. نه به زلالی عباس عسگری بود و نه به تیرگی اکبر گودرزی.
معادیخواه درباره چگونگی شکل گیری گفتوگویش با عباس عسگری پس از دستگیری او میگوید: عباس گفت اگر در گفتوگو من گیر کردم، باید آن را با اکبر در میان بگذارم و از او بپرسم. گفتم مسئلهای نیست. هر وقت خواستی بگو تا او بیاید و مشارکت کند. از اینجا گفتوگوی ما شروع شد. این اتفاق که افتاد، تعجب همه را برانگیخت. باورشان نمیشد اینها با کسی حرف بزنند. حتی اعضای گروه فرقان نیز متعجب بودند.
آغاز فرایند توبه اعضای فرقان
این فرآیند «توبه» بود و برگ زرینی است در دستگاه قضایی. چون یک ویژگیهایی دارد که الان به دشواری میتوان آن فضا را بازسازی کرد. مجموعه توبه این گروه بسیار زیباست.
فرایند توبه حدود دو ماهی طول کشید. اصلا حضور من در دستگاه قضایی منحصر به همین پرونده است. یک پیافزود هم دارد که آن قضیه تقی شهرام است. با خواست خودم وارد شدم و بعد آمدم بیرون.
اگر من وارد این موضوع نمیشدم همه بلافاصله اعدام میشدند اما حاصل گفتوگوی من و عباس عسگری باعث توبه خیلیها شد و برخی از آنها نجات پیدا کردند. میدانید چرا میگویم برگ زرین دستگاه قضایی است؟ به خاطر اینکه تعداد اعدامیهای گروه فرقان، کمتر از تعدادی است که این گروه، شخصیتها را ترور کرده بودند.
برای فرقانیها محال بود. میآمدند و روبهرو میشدند با عباس. از او میپرسیدند که آیا گفتوگو میکنی. تا عباس نمیگفت که بله من دارم گفتوگو میکنم، باور نمیکردند. بلوف تلقی میکردند. یادم میآید کمال یاسینی یک روز به سلول عباس آمد.
کمال یاسینی چند نفر را ترور کرده بود. کمال به سلول عباس آمد. با او روبهرو شد و پرسید عباس ما واقعا اشتباه کردیم؟ عباس گفت متاسفانه اشتباه کردیم. کمال یاسینی بیاختیار دست انداخت گردن عباس عسگری و نزدیک به یک ساعت این دو نفر گریه میکردند. باورش نمیشد. این منظره برای من هم دشوار بود و هم باارزش. نمیخواستم دخالت کنم. این گریه توبه است. اینها به تنها چیزی که فکر نمیکردند اعدامشان بود و تنها نکته مهم اشتباهشان بود.
محاکمه داستان خودش را دارد. دادگاه اکبر گودرزی و علی حاتمی را عهدهدار شدم. چون مجموعا علی حاتمی را دودوزهباز دیدم. خیلی بدم آمد و به همین دلیل محاکمهاش را قبول کردم.
گودرزی اصلا وارد گفتگو نمیشد
در جریان دادگاه گودرزی با او صحبت کردم. اگرچه اصلا وارد گفتوگو نمیشد. همچنین درباره روحانیت ستیزیاش حرفهای شعاری میزد. وارد بحث نمیشد. پرخاشگری میکرد. میگفت کور خواندید. جوانها چنین و چنان میکنند. چون یقین داشت جان سالم به در نمیبرد و برایش تلخ بود که فضای سکوت آنها شکسته است. برای من هنوز هم معماست که یک آدم چگونه میتواند چنین پر از نفرت باشد.
منابع:
1- جایگاه و نقش احزاب و نیروهای سیاسی در تحولات پس از انقلاب اسلامی ایران (از دولت موقت تا برکناری بن صدر)
2- چه کسانی مطهری را از مردم ایران گرفتند؟ رسول جعفریان؛ برگرفته از کتاب «جریانهای مذهبی سیاسی ایران از سال 20 تا 57»
3- مروری بر کارنامه گروه فرقان- فتاح غلامی-سایت بازتاب
4- خاطرات عزت شاهی، محسن کاظمی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی
5- دستگیری و محاکمه گروه فرقان، علی کردی
6- خاطرات حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری، ج 2، ص 285
7- گفتوگو با عبدالمجید معادیخواه قاضی پرونده رهبر گروه فرقان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1387