ماهان شبکه ایرانیان

ابعاد عبرت آموز کودتای ۲۸ مرداد از دیدگاه مقام معظم رهبری

امیر مومنان، حضرت علی(ع) در هنگام بازگشت از جنگ صفین در نامه ای که خطاب به فرزندش حضرت امام حسن (ع) نگاشته اند؛ درباره اهمیت تفکر و پند گرفتن از سرگذشت پیشینیان چنین فرموداند:

ابعاد عبرت آموز کودتای 28 مرداد از دیدگاه مقام معظم رهبری

امیر مومنان، حضرت علی(ع) در هنگام بازگشت از جنگ صفین در نامه ای که خطاب به فرزندش حضرت امام حسن (ع) نگاشته اند؛ درباره اهمیت تفکر و پند گرفتن از سرگذشت پیشینیان چنین فرموداند:

«... ای فرزندم، اگر چه من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام، ولی در کارهایشان نگریسته ام و در سرگذشتنان اندیشیده ام و در آثار شان سیر کرده ام، تا آن جا که گویی خود یکی از آنان شده ام. و به پایمردی آن چه از آنان به من رسیده، چنان است که پنداری از آغاز تا انجام با آنان زیسته ام و دریافته ام که در کارها آنچه صافی و عاری از شائبه است کدام است و آن چه کدر و شائبه آمیز است، کدام است.» بنا بر همین اصل، مقام معظم رهبری نیز به کرات بر اهمیت آگاهی به عمومی از مسائل تاریخی و خصوصا تاریخ یکصد سال گذشته ما تأکید نموداند بدین جهت که این آگاهی، مانع از تکرار اشتباهات و انحرافات گذشتگان گردد.

در یکی دو سال گذشته، همگام بامذاکرات هسته ای از سوی برخی رسانه ها درباره محتوای این مذاکرات و اعضای تیم مذاکره کننده، یک مقایسه و مشابهت سنجی با نهضت ملی نفت و فعالان سیاسی آن دوران صورت می گرفت که به بهانه سالگشت کودتای ننگین 28 مرداد سال 1332، ضروری و لازم است بازه زمانی و تاریخی سال های شروع و پایان تلخ این نهضت مورد بازخوانی قرار گیرد. اگر چه سطح عمومی جامعه با آن روزها خیلی تفاوت دارد و قابل مقایسه نیست، اما از جهت دولتمردان ضروری است که نکاتی چند مطمح نظر باشد.

با این مقدمه در نوشتار ذیل سعی شده که کودتای ننگین 28 مرداد که توسط نیروهای آمریکایی به کمک انگلیسی ها در ایران سازماندهی و هدایت شد از مجموعه بیانات و کالام مقام معظم رهبری بازخوانی شود و نکات عبرت آموز آن برای دولتمردان و کارگزاران نظام، مورد تاکید قرار گیرد.

معظم له در فواصل مختلف و مناسبتهای گوناگون ابعاد عبرت آموز این رویداد تاریخی را مرتب هشدار داده اند که هم به شروع و موفقیت نهضت ملی نفت اشاره نموده اند و هم بر علل سرنگونی آن به موجب کودتای 28 مرداد تاکید داشته اند؛ به طور کلی این ابعاد را می توان حول سه محور احصا نمود:

1- نزدیک شدن و فاصله گرفتن دولتمردان از دین و روحانیت

2- نقش و اهمیت حضور مردم در بزنگاه های مهم تاریخ معاصر

3- عدم اعتماد به قدرتهای استکباری و مراقبت از نفوذ و زمینه سازی داخلی آنها

١- نزدیک شدن و فاصله گرفتن دولتمردان از دین و روحانیت

معظم له به طور کلی نقش روحانیت شیعی در جلودار بودن و به صحنه کشاندن مردم را بسیار بارز دانسته و می فرمایند:

«.. همین خصوصیت - با مردم بودن باعث شده است که در تحولات عظیم اجتماعی کشور ما - که مهمترین کشور شیعه دنیاست - روحانیت پیشقدم باشند. شما ببینید کدام تحول بزرگ و اساسی - سیاسی محض - در کشور انجام گرفته است که در آن روحانیت در صف مقدم نباشد. از ایستادگی در مقابل دست اندازی اقتصادی خارجی ها - مظهرش ماجرای تنباکو و «قرارداد رژی» در زمان میرزای شیرازی بود؛ نمونه دیگرش در قرارداد «رویتر» بود که باز آن جا روحانیون مخالفت کردند؛ نمونه دیگرش در شروع مشروطیت بود که روحانیون پیشقدم بودند، از نجف تا ادامه روحانیت در همه بلاد، و اگر روحانیون نبودند، امکان نداشت استبداد سلطنتی قاجاری از بین برود...»

در ادامه معظم له از جمله علتهای مهم موفقیت و شروع خوب نهضت ملی نفت را، نقش روحانیت در برانگیختن و به صحنه کشاندن مردم در آن دوره تاریخی دانسته که این امر به دلیل نزدیک شدن مصلق به آیت الله کاشانی بوده است.

«مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او - دکتر مصدق- و دیگر سران نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند و حمایت مردم جلب نمی شد. کسی مصدق را نمی شناخت: کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمی دانست توده های عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحولات اجتماعی تعیین کننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود.» (دیدار با مردم کاشان، مورخ 2 /8 / 1380)

در ادامه به نقش روحانیت در نخست وزیر شکن مصدق و همچنین تقویت جایگاه ایشان در برابر شاه با کمک آیت الله کاشانی اشاره دارند و می فرمایند:

«اگر مرحوم آیت الله کاشانی این حمایت عظیم مردمی را برای مصدق به وجود نمی آورد، او نخست وزیر نمی شد. بعد در سال 1379 که ضد حمله دربار علیه مصدق شروع شد و او از نخست وزیری برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجددا قدرت را به مصدق برگرداند و او مرحوم آیت الله کاشانی بود. این ها جزو واضحات تاریخ است؛ جزو حوادثی است که کسانی که آن روز بودند، دیده اند و از قضایای آن خبر دارند و به روشنی می دانند چه گذشته است؛ لیکن عده ای عمدا اینها را کتمان می کنند و نمی گذارند این حرف ها به گوش نسل حاضر برسد؛ که البته مقاصدشان معلوم است. وقتی شاه، قوام السلطنه را به جای مصدق به نخست وزیری انتخاب کرد، مرحوم آیت الله کاشانی در مقابل قوام السلطنه اعلامیه داد: مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند؛ لذا قوام السلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخست وزیر بماند. اصلا مگر می شد در مقابل امواج عظیم مردم که آیت الله کاشانی راه انداخته بود، مقاومت کرد؛ لذا قوام السلطنه کنار رفت و دوباره مصدق بر سر کار آمد.» (دیدار با مردم کاشان، مورخ 02 / 08/ 1380)

در جایی دیگر در همین باره می فرمایند

«در قضیه ملی شدن صنعت نفت هم باز روحانیون بودند که جلو افتادند. اگر مرحوم آیت الله کاشانی نیود، مطمئن باشید که مسئله ملی شدن صنعت نفت به هیچوجه در این کشور پا نمی گرفت. حالا یک عده به تعبیری که بنده کردم، نمک خوردگان نمکدان شکن هستند؛ نان نهضت ملی را می خوردند، بعد به مرحوم آیت الله کاشانی بدگویی می کنند. در حالی که او جلودار این قضیه بود و اگر او نبود، قطعا مسئله ملی شدن صنعت نفت در این کشور، به جایی نمی رسید.» (در دیدار روحانیون استان سمنان، مورخ 17 / 8 / 1385)

همچنین درباره فاصله گرفتن دولتمردان از علما و روحانیت نیز فرموده اند:

«... در قضیه مشروطه اگر علما نبودند، مشروطیت به وجود نمی آمد و به پیروزی نمی رسید. وقتی هم که غربزده ها و نوچه های انگلیسی در ایران، علمای دین و ش عارهای دینی را کنار زدند، باز استبداد و تسلط و نفوذ خارجی مسلط شد. در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم همین طور بود. تا وقتی روحانیت وسط میدان بود - که مرحوم آیت الله کاشانی یکی از اصلی ترین محورهای این مبارزه بود – ملت در میدان حضور داشت، اما وقتی با سوء رفتارها، کج سلیقگی ها و انحصارطلبیها، دست روحانی روشنفکر و آگاه و شجاعی مثل مرحوم کاشانی کوتاه شد، ملت هم کنار کشید و رؤسای دولت نهضت ملی تنها ماندند؛ لذا دشمن آمد و با آنها هر کار می خواست کرد.» (سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی 14 / 3 / 1381)

در جایی دیگر معظم له به این موضوع صراحتا تاکید نموده و می فرمایند:

«بخش بسیار مهم این ماجرا این است که الان عرض می کنم و این مطلبی است که می خواهم به خصوص جوانان ما به آن توجه کنند. دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیت الله کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفق هم شدند. از سی تیر 1331 که مرحوم آیت الله کاشانی توانست ملت ایران را آن طور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که عوامل امریکا در تهران توانستند مصدق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضد استقلال این کشور و با توطئه دشمنان این ملت، دکتر مصدق مرتب فاصله خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا این که مرحوم آیت الله کاشانی چند روز قبل از ماجرای 28 مرداد نامه نوشت - همه این نامه ها موجود است - و گفت من می ترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همین جا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیت الله کاشانی - وادار می کرد که صحنه ها را پر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در 28 مرداد که کاشانی منزوی و خانه نشین بود - و در واقع دولت مصدق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب ش د که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچی های مأمور مستقیم آمریکا توانستند بیایند و به راحتی بخشی از ارتش را به تصرف در آورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوری محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیست و پنج سال این ملت زیر چکمه های دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکایی ها طراحی آن را گردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین ایتها عبرت است.» (دیدار با مردم کاشان، مورخ 2 / 8 / 1380)

2- نقش و اهمیت حضور مردم در بزنگاه های مهم تاریخ معاصر

معظم له در گفت و گویی که با ایشان در سال 1363 انجام پذیرفته و پایگاه اطلاع رسانی شان آن را بازنشر نموده اند، درباره نقش و حضور مردم در صحنه های حساس سیاسی چنین می فرمایند:

«. .. شما ببینید از سال 29 تا 32 یعنی از سال ملی شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق، این سه سالی که بر کشور ما سه سال و خرده ای که گذشت میدانید یکی از آن دوره های فوق العاده حساس کشور ماست. از لحاظ ارتباط با سیاستهای خارجی، این دوران دورانی است که سلطه قدیمی انگلیسی یک ضربت محکم به او می خورد و خاطرات حکومت ملی، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازی بود به کلی از ذهن ها شسته و زدوده ش ده بود باز در ذهن ها زنده می شود، مردم ما مردم حضور در کوچه و بازارند دیگر، در مشروطیت و در همه قضایا مردم همیشه توی صحنه ها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام کردند، خواستند، عمل کردند، یک چیز عجیبی است. اصلا تاریخچه حضور مردم ما در صحنه، جزو تاریخچه های استثنایی است. روی این هم کسی کار نکرده، اگر مقایسه کنید مردم ما را با ملتهای دیگر از لحاظ تعیین کنندگی مواقف حساس، خواهید دید که ملت ما از آن ملتهای جالبند از این جهت، خب در دوران رضا خانی به کل، اصلا خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر. اصلا مردم هیچ کاره محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضا خان هم مسئله ای نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنه ها حاضر کند. دوران مصدق یعنی دوران حکومت مصدق و از 29 تا 32، به این تعبیر، جزو دوران هایی بود که از این جهت خیلی حساس بود، ضربه به حکومت انگلیس، باز یافتن احساسات مردمی به وسیله خود مردم، و یک نگاه تند به سلطه گران و به خارجیانی که در کار ایران دخالت می کنند، بعد تهدید کردن مقام سلطنتی که مردم از آن آن قدر نفرت داشتند اینها یک حوادث عجیبی است دیگر، یعنی جزو مقاطع کم نظیر تاریخ ماست.»

 در جایی دیگر نیز بر نقش و حضور مردم در این برهه تاریخی تاکید دارند:

«ما یک تجربه مشروطیت را داریم در دوران نزدیک خودمان، و یک تجربه ملی شدن صنعت نفت را در این دو، مردم حضور داشتند، شرکت داشتند؛ عامل پیروزی هر دو نهضت، مردم بودند؛ ولی از مردم جدا شدند. در نهضت مشروطیت، انگلیس ها با مکر و کلک خودشان، با حیله و خدعه خودشان، آمدند بر امواج مشروطیت سوار شدند، مردم و رهبران مردمی را کنار زدند؛ مشروطیت سر از قلدری رضا خان درآورد. در قضیه صنعت نفت و ملی شدن نفت هم در اول دهه 20 شمسی در کشورمان، مردم عامل بودند، مردم مؤثر بودند، حضور آنها موفقیت آور بود؛ لیکن دیری نپایید که از مردم جدا شدند، به مردم پشت گردند؛ کودتای آمریکایی آمد امور را قبضه کرد و کشور را مجددا به استبداد کشاند.» (در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه، 20 / 7 / 1390)

البته معظم له در جایی دیگر تاکید دارند که در این سطح با آن روزها اصلا قابل مقایسه نیست و بحمدالله آگاهی مردم اجازه نخواهد داد که استکبار در این کشور، حوادثی مثل کودتای 28 مرداد را تکرار نماید.

«به دنبال (28 مرداد) کنار زدن روحانیت و ناامیدی مردم و آمدن آمریکا بود که دیکتاتوری سخت و سیاه دوران محمدرضا آغاز شد. امروز می خواهند آن کارها را بکنند. البته مردم بیدارند و امروز آن روزها نیست. امروز، روزی نیست که آمریکا بتواند مثل 28 مرداد، یا انگلیس مثل دوران رضاخان عمل کند. جوانانی که در این کشور برای دفاع از اسلام آماده هستند، این خانواده ها، این پدر و مادرها، این زن و مرد مؤمن و آگاه و غیور، امروز ملتی را تشکیل داده اند که اسوه و نمونه ملتهاست.» (در دیدار اعضای ستادهای نماز جمعه، 5 / 5 / 1381)

3- عدم اعتماد به قدرتهای استکباری و مراقبت از نفوذ و زمینه سازی داخلی ایشان

معظم له در بعد سیاست خارجی کودتای ننگین 28 مرداد بر موضوع عدم اعتماد به قدرتهای استکباری تاکید دارند و می فرمایند:

«... هر ملتی به آمریکا اعتماد کرد، ضربه خورد؛ حتی آن کسانی که دوست آمریکا بودند. حالا در کشور ما دکتر مصدق به آمریکایی ها اعتماد کرد؛ برای اینکه بتواند خود را از زیر فشار انگلیس ها نجات بدهد به آمریکایی ها متوسل شد؛ آمریکایی ها به جای این که به دکتر مصدق که به آنها حسن ظن پیدا کرده بود کمک کنند، با انگلیس ها همدست شدند، مأمور خودشان را فرستادند این جا و کودتای 28 مرداد را راه انداختند. مصدق اعتماد کرد، کتکش را [هم] خورد حتی کسانی که با آمریکا میانه شان هم خوب بود و به آمریکا اعتماد کردند، ضربه اش را خوردند.» (در دیدار دانش آموزان و دانشجویان به مناسبت روز ملی مبارزه با استکبار جهانی، مورخ 12 / 8 / 1392)

ایشان در جایی دیگر در همین باره فرموداند:

«شصت سال است که از 28 مرداد 32 تا امروز در هر موردی که با آمریکایی ها مسئولین این کشور اعتماد کردند، ضربه خوردند. یک روزی مصدق به آمریکایی ها اعتماد کرد، به آنها تکیه کرد، آنها را دوست خود فرض کرد، ماجرای 28 مرداد پیش آمد که محل کودتا در اختیار آمریکایی ها قرار گرفت و عامل کودتا با چمدان پر پول آمد تهران و پول قسمت کرد بین اراذل و اوباش که کودتا را راه بیندازد آمریکایی بود. تدبیر کار را خودشان هم اعتراف کردند، اقرار کردند. بعد هم حکومت ظالمانه پهلوی را سالهای متمادی بر این کشور مسلط کردند، ساواک تشکیل دادند، مبارزان را به زنجیر کشیدند، شکنجه کردند؛ این مال آن دوره است» (در دیدار با فرماندهان و جمعی از کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مورخ 19 / 11 / 1391)

در جایی دیگر تأکید نموده اند

«... جالب این است که بدانید حکومت مصدق که به وسیله آمریکایی ها سرنگون شد، هیچ گونه خصومتی با آمریکایی ها نداشت. او در مقابله با انگلیسی ها ایستاده بود و به آمریکایی ها اعتماد کرده بود: امیدوار بود که آمریکایی ها به او کمک کنند؛ با آنها روابط دوستانه ای داشت، به آنها اظهار علاقه می کرد، شاید اظهار کوچکی می کرد. با این دولت، آمریکایی ها این کار را کردند. این جور نبود که دولتی که در تهران سر کار است، یک دولت ضد آمریکایی باشد؛ نه، با آنها دوست بود، اما منافع استکباری اقتضا کرد، آمریکایی ها با انگلیس ها همدست شدند، پول ها را برداشتند آوردند این جا و کار خود را کردند. عنصر اصلی کودتا در تهران، یک فرد آمریکایی بود اسمش هم معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم کاملا اطلاع دارم، در کتابها هم نوشته اند. بعد که کودتا را به ثمر رساندند و شاه را که فرار کرده بود، به این جا برگرداندند، شدند همه کاره کشور؛ یعنی زمام اختیار کشور را در دست گرفت.» (در دیدار دانش آموزان و دانشجویان، مورخ 10 / 8 / 1391 در آستانه روز ملی مبارزه با استکبار جهانی)

در جایی دیگر معظم له به کارسازی قدرتهای استکباری و راه نفوذ ایشان اشاره می فرمایند:

«... من چهار نمونه را از تاریخ نزدیک خودمان - تاریخ صد سال پیش به این طرف - به شما عرض کنم. این چهار نمونه به ما نشان می دهد که وقتی یک قدرت بیگانه بر دستگاههای سیاسی و فرهنگی یک کشور مسلط شود، بر سر آن کشور و آن ملت چه می آید... (یک نمونه، نمونه مشروطیت است... نمونه دوم، خود حکومت رضا خان است... نمونه سوم، نمونه شهریور 1320 است) بعد، نمونه چهارم پیش آمد. و آن مرداد سال 1332 هجری شمسی بود. بعد از آن که حکومت مصدق را سرنگون کردند. البته قبلا مرحوم آیت الله کاشانی را با ترفندهای خودشان منزوی کردند، کنار زدند و با بی تدبیری هایی که انجام گرفت کنار گذاشتند - باز سر کار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، کودتای 28 مرداد را به وجود آورند و محمدرضا را که از ایران فرار کرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حکومت دیکتاتوری سیاه پهلوی ادامه پیدا کرد. این چهار مقطع است؛ اینها همه عبرت انگیز است.» (در اجتماع بزرگ مردم قم، 14 / 7 / 1379)

معظم له در همین باره توضیحات مفصل تری در جایی دیگر دارند:

«...من اخیرا شنیدم که اسناد سازمان سیا در خصوص نقش آن سازمان در مطبوعات قبل از 28 مرداد منتشر شده است. البته من خودم آن را ندیدم؛ اما آنچه که نقل کردند، بسیار جالب است. نشان میدهد که چه روزنامه هایی با پول و هدایت و تغذیه سازمان سیا برای زمینه سازی کودتای 28 مرداد در همین تهران پخش می شد. البته در جاهای دیگر هم نمونه هایش را دیده ایم: در شیلی دوران سالوادور آلنده، یکی از نقش های مهم را روزنامه ها داشتند؛ برای این که حکومت دو ساله آلنده را ناموفق جلوه دهند و تمام افکار را علیه او بسیج کنند و بالاخره آن بالا را بر سرش بیاورند. البته آن روز کسی اعتراف نکرد، اما بعد همه فهمیدند که چه کسانی بوده اند و آنهایی که بر سر کار آمدند، انگیزه هایشان چه بود و از کجا دستور گرفته بودند و آنهایی که زمینه سازی کردند، چه کسانی بودند. نمی شود صبر کرد تا فاجعه اتفاق بیفتد، بعد آن را کشف بکنیم. امروز باید دید و با چشم باز حرکت کرد.» (در پرسش و پاسخ با دانشجویان در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر، مورخ 9 / 12 / 1379)

در جایی دیگر با تاکید بر همین موضوع و اشاره به اسناد ترجمه شده میفرمایند:

«... چند روز پیش سندی از اسناد منتشر شده وزارت خارجه آمریکا درباره جریان کودتای 28 مرداد را ترجمه کرده و برای من آوردند... آنهایی که خودشان دست اندر کار این جریان بودند، این اسناد را نوشتند و برای وزارت خارجه و سازمان سیا فرستادند. این اسناد متعلق به امریکایی هاست. البته عملیات، بین آمریکایی ها و انگلیسی هامشترک بوده که در این گزارش کاملا منعکس شده است. آن بخش مورد توجه من این است: «کیم روزولت» می گوید وقتی ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پر از مقاله هایی که نوشته شده بود و باید ترجمه می شد و در روزنامه ها به چاپ می رسید، و نیز کاریکاتورهایی را با خودمان آوردیم؛ شما فکرش را بکنید، دستگاه سی. ای. ای آمریکا برای ساقط کردن حکومتی که با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تأمین نمی کرد، حکومتی که به آراء مردم متکی بود - برخلاف همه حکومت های دوران پهلوی، این یک حکومت ملی بود که قانونی و با آراء مردم بر سر کار آمده بود - تحت عنوان این که ممکن است پشت پرده آهنین ش وروی برود، از همه ابزارها - از جمله از ابزار هنر - علیه ان استفاده کرد. البته آن روز کاریکاتوریستی که هم به درد اینها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گیرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان کاریکاتورهای آماده را آورده بودند. در آن اسناد آمده است که ما به بخش هنری سازمان سیا سفارش کردیم که این چیزها را تهیه کند.» (در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر، مورخ 1 / 5 / 1380)

البته ایشان همچنین بر سکوت جامعه روشنفکری در این برهه از زمان نیز اشاره می فرمایند:

«... بعد از 28 مرداد، از لحاظ نشان دادن انگیزهای یک روشنفکر در مقابل یک دستگاه فاسد، سکوت عجیبی در فضای روشنفکری هست. خیلی از کسانی که در دهه 20 مورد غضب دستگاه قرار گرفته بودند، در دهه 20 به همکاران مطیع دستگاه تبدیل شدند؟ آل احمد در کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران»، از همین روشنفکری دهه 30 حرف می زند. آل احمد این کتاب را در سال 43 شروع کرده، که تا سال 47 ادامه داشت. سال 47 که آل احمد به مشهد آمد، ما ایشان را دیدیم. به مناسبتی صحبت از این کتاب شد، گفت: مدتی است به کاری مشغولم بعد فهمیدیم که از سال 43 مشغول این کتاب بوده است. او از ما در زمینه های خاصی مطالبی می خواست، که فکر می کرد ما از آنها اطلاع داریم، آن جا بود که ما فهمیدیم او این کتاب را می نویسد. این کتاب بعد از فوتش منتشر شد. یعنی کتابی نبود که در رژیم گذشته اجازه پخش داشته باشد؛ کتاب صد درصد ممنوعی محسوب می شد و امکان نداشت پخش شود... در جریان مسائل عظیم کشور، روشنفکران با همین خصوصیات حضور داشتند، اما در حاشیه. در قضیه 28 مرداد، هیچ مبارزه حقیقی از جانب روشنفکران صورت نگرفت. البته 28 مرداد نسبت به زمان ما، خیلی قدیمی و دور از دسترس است، لیکن شدت عمل رژیم پهلوی در قضیه 28 مرداد، با روشنفکرانی که احیانا به دکتر مصدق با نهضت ملی علاقه ای هم داشتند، کاری کرد که به کل کنار رفتند و هیج مبارزه حقیقی از طرف مجموعه روشنفکر صورت نگرفت؛ در حالی که وظیقه روشنفکری ایجاب می کرد که به نفع مردم و به نفع آینده آنها وارد میدان شوند، شعر بگویند، بنویسند، حرف بزنند و مردم را روشن کنند، اما این کارها انجام نگرفت.» (در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، مورخ 22 / 2 / 1377)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان