ماهان شبکه ایرانیان

ماجرای ۲۸ ایرانی که لشکر بعثی را ناکام کردند

ارتش صدام از همان اول جنگ، روی اشغال شهرهای چون سوسنگرد، خرمشهر و آبادان متمرکز بود. لحظه به لحظه فشار می‌آورد. اما مدافعان ایرانی با تلاش خود طرح‌های دشمن را عقیم می کردند.

به گزارش مشرق، 28 آبان ماه 1359 سالروز آزادسازی شهر سوسنگرد توسط رزمندگان اسلام است. این عملیات با فرماندهی شهید چمران انجام شد. اما قبل از عملیات سوسنگرد اتفاق‌هایی رخ داد و دلاوری‌هایی انجام شد که زمینه بازپس‌گیری نهایی سوسنگرد شد. 

حزب بعث عراق با همه امکانات خود در 6 مهرماه سال 59، سرانجام توانست مقاومت جان برکفان پاسداران و نیروهای ژاندارمری را بشکند و وارد شهر سوسنگرد شود اما ایران، غیور مردانی مانند سردار شهید علی غیور اصلی داشت که با حداقل امکانات در چهار روز بعد درست در 10 مهر توانست شهر را بازپس بگیرد. 

اما نیروهای عراقی بیکار ننشستند و با حملات مجدد که از 17 مهر آغاز شد، توانستند در 21 مهر بُستان را اشغال کرده و در 24 آبان دوباره سوسنگرد را اشغال کنند اما 2 روز بعد یعنی در 26 آبان رزمندگان ارتش، سپاه و ستاد جنگ‌های نامنظم (گروه شهید چمران) به کمک محاصره‌شدگان آمدند و بار دیگر شهر را در 28 آبان آزاد کردند.

ما در گفتوگو با محمد معینی که از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس است، روایت رسمی نپرسیدیم بلکه از او از مشاهداتش را پرسیدیم. او آبان ماه را از روزهای سخت شهر سوسنگرد می‌داند و جنایت رژیم بعثی را آن اندازه می‌داند که زبان از بیان آن قاصر است. 

آبان ماه سال 1359 شرایط سختی بر جبهه‌ها حاکم بود شما یکی از رزمندگانی هستید که  در طول 8 سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشتید، از روایت‌هایی برایمان بگویید که در تاریخ نگاری رسمی دفاع مقدس نیامده است و شما به عنوان یکی از رزمندگان آنها را مشاهده کردید؟

روزهای 25 تا 28 آبان ماه 1359 روزهای سخت و خونباری برای سوسنگرد بود.

آیا تمرکز دشمن در این روزها فقط روی سوسنگرد بود یا همه خوزستان در تیررس دشمن قرار داشتند؟

نه فشار و قدرت نظامی عراق برای تصرف استان خوزستان بود. برای تصرف شهرهای دیگر خوزستان تیپ‌های متفاوت عراق تقسیم وظایف انجام دادند. حملات سنگین و حساب شده بود به طور مثال در  روز 27 آبان 59 ایام عاشورای حسینی، نمازگزاران حسینیه آبادان مورد اصابت گلوله‌های واحد توپخانه عراق قرار گرفت و جمع زیادی نیز به شهادت رسیدند. آن روز بیش از 300 نفر به شهادت رسیدند و تعداد زیادی هم مجروح شدند. البته بعدها با توجه به اسناد عراقی‌ها، فرمانده آتش بارهای توپخانه، سرنوشت تلخی پیدا کرد.

برگردیم به فضای سوسنگرد که شما در آن حضور داشتید. 24 آبان که رژیم بعث سوسنگرد را بار دیگر به اشغال درآورد جنایت‌های بیشماری انجام داد در این زمینه توضیح دهید؟ 

بله. جنایت‌ها آنقدر بیشمار بود که زبان از بیان آن قاصر است. از جمله کشتار عمومی مردم سوسنگرد، قتل عام بی‌رحمانه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای ژاندارمری و قتل عام بیماران بیمارستان و تجاوز به خواهران و زنان مسلمان و جنایت‌های دیگر. به مناسبت حوادث آن روز سوسنگرد، سپاه خوزستان طی اطلاعیه‌ای ضمن تشریح اوضاع برخی از جنایات انجام گرفته توسط نیروهای عراقی، روز های 25 و 26 آبان را عزای عمومی اعلام کرد. 

جنایت دشمن در سوسنگرد آنچنان غیرانسانی بود که در خطبه‌های امام جمعه تهران آیت‌الله خامنه‌ای گوشه‌ای از آن را برای مردم تشریح کرد. آقا فرمود: در سوسنگرد مردم مسلمان و مومن طی چند روز اشغال سوسنگرد، طعم تلخ بی‌رحمی و سفاکی دشمن را چشیدند. من در بازدید از سوسنگرد شنیدم، دشمن خونخوار سفاک و ناجوانمرد در همان چند ساعتی که در سوسنگرد بودند به نوامیس مردم تعرض کردند. آن‌ها جوانی را مقابل چشم پدر و مادرش کشتند و روی جسد جوان نفت ریخته و آتش زدند و...

در ایام ماموریت در سوسنگرد، از مردم و اهلی سوسنگرد شرح وقایع دردناکی شنیدم که زبان از شنیدنش عار دارد.

گزیده ای از اطلاعیه سپاه چنین است: مردم مسلمان ایران به خدای حسین سوگند، بار دیگر حماسه یاران کربلا در تاریخ انقلاب خونین ما احیا شد. دژخیمان یزیدی، شهر سوسنگرد را مورد حمله قرار دادند. و یاران راستین خمینی تا لحظه شهادت همچنان مقاومت می‌کنند. خون فواره می‌زند و سرزمین اسلام را سرخ فام می‌کند. مردم  ماه محرم است و ماه خون است و شهادت! و....

با توجه به روزهای سخت و خونبار برای خوزستان به خصوص برای شهرهای دزفول، سوسنگرد، هویزه و آبادان و خرمشهر لازم است مروری کوتاه بر این حوادث داشته باشیم.

از هفته اول جنگ تا عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر (سوم خرداد 1361) جنایات بعثی‌ها بارها تکرار شده است. چراکه تصرف خوزستان به لحاظ ویژگی‌های استراتژیکی خاص می‌توانست بخش مهمی از اهداف عراق را در تهاجم تحمیل کند. ارتش عراق سه هدف را در نظر داشت: تسلط بر اروند رود، تسلط بر خوزستان و مهم‌تر از این سرنگونی جمهوری اسلامی ایران.

ارتش صدام از همان اول جنگ روی اشغال شهرهای چون سوسنگرد، خرمشهر و آبادان متمرکز بود. لحظه به لحظه فشار می آورد. اما مدافعان ایرانی با تلاش خود طرح های دشمن را عقیم می کردند.

تداوم مقاومت مدافعان در جبهه سوسنگرد، خرمشهر و آبادان توان زیادی از دشمن گرفت و اشغال این شهرها را به تاخیر انداخت و خسارات فراوانی را به دشمن وارد کرد. مدافعان و رزمندگان اسلام در این مدت کوتاه، 300 عملیات نفوذی را به رهبری شهید چمران و سپاه خوزستان و لشکر 92 زرهی ارتش و نیروهای ژاندارمری و سایر مدافعان مردمی انجام دادند.

در این مرحله بیشتر فشار دشمن بر اشغال آبادان متمرکز بود. صدام امیدوار بود با چند عملیات برق آسا به ساحل شمالی اروندرود برسد. اما فرمان شکست حصر آبادان از سوی امام در 14 آبان 59 تلاش ارتش عراق را عقیم گذاشت.

هر چند اجرای این فرمان به دلیل عدم هماهنگی رئیس جمهور وقت با تاخیر روبه رو شد، ولی آبادان را از سقوط نجات داد. با شایعه سقوط اهواز، این جمله تکان دهنده امام که : مگر جوانان اهواز مرده‌اند! موجب نجات خوزستان شد.

برای اینکه مخاطبان شرایط آن روز جبهه‌ها را بهتر درک کنند کمی به توصیف شرایط جبهه‌ها می پردازم. آن روزها شهر اهواز خالی از سکنه بود آن‌هایی که امکان رفتن داشتند، رفته بودند تمام خانه‌ها و خیابان‌ها و مغازه‌ها خالی از سکنه بود.

شهرها اهواز مرکز استان به آن بزرگی خالی از سکنه بود، گویی در خیابان‌ها پرنده پر نمی‌زد. شهر به خاطر ترس از ستون پنجم در سکوت کامل بود. فقط مدرسه‌ها و دبیرستان‌ها و مساجد مملو از نیروی اعزامی از تهران و شهرستان‌ها بود.

آنان برای حفاظت از شهر و تکمیل دوره خود برای اعزام به جبهه آمده بودند. مدرسه‌ها در اصل پایگاه نظامی بود. در قسمت فقیرنشین شهر، مردم بی‌بضاعتی که امکان رفتن نداشتند به چشم می‌خوردند و صدای توپ و خمپاره دشمن در داخل شهر و خیابان‌ها می‌پیچید و خانه‌های مردم را تخریب می‌کرد. تمام خیابان‌ها و جوی‌ها سنگر بندی شده بود. شهر اهواز هر لحظه آماده دفاع از تهاجم دشمن در داخل شهر بود. شهر هر لحظه با صدای غرش مهیب توپ خانه‌ای، ویران می‌شد.

یادم نمی‌رود ماه محرم بود شب‌ها گروه‌های اعزامی از همه جای ایران برای عزاداری به هم می‌پیوستند و دسته سینه زنی در خیابان‌ها راه می‌افتاد. هر لحظه صدای زوزه توپ می‌آمد همه زمین‌گیر می‌شدند و بعد از رد شدن انفجار و ترکش بچه‌ها می‌ایستادند و به سینه زنی ادامه می دادند. این نوحه را همه بچه‌ها باهم می‌خواندند در صورتی که برخی از آنان کفن برتن داشتند و سینه می‌زدند. هیچ زمان از خاطرم نمی‌رود این بیت را که تکرار می‌کردیم:

کفن بدوز بهر تنم مادرم
مگر عزیزتر ز علی اکبرم
به گفته روح خدا رهبرم
روانه جهاد با کافرم

 ما آن روز عاشورای سال 61 را می‌دیدیم، بریدن دست‌ها و پای قطع شده که انگار عاشورا تکرار می‌شد. گروه امداد و نجات که جزوی از دسته عزادار بودند، زخمی‌ها و شهدا را جمع می‌کرد و دسته‌های سینه زنی به راه خود ادامه می‌داد. 

هواپیماهای دشمن هر نیم ساعت به طور دسته جمعی شهر را مورد حمله قرار می‌دادند. لشکر 92 زرهی اهواز تانک‌های خود را در خیابان‌های تنگ و کوچه‌ها به حالت آماده باش نگهداری می‌کرد. حتی در آماده باش اعضای لشکر از آموزش دادن بسیجیان هم کوتاهی نمی‌کردند. از هر طرفی کمک درخواست می‌شد تانک به همان سو حرکت می‌کرد. تانک‌ها ناچار بودند به سرعت موضع خود را عوض کنند. چون عوامل دشمن (ستون پنجم) به شدت فعال بود. اطلاعات شهر اهواز را به دشمن گزارش می‌کردند. در واقع گرای مدارسی که نیروها در آن مستقر بودند به دشمن می‌رساندند و براساس این اطلاعات توپ‌های دوربرد عراق از چند سوی با سلاح‌های مختلف پیوسته، شهر را گلوله باران می‌کرد. برخی خبرها حاکی از این بود که  خمپاره‌های 60 و 81 از عناصر خود فروخته (ستون پنجم) است که با امکانات دشمن در داخل اهواز مستقر بودند و چون افراد بومی هستند، مناطق را به خوبی می‌شناختند.  حتی در روز 27 آبان اطلاعات حسینیه آبادان را موقع نماز به دشمن گزارش کرده بودند. این حسینیه با حمله دشمن ویران شد. 

سخن تکان دهنده امام در روحیه رزمندگان اسلام چه تاثیری گذاشت؟

سخن تکان دهنده و حماسی امام به گوش فرماندهان و مسئولان سپاه خوزستان رسید. آن زمان شمخانی فرمانده وقت سپاه خوزستان بود. نیروی‌های باقیمانده سپاه را جمع‌آوری کرد که کمتر از یک ستون 27 نفره بودند.

شمخانی در سخنانی مهیج چنین گفت: «برادران زمانه مرگ و فداکاری فرا رسیده است، از چی می‌ترسید ما سالیان درازی خطاب به امام حسین (ع) می‌گفتیم یا لیتنا کنا معک .....

این جملات که قرن‌ها از سوی پدران ما و خود ما به عنوان یک آرزو تکرار می‌شد امروز زمان جامعه عمل پوشیدن آن فرا رسیده است امروز ما به امام حسین(ع) تاسی کرده  و چشم خود را می‌بندیم. هر که می‌خواهد بماند و هر که می‌خواهد برود.»

حتی برای مقابله با دشمن به تعداد 27 نفر اسلحه کلاش نداشته و چند آرپی جی هم بیشتر نبود. اما وقتی چشم‌ها گشوده شده هیچ کس نرفته بود! با فرا رسیدن شب، تعداد مدافعان به  28 نفر رسید، یک دسته رزمی به فرماندهی برادر علی غیور اصلی تشکیل شد و نیروها با ماشین به  سه راه حمیدیه و نزدیک دشمن منتقل شدند.  

خط دفاعی دسته رزمی از سه راه حمیدیه تا گل بهار به طول 1400 متر ادامه داشت. رزمندگان به طور زوجی به فاصله 100 متر در غرب جاده سوسنگرد در مقابل دشمن مستقر و خط را پوشش دفاعی دادند.

در این منطقه لشکر 9 زرهی عراق در شرق جاده سوسنگرد و اهواز مستقر بود. در حالی که هیچ گونه سنگر قابل اعتمادی وجود نداشت که نیروها را از تیر مستقیم دشمن محفوظ نگه دارد. وقتی گاوهای رها شده در خیابان از نزدیک سنگر عبور می‌کردند سنگر روی سر رزمندگان آوار می‌شد. رزمندگان در شرایط سختی قرار داشتند نه غذای گرمی، نه آب خوردنی، نه جای استراحتی.

جیره غدایی رزمندگان مقداری کشمش، نخود و خرما بود. حتی آب خوردن وجود نداشت. یک روزی تعدادی تخم مرغ به همراه جیره رسید اما بچه‌ها ظرف نداشتند تا آن را بپزند. فرمانده دید بچه‌ها نمی دانند چگونه تخم مرغ درست کنند گفت: «نبینم از کلاه آهنی برای آب‌پزکردن استفاده کند». رزمندگان فهمیدند می‌توانند از کلاه آهنی استفاده کنند و تخم مرغ را آب پز کنند.

رزمندگان در کمین نشستند و دو دستگاه بی سیم اول و آخر خط را پوشش ارتباطی می داد. و دستورات لازم را به بچه ها اعلام می کرد بچه ها گوش به فرمان در کمین بودند.

در ساعت 4 بامداد رمز عملیات  اعلام شد و دسته با شلیک آرپی جی عملیات را آغاز کرد. تقریبا 5 آرپی جی 7 در دسته وجود داشت. آرپی جی زن‌ها در ابتدا و انتها و وسط به فاصله مناسب آرایش گرفته و دسته را پوشش می‌دادند و بقیه کلاش داشتند.

و در پی آن تمامی رزمندگان به سوی دشمن آتش گشودند و نیروهای دشمن را مورد هدف قرار دادند. عراقی‌ها که انتظار این تک خردکننده را نداشتند سرآسیمه پا به فرار گذاشتند و تانک‌های خود را رها کردند. منطقه به علت باران شدید، گل آلود و باتلاقی شده بود و عراقی‌هایی که از تانک بیرون آمده بودند و فرار می‌کردند با اسلحه کلاش شکار می‌شدند.

رزمندگان تا منطقه «گل بهار» دشمن را تعقیب کردند و بقیه تعقیب را بالگردهای هوانیروز ارتش برعهده داشت. از زمین هم  تیپ  3 زرهی لشکر 92 اهواز مستقر در پادگان حمیدیه دشمن را  تعقیب کرده و وارد سوسنگرد شدند.

سوسنگرد تحت تصرف گروهک خلق عرب بود و بخشدار و فرماندار آن توسط عراق، تعیین شده بود. آن‌ها پرچم عراق را در فرمانداری شهر سوسنگرد که به نام «خفاجیه» تغییر نام داده بود، برافراشته بودند. عوامل خلق عرب بعد از بازپس گیری سوسنگرد توسط رزمندگان اسلام، دستگیر و تحویل دادگاه شدند.

پرچم عراق پایین کشیده و پرچم سه رنگ ایران اسلامی برفراز شهر سوسنگرد به اهتزاز درآمد. در ادامه تعقیب رزمندگان به بوستان وارد شده و شهر را از عوامل دشمن پاک سازی کردند. برای اولین بار نیروهای دشمن در این محور 90 کیلومتر عقب نشینی کرده و در واقع بوستان نیز آزاد شده بود.

اگر چه در اول عملیات شبیخون هیچ گونه تلفات جانی پیش نیامد، ولی در ادامه عملیات 4 نفر به شهادت رسیدند. از جمله برادر مراد اسکندری، از بچه‌های منطقه فقیر نشین حصیر آباد که به دلیل سبک بستن قطارهای فشنگ به سینه و پشت، به زاپاتا معروف شده بود، هنگامی که قصد آوردن یک تانک به گل نشسته عراقی را داشت، به محض ورود به تانک با تله‌ای که نیروهای دشمن در آن کار گذاشته بودند، شهید شد. فرمانده عملیات، برادر غیور اصلی، نیز هنگام بازگشت به سوی اهواز به شهادت رسید.

نتیجه عملیات غیور اصلی باعث شکسته شدن محاصره اهواز شده بود. از دیگر نتایج این عملیات عقب راندن دشمن تا 90 کیلومتری، آزاد سازی سوسنگرد و بوستان، پاک سازی سوسنگرد از عوامل دشمن و تلفات سنگین واراده به دشمن و تشکیل اولیه گردان قدس 1354 زرهی است.

گزارش‌های مفصل این عملیات از قول راوی‌های که در آن عملیات زنده ماندند و اسناد و مدارک و اعلامیه‌های آن موقع در روزنامه‌های وقت و مرکز اسناد دفاع مقدس موجود است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان