طرح مسئله
روش مقایسه ای و انقلاب سیاسی مفاهیم دوگانه کلیدی مقاله حاضراند که بررسی اجمالی هریک از آنها زمینه های درک ذهنی پیام و ایده این مقاله را فراهم می آورد، علاوه بر آن، بررسی های مفهومی به سه دلیل پرهیز از اشتراک لفظی (مانند کلمه شیر)، آگاهی از تحول مفهومی (مانند تغییرات معنایی کلمه سیاست در طول تاریخ) و دوری از اشتباه ناشی از چرخش های زبانی در قاموس مدرنیسم اجتناب ناپذیر است. (گلدستون، 1387: 94)
الف) روش مقایسه ای: مطالعه تطبیقی، یکی از مرسوم ترین راه ها برای بررسی رویدادهای سیاسی است که در آن پژوهشگر با کنار هم قراردادن موارد مشابه و متفاوت یک یا چند حادثه، درپی سنجش اعتبار و یا درستی مؤلفه های سازنده هریک است البته، مقایسه در حوادثی میسرتر است که نه چندان از هم دور و نه چندان به هم نزدیک یا به بیانی دیگر، نه کاملاً بیگانه از هم و نه کاملاً مشابه به هم اند. چنین مطالعاتی سابقه دراز در شرق (مانند شیخ طوسی در کتاب الخلاف) و غرب (مانند مونتسکیو در روح القوانین) عالم دارد از آن رو که کاوش های تطبیقی در سیاست و جامعه به مفهوم اشتراک گذاری تجربیات سیاسی یک فرد یا گروه یا جامعه به افراد، گروه ها و جوامع دیگر است و آن، امکان شناخت دقیق حوادث و وقایع و پرهیز از محدودنگری و تک بعداندیشی را فراهم می آورد، براین اساس، تطبیق یا مقایسه دو انقلاب بهمن ایران و انقلاب ژانویه مصر تنها در صورتی به ما در شناخت آن دو مدد می رساند که مقایسه آن دو در چند بخش زمینه ها، فرایند، ماهیت و برآیند صورت گیرد. (قوام، 1373: 43)
ب) مفهوم انقلاب: در قرن شانزده میلادی، کلمه انقلاب، نخست در علم اخترشناسی به کار رفت که در آن، به معنای حرکت دورانی منظم و قانون مند ستارگان بود اما از قرن هفده میلادی به بعد، واژه انقلاب، به معنای دگرگونی سیاسی مورد استفاده قرار گرفت که البته برخی این نوع دگرگونی ها را نامشروع (مانند ماکیاولی) و عده دیگر آن را مشروع (چون لاک) می دانستند اما زمانی که انقلاب به معنای انتقال از عصر کشاورزی به دوره صنعتی به کار رفت، به عنوان پدیده ای مشروع پذیرفته شد (آرنت، 1361: 36) و این معنا از انقلاب، خود را در انقلاب فرانسه و پس از آن، تثبیت کرد. هگل نیز، انقلاب را پدیده ای می دانست که خیرش، بیش از شرش است. مارکس با طرح ماتریالیسم تاریخی، انقلاب را حاصل پیروزی نیروهای در حال رشد بر گروه های کهنه قلمداد کرد که به زعم مارکسیست ها، این مفهوم از انقلاب، در انقلاب 1917 روسیه به بار نشست. (کاپلان، 1375: 315) تعریف امروزی از انقلاب را می توان بر پایه دو تعریف از ساموئل هانتینگتون و شهید مرتضی مطهری توضیح داد. هانتینگتون تغییر سریع و بنیانی در ارزش های مسلط، نهادهای سیاسی، ساختارهای اجتماعی، قالب های رهبری، فعالیت های حکومتی توأم با خشونت را انقلاب دانسته است. (هانتینگتون، 1370: 76) این تعریف، بر تغییر خشونت آمیز نظام سیاسی، اجتماعی و... از سوی مردم در درون مرزهای یک کشور تأکید دارد. مطهری انقلاب را یک مفهوم اجتماعی می دید که معنای دگرگون شدن جامعه از بیخ و بن را تصویرسازی می کند. این دگرگونی برای درهم ریختن نظم حاکم، با شدت، سرعت و خشونت قرین است. ازاین رو، انقلاب با برخورداری از ویژگی هایی چون ارادی، متعالی و انکاری، وضع و نظم موجود را برای نیل به وضع و نظم مطلوب، خراب می کند. (مطهری، 1382: 110)
ج) مفهوم اسلام: دو کشور ایران و مصر مسلمان اند و در پرتو عقاید اسلامی در پروسه های انقلابی قرار گرفتند. اسلام در اصطلاح به چهار معنا به کار می رود: اول: هر فردی که وحی الهی را بپذیرد، مسلمان است و این عمل او، اسلام است، خواه آن فرد، یهودی باشد یا مسیحی و یا زرتشتی. مسلمان در این معنا، انسانی است که با عقل و اختیار خویش، یک شریعت وحیانی را پذیرفته است. (نصر، 1382: 31) دوم: اسلام به معنای تسلیم همه مخلوقات هستی در برابر شریعت و قوانین الهی است. این قوانین، تخلف ناپذیرند و در اصطلاح، قوانین طبیعت خوانده می شوند. سوم: اسلام، عمل انسانی است که همانند طبیعت، همه لحظات زندگی شان را بر طبق ناموس و قوانین الهی به سر می برند اما آگاهانه و به اختیار خویش چنین می کنند. چهارم: به معنایی خاص تر، اسلام آخرین شریعت الهی است که در حدود چهارده قرن پیش به وسیله پیامبر اکرم’ به مردم ابلاغ شد. (طباطبایی، 1417: 16 / 193) اسلام در این معنا، اسلام، بر شریعت پیامبر خاتم’ اطلاق می شود. (ابراهیم، 1998: 1 / 102)
علامه طباطبایی با قائل شدن مراتبی برای اسلام، به گونه ای دیگر، اسلام را در اصطلاح معنا بخشیده است. مرتبه اول، پذیرفتن ظاهر اوامر و نواهی خدا است که به معنای جاری کردن شهادتین است چه در قلبش بپذیرد یا نه.عدم پذیرش این مرتبه، موجب کفر است. (حجرات / 14) امام صادق(ع) فرموده اند: «اسلام آن است که به زبان شهادت دهی که معبودی جز خدا نیست، و نیز، نبوت و رسالت رسول خدا’ را تصدیق نماید». (کلینی، 1401: 2 / 25) مرتبه دوم، تسلیم و انقیاد قلبی نسبت به خواست خدا و رسولش است «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِک هُمُ الصَّادِقُونَ: مؤمنان تنها آنهایند که به خدا و رسولش ایمان آورده و سپس، تردید نکردند و با اموال و نفوس خود، در راه خدا جهاد نمودند، اینها، همان هایی هستند که در دعوی خود صادقند ». (حجرات: 15) مرتبه سوم، به معنای آدمی است که چنان خدا را بندگی می کند، که گویی او را می بیند و یقین دارد که خدا او را می بیند. مرتبه چهارم، انسان درحالی که تسلیم خدا است، عنایت ربانی شامل حال او می گردد و برای او مشهود می شود که ملک، تنها برای خداست و غیر او، مالکی نیست.
مقایسه انقلاب های ایران و مصر
ایران و مصر دو کشور مسلمان اند اما یکی شیعه و دیگری سنی. به تجربه آموخته ایم مؤلفه ها و شاخصه های انقلابی در عالم تشیع و تسنن متفاوت اند، بخشی از این تفاوت ها به امام و حاکم جامعه برمی گردد. درواقع، مخرج مشترک صفات حاکم اسلامی در دو اندیشه شیعی و سنی، علم و عدالت است ولی تفاوت های بنیادی هم در این زمینه بین آن دو به چشم می خورد. از نگاه ابن جماعه از اندیشمندان به نام اهل سنت، هرگاه زمانه از امام واجد شرایط خالی باشد و کسی که واجد شرایط رهبری و حاکمیت نیست، به زور و به وسیله سربازان و بدون بیعت به قدرت دست یابد، امام است و اطاعتش لازم. شاید ابن جماعه این اندیشه اش را از عبدالله، پسر خلیفه دوم، به عاریت گرفته که می گفت: «ما همواره در کنار شخص غالب هستیم (نحن مع من غلب)». اهل سنت حتی پا را از این فراتر می نهند و می گویند: «هرکس زور و قدرتش بیشتر، اطاعتش واجب تر است (من اشتدت و طاعه وجبت طاعته)» چون در این صورت است که حاکم و رهبری می تواند نظم را در میان مسلمانان استوار سازد اما چه اتفاقی افتاده است که مسلمانان سنی مصر دست به انقلاب زده اند؟ واقعیت آن است که: طی یک قرن اخیر، به پیشگامی سیدجمال الین و امام خمینی(ره) از اندیشمندان شیعه و چهره هایی چون عبده و سید قطب از اهل سنت، اندیشه سیاسی سنی در زمینه های مختلف به اندیشه سیاسی شیعی نزدیک تر شده است. مثلاً، اهل سنت دیروز، اجتهاد را نمی پذیرفت و عمل به سنت را برای اداره جامعه کافی می دید ولی امروز، لزوم توجه به اجتهاد در اندیشه سیاسی اندیشمندان متأخر سنی به چشم می خورد که عوامل مهم در انقلابی گری شده است. (داستانی پیرکی، 1385: 56)
1. رهبری واحد و فرهمند: رهبری، شاخصه ای بی بدیل در انقلاب اسلامی از شکل گیری و پیروزی تا تثبیت و تداوم آن بوده است. بی هیچ تردیدی نارضایتی شدید مردم از رژیم پهلوی، آرزوی مردم برای تأسیس حکومت (جمهوری) اسلامی و آمادگی آنان برای فداکاری و ایثارگری، بدون رهبری بسیج گر امام خمینی(ره) منجر به انقلاب اسلامی نمی شد. امام خمینی(ره) نقش های متفاوت و در عین حال مکملی را در بسیج منابع در سه مرحله نهضت اسلامی، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایفا کرده است.رهبری او براساس معنای لغوی کلمه رهبری از چند خصلت راهنمایی، هدایت گری، پیشوایی و بسیج گری برخوردار بود، وی مصداق بارز کسی بود که گروهی را در راستای دستیابی به اهداف مشترک هدایت کرد و از قدرت جهت دهی و بسیج دیگران به منظور دستیابی به هدف خاص بهره داشت. (نای، 1387: 15) رهبری امام خمینی(ره) بر پایه قواره مفهومی رهبری در انزوا شکل نگرفت؛ بلکه او همواره پیروان آشکاری را بسیج کرده است و رابطه عاطفی - معنوی ویژه ای که از جایگاه مذهبی او حکایت می کرد، بین او و هوادارانش وجود داشت به گونه ای که پیروان او با رغبت و انگیزه کامل، اجرای فرامین و دستوراتش را برخود واجب می دانستند. در اسلام وجود این رابطه، رهبر را مستحق مقام و منصب امام و ولی می کند. منشأ این ولایت یا مشروعیت الهی موجب می شد پیروان در اطاعت از ولی به مثابه تکلیف و وظیفه دینی تبعیت کنند و به او عشق بورزند. (مطهری، 1372: 70)
تاریخ معاصر ایران شهادت می دهد که روحانیونی توانسته اند راهبری مردم را با توفیق و پیروزی همراه سازند که از دو صفت مرجعیت مذهبی و مرجعیت سیاسی برخوردار شده اند. مرجعیت مذهبی و سیاسی یعنی دستیابی به عالی ترین مقام مذهبی و سیاسی و پذیرش قلبی آن توسط اکثریت مردم، از این حیث، رهبران روحانی تاریخ معاصر، سه دسته اند. رهبرانی که تنها به مرجعیت مذهبی اکتفا کردند و گامی برای احراز مرجعیت سیاسی برنداشتند یا ناتوان در دستیابی به آن بوده اند و یا میلی به نیل بدان از خود نشان ندادند. آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی و آیت الله بروجردی دو مثال برجسته از این دسته اند. این به آن معنا نیست که آنان اعتقادی به دخالت در سیاست نداشته اند بلکه شرایط را برای ورود به سیاست مناسب تشخیص نداده اند.گروه دیگر از روحانیون، بدون دستیابی به مرجعیت مذهبی، تنها مرجعیت سیاسی را در اختیار گرفتند. آیت الله مدرس و آیت الله کاشانی چهره های برجسته این بخش اند اما تنها روحانیونی توانسته اند به موفقیت های چشمگیری دست یابند که به مرجعیت سیاسی و مذهبی دست یافتند. آیت الله آخوند خراسانی در درجات پاین تر و امام خمینی(ره) در عالی ترین سطح به هر دو مرجعیت دست یازید. (باقی، 1383: 78)
شجاعت یا صلابت در عین بصیرت که حاصل جمع آن، سازش ناپذیری است از دیگر ویژگی های امام خمینی(ره) در راهبری انقلاب اسلامی است.معظم له در سال 1322 و در شرایط اشغال ایران توسط کشورهای متفق، با صدور اعلامیه ای مردم را به قیام علیه پهلوی دعوت کرد. یک سال بعد و با تحریر کشف الاسرار نوع جدیدی از حکومت تحت اشراف فقها را پیشنهاد داد که در نوع خود بکر و تازه بود. تلاش امام برای ممانعت از اعدام نواب صفوی در شرایط اختناق پس از کودتای 28 مرداد 1332 شگفتی بسیاری را برانگیخت. با تبیین روشن تر حکومت دینی در کتاب بیع و تحریر الوسیله تصمیم خود را برای تغییر نظام سیاسی نشان داد. در سال 1341 و پس از وفات دو عالم روحانی (آیت الله بروجردی و آیت الله کاشانی) دور جدید و جدی تر خود را در مبارزه علیه شاه هویدا کرد.بی شک سخنرانی امام علیه شاه در جریان لوایح شش گانه و علیه آمریکا در جریان کاپیتولاسیون سازش ناپذیری وی را علی رغم حبس (1342) حصر (1343) و تبعید (1344) بار دیگر به رخ کشید. تبعید سه گانه (ترکیه، عراق و فرانسه) او را از مبارزه شجاعانه باز نداشت، دوره ای که علی رغم فشارهای دولت عراق به تربیت سیاسی طلاب و تبیین روشن تر تِز حکومتی و ارائه صورت سیاسی اسلام پرداخت. با وصف همه خطراتی که در حمله به هواپیمای حامل او به ایران داشت. بی توجه به تهدیدهای احتمالی، به ایران آمد و شجاعانه حکومتی را پایه گذاری کرد که به سلطه گری آمریکا در ایران خاتمه داد.
رهبری امام واجد ویژگی های دیگری نیز هست، ازجمله: اسلام ناب را در مرکز مبارزه علیه شاه قرار داد و به این وسیله مبارزه گروه های شبه اسلامی یا غیراسلامی را پس از چند دهه فعالیت سیاسی و حتی نظامی برای اصلاح یا براندازی رژیم به بن بست کشانید. به علاوه، مشروعیت و مقبولیت امام خمینی(ره) در مقام رهبر ایدئولوگ، رهبر عمل کننده و رهبر ارشادکننده، مانع از آن شد که گروه های سیاسی بتوانند قبل و حتی پس از پیروزی، انقلاب را مصادره و از مسیری که آمده بازگردانند یا آن را با ابهام و تزلزل مواجه کنند.امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی و نقش رهبری در آن را به صورت الگوی الهام بخش درآورد که از سوی نخبگان و گروه های مبارزاتی برای رفع سلطه اجانب و وابستگان به آن به کار آمد. درحقیقت این شکل از مبارزه به مثابه الگویی در متحد ساختن ملل اسلامی برای سروری بخشیدن به اسلام در جهان مورد استفاده قرار گرفت، خلاصه اینکه او مردی بود «که شاه را به زیر کشید، به سنت 2500 ساله سلطنت در ایران پایان داد، به سه دهه حاکمیت مطلق ایالات متحده در ایران خاتمه بخشید و به مدت 10 سال رهبر بلامنازع ایران بود». (اسپوزیتو و وال، 1390: 128) این ویژگی ها و ویژگی های ناگفته در رهبری امام خمینی(ره) در انقلاب مصر عموماً غایب بود.
آنچه در مصر روی داد بیش از آنکه به انقلاب شبیه باشد، شبیه به جنبش های اجتماعی بود. درواقع، یکی از تفاوت های جنبش های اجتماعی با انقلاب های اجتماعی، فقدان رهبری در اولی و حضورش در دومی است. درحقیقت، جنبش اجتماعی، فاقد رهبری واحد یا حزب پیشرو است. در جنبش های اجتماعی، رهبری به صورت صفتی جمعی در یک فرد خاص جمع نمی شود، به این معنا که این گونه جنبش ها، به جای جمع شدن مردم اطراف یک فرد یا حزب، حول یک یا چند خواسته و مطالبه جمعی مانند آزادی، برابری، دموکراسی و... گرد می آیند (دلاپورتا و دیانی، 1390: 58) این همان وضعیتی است که در انقلاب مصر و تونس مشاهده کرده ایم لذا می توان آنچه در مصر روی داد را به جای انقلاب اجتماعی، جنبش اجتماعی نامید اما در این پژوهش حرکت یا جنبش اجتماعی مردم مصر را به تسامح، انقلاب نامیده ایم. از علت های دیگر فقدان رهبری واحد در انقلاب مصر، به عقاید سیاسی در اندیشه سیاسی اهل سنت برمی گردد. اگرچه در قرن اخیر اندیشه سیاسی اهل سنت به ویژه در جوان ترها به اندیشه سیاسی شیعه در ابعاد مختلف ازجمله لزوم رهبری، نزدیک شده است اما همچنان اندیشه سیاسی اهل سنت به سنت های گذشته وفادار مانده است که برپایه آن، قیام و انقلاب علیه نظم مسلط، هرچند ظالمانه ممنوع است. (شیرودی، 1390: 87)
در انقلاب مصر برخلاف انقلاب ایران، نه از رهبری واحد خبری است و نه از رهبری فرهمند! مراد از رهبری واحد آن است که انقلابی چون مصر از تعدد تصمیم گیران بری باشد البته صرف وجود رهبران متعدد بی خطر است اما چنانچه رهبران متعدد از وزن یکسان یا تقریباً یکسان برخوردار باشند، حرکت رو به جلو جنبش اجتماعی یا حرکت انقلابی کند یا متوقف می شود اما رهبری فرهمند که اغلب در شخصی واحد تجلی می کند از ویژگی های شخصیتی ویژه ای برخوردار است، به گونه ای که چنان تأثیری بر بخش وسیعی از مردم می گذارد که آنان را وامی دارد با کمترین چون وچرا و با علاقه مندی از فرامین و سخنان وی پیروی نمایند در عوض در مصر، با نوع خاصی از رهبری جمعی مواجه بودیم که در فضای مجازی به وسیله جوانان صورت می گرفت. «نیروی محرک بسیج انقلابی مصر، جنبش جوانان یا اقشار اجتماعی متشکل از دانشجویان و فارغ التحصیلانی بودند که از اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور راضی نبودند». (المدینی، 2011: 11) علی رغم اینکه رژیم حسنی مبارک کوشیده بود قشرها و طبقات خطرزا را از همدیگر دور نگاه دارد، جوانان توانستند میان خواسته های مختلف مردم پل بزنند و نقش رهبری آنان را برعهده بگیرند (قبانچی، 2011: 25) جوانانی که با استفاده از ابزارهای رسانه ای، دولت سرکوب گر حسنی مبارک را وادار به عقب نشینی کردند. اینترنت، شبکه های اجتماعی، وسایل ارتباط جمعی و تلفن همراه ازجمله ابزارهای مجازی و ارتباطی است که جوانان انقلابی مصری برای سازماندهی مردم از آن سود بردند به گونه ای که توانایی آنها، فعال سازی و سرعت بخشی به انقلاب مصر را در بازه زمانه کوتاهی بسیار افزایش داد لذا با ظهور جوانانی مواجه شدیم که فارغ از دانش آکادمیک نظریه پردازی انقلاب و تنها با کمک شیوه های جدید محصول غرب، رهبری قیام را به دست گرفته و حیرت نخبگان و مفسران سیاسی را برانگیختند، از ویژگی اینان برخاستن از مردم، دوری از ایدئولوژی های متعارف، میهن گرایی بدون تعصب و... بود درحالی که رهبری انقلاب اسلامی تنها با کاربست ابزارهای رسانه ای سنتی تر به میدان آمده بود. (شعبان، 2011: 65)
فقدان رهبری فرهمند یا واحد و حتی متعارف در انقلاب مصر آن را در برابر عناصر آشوب سازی چون دخالت های قدرت های خارجی و دخالت های داخلی وابسته و غیردینی آسیب پذیر کرد و این امر باعث شد انقلاب مصر به سرعت به نفع مخالفان مصادره گردید و نیز از این حیث، آسیب پذیری آن را در مقایسه با انقلاب اسلامی که از رهبری واحد قدرتمند دینی - سیاسی برخوردار بود، افزایش داد. فهمی هویدی در یادداشتی با عنوان «در باب مصادره بهار عربی» نوشته است: «کشورهای غربی و در رأس آن ایالات متحده، زمانی که دریافتند دو انقلاب مصر و تونس بدون رهبری است، به سرعت کوشیدند کلیه راه های بهره گیری از وضعیت موجود برای تحقق منافع خود را در پیش گیرند». (هویدی، 1393: 2) این موضوع، پیامدهای انقلاب مصر در مقایسه با انقلاب ایران را متزلزل کرد تا حدی که انقلاب به دست نظامیان مخالف افتاد و رابطه با آمریکا و اسرائیل از سر گرفته شد (شیرودی، 1391 الف: 91) درحالی که ابن فراء حنبلی چهار شرط قریشی بودن، برتری در علم و دین، کفایت سیاسی و نظامی و داشتن صفات موردنظر در قاضی را از شرایط اساسی حاکم یا رهبر اسلامی شمرده است. ابوالحسن ماوردی شماره این شرایط را به هفت صفت عدالت، اجتهاد، سلامت حواس، سلامت اعضاء، تدبیر سیاسی، شجاعت و شوکت و نسب قریشی رساند، صفات و شرایطی که در رهبری انقلاب مصر اندک بود. (جهان بین، 1385: 20)
2. ایدئولوژی اسلامی - انقلابی: ایدئولوژی ابزار مؤثری در اقدام سیاسی و بسیج منابع علیه رژیم پهلوی و متحدین منطقه ای و بین المللی آن بوده است.درواقع، ایدئولوژی انقلاب اسلامی در پیوند با رهبری، انقلابی را پدید آورد که به نام اسلام جنگید «و شعار مرکزی آن الله اکبر، نماد اصلی و ایدئولوژی آن انقلاب گری شیعی، و رهبر آن به دست علمای اسلامی بود». (اسپوزیتو و وال، 1390: 128) شیعیان و سنی ها از کاربست چنین ایدئولوژی ای سخت شادمان بودند، زیرا از ورود آنان به دوره ای خبر می داد که به ظهور نشانه های آشکار از اعاده اندیشه و قدرت اسلامی در جهان تحت سلطه ابرقدرت های بیگانه خبر می داد.در این معنا، ایدئولوژی رنگی است که به همه اقدامات در اقدام سیاسی زده می شود و ماهیتی است که همه چیز را هستی تازه می بخشد.
ایدئولوژی انقلابی امام خمینی(ره) زمانی سربرآورد که ایدئولوژی ملی گرایی مصدق و ایدئولوژی سوسیالیستی طبری به بن بست رسیدند. درحقیقت، دهه 1320 دوره اوج دو ایدئولوژی چپ کمونیست و راست ناسیونالیست بود که در دو حزب توده و جبهه ملی ظهور کرد. این دو، علی رغم موفقیت های نسبی در مبارزه علیه رژیم شاه، به دلیل عدم همراهی با عقاید مذهبی مردم، سرانجام با شکست مواجه شدند حتی کسانی که در دهه 1330 کوشیدند افول نسبی دو ایدئولوژی چپ و راست را با ایجاد ایدئولوژی های ترکیبی یا التقاطی جبران کنند نیز راه به جایی نبردند. مردم بار دیگر پس از یک وقفه بیش از بیست ساله بعد از حادثه گوهرشاد مشهد به ایدئولوژی اسلامی البته این بار با تفسیر انقلابی امام خمینی(ره) از آن، روی آوردند.این ایدئولوژی در مصاف با شاه و آمریکا همه موانعی را که سایر ایدئولوژی های غیراسلامی را متوقف کرده بود از سر راه برداشت.ایدئولوژی انقلابی امام خمینی(ره) حتی با ایدئولوژی گروه های اسلامی چون حزب ملل اسلامی و نهضت آزادی که به ترتیب بر مبارزه مسلحانه و مبارزه سیاسی علیه رژیم تأکید داشت متفاوت بود از آن رو که تنها بر مبارزه فکری - فرهنگی استوار بود.امام بر آن بود که با اصلاح یا ایجاد افکار انقلابی می توان مبارزه علیه شاه را سامان داد و به نتیجه رساند البته نباید این نکته را از یاد برد که هدف در چنین ایدئولوژی مبارزه نیست بلکه ادعای تکلیف و وظیفه است. (شیرودی، 1394: 104)
ایدئولوژی انقلابی امام خمینی(ره) پیوندهای نزدیکی حتی با مصری های مبارز برقرار می کرد.دولت های مصر تا انورسادات، مخالف موجودیت اسرائیل بوده اند و البته پس از صلح ننگین کمپ دیوید نیز، مردم مصر تا انقلاب آن کشور و حتی پس از آن با بقای اسرائیل مخالف اند ازاین رو، در انقلاب مصر، جلوه های ضدصهیونیستی بسیاری ظاهر شد اما بعدها با انحراف در این انقلاب، صهیونیست ها نفس راحتی کشیدند. درواقع، مبارزه با اسرائیل غاصب بیش از هر چیزی مدیون ایدئولوژی انقلابی امام خمینی(ره) است که به حق و بر پایه مستندات تاریخی پایه گذار مبارزه با اسرائیل بوده است. افزایش رابطه ایران پس از مصدق و مصر پس از ناصر با صهیونیست ها، احیای ایدئولوژی انقلابی را تشدید کرد. اسرائیل به گونه دیگر و البته ناخودآگاه در تقویت ایدئولوژی انقلابی مؤثر شد و آنکه: پیروزی اسرائیل در جنگ های چندگانه با دول و ملل عربی - اسلامی، این باور را تقویت کرد که پیروزی اسرائیل ناشی از ماهیت دینی آن است. البته نباید فراموش کرد که بر پایه همین ایدئولوژی انقلابی، شاه ایران و رئیس جمهور مصر، خائن به کشور و اسلام به شمار می آمدند و مبارزه با آنان ازاین رو، وجه دینی می یافت. خیانت های پی در پی صهیونیست ها حتی با رژیم های ایران و مصر که از حامیان اسرائیل به شمار می رفتند درستی ایدئولوژی انقلابی را نشان می داد که بر آن بود که صهیونیست ها، خطری بزرگ برای انسانیت و بشریت اند. (کدی، 1379: 45)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روابط دو دولت ایران و مصر به سردی گرائید و این امر ناشی از مسائل بسیار، ازجمله پناه دادن به شاه و البته بیشتر ناشی از مخالفت ایران با انعقاد قرارداد کمپ دیوید و حمایت دولت این کشور از آن بوده است. به علاوه، دولت مصر بی توجه به ابعاد تأثیرگذار ایدئولوژی انقلابی انقلاب اسلامی که ضمن سرنگون کردن شاه، تحولی عظیم در احیای اسلام و عزت ازدست رفته مسلمانان پدید آورده بود، به مخالفت با انقلاب اسلامی پرداخت، شاید ازاین رو که انقلاب اسلامی، رؤیای رهبری جهان اسلام توسط مصر را در هم ریخته بود. نباید این نکته را نادیده گرفت که جبهه واحد مصر، آمریکا و اسرائیل در دور شدن مصر از ایران انقلابی مؤثر بوده است.حمایت گروه های انقلابی مصری از انقلاب اسلامی و تأثیر انقلاب اسلامی در شکل گیری گروه های انقلابی تر مصری که از ایدئولوژی انقلاب اسلامی برمی خاست، بی تردید در سردی روابط دو کشور مؤثر واقع شد. مشی انقلابی جمهوری اسلامی بر پایه قانون اساسی در حمایت از حرکت های آزادی بخش شمال آفریقا، مصر را دچار وحشت جایگزینی ایران به جای مصر در یکی از مهم ترین مناطق استراتژیک دنیا می ساخت. جنگ عراق علیه ایران که با هدف نابودسازی عقاید انقلابی ایران شکل گرفت، مصر را در جنگ عرب علیه عجم قرار داد درحالی که انقلاب اسلامی فارغ از جدال های قومی و نژادی به ایجاد امت واحد می اندیشید. محمد عماره، حمله آمریکا به صدام در سال 2003 را مصیبتی بزرگ برای اعراب و مسلمانان می داند، زیرا: سرانجام به افزایش نفوذ ایران در عراق انجامید، لذا مصری ها را بیش از گذشته از ایران و عراق با حاکمیت شیعه دور ساخته است. (عماره، 1391: 62)
ایدئولوژی مبارزان مصری تحت تأثیر آرا و اندیشه های نویسندگانی چون ابن تیمیه، ابن جوزیه، محمدبن عبدالوهاب، سیدجمال و عبده قرار دارد. این اندیشه یا ایدئولوژی در فضای ضداستبدادی و ضداستکباری ناشی از شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و شعار نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی با ایدئولوژی انقلاب اسلامی، احساس قرابت و نزدیکی می کرد اما به تدریج با هویدا شدن اختلاف اساسی بین ایدئولوژی سلفی و شیعی، فاصله بین انقلابیون دو کشور مصر و ایران تشدید شد. بعدها انقلابیون اخوانی مصر با ترویج اندیشه سلفی و حمله به شیعیان مصری و قرار گرفتن در کنار عربستان سعودی حامی اندیشه های سلفی تکفیری، راه را برای هرگونه مصالحه احتمالی مسدود کردند. تصور غلط مصری های مبارز به اینکه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی درجهت منافع ملی، نه مصالح دینی گام برمی دارد و اینان تنها از حرکت های خشونت آمیز، نه اقدامات فرهنگی در مصر حمایت می کنند، به تشدید فاصله ها کمک کرد درحالی که ایدئولوژی اسلامی - انقلابی به دلیل قوت استدلال و محتوا نیازی به جدال یا تحمیل خود نمی بیند.به این نکته هم باید توجه کرد که: انقلاب اسلامی جای ایدئولوژی اخوانی را در مبارزه با استبداد و استکبار گرفته است. (شیرودی و عابدی، 1392: 79)
دولت های مصر، دیدگاه مثبتی به انقلاب اسلامی نداشته اند.آنان انقلاب اسلامی را یک مصیبت هم برای ایرانی ها و هم برای مسلمان ها تلقی کرده اند.آنان بارها اعلام کرده اند که انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب اصیل و حقیقی نیست لذا نمی تواند به الگویی برای مصر و دیگر مسلمانان تبدیل شود درحالی که ایران انقلابی، مصر را کشوری مسلمان و مؤثر در جهان دیروز و امروز مسلمانان می داند. مصری ها خود را اصیل تر از ایرانیان در اسلام و دفاع و پشتیبانی از آن می دانند اما این امر در نقطه مقابل ایدئولوژی انقلاب اسلامی قرار دارد. آنان ایدئولوژی انقلابی ایران را در استفاده داوطلبانه از افغان ها در جنگ با عراق محکوم می کنند اما به حضور سربازان و تجهیزات اجباری مصری در این جنگ اشاره ای نمی کنند. (اسپوزیتو، 1382: 166) دولت مردان مصری از قدرت پیشبرانه ایدئولوژی انقلابی و از کند شدن پیشتازی ایدئولوژی سلفی نگران و نارحت اند.
از دیگر وجوه اختلاف ایدئولوژیک ایران و مصر، میزان قوت آن دو در بسیج مردم برای ورود به انقلاب و تداوم آن است. ایرانی ها توانستند با بسیج عمومی به معنای واقعی، انقلابی بزرگ و کبیر را در سال 1357 به جهان عرضه کنند، ولی ایدئولوژی احیاگر اسلامی مصری ها، انقلابی واقعی و پایدار عرضه نکرده زیرا: در هسته اولیه بسیج کنندگی انقلاب مصر، اسلام گرایان حاضر نبوده اند، بلکه این جوانان اخوان المسلمین بودند که در هفته آخرِ سه هفته انقلاب، حضور مؤثرشان را نشان دادند. این جوانان با حداکثر 25 سال سن با به کارگیری صفحه فیس بوکی «همه ما خالد سعید هستیم.» یا «کلنا خالد سعید» به ترزیق تز و ایده مبارزه اسلامی علیه حسنی مبارک پرداختند.خالد سعید یک جوان مصری بود که درپی شکنجه پلیس مصر جان باخت اما پلیس از پذیرش شکنجه وی خودداری کرد. صفحه فیس بوکی مذکور توسط وائل غنیم مدیر منطقه ای گوگل در غرب آسیا تأسیس شد که فراخوان 25 ژانویه توسط او در این صفحه مطرح شد که به تداوم تجمعات و تظاهرات چند صدهزار نفری در میدان التحریر قاهره و سرانجام ساقط شدن رژیم مصر منجر گردید. شعار این جوانان، دموکراسی و حقوق بشر بود که این دو، هم رنگ و بوی ایدئولوژیک داشت و هم شکل تازه ای از درخواست برای زندگی مسالمت آمیز را به نمایش می گذاشت. این نگاه ایدئولوژیکی، همانی است که آصف بیات و اولیویه روآ آن را پسااسلام سیاسی نام نهاد (هالیدی و دیگران، 1390: 81) اما هیچ گاه از اصطلاح پسااسلام سیاسی برای ایدئولوژی انقلاب اسلامی نام برده نشده زیرا ایدئولوژی اسلامی - انقلابی امام خمینی(ره) می خواهد با ماندن در اسلام از زاویه آن، نه با زوایه غربی، به مدرن سازی جامعه بپردازد. درنتیجه نگاه متفاوتی بین جوانان مصری اخوانی با اخوانی های قدیمی تر وجود داشت که قدیمی ترها قادر به مهار آن نشدند درحالی که ایدئولوژی امام همه ایدئولوژی های مغایر را با قوت به کنار نهاد.
ایدئولوژی فعال و تهاجمی جوانان اخوانی برخلاف ایدئولوژی مصلحت اندیش پیشین اخوان، آمریکا را بر آن داشت که مبارک را وادار کند هرچه زودتر قدرت را ترک کند تا ارتش، و نه اسلام گرایان به قدرت دست یابند. غربی ها دریافته بودند که اخوان به دلیل نوع نگاه تدریجی به تحول اجتماعی، قادر نیست با یک سرعت انقلابی حوادث پس از انقلاب را به سوی حاکمیت درازپای اسلام گرایان سوق دهد لذا آمریکایی ها پی برده بودند که اخوانی ها اغلب در طرح شعارهای دموکراتیک و بیگانه ستیز باقی می مانند و تنها به عزل مبارک و اسقاط نظام دلخوش خواهند شد، دلیل این موضوع آن بود که اخوان در مقایسه با انقلابیون ایرانِ پس از انقلاب، که از استقرار یک نظام فکری - سیاسی حمایت می کردند به سوی نوعی استراتژی طولانی مدت در بستر اسلام اجتماعی حرکت کردند، زیرا همان گونه که انقلابیون ایرانی نمی توانستند از مدار اسلام انقلابی امام خمینی(ره) خارج شوند، آنان نیز قادر نبودند خود را فراتر از اسلام اجتماعی حسن البنا ببینند. «وظیفه ما به عنوان اخوان المسلمین، آن است که برای اصلاح نفس، قلب، جانمان و اتصال آن به خداوند متعال، بکوشیم و سپس جامعه مان را چنان سازمان دهیم که به صورت جمعیت های متعددی درآید که خوبی و نیکی بر آن حاکم است و بدی ها در آن راه ندارد تا آنگاه از این جمعیت هاست که یک دولت صالح بر می خیزد». (بیات، 2017: 103)
ایدئولوژی اسلام انقلابی در ایران به آهستگی و در بستر نگاه فرهنگی، به یک جنبش انقلابی بدل شد اما اخوانی ها در آغاز خود را در قالب انجمن و جنبش تعریف کردند و این به معنای اقدام به بسیج عمومی در یک جامعه شبه مدرن در قالب مساجد، مدارس، تعاونی ها، درمانگاه ها و... بود، چنین تاکتیکی به تحکیم پایه های اجتماعی اخوان ختم شد و اسلام را به بخش مهمی از زندگی مردم مصر گره زد. (بیات، 2017: 101) اخوان در تداوم تاکتیک مذکور، سالیان سال از ورود به سیاست اجتناب کرد تا بتواند در همه کشورهای عربی - مسلمان هوادارانی پروپاقرص تدارک ببیند. بعد از انقلاب اسلامی، این شیوه تاکتیکی اخوان تقویت شد زیرا: دول عربی - اسلامی برای مهار اسلام انقلابی در بین مسلمانان به حرکت مسالمت جویانه اخوان بسیار نیازمند بودند ازاین رو، بورقیبه در تونس، هواداران انقلاب اسلامی ایران را خمینیست نامید و دولت مصر به آنان لقب انصار خمینی داد تا انقلابیون مصری و تونسی را بی اعتبار سازند و به این وسیله، هزینه سرکوب آنان را کاهش دهند.آنان نمی توانستند انقلابیون حامی ایران را غیراسلامی بنامند بلکه غرض آن بود که در مهار آنان، موفق شوند. (اسپوزیتو و پسیکاتوری، 1388: 332)
دولت در دوره سادات و مبارک در ایدئولوژی اخوان، حضوری غیرمستقیم اما فعال داشت. آنان برای تضعیف همزمان کمونیست ها، اسلام گرایان انقلابی و ناصریست ها، بر نوعی اسلام دولتی موردتأیید و پیوندخورده با الازهر حمایت می کردند تا مانع از ورود اخوانی ها از حوزه اجتماعی اسلام به حوزه سیاسی آن شوند، تنها در دولت محمد مرسی ایدئولوژی طولانی مسالمت جوی اخوان وارد سیاست شد که علت آن آمیختگی اندیشه های سلفی گری وهابی برآمده خواستِ دولت رانتیر عربستان سعودی بوده که این اقدام، امتحانی قابل قبول نداشته است. در سلفی گری، اندیشه و اعتقاد است که به اعمال حاکمیت مشروعیت می بخشد حتی اگر از مقبولیت مردمی بری باشد اما رژیم شاه تنها توانست در ایدئولوژی اسلام گرایان میانه رو جایی برای مبارزه با کمونیسم پیدا کند زیرا ایدئولوژی انقلابی امام بیش از هر اندیشه دیگری به نقش مردم در اعمال حاکمیت سیاسی اهمیت می داد. (اسپوزیتو و وال، 1390: 336)
3. قدرت سازماندهی و بسیج مردمی: در ایران دهه 1340 و 1350، گروه ها و دستجات مستقل از رژیم، در سامان دادن به حرکت های انقلابی، نقش مؤثری ایفا کردند، ایفای چنین نقشی طبیعی بود زیرا زمانی که رژیم پهلوی از ایجاد یا تداوم نهادهای مدنی چون احزاب، اتحادیه ها، مطبوعات و نظایر آن، به دلیل خصلت استبدادی سر باز زد، مردم نیازهای سیاسی - اجتماعی خود را از طریق مجموعه های غیر دولتی تأمین کردند. (شیرودی و شیرودی، 1396: 98) در این میان، نهادهای غیردولتی مذهبی سهم بیشتری را به خود اختصاص دادند ازآن رو که ازیک سو ثمره ای از مجموعه های غیر اسلامی ندیده بودند و از سوی دیگر، مجموعه های مذهبی با عقاید و باورهای آنان سنخیت بیشتری داشته است. یکی از این نهادها، روحانیت و مساجد بودند که در همکاری و هماهنگی باهم، نهاد پرقدرت دین را به مصاف با رژیم آورد. درواقع، نهاد دین به همراه شبکه وسیعی از مسجدها، تکیه ها، زیارتگاه ها، حسینیه ها، هیئت ها، صندوق ها و... به ابزاری ممتاز در بسیج مردم ایران درآمد و آن، در برقراری ارتباط بین مردم و انقلابیون حتی تا اقصی نقاط کشور، زیر پوشش فعالیت فرهنگی برخوردار از مصونیت دینی، نقش بی بدیلی ایفا کرد. حوزه اصلی این فعالیت ها، در هشت هزار مسجد، هزار و دویست زیارتگاه و به کمک ده ها هزار روحانی صورت می گرفت.
تلاش رژیم شاه برای مدرن سازی ایران، از حیث کمی و کیفی فعالیت های مذهبی را که توسط روحانیت اداره می شد، ارتقا داد، زیرا، مثلاً روند رو به توسعه درآمدهای مردم را چند برابر کرد.ا فزایش درآمدها و بهبود راه های جاده ای، گسترش ده برابری حمل ونقل را همراه داشت که بخشی از آن، منجر به افزایش زیارت از 332 هزار نفر در 1345 به 5/3 میلیون نفر گردید، زائرینی که در مشهد، قم و دیگر شهرهای مذهبی، علاوه بر زیارت، به سخنان روحانیت در پای منابر گوش می دادند. (برینتون، 1390: 342) این شبکه ملی غیردولتی از ماهیت مردمی، وسیع و تودرتو بهره داشت و به دلیل آنکه افراد خاص و مشخصی در هسته اصلی آن حضور نداشتند، بلکه از خصلت پراکندگی و تعدد افراد اداره کننده برخوردار بود، وارد کردن ضربه به آن توسط رژیم را کاهش می داد. (شیرودی، 1391ب: 106) این شبکه گسترده تبلیغی، اغلب به صورت غیرمستقیم به فعالیت دینی می پرداخت، ازاین رو، رژیم از آن مگر در مواقع اندک که رنگ و بوی سیاسی می یافت، احساس خطر نمی کرد درحالی که مردم مصداق های این تبلیغات را در رژیم پیدا می کردند و به تدریج نارضایتی در بین آنان افزایش می یافت.
در مصر هزاره سوم به تبع جهان رسانه ای شده، ارتباطات وسیع از طریق فضاهای مجازی و ابزارهای ارتباطی جدید برقرار می شد، شبکه ای که به دلیل دور از دسترس بودن مراقبت های پلیسی، حتی درجه آسیب پذیری آن به مراتب کمتر از شبکه ارتباطی عینی، کلاسیک (سنتی) و غیردولتی ایران بود، البته فضای مجازی از طریق دولت قابل کنترل است اما دولت مصر نخواست یا نتوانست به بستن این شبکه اقدام کند البته بخشی از شبکه های ارتباطی مدرن غیرقابل کنترل های دولتی اند لذا در غیاب دولت، این شبکه علیه دولت فعال مایشاء ماند و به عنوان عاملی مؤثر به ایفای نقش در سازمان دهی مردم دست زد و از امکانات نوینی که جهانی سازی در اختیار همگان قرار داد، به نحو کامل و مؤثر، بهره گرفت. آنها از طریق فضای مجازی (اینترنت، فیس بوک، توییتر و...) آخرین اخبار، اطلاعات، حوادث، تجمعات و شعارها را مبادله می کردند، فراخوان اعلام می کردند، سایت های انتقادی می ساختند، پیامک های کوتاه می فرستادند، به افشاگری دست می زدند، شایعات رسانه ای را می گستراندند و... (شیرودی و عنبر، 1394: 70) فضای مجازی در مصر توانست هم از خاصیت برانگیزندگی و هم سازمان دهی در بیست میلیون مشترک اینترنت و چهل و دو میلیون تلفن همراه سود ببرد. جوانان مصری در این جنگ از تجربه جنگ نرم سال 2008 استفاده کردند. در این سال یک گروه از جوانان مصری با کمک فیس بوک، هشتاد هزار نفر را علیه گرانی مواد غذایی بسیج کردند و نیز در 6 آوریل همان سال با یک قرار فیس بوکی، کارگران پارچه بافی مصر را به تعطیلی کشاندند تا حدی که دولت ناچار شد دستمزدها را افزایش دهد، ازاین رو، 6 آوریل هر سال در مصر به عنوان روز ناخشنودی، به محملی برای اعتراض عمومی علیه دولت درآمده است.
از تفاوت های قابل توجه انقلاب مصر با انقلاب ایران در ابزارهای نوین ساماندهی و بسیج است که از نوار کاست انقلاب اسلامی در سال 1357 تا فیس بوک در سال 2011 در نوسان رو به رشد بوده است. این ابزارها که محصول تمدن به شرق آمده غرب به شمار می آید، تأثیرگذاری در سطح و عمق سامان دادن و بسیج کردن مردم را افزایش می داد، ازاین جهت، نقش ابزارهای نوین رسانه ای دهه 1970 با دهه 2010 از جهات مختلف قابل مقایسه نیست. مثلاً: شبکه BBC و شبکه الجزیره دو شبکه تأثیرگذار بر دو انقلاب ایران و مصر اند اما شبکه الجزیره با پخش لحظه به لحظه و جهت دار رویدادهای میدان التحریر مصر نقش بیشتری نسبت به اطلاع رسانی رویدادهای سال 1357 میدان انقلاب تهران در شبکه تلویزیونی BBC دارد. یکی از علل این امر، کارکرد پررنگ مساجد در فرهنگ شیعی ایرانی است که آن را از مورد مشابه در یک کشور سنی مذهبی چون مصر، متمایز می کند.همین نقش به همراه گستردگی مساجد در ایران 1357 موجب می شد نوار سخنرانی امام به فاصله کوتاه چند روزه از نجف تا اقصی نقاط ایران پخش می شد و در دسترس مردم قرار می گرفت اما باید اعتراف کرد که انگیزه مردم چه در ایران آستانه انقلاب 1357 و چه در مصر در آستانه انقلاب 2011 عامل مهمی در به خدمت گرفتن وسیع ابزارهای تبلیغی و مجازی در گستراندن افکار انقلابی بوده است.
نتیجه
نمی توان و نباید مقایسه دو انقلاب ایران و مصر را به آنچه برشمرده ایم، محدود کرد بلکه وجوه باقی مانده فراوانی برای این مقایسه در ابعاد و زوایای مختلف وجود دارد که یکی از آنها نوع عمل جمعی در پروسه انقلابی ایران و مصر است. تجربه انقلاب اسلامی در این زمینه میان دو استراتژی کاربست خشونت و مسالمت است. استراتژی اول، جنگ چریکی در گروه هایی چون سازمان مجاهدین خلق و سازمان فدائیان خلق بود که با سرکوب رژیم در نیمه دهه 1350 به بن بست رسید. (مشایخی، 1380: 97) و استراتژی دوم، حضور علنی، مسالمت جویانه و سراسری مردم است که از سوی امام خمینی(ره) مبنای عمل و پیروزی انقلاب اسلامی قرار گرفته است. (حسینی و دیگران، 1381: 1 / 76) به سخن یکی از محققان: «بسیج مخالفان در ایران، بر عدم خشونت تأکید داشت. این بدان معنا نیست که انقلاب غیر خشونت آمیز بود، درحالی که ارتش در سرکوب تظاهرات، هیئت ها و تجمعات گوناگون، به تاکتیک های خشن متوسل شد، بخش انقلابی تصمیم گرفته بود بر تعابیر تغییر مسالمت آمیز تأکید کند که عملاً شامل همه جنبه های قیام می شد. تعداد فوق العاده زیاد مخالفین، به آنها اجازه می داد شاه را بدون منازعه مسلحانه سرنگون کنند». (برینتون، 1387: 348)
وجه مسالمت آمیز انقلاب اسلامی، بی شک در همه جنبش ها و حرکت های آزادی بخش و آزادی خواه چون انقلاب تونس، لیبی و مصر تأثیر گذارده است. واقعیت آن است که عمل جمعی در ایران سال های 1357 - 1341 مصداق بارز مخالفت مدنی یا مصداق برجسته نافرمانی مدنی به شمار می رود، مردمی که تا آن زمان دموکراسی را تجربه نکردند در انباری پر از باروت، عالی ترین مخالفت مسالمت آمیز را در سطح میلیونی و ملی به نمایش گذاشت. تصویر هزاران بار اهدای گل به نظامیانی که حتی در سرکوب مخالفان شاه مشارکت داشتند، صحنه های غیرقابل تکراری را در تاریخ دموکراسی پدید آورده است.این اقدام، در انقلاب های 1989 اروپای شرقی بارها تقلید و تکرار شده است درحالی که به اظهارنظر دنیل شیرو، از تئوری پردازان انقلابات اروپای شرقی در مقاله «1989 در اروپای شرقی چه گذشت؟» و جف گودوین در مقاله «انقلاب های 1989 اروپای شرقی» بر این نکته تأکید کرده اند که کمتر فردی به این شباهت شگرف توجه کرده است. (شیرو، 1389: 516)
ویژگی صلح گرایانه انقلاب اسلامی در انقلاب مصر بارها دیده شده است.تجمعات و تظاهرات انبوه مردمی که توأم با اسلام خواهی مدرن بوده، به صفت برجسته انقلاب مصر تبدیل شد.حضور جوانان، شباهت های بیشتری را در عمل جمعی دو انقلاب نشان می دهد. درواقع، نیروی اصلی مخالف دولت، جوانانی بودند که از وضعیت اقتصادی، اجتماعی خود ناراضی بودند. ثانیاً بخش عظیمی از جوانانی که در اعتراض ها شرکت کردند، تحصیل کردگانی بودند که برخلاف جوانان غیردانشگاهی، از مسائل سیاسی و اقتصادی کشور آگاهی بسیار بیشتری داشتند. درصد بالای جوانان تحصیل کرده و بیکار برای هر حکومتی یک خطر بالقوه است. به طورکلی، معیشت درمورد شکل گیری طبقات متوسط شهری و عدم رضایت معیشتی طبقات پایین جامعه در این کشور مسئله اصلی بود. (وبر، 1374: 52)
وجه سرکوب گری و انسداد سیاسی که از آن به شخصی سازی حکومت تعبیر می کنیم، در هر رژیمی ازجمله ایران دوره محمدرضا و حسنی مبارکِ مصر، فرصت های لازم را در اختیار مخالفان قرار می دهد تا با برپا ساختن جنبش توده ای، علیه نظام سیاسی بشورند. در چنین وضعیتی به علت ماهیت توتالیتری دو رژیم ایران و مصر حتی ارتش های دو کشور (ارتش وابسته پهلوی و ارتش مستقل تر دولت مبارک) را در مقابل سیل عظیم خواست و حضور مردم، بی دفاع می کند. وقوع انقلاب در ایران و مصر، تنها به ماهیت دیکتاتوری دو رژیم بر نمی گشت بلکه عناصر چهارگانه پیش گفته، نقش تأثیرگذاری داشته است.
اشاره کردیم که حضور رهبری قدرتمند و اغلب واحد در انقلاب ایران و رهبری چندسر ضعیف در انقلاب مصر، از تفاوت های دو انقلاب است. یکی از دلایل این تفاوت، به خصیصه انقلاب خیزی در پرتو امامت و ولایت شیعی و نیز، به تجربیات گران سنگی برمی گردد که نقش رهبری در انقلاب های شیعی داشته است درحالی که در اهل سنت، رهبری از ویژگی های رهبری در شیعه، برخوردار نیست به علاوه، تجربه های تاریخی شیعی در انقلابی گری را هم تجربه نکرده اند، همچنین، در انقلاب اسلامی ایران، ایدئولوژی بسیج کننده بر اسلام گرایی شیعی استوار است که استبداد و استعمار را برنمی تابد اما ایدئولوژی انقلاب مصر همه توجه خود را معطوف به استبداد کرد، غافل از اینکه استبداد و استعمار دو چهره در یک تن هستند البته نباید فراموش کرد اندیشه سیاسی در اهل سنت پیشین، حتی شورش علیه رژیم فاسد را جایز نمی دانست.
سازمان دهی توده ای دو انقلاب، در آنجایی که به مردم گره می خورد، مشابه است و نیز، میدان داری طبقه متوسط شهری و حضور رنگارنگ اقشار مختلف به ویژه جوانان دانشجو، از دیگر شباهت ها است اما حضور مردم مصر معدود تر از انقلاب ایران بود اما سازماندهی این جمعیت کثیر، منسجم تر از جمعیت اندکی بود که در انقلاب مصر فراهم آمده بودند، قطعاً سامان دادن به این جمعیت زیاد و پراکنده در شهرهای مختلف، آن هم در یک دوره دوساله، سخت تر از مورد مشابه در مصر است. تسلیم شدن ارتش پهلوی و بی طرف ماندن ارتش مصر به میزان حضور در دو انقلاب پیوند دارد. بازتاب های عمل جمعی را می توان در اقدام سیاسی محمد مرسی به وضوح دید. عدم توجه مرسی به وحدت شیعه و سنی، دامن زدن به گرایشات تکفیری، اعتماد به دولت های آمریکا و اسرائیل، بی توجهی به قدرت ارتش وابسته و سرشاخ شدن با آن از عوامل ناکامی مرسی و اقدامی خلاف عمل جمعی پیش از آن بوده است، در عوض، تکیه بر مردم، جذب بدنه ارتش، فقدان اعتماد به بیگانگان و استفاده از وحدت شیعه و سنی از عوامل موفقیت امام به شمار می رود.
منابع و مآخذ
1. آرنت، هانا، 1361، انقلاب، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی.
2. ابراهیم، انیس، 1998، معجم الوسیط، ج 1، قاهره، مجمع اللغة العربیة.
3. اسپوزیتو، جان و جان وال، 1390، جنبش های اسلامی معاصر (اسلام و دموکراسی)، ترجمه شجاع احمدوند، تهران، نشر نی.
4. اسپوزیتو، جان و جمیز پسیکاتوری، 1388، بازتاب جهانی انقلاب ایران، ترجمه محسن مدیر شانه چی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
5. اسپوزیتو، جان، 1382، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ترجمه محسن مدیر شانه چی، تهران، نشر نی.
6. باقی، عمادالدین، 1383، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، قم، نشر تفکر.
7. برینتون، کرین، 1390، کالبدشکافی چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر نو.
8. بیات، آصف، 2017 م، انقلاب بدون انقلابیون، کانون کتاب تورنتو.
9. جهان بین، اسماعیل، 1385، درآمدی بر آشنایی با اندیشه های سیاسی متفکران اسلامی، قم، مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی.
10. حسینی، مختار و دیگران، 1381، برآورد استراتژیک مصر، ج 1، تهران، تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران.
11. داستانی پیرکی، علی، 1385، امام خمینی(ره) از نگاه نخبگان جهان، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
12. دلاپورتا، دوناتلا و دیانی، ماریو، 1390، مقدمه ای بر جنبش های اجتماعی، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران، کویر.
13. شعبان، عبدالحسین، 2011، «تونس مصر اسئله ما بعد الانتفاضه»، المستقبل العربی، العدد 385.
14. شیرو، دنیل، 1389، در اروپای شرقی چه گذشت؟، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو.
15. شیرودی، مرتضی و سید محمد عابدی، 1392، «نقش امام خمینی در بیداری اسلامی در مقایسه با سید جمال الدین (بررسی زمینه ها، ویژگی ها و راه کارها)»، دوفصلنامه علمی پژوهشی مطالعات تاریخی جهان اسلام، شماره 1، ص 102 - 77.
16. شیرودی، مرتضی و علی عنبر، 1394، «محدوده های منازعه دو گفتمان جهانی شدن و اسلام سیاسی با تأکید بر آرای امام خمینی(ره) و سید قطب »، دوفصلنامه علمی پژوهشی پژوهش های انقلاب اسلامی، شماره 12، ص 74 - 51.
17. شیرودی، مرتضی و محمدسجاد شیرودی، 1396، «تأثیرات جامعه شناختی هیئت های مذهبی بر مؤلفه های مشارکت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران»، دوفصلنامه علمی پژوهشی پژوهش های سیاست اسلامی، شماره 11، ص 112 - 85.
18. شیرودی، مرتضی، 1390، «امام خمینی و مواجهه با مفاهیم مدرن و سنتی با تأکید بر مفهوم آزادی»، فصلنامه علمی پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، شماره 26، ص 98 - 73.
19. شیرودی، مرتضی، 1391 الف، «بررسی بومی سازی مفاهیم مدرن سیستمی در اندیشه و عمل امام خمینی(ره)»، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش های انقلاب اسلامی، شماره 2، ص 110 - 78.
20. شیرودی، مرتضی، 1391 ب، «توان سنجی گفتمان های جنبش دانشجویی ایران»، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهشنامه انقلاب اسلامی، سال دوم، شماره 5، ص 90 - 67.
21. طباطبایی، سید محمدحسین، 1417، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
22. عماره، محمد، 1391، بیداری اسلامی؛ انقلاب مصر، ترجمه مهدی عوض پور، تهران، دانشگاه امام صادق(ع).
23. قبانچی، جاک، 2011، لماذا فاجأتنا انتفاضتا تونس و مصر؟، افق جدید للتغییر الدیمقراطی، بیروت، مرکز دراسات الوحدة العربیة.
24. قوام، عبدالعلی، 1373، سیاست های مقایسه ای، تهران، سمت.
25. کاپلان، لورنس، 1375، مطالعه تطبیقی انقلاب ها از کرامول تا کاسترو، ترجمه محمد عبدالهی، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی.
26. کدی، نیکی آر، 1379، احیای مجدد اسلام در گذشته و حال، با تأکید بر ایران، در روزن، باری، انقلاب ایران: ایدئولوژی و نمادپردازی، ترجمه سیاوش مریدی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
27. کلینی، محمد بن یعقوب، 1401، اصول کافی، ج 2، به کوشش علی اکبر غفاری، بیروت، دار التعارف.
28. گلدستون، جک، 1387، انقلاب ها در دیکتاتوری مدرن، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران، کویر.
29. المدینی، توفیق، 2011، ربیع الثورات الدیمقراطیه العربیه، المستقبل العربی، العدد 386، ص 23 - 10.
30. مشایخی، مهرداد، 1380، «جنبش سوسیالیستی و پروبلماتیک وابستگی »، گفتگو، شماره 31، ص 112 - 92.
31. مطهری، مرتضی، 1382، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، صدرا.
32. مطهری، مرتضی، 1372، ولاء ها و ولایت ها، مجموعه آثار، تهران، انتشارات اطلاعات.
33. نای، جوزف، 1387، رهبری و قدرت هوشمند، ترجمه گلشن پژوه، تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعات وتحقیقات بین الملل ابرار معاصر.
34. نصر، سید حسین، 1382، آرمان ها و واقعیت های اسلام، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران، جامی.
35. هالیدی، فرد و دیگران، 1390، خاورمیانه نو «نظر و عمل»، ترجمه عسکر قهرمانپور، تهران، امیرکبیر.
36. هانتینگتون، ساموئل، 1370، نظام سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علم.
37. هویدی، فهمی، 1393، «نواقص انقلاب 4 ساله مصر؛ فقدان رهبر و عدم بازنگری در رابطه با اسرائیل پس از انقلاب»، خبرگزاری فارس، به نقل از رزونامه السفیر.
38. وبر، ماکس، 1374، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری، مهرداد ترابی نژاد و مصطفی عمادزاده، تهران، مولی.