جایگاه حضرت احمد بن موسی(ع) شاه چراغ در فرهنگ مردم

ای شاه چراغ بیعت ما با تو درُسّه

جایگاه حضرت احمد بن موسی(ع) شاه چراغ در فرهنگ مردم

ای شاه چراغ بیعت ما با تو درُسّه

لعنت به کسی باد که عهدش به تو سُسّه[1]

از جمله اما زاده های واجب التکریم در شیراز حضرت احمد بن موسی(ع) پسر امام موسی بن جعفر (ع) برادر امام رضا(ع) معروف به شاه چراغ است.

مردم شیراز به حضرت علاقه زیادی دارند. شب وخمه(Vaxme) «شب زیارتی» شاه چراغ، شب جمعه است. در این شب شیرازی ها از گوشه و کنار شهر به زیارت بقعه شاه چراغ می روند.

چون حرم مطهر را زیارت کردند زیارت نامه شاه چراغ را می خوانند و می گویند:

الله و نور و رحمتی

افتاده ام به زحمتی

شاه چراغ کن همتی

 دستم بگیر بی محنتی

رسم است که دوستداران حضرت پس از زیارت شمع هایی را که با خود آورده اند و یا همانجا خریده اند روشن می کنند.

چون می خواستند حرم را ترک کنند، عقب، عقب می روند تا به درب ورودی برسند.

***

در شب عاشورا دسته های سینه زن به شاه چراغ می روند، همه محلات تشکیل یک دسته واحد را می دهند و به عزاداری می پردازند.

طبق کش ها و علامت برها جلو حرم که می رسند تعظیم می کنند.

***

دختران دم بخت در این شب برای بخت گشائی به زیارت حضرت احمد بن موسی شاه چراغ می روند و زیارت می کنند و شمع روشن می کنند.

***

هنگام تحویل سال رسم است که در شیراز اهالی در خانه هایشان بر سر خوان نوروزی نشسته باشند و دعای تحویل سال را سر سفره ها بخوانند، ولی هستند کسانیکه به خاطر عشق و علاقه ای که به آن حضرت دارند تحویل سال را در کنار بقعه حضرت می گذرانند، حرم را زیارت کرده و دعای تحویل سال را همانجا می خوانند:

یا مقلب القلوب و الاّبصار یا مدبّر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حوّل حالنا الی احسن الحال

آقای دکتر محمد رضا محرری پزشک، شاعر و خوشنویس شیرازی این دعا را بدین شکل به شعر فارسی درآورده است.

ای دیده و دل از تو دگرگون مادام

ای آنکه به تدبیر تو گردد ایام

ای آنکه به دست توست احوال جهان

حکمی فرما که گردد ایام به کام

***

سابق بر این رسم بود، بعد از چهل روز نوزاد را به زیارت شاه چراغ می بردند در طول راه به فقرا صدقه می دادند. در این راه نوزاد را از جلو کارگاه رنگرزی عبور نمی داند، چون باور داشتند که کودک در بزرگی بوقلمون صفت می شود و مرتب در زندگی رنگ عوض می کند، در شاه چراغ شمع روشن می کردند و نقل و شیرینی بین زائرین پخش می کردند.[2]

در شیراز روز 17 ماه رجب اهالی به دست خضر «دشت خضرا» می روند و در آنجا به امام زمان متوسل می شوند. بر این باورند که هر حاجتی که داشته باشند برآورده می شود. در دست خضر می گویند:

حضرت خضر زنده

حاجت رواکننده

بده مراد بنده

به حق امام زنده[3]

رسم بود در سابق هرکس قصه زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) -عتبات عالیات و خانه خدا را داشت قبل از اینکه شیراز را ترک کند به زیارت شاه چراغ می رفت و از حضرت رخصت می گرفت.

قصه ای دارم به نام «لوطی رجب» که از این رسم در آن قصه یاد کرده ام:

-«... ده روز اول ماه محرم با سایر عزاداران به سر و سینه می زد، نوحه می خواند، زنجیر می زد، طبق می کشید، علامت می برد، سفره می داد. ده روز که می گذشت کفش و کلاه می کرد. بار و بنه اش را می بست و یک راست به زیارت شاه چراغ می رفت. با احترام وارد می شد. ضریح را می بوسید. مدتی پیشانیش را به ضریح می چسباند. خنکای ضریح سراسر وجود پرالتهابش را پر می کرد. سینه اش از عطر گل محمدی پر می شد. بعد به حرف می آمد:

-غلامت اجازه رفتن می خواهد، می خواهم بروم به پابوس آقایم علی. این را می گفت و برای دقایقی آرام می ایستاد، دقایق سخت انتظار، یکمرتبه چهره اش از هم باز می شد.

-لوطی چی شده؟

-آقا، اجازه فرمودند، امسال هم رفتنی شدم.

***

شاه چراغ در ترانه های محلی

عجب آب و هوائی داره شیراز

پسین دلگشایی داره شیراز

پسین دلگشا و صبح سعدی

عجب شاه چراغی داره شیراز

***

بگردم کوه به کوه پوزه به پوزه

بگیرم پیرهنی دلبر بدوزه

اگر دلبر ندوزه، کی بدوزه

به غیر از شاه چراغ، شیراز بوسوزه[4]

***

خاطرخواتم، خاطرخواه چشاتم

نمک گیر، نمکدون لباتم

می گن تو شاه چراغ یادم نمودی

هنوز هم کشته مهر و وفاتم[5]

***

الا شاه چراغ تو شاه مائی

به پابوست می آیم گاهگاهی

دو تا شمع بلور نذر تو دارم

مرادِ من بده تا سیت می آرم[6]

اگر یار منی، خدا به یارت

بنفشه در قد و گل در کنارت

دمی که می روی در شهر شیراز

تو را به شاچراغ، من باشه یادت

***

ولایت دورو من دور از ولایت

چرا دلبر نمی بینم چه بایت؟!

بِرُم شاه چراغ منزل بگیرم

که شاید دلبرم آید زیارت

شاچراغ در واسونک ها[7]

شاه چراغ مهره زیارت، خانم عروس ای خدا

تا که باشد پیش دوماد، همه ساله پا به جا

***

شازده دوماد رفته شیراز از برای توپ یراق

عمو جونی حرمتش کن تا دَمِ شاه چراغ[8]

چند نکته

کسبه هنگام روشن کردن چراغ می گویند: یا شاه چراغ، یا پدر شاه چراغ.

و این شعر را نیز می خوانند:

شب شد که مشعل شاه جهان روشن شد

همه آفاق ز نور کرمش[9] روشن شد

مردم شیراز، سر شاه چراغ قسم می خورند:

- به شاه چراغ قسم اگر دروغ بگویم.

- سر شاه رچاغ برگرد دوباره-نذر از دیدگونم خون بباره

ضرب المثل

1- روغن ریخته را نذر شاه چراغ نمی کنند!

کاربرد: از کسی ضرر دیده اند، آن را به حساب دیگری می گذارند.

2- مثل گربه شاه چراغ می مونه

به کسی می گویند که موی بور داشته باشد به اصطلاح زال باشد.

حضور سبز شاه چراغ در شعر بومی شعرای توانمند شیرازی

بیژن سمندر:

بومی سرائی در شیراز سابقۀ بسیار قدیم دارد. معدود شاعرانی داشته ایم که عنایتی خاص به گویش محلی را داشته اند. از معاصرین می توان انگشت روی کارهای بیژن سمندر-احد ده بزرکی-یداله طارمی، زنده یاد نصر اله مردانی و... نام برد. اکثر این گروه راه سمندر را رفته و می روند، در شعر آنها اثری از شعر سمندر پیداست.

در این مختصر به شعر سمندر می پردازیم:

سمندر شیراز را دوست دارد و با تمام وجود به این شهر عشق می ورزد و این شیفتگی آن چنان جلو می رود که زادگاهش را«شیراز از گل بهترو»می نامد، از نظر او شهر یعنی شیراز و این خلق و خوی هر شیرازی است، که اگر در بهشت هم ببردنش باز یاد از شیراز می کند.

در شیراز اما زادگانی به خاک رفته اند که هرکدام علاقه مندان فراوانی دارند، ولی آنکه بیشترین محبوبیت را نزد مردم این شهر دارد حضرت شاه چراغ است. در شعر سمندر حضور سبز شاه چراغ را بارها شاهد بوده ایم. شاعر محبوب و صمیمی شهرمان مثل هر شیرازی دیگر به حضرت دلبستگی دارد. ما شیرازی ها اصطلاح«کاکوی کاکام»را زمانی به کار می گیریم که طرف مقابل را با اخلاص و صمیمانه دوست داشته باشیم.

اوج این خاطرخواهی را می توان در شعر «یا شاه چراغ»استاد سمندر دید. می بینیم که استاد خطاب به شاه چراغ می گوید: «کاکوی، کاکام یا شاه چراغ»

در تورقی در دفترهای شعر سمندر شاه چراغ را این چنین می بینیم:

گفتم یَله شَم تو شاچراغ شِه[10] ببندم تا بلکه حالیم شِه که چطور شد که ایطو شد

از شعر: کاکو سی کن

شُو مُو[11]، من تو شاچراغ بسش می شینم کارِبی رضُوی خدا کِردی که چه؟

از شعر: شُومو

میون عطرِ عودِ شاهچراغش

میون دشت سبزِ پوی خاتونش[12]

خداوندا ندارم بال پرواز

دل بازیگوشم جا مونده شیراز

از شعر: به یاد شیراز

شعر«یا شاچراغ»احساس خالصانه یک شیرازی دور از وطن است. تمناها همگی پاک و بی ریاست. صمیمیت و سادگی این شعر به دل می نشیند.

ای شاه نور و چلچراغ، اَقوی اَقام[13] یا شاچراغ

یِی کِش دیگه جارُم بزن، بکن صِدام یا شاچراغ

از در بگی، بُو پا میام، از دار بگی، بو پَر میام

می خوام به پابوست بیام، بُو سر میام یا شاچراغ

بسّه ت منم، خسّه ت منم، پابند گلدست منم

زنجیر عشقت همه جُو بسّه به پام یا شاچراغ

شیداترین، شیدا منم، شوقِ زیارت در تنم

طوقِ وفا در گردنم، کاکوی امام یا شاچراغ

تاریخ حالش خوب نیس، دنیا بجز آشوب نیس

شیراز مام حالش بده، کاکوی کاکام یا شاچراغ

شیراز ما، چُویمون داره، اهلش به تو ایمون داره

حفظش بکن نیذُ بچاد، نیذُ بچام یا شاچراغ

شیرازی یاروُ دُشتِه باش، هِوُی اینارو دُشتِه باش

بَبۀ بَبَم، بُوُی بُوام، اَقُوی اَقام، یا شاچراغ[14]

بهار 75

کتاب نامه

1- ترانه های محلی فارس، کاری از استاد صادق همایونی.

2- شعر شیراز، شیراز از گل بهتر و کارهائی از دکتر بیژن سمندر.

3- سیری در ترانه های محلی، بارونی«مجموعه قصه»کارهائی از ابو القاسم فقیری.

4- یادداشتی از: دکتر سعید زاهد.

5- یادداشتی از: جمال زیانی.

پی نوشت ها:

[1] درسه(dorosse) -درسته-سسّ(sosse) -سسته.

[2] از یادداشتهای جمال زبانی.

[3] دست معرب دشت است، یعنی صحرای سبز-جای خوش آب و هوائی است، اطرافش اشجار بسیار و چشمه ای چند جاری است «فارسنامه».

آقای دکتر سعید زاهد مدیر بنیاد فارس شناسی در ارتباط به این رسم شیرازی ها می گوید:

17 رجب، روز مرگ مأمون است، با توجه به اینکه به فرمان مأمون احمد بن موسی «شاه چراغ و برادرش حضرت رضا(ع)»کشته شدند. مردم شیراز با ارادتی که به حضرت شاه چراغ دارند، به دست خضر می روند و در مرگ مأمون شادی می کنند.

[4] پوزه(puze) پیش رفتگی کوه در دشت را پوزه گویند. (بوسوزه بسوزد)

[5] چش c?es? چشم-لباتم لب هایت-وفاتم وفایت

[6] سیت sit برایت

[7] واسونک va?sunak ترانه هائی که در مراسم عروسی و سرور و شادمانی می خوانند. بدان؛ بیت -سرود- سورو suru -سروک soruk و سیری هم می گویند.

[8] یراق(yara?q) مقداری پارچه زری است که پائین لباس زنان می دوختند. توپ یک بسته پارچه که در کارخانه پارچه بافی پیچیده و نشان کارخانه را بدان زنند.

[9] (*) کرمش قدمش.

[10] تیرشه TIRS?E تکه نازک و باریک پارچه-ترشه بستن دخیل بستن.

[11] شومو s?omo شما -این شما که از اختصاصات لهجه شیرازی است با«شمای»دوم شخص جمع فرق دارد و به جای دوم شخص مفرد«تو»در مقام دادخواهی یا تند و صریح صحبت کردن استعمال می شود و جنبه خطاب دارد با اندکی جسارت و توهین. در انگلیسی برای همین منظور (hey you) به کار می رود. گاهی«اوی شومو»گفته می شود معنی تقریبی آن چنین است: «با تو هستم...»بسّ می شینیم بست می نشینم.

[12] پوی خاتونش پای خاتونش-در قلمرو خاتون -ناحیه امامزاه خاتون.

[13] آقوی آقام (a?qoy a?qam) آقای آقای من یی(yey)

[14] «بر وزن یی»یک -کش kes? مرتبه، بار، یک بار-جار زدن صدا زدن

زنم جارو و زنم جارو زنم جار به دسُّم اوده انگشتر یار اگه بردس کنم عالم شناسه اگه پنهون کنم، کِله کند یار

«در این جا-شعر یا شاه چراغ-یعنی مرا به طلب»

بو با-دار da ?r بلندی-قامت

قربون دارت برم، دارت بلنده

کر پوی گلی مخملی سی تو قشنگه

«پارچه های کرپ گل مخملی برای تو قشنگ است».

بسه ت bassat بسته تو-خست(xassat) خسته تو

همه جو(hame jo) همه جا-کاکوی کاکان (ka?koy lala ?m) کاکوی، کاکوی من-عزیزتر از عزیزان من- چویمون(c?oymun) سرما خوردن

بچام(beca?m) بچایم، سرما بخورم

نیزو nayzo) نگذار دشته باش (dos?te ba?s) داشته باش-محافشان باش. ببه (bane) بچه کوچولو... از سر تجیب می گویند بوی بوام(bovoy bova?m) بابای بابام در اینجا عزیزترین عزیزم

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر