گذری بر اشعار و خطبه های زبان رسای علوی، عمار یاسر (سماع عشق در اشعار و خطبه های عمار یاسر)

شخصیت بزرگ و زندگی پرفراز و نشیب عمار در عرصه عمل در دوره ای پرآشوب و فتنه، شخصیت ادبی او را از دیدگان پنهان داشته و کمتر به توانمندی وی در عرصه سخن و در میدان امارت کلام و بیان شعری، توجه شده است

گذری بر اشعار و خطبه های زبان رسای علوی، عمار یاسر (سماع عشق در اشعار و خطبه های عمار یاسر)

مقدمه:

شخصیت بزرگ و زندگی پرفراز و نشیب عمار در عرصه عمل در دوره ای پرآشوب و فتنه، شخصیت ادبی او را از دیدگان پنهان داشته و کمتر به توانمندی وی در عرصه سخن و در میدان امارت کلام و بیان شعری، توجه شده است. این مقال در پی آن است که پرده از رخ کلمات و میدان داری عمار در ساخت خطبه و اشعار برکشد و خواننده را مهمان تماشاگه زیبای ادب او نماید و جای خالی شعر عمار و دیگر مردان عرصه عمل و ادب را در بررسی شعر دوره اسلامی، پر سازد.

زندگی عمار:

وی که نامش عمار بن یاسر بن عامر بن مالک بن کنانة بن قیس (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 11، ص 235 ) بن عنس (در ابن عبدالبرالنمری، الاستیعاب، ج 2، ص 480، بنام عانس آمده است) که عنس خود همان زیدبن مالک است که نسب وی به مذحج بن أدوبن زید بن شیجب بن عریب بن زیدبن کهلان بن سبأ (، جمهرة أنساب العرب، ص405، 329) ابن شعیب بن یعرب بن قحطان می رسد. (الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، ج 1، ص150 ).

یاسر پدر عمار، عربی قحطانی و اصیل از تیره مذحج و هم پیمان و مولای بنی مخزوم با رابطه ضمانت جریره با رابطه ضمانت جریره بود. (عزالدین ابن اثیر الجزری، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، 1971م، ج 4، ص 43).

پیامبر(ص) درباره اش فرمود:

عامه مسلمانان به منزلت و جایگاه بلند عمار معترف بودند، از ابوالمسعود البدری و طایفه ای از خدیفه نقل شده که، بهنگام احتضار پیامبر خدا، از ایشان در باره فتنه و آنکه بگاه فتنه به چه کسی مراجعه کنند سؤال شد، پاسخ فرمودند: «علیکم بابن سمیّة، فانّه لایفارِقُ الحقَّ حتی یموُتُ» یا آنکه فرمودند: «فانّه یزول معَ الحقِ حیثُ زال» (ابن عبدالبر النمری القرطبی، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، مصر، بلاتا، ج 2،ص480).

او با زبانی سرخ و استدلالی منطقی و قلبی لبریز از یقین و اطمینان، به دفاع از علی (ع) و حق غصب شده و میراث غارت گشته وی پرداخت و در این عرصه، خطیبی چیره دست و سخنوری زبان آور بود که خطبه های زیبایی از وی بجا مانده است(ابوبکر الجوهری البصری البغدادی، السقیفة وفدک، 1401 ه، ص 90 ).

آنچه که در زندگی پربار عمار، کمتر بدان توجه شده، وجهه ادبی و ذوق شعری اوست. حوادث حساس و بسیار خطیری که عمار از سرگذراند، باعث ظهور و بروز استعدادها و ظرفیت بالای سیاسی، اجتماعی، نظامی، فکری و، ادبی او گردید. طبیعی است که هر کسی از این شأن و منزلت، برخوردار نیست و اگر ظرفِ وجود کسی، لبریز از ایمان و یقین و معرفت شود و دلش مالامال از محبّت به خدا گردد، قطعا زبان وی به فصاحت و رسایی در دفاع از این عقیده، گشوده خواهد شد و انتخاب او، انتخابی یقینی، به صلاح و براساس حق خواهد بود(المدنی الشیرازی، الدرجات الرفعیة، ص 260).

در روایتی از امام علی (ع) آمده است: «رِحَم اللهُ عمّارا یوم یبْعَثُ ورَحم الله عمارا یَومَ یُسأل... اِنَّ عمارا قد وَجَبتْ له الجنةُ فی غیرِ موطن ولا موطنین و ثلاث، فهنیئا له الجنةُ، فقد قتلِ مع الحق و الحقُ مَعه و لقد کان الحق یدور معه حیث دار، فقاتِلُ عمار و سالبُ عمار و شاتم عمار فی النار» (محمد بن سعد الزهری، الطبقات الکبری، بلاتا، ج 3، ص 262).

آنچه از اشعار عمار رسیده است ابیاتی کوتاه و اندک است. چه بسا برخی از اشعار او به زمان ما نرسیده باشد. همانگونه که از شعر سعد بن ابی وقاص در زمانی که از بیعت امتناع ورزید، جز ابیاتی از آغاز آن، چیزی به ما نرسیده است و این سرنوشت بسیاری از شعرهای صدر اسلام و شاعرانی است که در فتوحات و جنگهای اسلامی شعر سروده اند. اشعار وی به مناسبتهای مختلف:

در باره بلال حبشی و رنجهای او در ساخت مسجد مدینه به همراه پیامبر(ص)، درباره احد، و جنگ با مرتدشدگان، درباب شورا و دسیسه آن، در جمل، صفین و مهمترین حوادث عصر خود، شعر سروده است. بخشی از ابیات او اشعار رجزی درباره عشق شهادت است. هر چند ادیبان و سیره نویسان به جنبه ادبی شعر عمار و برجستگی او در سرودن رجز توجه نکرده اند، اما شخص گرامی پیامبر اسلام (ص)، از جمله کسانی بود که وقتی عمار رجزی را با شروع «نحن المسلمون نبتنی المساجدا» می خواند، با وی زمزمه می کرد.

آنچه می تواند بر روح شعر و ذوق شعری عمار، دلالت نماید، آنست که عمار خود روحیه سرودن شعر داشت و به شعرای متعهد علاقه مند بود و جلسات شعری را حتی در شرایط سخت، تشکیل می داد. چندان که در جنگ خونین صفین چنین کرد. در روایتی از عبدالله بن سلمه آمده است که گفت: در صفین نزد عمار بودیم و شاعری نزد او، شروع به سرودن و خواندن هجایی درباره معاویه و عمروعاص نمود. عمار از او خواست تا متعرض برخی دیگر از مخالفان ولایت علوی شود. مرد به او گفت: آیا در حالی که شمایان یاران پیامبر خدا و مردان بدر هستید در نزد شما شعر گفته می شود؟ عمار گفت: زمانی که مشرکان ما را هجا می گفتند، ما شکایت نزد پیامبر خدا بردیم و ایشان فرمود «قولوا کما یقولون لکم، و ما آن سان به کنیزکان مدینه آن هجاها را می آموختیم » (احمد بن یحیی البلاذری، انساب الأشراف، 1996 م، ج 1، ص 192).

گرچه حرفه و پیشه عمار شعر و شاعری نبود، اشعار او رنگ و بوی اسلام دارد و بسیار ساده و بی تکلف و خالی از الفاظ غریب و نامأنوس می باشد و غالبا از کلمات خداوند در هر آن، بهره گرفته است و از ایقاع صوتی و موسیقایی برخوردار می باشد.

نمونه زیر از اشعار اوست: (ابوالفضل نصربن مزاحم المنقری، صفین، 1382 ه، ص 320)

«صدقَ اللهُ وَ هُو لِلّصدقِ أهلٌ

و تعالی رَبِّی و کانَ جَلیلا

رَبِّ عَجِّلْ شَهادَةً لِی بقَتْلٍ

فی الذّی قَدْ أحَبَّ قتْلاً جمیلا

مُقْبِلاً غَیْرَ مُدْبِرٍ، اِنَّ لِلْقَت

سلِ عَلی کُلِّ مَیْتَةٍ تَفْضیلا

اِنَّهُمْ عِنْد رَبِّهمْ فِی جِنانٍ

یَشْرَبوُنَ الرَّحیقَ والسَلْسَبِیلا

مِنْ شَراب الأبْرارِ خالَطَهُ الْمسْ

ک وَکَأسا مِزاجُها زَنْجَیِلا

در این اشعار که، حرف رَویّ آن «لام» می باشد و از کلمات «جلیلا، جمیلا، تفضیلا، زنجیلا، سلسبیلا، استفاده گردیده است، کاربرد الفاظ «ربّی»، «الله»، «شراب»، «الابرار» و عباراتی چون «کاسا مزاجها زنجبیلا» که غالبا کلماتی قرآنی هستند، به چشم می خورد. این کلمات با کشیدگی و هماهنگی الفاظ، یک مجموعه منظم، آهنگهای، روان و موسیقایی را ایجاد کرده که به راحتی بر گوش دل می نشیند و در آن که از «بحر خفیف» است، آیات 25 و 26 سوره مطففین و آیه 17 و 5 سوره دهر، به زیبایی اقتباس گشته اند.

عمار علاوه بر شعر، از قدرت ایراد خطابه نیز برخوردار بود. در عرصه خطابه کمتر خطیبی به گرد عمار می رسد. میراث اسلامی ما آکنده از خطبه ها و کلمات و استدلالهای اوست. که ای کاش به صورت یک مجموعه گردآوری می شد ».

خطبه های عمار، لبریز از عبارتهای فصیح و روشن و گنجینه اندیشه ها و افکار عالی و گوهرهای بلاغی است. و بیانگر آنست که چگونه مردان عرصه تدبیر و سیاست و جنگ و کشورداری، مسلمانانی فقید، عابد و عارف و در میدان سخن و کلام، پرندگانی سبک روح بوده اند. از جمله خطابه های او خطابه ای است به خلیفه اول (شیخ صدوق، الخصال، ص 464)، خطابه ای در جنگ صفین که خطبه ای مشتمل بر تعابیری منحصر به فرد و جدید و تحلیل هایی دقیق است که در آن مردمان را به استواری و تعهد در راه حق دعوت می کرد (ر.ک به: المنقری، صفین، ص 319).

همچنین عمار در روز چهارم فوت خلیفه دوم، که خلافت عثمان به وسیله عبدالرحمن بن عوف تثبیت و اعلام شده بود، با مقداد به خانه امام علی (ع) رفت و در بحر سریع اشعاری را سرود با مطلع زیر: (ابن ابی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغه، 1965م، ج 9، ص 55).

یا نایحیَ الاسلام، قمْ فَانْعَهُ           

قَدْ ماتَ عُرْفٌ وبدا مُنْکَرٌ

مَا لِقُرَیشٍ لاعَلا کَعْبُها       

منْ قَدَّموا الیومَ وَمنْ أخَّروا؟!

مِثْلُ عَلیٍّ قَدْ خفی أمرُهُ    

علیهُمُ والشمسُ لاتُسْتَرُ

ولَیْسَ یُطْوی عَلَمٌ بَاهِرٌ      

سامٍ، یدُاللّهِ لَهُ تَنْشُرُ

حَتیّ یُزیلوا صَدْعَ مَلْمُومَةٍ  

والصَّدْعُ فی الصَّخْرةِ لایُجْبَرُ

کَبْشُ قُرَیشٍ فی وَغی حَربُها          

فاروقُها، صِدِّیقُها الأکبرُ

وکاشِفُ الکَرْبِ اِذا خُطَّةٌ     

أعْیا عَلی واردِهَا المَصدرُ

کبَّرَ لِلّهِ وصَلّی و مَا            

صَلیّ ذَوُواللعَیْب ولاکَبَّروا

تدبیرُهُمْ اَدّی اِلی مَا أتَوْا    

تَبَّا لَهُمْ یا بِئسَ مَادَبَّروا

در این ابیات وی «کعب القناة» به معنی میله نیزه را مجازا به معنای مجد و شرف به کار برده است. هم چنین عبارت پوشیده نشدن خورشید را به دو معنا و جامع متضاد و به معنای شدت وضوح شأن و منزلت علی (ع) یا از شدت اختفای کارش، به کار برده است.

در اشاره به علم بودن علی (ع) از تلمیح استفاده نموده است که به حدیثی اشاره دارد با مضمون: «اِنَّ علّیا رأیة الهدی».

در خطبه ای دیگر عمار، در دفاع از علی (ع) در شوری می گوید:

«معاشرَ المسلمین، اِنا قدْ کنَّا و مَا نستطیعُ الکلام قلةً و ذلّةً، فاعزَّ نا اللهُ بدینه و أکرمنا برسوله، فالحمدُلله ربِّ العالمین. (ابوبکر الجوهری البصری، السقیفة و فدک، تقدیم د. محمد هادی الامینی، مکتبة نینوی الحدیثة، طهران، 1401 ه، ص90 ).

وی در این خطبه، بلندای اندیشه و دوربینی سیاسی خود را به نمایش می گذارد و مسلمانان را به دورنمای خطرناکی که در پی ضایع سازی حق ولایت و سلب حق از صاحبان حقیقی آن، هشدار داده و سرنوشت مصیبت باری راکه در پی تن دادن به چنان تصمیم نابخردانه ای پیش بینی می کند، باز می نمایاند. چنانکه بر طبق برآورد و دوراندیشی متعهدانه او، خلافت چنان بازیچه دست فرزندان بنی امیه گردید که سابقه نداشت.

در خطبه ای دیگر که در معیت امام حسن (ع) بود گفت: «... پس امیر مؤمنان علی بن ابیطالب  که خداوند او را حفاظت کرده و عزیزانه پیروزمندش گرداند و امر استواری را برای وی تثبیت و مستحکم سازد  مرا با فرزندش به سوی شما فرستاده است و به شما فرمان می دهد تا به سوی او حرکت کنید. پس به سوی او حرکت کنید و تقوای خداوند متعال را پیشه سازید. به خدا سوگند، اگر می دانستم که در روی کره زمین انسانی داناتر از او به کتاب خداوند و سنت پیامبرش وجود دارد، شما را تشویق و گسیل به سوی او نمی کردم و در مرگ باوی بیعت نمی نمودم.

ای جماعت کوفه، خدا را، خدا را، در جهاد بکوشید و به خدا سوگند اگر کارها جز به علی محول گردد، هر آینه به سوی بلایی عظیم محول می گردد و خداوند آگاه است که من شما را نصیحت نمودم و به آنچه خود در آن به یقین رسیده ام، شما را بدان خواندم. (شیخ محمد بن محمد بن النعمان مفید، الجمل، تحقیق سید علی میر شریفی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1413 ه، ص 262).

عمار به عنوان یکی از دوازده تن هواداران علی (ع) پس از ماجرای غمبار و اسف انگیز سقیفه  زمانی که ابوبکر برای ایراد خطبه بر منبر بالا رفت  خطبه ای چنین خواند: «ای قریشیان و ای مسلمانان! اگر از جریانها آگاهید که آگاه هستید؛ و اگر آگاه نیستید، اینک آگاه شوید: خاندان پیامبر(ص) شما به مقام رهبری مقدمتر هستند و به ارث پیامبر (ص) سزاوارتر می باشند و در امور دین استوارتر بوده و برای مؤمنان و ملت اسلام امین تر و نگهبان ترند و نصیحت و خیر خواهی آنها درباره امت، از دیگران بیشتر است. نزد صاحب خودتان بروید و حق را به صاحبش واگذارید، قبل از آنکه رشته وحدت شما از هم بگسلد و پیوندتان ضعیف گردد و از هم پراکنده شوید و در چنبره فتنه و آشوب قرار گیرید و در درّه هولناک اختلاف بیفتید و دشمن به شما دست طمع دراز کند (طبرسی، احتجاج، ج 1، ص98، 102 ).

وی چنان این کجروی را در ا نحرافات آینده مسلمانها، مؤثر می دانست که در حادثه تلخ و مصیبت بار جنگ صفین، پیوسته می گفت: «از نخست در رابطه با علی(ع) راه را کج کردند، از این رو این راه تا آخر، راست نخواهد شد. ریشه اصلی آن همه حوادث تلخ در عصر خلافت امیر مومنان (ع) همان انحراف بعد از رحلت رسول خدا (ص) بود و از همانجا آغاز گشت»(ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 5، ص182).

این پیر سالخورده اسلام، در مناظره ای که میان او و عمروعاص در جبهه صفین در گرفت، چندان رسا که از علی (ع) دفاع کرد. عمرو عاص گفت: «ای أبوالیقظان! چرا به من ناسزا می گویی...»؟(علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 202).

معاویه چنان از زبان الماس گونه و برنده عمار در هراس بود که می گفت: «سوگند به خدا، ا گر کشتن عثمان، بر اساس رأی این برده سیاه باشد، همه عرب در خطر هلاکت قرار می گیرند»(ناسخ التواریخ، ج 2، ص 257 / الغدیر، ج 9، ص 113).

وی در صفین در حالی که «رجز » می خواند، بر دشمن یورش برده رجز با مطلع زیر را خواند:

صدقَ اَللهُ و هوللصدق اهلٌ (بحر خفیف)....

(این شعر در اول این مقاله آمده است).

او در یکی از مناجاتهای خود در جبهه صفین از خدا چنین درخواست کرد: «خدایا تو می دانی که اگر می دانستم که رضایت تو در آن است که لبه تیز شمشیرم را در شکم خود بگذارم و سپس روی لبه تیز آن خم شوم به گونه ای که شمشیر از پشتم بیرون آید حتما اینکار را انجام می دادم.

«خدایا از آنچه به من آموخته ای، می دانم که من کار نیکی را امروز انجام نمی دهم که در پیشگاه تو، پسندیده تر از جهاد با این فاسقان (معاویه و سپاهش) باشد. و اگر امروز من می دانستم که کاری پسندیده تر از جهاد با این فاسقان در پیشگاه تو هست، همان کار را انجام می دادم(ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 5، ص 252، 253 / مجلسی، بحار، ج 32، ص 49).

در صفین عمار این رجز را می خواند (ابن ابی الحدید، ج 3، ص 179):

سیروا الی الأحزاب أعداءِ النبی       

سیروا فخیرُ الناس أتباعُ علیّ

هذا أوانٌ طابَ سَلُّ المَشرِفیّ         

وقُودُنا الخَیْلُ وهَزُّ السَّمهریْ

حرکت کنید به سوی دسته هایی که دشمنان پیامبرند (ص)، حرکت کنید که بهترین انسانها، یاران و پیروان علی (ع) هستند».

«اکنون وقت کشیدن شمشیرهای مشرفی (منسوب به یکی از روستاهای حوران) از نیام و تاراندن اسبها به سوی میدان جنگ و پرتاب نیروهای بلند می باشد.

این مرد مظهر ولایت، مردی آهنین، گرچه چندان لاغر و رنجور بود که در اثر لاغری، هرگاه بر اسب بر می شد در میان زین اسب فرو می رفت (بحار، ج 33، ص 20، 21) و فریادهای آسمانی او کالبدهای مرده را جان بخشیده و وجود نورانیش، جانهای در تردید را، از ظلمات شک و جهالت بیرون می کشید.

از دیگر رجزهای عمار ابیات زیر در بحر رجز می باشد (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 27):

کَلّا وَ رَبَّ البیتِ لا أبْرَحُ أجِی ء         

حَتّی أموتَ أوأری مَا أشتهی

لا أفنَأ الَدْهْرَ، أحامی عن علیّ        

صِهرِ الَّرسولِ ذی الأمانات الَوقِّی

یَنْصُرُنَا رَبُّ السماواتِ العلیِّ           

وَ یَقْطَعُ الْهامَ بِحَدِّ المَشْرَفیِّ

یَمْنَحُنَا النَّصْرَ عَلی مَنْ یَبْتَغی         

ظُلْما عَلَیْناَ جَاهِدا مَایَأتَلِیْ

«نه هرگز؛ سوگند به خدای کعبه! پیاپی به سوی شما می آیم، تا در این راه بمیرم یا پیروزی را بنگرم.

و همواره تا روزگار باقی است، از حریم علی (ع) دفاع می کنم. دفاع از کسی که داماد رسول خدا (ص) و صاحب امکانات کامل و بسیار است.

خداوند آسمانهای بلند، ما را یاری کند و سران دشمن را با تیزی شمشیر مشرقی، نابود خواهد کرد و پیروزی ما را بر کسانی که بر ما ستم می کنند و منکر و لجبازند، به ما عطاء خواهد کرد».

در صفین برای رفتن او به میدان، امام منقلب شد و گریست و پس از سخنانی چند، عمار رو به سوی میدان نهاد (علامه مجلسی، بحار، ج 33، ص 19). عمّار در میدان چنین خواند (بحر رجز، الاختصاص، ص 14):

نَحْنُ ضَرَبناکُمْ عَلی تَنزْیلهِ

فالْیَوْمَ نَضْرِبُکُمْ عَلی تَأویله

ضَرْبا، یُزیلُ الهَامَ عَنْ مَقِیْلهِ            

وَیُذْهِلْ الخَلیِلَ عَنْ خَلِیلهِ

أو یَرْجِعَ الحَقَّ اِلی سَبِیلهِ  

یَا رَب اِنّی مُؤمِنٌ بِقْیلهِ

آخرین سخن او در جنگ صفین این بیت بود: (بحر مجتَثّ)

الجَّنةُ الجنةُ        

تَحت الأسِّنةِ

(ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 43، ص 469)

الیومَ ألقی الأحبَّة            

مُحمّدا وحِزْبَه

(محسن امین، اعیان الشیعة، ج 8، ص 374)

علی (ع) در مرگ او سخت غمگین شد و سر وی را به دامن گرفت و در غم شهادتش گریست و در سوگش این بیات را سرود: (بحار الانوار، ج 33، ص 19)

أیا موتُ هذا التفَّرقُ عَنْوةً   

فلَسْتَ تَبْقی لی خلیلُ خلیلٍ

اَلا أیّها الموت الذَّی لیس تارکیْ      

أرِحنِی، فقد أفْنْیتَ کُلَّ خَلیلٍ

(قمی، تتمة المنتهی، ص 16 )

أراک بصیرا بالذَّینَ أحبِّهمُ   

کانَّکَ تَنُحو نَحَوهُم بدلیلٍ

درهمین جنگ رجزدیگری برای عمار گفته شده است که در آن سرود: (بحر رجز )

أقسمتُ یا جبریلُ یا میکالُ

لا یغْلَبِنّا مَعْشَرٌ ضُلاَّلُ

اِنّا علی الحّقِّ و هُمْ جُهَّالُ

(نورالدین علی الهیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ط 1، دارالکتب العالمیة، بیروت، 1408 ه / 1988م، ج 9، ص 395)

باز در صفین دو بیت برای تشویق یار و برادر دینی اش هاشم بن عتبة المرقال سرود. عمار با وی شوخی داشت و او را اعور می خواند (ابن عساکر، مختصر تاریخ دمشق، دارالفکر المعاصر، لبنان، 1996 م، ج 27، ص 52 ).

أکُلَّ یومٍ لَمْ ترعْ و لَمْ ترعُ    

لا خیرَ فی أعورَ جَنَّابِ الفَزَع

(شیخ مفید، الجمل، ص 349 / حافظ محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب آل ابیطالب، تحقیق محمدباقر المحمودی، ط 1، مجمع احیاءالثقافة الاسلامیة، قم، 1412 ه، ج 3، ص 156 ).

هاشم که پرچمدار علی (ع) در صفین بود، گویی کند حرکت می کرد، عمار وقتی چنین دید با نیزه اش آرام بر سر او زد و بیت بالا را خواند.

شعری دیگری در جمل در بحر رجز از وی نقل شده است (کشف الغمة، ج 1، ص 259)

لا تَبْرَح العَرْصَةَ یابنَ الیَثْربیِ           

حَتّی أُقاتلکَ علی دینِ عَلیّ

نحنُ و بیتُ اللهِ. .. أولی بالنَّبی

ابن ابی یثربی با نام عمروبن کثیربن بشر بن ضبة الضی، قهرمان ضبّه و از شیاطین جمل بود. که به دست عمار کشته شد (تاریخ الطبری، ج 6، ص 22).

از دیگر رجزهای او در جنگ با مرتدها، رجزی است که می آید:

أنا أبوالیَقظانِ شَیْخی یاسرُ           

مِنْ مَعْشَرٍ آباؤهُمْ أخَایرُ

وفی یَمینی ذو وَمِیضٍ بِاتِرٍ  

صَفَیحةٌ وَرِثتَها یا عامِرُ

(الواقدی، کتاب الرَدة، تحقیق د. محمود عبدالله ابوالخیر، ط 1، دارالفرقان، الأردن، 1991 م، ص 189).

عمار در جنگ جمل با این رجز می جنگید:

اِنی لَعمارٌ و شیخی یاسِرُ  

صاحِ کلانا مُؤمِنٌ مُهاجرُ

دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » زمستان 1381، سال پنجاه و دوم - شماره 4 (صفحه 360)

طَلحةُ فیها و الزبیرُ غادرُ     

والحَقُّ فی کفِّ علیِّ طاهرٌ

(الکوفی القاضی، مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 161 / مجلسی، بحار، ج 32، ص 181)

در مصراع آخر این شعر مجاز وجود دارد که مراد از کف دستان علی (ع)، فعل و عملکرد اوست(ر.ک به احمد هاشمی، جواهر البلاغه، ص 233).

در رجز دیگری که به گاه شرکت عمار در فتح بهنا سروده شده و در آن زمان قهرمان علی (ع) فرماندهی پانصد مرد جنگی و پرچمداری جنگ را عهده دار بود آمده است:

أنَا الهُمامُ الفارسُ الکرارْ    

أفْنِی بسَیْغی عُصْبَةَ الکُفارْ

اِنْ جالَتِ الخیْلُ بلا اِنکارْ    

وقامَ سوقُ الحرب مِنْ عمارْ

حمیً لِدینِ المُصطفی المُختارُ       

صَلّی علیْهِ الواحدُ اَلقهارُ

و آلهِ و صَحْبهِ الأخیار        

مابَان لیلٌ و أضانَهار

(واقدی، فتوح الشام، ج 2، ص 210، 211)

در ابیات بالا در افروختن بازار جنگ مجاز به کار رفته و شدت جنگ منظور است و نیز در کاربرد آخرین مصراع شعر، ضعف وجود دارد، زیرا اصطلاح آشکار شدن را برای شب به کار نمی برند و از تاریک شدن برای آن استفاده می کنند.

شعری دارای حکمت و در بحر متقارب از او ذکر شده است:

تَوَّخَ مِنَ الطُّرقِ أوساطَها    

وَعدَّ عنِ الجانبِ المُشَتَبهْ

وَسمعَکَ صنْ عَنْ سَماعِ القَبیح      

کَصونِ اللِسّانِ عَنِ النطقِ به

فاْنِکَ عِنْدَ سَماعِ القَبیحِ    

شریکٌ لقائلِهِ فانْتَبِهْ

(السید علی خان مدنی الشیرازی، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه، ص283)

در ملاقاتی که سعدبن ابی وقاص با علی (ع) داشت به وی گفت: «ای ابوالحسن به خدا سوگند که شکی ندارم که تو برحق هستی ولی می دانم که در این باره (درباره حق) به مبارزه و جنگ برخواهی خواست، و آنان که با تو می جنگند اهل نمازند. اگر دوست داری با تو بیعت کنم، شمشیری دولبه به من ده تا مومن را از کافر باز شناسد و پس از امروز با هر که با تو به مخالفت برخواست، جنگیم.

علی (ع) فرمود: «شرط مردم با من و شرط من با آنان بر این مبنا نیست!»(واقدی، الفتوح، ج 1، ص 441) در این موقع عمار برخواست و بر سعد شورید که، ای سعد آیا از خداوند برای آخرت خویش نمی ترسی؟ امیر مومنان تو را به بیعت می خواند و تو از او شمشیری دو لبه می طلبی. بخدا سوگند که برای تو اشتباهاتی است و بیت زیر را خواند که پنج بیت بعدی آن در نسخه از میان رفته است): (بحر خفیف)

قال سَعْدٌ لِذا الءامامِ، وسعدٌ          

فِی الذَّی قالَهُ حَقیقٌ ظَلُومُ

شعر دیگری با مطلع زیر در بحر سریع از او در کتابها آمده است که به دلیل ضعیف بودن شعر و شبیه بودن آن به اشعار بعد از دوره عباسی، به نظر می رسد که متعلق به عمار نیست. (واقدی، فتوح الشام، ج 2، ص 246).

یا عین أذْرِی الدَّمعَ منْکِ الصبِیبْ     

ثمَّ انْدُبِیْ یا عَیْنُ فَقْدَ الجَبیب

بنابراین از بیان و توضیح این شعر چشم پوشی می شود.

همانگونه که گفته شد اشعار عمار اندک اما متعهد و خالص و صمیمی است.

اولین اشعار او به مناسبتهای مختلف در یادآوری بلال و شکنجه های او، در بنای مسجد مدینه و تعریض عثمان، در جنگ با مرتدین، بگاه بیعت با عثمان در توطئه شورا، در فتنه جمل در جنگ بزرگ صفین و دیگر شرایط مهم، سروده شده است. قالب اشعار او در بحر رجز، بس انگیزاننده به شهادت و دفاع از دین است. و جالب آنکه وی به طور پیوسته و زیبا پس از اسلام تا زمان شهادت شعرهایی سروده است. عمار به رجز سخت علاقه داشت، تا جایی که کمتر در بحر دیگری شعر سروده است. و ابیاتی که در بحرهای غیر رجز سروده غالبا در وزنهای سریع و تند و خفیف هستند. وی از وزن سریع، مجتَثّ، متقارب و مشطور سریع استفاده کرده است. شاید دلیل این امر آنست که غالب اشعار او در جنگهای خطیر و گذرا و پرالتهاب سروده شده است. از این رو وی پیوسته به سرعت در حال انتقال و حرکت و جهش بود. روحیه استواری و یقین و سرعت وترس از گذر لحظات برای بهره برداری را در شعر عمار کاملاً می توان مشاهده کرد.

نتیجه:

درباره ویژگیهای آشکار شعر عمار که نتیجه این مقاله است می توان چنین گفت:

1- وضوح معانی و الفاظ و سادگی ترکیبات و اصطلاحات و روشنی شعری خفت و سهولت اوزان. شعر عمار از کلمات و عبارات نامطلوب شاذ، پیچیده و نامأنوس خالی است.

عمار به دلیل ذوق لطیف و طبع نیک و زبان فصیح خود، قدرت عجیبی بر سرودن شعر و رجز در شرایط پرهیجان و سخت جنگ داشته که توانسته است با رعایت و صیانت معانی، ترکیب شعری خود را از ترکیبهای نامأنوس دوردارد. وی در عین حال که مردی نظامی، جنگی مهاجم و دلیر و پایدار است، قلبی نرم و باطنی ملایم دارد و هرگز صلابت رأی و عکس العمل پخته خویش را در برابر حوادث از دست نمی دهد، هرچند چون آتشفشانی به فوران درآید به شعر او درباره سعد بن ابی وقاص مراجعه شود تا معلوم گردد، بهنگام خشم چگونه سخن می گوید.

یا به شعر دیگر اوبا مطلع «نحن ضربناکم علی تنزیله» که قبلاً در همین مقاله آمده است مراجعه کنید. در خواهید یافت که ابیات از نوعی وقار، سنگینی و آرامش که با خویش شوریدگی انقلابی و استدلال را بهمراه دارد، حکایت می کند. آمیزش چنین عبارات سهل و گوارا و الفاظ ساده با حماسه وجوش و متانت گوینده آن را کمتر در شعر شاعری می توان مشاهده کرد.

2- پایان ابیات او غالبا کشیده و با حروفی چون (الف های اشباع شده  ی کشیده ) پایان می یابد. این امر خود زیبایی دیگر بر شعر او می افزاید. زیرا در این حال کلمات دارای مقطعهای هماهنگ و حروف نرم و کشیده ای هستند که تو گویی در قالب شعر به نرمی و روانی ریخته شده اند. کلماتی چون «حائدا، معاندا، عاندا، ساجدا و راکعها» نوعی زیبایی موسیقایی و ویژگی ریزش نرم در شعر او ایجاد کرده است.

3- بهره گیری و اقتباس از مضامین و الفاظ قرآنی در شعر خویش که پیش از این بدان اشاره شده است.

4- اخلاص و صداقت ورزی در راه حق: درکاربرد معانی و مضامین آن هیچگونه طمع و امیدی برای رسیدن به بهره های دنیوی دیده نمی شود هدف وی همانگونه که در مصرعی از ابیاتش آمده است باز گردانیدن حق به راه خویش است یا آنجا که تنها هدف «جنگیدن و مبارزه خود و یارانش را تنها، راه مستقیم الهی و تأویل قرآن می شمارد و یا آنجا که می گوید: «من با تو در حالی که بر دین علی (ع) هستم می جنگم». سخنان او پیوسته بر محور مولای خویش و قطب عالم امکان علی بن ابیطالب (ع) دور می زند و هیچ سخنی از او که رنگی از تفاخر داشته باشد یا هدفی دنیوی در آن ملموس باشد، دیده نشده است.

أویرجع الحق الی سبیله   

یا ربّ اِنَّی مومنٌ بقیله

اشاره به حدیث پیامبر (ص) درباره علی (ع) «اِنَّ علی بن ابی طالب اخی و وصیّی یُقاتل بعدی علی تاویل القرآن کماقاتلت علی تنزیله (ر.ک به: الارشاد، ص 96).

در حالی که عمر 94 ساله او پیوسته در رنج و تحمل سختیهاست هرگز احساس خستگی و شکایت از او در سخنش حس نمی گردد بلکه می گوید بهترین مردمان پیروان علی هستند که همان اشاره به حدیث «علی (ع) و شیعته هم الفائزون یوم القیامة» دارد.

این جانشین پیامبر در عظمت روحی خود تمام کیان عمار را در تسخیر محبت خویش گرفته است تا جایی که در صفین می گوید:

لا اَفتأ الدَّهْرَ أُحامِی عَنْ علی         

صِهُر الرسولِ ذی الاماناتِ الوَفیّ

این اخلاص تا آنجا حقیقی و صادقانه است که در جمعیتی که نام پدرش را در آن بیان می کند باز به دیده اسلام و یک شهید و پیر مراد عرصه شهادت به او می نگرد و نه به عنوان یک پدر نسبی و دارای رگ و ریشه واحد. کرامت او کرامتی برگرفته از خداست که همواره می گفت: «کریم آن کسی است که خدا او را کرامت بخشیده است. من افتاده ای بودم که خداوند بالایم برد و بنده ای بودم که خداوند آزادم ساخت و فردی ضعیف بودم که خدا قوت و نیرویم بخشید و فقیری بودم که خداوند بی نیازم کرد»(المنقری، صفین، ص 338 ).

5- هجای عمار در شعر، هجایی منطقی و منطبق با واقع است. بدترین نسبتی که وی به طلحه و زبیر می دهد صفت «مکاری و حیله گری» و ناپسندترین ویژگی که برای سپاه معاویه بیان می کند«سرکشی و فساد» است که دقیقا منطبق با روحیات و عملکرد و شیوه رفتار آنان است.

بار شهادت طلبی، آرزوی مرگ در راه خدا و آمادگی برای جانبازی، بدون احساس انتقام جویی و ترس و ننگ و مفاخره از ویژگیهای شعر عمار و مالک اشتر و دیگر یاران علی (ع) چون قیس انصاری است که نمونه آن را در شعر شاعران معاویه و حتی در شعر افراد بی طرف نیز نمی توان دید.

6- وجود کنایه، مجاز، عناصر عروضی و هنری و جبنه های بلاغی زیبایی که به شعر وی قوت و زیبایی می بخشد از دیگر ویژگیهای شعر اوست، مثل «وقام سوقُ الحرب من عمار» که کنایه از شدت گرفتن کار است و عبارت «مالقریش لاعلاکعبها» که دارای مجاز است چرا که معنی کعب انتهای نیزه است و به میله نیزه نیز گفته می شود. اما کاربرد آن بدین شکل بیانگر معنی «به شرافت و بزرگی دست نیابد» است. یا عبارت «کبش قریش» که مجاز برای رئیس و بزرگ قوم می باشد و نیز عبارت «تدبیر هم أدّی الی ماأتوا» که کنایه از توطئه و نیرنگ است و یا «صحیفة ورثتها یا عامر» که کنایه از میراث و شرف متوارث است. البته برخی ضعفها چون کاربرد «بان اللیل» به جای «جن اللیل» و وجود اکفاء که عیبی رایج در قصیده است، در شعر او دیده می شود. مثل «حتی اقاتلک » که حرف لام به ضرورت شعری ساکن گردیده و میان حرف تاء و لام نزدیکی مخرج وجود دارد. گرچه این روایت به صورت دیگری نیز آمده است که در آن «اثبات نقاتلک » این عیب را رفع کرده است (ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب، ج 3، ص 156 / مجلسی، بحار، ج 33، ص 176).

7- گنجاندن احادیث نبوی و داستانهای حقیقی از رابطه پیامبر و علی (ع) در ذیل اشعار رجزی مثل عبارت «ذی الامانات» اشاره به سپردن امانت و وصایای پیامبر (ص) به علی(ع) بعد از هجرت از مکه (اعلام الوری، ج 1، ص 375)؛ عبارت «یقطع الهام بحدّ المشرفی» که اشاره به قطع سرکنار به وسیله خدا دارد و در عین حال نظری به آیه 16 سوره انفال. و مارمیت اذرمیت. ..» می کند. کاربرد عبارت «ظلما علینا جاهدا مایأتلی» که اشاره به آیة 22 سوره نور (لایأتل اولو الفضل منکم) دارد، یا عبارت «أموت أوأری ما أشتهی» که اشاره به آیات 52 سوره توبه (قل هل تربصون بنا إلّا احدی الحسنیّین) و نیز به آیه 11 تا 13 سوره صف دارد. یا مصراع «فاروقها، صدیقها الاکبر» که اشاره به حدیث پیامبر (ص) درباره علی (ع) است. باشد که اشعار وی در دیگر مجاهدان دارای شعر در صدر اسلام تحلیل و مطابقه گردید، و ابعاد هنری آن معلوم گردد.

منابع:

1- قرآن مجید.

2- عزالدین ابن أبی الحدید (ت 656 ه)، شرح نهج البلاغة، مکتبة الانجلو المصریة، مصر، بلاتا.

3- عزالدین ابن أبی الحدید (ت 656 ه)، الموسسة المصریة العامة للتألیف و الترجمة، مصر، 1965م.

4- ابن عبدالبرانمری، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، دارالقلم، بیروت، بلاتا.

5- عزالدین ابن أثیر الجزری، أسدالغابة فی معرفة الصحابة، الجمیعة التعاونیة. للطبع و النشر، القاهرة، 1971م و 1358ه..

6- عزالدین ابن أثیر الجزری، الکامل فی التاریخ، منشورات دارصادر و داربیروت، 1966م.

7- حافظ محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب آل ابیطالب، تحقیق محمد باقر المحمودی، مجمع إحیاء الثقافة الاسلامیة، قم، 1412ه..

8- ابوبکر الجوهری البصری البغدادی، السقیفة و فدک، تقدیم د. محمد هادی الامینی، مکتبة نینوی الحدیثة، طهران، 1401 ه.

9- شیخ محمد بن محمد بن النعمان مفید، الجمل، تحقیق سید علی میر شریفی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1413 ه..

10- الواقدی، کتاب الردّة، تحقیق د. محمود عبدالله أبوالخیر، دارالفرقان، الاردن، 1991 م.

11- محمد بن عمربن عبدالعزیز الکشّی والشیخ الطوسی الرجال و اختیار معرفة الرجال، تصحیح حسن المصطفوی، بی نا، مشهد، 1348 ه..

12- ابن عساکر، مختصر تاریخ دمشق، دالفکر المعاصر، لبنان، 1996 م.

13- نورالدین علی الهیثمی،مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ط 1، دارالکتب العالمیة، بیروت، 1988م/1408 ه.

14-  محمد باقر المجلسی، بحار الانوار فی أخبار الائمه الاطهار، مؤسسة العرفاء، بیروت، 1983 م.

15-  الحافظ ابوبکر الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد أومدنیة السلام، مطبعة السعادة، القاهرة، 1931م.

18- ابن شهر آشوب المازندرانی، مناقب آل ابیطالب، المطبعة العلمیة، قم، بلاتا.

19- ابوالحسن علی بن الحسین بن علی،المسعودی،مروج الذهب ومعادن الجوهر، ط5، بلانا، بیروت،1964م.

20- السید علی خان المدنی الشیرازی، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1997م.

21- محسن امین، أعیان الشیعة، بیروت، بلاتا.

22- ابن حزم الاندلسی، جمهرة أنساب العرب، ط الصاوی، بیروت، 1938م.

23- الحافظ محمد بن سلیمان الکوفی القاضی، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، تحقیق محمد باقر بهبودی، مجمع احیاء الثقافة السلامیة، قم، 1412ه.

24- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، امنیت تهران، انتشارات جهان، بی تا.

25-  شیخ عباس قیم، تتمة المنتهی، نشر اسلامی، قم، 1372.

26- ابو جعفر محمد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری، ط 2، مصر، 1967م.

27- محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ، انتشارات اسلامیة، قم، بی تا.

28- احمدبن یحیی بن جابرالبلاذری، أنساب الاشراف، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1996م.

29- ابوالفضل نصربن نراحم المنقری، صفین، تحقیق و شرح محمد عبدالسلام محمد هارون، انتشارات مکتبة آیة الله العظمی مرعشی، قم، 1403 ه..

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان