پیوندهای تاریخ نگاری و روایت پردازیِ ادبی در مقتل، تحلیل زمان بندیِ روایتِ شهادتِ حضرت قاسم(ع) در مقتل های واقعه عاشورا

در تحقیق حاضر، به بررسی بین رشته ای تاریخ و ادبیات با نگاه ساخت گرا پرداخته ایم.

پیوندهای تاریخ نگاری و روایت پردازیِ ادبی در مقتل، تحلیل زمان بندیِ روایتِ شهادتِ حضرت قاسم(ع) در مقتل های واقعه عاشورا

١. مقدمه و بیان مسئله[1]

در تحقیق حاضر، به بررسی بین رشته ای تاریخ و ادبیات با نگاه ساخت گرا پرداخته ایم.

مسئلۀ عام پژوهش، پیوندهای تاریخ نگاری و روایت ادبی است که گاه موجب تردید در گزارش های تاریخی شده است. متون تاریخی گاه به متون روایی نزدیک و حتی تبدیل میشوند؛ تا جایی که محققان از تحریف تاریخ سخن میگویند یا اذعان میکنند نویسندگان متون تاریخی  داستانی با دست مایه قرار دادن واقعۀ تاریخی، قصد نگارش ادبی داشته اند. پرسش پژوهش به این شرح است: چه شگردهایی روایت تاریخی را به روایت داستانی تبدیل میکند؟ یا دلالت های معنایی مشترک بین روایت های تاریخی و داستانی کدام است؟ برای پاسخ به این پرسش از بحث زمانمندی روایت بهره گرفته ایم ؛ زیرا تاریخ نگار و داستان نویس، هر دو، در حدومرزهای زمانی که در اصل واقعه رخ داده (جهان داستان یا واقعیت تاریخی) تغییراتی ایجاد میکنند و دلالت خاص خود را میآفرینند. تداخل مرزهای تاریخ نگاری و داستان نویسی، به ویژه زمانی که سند اندکی از رویدادهای تاریخی در دست است، بیش از هرچیز خود را در زمان روایی نشان میدهد؛ مانند نادیده گرفتن سیر خطی زمان یا دخل وتصرف در ضرب آهنگ روایت (ر.ک: مدبری و حسینی سروری، ١٣٨٧: ٥٦).

١-١. چارچوب نظری: زمان روایی در نظریۀ ژرار ژنت

اختلاف نگرش روایت شناسان در تعریف روایت به چهار حوزه بازمیگردد: ١. تأکید بر پیرنگ به عنوان ساختار بنیادین روایت؛ ٢. توجه به تغییر در زمان روایی رویدادها و خط داستانی به مثابۀ روایت؛ 3. پرداختن به کنش، شخصیت و مکان به عنوان سازۀ اصلی روایت؛ ٤. تأکید بر دیدگاه و گفتمان راوی دربارۀ خواننده (مارتین، ١٣٨٦: ٧٩٨٠). روایت شناسانی که بر طرح و پیرنگ تأکید میکنند، به رابطه ای دوسویه میان زمان و روایت قائل هستند. در یک گزارۀ مقدماتی میتوان گفت زمان از عناصری است که داستان را از روایت جدا میکند و باعث معناداری رخدادهای روایت میشود.

در میان روایت شناسان، ژرار ژنت برای همۀ جنبه های روایت اصطلاحی ابداع و تلاش کرد آن را به شیوه ای نظام مند شرح دهد. یکی از این مفاهیم زمان روایت است. اینکه رخدادها با تقدم و تأخر بیان می شوند، یا ضرب آهنگ روایت تند و کند میشود، یا نسبت بین دفعات رخ دادن یک واقعه در داستان و متن متفاوت میشود، همه شیوه هایی هستند که جهان داستان را به جهان متن تبدیل میکنند. از نظر ژنت، پیرنگ داستان زمانمندی ویژۀ خود را دارد؛ یعنی زمان متن را از زمان داستان که تقویمی و گاه شمارانه است و گویی دراصل رخ داده، متمایز میکند. او در کتاب گفتمان روایی[2] برای روایت سه سطح تعیین میکند: داستان، متن روایی و روایتگری. در داستان، رخدادها به ترتیبی که واقعا اتفاق افتاده اند، بیان میشوند؛ اما در متن روایی یا گفتمان متن، رخدادها لزوما نظم تقویمی ندارند و خواننده باید رخدادهایی را که نظم آن ها به هم ریخته است، در ذهن خود بازسازی کند. در این بازسازی، خواننده میتواند ترتیب وقایع را در داستان اصلی تشخیص دهد و شگردهای روایتگری را کشف کند و از این تمهیدات هنری که باعث تبدیل داستان به متن روایی شده، لذت برد (ریمون  کنان، ١٣٨٧: ١٢). ژنت در مقاله ای دربارۀ رمان در جستجوی زمان ازدست رفته سه مؤلفۀ مربوط به زمان روایی را طرح میکند: ١. ترتیب یا نظم (آرایش)؛ ٢. تداوم (دیرش)؛ ٣. بسامد.

١. ترتیب، نظم یا آرایش[3] رویدادها: به روابط بین توالی مفروض وقایع در داستان و ترتیب واقعی بازنمایی آن ها در متن اشاره دارد (تولان، ١٣٩٣: ٧٩). اگر توالی رویدادها در داستان با توالی بازنمایی آن ها در متن یکی باشد، با نظمی گاه شمارانه روبه رو هستیم و اگر ترتیب بیان رویدادها در متن مطابق ترتیب وقوع آن ها در داستان نباشد، با زمان پریشی[4] مواجهیم. زمان پریشی بر دو نوع است: الف. زمان پریشی گذشته نگر:[5] هنگامی است که رویدادی در زمان داستان زودتر و در گذشته اتفاق افتاده است، اما در متن دیرتر بیان میشود. ب. زمان پریشی آینده نگر:[6] هنگامی است که رویدادی در زمان داستان دیرتر و در آینده اتفاق افتاده، اما در متن زودتر بیان میشود. زمان پریشی گذشته نگر و آینده نگر از نظر بیان رویدادهای مربوط به چارچوب زمانی روایت اصلی به سه نوع درونی، بیرونی و مرکب تقسیم میشود: الف. زمان پریشی درونی:[7] حرکت گذشته نگر یا آینده نگر به زمانی در چارچوب زمانی روایت اصلی بازگردد. ب. زمان پریشی بیرونی:[8] حرکت گذشته نگر یا آینده نگر به زمانی بیرون از چارچوب زمانی روایت اصلی بازگردد. ج. زمان پریشی مرکب:[9] ترکیب زمان پریشی درونی و بیرونی است؛ یعنی گذشته نگر یا آینده نگری که در ابتدا برون داستانی است، در روند روایت به شخصیت ها و رویدادها پیوند بخورد و درون داستانی شود.

٢. تداوم یا دیرش[10] رویدادها: به مدت زمان وقوع یک رخداد در جهان داستان و مدت زمانی که طول میکشد تا این رخداد روایت شود، میپردازد. از نظر ژنت، تداوم عمدتا روابطی است بین مقدار زمانی که فرض میشود وقایع عملا به خود اختصاص داده اند و مقدار متنی که برای بیان همان وقایع صرف میشود (به نقل از تولان، ١٣٩٣: ٧٩). به عبارت دیگر، تداوم رابطۀ بین مقدار زمان داستان و مقدار زمان خوانش متن است. «تداوم مشخص میکند که روایت چگونه میتواند قطعه ای را حذف کند، بسط دهد، خلاصه کند و یا درنگ کوتاهی ایجاد کند» (ایگلتون، ١٣٨٦: ١٤٥). اگر مقدار

کمی از متن به مقدار زیادی از زمان داستان اختصاص یابد، روایت شتاب مثبت[11] خواهد داشت و اگر مقدار زیادی از متن به مقدار کمی از داستان اختصاص یابد، شتاب منفی[12] به وجود میآید. بسته به اینکه زمان داستان و متن اختصاص یافته به آن باهم برابر باشند یا یکی بیشتر از دیگری باشد، حالت های مختلفی پیش میآید که به این شرح اند: الف. حذف[13]: هنگامی است که مقدار کمی از متن به زمان زیادی از داستان اختصاص یابد. در حذف، زمان متن حداکثر سرعت یا شتاب مثبت دارد؛ چراکه بعضی از دوره های زمانی حذف میشود و در متن نمود نمییابد. ب. خلاصه / چکیده[14]: هنگامی است که قسمت کمی از متن به زمان زیادی از داستان اختصاص یابد و زمان خواندن کوتاه تر از زمان داستان باشد. از کارکردهای خلاصه نشان دادن حوادثی معین بدون اجبار به نمایشی کردن آن ها یا واداشتن شخصیت ها به اجرای آن ها، تأویل رخدادهای متن برای خواننده (آسابرگر، ١٣٨٠: ٦٥)، جمع بندی و یادآوری رخدادهای مهم و معطوف کردن توجه خواننده به بعضی رخدادهاست.

ج. صحنه[15] یا گزارش: هنگامی است که زمان توصیف شده در داستان و زمان خواندن باهم برابر باشند؛ به عبارت دیگر، زمان داستان و مقدار متنی که به آن تعلق گرفته است، یکی باشند. چنین حالتی معمولا در گفت وگوها اتفاق میافتد و روایت در این شرایط شتاب ثابت دارد. از کارکردهای گفت وگو انتقال اطلاعات به خواننده و دیگر شخصیت ها و نیز شخصیت پردازی است. د. درنگ توصیفی:[16] هنگامی است که مقدار زیادی از متن به زمان اندکی از داستان اختصاص یابد. درنگ توصیفی درمقابل حذف قرار میگیرد و کمترین سرعت یا شتاب منفی دارد. در این حالت، زمان داستان متوقف میشود. عملا کنشی در داستان اتفاق نمی افتد و متن به توصیف یا تفسیر میپردازد.

توصیف های دقیق زمان بازگویی و خواندن را بیشتر از زمان داستان میکند. برخی مترجمان و شارحان آرای ژنت بین تطویل و وقفه تفاوت میگذارند. تطویل «طولانیتر کردن زمان یک واقعه در روایت، به نحوی [است] که مدت روایت شدن آن بیشتر از مدت زمان رخ دادن آن بشود» و وقفه (مکث) «توقف موقت زمان در روایت (پیش نرفتن روایت در زمان) [است ]. این شگرد زمانی مصداق پیدا میکند که راوی کار روایت کردن داستان را به حالت تعلیق درمیآورد تا دربارۀ یک شخصیت یا رویداد اظهارنظر کند» (پاینده، ١٣٩٧: ٢٢٠). درمجموع تداوم رویدادها تعیین کنندۀ سرعت متن است.

٣. بسامد[17]: تعداد دفعاتی است که واقعه ای در داستان اتفاق میافتد، در مقایسه با تعداد دفعاتی که آن واقعه در متن روایت میشود (تولان، ١٣٩٣: ٧٩). بسامد بر سه نوع است. الف. بسامد مفرد[18]: روایت nبار واقعه ای است که nبار اتفاق افتاده است.

نوع رایج بسامد مفرد، نقل یک بارۀ واقعه ای است که یک بار اتفاق افتاده است و نوع غیرمعمول آن نقل چندبارۀ واقعه ای است که چند بار اتفاق افتاده است. ب. بسامد مکرر[19]: روایت چند بار واقعه ای است که یک بار اتفاق افتاده است. ج. بسامد موجز یا بازگو[20]: روایت یک بار واقعه ای است که چند بار اتفاق افتاده است. بسامد بازگو معمولا با به کارگیری افعال استمراری بیان میشود. در بررسی زمان روایی اثر، انطباق همۀ ویژگیهایی که ژنت آن ها را از بررسی روایت های مختلف بازشناسی کرده است، مورد نظر نیست و هر متن به نوعی زمان روایی را در پیرنگ خود شکل میدهد که معنا و تأثیر مورد نظرش را تولید کند؛ و روایت پژوه همین امر را تحلیل میکند.

١-٢. پیشینۀ پژوهش

نقد متون ادبی براساس نظریۀ زمان روایی ژنت در دهه های اخیر مورد توجه پژوهشگران ادبیات و هنر بوده است. در مقاله ای با عنوان «نقد مقالات علمی  پژوهشی با موضوع بررسی متون ادبی از دیدگاه زمان روایی»، نزدیک چهل مقاله با این موضوع بررسی شده است. در نتیجه ای که از واکاوی مقاله های مورد مطالعه به دست آمده، ده مورد فهرست شده است که کارکردهای متفاوت آرایش، دیرش و بسامد رویدادها را در متون مختلف نشان میدهد. اما یکی از یافته های مقالۀ مذکور کارکرد زمان روایی در متون ایدئولوژیک است که میتوان آن را با تاریخ نگاریهای واقعۀ عاشورا سنجید و از این حیث، پژوهش کاملا نوآوری دارد: «در متونی که دغدغه های آرمان گرایانه و ایدئولوژیک را مطرح میکنند، رفت وآمدهای متوالی بین زمان حال، گذشته و آینده وجود دارد. راوی آرمان های خود را با حسرت نسبت به گذشته یا با ارجاع به آینده بیان میکند» (حیاتی و نجاری، ١٣٩٨). چنین دریافتی موجد این پرسش است که زمان روایی در متون نیمه روایی تاریخی  داستانی چه کارکردی دارد و تفاوت و تشابه آن با متون روایی ادبی چیست. بنابراین ویژگیهای متمایز پژوهش حاضر به این شرح است: ١. آثاری بررسی شده که در حوزۀ متون نیمه روایی است. ٢. نقش زمان روایی در تبدیل گزارش تاریخی به روایت تاریخی  داستانی تحلیل میشود. ٣. کارکرد روایی زمان به طور مشخص در مقتل نگاریها به دست میآید.

٢. مقتل های مورد مطالعه

دربارۀ تاریخ نهضت امام حسین (ع)، واقعۀ عاشورا و مسئلۀ عزاداری کتاب های بسیاری در طول تاریخ نگاشته شده اند که از لحاظ اعتبار تاریخی ارزش یکسانی ندارند و میتوان آن ها را به چهار دسته تقسیم کرد: ١. منابع قابل استناد؛ ٢. منابع غیرقابل استناد؛ ٣. منابع معاصر؛ ٤. منابع مفقود (ر.ک: محمدی ریشهری، ١٣٩٣: ١/ ٥١). مورد مطالعۀ این پژوهش نه مقتل از منابع قابل استناد، غیرقابل استناد و منابع معاصر (از مجموع ٦٧ اثر) است.

٢-١. منابع قابل استناد

الإرشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد: نوشتۀ ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان بغدادی (٣٣٦-٤١٣ق)، مشهور به شیخ مفید است. زندگینامۀ همۀ امامان شیعه (ع) را دربردارد و مؤلف با اتکا به منابع متعددی توانسته است تاریخ قابل استنادی از زندگی امامان معصوم (ع) را فراهم آورد (همان، ٧٠-٧١).

الملهوف علی قتلی الطفوف: از سیدرضیالدین علیبن موسیبن جعفر حلی مشهور به سیدابن طاووس ( وفات ٦٦٤ق) است. او مورخ نیست؛ اما در الملهوف به شیوۀ مورخان و حتی گاه داستان سرایان، چکیده و نتیجۀ اخبار را آورده و از ذکر سند خودداری کرده و فقط در موارد معدودی، منبع اصلی خود را گوشزد کرده است (همان، ٨٥-٨٨).

قمقام زخار و صمصام بتار: (به معنای دریای آکنده و شمشیر برنده) نوشتۀ فرهادمیرزا معتمدالدوله (١٣٠٥ق) است. از نکات برجسته و تحقیقی این کتاب ضبط درست اسامی اشخاص و مکان ها و ترجمه و توضیح صحیح معانی نام ها، مکان ها، لغات، اشعار و امثال و در مواردی، معرفی و بیان شرح حال کوتاه برخی از افراد است (گروهی از تاریخ پژوهان، ١٣٩٣: ١١١-١١٢).

٢-٢. منابع غیرقابل استناد

مقتل الحسین (ع) المنسوب إلی أبیمخنف: نوشتۀ ابومخنف لوط بن یحییبن سعید (وفات ١٥٨ق)، از مورخان مورد اعتماد و اصحاب امام صادق (ع) است. تاریخ نگاران و سیره نویسان متعددی از کتاب او دربارۀ قیام امام حسین (ع) نقل کرده اند. اگر نسخۀ قابل اعتمادی از این کتاب وجود داشت، نخستین مقتل شناخته میشد؛ ولی درحال حاضر، رسالۀ کم برگ تسمیۀ من قتل مع الحسین (ع) من ولده و إخوته و أهل بیته و شیعته اثر فضیل بن زبیربن عمر کوفی اسدی نخستین منبع موجود مستقل دربارۀ حماسه سازان عاشوراست. البته در این پژوهش، مقتل ابیمخنف به سبب استنادهای فراوان، اساس مقایسه قرار گرفته است.

روضةالشهداء: نوشتۀ کمال الدین حسین بن علی واعظ کاشفی (وفات ٩١٠ق)، مبتکر سبک قصه پردازی از وقایع تاریخی است. او که سنی یا شیعه بودنش معلوم نیست، شیفتۀ اهل بیت (ع) بود و برای جذب عوام، حوادث تاریخی و به ویژه واقعۀ عاشورا را با نثری دل پسند به داستان درآورد و در این میان، مطالب معتبر و نامعتبر و مستند و بدون سند را درآمیخت. تازگی سبک، فارسی بودن و نیز انگیزۀ مؤلف برای خوانده شدن کتابش در مجالس عزا موجب شد کتاب کاشفی نه اثر تاریخی، بلکه اثر تبلیغی و حتی تخیلی شمرده شود.

محرق القلوب: نوشتۀ ملامهدی نراقی (وفات ١٢٠٩ق) است. او با اقتباس از روضةالشهداء به بیان مطالبی پرداخت که به گونه ای شورانگیز عواطف و احساسات مردم را به سوی واقعۀ کربلا سوق دهد. نراقی خود به ضعیف بودن برخی گزارش های کتابش تصریح کرده و به همین جهت مورد انتقاد برخی از عالمان پس از خویش قرار گرفته است.

طوفان البکاء فی مقاتل الشهدا: اثر ابراهیم بن محمدباقر هروی مشهور به جوهری است که در سال ١٢٥٣ق درگذشته است. کتاب در سال ١٢٥٠ق تألیف و به فتحعلیشاه تقدیم شده است. ساختار کتاب مشتمل بر یک مقدمه، دوازده آتشکده و یک خاتمه است که قدیم ترین چاپ سنگی آن مربوط به ١٢٥٠ق است (کاشفی، 1390: 53).

٢-٣. منابع معاصر

نفس المهموم فی مصیبۀ سیدنا الحسین المظلوم علیه السلام: نوشتۀ حاج شیخ عباس قمی به زبان عربی است. بیشتر مطالب این اثر نقل قول هاست و مباحث تحلیلی و نقد و بررسی در آن چندان به چشم نمیخورد. باآنکه محدث قمی بسیار کوشیده تا اخبار و گزارش های نامعتبر و ضعیف را در این کتاب نیاورد، برخی از آن ها به این کتاب نیز راه یافته است. نخستین ترجمۀ این کتاب با حواشی و تعلیقات آیت الله ابوالحسن شعرانی با عنوان دمع السجوم : ترجمۀ نفس المهموم چاپ شده است. ترجمۀ دیگر این کتاب و نیز کتاب نفثۀ المصدور، به قلم آیت الله محمدباقر کمره ای با نام رموز الشهادة:

ترجمۀ کامل نفس المهموم و نفثۀ المصدور چاپ شده است. افزون بر این، ترجمۀ اخیر با عنوان در کربلا چه گذشت نیز عرضه شده است (گروهی از تاریخ پژوهان، ١٣٩٣: ١٣٩-١٤١).

مقتل الحسین علیه السلام: نوشتۀ سیدعبدالرزاق موسوی مقرم (وفات ١٣٩١ق) از مقتل نویسان قرن چهاردهم است. اگرچه این کتاب از نظر ارائۀ بحث و ترتیب حوادث از آثاری است که در چند دهۀ اخیر مورد توجه محافل و مجالس وعظ و روضه خوانی قرار گرفته است، مانند بسیاری از آثار دیگر این قرن، گزارش های ضعیف و نامعتبر دارد. این کتاب نخستین بار به کوشش عزیزالله عطاردی با عنوان چهرۀ خونین حسین سیدالشهدا (ع) یا داستان کربلا در سال ١٣٥١ به فارسی ترجمه و چاپ شده است، بار دوم با عنوان سالار کربلا حسین بن علی علیه السلام به قلم مرتضی فهیم کرمانی و بار سوم با عنوان مقتل مقرم یا روز واقعه توسط محمدمهدی عزیزاللهی کرمانی برگردان و منتشر شده است (همان، ١٤٣١٤٥).

٣. تحلیل زمان روایی در ماجرای حضرت قاسم (ع) در مقتل های عاشورا

تحلیل های روایی که در این بخش بیان میکنیم، براساس دسته بندی وقایع مستند و غیرمستند است (ر.ک: انوریپور، ١٣٩٥: ١٤٧-١٥٥).

٣-١. رویدادهای مستند

٣-١-١. معرفی حضرت قاسم (ع)

در بیشتر مقتل ها، حضرت قاسم (ع) نوجوانی ماه روی معرفی میشود که با پیراهن و نعلینی که بند یکی از آن ها پاره شده است به میدان میآید.

نخستین راوی که حمیدبن مسلم است، روایت خود را با وصف چهرۀ حضرت قاسم (ع) و تشبیه آن به ماه آغاز میکند و از همین ابتدا درنگ کوتاهی در روایت ایجاد میشود که احساسات راوی را بازتاب میدهد. اما در سه مقتل داستانی روضةالشهداء، محرق القلوب و طوفان البکاء، همین روایت به شکل دیگری زمان بندی و گسترانیده میشود. راوی روضةالشهداء ماجرا را از جایی آغاز میکند که عبدالله بن حسن (ع) کشته میشود و در همین ابتدا، درخواست حضرت برای رفتن به میدان و پاسخ امام حسین (ع) به اندازه ای با بیان ادبی و استفاده از تشبیه و تسجیع همراه میشود که توجه مخاطب را از موضوع روایت به زبان متن جلب میکند و از شتاب روایت میکاهد. «راوی گوید که چون قاسم بن الحسن چهرۀ برادر خود را که گل بوستان ناز بود، به خارستان حادثۀ جان گداز خراشیده دید، آه از نهاد او برآمده، پیش عم بزرگوار خود آمد، گریان و دلی پر آتش حسرت بریان » (کاشفی، ١٣٩٠: ٥٨١).

اما میزان درنگی که در روایت محرق القلوب آمده است، با هیچ یک از مقتل های مورد بررسی در این پژوهش برابری نمیکند. بیان افکار و عواطف راوی در ابتدای نقل ماجرا، کاملا خارج از گزارش تاریخی است و شتاب منفی دارد. بعد، توصیف و استفاده از بیان تشبیهی در وصف چهرۀ حضرت قاسم (ع) و حالت حسرت او برای رفتن به میدان روایت را به تطویل کشانده است:

قاسم طفلی بود صغیر و هنوز به حد تکلیف نرسیده بود و چهرۀ مبارکش چون آفتاب تابان و رخسارۀ منورش چون ماه درخشان و شجاعت را میراث از حیدر کرار داشت و در معارک و حروب رایت فتح و نصرت برافراشتی.

اما آن نور دیده چون دید که موالیان و یاران و اقارب و برادران را شربت شهادت چشانیدند و خود را از این محنت آباد جهان به دارالسرور عالم جاوید رسانیدند و شمشادقدان بوستان ولایت را از ارۀ جور کوفیان لعین از پا درآوردند و نوجوانان اهل بیت رسالت از تیغ بیدریغ شامیان بدآیین به خاک هلاک افتادند، دل او به درد آمد و آه سرد از سینۀ پردرد کشید و سیلاب اشک از جویبار دیدگان بارید (همان، ٤١٠-٤١١).

در مقتل طوفان البکاء با پیش درآمدی منظوم ماجرا آغاز میشود. راوی در ٢١ بیت به سوگ واقعۀ عاشورا میپردازد و در پنج بیت آخر آن به ماجرای حضرت قاسم (ع) اشاره میکند:

ای پیک صبح با حسن مجتبی بگو در کربلا عروسی قاسم به پا ببین در بزم عشرت پسر نوجوان خویش از خون به دست و پای جوانان حنا ببین (جوهری، ١٣٩٣: ٤٦٥٤٦٦) وصف شهادت جوانان در میدان قبل از ورود حضرت قاسم (ع) با توصیف جزئیات و استفاده از آرایه های ادبی در ساحت لفظ و معنا، مانند تسجیع و تشبیه، همراه است:

رامشگران ترانۀ هم و غم و مغنیان محنت و الم به مضراب چنگ تعزیت، کنجکاو جراحت ناسور پردۀ دل اهل مصیبت گردیدند که چون پنج نوبت در پنج گاه کوس نوای شهراشوب مخالف به رغم حجازیان در عراق راست گردید و عشیران همایون حسین یک یک از بزرگ و کوچک با دست از خون بسته نگار از مخالفت غزال، پا از حصار حیات کشیدند جوانان سروبالای شاه مظلوم که هریک بر شاه ناز داشتند شربت روح افزای شهادت از دم خنجر اشرار نوشیدند (همان، ٤٦٦).

٣-١-٢. به میدان رفتن حضرت قاسم (ع)

حضرت قاسم (ع) در شمار مبارزان و لشکریان نبوده است و به همین سبب قبل از رفتن به میدان از امام حسین (ع) اذن میخواهد و بعد با پوشش غیرجنگی به نبرد میرود. ماجرای اجازه خواستن در بعضی مقتل ها آمده و غیر از سه مقتل داستانی مورد تأکید پژوهش، در بقیه کوتاه روایت شده است ؛ مانند: «قاسم سخت الحاح کرد تا دستوری یافت » (قاجار، ١٣٩١: ٥٠٤).

وصف پیراهن و نعلین حضرت را که لباس رزم نیست، میتوان معادل صحنۀ نمایشی دانست که مدت زمان خواندن آن نزدیک به زمانی است که راوی با نگاه خیره و موشکافانۀ خود به ماجرا توجه کرده و از این حیث، گزارش تاریخی را دقیق تر میکند و مخاطب را آگاه میسازد به اینکه حضرت قاسم (ع) نوجوانی بوده که در آرایش جنگی قرار نداشته و اصلا لباس رزم مهیا نکرده است. البته در همین جمله نیز نکته ای وجود دارد و آن این است که حمیدبن مسلم یا ابی مخنف به نقل از او میگوید: «نعلینی در پا داشت که بند یکی از آن دو قطع شده بود، فراموش نمیکنم که آن [بند، بند پای] چپ بود » (ابی مخنف، ١٣٩٢: ١٨١)؛ یا در مقتل قمقام زخار آمده: «هیچ فراموش نمیکنم که بند نعلین چپ وی گسیخته بود» (قاجار، ١٣٩١: ٥٠٤).

تأکید راوی بر اینکه «فراموش نمیکنم » بیان احساس او در میانۀ حکایت است و تاحدی از شتاب سرعت روایت میکاهد.

مؤلف مقتل الحسین هم با سبک ادبی خود در این حکایت وقفه ایجاد میکند؛ زیرا هم پوشش او را با سپاه دشمن یا با هنجارهای رزم مقایسه میکند و هم برای وصف هریک از لباس ها و آلات و ادوات جنگی که حضرت قاسم (ع) به همراه دارد، از یک جمله و فعل جداگانه بهره میبرد و به این شکل، روایت را میگستراند:

 «وقتی به جنگ دشمن سرتاپا مسلح رفت، تنها شمشیری به دست داشت و  فقط یک لباس عربی (پیراهن و ازار) به تنش بود و در حین شمشیر زدن و جنگیدن بند کفش چپش پاره شد. »

درنگ روایی دیگر در همین بند، نظر خود راوی است: «برای او عار بود که از فرزندان و نوادگان رسول خدا باشد، اما با پای برهنه بجنگد» (مقرم، ١٣٩٢: ٢٣٦). حتی راوی به نحوی بر بند کفش چپ تأکید میکند و مانند داستان نویسان به شخصیت پردازی روی میآورد؛ وی حالت عاطفی حضرت قاسم (ع) را هنگام بستن بند کفش توصیف میکند: «او بدون توجه به موقعیت آنجا و کثرت دشمنان ایستاد و مشغول بستن بند کفشش شد» (همان جا).

راوی روضةالشهداء نیز قول حضرت قاسم (ع) را با زبان ادبی و اطالۀ جملات مسجع بیان میکند و به سبب توجه مخاطب به تشبیه ها، کنایه ها، سجع ها و جملات عاطفی و انشایی، سرعت روایت پایین میآید:

پیش عم بزرگوار خود آمد، گریان و دلی پر آتش حسرت بریان، گفت : ای شاه زادۀ دو جهان، مرا دیگر قوت مفارقت اقربا نماند و زمانه از سریر سرور و بهجتم بر خاک اندوه و مصیبت نشانده، دستوری ده تا کینۀ برادر بازجویم و سؤال اهل ضلال را به تیغ زبان و زبان سنان، جواب گویم (کاشفی، ١٣٩٠: ٥٨١).

به همین سیاق، راوی محرق القلوب اجازه خواستن حضرت قاسم (ع) را در بیش از سه سطر بیان میکند. وصف حال امام حسین (ع) پس از اطلاع از مضمون تعویذی که بر بازوبند حضرت قاسم (ع) است، با جزئیات و نیز با بیان مسجع، صحنه ای نمایشی است که در روایت مکث ایجاد کرده است (نراقی، ١٣٩٣: ٤١٢). اما اوج درنگ های روایی در بیان این رویداد در کتاب طوفان البکاء آمده است. درخواست حضرت قاسم (ع) برای رفتن به میدان به زبان شعر بیان شده که ادامۀ روایت نثر است؛

ولی به سبب شکل منظوم و استفاده از آرایه های ادبی، تفصیل دارد:

نمیآید ز گلزارت صدای مرغ ناشادی

که مرغان حرم را در کمین بنشسته صیادی

نهالی نیست کآسایش توان در سایه اش کردن

ز پا افتاد اگر سروی به گلشن بود و شمشادی

تمنای شهادت برده از دستم عنان رحمی

هوای جان نثاری بر سرم افتاده امدادی

(جوهری، ١٣٩٣: ٤٦٦)

گفت وگوی امام حسین (ع) با حضرت قاسم (ع) بعد از اینکه ایشان طلب رفتن به میدان میکنند، به زبان شعر آمده و بااینکه ادامۀ روایت نثر است، به سبب وجود آرایه های ادبی شکل تفصیلی یافته:

تو شمع روشن چشم برادرم حسنی

انیس زینب و کلثومی و عزیز منی

تو را ز جان گرانمایه دوست تر دارم

که یادگار منی از برادر زارم

(همان، ٤٦٧)

وصف حال حضرت قاسم (ع) هنگامی که اهل بیت به میدان میروند و او در حسرت است، بیان ادبی دارد و روایت را به درازا میکشاند: «دید که یک یک اقوام و اقارب، خویش را به زیورآلات حرب میآرایند و اهل بیت را وداع مینمایند و با شوق تمام چون ذبیح الله به قربانگاه میروند» (همان جا).

گفت وگوی درونی حضرت قاسم (ع) در حسرت نرفتن به میدان، از این حیث میتواند برابر صحنۀ نمایشی باشد که مدت زمان بیان جملات برابر مدت زمان خواندن آن هاست. اما باید توجه داشت که تکرار مضمون در گفت وگوها حالت ایستایی به روایت میدهد:

جراحت دلش ناسور شده، روی به آسمان کرد و به زبان حال میگفت:

یک صباح ای آسمان چون غنچه خندان نیستم

نیست یکشب کز الم چون شمع گریان نیستم

بهر قربانی در این کو گرچه صید لاغرم

اضطرابی دارم اما در غم جان نیستم

نوجوانان کام جویند از شهادت من مگر

قابل قربانی شاه شهیدان نیستم

(همان جا)

قبل از بیان ماجرای دیدن تعویذبند و وصیت امام حسن (ع)، راوی دربارۀ حالت حضرت قاسم (ع) از بیان ادبی بهره میبرد (همان جا). همچنین تشبیه و سجع پردازی در وصف گریستن امام حسین (ع) بعد از دیدن وصیت امام حسن (ع) برای به میدان رفتن حضرت قاسم (ع) با بیان ادبی و تشبیه همراه است: «آن امام شهید چون وصیت نامۀ برادر با جان برابر خویش را دید، اشک چون مروارید از صدف دیده بارید و آه سرد از دل پردرد کشید» (همان، ٤٦٨).

٣-١-٣. نبرد حضرت قاسم (ع)

خلاصۀ ماجرا این است که حضرت قاسم (ع) به سپاه دشمن حمله میبرد و تعدادی از سپاهیان عمر سعد را میکشد. چند رویداد جزئی درون این واقعه است: یکی اینکه عمربن سعد نفیل ازدی در گفت وگو با حمیدبن مسلم سوگند میخورد قاسم را بکشد و ابی مخنف این گفت وگو و جملۀ بعد از آن را گزارش گونه و برابر یک صحنۀ نمایشی روایت میکند:

عمروبن سعدبن نفیل ازدی به من گفت: به خدا قسم بر او حملۀ سختی خواهم کرد! به وی گفتم: سبحان الله! از این عمل چه قصد کرده ای! همان هایی که میبینی او را احاطه کرده اند به جای تو از عهده اش برمیآیند؛ ولی وی گفت: به خدا قسم حتما به او حمله خواهم کرد! لذا به قاسم حمله برد (ابی مخنف، ١٣٩٢: ١٨١).

همین شیوه را مؤلف الإرشاد درپیش میگیرد و در چهار سطر ماجرا را بیان میکند که تفاوتی با مقتل ابیمخنف ندارد. در مقتل قمقام زخار نیز حکایت از چهار سطر نمیگذرد و هیچ هنرنمایی لفظی و زبانی هم رخ نمیدهد که مخاطب به سبب توجه به آن در خواندن سطرها درنگ کند (قاجار، ١٣٩١: ٥٠٥).

اما در سه مقتل تاریخی  داستانی روضةالشهداء، محرق القلوب و طوفان البکاء، درنگ ها، اطاله ها و صحنه های نمایشی قابل بحث و تحلیل بیشتر است. به روایت بیشتر مقتل ها، حضرت قاسم (ع) در ابتدای نبرد، طبق عرف جنگ عرب، رجزخوانی میکند. اگر روایان به ذکر رجز عربی بسنده کنند، روایت به گزارش نزدیک است؛ اما راوی روضةالشهداء به ترجمۀ شعری رجز پرداخته که مشحون از آرایه های ادبی در ساحت زبان فارسی است و در روایت وقفه ایجاد کرده:

و قاسم روی به معرکه آورده، آغاز رجز کرد و ترجمۀ بعضی ابیات رجز او در ترجمۀ ابوالمفاخر بر این منوال است:

دل خریدار جاه خواهم کرد

جان شکرریز شاه خواهم کرد

با اساس و لباس دامادی

عزم ترتیب راه خواهم کرد

به سم مرکب و سر نیزه

ماه و ماهی تباه خواهم کرد

(کاشفی، ١٣٩٠: ٥٨٤)

سخن گفتن حضرت قاسم (ع) در میدان نبرد با عمر سعد، در مقتل های دیگر به گزارش نزدیک است ؛ اما در روضةالشهداء، به سبب اشتمال بر بیان ادبی و کاربرد حشو، سجع و تشبیه در گفتار و نیز بهره گیری از شعر در روایت درنگ ایجاد میکند:

قاسم دربرابر قلب لشکر آمد و عمر سعد را آواز داد که ای جفاکار بیوفا و تیره روزگار دور از صفا، بسی برادران و هواداران حسین را شهید کردی و از خویشان و اقربای وی دمار برآوردی. اندک جمعی پریشان حال مانده اند. هیچ وقت نیامد که دست از ما بازداری و با این مدبران، روی به کوفه آری و ما را به این تشنگی و بیبرگی بگذاری و از آنچه کرده ای پشیمان گردی؟

دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار

وزآنچه با دل ما کرده ای، پشیمان باش

(حافظ)

عمر سعد جواب داد که شما را وقت نیامد که از سر نافرمانی درگذرید و به عاقبت خود فرونگرید در سلامت بر خویش بگشاید و به بیعت یزید و متابعت پسر زیاد درآیید؟ قاسم بر وی و بر امرای وی نفرین کرد و گفت: ای شقی، دین را به دنیای دنی بفروخته ای و متاع امانت را به آتش خیانت سوخته. بدین عجوزۀ غدار فریفته گشته ای و قبالۀ خواستگاری او به دست غرور نوشته و ندانسته که او

به عقد هر که درآید، دو سه روزی پیش با او نپاید:

جمیله ای است عروس جهان، ولی خوش باش

که این مخدره در عقد کس نمیآید

(حافظ)

(کاشفی، ١٣٩٠: ٥٨٥-٥٨٦) پس از گفت وگوی حضرت قاسم (ع) و عمر سعد، راوی با وصف حالت درونی عمر سعد و به ویژه با بهره گیری از کنایه، بازهم در روایت وقفه ایجاد کرده است. در ادامۀ همین ماجرا، عمر سعد دربارۀ حضرت قاسم (ع) با سپاه خود سخن میگوید. این خرده روایت های برافزوده نیز با اغراق، تشبیه، تسجیع و نقل شعر همراه است؛ اگرچه در قواعد روایت شناختی گفت وگوها مطابق صحنه است (همان، ٥٨٦). در مقتل محرق القلوب، گفت وگوی حضرت قاسم (ع) و ابن سعد، و رجزخوانی حضرت به شکل دیگری با اطناب همراه است و آن، اضافه کردن محتوایی است که در مقتل های دیگر دیده نمیشود. به لحاظ تاریخی میتوان دربارۀ صدق و کذب روایت این جملات بحث کرد؛ اما از دیدگاه روایت شناختی، درنگی در این بخش از روایت وجود ندارد و گفتار حضرت قاسم (ع) معادل صحنۀ نمایشی است (نراقی، ١٣٩٣: ٤١٥-٤١٦). در روایت طوفان البکاء نیز، گفت وگوی حضرت قاسم (ع) و ابن سعد در میدان مطابق واقعه به نظر میرسد (جوهری، ١٣٩٣: ٤٧٦).

پس از این گفت وگو، حضرت قاسم (ع) مبارز میطلبد و عمر سعد، ازرق شامی را به جنگ با او میفرستد. نبرد ازرق شامی و چهار پسر او با حضرت قاسم (ع) رویدادی است که در مقتل های ابیمخنف، الإرشاد، الملهوف، قمقام زخار، نفس المهموم و مقتل الحسین نیامده است؛ اما در سه مقتلی که به روایت داستانی نزدیک ترند، این رویداد به تفصیل ذکر شده و از نگرگاه زمان روایی قابل تحلیل و بررسی است.

راوی روضةالشهداء ماجرای جنگ حضرت قاسم (ع) با ازرق شامی را بسیار گزارش گونه و نمایشی روایت میکند و شاید بتوان گفت نمایشیترین بخش روایت که مشحون از روایت کنش و واکنش حضرت قاسم (ع) و افراد مقابل است، نبرد حضرت با پسران ازرق شامی باشد. این بخش روایت درحدود پنج صفحه بیان میشود و کاملا قابلیت بازآفرینی در صحنه دارد. تنها درنگ موجود در این بخش از روایت، دو شعر است و چند سطری که به مواجه شدن ازرق با جسد چهار پسر خود اختصاص دارد. در این صحنه، راوی در وصف مرکب ازرق کمی درنگ میکند تا مقدمه ای باشد برای حمله به حضرت قاسم (ع) و ذهن مخاطب از نقش فاتح به نقش دیگر که شهادت است، منتقل شود.

اما ازرق چون هر چهار پسر را کشته دید، جهان روشن بر چشم وی تاریک شد از غایت خشم، سلاح بر خود راست کرده، بر مرکبی تازینژاد سوار شد؛ چنان مرکبی که به آهن خایی و گرویروی به آتش رضیع اللبان و از تیزگامی و خوش خرامی با باد شریک العنان بودی؛

ز نعل او همه صحن زمین گرفته، هلال

ز گوش او همه، روی هوا گرفته سنان

نه در مفاصل او سستی ز تاب رکاب

نه در طبیعت او نفرتی ز باد عناد

(انوری، قصاید) (کاشفی، ١٣٩٠: ٥٩٠) راوی محرق القلوب این ماجرا را با شتاب ثابت روایت میکند؛ به ویژه اینکه بیشتر این رویداد با گفت وگو پیش میرود؛ مانند گفت وگوی ازرق و ابن سعد دربارۀ حرب با قاسم نوجوان (نراقی، ١٣٩٣: ٤١٦٤١٧)، گفت وگوهای رجزوار ازرق و حضرت قاسم (ع) (همان، ٤١٧) و نبردها و گفت وگوهای پسران ازرق با حضرت قاسم (همان جا).

اما در طوفان البکاء کاربرد توصیف جزئیات در روایت و اضافات تشبیهی در ماجرای نبرد پسران ازرق با حضرت قاسم (ع)، روایت را با درنگ مواجه میکند:

ازرق گفت: چون مرا ترغیب و تحریض مینمایی و بر مبالغه میافزایی، چهار پسر رشید دارم، لابد و ناچارم که یکی را به میدان این جوان بفرستم. پس پسر بزرگ خود را به میدان قاسم فرستاده، زادۀ ازرق تیره نهاد، آن شدادزاده نمرود بیبنیاد، رو به سوی قاسم نهاده چند طعن نی پیدرپی به سوی وی انداخت. قاسم از دامن سپر خود گذرانید. چون نوبت قاسم رسید، تیری از ترکش برآورده کمان بر سر دست کشیده (جوهری، ١٣٩٣: ٤٧٧).

گفت وگوی عمر سعد و ازرق که بخشی از آن در قالب شعر آمده، در مقایسه با مقتل های دیگر، درنگ است؛ اما نسبت به جهان داستان ذهن راوی، گزارش است.

مگو طفل، این قوم نام آورند

هنرپیشه چون حیدر صفدرند

بنی هاشمی از صغیر و کبیر

شجاعند، مردافکن و شیرگیر

عبث غره بر خویش گردیده ای

عجب دارم از اینکه نشنیده ای

(همان، ٤٧٦-٤٧٧)

وقتی راوی ماجرای نبرد پسران ازرق با حضرت قاسم (ع) را به نثر بیان میکند، این صحنه در شعری روایت میشود که در آن بهره گیری از آرایه های ادبی و هنرمندی در سطح زبان قابل توجه است:

برافراخت شمشادقامت چه تیر

کمان بر کف آن جوان دلیر

کمانی که از قوس برده گرو

چو تیر قضا تیر او راست رو

خطا هست گاهی به تیر قضا

که بر تیر او نیست هرگز خطا

تو گویی که در دست آن بره شیر

پر جبرئیل امین داشت تیر

(همان، ٤٧٧-٤٧٨)

در اثنای جنگ حضرت قاسم (ع) با ازرق شامی دو اتفاق رخ میدهد: یکی اینکه، ازرق با نیزه ای اسب حضرت قاسم (ع) را از پای درمیآورد و امام حسین (ع) به او مرکبی میرساند و دیگر اینکه، ازرق نیزه ای به حضرت قاسم (ع) میزند و او از امام حسین (ع) طلب آب میکند. راوی روضةالشهداء در وصف مرکب ازرق و توصیف شمشیر حضرت، به تشبیه روی میآورد و درپی آن، مانند متون حماسی رجزی شاعرانه را پردازش میکند:

حسین، محمد انس را گفت : دریاب جگرگوشۀ برادرم حسن را و این جنیبت به وی رسان. محمدبن انس جنیبت حسین را به نزدیک قاسم آورد تا سوار شد و بر ازرق حمله کرده، ازرق بر اسبی گلگون نشسته بود، چون کوه پاره ای و برگستوان مغربی برافکنده، کناره های آن به زر و سیم آراسته به پیش حمله قاسم باز شد و سه طعن دیگر میان هر دو ردوبدل شده، عاقبت ازرق تیغ برکشید و به قاسم درآمد. قاسم نیز تیغی چون برق سوزان از نیام برآورد و چون رعد خروشان، طنطنۀ نعره برکشید و گفت : بیا تا ببینم که در چه کاری و از هنرهای مردان چه داری:

بیا تا نبرد دلیران کنیم

درین رزمگه جنگ شیران کنیم

ببینیم کز ما بلندی کراست؟

درین کار فیروزمندی که راست ؟

(کاشفی، ١٣٩٠: ٥٩١)

در مقتل طوفان البکاء، وقتی حضرت قاسم (ع) اظهار تشنگی میکند، از آنجا که راوی در بخش نثر هم از این ماجرا سخن گفته، میتوان آن را وقفه و اطاله در روایت به شمار آورد. اما در محرق القلوب روایت رساندن مرکب به حضرت قاسم (ع) بیشتر به شکل گزارش و بدون توصیف جزئیات یا بیان ادبی آمده است:

در آن حال در میان قاسم و ازرق دوازده طعن نیزه ردوبدل شد ازرق به غضب درآمد، نیزه ای بر شکم اسب قاسم زد که آن حیوان زبان بسته از پای درآمد و قاسم پیاده ماند. مظلوم کربلا به یکی از یاران فرمودند: که قاسم را دریاب و فلان مرکب را به قاسم برسان. چون مرکب را به وی رسانیدن، آن پسرزادۀ ابوتراب بیمنت رکاب، جستن کرده، بر مرکب سوار شد. ازرق تیغ حوالۀ قاسم نمود، قاسم از خود گذرانید (جوهری، ١٣٩٣: ٤٧٨-٤٧٩).

رویدادهایی مانند جراحت برداشتن حضرت قاسم (ع)، اظهار تشنگی کردن، مکیدن از انگشتر امام حسین (ع) و گفت وگو با اهل حرم درحد گزارش است. تنها شتاب منفی در این بخش روایت، تشبیه کوتاهی است که ابیمخنف هنگام توصیف حرکت امام حسین (ع) به سوی حضرت قاسم (ع) برای کمک به ایشان آورده است و همۀ مقتل های دیگر بدون استثنا تکرار کرده اند و میتوان گفت این تشبیه به راوی نخستین مربوط میشود: «حسین [علیه السلام ] مثل باز شکاری ظاهر شد و مانند شیر خشمگین [به سویشان ] یورش برد و عمرو را با شمشیر زد» (ابی مخنف، ١٣٩٢: ١٨١). البته در مقتل هایی مانند محرق القلوب که مبتنی بر پردازش ادبی بیشتر است، باز شکاری جای خود را به عقاب پرانی میدهد که صف ها را میشکافد و شیر خشمناک بر روبه صفتان حمله میکند: «ناگاه امام حسین (ع) مانند عقاب پران آمد و صف ها را شکافت و چون شیر خشمناک بر آن روبه صفتان حمله کرد و تیغ حوالۀ عمر قاتل قاسم نمود» (نراقی، 1393: 421).

اما هفت بیت نوحۀ راوی بر کشته شدن قاسم (ع) و شکوه از بیداد فلک از زبان امام حسین (ع)، درنگ در روایت را دوچندان میکند:

ستیزه گر فلکا از جفا و جور تو داد

نفاق پیشه سپهر از کینه ات فریاد

ستیزه گر فلکا این جفا چرا کردی

چرا معاونت دشمن خدا کردی

بسان مردمک دیده کعبه را تا حشر

سیاه پوش ز اندوه این عزا کردی

جواب فاطمه روز جزا چه خواهی گفت

سر نبیره اش از تیغ کین جدا کردی

(نراقی، ١٣٩٣: ٤٢١-٤٢٢)

امام حسین (ع) با ورود به میدان میبیند تیر ازرق از بدن حضرت قاسم (ع) گذر کرده و در این لحظه بر کمر ازرق شمشیر میزند که در روایت راوی نخستین و بیشتر مقتل ها، به خیار تری تشبیه شده که دو نیم میشود. شاید این تشبیه را هم بتوان در شمار درنگ های روایی راوی نخستین به شمار آورد.

آنچه تا اینجا بیان کردیم، به بررسی دیرش زمانی، یعنی حجم متن اختصاص داده شده به رویداد در مقایسه با مدت زمان وقوع آن در عالم واقع بود. اما نکته ای هم دربارۀ آرایش رویدادها وجود دارد. در مقتل روضةالشهداء، وقتی حضرت قاسم (ع) در نبرد دچار جراحت و تشنگی میشوند، امام حسین (ع) از نوشیدن شربت کوثر سخن میگویند که بعد از شهادت و در آینده رخ خواهد داد: «حسین گفت : نزدیک شد که از دست جدت شربت کوثر نوش کنی و این همه غم ها و الم ها را به کلی فراموش کنی. برو که مادرت در فراق تو میگرید و میزارد و همه اوقات به آه و ناله میگذارد» (کاشفی، ١٣٩٠: ٥٩٢). این مورد در مقتل های دیگر مشاهده نشد.

٣-١-٤. شهادت حضرت قاسم (ع)

شیوۀ شهادت حضرت قاسم (ع) به دو شکل متفاوت در مقتل ها آمده است. در مقتل ابیمخنف، امام حسین (ع) بر عمربن سعد نفیل ازدی که مشغول حرب با حضرت قاسم (ع) است، میتازد و با شمشیر دست او را قطع میکند. عمر سعد با شمشیری فرق حضرت قاسم (ع) را میشکافد و او از اسب بر زمین میافتد و زیر سم اسبان شهید میشود. تمام این ماجرا گزارش گونه و درحد صحنۀ نمایشی روایت میشود (ابیمخنف، ١٣٩٢: ١٨١). مقتل الملهوف هم همین روایت را دارد (ابن طاوس، 1385: 72).

روایت دیگر این است که ابتدا حمیدبن مسلم (راوی اصلی ماجرا) با عمر سعد گفت وگو میکند که از کشتن یک نوجوان منصرف شود و کشتن او را به دیگران واگذارد. اما عمر سعد سوگند میخورد که به او حمله کند و به سرعت به سمت حضرت قاسم (ع) میرود و او را میکشد. در این روایت هم، با گزارش و صحنه مواجهیم و نمونۀ آن مقتل الإرشاد شیخ مفید است (مفید، ١٣٩٥: ٢٠٥).

اما روایت داستانی روضةالشهداء به گونه ای دیگر است. حضرت قاسم (ع) به علم عمر سعد نگاه میکند و میخواهد علم را از پای درآورد. پیادگان لشکر راه را بر او میبندند و وقتی حضرت قاسم (ع) مشغول جنگ با پیادگان میشود، سواران به او حمله میکنند. حضرت قاسم (ع) سی پیاده و پنجاه سوار را میکشد. سپس سواران، مرکب حضرت را تیرباران میکنند و شیث سعد نیزه ای بر سینۀ او میزند که از پشت بیرون میآید. حضرت قاسم (ع) که در جنگ ٢٧ زخم برداشته، امام حسین (ع) را به یاری میطلبد. امام وقتی میبیند شیث بالای سر حضرت قاسم (ع) ایستاده و میخواهد سر از تنش جدا کند، او را با ضربتی به دو نیم میکند و قاسم (ع) را با خود به خیمه میبرد. حضرت چشم باز میکند و با نگاهی به مادر و عروس لبخند میزند و سپس شهید میشود.

این روایت که در برخی موارد نامعتبر است، اگرچه در مقایسه با مقتل های دیگر طولانیترین روایت شهادت حضرت قاسم (ع) است، شتاب منفی ندارد و مدت زمان وقوع رویدادها با مدت زمان رخ دادن آن ها در جهان داستان برابری میکند (کاشفی، ١٣٩٠: ٥٩٣-٥٩٤). راوی محرق القلوب هم به حملۀ عمربن سعد اشاره میکند و شهادت حضرت قاسم (ع) را بسیار کوتاه و گزارش گونه میآورد؛ اما بیتی را ضمیمه میکند و با ذکر آن از شتاب روایت میکاهد:

«پس قاسم از اسب درگردید و فریاد کرد: یا عماه ادرکنی؛ ای عم! مرا دریاب.

بیا که در نفس آخرین تو را بینم

پی نثار تو باقی است جان شیرینم »

(نراقی، ١٣٩٣: ٤٢١)

در مقتل های قمقام زخار، نفس المهموم و مقتل الحسین هم لحظۀ شهادت ایشان گزارش گونه نقل شده است.

٣-١-٥. پس از شهادت حضرت قاسم (ع)

بعد از اینکه حضرت قاسم (ع) شهید میشود، امام حسین (ع) با جسم بیجان او گفت وگو و بعد دشمنان را نفرین میکند. این بخش از روایت طبق قاعده ذیل گزارش و صحنۀ نمایشی تعریف میشود؛ چون مبتنی بر گفت وگوست. اما با تسامح میتوان گفت به لحاظ آرایش رویداد، ذهن مخاطب با نفرین امام حسین (ع) متوجه بقیۀ ماجرا در روز قیامت میشود و تاحدی آینده نگری دارد:

حسین [علیه السلام ] میگفت: دور باشند ملتی که تو را کشتند، ملتی که جد تو روز قیامت دشمنشان خواهد بود، به خدا، برای عمویت سنگین است که او را بخوانی ولی جوابت را ندهد، یا جواب بدهد ولی سودی به حالت نداشته باشد (ابی مخنف، ١٣٩٢: ١٨١).

یکی از درنگ های روایت در این رویداد، بیان حس و فکر حمیدبن مسلم است که وقتی واقعه را نقل میکند، میگوید: گویا همین الآن میبینم...: «گویا همین الآن میبینیم که پاهای آن نوجوان بر زمین خط میکشید و حسین [علیه السلام ] سینۀ او را بر سینۀ خویش قرار داده بود» (همان، ١٨١). بعد از ابیمخنف، چند مقتل دیگر هم نقل کرده اند.

٣-٢. رویدادهای غیرمستند

٣-٢-١. اجرای وصیت امام حسین (ع) و عروسی حضرت قاسم با فاطمه بنت الحسین (ع)

این رویداد فقط در سه مقتل تاریخی  داستانی روضةالشهداء، محرق القلوب و طوفان البکاء آمده است. براساس روایت روضةالشهداء، ماجرا از این قرار است: بعد از آنکه حضرت قاسم (ع) اجازۀ حرب نمییابد، به یاد تعویذی میافتد که قبلا امام حسن (ع) به بازوی ایشان بسته و در آن نوشته وصیت کرده بود که عموی خود را در کربلا تنها نگذارد. شاید بتوان گفت این رویداد نامعتبر به لحاظ آرایش رویدادها، هم گذشته نگری درون داستانی دارد و هم به سبب آنکه در آینده باید به وصیت عمل شود، آینده نگری دارد. در روضةالشهداء، راوی در بیان این رویداد از یک گفت وگوی درونی بهره برده است که اندکی درنگ ایجاد میکند:

قاسم به خیمه درآمد و سر به زانوی اندوه نهاد. ناگاه یادش آمد که پدر تعویذی بر بازوی وی بسته بود و فرموده که در محلی که اندوه بسیار و ملال بیشمار بر تو غلبه کند این تعویذ را باز کن و برخوان و بدانچه در آنجا نوشته است، کار کن.

قاسم با خود گفت: تا من بوده ام مرا چنین حالتی نیفتاده و بدین سان ملامتی دست نداده. بیا تا تغویذ را بخوانم و مضمون آن بدانم. پس آن تعویذ را از بازو باز کرد و بگشاد (کاشفی، ١٣٩٠: ٥٨٢).

مؤلف ذکر این وصیت را با بیان ادبی و حشو و سجع اطاله میدهد و با آوردن شعری از کمال خجندی در سیر طبیعی روایت درنگ ایجاد میکند (همان، ٥٨٢). در محرق القلوب، وصف حال امام حسین (ع) پس از اطلاع از مضمون تعویذی که بر بازوبند حضرت قاسم (ع) است، با جزئیات و نیز با بیان مسجع آمده که در روایت مکث ایجاد کرده است (نراقی، ١٣٩٣: ٤١٢). راوی طوفان البکاء نیز با سجع پردازی خود در ابتدای روایت این ماجرا، از شتاب آن میکاهد:

آن طفل ناکام جگرخسته چون مرغ بال وپرشکسته سر به زانوی الم نهاده بود که چشمش بر تعویذی افتاد که پدر بزرگوارش به بازوی او بسته بودن و وصیت هم فرموده بود که ای فرزند سعادتمند چون راه چاره از چارطرف بسته و لشکر غم از شش جهت بر تو شبیخون آرند این تعویذ را بگشای و به موجب وصیت عمل نمای (جوهری، ١٣٩٣: ٤٦٧).

و البته مضمون تعویذ بازوبند حضرت قاسم (ع) در قالب شعر آمده و درنگ دارد:

در موکب عم تاجدارت

افتد چه به کربلا گذارت

... بییاریش ای یگانه فرزند

آن روز برای خویش مپسند

زاری کن و بوسه زن به پایش

آن قدر که جان کنی فدایش

(همان، ٤٦٨)

وصف شهادت جوانان در میدان، قبل از ورود حضرت قاسم (ع) مقدمۀ ورود اوست که راوی در بیت آخر وصف اسیران کوفه را میآورد و نوعی پیش نگری دارد:

زان نوشکفته گل ها، شد گلستان چو خالی

گشتند عندلیبان گرم ضعیف نالی

صید حرم در افغان کای ظلم کیش صیاد

فریاد از اسیری داد از شکسته بالی

از طول عمر دلگیر پیران سال خورده

وز تشنگی ز جان سیر طفلان به خوردسالی

بگذشت بر اسیران در کوفه ده شب و روز

هر روز سال شمسی هر شب مه هلالی

(همان، ٤٦٦)

بعد از اینکه امام حسین (ع) از وصیت برادر آگاه میشود، حضرت قاسم (ع) را از وصیت دیگری آگاه میکند و آن، عقد بستن دختر خود فاطمه با حضرت قاسم (ع) است. این ماجرا کاملا نمایشی بیان میشود؛ یعنی گفت وگو، توصیف کنش شخصیت های ماجرا و اشاره به جزئیاتی مانند پوشاندن دراعه، جامۀ قیمتی و عمامۀ زیبا به حضرت قاسم (ع) باعث شده است یکی از نمایشیترین رویدادها شکل بگیرد.

قاسم که این وصیت نامه فروخواند، از شادی ندانست که چه کند. زود از جای برجست و به خدمت شاه زاده آمده، نوشته به دست وی داد. چون شاه شهیدان آن مکتوب را بدید، آه سوزناک از جگر برکشیده، زارزار مینالید و گفت: ای جان عم، این وصیت پدر است نسبت به تو. میخواهی که بدین وصیت کار کنی و مرا هم دربارۀ تو نصیحت دیگر فرموده. من نیز داعیه دارم که آن را به جای آرم. بیا تا ساعتی بدین خیمه درآییم و بدان وصیت قیام نماییم. پس دست قاسم گرفته، بدان خیمه درآورد و برادران خود، عون و عباس را آورد و مادر قاسم را گفت: جامه های نو در قاسم بپوش و خواهر خود را گفت که عیبۀ جامۀ برادرم حسن را بیار. فیالحال بیاوردند و در پیش وی حاضر کردند. سر عیبه را بگشاد و دراعۀ حسن و یک جامۀ قیمتی خود در قاسم پوشانید و عمامۀ زیبا به دست مبارک خود در سر وی بست و دست دختری که نامزد قاسم بود، گرفته، گفت: ای قاسم این امانت پدر توست که به تو وصیت کرد تا امروز نزدیک من بود، اکنون بستان، پس دختر را با وی عقد بست و دستش به دست قاسم داد و از خیمه بیرون آمد (کاشفی، ١٣٩٠: ٥٨٢-٥٨٣).

در محرق القلوب هم، این رویداد گزارش گونه آمده است (نراقی، ١٣٩٣: ٤١٣)؛ البته راوی، روایت را با حضور مادر حضرت قاسم (ع) و کنش ها و گفت وگوهای او بسط داده و از آنجا که همه را به زبان شعر بیان کرده، با درنگ روایی، به متن شتاب منفی داده است.

درنگ در روایت نبرد و شهادت حضرت قاسم (ع) بیشترین نمود را در پردازش رویدادهای عروسی دارد؛ شعرها بهترین مجال بروز و ظهور را در همین فضای عاطفی دارند. امام حسین (ع) دست فاطمه را به دست قاسم (ع) میدهد و این رویداد در قالب بیتی بیان میشود:

گرفت دست عروس و به دست قاسم داد

به گریه اهل حرم گفتنش مبارک باد

ادامۀ ماجرا به همین منوال و با ابیات مطول تری بیان میشود که سرعت داستان را کم میکند و مخاطب را در فضای حسی قرار میدهد. وقتی مادر قاسم (ع) از عزم پسر برای رفتن به میدان و عروسی شتاب زده و غریبانۀ او آگاه میشود، اولا گریه میکند و این کنش او با افعال مسجعی مانند «بارید و نالید» و اطناب و تکرار عباراتی مانند «سیلاب اشک از دیده بارید»، «زارزار نالید» و «آه و افغان کرد» بیان میشود؛ ثانیا شکوۀ او از شیوۀ عقد و عروسی قاسم (ع) در گفت وگویی منظوم با امام حسین (ع) پرداخته شده است که هم از لحاظ مضمون و هم از لحاظ تعداد ابیات، مخاطب را کاملا تحت تأثیر قرار میدهد و مکث بسیار در روایت ایجاد میکند:

چون مادر قاسم از این قضیه اطلاع یافت سیلاب اشک از دیده بارید و زارزار نالید و از جا درآمد و انشاء آه و افغان کرد و به خدمت امام حسین (ع) شتافت و به زبان حال به آن مظلوم کربلا خطاب کرد و میگفت:

چه عقد بود کجا این چنین روا باشد

که دیده است عروسی که بیحنا باشد

چه شد که قاسم من بیکس و مددکار است

مگر حنا به کف طفل بی پدر عار است

اجازتم بده ای پادشاه تشنه لبان

که امشبش کنم از خون دل حنابندان

(نراقی، ١٣٩٣: ٤١٣)

هنرپردازیهای زبانی و معنایی با مضمون حنابندان و سایر جزئیات مراسم عروسی، مخاطب را متوجه جنبه های ادبی و هنری متن میکند.

پس به زبان حال سرور شهیدان در جواب مادر قاسم به این مقال مترنم بود:

که ای مخدره بر قاسمت شتاب مکن

پی حنای عروسیاش اضطراب مکن

که قاسمت رخش از خون خضاب خواهد شد

عروس را دل از این غم کباب خواهد شد

به بر لباس شهادت حریر خواهد کرد

هزار بوته اش از زخم تیر خواهد کرد

تنش ز زخم سنان چاکچاک خواهد شد

حریر بستر او فرش خاک خواهد شد

(همان جا)

همچنین در محرق القلوب، رویداد جمع کردن زنان و گفت وگوی امام حسین (ع) با ایشان دربارۀ داماد کردن حضرت قاسم (ع) و عروسی با فاطمه، درنگ روایی دارد و این مقدمه یک درآمد عاطفی است و فقط در بیت آخر میگوید «طفل حسن را رخت دامادی بپوش ».

امام حسین (ع) زنان را صدا میزنند:

به گریه گفت که ای دختران میر عرب

کجاست مادر اطفال بیپدر زینب

کجاست خواهر محنت رسیده ام کلثوم

کجاست مادر دلریش قاسم مظلوم

دمی به قاسم محنت رسیده یار شوید

به گرد شمع چو پروانه جان نثار شوید

(جوهری، ١٣٩٣: ٤٦٨)

گفتگوی مادر حضرت قاسم (ع) و شیون او در دامادی قبل از شهادت، وصف حال درونی اوست که بیان غنایی و مضامین تکرارشونده در روایت درنگ ایجاد میکند:

از عطش قاسم کباب است این چه نودامادی است

در اسیری میروم امشب چه جای شادی است

خاطرم را شاد کردی خانه آبادان فلک

همچو بزم عیش فرزندم شوی ویران فلک

کو حسن بابت که بیند رخت شادی در برت

این چه دامادی است ای قاسم بمیرد مادرت

(همان، ٤٦٩)

گفت وگوی امام حسین (ع) دربارۀ نحوۀ آماده کردن حضرت قاسم (ع) برای دامادی با جملات شعرگونه و مسجع همراه است:

ای کلثوم! گیسوان قاسم را به مشک و گلاب بشوی و مادر قاسم را مبارکباد بگوی. ام لیلا! حجلۀ عیش قاسم را بیارای فاطمه ام را زینت نمای. ای مادر قاسم! برخیز عود و عبیر به آتش بریز. ای عباس! لوای عشرت برپا کن و اساس سور مهیا کن. ای عون! قاسم یتیم را پدری نمای و به شیرین زبانی عقدۀ دلش را بگشای (همان، ٤٦٩).

توصیف نمایشی نحوۀ آراستن حضرت قاسم (ع) برای دامادی نیز در روایت درنگ ایجاد میکند:

پس اهل بیت اطهار در آن وادی خون خوار با چشم اشک بار به شغل آرایش قاسم گل عذار مشغول آرایش گردیدند. یکی آیینه و مصحف درمقابل و صورتش مینهاد و یکی چون طرۀ عنبرین به پایش میافتاد و یکی از گلاب پاش عینین به حلقه های کاکلش گلاب میپاشید، یکی از دندانۀ شانه در خم گیسویش دل های مجروح را میخراشید، یکی از سرمۀ چشمش خط به روزگار سیاه میکشید، یکی به نخل قدمش نگاه میکرد و آه میکشید (همان، ٤٧٠).

توصیف چهرۀ حضرت قاسم (ع) درحال دامادی قبل از شهادت به زبان شعر و با آرایه های ادبی آمده که البته در سطرهای قبل با استفاده از همین آرایه ها، توصیفاتی به نثر آمده و شتاب روایت را منفی کرده است (همان، ٤٧٠).

٣-٢-٢. وداع حضرت قاسم (ع) با اهل بیت پیش از نبرد

پس از این عروسی افسانه گون، حضرت قاسم (ع) باید راهی نبرد شود؛ اما حضور عروس و لحظۀ تراژیک گذر از رزم به بزم در سه مقتل تاریخی  داستانی قابل توجه است:

در مقتل روضةالشهداء، پس از آنکه لشکر عمر سعد دستور میدهد سپاه حضرت قاسم (ع) را محاصره کند، این ماجرا پیش میآید که حضرت در آن حال (یعنی وقتی گمان میکند مبارزی در میدان نیست) به خیمۀ عروس توجه میکند. در این بخش، دیدار و گفت وگویی رخ میدهد که صرف نظر از برافزوده بودن اصل روایت، نحوۀ بیان آن در داستان درنگ ایجاد میکند؛ چون هم توصیف صحنه به صورت جزئی آمده، هم در نثر مسجع آرایه های لفظی و معنایی به کار رفته و هم بخشی از گفت وگو به صورت شعر آمده است:

لشکر مخالف ترسان و لرزان عزم آن کردند که روی به قاسم آرند و قاسم از آن حال بیخبر، چون دید که مبارز پیش وی بیرون نمیآید، روی به خیمۀ عروس نهاد، چون به در خیمه رسید، آواز دختر حسین شنید که بر مفارقت او مینالید.

قاسم نیز بسیار آرزومند ملاقات وی بود، کلمه ای بدان مضمون ادا کرد:

برون آ اندکی جانا که بسیار آرزو دارم

وداع عمر نزدیک است دیدار آرزو دارم

(امیرخسرو دهلوی، غزلیات)

عروس آواز قاسم شنیده، از خیمه بیرون دوید و گفت:

خوش آمدی ز کجا میرسی بیا بنشین

بیا که میدهمت بر دو دیده جا بنشین

(کاشفی، ١٣٩٠: ٥٨٦-٥٨٧)

در مقتل محرق القلوب هم، حضرت قاسم (ع) زمانی صدای «هل من مبارز» را از لشکر مخالف میشنود که دست در دست عروس دارد. این رویداد به شکل گزارش و البته در این مقتل به صورت صحنۀ نمایشی روایت شده است (نراقی، ١٣٩٣: ٤١٣-٤١٤).

راویان مقتل های تاریخی  داستانی وداع کوتاه حضرت قاسم (ع) و فاطمۀ نوعروس را در گفت وگویی خلاقانه (اگرچه به لحاظ تاریخی، نامعتبر) پردازش کرده اند که نسبت به جهان داستان شتاب مثبت دارد. (همان، ٤١٤) و جالب آن است که ادامۀ همین ماجرا از موارد نادر آینده نگری است؛ زیرا حضرت قاسم (ع) و فاطمه دربارۀ چگونگی دیدار خود در قیامت گفت وگو میکنند:

پس عروس گفت: ای قاسم! هرگاه عروسی ما به قیامت افتاد بگو فردای قیامت تو را کجا یابم و به چه نشان بشناسم؟ گفت: ای نور دیده و ای سرور سینۀ غم رسیده! مرا در روز محشر در نزد جد و پدرم طلب نمای و مرا به این آستین دریده بشناس؛ پس دست فراکرد و سر آستین خود را بدرید (همان، ٤١٤-٤١٥).

در مقتل طوفان البکاء، گفت وگوی حضرت قاسم (ع) و فاطمۀ نوعروس به زبان شعر آمده و تفصیل این سطر است: «فاطمۀ نوعروس گفت: ای پسرعم رشید من! چه خیال داری و عروس بیکس خود را به که میسپاری؟» (جوهری، ١٣٩٣: ٤٧١) و در روایت درنگ ایجاد میکند:

گفت رفتی نوعروس بیقرار از دست رفت

گفت دست از دامنم بردار کار از دست رفت

گفت ترک این سفر کن اضطراب خود ببین

گفت بی یار است بابت سوی باب خود ببین

گفت زین غم ای پسرعم دیده را پرخون کنم

گفت دخترعم من حق داری اما چون کنم

گفت ای نادیده کام از من جدایی زود بود

گفت آرای لیک ناکامی مرا مقصود بود

(همان، ٤٧١-٤٧٢)

وصف حال حضرت قاسم (ع) و نوعروس در حجله و قبل از رفتن به میدان با توصیف جزئیات و زبان آمیخته به تشبیه و تسجیع همراه است:

حجله نشینان بزم نامردای و گوشه نشینان غمکدۀ ناشادی، ناکامان زاویۀ فراق و بیسرانجامان ناحیۀ اشتیاق، سوختگان آتش دوری، و زخمیان جراحت مهجوری، آتش افروز کانون سینه های محبین گردیدند که چون قاسم گل عذار با چشم اشک بار در حجلۀ نامردای قرار گرفت گاهی با عروس مأیوس رازونیاز در میدان و گاهی شکایت بخت ناسازگار بر زبان، عروس به داماد مینگریست و داماد زارزار میگریست. عروس چون طرۀ داماد پریشان، داماد چون چشم بخت عروس گریان، قبای طاقت داماد چون گریبان صبر عروس دریده و طایر هوش از سر عروس چون رنگ از روی داماد پریده که ناگاه آواز هل من مبارز از لشکر مخالف بلند شد. قاسم پریشان حال، عروس برگشته اقبال را به ناکامی وداع کرده، به خدمت عم بزرگوار آمد (همان، ٤٧٤).

همچنین گفت وگوی حضرت قاسم (ع) و امام حسین (ع) با مضمون اصرار رفتن به میدان، در قالب شعر آمده است که میتواند جزئی از روایت به شمار آید؛ اما بیان ادبی راوی به آن شکل تفصیلی بخشیده که ذهن مخاطب به زبان اثر متوجه میشود و در روایت درنگ ایجاد میکند (جوهری، ١٣٩٣: ٤٧٤-٤٧٥). خداحافظی حضرت قاسم (ع) با مادر نیز در قالب شعر آمده و در روایت درنگ ایجاد کرده است. وقتی حضرت قاسم (ع) مجروح میشود، به خیمه میآید و با اهل بیت وداع میکند و دوباره به میدان بازمیگردد. این وداع و رفتن به میدان هم به نثر آمده است، هم به شعر؛ و چون شعر تکرار روایت است، درنگ ایجاد میکند (همان، ٤٨٠).

٣-٢-٣. جراحت برداشتن حضرت قاسم (ع) و بازگشت به خیمه

در روضةالشهداء، در لحظات پایانی نبرد، هنگامی که حضرت قاسم (ع) ضربت میخورد و با ذکر العطش به خیمه گاه بازمیگردد، روایت با درنگ بیان میشود؛ زیرا بیان صحنه های غنایی وداع، با تشبیه و سجع و شعر از شیوه های راوی است. بااینکه این بخش از روایت بیشتر گفت وگوست، گفت وگوها با هدف پیشبرد روایت نیست و بیشتر در خدمت متمرکز کردن احساس مخاطب به واقعۀ شهادت حضرت قاسم (ع) است (کاشفی، ١٣٩٠: ٥٩٢-٥٩٣).

یکی از نکات جالب در استفاده از شگرد درنگ این است که راوی زمانی که به روایت پیروزی حضرت قاسم (ع) در نبرد میپردازد، به گزارش تاریخی بسنده میکند و بیشتر به پردازش رویدادهای فرعی متوجه است؛ اما هنگامی که به لحظات جراحت برداشتن حضرت و شهادت او میرسد، بیان خود را بیشتر از قبل به آرایه های ادبی به ویژه در ساحت لفظی میآراید.

در مقتل طوفان البکاء هم، حضرت قاسم (ع) در لحظۀ شهادت، امام حسین (ع) را به کمک میخواند. این گفت وگو بااینکه جزو روایت است، چون به بیان ادبی و شعری گفته شده و با کاربرد آرایه های لفظی و معنایی همراه است، در روایت درنگ ایجاد میکند:

عموجان فدایت قاسم افکار، ادرکنی

گرفتارم به چنگ فرقۀ اشرار، ادرکنی

ز تیراندازی صیاد دوران افتاد آخر

نواخوان بلبل گلزارت از گفتار، ادرکنی

شد از قتلم عروسم بیوه اندر حجله امدادی

شد از خون جامۀ دامادیم گلنار، ادرکنی

(جوهری، ١٣٩٣: ٤٨١)

در مقتل محرق القلوب، رجوع دوبارۀ حضرت قاسم (ع) به خیمه و مویۀ مادر و عروس برای منصرف کردن او از جنگ، مانند یک صحنۀ نمایشی و گزارش گونه تنظیم شده است:

اما قاسم چون این حکایت ها را از مادر شنید فغان از دل برکشید و صدا به گریه بلند کرد، مادر و عروس از آمدن او خبر یافته از خیمه بیرون دویدند و در دست و پای او افتادند و آغاز نوحه و زاری و ناله و بیقراری نمودند، پس قاسم ساعتی در نزد ایشان ایستاد، گاهی مادر و عروس به قاسم نگاه میکردند و او را مصمم جان باختن میدیدند و خون از دیده میباریدند و گاهی قاسم نظر به عروس میکرد و آه و حسرت او را میدید چون ابر بهاران میگریست و گاهی نظر به مادر غم دیده مینمود و اضطراب و حیرت آن پیرزن بیچاره را نظاره میکرد از سوز دل مینالید (نراقی، ١٣٩٣: ٤١٩).

همچنین است وصیت پایانی حضرت قاسم به مادر و عروس (همان، ٤٢٠).

٤. دریافت های پژوهش

٤-١. دریافت های پژوهش در حوزٔە آرایش رویدادها

١. وقتی حضرت قاسم (ع) از امام حسین (ع) اذن جهاد نمیگیرد، به یاد تعویذی میافتد که قبلا امام حسن (ع) به بازوی او بسته بود و به علت اینکه وصیت پیش تر نوشته شده، گذشته نگری درون داستانی دارد. این ماجرا فقط در مقتل های تاریخی  داستانی روضةالشهداء، محرق القلوب و طوفان البکاء آمده است.

٢. وقتی امام حسین (ع) از مضمون وصیت امام حسن (ع) دربارۀ سفارش حضرت قاسم (ع) به نبرد در کربلا آگاه میشود، تصمیم میگیرد به وصیت عمل کند و چون این رویداد در آینده اتفاق میافتد، آینده نگری درون داستانی دارد. این ماجرا فقط در مقتل های تاریخی  داستانی روضةالشهداء، محرق القلوب و طوفان البکاء مشاهده میشود.

٣. امام حسین (ع) با دیدن وصیت نامۀ امام حسن (ع) دربارۀ همراهی کردن حضرت قاسم (ع) با امام حسین (ع) در کربلا، به یاد وصیت دیگری میافتد که دربارۀ عقد حضرت قاسم (ع) با فاطمه دختر ایشان است؛ و چون به ماجرایی قبل از واقعۀ عاشورا اشاره دارد، گذشته نگری برون داستانی دارد. این ماجرا فقط در مقتل های تاریخی  داستانی روضةالشهداء، محرق القلوب و طوفان البکاء آمده است.

٤. وقتی امام حسین (ع) تصمیم میگیرد به وصیت امام حسن (ع) عمل کند و فاطمه دختر خود را به عقد حضرت قاسم (ع) درآورد، آینده نگری درون داستانی دارد. این ماجرا فقط در مقتل های تاریخی  داستانی روضةالشهداء، محرق القلوب و طوفان البکاء نقل شده است.

٥. هنگامی که حضرت قاسم (ع) عازم میدان میشود، گفت وگویی میان او و نوعروس شکل میگیرد و حضرت قاسم (ع) از دیدار در قیامت سخن میگوید که آینده نگری برون داستانی دارد. این ماجرا فقط در مقتل های تاریخی  داستانی روضةالشهداء، محرق القلوب و طوفان البکاء آمده است.

٦. وقتی حضرت قاسم (ع) دچار جراحت و تشنگی میشود و طلب آب میکند، امام حسین (ع) او را به نوشیدن شربت کوثر در قیامت وعده میدهد و روایت آینده نگری برون داستانی دارد. این ماجرا فقط در مقتل های تاریخی  داستانی روضةالشهداء، محرق القلوب و طوفان البکاء قید شده است.

٧. حضرت قاسم (ع) قبل از رفتن به میدان با امام حسین (ع) گفت وگو میکند و چون به شهادت ایشان اشاره میشود، آینده نگری درون داستانی دارد. این ماجرا در مقتل طوفان البکاء آمده است.

٨. نفرین امام حسین (ع) در لحظۀ شهادت حضرت قاسم (ع) بر دشمنان و کشندگان او و ارجاع ایشان به روز قیامت که پیامبر (ص) دشمنشان خواهد بود، تاحدی آینده نگری برون داستانی دارد. این ماجرا در همۀ مقتل های بعد از ابیمخنف آمده و میتوان حدس زد که مطابق واقعۀ تاریخی است.

٩. متفاوت ترین زمان پریشیها در مقتل محرق القلوب آمده و شامل موارد زیر است:

- قبل از روایت نبرد و شهادت حضرت قاسم (ع)، راوی به تفصیل روایت «توسل حضرت زکریا به آل عبا (ع)» را میآورد که گذشته نگری برون داستانی دارد.

- روایت دیگری که قبل از بیان ماجرای حضرت قاسم (ع) میآید، آگاهی پیامبر (ص) از واقعۀ کربلاست که در نقطه ای قبل از روایت آمده و گذشته نگری برون داستانی دارد.

- راوی در نقطه ای از داستان، به بهانه ای از معجزۀ سر مطهر امام حسین (ع) روایت میکند که در نقطه ای بعد از روایت رخ داده است و آینده نگری برون داستانی دارد.

- در ابتدای روایت، راوی ذکر مصیبتی میکند که به مثابۀ براعت استهلالی برای بیان واقعه است؛ و در این فراز به سوگواری امام زمان (عج) و شیعیان در تاریخ بعد از واقعۀ کربلا اشاره میشود و برون نگری داستانی دارد.

٤-٢. دریافت های پژوهش در حوزٔە دیرش رویدادها؛ شتاب منفی (درنگ روایی)

١. درنگ های روایی که در روایات بازمانده از گزارشگران واقعۀ کربلا به جا مانده و در همۀ مقتل ها ذکر شده، به دو تشبیه کوتاه محدود میشود: تشبیه چهرۀ حضرت قاسم (ع) به ماه نو و تشبیه امام حسین (ع) به شیر خشمگین.

در بعضی مقتل ها هم ابراز احساس حمیدبن مسلم از لحظۀ شهادت، اندکی از شتاب روایت کاسته است؛ زیرا میگوید: گویا همین الآن میبینم که پاهای آن نوجوان بر زمین خط میکشید.

٢. درنگ های روایی در سه مقتل تاریخی  داستانی روضةالشهداء، طوفان البکاء و محرق القلوب فراوان است و با مقتل های دیگر تفاوت آشکار دارد.

٣. در سه مقتل تاریخی  داستانی مورد مطالعه، بهره گیری راوی از زبان ادبی و نثر مصنوع و فنی از شتاب روایت کاسته است. حتی رویدادهایی که کمتر پردازش ادبی دارند، از سبک ادبی در سطح لفظی بیبهره نیستند و به سبب جلب توجه مخاطب به زبان اثر، فرایند خواندن متن با درنگ همراه است.

٤. هر سه مقتل مذکور روایت منثور خود را با شعر درآمیخته اند و اشعار، هم به سبب جذابیت ادبی، هم به سبب تکرار محتوایی که قبلا به نثر بیان شده، درنگ روایی ایجاد میکنند. در این میان، مقتل طوفان البکاء در آوردن اشعار مطول، عاطفی و به ویژه ساده و قابل فهم برجسته است.

٥. بیشترین رویدادهایی که با صناعات ادبی تشبیه، تشخیص و اغراق همراه هستند و نیز بیشتر ماجراهایی که با آوردن شعر تفصیل یافته اند، به عروسی افسانه گون حضرت قاسم (ع) مربوط هستند.

٦. یکی از شیوه های ایجاد درنگ در روایت، بیان افکار راوی و احساسات راوی حین نقل واقعه است که در مقتل محرق القلوب نمایان تر است.

٧. میزان درنگی که در روایت محرق القلوب آمده با هیچ یک از مقتل ها قابل مقایسه نیست؛ به ویژه شتاب منفیای که از زمان پریشیها حاصل شده است.

روایت محرق القلوب با براعت استهلالی آغاز میشود که ضمن تحمیدیه ای به زبان عربی در یک صفحه آمده است. بعد از این تحمیدیه، روایت با یک گذشته نگری به سوگواری امام زمان (عج) و شیعیان در روزگار پس از واقعۀ کربلا میپردازد و سه بیت عربی هم آن را اطاله میدهد. سپس راوی بیان شعری خود را در نثر تکرار میکند و مضمون ضرورت گریستن بر ذریۀ بتول، حشوی است که بر درنگ داستان میافزاید. بااینکه در ابتدای روایت، راوی عنوان «در شهادت سید ممتحن قاسم بن الحسن (ع)» را آورده، صفحات متعددی به ذکر مصیبت کربلا و به ویژه مضمون شهادت امام حسین (ع) میپردازد که درنگی طولانی است. همچنین پیش نگری راوی دربارۀ اینکه خداوند پیغمبران را از واقعۀ کربلا آگاهانیده است، در روایت درنگ ایجاد میکند. توسل حضرت زکریا به آل عبا (ع) که در نقطه ای قبل از روایت رخ داده، به اندازۀ پنج صفحه در روایت مکث آورده و شتاب آن را کاهش داده است. مطلب معجزۀ سر امام حسین (ع) که در نقطه ای بعد از روایت رخ داده، نیز درنگی سه صفحه ای ایجاد کرده است.

٤-٣. دریافت های پژوهش در حوزٔە دیرش رویدادها؛ شتاب ثابت (صحنۀ نمایشی / گزارش)

١. در مقتل های غیرداستانی سه رویدادی که گزارش گونه و به مثابۀ صحنۀ نمایشی نقل شده، عبارت اند از: پوشش غیرجنگی حضرت قاسم (ع) هنگام ورود به میدان ؛ گفت وگوی راوی (حمیدبن مسلم) با ابن سعد با مضمون منصرف کردن ابن سعد از حمله به حضرت قاسم (ع)؛ حضور امام حسین (ع) بر جسم نیمه جان حضرت قاسم (ع) و نفرین کشندگان او.

٢. در مقتل روضةالشهداء صحنه های نمایشی به شرح زیر است:

- روایت پوشاندن جامه های امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بر حضرت قاسم (ع)، هنگام عقد بستن ایشان و دختری که نامزدشان بود و نیز ماجرای عقد بستن حضرت قاسم (ع) و دختر امام حسین (ع) که بدون تفصیل آمده، به نظر مطابق زمان وقوع رویداد است.

- بیان این رویداد که امام حسین (ع) هنگام میدان رفتن حضرت قاسم (ع)، لباس ایشان را به شکل کفن چاک دادند، به نظر مطابق زمان وقوع میرسد.

- پس از آنکه روای روضةالشهداء گفت وگوی حضرت قاسم (ع) و عمر سعد، و نیز بخشی از گفتار عمر سعد با سپاه کفر را با درنگ روایت میکند، برای پیشبرد روایت بقیۀ ماجرا را گزارش میکند؛ نحوۀ درمیان گرفتن حضرت قاسم (ع) از سوی سپاه عمر سعد و توجه کردن حضرت در این حال به خیمۀ عروس مطابق زمان وقوع رویداد بیان شده است.

- شاید بتوان گفت نمایشیترین بخش روایت که مشحون از روایت کنش و واکنش حضرت قاسم (ع) و افراد مقابل است، نبرد حضرت با پسران عمر سعد و درنهایت خود عمر سعد و رسیدن به لحظۀ شهادت است. این بخش روایت درحدود پنج صفحه بیان میشود و کاملا قابلیت بازآفرینی در صحنه دارد. تنها درنگ موجود در این بخش از روایت، دو شعر است و چند سطری که به مواجه شدن ازرق با جسد چهار پسر خود اختصاص دارد. در این صحنه، راوی در وصف مرکب ازرق کمی درنگ میکند تا مقدمه ای باشد برای حمله به حضرت قاسم (ع) و ذهن مخاطب از نقش فاتح حضرت به نقش دیگر ایشان که شهادت است، منتقل شود.

٣. در مقتل محرق القلوب، رویدادهای زیر به شکل گزارش و درحد صحنۀ نمایشی نقل شده اند:

- اجازه خواستن حضرت قاسم (ع) از امام حسین برای نبرد؛

- گفت وگوی امام حسین (ع) با حضرت قاسم (ع)، و وصیت امام حسن (ع) درخصوص ازدواج فاطمه و قاسم (ع)؛

- پوشاندن لباس امام حسن (ع) بر حضرت قاسم (ع) پیش از عروسی؛

- دیدار کوتاه حضرت قاسم (ع) و فاطمه دختر امام حسین (ع) پیش از نبرد؛

- وداع کوتاه حضرت قاسم (ع) و فاطمه پیش از ترک خیمه و عزم نبرد؛

- گفت وگوی حضرت قاسم (ع) و نوعروس دربارۀ دیدار در قیامت؛

- پوشاندن لباس چاکزده و کفن گونه بر حضرت قاسم (ع) پیش از نبرد؛

- گفت وگوی حضرت قاسم (ع) و ابن سعد در ابتدای نبرد؛

- گفت وگوی ازرق و ابن سعد دربارۀ حرب با قاسم (ع) نوجوان؛

- گفت وگوهای ازرق و حضرت قاسم (ع) به شکل رجز؛

- نبردها و گفت وگوهای پسران ازرق با حضرت قاسم (ع)؛

- رجوع حضرت قاسم (ع) در میانۀ نبرد نزد امام حسین (ع) به سبب تشنگی و طلب آب؛

- نبرد ازرق با حضرت قاسم (ع) و کشته شدن او؛

- رجوع دوبارۀ حضرت قاسم (ع) به خیمه و مویۀ مادر و عروس برای منصرف کردن او از جنگ؛

- وصیت پایانی حضرت قاسم (ع) به مادر و عروس؛

- بازگشت حضرت قاسم (ع) و نبرد و محاصره کردن ایشان از سوی سپاه سعد؛

- جدا شدن دست سعد از بدن و انتقام گرفتن سپاه مخالف از حضرت قاسم (ع)؛

- شهادت حضرت قاسم (ع)؛

- نفرین امام حسین (ع) و گریه و زاری اهل بیت (ع) بر حضرت قاسم (ع).

٤. در مقتل طوفان البکاء، رویدادهای مطابق با زمان وقوع که ذیل صحنۀ نمایشی تعریف میشود، به شرح زیر است:

- گفت وگوی امام حسین (ع) با حضرت قاسم (ع) بعد از اینکه ایشان طلب رفتن به میدان میکنند، به زبان شعر بیان میشود که ادامۀ روایت نثر است و چون بدون آرایه های ادبی آمده و نظم بر شعر غالب است، درنگ چندانی در روایت ایجاد نمیکند.

- مضمون تعویذ بازوبند حضرت قاسم (ع) به شعر آمده؛ اما کمتر از آرایه های ادبی استفاده شده و به گزارش روایت نزدیک است.

- گفت وگوی حضرت زینب (ع) و شیون او در دامادی قبل از شهادت حضرت قاسم (ع) بخشی از روایت است و چون در آن کمتر از آرایه های ادبی و بیان تفصیلی استفاده شده، به گزارش نزدیک است.

- روای گفت وگوی حضرت قاسم (ع) (درخواست رفتن به میدان) و امام حسین (ع) (پیش بینی شهادت خود و درخواست ماندن حضرت قاسم (ع) در میان اهل بیت) و اصرار حضرت قاسم (ع) را برای رفتن به میدان به شعر آورده که اگر در قالب نمایش اجرا شود، مطابق زمان ادای جملات است.

- لباس رزم پوشانیدن امام حسین (ع) بر حضرت قاسم (ع) بدون تشبیه و تکرار و وصف جزئیات آمده است.

- گفت وگوی حضرت قاسم (ع) و ابن سعد در میدان مطابق واقعه به نظر میرسد.

- گفت وگوی عمر سعد و ازرق شامی بعد از آنکه حضرت قاسم (ع) به میدان رفت و جمعی را کشت، درحد گزارش بیان میشود.

- روایت رساندن مرکب به حضرت قاسم (ع) بیشتر گزارش گونه و بدون توصیف جزئیات یا بیان ادبی آمده است.

- روایت جراحت برداشتن حضرت قاسم (ع)، اظهار تشنگی کردن، مکیدن از انگشتر امام حسین (ع) و گفت وگو با اهل حرم درحد گزارش است.

- گفت وگوی حمید و عمرسعد و به شهادت رساندن حضرت قاسم (ع) مطابق واقعه به نظر میرسد.

٤-٤. دریافت های پژوهش در حوزٔە دیرش رویدادها؛ شتاب مثبت (چکیده / حذف)

١. چکیده یا حذف کردن روایت هایی که باعث شتاب مثبت روایت میشوند، در بیشتر مقتل ها، اعم از تاریخی یا تاریخی  داستانی، به این رویداد اختصاص دارد که حضرت قاسم (ع) تعداد بسیاری از لشکر دشمن را کشت. البته در بعضی مقتل ها، به تعبیر کلی «بسیاری» بسنده شده و در بعضی مقاتل دیگر، تعداد کشته شدگان هم ذکر شده است؛ مانند «سی و پنج نفر».

٢. در برخی مقتل ها مانند مقتل الحسین، قبل از روایت شهادت حضرت قاسم (ع) شهادت عبدالله بن حسن (ع) به کوتاهی بیان شده است.

٤-٥. دریافت های پژوهش در حوزٔە بسامد رویدادها

در مقتل های واقعۀ عاشورا تکرار رویدادی که یک بار رخ داده است، به گونه ای که در ادبیات داستانی وجود دارد، دیده نمیشود؛ اما در روایت های ادبی مقاتل، درآمیختن نثر و نظم این بسامد را نیز رقم زده است؛ زیرا همان رویدادی که یک بار به نثر گفته شده، بار دیگر به زبان شعر بیان شده است. به ویژه در مقتل طوفان البکاء موارد زیر قابل توجه است:

- رویداد جمع کردن زنان و گفت وگوی امام حسین (ع) با ایشان دربارۀ داماد کردن حضرت قاسم (ع) و عروسی با فاطمه به زبان شعر آمده که در دو بیت آخر میگوید: «طفل ناشاد حسن را رخت دامادی بپوش »؛ و ادامه دو بیت آخر به نثر هم روایت میشود و به بسامد فزاینده نزدیک است.

- تکرار شعری حالت دوگانۀ حضرت قاسم (ع) در حسرت وصال عروس و اشتیاق به شهادت که در سطرهای قبل به نثر آمده است، بسامد فزاینده ایجاد میکند.

- وقتی حضرت قاسم (ع) هنگام نبرد اظهار تشنگی میکند، از آنجا که راوی در بخش نثر هم از تشنگی حضرت میگوید، شاید بتوان تکرار آن را به زبان شعر بسامد فزاینده درنظر گرفت.

- پس از آنکه حضرت قاسم (ع) مجروح به خیمه میآید، با اهل بیت وداع میکند و دوباره به میدان بازمیگردد. این وداع و رفتن به میدان هم به نثر آمده هم به شعر و چون شعر تکرار روایت است، میتوان گفت بسامد فزاینده هم ایجاد میکند.

- وقتی راوی ماجرای نبرد پسران ازرق با حضرت قاسم (ع) را به نثر بیان میکند، این صحنه را در شعری روایت میکند که گزارش روایی آن را قبلا به نثر آورده است و میتوان گفت ماجرا را در بیان شعری تکرار میکند.

منابع

- ابن طاووس، علی بن موسی (١٣٨٥). الملهوف علی قتلی الطفوف. ترجمۀ محمد اسکندری. تهران: آرام دل.

- ابی مخنف، لوط بن یحیی (١٣٩٢). مقتل ابیمخنف، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا. تحقیق محمدهادی یوسفی غروی. ترجمه و تدوین جواد سلیمانی. قم: انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

- احمدوند، شجاع و سمیه حمیدی (١٣٩٢). «چهار روایت در فهم معنای مطالعات میان رشته ای». فصلنامۀ مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی. د٦. ش ١. صص ٣١٥٣.

- آسابرگر، آرتور (١٣٨٠). روایت در فرهنگ عامیانه، رسانه و زندگی روزمره. ترجمۀ محمدرضا لیراوی. تهران: سروش.

- انوریپور، حسین (١٣٩٥). قتیل العبرات (قوت و ضعف گزارش های واقعۀ کربلا). تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل.

- ایگلتون، تری (١٣٨٦). پیش درآمدی بر نظریۀ ادبی. ترجمۀ عباس مخبر. تهران: نشر مرکز.

- پاینده، حسین (١٣٩٧). نظریه و نقد ادبی: درسنامه ای میان رشته ای. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت).

- تولان، مایکل (١٣٩٣). روایت شناسی (درآمدی زبان شناختی  انتقادی). ترجمۀ سیده فاطمه علوی و فاطمه نعمتی. تهران: سمت.

- جوهری، محمد (١٣٩٣). طوفان البکاء، در مصائب ائمۀ اطهار به خصوص سید الشهداء. قم: طوبای محبت.

- ریمون کنان، شلومیت (١٣٨٧). روایت داستانی: بوطیقای معاصر. ترجمۀ ابوالفضل حری. تهران: نیلوفر.

- زینیوند، تورج (١٣٩٢). «ادبیات تطبیقی؛ از پژوهش های تاریخی  فرهنگی تا مطالعات میان رشته ای». فصلنامۀ مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی. د٥. ش ٣. صص ٢١٣٥.

- فراستخوا، مقصود (١٣٩٠). «میان رشته گرایی و ظهور علم جلودار سرحدی، بررسی خاستگاه، ظرفیت ها و بایسته های میان رشته ای شدن ». فصلنامۀ مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی. ش ٤. صص ١٢٤.

- قاجار، فرهادمیرزا معتمدالدوله (١٣٩١). قمقام زخار و صمصام بتار، در احوال مولا اباعبدالله الحسین. ٢ج. چ ٥. تهران: کتابچی.

- قمی، عباس (١٣٩١). ترجمۀ نفس المهموم: در کربلا چه گذشت؟. ترجمۀ محمدباقر کمره ای. چ ٣٣. قم : مسجد مقدس جمکران.

- کاشفی، حسین (١٣٩٠). روضةالشهداء. به تصحیح حسن ذوالفقاری و علی تسنیمی. با همکاری صبا واصفی. تهران: معین، مرکز تحقیقات زبان و ادبیات فارسی.

- گروهی از تاریخ پژوهان (١٣٩٣). تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء علیه السلام. زیر نظر حجۀ الاسلام و المسلمین استاد مهدی پیشوایی. ٢ج. چ ١٢. قم: انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

- گروهی از نویسندگان (١٣٩٢). درسنامۀ مقتل شناسی. به اهتمام روح الله عباسی. تهران : قدیم الاحسان.

- مارتین، والاس (١٣٨٦). نظریه های روایت. ترجمۀ محمد شهبا. تهران: هرمس.

- مجاهدی، محمدعلی (١٣٨٦). پژوهشی در مقتل های فارسی: کتابشناسی امام حسین (ع). قم: زمزم هدایت.

- محمدی ریشهری، محمد (١٣٩٣). دانشنامۀ امام حسین علیه السلام برپایۀ قرآن، حدیث و تاریخ. [با همکاری] سیدمحمود طباطبایینژاد و سیدروح الله سیدطبایی. ترجمۀ عبدالهادی مسعودی [و دیگران ]. ج ١. چ ٧. قم : دارالحدیث.

- مدبری، محمود و نجمه حسینی سروری (١٣٨٧). «از تاریخ روایی تا روایت داستانی، مقایسۀ شیوه های روایتگری در اسکندرنامه های فردوسی و نظامی». نشریۀ علمی  پژوهشی گوهر گویا. س ٢. ش ٦. صص ١٢٨.

- مفید، محمدبن محمدبن نعمان (١٣٩٥) مقتل مفید. ترجمۀ سیدعلیرضا جعفری. چ ٨. قم: نبوغ.

- مقرم، عبدالرزاق (١٣٩٢). مقتل الحسین. ترجمۀ قربانعلی مخدومی. چ ٣. قم: نصایح.

 نراقی، محمدبن مهدیبن ابیذر (١٣٩٣). محرق القلوب (غم های جان سوز). قم: سرور.

- Ebn-e Tavus, A. (2006). ’Al malhuf ’Alā Gatl al-Tofuf. Mohammad Eskandari. Tehran: Ārām-e del Publication. [in persian]

- Abi Mekhnaf, L. (2013). Magtal-e Abi Mekhnaf, Nakhostin Gozāresh -e Mostanad -e ’Ā shurā. Mohammad Hadi Yusofi Garavi. Javad Soleymani (Trans.). Qom: Mo’assese-ye Āmuzwshi o Pazhuhesh -ye Emām Khomeyni Publication. [in persian]

- Ahmadvand, Sh. & S. Ahmadi (2013). "Chahār Revāyat dar fahm -e Ma ’nā-ye Motāle’t-t Miyān-Reshte’I". Motāle’āt-e Miyān-Reshte’I dar ’Olum-e Ensāni. No. 6. pp. 31-53. [in persian]

- Asa Berger, A. (2001). Revāyt dar Farhang-e ’Amiy āneh , Ras āneh o Zendegi-ye Ruzmarreh. Mohammadreza Liravi (Trans.). Tehran: Sorush Publication. [in persian]

- Anvari Pur, H. (2016). Gatil al-‘abarāt (Govat o Za’f-e Gozāresh-hā-ye Vage’e-ye Karbalā). Tehran: Sherkat -e Ch āp o Nashr -e Beyn al-melal Publication. [in persian]

- Egelton. T. (2007). Pish Dar’āmadi bar Nazariye-ye ’Adabi. ’Abbas Mokhber (Trans.). Tehran: Markaz Publication. [in persian]

- Payandeh, H. (2018). Nazariyeh o Nagd-e Adabi: Darsn āmeh-i Miyān- Reshteh-i. Tehran: Samt Publication. [in persian]

- Toolan, M. (2014). Revāyat Shenāsi (Dar’ā madi Zabān Shenakhti- Entegādi). Seyedeh Fatemeh Alavi & Fatemeh Ne’mati (Trans.). Tehran: Samt Publication. [in persian]

- Jowhari, M. (2014). Tufān Al -bok ā’ , dar Masā’eb-e ’A’emme-ye ’Ath ār Bekhosus Sayyed A-shohadā’. Qom: Tubā-ye Mohabbat Publication. [in Persian]

- Rimmon-Kenan, Sh. (2008). Revāyat-e Dāstāni: Butig ā-ye Mo’ā ser. Abolfazl Horri (Trans.). Tehran: Nilufar Publication. [in persian]

- Zeynivand, T. (2013). "’adabiyat-e Tatbigi: az Pazhuhesh-hā-ye Tārikhi- Farhangi ta Motāle ’ā t-e Miyān-Reshteh-I". Motāle’āt-e Miy ān-Reshteh’I dar ’Olum-e Ens āni. No. 5. pp. 21-35. [in persian]

- Farasatkhah, M. (2011). "Miyān-Reshteh-garāyi o Zohur-e ’Elm-e Jelodār- e Sarhadi: Barresi-ye Kh āstg āh, Zarfiyyathā o Bāyesteh-hye Miyān- Reshteh ’I Shodan ". Mot āle’āt-e Miy ān-Reshteh ’i dar ’Olum-e Ensāni. No. 4. pp. 1-24. [in persian]

- Gajar, F. (2012). Gamgām-e zakhār o Samsām-e Battār: dar Ahvāl-e Mowlā Ab ā Abde -Allāh Al-hosayn peace be upon him. Tehran: Ket ābchi Publication. [in persian]

- Qomi, A. (2012). Tarjomeh-ye Nafas Al-mahmum: dar Karbalā che Gozasht?. Mohammad Bagher Kamareye (Trans.). 33 Ed. Qom: Masjed-e Moqaddas-e Jamkarān Publication. [in persian]

- Kashefi , H. (2011). Rowzah al -Shohadā’. Hasn Zolfaqari & Ali Tasnimi (Eds.). Tehran: Markaz-e Tahqiqāt-e Zabān o Adabiyyāt-e Fārsi Publication. [in persian]

- Goruhi az Tarikh-pazhuhan (2014). Tārikh -e Qiyām o Maqtql-e Jame’-e Sayyed A-shohadā’. Ed. 12. Qom: Mo ’assese -ye Āmuzwshi o Pazhuhesh- ye Emām Khomeyni Publication. [in persian]

- Goruhi az Nevisandegan (2013). Darsnāme-ye Maqtql Shenāsi. Selected by Ruh-al-’Allāh ’Abbasi. Tehran: Qadim ’Al -ehsān Publication. [in persian]

- Martin, W. (2003). Nazariyeh-hā-ye Revāyat. Mohammad Shahba (Trans.). Tehran: Hermes Publication. [in persian]

- Mojahedi, M. (2007). Pazhuheshi dar Maqtal-hā-ye fārsi: Ketabshenāsi-ye Emām Hosayn peace be upon him. Qom: Zamzam-e hedāyat Publication. [in persian]

- Mohammadi Reyshahri, M. (2014). Dānesnāme-ye Emām Hosayn peace be upon him Barpaye-ye Qor’ān, Hadis o Tārikh. ’Abd -al -hadi Mas’udi et al (Trans.). Ed. 7. Qom: Dār Al-hadis Publication. [in persian]

- Modabberi, M. & N. Hoseyni (2008). "Az Tārike-e Revāyi ta Revāyat -e Dāst āni, Moqāyese-ye Shiveh -hā-ye Revāyatgari dar Eskandarnāmeh-hā- ye Ferdowsi o Nezāmi". Gowhar-e Guyā. No. 6. pp. 1-28. [in persian]

- Mofid, M. (2016). Maqtal-e Mofid. Seyyed Alireza Ja’fari (Trans.). Ed. Qom: Nobuq Publication. [in persian]

- Moqarram, A. (2013). Maqtal Al-hosayn peace be upon him. Qorb ān Ali Khadumi (Trans.). Ed. 8. Qom: Nasāyeh Publication. [in persian]

- Naraqi, M. (2014). Mohreq Al-qolub. Qom: Sorur Publication. [in persian]

پی نوشت ها:

[1]. برگرفته از طرح پژوهشی «بوطیقای مقتل» که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی‌، سال‌ ١٣٩٦ انجام شده است.

[2] Narrative Discourse

[3] order

[4] anachronies

[5] analysis anachrony

[6] prolepsis anachrony

[7] internal anachrony

[8] external anachrony

[9] mixed anachrony

[10] duration

[11] acceleration

[12] deceleration‌

[13] omisioryellipsis

[14] summary

[15] scene‌

[16] descriptive pause

[17] frequency

[18] singulative

[19] repetitive

[20] iterative

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان