کتابخانۀ عصر ایران/ فیه‌مافیه‌خوانی - ۹

اندر حکایت رابطۀ مولانا و صدرالدین قونوی

روزی مولانا جلال‌الدین محمد به مجلس شیخ صدرالدین درآمد و شیخ در صدر صفه بالای سجاده نشسته بود و اکابر علما و اعاظم عرفا حاضر بودند. شیخ سجادۀ خود را به مولوی باز گذاشت که بنشیند، مولوی برای حرمت وی بر سجادۀ او ننشست و فرمود: به قیامت چه بگویم که چنین بی‌ادبی کنم. شیخ گفت: سجاده‌ای که تو را نشاید مرا نیز نشاید. سجاده را برداشت و کنار نهاد.

   عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - در نوبه‌های پیشین، مقالات اول و دوم کتاب فیه ما فیه را واکاویدیم و اینک نوبت به مقاله سوم رسیده که سهل‌تر از مقالات قبل است چراکه آمیخته به نکته‌های باریک‌تر از مو نیست و بیشتر شبیه گفتاری روزمره است.

  مولوی در آغاز مقالۀ سوم فیه ما فیه می‌گوید:

  «گفت که شب و روز دل و جانم به خدمت خداوندگار است و از مشغولی‌ها و کارهای مغول به خدمت نمی‌توانم رسیدن. فرمود که آن کارها هم کار حق است زیرا سبب امن و امان مسلمانی است. خود را فدا کرده‌اید به مال و تن تا دل ایشان را به جای آرید، تا مسلمانی چند در امن به طاعت حق‌تعالی مشغول باشند. پس این نیز کار خیر باشد... »

  استاد محمدعلی موحد در پاورقی این مقاله، آورده است: «این سخن از قول معین‌الدین پروانه است که در دوازده سال از دوران حکومت غیاث‌الدین کیخسرو سوم (663-638 ق) سمت نیابت سلطان را داشت و... از ارادتمندان مولانا بود و در محضر درس شیخ صدرالدین قونوی نیز حاضر می‌شد.»

اندر حکایت رابطۀ مولانا و صدرالدین قونوی

   یعنی در آغاز مقاله، آنکه گفت «شب و روز دل و جانم به خدمت خداوندگار است»، کسی نیست جز همین جناب معین‌الدین پروانه.

   ولی معلوم نیست آنکه فرمود «آن کارها هم کار حق است زیرا سبب امن و امان مسلمانی است»، دقیقا کیست. قاعدتا مولانا در توصیف کلام خودش از عبارت "فرمود" استفاده نمی‌کند.

  اگر قطعی باشد که گویندۀ جملۀ اول این مقاله، معین‌الدین پروانه بوده، از آنجا که وی جزو شاگردان صدرالدین قونوی بود و به مولانا نیز ارادت داشت و صدرالدین هم مثل مولانا ساکن قونیه بود، بعید نیست که مولوی در این مقاله مشغول روایت گفت‌وگوی پروانه و صدرالدین قونوی باشد.

   شیخ صدرالدین سه سال از مولانا کوچک‌تر بود و یک سال پس از مولوی ‌دار فانی را وداع کرد. در 607 هجری قمری به دنیا آمد و در 673 از دنیا رفت. یعنی 66 سال عمر کرد. دو سال کمتر از مولانا.

   صدرالدین بزرگ‌ترین شاگرد محی‌الدین عربی و ممتازترین شارح نظریۀ "وحدت وجود" است. در پاره‌ای متون مربوط به زندگی و احوال وی، آورده‌اند که با مولانا رابطۀ خوبی داشت؛ اما از حد حشر و نشر صدرالدین قونوی و مولانا، ظاهرا اطلاع دقیقی در دست نیست.

  نکتۀ مسلم این است که این دو بزرگ یکدیگر را احترام می‌کردند؛ چنانکه گفته‌اند استثنایی که مولانا در مثنوی در نقد استدلالیون قائل شده، ناظر به شیخ صدرالدین قونوی بوده:

   پای استدلالیون چوبین بود

   پای چوبین سخت بی‌تمکین بود

   غیرِ آن قطبِ زمانِ دیده‌ور

   کز ثباتش کوه گردد خیره‌سر

  در اثبات مقام شامخ قونوی در عرفان نظری، جدا از اینکه اول‌شارح آثار محی‌الدین عربی بوده، برخی محققان گفته‌اند «تالیفات قونوی حاکی از این حقیقت است که در پاره‌ای موارد بر ابن عربی نیز برتری داشته و لغزش‌های محی‌الدین در آثارش و به خصوص در فتوحات مکیه، در آثار قونوی کمتر دیده می‌شود.»

   و نیز آورده‌اند:

   «روزی مولانا جلال‌الدین محمد به مجلس شیخ صدرالدین درآمد و شیخ در صدر صفه بالای سجاده نشسته بود و اکابر علما و اعاظم عرفا حاضر بودند. شیخ سجادۀ خود را به مولوی باز گذاشت که بنشیند، مولوی برای حرمت وی بر سجادۀ او ننشست و فرمود: به قیامت چه بگویم که چنین بی‌ادبی کنم. شیخ گفت: سجاده‌ای که تو را نشاید مرا نیز نشاید. سجاده را برداشت و کنار نهاد.»

   بنابراین محتمل است لفظ "فرمود" در نقل پاسخ صدرالدین قونوی به معین‌الدین پروانه به کار رفته باشد. اینکه مولانا در آن مجلس حاضر بوده یا اینکه معین‌الدین، که با هر دوی این بزرگان رابطه داشته، گفت‌وگویش با صدرالدین را برای جلال‌الدین بازگو کرده، سؤالی‌ست بی‌جواب.

  اما احتمال دیگر این است که معین‌الدین پروانه، خطاب به خود مولانا گفته باشد «شب و روز دل و جانم به خدمت خداوندگار است.»

   واژۀ "خداوندگار"، حداقل از زمان رودکی در ادبیات فارسی کاربرد داشته و در شاهنامۀ فردوسی نیز به چشم می‌خورد؛ اما از قرن هفتم به بعد، این واژه یکی از القاب مولانا شد.

  یعنی وقتی که می‌گفتند حضرت خداوندگار چنین گفته، مراد گوینده معمولا کسی نبود جز مولانا. بنابراین اگر از کلمۀ "فرمود" در آغاز جملۀ دوم با غمض عین بگذریم، می‌توان گفت احتمال غالب این است که مولانا در این مقاله، مشغول روایت گفت‌وگوی خودش با معین‌الدین پروانه است.

  یعنی پروانه در توضیح و توجیه دیدار دیر به دیرش با مولانا، از مشغولیتش به رتق و فتق امور حکام مغول در آسیای صغیر، سخن گفته و مولانا هم، اگرچه از کلامش پیداست کار او را کار گِل می‌دانسته، ولی چون آن کار را مقدمۀ پرداختن دیگران به کار دل قلمداد می‌کرده، نهایتا مشغولیت پروانه را مصداق "کار حق" و "کار خیر" شمرده است. در نوبت آتی، به واکاویِ تحلیلِ عرفانیِ این مقالۀ فیه ما فیه از امر مهم مملکت‌داری می‌پردازیم.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر