کتابخانۀ عصر ایران/ فیه‌مافیه‌خوانی - ۱۱

مولانا و نمازِ حقیقی: جانِ نماز بی‌چون باشد

کلیدی‌ترین سخن مولانا این جمله است: «هر چیز را که اولی و آخری باشد آن قالب باشد.» چیزی که اول و آخر دارد زمان‌مند و مکان‌مند است و آنچه که تخته‌بند زمان و مکان است از جنس عالم ماده است. در عالم معنا زمان و مکان معنا ندارد.

  عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - جلال‌الدین محمد بلخی مقالۀ چهارم فیه‌‌ما‌فیه را با این جملات آغاز می‌کند:

   «نماز این صورتِ تنها نیست. این قالبِ نماز است. زیرا که این نماز را اولی است و آخری است و هر چیز را که اولی و آخری باشد آن قالب باشد. زیرا تکبیر اول نماز است و سلام آخر نماز است و همچنین شهادت آن نیست که بر زبان می‌گویند تنها، زیرا که آن را نیز اولی است و آخری. و هر چیز که در حرف و صوت درآید و او را اول و آخر باشد آن صورت و قالب باشد. جان آن بی‌چون باشد و بی‌نهایت باشد، و او را اول و آخر نبود. آخرِ این نماز را انبیا پیدا کرده‌اند...»

  شاید کلیدی‌ترین جملۀ مولانا در فراز فوق این جمله باشد: «هر چیز را که اولی و آخری باشد آن قالب باشد.» چیزی که اول و آخر دارد زمان‌مند و مکان‌مند است و آنچه که تخته‌بند زمان و مکان است از جنس عالم ماده است. در عالم معنا زمان و مکان معنا ندارد.

   بنابراین این دو رکعت و سه رکعت و چهار رکعت روزانه و شبانۀ ما نیز در حقیقت قالب نماز است؛ چراکه جانِ نماز به قول مولانا، بی‌چون باشد و بی‌نهایت.

 اینکه رکوع و سجود و تشهد و سلام ما قالب نماز است و لاجرم از جنس یا مناسب عالم ماده است، دلیل دیگری هم دارد و آن اینکه، این اعمال و الفاظ - که مجموعا نماز نام گرفته‌اند - برای ساکنان این دنیاست. اهل بهشت نماز نمی‌خوانند. در هیچ جای قرآن نیامده است که ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت، موظف و مکلف‌اند که صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء نماز اقامه کنند.

  در واقع، به زبان مولانا، بهشتیان را با قالب نماز کاری نیست ولی آن‌ها در حقیقتِ نماز مستغرق‌اند؛ چراکه جانِ نماز بی‌چون باشد و بی‌نهایت. و او را اول و آخر نبود. و هر چیز که در حرف و صوت درآید و او را اول و آخر باشد آن صورت و قالب باشد و بهشت عالم معناست نه عالم صورت.

  پس عجیب نیست که اهل بهشت به سبک اهل دنیا مشغول نماز نمی‌شوند چراکه «این قالبِ نماز است و اول و آخری دارد و در حرف و صوت درآید.» تسبیح و ستایش بهشتیان خداوند را، بی‌چون باشد و بی‌نهایت. نه آغازی دارد نه انجامی،‌ نه حرفی نه کلامی.

 به قول مولانا:

حرف و گفت و صوت را برهم زنم

تا که بی این هر سه با تو دم زنم

  مولانا در جایی از عبارات فوق می‌گوید: «آخرِ این نماز را انبیا پیدا کرده‌اند.» با توجه به اینکه او در همین عبارات می‌گوید آنچه اول و آخر دارد قالب نماز است نه جانِ نماز، مراد وی از واژۀ "آخر" احتمالا غایت است. یعنی که غایت نماز را انبیا پیدا کرده‌اند.

   از آنچه مولانا در جملات فوق می‌گوید به این نتیجه هم می‌توان رسید که برخی ظاهرا در نماز نیستند ولی واقعا در نمازند؛ چراکه نماز حقیقی چیزی بیش از این قالب و صورت و حروف و کلمات است و اول و آخری ندارد که با لفظی شروع شود و با لفظی تمام.

  اگر نماز این صورتِ تنها نیست پس آدمی می‌تواند به ظاهر در نماز نباشد ولی حقیقتا به نماز باشد. و اگر نمازِ حقیقی حالی است که بر جان آدمی عارض می‌شود چه بسا نیک‌بختانی باشند که همیشه در نماز باشند چراکه جانِ نماز بی‌آغاز و انجام است.

  اینکه برخی از مخلوقات خداوند نمازشان اولی و آخری ندارد و پیوسته در نمازند، مطابق آموزه‌های قرآنی حکمی است که در وصف فرشتگان مثبت و محرز است.

   در آیات 19 و 20 سورۀ انبیا در توصیف فرشتگان آمده است: لا یستکبرون عن عبادته و لا یستحسرون/ یسبحون الیل و النهار لا یفترون (هیچ‌ گاه از عبادتش استکبار نمی‌ورزند و هر‌گز خسته نمی‌شوند/ شب و روز را تسبیح می‌گویند و سست نمی‌گردند).

   اگر تسبیح و نمازِ بی‌وقفه مقامی است که فرشتگان مقیم آن‌اند پس چه جای عجب که برخی انبیا و اولیای مشهور یا کم‌نام و حتی برخی از بندگان گمنام خداوند نیز مقیمِ مقامِ "نمازِ مدام" باشند؟ اینان همان کام‌یابان و بخت‌یارانی هستند که «آخرِ این نماز را پیدا کرده‌اند.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر