افتاد تا که از تن آن جان‌نثار دست از مشکاة کاشمری

افتاد تا که از تن آن جان‌نثار دست بگشود خصم او زیمین و یثار دست ناچار شد دچار اجل تن به مرگ داد بی‌دست چون جدال کند با هزار دست؟ آن میر نامدار به دندان گرفت مشک دندان دهد مدد چو بیفتد زکار دست چشم شریف او هدف تیر و نیزه شد باد سموم یافت بر آن لاله‌زار دست افتاد روی خاک و ندا زد که یا اخا! دریاب از وفا و به یاری بدار دست جانا بیا که جان کنم ایثار م ...

افتاد تا که از تن آن جان‌نثار دست
بگشود خصم او زیمین و یثار دست

ناچار شد دچار اجل تن به مرگ داد
بی‌دست چون جدال کند با هزار دست؟

آن میر نامدار به دندان گرفت مشک
دندان دهد مدد چو بیفتد زکار دست

چشم شریف او هدف تیر و نیزه شد
باد سموم یافت بر آن لاله‌زار دست

افتاد روی خاک و ندا زد که یا اخا!
دریاب از وفا و به یاری بدار دست

جانا بیا که جان کنم ایثار مقدمت
آن سان که در ره تو نمودم نثار دست


منبع : مشکاة کاشمری
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان