مقابله با عبد الله بن زبیر

حکومت مروان نه ماه به طول انجامید و در رمضان سال شصت و پنج پس از هلاکت او، فرزندش عبد الملک بن مروان به خلافت رسید

حکومت مروان نه ماه به طول انجامید و در رمضان سال شصت و پنج پس از هلاکت او، فرزندش عبد الملک بن مروان به خلافت رسید. قبل از آن زمانی که عبد الملک در مدینه بود، شهرت به عبادت و قرائت قرآن داشت. (1) بعدها وقتی خبر خلافت به گوش او رسید، قرآن را بست و برای همیشه با آن خداحافظی کرد. (2) مهمترین مساله داخلی او عمرو بن سعید بود که طبق قرار پدرش باید جانشین عبدالملک می گردید، زمانی که در سال شصت و هشت عبد الملک عازم فتح عراق شد، عمرو بن سعید در دمشق دست به شورش زده و دمشق را تصرف کرد. عبد الملک از نیمه راه بازگشت و با فریب او را ولیعهد خویش معرفی کرد، اما پس از چندی او را به قتل رساند. (3) این حرکت عبد الملک عمق فریبکاری او را در تاریخ بر ملا ساخت و افرادی چون ابن عباس با استفاده از آن، علیه عبد الملک تبلیغ کردند. (4) عبد الملک قبل از آن زمانی که هنوز مختار دست به قیام نزده بود، کوشید تا با استفاده از عناصر عثمانی داخل بصره، عراق را به تصرف درآورد. او خالد بن عبد الله را همراه نامه هایی برای اشراف بصره بدان شهر گسیل کرد، پس از آن لشکری را به فرماندهی مالک بن مسمع فرستاد، اما آنها موفق به گرفتن بصره نشده و هر دو به شام گریختند. این حادثه به نام «یوم الجفرة بالبصره »در تاریخ شهرت یافت. (5) ابن اعثم گویا همین واقعه را با فرماندهی زحر بن قیس، یادآوری کرده است، او می نویسد: عبد الملک از مروانیها خواست تا اقدامی برای از بین بردن حکومت ابن زبیر بنمایند، او خود زحر بن قیس را همراه یک هزار نفر به بصره فرستاد. این جریان منجر به درگیری با زبیریان و شکست سخت مروانیها شد.

مصعب حاکم عراق، مروانیهای بصره را مجبور کرد تا زنانشان را طلاق داده، اموال آنها را گرفته و خانه هایشان را تخریب کرد. (6) این مساله نشان داد که او به سادگی نمی تواند دست به این کار بزند، لذا برای حل مشکلات خود و تقویت نیروهایش با رومیان مصالحه کرد (7) - این اقدامی بود که معاویه نیز در جنگ با امیر المؤمنین(ع)انجام داد - پس از آن مناطق شورشی شامات همچون فلسطین که به دست ناتل بن قیس جذامی بود، آرام نمود. آنگاه، پس از چند سال یعنی سال هفتاد و دو، بتدریج به فکر تسخیر عراق افتاد، مصعب زبیری که می خواست شام را به تصرف درآورد با شکستی که نصیب ناتل بن قیس شد، از این کار منصرف گردید. (8) در حالی که خوارج مشکلات سختی را از اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد برای زبیریها بویژه در عراق ایجاد کرده بودند، عبد الملک در اندیشه فتح عراق بوده و به تجهیز و بسیج نیرو پرداخت. زبیریها به مدت نه سال بر شرق اسلامی و حجاز حکمرانی کردند(حکومت او بر عراق هشت سال بود). عبد الله بن زبیر شخصا محبوبیتی بیش از بنی امیه داشت، اما برخی از ویژگیهای او که از جمله سبب رانده شدن همه کسانی بود که می توانستند به او کمک کنند (9) و همچنین بخل (10) و اتهام دنیا طلبی اطراف او را خالی کرد. درباره بخل او آورده اند که:

عدمت قریشا رضوا بک سیدا

و انت بخیل الکف غیر جوادا

تو قریشی را که به بزرگی تو رضایت دادند، از بین بردی و تو بخیل غیر سخاوتمندی هستی. آل زبیر در بصره علی رغم فشار سختی که از ناحیه مصعب بن زبیر اعمال می گردید، پایگاه چندانی نداشتند، چون در اصل این شهر اختصاص به اصحاب جمل و مروانیان و عثمانیها داشت. از طرف دیگر در کوفه نیز به لحاظ تشیعی که به طور نسبی در آن بود پایگاهی نداشتند. سرکوب شدن قیام مختار اسباب شدید رنجش شیعیان را فراهم کرده بود. عناد سخت عبد الله بن زبیر نیز با بنی هاشم و خصوصا محمد بن حنفیه این دلزدگی شیعیان را افزایش می داد. در مورد مصعب بن زبیر نیز نوشته اند که دائم در پی قتل شیعیان بوده است. (11) جنگهای متوالی با خوارج نیز سبب شورش شماری دیگر از مردم می شد. کینه عبد الله بن زبیر نسبت به دشمنانش باعث شکستن شخصیت او در قلوب مردم بود. او زمانی که کینه بنی هاشم را بدل گرفت(و البته بقول خودش از چهل سال قبل از آن این کینه را در دل داشت (12) حتی حاضر نشد تا در خطبه نماز صلوات بر محمد(ص)بفرستد و می گفت: که در آن صورت اهل بیت او سرها را می کشند، که یعنی ما خاندان همین پیامبریم! (13) اینها عوامل ضعف ابن زبیر در عراق و حجاز بشمار می رفت. البته نفوذ او در حجاز بیش از عراق بود، در عین حال شکست او، گو آن که تا اندازه ای به دلیل سستی عراق در حمایت از او بود، اما قدرتمندی عبد الملک و متکی بودن به سپاه شام که در اطاعت از خلفایشان ضرب المثل بودند، (14) بخصوص فشار حجاج که عامل بسیار مهمی در تحریض و تحریک مردم شام برای روانه شدن به سوی عراق بود، (15) از مهمترین دلایل شکست ابن زبیر و پیروزی عبد الملک به حساب می آید.

از آنجا که پایگاه ابن زبیر در عراق ضعیفتر بود، در سال هفتاد و دو عبد الملک بدان سوی حرکت کرد، در بصره «لم یبق شریف الا کاتبه »همه بزرگان با او مکاتبه کرده بودند، مگر مهلب بن ابی صفره (16). به دنبال آغاز درگیری تعداد زیادی از سپاهیان مصعب به نیروهای شامی و او در میان یاران اندکی قرار گرفت. (17) وی تا به آخر مقاومت کرده و در واپسین دم از عروة بن مغیرة سیره حسین بن علی(ع)را در هنگام شهادت پرسید. او نیز گفت که: حسین بن علی حاضر به پذیرش حکم ابن زیاد نشد در آن موقع مصعب گفت:

ان الالی بالطف من آل هاشم

تاسوا فسنوا الکرام التاسیا (18)

از مهمترین دلایل ضعف مصعب زبیری، کشته شدن ابراهیم بن مالک اشتر بود. (19) به دنبال آن مصعب تا به آخر ایستاد تا به هلاکت رسید. وی از مهمترین حاکمان زبیری بود که بجز مدت کوتاهی در تمام دوره ای که عراق زیر سلطه زبیریان بود، بر آن حکومت کرد. وی روی مسائل نژادی تعصبات عربی خاصی داشته و بخصوص نسبت به ایرانیان - بیشتر بدان دلیل که مختار را همراهی کرده بودند - نظری بدبینانه داشت. (20) پس از این درگیری مردم عراق با عبد الملک بیعت کردند و شرق اسلامی به طور کلی زیر سلطه مروانیان رفت. تنها محلی که باقی مانده بود حجاز بود که عبد الله بن زبیر در آن حکمرانی می کرد. عبد الملک که حساسیت حجاز را به خاطر مراسم حج از مدتها قبل درک کرده و حتی از رفتن مردم به حج ممانعت به عمل می آورد، در اندیشه گشودن آن دیار بود. بویژه که با حضور ابن زبیر در صحنه سیاست، کسانی یافت می شدند که هنوز خلافت او را به رسمیت نمی شناختند. (21) از جمله آنها عبد الله بن عمر بود، کسی که احتمالا با علی بیعت نکرده و در جنگهای او مشارکت نکرد، اما پس از قتل ابن زبیر شبانه نزد حجاج رفت و با او بیعت کرد. (22) عبد الملک حجاج بن یوسف ثقفی را برای فتح مکه به سوی حجاز فرستاد. او چندی در طائف که مرکز قبیله ثقیف بود، ماند و سپس راهی مکه شد. این دومین باری بود که امویان بر ضد مکه و برای از بین بردن ابن زبیر لشکرکشی می کردند. مرتبه اول در سال شصت و چهار به دلیل رسیدن خبر مرگ یزید، حصین بن نمیر فرمانده سپاه شام، بازگشت، اما این بار حجاج همراه یک لشگر دوازده هزار نفری مدت هشت ماه به محاصره مکه پرداخت. (23) در این مدت منجنیق در اطراف شهر و بر روی ارتفاعات نصب شده و آتش و سنگ بر سر ابن زبیر و مسجد الحرام فرو می ریخت، (24) به طوری که کعبه آتش گرفت او با گستاخی هر چه تمامتر حتی از ریختن کثافات نیز بر روی مسجد الحرام خودداری نکرد. (25) بالاخره در دهم جمادی الثانیه هفتاد و سه مکه سقوط کرده و بدست امویان افتاد. حجاج پس از آن به سوی مدینه حرکت کرد و چنانکه روایت کرده اند، به بقایای صحابه نظیر جابر بن عبد الله، مالک بن انس، سهل بن سعد و برخی دیگر اهانتهای فراوان روا داشت. (26) از این پس حکومت مروانیها بر همه مناطق مسلمان نشین گسترش یافت. عبد الملک شخصی خونریز بود که همراه جمعی از حکام ظالم همچون حجاج، یزید بن مهلب و هشام بن اسماعیل (27) با شمشیر مردم را سر براه می کرد. او خود می گفت که چیزی جز شمشیر را داروی درد این مردم نمی داند. (28) از امر به معروف بشدت کراهت داشت و می گفت: «و الله لا یامرنی احد بتقوی الله بعد مقامی هذا الا ضربت عنقه »هیچکس در این مقام مرا امر به تقوای الهی نکند، جز آنکه گردن او را خواهم زد. (29) او نیز همانند برخی دیگر در آخرین روز زندگی خود آرزو می کرد که ای کاش از آغاز عمر تا انتها یک حمال بود و بس. (30)

حجاج در عراق

مهمترین فردی که نقش اساسی در تحکیم بنای خلافت داشت، حجاج بود. بعدها عبد الملک درباره او به فرزندانش گفت: حجاج بود که ما را بر منبر خلافت قرار داد. (31) یزید بن ابی مسلم، کاتب حجاج گفت که حجاج تمامی همتش و حیاتش را وقف خاندان اموی کرده بود. (32) شاید بتوان گفت، عظمت امویان در نظر حجاج بسیار بلندتر از عظمت رسول الله(ص)بود. او خود در استدلال برتری خلیفه بر پیامبر(ص)گفت: «اخلیفة احدکم فی اهله اکرم ام رسوله فی حاجته ». (33) آیا کسی را که به عنوان جانشین خود، در میان خانواده تان می گذارید نزد شما گرامی تر است یا کسی را که تنها در پی کاری می فرستید؟بنا به نقل جاحظ، او از مردمی که قبر پیامبر(ص)را در مدینه زیارت می کردند، ناراحت بود و می گفت: «هلا طافوا بقصر امیر المؤمنین عبد الملک، الا یعلمون ان خلیفة المرء خیر من رسوله ». (34) افراد دیگری نیز برای خوش رقصی، این استدلال حجاج را ذکر می کردند. (35) از ارادت حجاج به عبد الملک همین بس که می گفت: اگر بدانم عبد الملک جز با تخریب کعبه از من راضی نمی شود، سنگ سنگ آن را ویران می کنم. (36) عبد الملک، که این ارادت را درک می کرد، زمانی که در سال 75 حجاج را حاکم عراق کرد، به کاتبش گفت: «اکتب عهده علی العراقین و اطلق یده علی الرجال و السلاح و الاموال »، عهد او را بر بصره و کوفه بنویس و دست او را در مردم و سلاحها و اموال باز بگذار. (37) وقتی حجاج به عراق آمد، عراقی که در دهه شصت تقریبا روی آرامش را به خود ندیده بود، با شمشیر حجاج به مدت بیست سال در آرامش مجدد فرو رفت. سختگیری حجاج فوق العاده بوده و هیچکس جرات مخالفت با او را نداشت. با این حال، همان گونه که خواهید دید، همین فشار در فرجام، شورشهایی به همراه داشت. او در همان لحظه ورود خود به کوفه گفت: خلیفه به او دو شمشیر یکی رحمت و دیگری عقوبت داده است. اما شمشیر رحمت در میان راه افتاده است و تنها شمشیر عقوبت با او باقی مانده است! (38) او در همین خطبه مردم عراق را متهم به شقاق و نفاق و معایب اخلاقی کرد (39) و مردم کوفه را، که به گفته ابن اعثم، «ذو هیئة و عزه »بودند ذلیل کرده و در پنجه خود در آورد. (40) وجود او برای عراق قبلا از طرف امیر المؤمنین علی(ع)مورد پیشگویی قرار گرفته و نفرین شده بود: اللهم عجل علیهم اما عده ای بعدها آن را به عمر نسبت دادند! (42) روحیه حجاج در آدمکشی سبب شد تا ضمن یک نقل افسانه وار گفته شود که او در کودکی شیر هیچ کس را نخورده و تنها خون به او خوراندند و این پیشنهاد ابلیس بود که در قالب آدمی ظاهر گشته بود. (43) ابن خلکان در مورد رفتارهای او می نویسد: «و کان للحجاج فی القتل و سفک الدماء و العقوبات غرائب لم یسمع مثلها». (44) در خونریزی و قتل و شکنجه داستانهایی درباره حجاج نقل شد هم که مانند آن شنیده نشده است (45) نتیجه اقدامات سختگیرانه او در عراق کشتن بیش از یکصد و بیست هزار نفر بود. (46) بیش از پنجاه هزار مرد و سی هزار زن، که نیمی از آنها مجرد بودند، در زندانهای مختلط حجاج بسر می بردند. (47) سیوطی درباره اش می نویسد: «و قد قتل من الصحابة و التابعین ما لا یحصی، فضلا عن غیرهم و ختم فی عنق انس و غیره من الصحابة ختما». یعنی تعداد غیر قابل شمارشی از صحابه و تابعین را کشت، چه رسد به دیگران. علایمی نیز در گردن انس بن مالک و دیگر صحابه نهاد! (48) حجاج از سال 75 تا 95 حاکم مطلق عراق و شرق اسلامی، یعنی خراسان و سیستان و کلیه سرزمینهای ایران، بود و علی رغم همه فشارها تقریبا در اغلب این دوره ها مشغول سرکوبی خوارج، شیعیان و یا شورشیانی از عموم اهل نت بود، به طوری که او را از پرداختن به فتوحات، جز در اواخر، بازداشته بود. باید گفت، حجاج دشمنان فراوانی نیز در عراق داشت که البته بیرحمانه به سرکوبی همه آنها پرداخت، هر چند در این راه مشکلات فراوانی داشت.

اولین دشمن سرسخت او خوارج بودند، تنها قطری بن فجاءه، از رهبران خوارج، برای سالها او را سرگرم کرد. بعد از شکست آنها در کرمان و تجزیه شدن خوارج، بار دوم شبیب خارجی بود که حتی دوبار و برای چند ساعت کوفه را به اشغال خود در آورد. حجاج پس از مدتها درگیری و سرانجام با استمداد از شام، موفق به از بین بردن آنها گردید. (49) اضافه بر این، خوارج در شهرهای عراق نیز پراکنده بودند و باید گفت بیش از نیمی از زندانیان حجاج را کسانی تشکیل می دادند که گرایشهای خارجی داشته و به این اتهام گرفتار شده بودند.

گروه دیگری که مخالفت گسترده ای در عراق با حجاج داشتند، شیعیان بودند. با از هم پاشیده شدن نهضت توابین(65)و قیام مختار(67)شیعیان به صورت پراکنده درآمده و انسجام خود را از دست دادند. عبد الملک کوشیده بود تا بظاهر کاری به فرزندان عبد المطلب نداشته باشد و لذا به حجاج نوشته بود که به همین گونه رفتار کند. به نوشته ابن عبدربه: حجاج در مدت حکومت خود متعرض احدی از طالبیان نگردید. (50) البته این بدین معنا نبود که او با شیعه مخالفتی نداشت، بلکه در آن جهت بود که اصولا هیچیک از طالبیان در عراق نبودند که با حجاج برخوردی داشته باشند. در عین حال شیعیانی که در کوفه و سایر نقاط عراق زندگی می کردند، مورد بدترین فشارها قرار گرفتند. بنا به گفته امام باقر(ع)شنیدن کلمه «زندیق »یا کافر برای حجاج بسیار بهتر از این بود که کلمه «شیعه علی »را بشنود. (51) او از شنیدن امثال این سخن خشنود می شد که فردی از قبیله ای نزد او آمده و بگوید: «از قبیله ما تا به حال هیچکس عثمان را سب نکرده است!از قبیله ما هفتاد نفر در صفین در کنار معاویه بودند و تنها یک نفر در کنار ابوتراب بود. هیچ زنی از زنان ما اظهار دوستی به ابوتراب نکرده است. هیچکس از قبیله ما نبود که به او گفته شود بر ابوتراب لعنت فرستد و او نفرستد و حسن و حسین و فاطمه را نیز بر آن بیفزاید». (52) حجاج کسانی چون عطیة بن سعد عوفی را که متهم به دوستی به علی(ع)بودند، چهار صد ضربه شلاق زد تا حاضر به دشنام دادن به علی شوند، و البته عطیه حاضر نشد. (53) کسانی که می خواستند خود را نزد حجاج عزیز کنند، از همین ارزشها بهره می گرفتند. علی بن اصمع نزد حجاج آمد و گفت: «ان ابوی عقانی فسمیانی علیا فسمنی انت ». پدر و مادرم مرا عاق کرده و نامم را علی گذاشته اند، تو نامی برای من انتخاب کن. حجاج نیز نام او را عوض کرد و عطایایی بدو داد. (54) نگرانی حجاج از شیعیان حتی در مورد ساده ترین فکر شیعی نیز وجود داشت. او یحیی بن یعمر را به سبب اینکه گفته بود حسنین(ع)از ذریة پیامبر(ص)هستند، از خراسان به عراق فرا خواند و تنها هنگامی حاضر شد به تبعید او اکتفا کند که یحیی توانست با استناد به قرآن، حضرت عیسی را از ذریه ابراهیم خوانده و بدین ترتیب راهی برای درستی فکر خود عرضه کند. (55) حجاج بر دوستی عثمان نیز اصرار فراوان داشت. او به نوبه خود هر کسی را که متهم بود در قضایای شورش بر عثمان به نحوی در آزار او مشارکت داشته به قتل رساند. (56) عمال عبد الملک و خود او می کوشیدند تا بین علویان و زبیریان را - که از قبل اختلاف وجود داشت - بیشتر بر هم زده و آنها را به خود مشغول کنند. در یکی از این محافل بود که امام سجاد(ع)خود را به تمارض زد و حضور نیافت. (57) عبد الملک، خاندان علی را مجبور می کرد تا دشنام به علی دهند، همان گونه که زبیریان را وادار می کرد تا به عبد الله بن زبیر دشنام دهند. (58) این شیوه پس از او در زمان فرزندش سلیمان بن عبد الملک نیز رواج داشت او افراد را با تهدید به قتل وادار به دشنام دادن به امام علی(ع)می کرد. (59) در مجموع، وضع اهل بیت از نظر مالی تحت فشار امویان به صورتی درآمده بود که بعدها حاکم عراق درباره ایشان نوشت: «ان اهل هذا البیت من بنی هاشم[بنی علی]قد کانوا هلکوا جوعا حتی کانت همة احدهم قوت یومه ». اهل این طایفه از بنی هاشم به صورتی بود که از گرسنگی رو به هلاکت بودند، به طوری که تمام همت آنها تهیه مخارج یک روزشان بود. (60) علاوه بر شیعیان و خوارج، حجاج دشمنان دیگری را نیز در آستین خود داشت. کسانی که به هر دلیل، و البته به انگیزه های مبارزه با ظلم امویان، علیه او خروج کرده بودند. در نخستین سالی که حجاج حاکم عراق گردید، اضافه ای را که در سهمیه بیت المال مردم بصره قرار داده شده بود حذف کرد. این جریان منجر به شورش مردم بصره به رهبری عبد الله بن جارود شد که بزودی سرکوب گردید. (61) این واقعه در سال 75 رخ داد. قیام دیگری که رخ داد، به رهبری مطرف بن مغیره بود. او، که خود و پدرش از اطرافیان امویان و حاکمان کوفه و مدائن بودند، تحت تاثیر خوارج قرار گرفت. نمایندگان شبیب خارجی با او ملاقات کردند. پیشنهاد مطرف این بود که پس از پیروزی کار خلافت به صورت شورایی حل گردد و خلیفه نیز باید از قریش باشد، اما خوارج حاضر به پذیرش شروط او نشدند. (62) دلایلی که خود او معتقد بود به خاطر آنها علیه حجاج دست به قیام زده عبارت بود از: «الاستئثار بالفئ تعطیل الحدود و التسلط بالجبریه (63) ». حیف و میل بیت المال، تعطیل حدود شرعی و استبداد.

او با یاران خود از مدائن به سمت قصر شیرین حرکت کرد و پس از چندی در اطراف اصفهان به منطقه سامان رفته و از آنجا روانه قم و کاشان گردید. (64) بتدریج یارانی از ری و اصفهان - طبعا از میان عربهایی که در آن مناطق ساکن بودند و شاید شماری از ایرانیان - به او ملحق شدند. حاکم اصفهان به حجاج نوشت که اگر این شهر را می خواهد زودتر اقدام کند. حاکم عرب شهر همدان از حجاج خواست تا به او اجازه دهد برای سرکوبی مطرف به سوی او رود، اما حجاج که از انتشار عربها در اراضی خراج وحشت داشت، درخواست او را نپذیرفت. (65) سرانجام سپاهی مرکب از شامیان و مردم ری در سال 77 به طرف مطرف رفتند و حرکت او را سرکوب کردند.

در پی آن، عبد الملک کلیه مناطق شرقی را، تا خراسان و سیستان، به دست حجاج سپرد. حجاج که تا آن زمان نتوانسته بود به فتوحات بپردازد - و حتی قبل از آن از زمان روی کار آمدن یزید فتوحات خاتمه یافته بود - خواست تا رو به سوی فتوحات آورده و غنائم تازه ای را نصیب حکومت امویان بکند. اقدام او برای ارسال سپاهی برای توسعه فتوحات مواجه با مشکلی شد که یکی دو سالی برای حل آن وقت لازم بود. (66)

پی نوشت ها:

1. انساب الاشراف، ج 5، ص 372، تاریخ الخلفاء، ص 216 از ابن سعد

2. تاریخ الخلفاء، ص 217

3. تاریخ الطبری، ج 4، ص 599، انساب الاشراف، ج 4، صص 137، 138، ج 5، ص 150

4. انساب الاشراف، ج 4، ص 144

5. همان، ج 4، صص 155، 157

6. الفتوح، ج 6، ص 256

7. مروج الذهب، ج 3، ص 98، انساب الاشراف، ج 5، ص 300

8. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 269، مروج الذهب، ج 3، ص 98

9. انساب الاشراف، ج 4، ص 29

10. همان، ج 5، ص 197

11. انساب الاشراف، ج 5، ص 197

12. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 147

13. یعقوبی، ج 2، ص 261، الاغانی، ج 2، ص 277

14. وفیات الاعیان، ج 1، ص 252

15. العقد الفرید، ج 5، ص 158

16. انساب الاشراف، ج 5، ص 333

17. همان

18. تاریخ الطبری، ج 5، ص 6، انساب الاشراف، ج 5، ص 344

19. الفتوح، ج 6، ص 266

20. تاریخ الطبری، ج 5، ص 5، ونک: انساب الاشراف، ج 4، صص 163 - 262، 161

21. سیوطی گفته است: به عنوان ولیعهد پدرش در زمان ابن زبیر با او بعنوان خلیفه شد، پس خلافت او صحیح نبود. او زمانی مسلط بر شام و مصر بود بعدا تسلط بر عراق یافت تا آنکه ابن زبیر در سال 73 کشته شد. از آن زمان خلافت او درست است، تاریخ الخلفاء، ص 215

22. الایضاح، ص 34، المسترشد فی الامامة، ص 16، درباره آرای سیاسی وی به تفصیل در کتاب «تاریخ تحول دولت و خلافت »سخن گفته ایم.

23. وفیات الاعیان، ج 3، ص 73

24. الفتوح، ج 6، ص 279

25. همان، ج 2، ص 486، عقلاء المجانین، ص 178 به نقل از: الصحیح من سیرة النبی(ص)، ج 1، ص 23

26. تاریخ الطبری، ج 5، ص 35، تاریخ الخلفاء، ص 215

27. مروج الذهب، ج 3، ص 90، و کان له اقدام علی الدماء و کان عما له علی مثل مذهبه. . .

28. تاریخ الخلفاء، ص 218

29. همان، صص 218، 219

30. همان، ص 220

31. همان، ص 220، الامامة و السیاسة، ج 2، ص 58

32. وفیات الاعیان، ج 2، ص 425

33. مروج الذهب، ج 3، ص 147. مانند این نقل را به خالد بن عبد الله قسری، حاکم مکه در سال 89، نسبت داده اند. او بالای منبر با ذکر برتری خلیفه بر رسول، به مقایسه ولید بن عبد الملک و ابراهیم خلیل(ع)پرداخته، مقام ولید را برتر شمرد. او گفت: ابراهیم طلب آب کرد، اما خداوند آب شور برای او فرستاد، در حالی که ولید را آب شیرین عطا کرد. نک: تاریخ الطبری، ج 5، ص 225

34. النصایح الکافیه لمن یتولی معاویة، ص 81، و نک: البدایة و النهایة، ج 9، ص 136

35. مروج الذهب، ج 2، ص 228

36. الامامة و السیاسة، ج 2، ص 52

37. الفتوح، ج 7، ص 3

38. الامامة و السیاسة، ج 2، ص 32

39. الفتوح، ج 7، ص 8، تاریخ الطبری، ج 5، ص 43، مروج الذهب، ج 3، ص 132، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 273

40. الفتوح، ج 7، ص 4

41. مروج الذهب، ج 3، ص 142

42. شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج 1، ص 107

43. وفیات الاعیان، ج 2، ص 30، مروج الذهب، ج 3، ص 132

44. وفیات الاعیان، ج 2، ص 31

45. همان، ص 30

46. تاریخ الطبری، ج 5، ص 183، و نک: معجم البلدان، ج 5، ص 349

47. مروج الذهب، ج 3، ص 166

48. تاریخ الخلفاء، ص 221

49. نک: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 274، 275

50. العقد الفرید، ج 5، ص 149

51. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 44

52. مروج الذهب، ج 3، ص 144، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 61

53. شذرات الذهب، ج 1، ص 144

54. وفیات الاعیان، ج 3، ص 175

55. همان، ج 6، ص 147

56. الموفقیات، ص 99

57. نسب قریش، مصعب زبیری، صص 47، 48

58. نسب قریش، زبیر بن بکار، ص 83

59. وفیات الاعیان، ج 2، ص 426

60. همان، ج 7 ص 61106. تاریخ الطبری، ج 5، ص 46

62. همان، ج 5، صص 109 - 108

63. همان، ج 5، ص 108

64. همان، ج 5، ص 113

65. همان، ج 5، ص 115

66. در سالهای اخیر(1405)کتابی با عنوان «الحجاج رجل الدولة المفتری علیه »در عراق انتشار یافته که به دفاع از حجاج پرداخته است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان