مروان بن محمد بن مروان، آخرین خلیفه اموی است که برای دفاع از خلافت اموی و روال قانونی آن، ارمنستان را به قصد دمشق ترک کرده و با کنار گذاشتن ابراهیم، خلافت اموی را به دست گرفت. او با مشکلات بیشماری روبرو بود. شورش شهر حمص نخستین این مشکلات بود. ضحاک بن قیس از رهبران خوارج نیز وی را دچار دردسرهای فراوانی کرد. سلیمان بن عبد الملک بن هشام از عراق بر ضد وی شورید. ثابت بن نعیم جذامی نیز در اردن بر ضد او شورش کرد. مروان توانست این شورشها را سرکوب کرده و عمر بن هبیره فزاری را به حکومت عراق بگمارد. عمر بن هبیره در عراق عامل ضحاک بن قیس را کشت و بر اوضاع مسلط شد. خوارج یمنی در این زمان چنان قدرتی داشتند که در ایام حج آشکار حضور داشته و ابو حمزه مختار بن عوف خارجی در سال 130 پس از انجام حج در صفر آن سال به مدینه در آمد و بر آن غلبه کرد. ابو جمزه داعی عبد الله بن یحیی کندی بود که خود را طالب الحق نامیده بود. وی خود را امیر المؤمنین نامیده و بر مذهب اباضی بود. ابو حمزه در آنجا خطبه معروفی ایراد کرد که به عنوان خطبه ای ادیبانه در آثار مانده است. یعقوبی می گوید که مردم مدینه پشت سر او نماز می خواندند. غرور آنها سبب شد تا قصد شام کنند اما در برخورد با سپاه اموی شکست خورده و وقتی به مدینه آمدند، در آنجا نیز با شورش مردم مواجه شده به مکه و از آنجا به یمن گریختند.
در خراسان اوضاع به شدت رو به نابسامانی بود. کار کرمانی رو به گسترش بوده و به تعبیر یعقوبی، ابو مسلم غالب بر کار کرمانی بود. به گزارش همو، ابو مسلم می گفت: خدایا آنها- نصر و کرمانی- را در برابر یکدیگر صبر عنایت کن!اما هیچ کدام را پیروز مکن. (1) نصر در برابر ابو مسلم تاب نیاورده و در ضمن گریز در ساوه درگذشت. ابو مسلم در شوال یا رمضان سال 130 به نیشابور وارد شد و از طرف خود حاکمانی را برای نواحی مختلف خراسان فرستاد. سپاه خراسان به فرماندهی قحطبه و فرزندش حسن راهی غرب شد و طی نبردهایی سپاهیان مدافع اموی را به شکست کشاند. این سپاه در محرم سال 132 در عراق با ابن هبیره درگیر شد تا آن که ابن هبیره شکست خورده به واسط گریخت. شکست بعدی ابن هبیره از سپاهیان قحطبه- در حالی که خود او در فرات غرق شده بود- زوال دولت اموی را قطعی کرد. زمانی که مروان بن محمد شنید که سپاه بی فرمانده خراسان سپاه عراق را شکست داده گفت: به خدا سوگند کار تمام شده، و الا در کجا شنیده شده که مرده ای زنده را به شکست بکشاند! (2)
ابو سلمه خلال کار سازماندهی دعوت عباسیان را در عراق بر عهده داشت. با فروپاشی قدرت امویان در عراق، او ابو العباس سفاح را به کوفه آورد و با اندکی تامل و پس از مدتی از مردم برای آنها بیعت گرفت. بعدها ابو سلمه متهم شد که قصد داشته است تا حکومت را به علویان بسپارد، به همین دلیل و به تحریک ابو مسلم خراسانی کشته شد.
سفاح، عموی خویش عبد الله بن علی را به سوی شام فرستاد تا نیروهای اموی را از بین برده و مروان را از میان بردارد. مروان در ذی حجه سال 132 در میدان جنگ کشته شد، و خلافت اموی از سرزمینها شرق برچیده شد، گرچه این حکومت در اندلس باقی ماند. به نقل مسعودی دولت اموی نود سال و یازده ماه و سیزده روز دوام آورد که هزار ماه بدون کم و زیاد می شود! (3)
پی نوشت ها:
1. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 341
2. همان، ج 2، صص 345- 344
3. مروج الذهب، ج 3، ص 234