اوضاع سیاسی اجتماعی دوران حضرت علی (ع)
آنگاه که حضرت علی (ع) زمام امور جامعه اسلامی را بدست گرفتند با مردمی مواجه شد که در مورد میزان اعتقاد به دین جدید (اسلام) و پایبندی به احکام و دستورات آن رویه یکسانی نداشتند و می شد که آنان را چهار قسمت نمود:
1 بخشی از مردم به روش عمر در تقسیم بیت المال عادت کرده بودند و فکر می کردند که اشراف عرب و قریش بر دیگران برتری دارند.
2 بخش دیگری از مردم، تفاوت در تقسیم بیت المال را تبعیض می دانستند و از آن ناراضی بودند.
3 جامعه آنروز مبتلا به رفاه زدگی بود، در آن جامعه ارزشهای دینی تضعیف شده و گرفتار انواع و اقسام فسادها بود و در واقع از اسلام، نام و آداب ظاهری اش باقی مانده بود، عده ای آنچنان به دنیا گرایش پیدا کرده بودند که به خاطر آن حاضر شدند جنگ جمل را راه بیندازند.
حضرت علی (ع) جامعه آنروز را به جامعه جاهلی تشبیه می کند.
4 مردم شام از همان اول، از طریق بنی امیه با اسلام آشنا شدند و آنها بودند که بر آن منطقه حکومت می راندند در این زمان بنی امیه و ورشکستگان سیاسی، با تبلیغات گسترده و بهره گیری از جهل مردم، تلاش کردند تا حاکمیت خود را بر این منطقه از دست ندهند و در نهایت روند جامعه اسلامی را به نحوی به نفع خود تغییر دهند.
به هر حال امام علی (ع) جای عثمان را گرفت.در همان آغاز، شام او را نپذیرفت.کم کم بصره نیز راه دیگری را و لو به طور موقت رفت.در خود مدینه نیز عده ای از اصحاب و لو انگشت شمار، از بیعت و یا از اطاعت از امام سرباز زدند.جدای از مسائل سیاسی، مسأله مهم کار تبیین دین، بویژه در موارد اختلافی و یا مستحدثه بود.در اینجا بود که دو دسته سیاسی و طبعا مذهبی پدیدار شد.کسانی که امام (ع) را پذیرفته و اطاعت او را لازم شمردند و اکثریت اینان در آن زمان عثمان را قبول نداشتند.دسته دوم کسانی که حاضر به پذیرش امام نبوده و به انگیزه مظلومیت عثمان، در برابر امام ایستادند.از این زاویه ناکثین و قاسطین تفاوتی با یکدیگر نداشتند.در اینجا دو اصطلاح مذهبی سیاسی جعل شد.یکی «شیعه علی» که به تدریج با عنوان «شیعی» یا «الشیعه» تشخص یافت.دوم شیعه عثمان که کم کم با نام «عثمانی» یا «العثمانیه» تشخص یافت.
اصطلاح شیعه بطور عام در برابر اصطلاح عثمانی قرار داشت، اما این طور نبود که اطلاق این اصطلاح بر افراد بطور یک نواخت باشد.در میان شیعیان کسانی بودند که صرفا به عنوان افراد ضد عثمان و طرفدار امام به عنوان خلیفه مشروع شیعی نامیده می شدند.همین طور کسانی بودند که از اساس امام را منصوب از طرف رسول خدا (ص) دانسته و نوعی حق الهی برای امامت او قائل بودند.البته لزومی نداشت که اینان پیش از آن از همکاری با خلفای نخست خودداری کرده باشند، چه خود امام نیز به دلیل مصالح اسلامی در آن شرایط سکوت کرده و بارها این مطلب را گوشزد کرده بود.درباره عثمانیه نیز باید گفت: بنی امیه با حمایت خود از این نظریه که اصولا مشروعیتی برای امام (ع) قائل نبود، آن را در بخش اعظم جامعه اسلامی حاکم کردند.اما در عراق جز بصره، این نظر طرفدارانی نیافت، بلکه بر عکس در هر فرصت مناسب، اعتقاد به حقانیت علویان خود را در عرصه سیاست نشان می داد.حجاز نیز بطور کامل در اختیار امویان در نیامد، بلکه کوشید تا نظریه دیگری را که اکتفای بر شیخین بود حفظ کند.این تقسیم بندی در طی تحولات سیاسی و دینی در قرن اول تا سوم تغییرات کلی یافت.
عثمانیه بر این باور بودند که خلیفه پس از عثمان، معاویه است.ارتباط مشروعیت آنها، ادعای معاویه در خویشاوندی با عثمان و معرفی خود به عنوان «ولی دم» او بود. (1) دو شهر بصره و کوفه، با دو گرایش عثمانی و شیعی رقیب یکدیگر شناخته می شدند.
از نکات جالب جنگ جمل این بود که تشخص تشیع در برابر مذهب عثمانی بیشتر شد.در روز جنگ جمل قاتل زید بن صوحان که از یاران امام بود گفت که در حالی او را کشته که بر «دین علی» بوده است.در برابر عمار چنین سرود:
لا تبرح العرصة یابن الیثربی*حتی أقاتلک علی «دین علی» نحن و بیت الله أولی بالنبی (2) در برابر اصطلاح «دین علی» ، اصطلاح «دین عثمان» درست شد.شاعری از شامیان درباره سپاه شام گفت:
ثمانین ألف «دین عثمان» دینهم*کتائب فیها جبرئیل یقودها (3) یک شاعر شامی که در صفین بود خود را چنین معرفی می کرد:
أنا ابن أرباب الملوک غسان*و الدائن الیوم ب «دین عثمان» (4) رفاعة بن شداد نیز ضمن شعری گفت: (5) أنا ابن شداد علی «دین علی» *لست لعثمان بن أروی بولی درباره سپاه شام نیز گفته شده : هشتاد هزار نفر بودند که دینشان «دین عثمان» است. (6) در برابر دو گرایش شیعی و عثمانی گرایش سومی وجود داشت که مربوط به «قاعدین» بود.ناشئ اکبر، این گروه را با دو اسم و دو گرایش مختلف می شناسند: یکی گروه «حلیسیه» ، کسانی که می گفتند در زمان فتنه، پلاس خانه خود پاشید.آنها هر دو گروه را گمراه و جهنمی می دانسته و «قعود» از جنگ را «دین» و «دخول» در آن را «فتنه» می دیدند.عبد الله بن عمر و محمد بن مسلمه و سعد بن ابی وقاص در این شمار بودند.گروه دوم از اهل قعود، معتزله بودند، آنان معتقد بودند که در اصل یکی از این دو گروه بر حق و دیگری بر باطل است اما بر آنان روشن نیست که کدام یک بر حق اند.ابو موسی اشعری، ابو سعید خدری و ابو مسعود انصاری در این دسته بودند.به تصریح ناشئ اکبر، اینان را معتزله می خواندند و بعدها و اصل بن عطاء و عمرو بن عبید درباره طلحه و زبیر همینگونه می اندیشیدند. (7) مفهوم مهمی که این دو گروه در تحلیل اوضاع این دوره بکار می برند «فتنه» بود.آنها معتقد بودند که در فتنه «عبد الله مقتول» باش نه «عبد الله قاتل» . (8) در یک تحلیل دیگر می توان اینگونه گفت که پس از رحلت رسول خدا (ص) در میان مهاجران دو گرایش اموی و هاشمی بود که هیچ کدام نتوانستند خلافت پس از آن حضرت را به دست آورند .امویان به دلیل عنادورزی طولانیشان بر ضد اسلام و هاشمیان به دلیل حسادت قریش و بویژه مشکلاتی که با امام علی (ع) داشتند.نتیجه کنار گذشتن این گروه آن بود که جناح میانی قریش که همان ابوبکر و عمر بودند بر سر کار آمدند.در دوره این دو نفر هر چه بود، زمینه مناسبی در میان تمامی قریش برای عثمان که خود از بنی امیه بود پیش آمد.در مسائل انتخاب عثمان گذشت که او تا چه اندازه در میان قریش محبوب القلوب بود.زمانی که عثمان در دایره قریش تنها به امویان پرداخت، بار دیگر خط میانی، هوس خلافت کرد.در میان آنان طلحه که هم طایفه ای ابوبکر یعنی از بنی تیم بود، خواست تا با حمایت عایشه، به خلافت دست یابد .زبیر نیز چندی او را کمک می کرد و گاه خود هوس خلافت داشت.زمان برپایی جنگ جمل، ابن عباس به زبیر گفت: عایشه حکومت را برای طلحه می خواهد، تو در این میانه چه می کنی؟ (9) این خط میانی در مدینه فرصتی نیافت و مشاهده کرد که پس از کنار رفتن امویان، علی (ع) از بنی هاشم بر سر کار آمد.اکنون چه باید می کرد؟ ابتدا حکومت جدید را پذیرفت به گمان آن که بتواند سهم عمده ای در حکومت تازه داشته باشد.طلحه و زبیر پیشنهاد کردند تا حکومت بصره، کوفه و یا شام به آنها سپرده شود، امام با زیرکی فرمودند که در مدینه بیشتر به آنان نیاز دارد. (10) این هدف بر آورده نشد و طلحه و زبیر سران این خط میانی، به قصد انجام عمره راهی مکه شدند تا در آنجا با عایشه که از پیش از قتل عثمان به مکه رفته و هنوز باز نگشته بود، در این باره مذاکره کنند.
تا اینجا سه خط سیاسی وجود دارد.خط بنی هاشم، خط بنی امیه و خط میانی قریش که بعدها به عنوان «ابناء المهاجرین» در شورش عبد الله بن زبیر ظاهر شد.حرکت جمل تبلور قدرت نمایی از خط میانی قریش است که خود را تابع ابوبکر و عمر می داند.طلحه و زبیر در مکه توانستند عایشه را به همراهی خود راضی کنند و این بزرگترین موفقیت برای آنان بود.عایشه هم با طلحه مناسبات خاندانی داشت و هم برای عبد الله بن زبیر فرزند خواهرش دلسوزی می کرد.در این سفر عبد الله نقش عمده ای در همراه کردن عایشه برعهده داشت.آنها توانستند سه هزار نفر را همراه خویش کرده و راهی بصره شوند.
پی نوشت ها:
1.الغارات، ص 70
2.الجمل، ص 346
3.وقعة صفین، ص 556
4.تاریخ طبری، ج 5، ص 43
5.انساب الاشراف، ج 5، ص 233
6.نک: مختصر تاریخ دمشق، ج 8، ص 52
7.مسائل الامامة، صص 17 16، و نک: مرجئه، تاریخ و اندیشه، 26 19، الزینه، ص 273، تاریخ الطبری، ج 5، صص 58 57
8.مسائل الامامه، ص 16
9.انساب الاشراف، ج 2، ص 252 (پاورقی) از: تاریخ دمشق، ج 28، ص 67، تهذیب تاریخ دمشق، ج 5، ص 364
10.تاریخ الطبری، ج 4، ص 429، انساب الاشراف، ج 2، ص 218