ماهان شبکه ایرانیان

اصالت علوی نهج البلاغه

نهج البلاغه، پس از قرآن کریم، مقدس ترین متن دینی شیعه و برجسته ترین متن ادبی عرب است. از قرآن کریم که بگذریم، هیچ متن مقدسی در فرهنگ اسلامی به اندازه نهج البلاغه نسخه خطی، شرح و تفصیل و ترجمه ندارد و متون ادب فارسی و عرب پس از قرآن کریم، آن مایه که از نهج البلاغه اثر پذیرفته، از هیچ متن مقدسی اثر نپذیرفته است.

چکیده

نهج البلاغه، پس از قرآن کریم، مقدس ترین متن دینی شیعه و برجسته ترین متن ادبی عرب است. از قرآن کریم که بگذریم، هیچ متن مقدسی در فرهنگ اسلامی به اندازه نهج البلاغه نسخه خطی، شرح و تفصیل و ترجمه ندارد و متون ادب فارسی و عرب پس از قرآن کریم، آن مایه که از نهج البلاغه اثر پذیرفته، از هیچ متن مقدسی اثر نپذیرفته است.

با این حال، برخی کوشیده اند این کتاب مقدس را مخدوش و متحول جلوه دهند؛ از این رو گاه اصالتِ علوی آن را انکار کرده، و گاه در گردآورنده اش تردید رواداشته اند.

مقاله حاضر، که در حمایت از علویتِ نهج البلاغه و درستی اسناد گردآوری آن به سیدرضی(ره) نگارش یافته است، با اشاره ای کوتاه به پیشینه بحث آغاز می شود؛ آن گاه با تکیه بر متون بازمانده از سیدرضی(ره) و نیز متن نهج البلاغه، و هم چنین اجازات علمی و نسخه های خطی و شروح پرشمار نهج البلاغه، اثبات می شود که گردآورنده امین این کتاب قطعا سیدرضی(ره) است. سپس با طرح و شرح شماری از دلایل کسانی که دست کم همه نهج البلاغه را از امام علی(ع) ندانسته اند، شماری از آن ها پاسخ داده می شود تا تأیید گردد که سراسر نهج البلاغه از علی(ع) است.

مقدمه

(3)[ فرض بر این است که، یا همه نهج البلاغه را به علی(ع) بسته اند، یا تنها پاره ای از آن را از او دانسته اند. فرض نخست نادرست است؛ چه، خبر درستیِ اِسناد بهره هایی از نهج البلاغه به علی(ع)، به تواتر به ما رسیده است و همه یا بیشتر محدثان و تاریخ پژوهان اهل سنت، بسیاری از این کتاب را برای ما باز گفته اند؛ این ها شیعه نیستند تا پنداشته شود از سرِ مهر علی(ع) سخن گفته اند.

فرض دوم نیز نادرست است؛ زیرا اگر در نهج البلاغه نیک بنگریم، آن را چونان آبی زلال، یکدست و یکنواخت می یابیم و بسان پدیده ای می بینیم که اجزائش ماهیت یگانه دارد و همال قرآن کریم است که آغازش به میانش ماند و میانش چونان فرجامش است و هر سوره و آیه آن، همانند دیگر سوره ها و آیه هاست؛ بنابراین چنانچه پاره ای از نهج البلاغه از آنِ علی(ع) باشد و بهره هاییش از دیگران، بنابر ضرورتی زبان شناخت، سازواری میان بخش های گوناگون این کتاب، چنان که می شناسیم، نبود.1]

تردید در کارهای شکوهمند و دشمنی با مردان بزرگ، به تیغ دودم می ماند؛ چرا که این تردید و دشمنی، از یک سو تیشه ای است ویرانگر بر ریشه کاخ میراث فرهنگی؛ و از سوی دیگر، فراخوانی است برای پرداختن به کاوش هایی روشنگرانه درباره اعتبار کارها، تا از این رهگذر، باوری استوار فراهم آید و از حق پشتیبانی شود و حقیقت بر کرسی نشیند.

پاره ای از مستشرقان در تردیدهای خود چندان زیاده رفتند که بفرجام، شک و شبهه آن ها به ساحت قدسی قرآن، که اعجاز و گویای حق است نیز راه یافت؛ چرا که اینان در خدایی بودن قرآن تردید رواداشتند و پنداشتند قرآن، کار رسول اللّه(ص) است. این موضوع، گروهی از دانشمندان و ادیبان را به دفاع و پاسداری از کیان قرآن مجید فراخواند؛ قرآنی که گویای اعجاز آشکاری است که در گذر روزگار، سخنوران را سرگشته کرده است و دربردارنده دلیل های دندان شکنی است که ثابت می کند این کتاب معجزه ای جاودان است که دست هوس بازان از آن کوتاه است و نارواگویی غرض ورزان بدان نمی رسد.

نهج البلاغه را شریف رضی (359406 ق) از میان سخنان امیرمؤمنان(ع) گلچین کرده است. این کتاب پس از قرآن کریم و سنت رسول اللّه(ص)، ستون و بن مایه فرهنگ اسلامی است؛ چراکه گردآمده ای است از طرفه های سخن و شگفتی های بلاغی و شگرفی های فصاحی و ستارگان درخشان گفتار دینی و دنیایی که در سخنی دیگر، یکجا فراهم نمی شود و در کتابی دیگر گرد نمی آید. راستی را این کتاب، به شایستگی، شیوه بلاغت (نهج البلاغه) خوانده شده است؛ و به بالاترین جایگاه در ادبیات عرب رسیده است؛ چه، روشنایی از سخن خداوند دارد و خورشیدی است که به فصاحت گفتار پیامبر می درخشد.

سرانجام، این کتاب هم از چنبر گمان و تردید بیرون نماند و گروهی با آن به ستیزه برخاستند؛ چنان که برخی از آن ها گفته اند: این کتاب سراسر، سخنان گردآورنده آن است و چیزی از سخنان علی(ع) در آن نیست؛ و پاره ای دیگر درباره گردآورنده این کتاب بی راهه رفته اند و آن را به شریف مرتضی (درگذشته به 436 ق) که برادر شریف رضی است، نسبت داده اند و گمان کرده اند نهج البلاغه را او نوشته و از سخنان امام(ع) نیست. برخی دیگر از این کسان، اندکی کوتاه آمده و گفته اند: نهج البلاغه یکسره منحول نیست و بخش هایی از آن، از آن علی(ع) است؛ از سویی برخی دیگر، آن مایه زیاده رفته اند که پنداشته اند نهج البلاغه سخنی سست و بی ارزش است و از قریشیان نیست.

آغازین نشانه های تردید

نخستین کسی که گردونه تردید در نهج البلاغه را جنباند، قاضی القضاة شمس الدین احمد بن خلکان (درگذشته به 682 ق) است. او در شرح حال سیدمرتضی می گوید: کسان همداستان نیستند که گردآورنده کتاب نهج البلاغه که دربردارنده سخنانی از امام علی ابن ابی طالب(ع) است آیا اوست و یا برادرش سیدرضی. نیز گفته اند: این کتاب از سخنان علی(ع) نیست؛ بلکه کسی که آن را فراهم آورده و به امام نسبت داده، خود آن را نوشته است. واللّه اعلم.2

پیروی از ابن خلکان

پس از ابن خلکان، گروهی بنای تردیدهای او را افراشتند و کارهای وی را پی گرفتند و راه او را پیمودند و چونان او شبهه ها و ترهاتی بافتند سست تر از خانه عنکبوت؛ چرا که نه دلیلی آوردند و نه برای سخنانشان پشتوانه ای داشتند. یکی از این کسان، یافعی (درگذشته به 768 ق) است. او آنچه را ابن خلکان گفته، بی کم و کاست و به دور از بررسی و واشکافی، بازگفته است.3 دیگری، صلاح الدین صفدی (درگذشته به 764 ق) است. او در شرح حال شریف مرتضی می گوید: اختلاف است که کتاب نهج البلاغه را وی نوشته است یا برادرش سیدرضی.4

از این ها شگفت آورتر، کار ذهبی (درگذشته به 748 ق) است. او با آن مایه اطمینانی که به سیدمرتضی دارد و با آن پایه بزرگواری و دانشی که از او می شناسد، وی را در دادگاه تاریخ متهم می کند. او در میزان الاعتدال در شرح حال سیدمرتضی آورده است: وی دانش بسیار دارد و متهم است که کتاب نهج البلاغه را خود نوشته است. هرکه نهج البلاغه وی را بخواند، یقین می یابد که آن را به دروغ به امیرالمؤمنین، علی(ع) بسته اند. در این کتاب نکوهش آشکار... است و تناقض گویی و نکته های سست مایه ره در آن یافته است. در این کتاب عبارت هایی آمده است که هرکس اصحاب قریشی رسول اللّه(ص) و کسانی را که پس از آن ها آمدند بشناسد، اطمینان می یابد که بیشتر این کتاب، نادرست افتاده است.5 حافظ بن حجر (درگذشته به 852 ق)، در لسان المیزان6 درست همان سخن ذهبی در میزان الاعتدال را بازگو کرده است.

محورهای تردید

گفتنی است، گردونه این پندارها بر دو پایه می گردد:

اول دودلی در این که گردآورنده نهج البلاغه، شریف رضی است یا برادرش سیدمرتضی؛

دوم بدگمانی در استناد آنچه در این کتاب است به امیرمؤمنان، علی(ع).

گردآورنده نهج البلاغه کیست؟

تردید در این که گردآورنده نهج البلاغه، شریف رضی و یا برادرش سیدمرتضی است، شایسته نیست شبهه و یا اشکال خوانده شود؛ چرا که آوازه گردآورنده نهج البلاغه، چونان خورشید در نیمه روز است. این تردید، به واقع پندار و خطایی است برخاسته از نادانی و یا نادان نمایی و ستم کسانی که هوس، فرمانشان می دهد و آن ها دستور می برند؛ و تعصب، لگامشان را گرفته است و آن ها در پی می روند.

چنان که گذشت، ابن خلکان در شرح حال سیدمرتضی گفته است: «کسان در این که گردآورنده نهج البلاغه اوست و یا برادرش، همداستان نیستند.» نخستین نکته ای که از این سخن به ذهن می رسد، این پرسش است که آن کسان کیستند؟ ای کاش ابن خلکان، یکی از آن ها را نام می برد و پاره ای از دلیل هایشان را بازمی گفت، تا دست کم سخنش به تحقیقی علمی بیشتر می ماند تا به ادعایی صرف.

شاید در نگاه خواننده گرامی این مقال، کند و کاو در چیزی که حقیقت آن چون روز نمایان است بیهوده باشد؛ اما اگر بداند که این انگاره نادرست، حتی تا زمان نخستین چاپ نهج البلاغه در مصر، دامنگیر آن بوده است؛ بایستیِ این کار را درمی یابد؛ توضیح آن که در سال 1302 هجری قمری، نهج البلاغه با شرح شیخ محمد عبده در دو جلد در مصر به چاپ رسید و در صفحه عنوان آن چنین آمد: «کتاب نهج البلاغه که سیدمرتضی آن را از میان سخنان حضرت امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب کرم اللّه وجهه برگزیده است»؛ البته این گمان ناراست، یا از ناشر کتاب است و یا از دست اندرکاران چاپ آن؛ چرا که شیخ محمد عبده کوچک ترین تردیدی در این که گردآورنده کتاب، سیدرضی است روانداشته.

دلیل دیگر ما برای پرداختن به این موضوع آن است که برخی از همروزگاران ما چون: بستانی و جرجی زیدان نیز آنچه را گذشتگان گفته اند، بی اندکی نقد و بررسی بازگفته اند.7 زیدان می گوید: مشهور است که نهج البلاغه از شریف رضی است؛ اما درست آن است که گردآورنده این کتاب، برادر او شریف مرتضی است.8 دیگری می گوید: پاره ای از پژوهندگان و نیز نسخه های خطی یمنی، نهج البلاغه را به برادرش رضی نسبت می دهند؛ حال آن که هیچ یک از دو طرف، برای اسناد کتاب به سیدرضی و یا برادرش سیدمرتضی، دلیل ندارد.9

بنابراین، بجاست با تکیه بر پاره ای از کتاب های شریف رضی که به هیچ روی در اصالت اسناد آن ها به وی تردید نشده است و نیز دلیل هایی دیگر که جملگی گردآورنده بودن سیدرضی را آشکارا می رساند، بار دیگر بر این حقیقت تاریخی اشارتی رود.

دلیل هایی از میراث علمی سیدرضی

شریف رضی، در لابه لای کتاب هایش، از نهج البلاغه یاد کرده و آورده است که خود، آن را گردآورده و نهج البلاغه از اوست؛ اینک برخی از اشارات او:

1. در کتاب المجازات النبویة، در شرح حدیث شماره 23 می گوید: این مطلب را سخن امیرالمؤمنین، علی(ع) آن جا که گفته است: «تخففوا تلحقوا...؛ سبکبار باشید تا زودتر برسید...»10 معنی و روشن می کند. ما این سخن علی(ع) را در کتابمان که «نهج البلاغه» نام دارد و گزیده ای از گفتار امام(ع) را در آن گردآورده و یاد کرده ایم.11

2. همانجا، در شرح حدیث شماره 44 می گوید: این حدیث مانند سخن علی(ع) است. آن حضرت گفته است: «من یعط بالید القصیرة، یعط بالید الطویلة؛ آن که با دست کوتاه ببخشد، او را با دست دراز ببخشند»12... ما این گفته علی(ع) را در کتاب «نهج البلاغه» خود یاد کرده ایم.13

3. در همان کتاب،14 و در شرح حدیث شماره 169: «الا و ان الدنیا قد ارتحلت مدبرة، وان الآخرة قد ارتحلت مقبلة؛ بدانید، دنیا کوچ رفتن کرده است و آخرت کوچ آمدن پیش گرفته است» می گوید: این سخن با اندکی دگرگونی در واژگان، از امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(ع) نیز روایت شده است و ما آن را در کتابمان که «نهج البلاغه» نام گرفته و دربردارنده گزیده ای از سخنان علی(ع) در همه معانی و مطالب و گونه های سخن است، آورده ایم.15

4. سیدرضی در کتاب حقائق التأویل فی متشابه التنزیل در شرح مسأله 18 که درباره واو زاید در آیه «... ولو افتدی به...؛ و اگر به آن فدیه دهند...16» است، پس از بیان شمه ای از فرهی بلاغت قرآن کریم، می گوید: من همیشه گفته ام: اگر پس از گفتار رسول اللّه(ص) سخنی به گرد قرآن برسد و یا شایستگی سنجش با قرآن بیابد، تنها سخن امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(ع) است؛ چرا که امام علی(ع) در فصاحت یکه تاز است و کسی را تاب هماوردی با او نیست و کسان هرچه بکوشند، دستشان کوتاه و خرما بر نخیل است. اگر کسی بر آنچه گفتیم دلیل می جوید، باید کتابی را که ما نوشتیم و «نهج البلاغه»اش نام کردیم، بخواند. این کتاب حاوی گزیده ای است از سخنان امام(ع) که اکنون در میان است و دربردارنده مطالب گوناگونی از آن حضرت در قالب سخنرانی و نامه و پند و اندرز است. ما این کتاب را در سه بخش بسامان کردیم، تا هر بخش آن، گونه ای از سخنان سه گانه امام علی(ع) را جداگانه دربرگیرد. بهره گیری از این کتاب بسیار بالا گرفته و خواهان فراوان یافته است؛ چرا که این کتاب گردآمده ای است از شگفتی ها و طرفه های فصاحی، و گران مایگی و بلندپایگی سخن و گوهر و مروارید برترین گفتار.17

5. شریف رضی در نهج البلاغه، پاره ای از کتاب های خود را که کتاب شناسان جملگی آن ها را از نوشته های وی می دانند نام می برد. یکی از آن ها کتاب خصائص الائمة است که در دو جای نهج البلاغه، از آن یاد شده است:

الف) در مقدمه نهج البلاغه، آن جا که می گوید: «من آن گاه که جوان بودم و شاهد زندگی تروتازه و شاداب بود؛ با تکیه بر گلچینی از اخبار و گوهرهایی از گفتار امامان(ع)، به نگارش کتابی درباره ویژگی ها و فضیلت های آنان نشستم و از آنچه مرا بدین کار واداشت، در مقدمه کتاب یاد کردم. چون فصلی در ویژگی ها و فضیلتهای امیرالمؤمنین علی(ع) پرداختم؛ ناسازگاری روزگار و امروز و فردا کردن، مرا از پرداختن به مانده کتاب بازداشت؛18

ب) هنگام شرح سخن علی(ع): «... تخففوا تلحقوا...؛ سبکبار باشید تا زودتر برسید...» در متن نهج البلاغه، می گوید: چه سخن ژرف و دست نایافتنی است، وه که چه لبریز از معرفت و سرشار از حکمت است. ما در کتاب خصائص به بزرگی قدر و شرافت گوهر آن اشاره کرده ایم.19

دلیل های دیگر

الف) همه فرهنگ نامه های شیعی، آشکارا از درستی اِسناد گردآوری نهج البلاغه به سیدرضی سخن می گویند و از روزگار سیدرضی تاکنون به این امر اطمینان دارند؛20

ب) دلیل دیگر، سلسله سند مشایخ اجازه به عالمان و محدثان است؛ توضیح آن که، عالمان و محدثان، پس از کسب اجازه علمی از استادان بزرگ خود، کتاب های حدیثی را که متن آن ها را می خوانند، برای دیگران بازمی گفتند و یا باز می نوشتند و مقابله و مقایسه و اصلاح و ثبت می کردند.

از جمله این اجازه ها، اجازه علمی برای نقل و روایت نهج البلاغه است. از این اجازه ها به حد تواتر وجود دارد و در هیچ یک از آن ها شک و عیبی راه ندارد و سلسله سند همه آن ها به شریف رضی می رسد.21

[در این جا تنها به پاره ای از این اجازه های علمی اشاره می کنم:

1. اجازه دختر سیدمرتضی که از سیدرضی گرفته است. ابن اخوه می گوید: دختر مرتضی گفت: عمویم نهج البلاغه را بر من خواند؛

2. ابومنصور عکبری، نهج البلاغه را نزد سیدرضی خوانده و از او روایت کرده است. راوندی می گوید: ابونصر غاری، از ابومنصور عکبری و او از سیدرضی برای ما روایت کرد؛

3. عبدالکریم بن محمد دیباچی، معروف به سبط بشر حافی، یکی از راویان نهج البلاغه است. او می گوید: سیدرضی نهج البلاغه را بر من خواند و من از او فراگرفتم. راوندی می گوید: آنچه ابن اخوه از نهج البلاغه برایم گفت، از ابوالفضل نافلی بازگو کرد و او از سبط بشرحافی گفت و سبط هم از سیدرضی نقل کرد؛

4. ابوجعفر حسن طوسی، نهج البلاغه را از سیدرضی بازگفته است. راوندی می گوید: نهج البلاغه را از ابوجعفر بن علی بن محسن حلبی شنیدم و او از شیخ طوسی می گفت و شیخ طوسی از سیدرضی باز گفته است؛

5. محمد بن علی حلوانی، نهج البلاغه را از سیدرضی نقل کرده است. رواندی می گوید: سیدابوصمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد حسینی، برایم از قول حلوانی نهج البلاغه خواند و گفت: حلوانی از سیدرضی بازگو کرده است؛

6. ابوالحسن علی بن زید بیهقی از محمد بن همام بغدادی و او از استادش سیدرضی نهج البلاغه را روایت کرده اند؛

7. محمد بن علی بن احمد بن بندار، به شیخ فقیه ابوعبداللّه حسین در سال 499ق. اجازه روایت نهج البلاغه داده است؛

8. علی بن محمد بن حسین متطبب در سال 589 ق. برای علی بن فضل اللّه حسینی اجازه روایت نهج البلاغه نوشته است؛

9. فخرالدین محمد بن حسن حلی در سال 741 (ه . ق) به ابن مظاهر، اجازه روایت نهج البلاغه داده است؛

10. جمال الدین بن ابی المعالی در سال 730 (ه . ق) از محمد بن حسین بن ابورضا علوی اجازه روایت نهج البلاغه گرفته است؛

11. علامه محمدباقر مجلسی در سال 1062 (ه . ق) از پدرش محمدتقی مجلسی اجازه نقل نهج البلاغه گرفته است؛

12. شهید زین الدین عاملی برای حسین بن عبدالصمد عاملی اجازه نقل نهج البلاغه نوشته است.22]

ج) نسخه های خطی نهج البلاغه نیز بر درستی اِسناد گردآوری این کتاب به سیدرضی از روزگار او تاکنون دلالت دارد و آشکارا این کتاب را به وی نسبت می دهد. این نکته را بروکلمان هم درباره نسخه های یمنی نهج البلاغه یادآور شده است.

حقیقت آن است که در میان میراث نوشتاری شیعه، هیچ کتابی به اندازه نهج البلاغه، نسخه خطی کهن ندارد. سیدعبدالعزیز طباطبائی، شمار این نسخه ها را از قرن پنجم تا دهم، 172 نسخه خطی دانسته است.23 یکی از این نسخه های خطی، در کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی(ره) به شماره 3827 نگهداری می شود و از سال 469 (ه . ق) به یادگار مانده است.

د) نهج البلاغه، نظر بزرگ ترین دانشمندان و ادیبان را به خود جلب کرده و تلاش های آن ها را متمرکز و یک سویه کرده است؛ در نتیجه، آن ها از روزگار گردآوری نهج البلاغه تا به امروز، به شرح و تفسیر آن نشسته اند؛ چنان که شمار شرح های آن، [دست کم به 210[ شرح می رسد.24 سیدطباطبائی در این باره می گوید: نخستین و کهن ترین شارح نهج البلاغه سیدفضل اللّه نوری راوندی است. وی در سال 511 (ه . ق)25 استنساخ نهج البلاغه را از روی خط نویسنده آن به پایان رساند. در اعیان الشیعه و کشف الحجب آمده است: کهن ترین شرح نهج البلاغه، اعلام نهج البلاغة اثر سیدعلی بن ناصر از همروزگاران سیدرضی گردآورنده نهج البلاغه است.26 از دیگر شارحان بنام نهج البلاغه می توان دانشمندان زیر را نام برد:

[1. احمد بن محمد بن وبری خوارزمی از دانشمندان قرن پنجم (ه . ق). از شرح وی هنوز نسخه ای یافت نشده است. قطب الدین کیدری در شرح خود، از کتاب وبری بارها یاد و نقل کرده است؛

2. ابوالحسن علی بن زید بیهقی که از دانشوران قرن ششم (ه . ق) است و شرح گران قدری دارد با عنوان معارج نهج البلاغة. این کتاب به تحقیق محمدتقی دانش پژوه و به همت کتابخانه آیة اللّه مرعشی(ره) نجفی چاپ شده است؛

3. سعید بن هبت اللّه قطب الدین راوندی، از محدثان بزرگ قرن ششم (ه . ق). کتاب وی منهاج البراعة است که با تحقیق سیدعبدالطیف کوه کمره ای و به همت کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی(ره) چاپ شده است؛

4. قطب الدین محمد بن حسین کیدری بیهقی از شاعران و محققان برجسته قرن ششم (ه . ق). نام شرح او حدائق الحقائق است و با تحقیق شیخ عزیزاللّه عطاردی به چاپ رسیده است؛

5. عزالدین عبدالحمید بن ابی الحدید، که از مشهورترین شارحان نهج البلاغه در قرن ششم (ه . ق) است و کتابش بارها چاپ شده است و به تازگی دکتر محمود مهدوی دامغانی، چند جلد آن را ترجمه و چاپ کرده است؛

6. کمال الدین عبدالرحمان بن محمد عتائقی حلی، از دانشمندان قرن هفتم و هشتم (ه . ق) است و شرحی بر نهج البلاغه دارد که از شرح های معتبر به شمار است و تنها ثلثی از آن در کتابخانه مدرسه نمازی شهرستان خوی موجود است؛

7. ابوالفضل حسن بن محمد صغانی (577 650 ه . ق). ظاهرا تاکنون از شرح او نسخه ای به دست نیامده است؛

8. جمال الدین ابومنصور حسن بن یوسف (علامه حلی) که از بزرگان شیعه در قرن هفتم و هشتم (ه . ق) است. وی شرحی بر نهج البلاغه پرداخته که در کتاب خلاصة الاقوال خود از آن یاد کرده است؛

9. کمال الدین میثم بن علی بحرانی، از دانشمندان بنام شیعه در قرن هفتم (ه . ق). وی دست کم سه شرح بر نهج البلاغه نگاشته که یکی از آن ها چاپ شده است. کار او در این شرح بیشتر کلامی و فلسفی و ادبی است؛

10. ابوطالب تاج الدین، معروف به ابن الساعی از دانشمندان قرن هفتم (ه . ق). او شرحی بر نهج البلاغه داشته است که مؤلف منتجب المختار از آن نقل کرده است؛

11. رضی الدین علی بن موسی بن طاووس که از دانشمندان و زاهدان بنام شیعه است و شرحی بر نهج البلاغه داشته که حاج میرزا حسین نوری در خاتمه مستدرک از آن نام برده است. تاکنون نسخه ای از این اثر یافت نشده است؛

12. ملاعبدالباقی صوفی تبریزی ملقب به دانشمند (درگذشته در 1039 ه . ق). کتاب وی منهاج الولایة فی شرح نهج البلاغة است که به تازگی و با تحقیق و تصحیح حبیب اللّه عظیمی در دو جلد چاپ و منتشر شده است؛

13. مرحوم علامه شیخ محمدتقی تستری، از دانشمندان بزرگ معاصر که کتاب نهج الصباغة فی شرح نهج البلاغة را نگاشته و منتشر شده است؛

14. مرحوم محمدجواد مغنیه، شرح او فی ظلال نهج البلاغة نام دارد و چاپ شده است؛

15. ملاصالح قزوینی (1052 1109 ه . ق) شرحی دارد به فارسی با نام شرح نهج البلاغه که چاپ شده است؛

16. مرحوم علامه محمدتقی جعفری، شرح گسترده ایشان با عنوان ترجمه و تفسیر نهج البلاغه زبانزد اهل فن است؛

17. علی محمد علی دخیل که از معاصران است و شرحش، در حاشیه نهج البلاغه چاپ شده است.

18. محمد بن عمر فخرالدین رازی، از دانشمندان بزرگ اهل سنت در قرن ششم (ه . ق) است و شرحی بر نهج البلاغه داشته که قفطی در آثار الاحکام از آن یاد کرده است.27

گذشته از شرح های یادشده، شرح های فراوان دیگری نیز بر نهج البلاغه نوشته شده است که برخی از آن ها شرح پاره ای از این کتاب عظیم است.28 باری، اگر آنچه را در یک صد سال گذشته درباره نهج البلاغه انجام شده، براین مجموعه بیفزاییم، نزدیک به 4000 کتاب درباره نهج البلاغه خواهیم داشت.]

با وجود تصریحات سیدرضی در کتاب هایش و نیز دلیل هایی چند که برشماردیم، دیگر برای تردید در این که گردآورنده نهج البلاغه سیدرضی است، جایی نمی ماند و پافشاری بر این که برادرش سیدمرتضی گردآورنده نهج البلاغه است، سبک سری و اصرار بر نادرست است.

شک در انتساب نهج البلاغه به امیرمؤمنان علی(ع)

کسانی که در نهج البلاغه شک رواداشته اند، می گویند: این کتاب از سخنان گردآورنده آن سیدرضی است و از گفتار امام علی(ع) به شمار نیست. اگر اینان نیک نظر کنند، درمی یابند که نهج البلاغه، هم سیاق روش گفتاری شناخته شده حضرت امیرالمؤمنین(ع) است و با سبک سخنانی که ادیبان و دانشمندان از امام علی(ع) از بردارند و مسلم می دانند که از سخنان امام علی(ع) است، سازگار است. هم چنین بر آن ها روشن می شود که سخنان امام علی(ع) و گفتار سیدرضی(ره)، هریک ویژگی هایی دارد که آن را به روشنی از دیگری جدا می کند. سخن امام علی(ع) کجا و گفته سیدرضی کجا؟! چگونه می شود این را از آن بازنشناخت؟ هرگز زر با سیم اشتباه نمی شود.

آنان که نهج البلاغه را جای تردید پنداشته اند، به دلیل هایی درآویخته اند که پاره ای از آن ها را از مستشرقانی چون هوار29 و ماسینینون،30 که بنای کارشان بر شک آفرینی در همه آثار اسلامی است، گرفته اند. برخی از مهم ترین این دلیل ها چنین است:

1. سیدرضی در آغاز و یا لابه لای نهج البلاغه، از منابعی که به آن ها رجوع کرده، و نیز از مشایخی که از آن ها بازگفته، یاد نکرده است؛

2. در نهج البلاغه سجع و آرایش های لفظی و صنایع ادبی ای هست که روزگار علی(ع) با آن ها آشنا نبوده و آن ها را نمی شناخته است. این مقولات ادبی، تنها پس از جاهلیت و صدر اسلام، در ادبیات عرب پدیدار شده است و ادیبان عصر عباسی شیفته آن شدند. سیدرضی پس از این دوران و در زمانی که ادیبان با این سبک خو گرفته بودند، زیسته، و در نتیجه کتاب را به سبک و سیاق آن ها نگاشته است؛

3. در نهج البلاغه، برای شرح مسائل و فضیلت های اخلاقی، به بخش کردن و دسته بندی و شمارش آن ها روی شده است؛ می دانیم که در دوران علی(ع) چنین نمی کردند؛

4. در نهج البلاغه، به صحابه رسول اللّه(ص) تاخته و آن ها را نکوهیده اند. این کار از کسی چون علی(ع) سر نمی زند؛ مثلاً در لابه لای این کتاب، معاویه و عمرو پسر عاص و نیز هرکسی که آن دو را تأیید کرده و به پشتیبانی از سیاستشان پرداخته، سرزنش شده است؛

[5. در نهج البلاغه از رخدادهای آینده، بسیار سخن رفته است؛ چنان و چندان که گویی علی(ع) از نهان آگاه بوده و فردا را در آینه امروز می دیده است. چگونه می شود کسی از آنچه پس از خود رخ خواهد داد، بگوید و گفته اش راست درآید.31 در نهج البلاغه از آمدن و سوختن و کشتن و بردن تاتار سخن رفته است.32 به پیدایش امویه33 و ستم و فتنه34 حجاج و آشوب و ویرانی در کوفه35 و دولت مهدی(عج) اشارت رفته36 و آمده است که اسلام را پوستین واژگونه پوشند و آن را جز آنچه است، نمایند.37 شگفتا! علی چگونه آمدن قرمطیان می دانست؟38 و چه سان پیش از نبرد، از شمار شهیدان دوست و جان به دربردگان دشمن در روز واقعه آگاه بود؟39 مگر می شود کسی تاریخ نیامده بخواند و رخداد نیفتاده بداند؟

6. در نهج البلاغه، چنان از طاووس یاد شده40 که پنداری گوینده، سال ها با این پرنده بوده است؛ نگارنده نهج البلاغه آشکارا می گوید: آنچه درباره طاووس می پردازد، از روی دیده است، نه شنیده؛ آن گاه پاره ای انگاره های مردم را درباره طاووس، نادرست می خواند و از زیبایی ها و رنگ و روی و ناز و رفتار خرامانه و پرگشودن عاشقانه و ریزه کاری های آفرینش در این پرنده زیبا می گوید. آیا حجاز زیستگاه طاووس است؟ علی(ع) کجا طاووس دیده و این چنین ریز در آن کاویده است؟

7. واژه وصی و نیز وصایه، فراوان در نهج البلاغه آمده است؛ می دانیم که این دو واژه در عصر امام علی(ع)، برای مردم شناخته و در میان آن ها مرسوم نبوده و پس از دوران علی(ع) ساخته شده است؛

8. پاره ای از خطبه ها و نامه های نهج البلاغه مانند خطبه قاصعه و نامه امام(ع) به فرزندش امام حسن(ع) و نیز نامه ایشان به مالک اشتر بسیار بلند است. این گونه گفتن و نوشتن با روش شناخته شده صحابه رسول اللّه(ص) سازواری ندارد؛

9. در نهج البلاغه، از زهد و وانهادن دنیا و یاد مرگ، بسیار سخن رفته است. این امر از سویی پیامد آشنایی جهان اسلام با فرهنگ مسیحیت است و از سوی دیگر تأثیر صوفیان بر فرهنگ اسلامی را می رساند؛ و این هر دو پس از دوران علی(ع) رخ داده است؛

10. در پاره ای از کتاب ها و مأخذهای کهن، برخی از عبارت های نهج البلاغه به کسانی غیر از امام علی(ع) نسبت داده شده است؛

11. در بسیاری از فرهنگ های لغت و آثار ادبی، از نهج البلاغه شاهدی نیامده است؛

12. بحث های فلسفی و کلامی آمده در نهج البلاغه، در صدر اسلام پیشینیه ندارد و پیامد روابط فرهنگی مسلمانان با دیگران است که پس از دوران علی(ع) رخ داده.]

پاسخ شبهه نخست: بی سند بودن نهج البلاغه

سیدرضی، آنچه را گردآورده، از کتاب های دانشمندان و ادیبان و نیز منابع معتبری گرفته است که در کتاب نهج البلاغه هم گاه به آن ها اشاره کرده است؛ البته او از گردآوری نهج البلاغه، فراهم کردن منبعی برای برگرفتن هنجارهای شرعی از آن را نخواسته است؛ بلکه هدف پی نهادی او از این کار، نشان دادن گوشه ای از شگفتی های بلاغی و شگرفی های فصاحی سخنان امام(ع) به مردم بوده است و از این روست که از سندهای کار خود نگفته است، مگر به ضرورت.

گفتنی است، نیک می دانیم که اگر جناب سیدرضی(ع) منابع و مصادر کار خویش را می آورد، باز هم پاره ای از کسان می گفتند: برخی از دانشوران شیعه، به علم حدیث پرداخته، و راویان ثقه را شناسا شده، و منابع و مصادر صحیح را آموخته اند؛ آن گاه حدیث هایی که با مذهبشان سازوار است ساخته، و به این منابع و مصادر نسبت و ارجاع داده اند و با این حدیث های خودساخته، فراوانی از دانشمندان را فریفته و گمراه کرده اند.41 پس اگر سیدرضی(ره) آنچه اینان می گویند می کرد و یا نمی کرد، فرقی نداشت و رویکرد اینان به نهج البلاغه یکی بود.42

منابع و مصادر یاد شده در نهج البلاغه

جناب شریف رضی(ره) در لابه لای کتابش، پانزده بار به شماری از کتاب ها و روایت ها و حکایت ها اشاره کرده است و این خود دلیلی است دندانشکن بر رجوع گردآورنده نهج البلاغه به مصادر نخستین و روایات و کتاب های مرجع معتبر. برخی از کتاب هایی که سیدرضی بدانها اشاره کرده، این هاست: بیان و تبیین جاحظ (درگذشته به 205 ه . ق)، تاریخ طبری (درگذشته به 310 ه . ق)، جمل واقدی (در گذشته به 207ه . ق)، مغازی سعید بن یحیی اموی (درگذشته به 249 ه . ق)، مقامات ابوجعفر اسکافی (درگذشته به 240 ه . ق) مقتضب مبرد (درگذشته به 285 ه . ق). سیدرضی هم چنین از حکایت امام باقر(ع) و ثعلب از ابن اعرابی و خبر ضرار ضبائی و نیز روایت ابوجحیفه و کمیل بن زیاد نخعی و مسعدة بن صدقه از امام صادق(ع) گفته است و از آنچه که ابوعبیده قاسم بن سلام (درگذشته به 224 ه . ق) و آنچه به خط هشام بن کلبی (درگذشته در 204 ه . ق) یافتنی است؛ یاد کرده است.

کسانی که پیش از سیدرضی سخنان امام علی(ع) را گردآوری کرده اند.

ابن ابی الحدید در وصف فصاحت امیرالمؤمنین(ع) می گوید: واما فصاحتش، او پیشوای فصیحان است و سرور بلیغان و درباره سخن او گفته شده است: فروتر از سخن آفریدگار و فراتر از گفتار آفریدگان است. کسان از او گفتن و نوشتن آموختند. هنگامی که محفن بن ابی محفن به معاویه گفت: از نزد ناتوان ترین مردم در گفتار، پیش تو آمدم! معاویه به او گفت: وای بر تو! چه می گویی! به خداوند سوگند کسی جز او فصاحت را در میان قریش پی ننهاد و برپا نداشت.43

از این روست که گفتار امام(ع) در میان راویان و دانشوران و ادیبان، چندان مورد عنایت و محل توجه است که سخنان هیچ یک از اهل بلاغت با همه فراوانیشان در جاهلیت و اسلام، به پای آن نمی رسد. برخی از دانشوران، سخنان امام را گردآورده اند. شماری از آن ها خطبه های آن حضرت را روایت کرده اند. گروهی، گفته های امام را از برکرده اند. پاره ای از روش امام اثر پذیرفته اند. دسته ای، کلمات قصار امام را به نظم کشیده اند؛ چنان که عده ای در روزگار امام(ع)، سخنانش را تدوین کرده اند و به خاطر سپارده اند و تا امام(ع) لب به سخن گشوده است، گفتار سراسر گل واژه اش را نوشته اند.

ابواسحاق سبیعی از حارث اعور نقل می کند که: امیرالمؤمنین(ع) پس از نماز عصر خطبه ای غرا خواند. شنوندگان از زیبایی های آن و نیز آنچه در بزرگداشت خداوند گفته بود، به شگفت آمدند. ابواسحاق می گوید: به حارث گفتم: آیا آن خطبه را از برکردی؟ گفت: آن را نوشته ام، سپس آن را از روی نوشته اش بر ما املا کرد: «ستایش خدایی راست که نمی میرد و عجایبش پایان نمی پذیرد...».44

مسعودی می گوید: امام علی(ع) کسی است که مردم چهارصد و هشتاد و اندی از خطبه های او را از بردارند. امام(ع) این خطبه ها را ناگهانی و ارتجالی ایراد می کرد و مردم آن ها را در گفتار و نوشتار به کار می بردند.45

از آن جا که سخن امام علی(ع) ویژگی هایی دارد که آن را از سخنان دیگر خطیبان جدا می کند و روش گفتاری وی آشکارا با بلیغ گویان و ارباب سخن فرق دارد، بسیاری از دانشوران و ادیبان در گذر روزگار کوشیده اند سخنان امام(ع) را در کتاب هایی جداگانه و دیوان هایی ویژه گردآورند که پاره ای از آن ها برجای مانده و فراوانی از میان رفته است. ابن ابی الحدید در این باره می گوید: همین اندازه بدان که برای هیچ یک از صحابه که فصاحتی داشته اند، ده یک و حتی بیست یک آنچه از امام علی(ع) گردآوری کرده، گرد نیاورده اند.46

پیش از سیدرضی 22 کتاب درباره سخنان امام(ع) نوشته شده است.47 از نگارندگان و گردآورندگان این کتاب ها می توان به کسان زیر اشاره کرد:

در قرن اول: حارث اعور همدانی (درگذشته به 65 ه . ق)؛ زید بن وهب جهنی (درگذشته به 96 ه . ق). جهنی کتابی از خطبه های امام در نمازجمعه ها و روزهای عید و جز این ها گردآورد.

در قرن دوم: ابراهیم بن حکم کوفی؛ ابومنذر هشام بن محمد بن سائب کلبی (درگذشته به 204 ه . ق یا 206 ه . ق)؛ مسعدة بن صدقه؛ محمد بن عمر واقدی (درگذشته به 207ه . ق)؛ لوط بن یحیی ازدی (درگذشته به 157ه . ق).

در قرن سوم: ابوالحسن علی بن محمد بغدادی (درگذشته به 225 ه . ق)؛ صالح بن ابوحماد؛ ابوالخیر رازی؛ ابراهیم بن سلیمان فهیمی؛ ابواسحاق خزاز؛ اسماعیل بن مهران سکونی؛ ابوالحسن بن عبداللّه سعدی (درگذشته به 234 ه . ق)؛ سیدعبدالعظیم حسنی (درگذشته به 254 ه . ق)؛ ابوعثمان عمر بن بحر جاحظ (درگذشته به 255 ه . ق) که یک صد سخن از گفته های [قصار] امام(ع) را جداگانه گردآوری و گزینش کرده است و ثعالبی (درگذشته به 429 ه . ق) آن ها را در کتابش الاعجاز و الایجاز آورده است و پس از او خطیب خوارزمی (درگذشته به 568 ه . ق) آن ها را در کتاب خود مناقب امیرالمؤمنین از قول جاحظ یاد کرده است. [این یک صد کلمه قصار] در گونه های کلامی نظم و نثر و ترجمه در میان مردم دست به دست می گشته است. از دیگر گردآورندگان قرن سوم، ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی (درگذشته به 283 ه . ق) است.

در قرن چهارم: ابوبکر محمد بن حسن بن درید ازدی (درگذشته به 321 ه . ق)؛ عبدالعزیز بن یحیی جلودی (درگذشته به 332 ه .ق)؛ قاضی نعمان مغربی (درگذشته به 363 ه . ق) و بسیاری دیگر که با یاد نام آن ها سخن به درازا می کشد.

گذشته از این ها، خطبه ها و نامه های امام علی(ع) در تاریخ ها، رزم نامه ها، شرح حال ها، خطابه نامه ها و به ویژه کتاب های ادبی آمده است. هم چنان که پندها و کلمات قصار آن حضرت در اندرزنامه ها و کتاب های دعا یاد شده است و شماری از آن ها را در کتاب غریب ابوعبید قاسم بن سلام و نیز کتاب غریب ابن قتیبه می توان دید.

شیخ آقابزرگ تهرانی می گوید: این منابع معتبر و کتاب های مورد اعتماد، در کتاب نامه وزیر، شاپور ابن اردشیر و دیگر کتابخانه های بغداد، زیر نظر شریف رضی(ره) بوده است و او از آن ها برای گردآوری سخنان امیرالمؤمنین(ع) و عرضه آن ها به گونه کتابی جداگانه، استفاده می کرده است.48

از آنچه آمده روشن می شود که شریف رضی تک سوار این میدان نبوده است، گرچه او بر باره ای بوده است که کسی به گرد و گردش نمی رسیده. نیز او نه نخستین گردآورنده سخنان امیرالمؤمنین علی(ع) است و نه آغازین تدوین کننده آن ها به شمار می رود. باری، با آن مایه بزرگواری و ناب گوهری و فضیلت و شایسته خویی و امانتی که تاریخ از سیدرضی به یاد دارد، متهم کردن او به سرقت ادبی و نسبت دادن گفتار خود علی(ع) و منحول خواندن نهج البلاغه، سخنی ناروا و داوری گزافانه ای است و بی پروایی در تهمت رواداشتن، و حق کشی از سرِ تعصب است و در پی هوای نفس رفتن.

منابع نهج البلاغه

دکتر زکی مبارک می گوید: هیچ گریزی نیست، ناگزیر باید بپذیریم که نهج البلاغه منبع و مصدری دارد؛ که اگر چنین نباشد، نهج البلاغه گواهی است بر این که شیعه تواناترین مردم در آفرینش سخنان بلیغ است.49 پژوهندگان متون کهن، معلوم داشته اند که آنچه در نهج البلاغه است در کتاب های پیشینیان یافتنی است گرچه سیدرضی از آن ها یاد نکرده است و همه می دانند و مشهور است که این سخنان، از امیرالمؤمنین امام علی(ع) است. امروزه دست یافتن به همه منابع کار سیدرضی(ره) ناشدنی است؛ زیرا کتاب های فراوانی در روزگار او وجود داشته که دست روزگار آن ها را بر باد داده است و از آن ها جز اندکی برجای نمانده است. سیدرضی(ره) برای گردآوری سخنان امام علی(ع)، بیشتر از کتابخانه برادرش علم الهدی، که به دارالعلم معروف بوده است، و نیز کتابخانه بیت الحکمه ابونصر شاپور بن اردشیر و زیر آل بویه که با آمدن طغرل به یک سوزانده شد، و پاره ای از کتابخانه های عمومی در مسجدها و مدرسه ها، بهره گرفته است.

این کتابخانه ها از حوادث روزگار بر کنار نبوده است؛ چنان که کتابخانه بیت الحکمه وزیر دیلمیان در آتش نادانی و وحشی گری تاتاران سوخت. استاد امتیاز علی عرشی در این باره می گوید: اگر باد سیاه تاتار برگ و بر بغداد را نمی سوخت و فرونمی ریخت و اگر کتابخانه های گران مایه ای که در بی خردی جاهلان سوخت، مانده بود، اکنون به منبع و مرجع همه آنچه در نهج البلاغه است، دست رسی داشتیم. در عین حال بسیاری از منابع نهج البلاغه در کف ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه بوده است و وی عبارت هایی را از آن ها در شرح خود بازگفته است. با مطالعه شرح او می توانیم پاره ای از آبشخورهای نهج البلاغه را بشناسیم.50

تلاش هایی پیروزمندانه برای شناسایی اسناد نهج البلاغه

شماری از دانشمندان خبره، فهرست های بسامانی از نهج البلاغه فراهم آورده اند. پاره ای از این فهرست ها که به دائرة المعارف می ماند، پژوهندگان را یاری می کند تا آنچه را در نهج البلاغه است، در آبشخور اصلی آن بیایند. اگر جست وجوگری به این آثار رجوع کند، یقینش به درستی استناد نهج البلاغه به امیرالمؤمنین علی(ع) چنان و چندان فزونی پذیرد که دیگر به هیچ روی شک و تردید در آن راه نیابد.

اینک پاره ای از این آثار و نویسندگان دانشور آن ها را برمی شمارم:

1. مدارک نهج البلاغة، اثر شیخ هادی آل کاشف الغطاء؛

2. استناد نهج البلاغة، از استاد امتیاز علی عرشی؛51

3. الامام علی و نهج البلاغة، نوشته استاد حسین بستانه؛

4. ما هو نهج البلاغة، اثر سیدهبت الدین شهرستانی؛52

5 مصادر نهج البلاغة و اسانیده، اثر سیدعبدالزهراء حسینی خطیب. ایشان در نگارش این کتاب، از جمله بر 114 منبع که جملگی پیش از سال 400 هجری قمری نوشته شده است تکیه دارد. کتاب او از ساختار تألیفی شایسته ای برخوردار است و بیش از آثار پیش از خود به گردآوری و شمارش آبشخورهای نهج البلاغه پرداخته است؛

6. روش تحقیق در اسناد و مدارک نهج البلاغه، کار [مرحوم حجة الاسلام والمسلمین [محمد دشتی؛

[7. بررسی اسناد و مدارک نهج البلاغه، از مرحوم دکتر سیدجواد مصطفوی؛

8. پژوهشی در اسناد و مدارک نهج البلاغه، اثر دکتر سیدمحمدمهدی جعفری؛

9. نهج البلاغة»...لمن؟، نوشته محمد حسین آل یاسین؛

10. بحثی کوتاه پیرامون نهج البلاغه، آیة اللّه رضا استادی؛

11. نهج البلاغة: ثوثیقه و نسبته للامام علی(ع)، اثر استاد حامد حنفی داود (جزوه ای است نزدیک به 12صفحه)؛

12. مقدمة فی مصادر نهج البلاغة، از آیة اللّه حسن حسن زاده آملی.]

این سندهای تاریخی، تنها به کار شناسایی و شناساندن آبشخورهای نهج البلاغه نمی آید؛ بلکه آکنده از دلیل ها و برهان های قانع کننده است و سند پاکی دامن نهج البلاغه و گردآورنده بزرگوار آن از تهمت های رنگارنگ و سخنان ناروای برخاسته از هوای نفسی است که درباره آن دو روا داشته اند.

موافقان و مخالفان استناد نهج البلاغه به امام علی(ع)

از دیرباز تاکنون، نهج البلاغه پیوسته در میان دو گروه ره پیموده است: گروهی با او، و گروهی بر او. گروه نخست در شمار و نیرو و برهان، برتر از گروه دوم بوده است.

چنان که گذشت، از پیشینیان کسانی چون ابن خلکان، یافعی، صفدی، و ذهبی، از مخالفان اسناد نهج البلاغه به امام علی(ع) به شمار می روند؛ و کسانی چون بستانی53 و جرجی54 زیدان در دوران معاصر از آن ها پیروی کردند و سرانجام این دشمنی در کسانی چون طه حسین و احمد امین و شوقی ضیف نیز مؤثر افتاد و آن ها را برانگیخت تا آن رویکرد ویرانگر را پی گیرند.

دکتر حامد داوود در این باره می گوید: چه بسا عذر شخص طه حسین را بپذیریم؛ چرا که روش او شک و تردید در همه اموری است که در حوزه میراث علمی است. این روش شک مدارانه، رفته رفته بر اندیشه و افکار او چیره گشت و پاره ای ناگسستنی از اندیشه و روش مضحک و گزنده او شد. شک و شبهه او درباره نهج البلاغه، مسبوق به هدفی معین که معطوف به موضع او نسبت به امام علی(ع) باشد نیست؛ بلکه شک او درباره نهج البلاغه، برخاسته از ژرفای دریای تردیدی است که بر ساختار اندیشه او چیره شده است؛ و اما شاگردان و پیروان طه حسین، که وی بر ذهن و زبانشان چیره گشته است و آن ها چکیده شخصیت او به شمارند، ناخودآگاه به روش شکاکانه ای روی کرده اند که برگزیده طه حسین درباره اموری است که در حیطه میراث علمی جای دارد.

احمد امین، نخستین کسی است که در شیپور شک در نهج البلاغه دمید و شاگردش دکتر شوقی ضیف نیز با او همسو و همنوا شد و درنیافت که تاریخ ادبیات، چه مسؤولیت سنگینی بر دوش کسانی می نهد که این رویکرد را بی کند و کاو و بررسی به اندازه می پذیرند. شوقی ضیف در کتاب مکتب های هنری در نثر عربی به این گرایش خود اشاره می کند. او در برخورد با آثاری جز نهج البلاغه نیز، متأثر از این رویکرد مقلدانه است.

معاصران ما، هنوز هم در دریای شک خود نسبت به استناد این کتاب بزرگ به آن مرد نمونه که پیامبر اکرم(ص) او را دروازه شهر دانش لقب داد، دست و پا می زنند؛ و تنها خدا می داند که روند شک ورزیدن در میراث عربی و اسلامی ما به کجا خواهد انجامید.55

در برابر این گروه که بی دلیل و برهان در اِسناد نهج البلاغه به امام علی(ع) تردید می کنند، گروهی دیگر است که با آن ها مبارزه می کنند. اینان از سرِ دادورزی و انصاف در این کتاب می نگرند و بلاغت سخن و زیبایی گفتار امام علی(ع) را می ستایند؛ از آن هاست: سبط ابن جوری، محمد بن طلحه شافعی، عبدالحمید کاتب. وی می گوید: چون هفتاد خطبه از علی[ع] را از برکردم، زبانم باز شد و باز شد.56 ابن نباته گفته است: یک صد فصل از موعظه های علی ابن ابی طالب[ع] و نیز گنجی از خطابه های او را از برکردم، و هرچه از آن هزینه می کنم فزونی می کند.57 ابن ابی الحدید و ابی اصبع مصری نیز از آن هایند.58

بسیاری از دانشمندان و نویسندگان و ادیبان و پژوهندگان بزرگ معاصر، گردن از یوغ تقلید از کسانی که کارشان شک زایی در میراث درخشان اسلامی است، رهانیدند و از میان سازندگی و ویرانگری، اولی را برگزیدند. اینان، از نهج البلاغه به شگفت آمدند و آن را ستودند؛ و برخی از آن ها بر درستی نسبت آن به امام علی(ع) دلیل آوردند. در زیر شماری از این فرزانگان را نام می برم: شیخ محمود شکری آلوسی؛ دکتر حامد حنفی داوود، شیخ ناصیف یازجی؛ استاد محمد حسن نائل مرصفی؛ دکتور زکی مبارک؛ استاد امین نخله؛ استاد عباس محمود عقاد؛ استاد محیی الدین عبدالحمید؛ استاد محمد امین نواوی؛ شیخ محمد عبده؛ دکتر صبحی صالح؛ استاد عبدالمسیح انطاکی، استاد محمد زهری غمراوی؛ شیخ مصطفی غلایینی، استاد محمد کردعلی؛ استاد عبدالواهب حموده،59 [استاد امیر شکیب ارسلان، استاد محمد مهدی شمس الدین، استاد محمدجواد مغنیه].

پاسخ شبهه دوم

گروهی برای نادرست نشان دادن اسناد نهج البلاغه به امام علی(ع)، سجع فراوان را در این کتاب، بهانه کرده اند. یکی از این کسان، احمد امین است. وی پنداشته است در روزگار امام علی(ع) سجع وجود نداشته است و این گونه سخن گفتن، تنها از عصر دوم عباسی آغاز شده است.

یکی از شاگردان احمد امین در پاسخ به او می گوید: انسان از شنیدن چنین سخنانی [سست و بی پایه] آن هم از زبان استاد دانشگاه قاهره، شرمنده می شود. احمد امین و همانندهای او، میان دوگونه سجع فرق نگذارده اند: یکی، سجع پسندیده که به دل می نشیند و از محسنات لفظی است. این دست سجع از عصر جاهلی در سبک های زبان عرب بوده است و در همه سوره های قرآن مجید و پاره ای از سخنان رسول اکرم(ص) هم وجود دارد؛ دیگری سجع متکلفانه و منشیانه است که در سبک نویسندگان و منشیان دربار خلیفه عباسی مقتدر باللّه پدید آمد و با تلاش های ابوالفضل ابن عمید از صنایع ادبی مورد توجه در نیمه قرن چهارم هجری قمری به شمار رفت.

شیوه مسجعی که در نهج البلاغه امام علی(ع) می یابیم، از محسنات لفظی است که در جاهلیت و صدر اسلام تا پایان دوره امویان هم بوده است. احمد امین چه خطاها کرده، و ما را که دانشجویان او در دانشگاه قاهره بوده ایم در برابر بزرگان مذاهب اسلامی شرمسار و سرافکنده کرده است.60

اگر سجع، خودجوش و بی تکلف و بی تصنع بر زبان و در سخن آید، یکی از نشانه های بلاغت و دلیل های فصاحت است. وجود این گونه سجع در گفتار امام علی(ع) یکی از رازهای بلاغت در نهج البلاغه است و به هیچ روی دلیلی بر پدید آمدن این سخنان گران قدر، در قرن چهارم و روزگار سیدرضی نمی تواند بود.

هرگز پذیرفتنی نیست که کسی نهج البلاغه را از آن روی که گاه نثرش مسجع است، از متون قرن چهارم به شمار آرد؛ چرا که این صنعت ادبی در قرآن و حدیث نبوی و سخنان سخنوران جاهلی و اسلامی، چون قسّ ابن ساعده ایادی و پاره ای از دبیران و عالمان، فراوان دیده می شود [این عبارت از قس ابن ساعده است: «ایها الناس اسمعوا وعوا من عاش مات، ومن مات فات وکل ماهو آت آت، لیل داج، ونهار ساج، وسماء ذات ابراج، ونجوم تزهر و بحار تزخر و جبال مرساة وارض مدحاة ونهار مجراة»]61. جاحظ در کتاب بیان و تبیین خود، فصلی در سجع پرداخته، و به نمونه هایی از سخنان مسجع در جاهلیت و اسلام اشاره کرده است.62 این مقال بیش از آنچه آمد، گنجایش بازشکافت این موضوع را ندارد. خواننده محترم کافی است به کتاب یادشده از جاحظ و یا برای نمونه به کتاب جمهرة خطب العرب، اثر احمد زکی صفوت مراجعه کند تا بر او معلوم شود که سجع و مقابله و دیگر محسنات بدیعی، تا چه مایه در گفتار فصحا و بلغای جاهلی و اسلامی موج می زند.

با این وصف، آیا درست است که سجع را بهانه کنند، تا نهج البلاغه را از امیرمؤمنان، علی(ع) بگیرند؟ چنین کاری جز از مردم بیدادگر برنمی آید.

پاسخ شبهه سوم

برخی از کسان پنداشته اند وجود پاره ای از تقسیم بندی های عددی و روش های منطقی در نهج البلاغه، دست آویز خوبی است برای انکار پیوند نهج البلاغه با امام علی(ع). اینان گمان کرده اند در روزگار علی(ع)، این گونه تقسیم ها در سخن به کار نمی رفته است.

[به مَثَل، امام علی(ع) گفته است: «ایمان بر چهار پایه استوار است: شکیبایی و یقین و داد و جهاد؛ و شکیبایی را چهار شاخه است: آرزومندی و بیمناکی و پارسایی و امیدواری... و یقین بر چهار بخش است: زیرکانه دیدن و دانشورانه دریافتن و از گذر روزگار آموختن و به روش پیشینیان رفتن... و دادگری بر چهار پاره است: فهمی جوینده و دانشی ژرفنده و داوریِ برازنده و بردباریِ پاینده... و جهاد بر چهار شاخه است: به نیک خواندن و از بد راندن و با بزه کار در افتادن و در راه حق ماندن... .]63

حقیقت آن است که نیک تقسیم کردن مطالب و به کار گرفتن روش شمارشی برای شرح مسائل و دسته بندی فضایل و رذایل و آوردن مقدمه و نتیجه گیری از مطلب و گفتار پیوسته که روش منطقی در عرضه و آموزش مطالب است در قباله کسی نیست و همه از آن بهره می برند. این ویژگی ها در سخنان پیامبر اکرم(ص) فراوان است و در گفتار اصحاب آن جناب بسیار؛ مگر رسول اللّه(ص) نگفته است:

[«سه ویژگی است که حتی اگر یکی از آن ها در کسی باشد، در رستاخیز خداوند پناه اوست؛ کسی که با مردم آن کند که انتظار دارد با او کنند؛ آن که در هر کاری خشنودی خداوند را بجوید؛ کسی که تا خود را نپیراید از دیگران خرده نگیرد»؛64 «چهار کس دعایش رد نشود: پیشوای دادگر؛ پدر و مادر در حق فرزند؛ کسی که برای برادر دینی پنهان از او دعا کند؛ ستمدیده»؛65 «پنج چیز در ترازوی کردار بسیار سنگین است: سبحان اللّه؛ الحمداللّه؛ لااله الاّاللّه؛ اللّه اکبر؛ شکیبایی در مرگ فرزند شایسته»؛66 «اگر شش چیز را گردن نهید، بهشت را برای شما گردن می نهم: چون خبر دهید؛ دروغ مگویید؛ بر سر پیمان خویش باشید؛ دیده از گناه بردارید؛ پاکدامنی ورزید، دست و زبان از آزار مردم بشویید... .67]

حدیث از این دست، بسیار است و امام علی(ع) از همین روش نبوی پی روی کرده. بنابراین، دسته بندی و تقسیم و شمارش مطالب در نهج البلاغه، چیز تازه ای نیست، که در زمان سیدرضی پدید آمده باشد؛ بلکه در روزگار امیرمؤمنان، علی(ع) و پیش از آن بوده است و علی(ع) آن کرده است که رسول اللّه(ص) می کرده.

پاسخ شبهه چهارم

سیدمحسن امین در اعیان الشیعه می گوید: اگر نیک بنگریم و داد ورزیم، درمی یابیم که آنچه کسان را به درافتادن با همه یا بخشی از نهج البلاغه واداشته، اشارات این کتاب به آن چیزی است که از نگاه اینان، عیب جویی و نکوهش صحابه رسول اللّه(ص) به شمار است؛ حال آن که اینان می پندارند صحابه، مقدس و پیراسته از کاستی و نابایستی اند. از این گذشته، از این کتاب برمی آید که امام علی(ع) از کسانی که در خلافت بر او پیشی گرفته اند، رنجیده، و آن حضرت خود را برای خلافت برتر از آن ها می دانسته است.

امیر بیان، امیر شکیب ارسلان، این نکته را نیک بازشکافته است؛ توضیح آن که هنگامی که وی پس از جنگ دوم جهانی از اروپا باز می گردد و به دیدن شهر دمشق می رود، در جمعی از دانشوران بنام دمشق، سخن به نهج البلاغه می کشد. یکی از حاضران می گوید: این کتاب منحول است و آن را به علی[ع] بسته، و ناروا از او دانسته اند. دیگران با او همداستانی می کنند. شکیب ارسلان، لب نمی گشاید؛ تا این که از او می پرسند: درباره نهج البلاغه چه می گویی؟ و او پاسخ می دهد: اگر این کتاب را به علی[ع [بسته اند، نویسنده آن کیست؟ آیا سیدرضی است؟ می گویند: آری. او می گوید: اگر چهل مرد بسان شریف، او را یاری کنند، نمی تواند حتی خطبه ای همال یکی از خطبه های کوتاه نهج البلاغه و یا جمله ای چونان یکی از جمله های آن بیاورد. بی تردید و به یقین نهج البلاغه از علی بن ابی طالب[ع [است؛ و آنچه به شک در نهج البلاغه انجامیده، نکوهش صحابه است که در نگاه مردم مقدس و پاک به شمار می آیند.68

باید دانست که عدالت همه صحابه رسول اللّه(ص)، گزافه ای بیش نیست. اصلی ترین دلیل هواداران این آموزه، روایتی است از جناب پیامبر(ص) که گفته است: «یاران من چونان ستاره اند، به هریک روی کنید، ره یافته اید»؛69 حال آن که بسیاری از بزرگان اهل سنت تصریح کرده اند که این حدیث نادرست و ساختگی است.70 از این گذشته، این حدیث با کتاب و سنت و رخدادهای تاریخی سازواری ندارد؛ چه، صحابه در دانش و فقه و جلالت یکسان نبوده اند. آنان موقعیت و مرتبه گوناگون داشته اند؛ چنان که برخی از آنان یارانی نیکو بودند و در جنگ دلاوری کردند، و پس از رسول اکرم(ص) هم، هم چنان ماندند؛ حال آن که برخی از آیه های قرآن تصریح می کند که پاره ای نیز از آن ها منافق بوده اند؛ چنان که در سوره توبه و آل عمران و منافقون آمده هست. از این بدتر آن که در آیاتی در قرآن کریم تصریح می شود که پاره ای از آن ها پس از حیات رسول اکرم(ص) مرتد شدند و برخی دیگر فتنه جویی کردند و در امر صدقات نسبت به رسول اکرم(ص) ناروا گفتند.71

در سنت هم دلالت هایی بر ارتداد برخی از صحابه، پس از حیات آن جناب وجود دارد؛ مثلاً رسول اللّه(ص) در حدیث حوض گفته است: «من در راه حوض از شما پیشی می گیرم. گروهی با من در می افتند، بر آن ها چیره می شوم. آن گاه می گویم: خدایا یارانم! گفته می شود: نمی دانی پس از تو چه کرده اند».72 زبیدی این حدیث را هفتادمین حدیث متواتر دانسته است.

واقدی در کتاب مغازی درباره کشتگان جنگ بدر می گوید: «طلحه و ابن عباس و جابر بن عبداللّه می گویند: رسول اللّه(ص) بر کشتگان بدر نماز گذارد؛ سپس گفت: بر اینان گواهم. ابوبکر گفت: یا رسول اللّه(ص)! آیا آنان برادران ما نیستند؟ چونان ما اسلام آوردند و چونان ما جهاد کردند. پیامبر گفت: آری، اما، اینان از پاداش خود نخورند، و نمی دانم پس از من چه خواهید کرد...73».

شواهدی در دست است که برخی از آن ها دشنام دادند و کینه ورزیدند و زدند [و سوختند] و کشتند. در کتاب ها آمده است که پاره ای از آن ها، تن به گناه کبیره دادند و گشنی حرام کردند و لب به مل آلودند و ربا خوردند. برخی از آنان پیمان شکستند و برخی دیگر گمراه شدند و شماری ستم کردند. آری هرکه بازیچه هوای نفس شود، از راه حق باز می گردد.

از عمر پسر خطاب در شرح حال سائب بن ابی حبیش نقل است که: در این مرد هیچ عیبی نمی بینم. من پس از رسول اللّه(ص) از هر کسی می توانم خرده بگیرم.74 این سخن عمر، کنایه ای است به همه همروزگارانش.

صحابه نیز چونان دیگر مردم، خوب و بد و کاستی و پیراستی دارند؛ و ناروا دانستن نقد کارهای آن ها و پیراسته پنداشتن آنان از کاستی و نابایستی، تحمیل بر قرآن و سنت و سیره است.

ابن ابی الحدید می گوید: «گروهی از استادان بغدادی ما می گویند: شماری از صحابه و تابعین و محدثان از علی[ع [روی برتافتند و از او بد گفتند. برخی از آن ها بر نیکی های او سرپوش نهادند و از سر دنیا دوستی با دشمنان او ساختند». ابن ابی الحدید پس از این، شرح حال کوتاهی از بسیاری از آن ها یاد می کند.75 حال که چنین است چرا علی[ع] از دشمنانی که او را دشنام داده اند و با او پیمان گسستند و بر او ستم کردند و به کشتنش کمر بستند، پرده رسوایی برنگیرد و آنان را بر زشتی هایشان نکوهش نکند.

محیی الدین عبدالحمید در مقدمه اش بر شرح محمد عبده بر نهج البلاغه آورده است: یکبار درباره این موضوع گفت وگو می کردیم. یکی از برادران گفت: نمی فهمم! چرا برخی از کسان به علی[ع] خرده می گیرند و روانمی دادند که او از معاویه و عمرو پسر عاص بگوید، حال آن که می دانند که علی[ع] با آن ها می جنگیده و به مبارزه دعوتشان می کرده است.76

بنابر آنچه گذشت، نکوهش شماری از صحابه در نهج البلاغه، به هیچ روی نمی تواند دلیل بر نابجا بودن استناد آن به امیرمؤمنان، علی(ع) باشد.

[پاسخ شبهه پنجم

برخی از مخالفان پنداشته اند که چون در نهج البلاغه، گاه از آینده خبر داده شده است، پس از علی(ع) نیست؛ چراکه تنها خداست که دانای نهان است.

درست است؛ آگاهی از آینده، تنها از آنِ خداوند است و بارها در قرآن به این نکته اشارت رفته است، و از جمله آن هاست: «... قل انما الغیب للّه...؛ بگو: غیب، تنها از آن خداوند است...»؛77 «قل لایعلم من فی السموات والارض الغیب الا اللّه...؛ بگو: کسی در آسمان و زمین از غیب آگاه نیست، مگر خداند...»78؛ «... لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر...؛ اگر با نهان آشنا بودم قطعا خیر بیشتری می اندوختم...»؛79 «وعنده مفاتیح الغیب لایعلمها الا هو...؛ و کلیدهای غیب، تنها نزد اوست. جز او کسی آن ها را نمی داند...».80

در کنار این آیات، آیه های دیگری هست که آشکارا می رساند که برخی از بندگان خدا می توانند از آینده آگاه شوند؛ مانند: «... وما کان اللّه لیطلعکم علی الغیب ولکن اللّه یجتبی من رسله من یشاء...؛ خداوند بر آن نیست که شما را از غیب آگاه کند، ولی خدا در میان فرستادگانش هرکه را بخواهد برمی گزیند...»؛81 یعنی، آن ها را برای آگاهی از غیب برمی گزیند. در جای دیگر قرآن کریم می خوانیم: «عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا * الا من ارتضی من رسول اللّه؛ دانای نهان است و کسی را بر غیب او آگاهی نیست * مگر پیامبری که از او خشنود باشد...».82

دسته ای دیگر از آیات قرآن کریم نشان می دهد که پیامبران، از نهان آگاه بوده اند؛ برای نمونه: پیامبر اکرم(ص) از پیروزی مسلمانان بر کافران مکه خبر می دهد؛83 و از شکست و پیروزی رومیان در آینده می گوید.84 یا حضرت عیسی به مردم می گوید: از آنچه می خورید و یا در خانه پنهان دارید، آگاهم.85 حضرت یوسف هم از خشک سالی در مصر86 و نیز سرنوشت آینده دو هم سلول خود در زندان خبر می دهد.87

گذشته از این ها، از مطالعه سیره رسول اللّه(ص) هم برمی آید که آن حضرت نهان را شناسا بوده است؛ مثلاً پیامبر اکرم(ص) پیش از سفر به حظیرة القدس، به فاطمه زهرا(س) می فرماید: «تو پیش از دیگران به من خواهی پیوست»؛88 یا به علی(ع) می گوید: «پس از من با پیمان شکنان و گمراهان و ستمکاران خواهی جنگید.»؛89 آن حضرت(ص) به عمار یاسر می گوید: «گروه سرکشی تو را می کشند...».90 رسول اللّه(ص) جنگ موته و شهادت جعفر بن ابی طالب را نیز پیش بینی کرد. هم چنین چندی پیش از فتح مکه، حاطب ابن ابی بلتعه نامه ای به مردم مکه می نویسد تا آمادگی رسول اکرم(ص) را برای بازگشت پیروزمندانه به مکه، به آن ها گزارش کند. وی نامه را به زنی به نام ساره می دهد. ساره نامه را در لابه لای گیسوانش پنهان می کند و راهی مکه می شود. پیامبر اکرم(ص) به خواست خدا از این رخداد آگاه می شود و علی(ع) را با تنی چند از یاران فرامی خواند و آن ها را در پی آن زن روانه می کند، و می گوید: «در منزلگاه خاخ به او می رسید. نامه ای از حاطب نزد اوست. آن را بگیرید.» امام علی(ع) با یاران رفتند و زن را یافتند و نامه را گرفتند و آمدند.91

از آنچه آمد، برمی آید که از نگاه اسلام انسان می تواند از نهان آگاه شود. برای جمع میان آیات و روایات یاد شده و سازواری میان آن ها، چند راه پیشنهاد شده است: یکی آن است که: نهاندانی خداوند ذاتی و استقلالی است و هیچ کس جز او این گونه از نهان خبر ندارد؛ اما برخی از کسانی که خداوند برگزیند، به خواست او از نهان آگاه می شوند. آگاهی اینان اصالت ندارد و پیرو خواست خداوند است. امیرمؤمنان، علی(ع) این نکته را چه نیک پرداخته است: هنگامی که آن امام همام(ع) از آینده بصره می گفت، اشارتی کرد به یورش هستی سوز تاتار در آینده؛ یکی از حاضران، گفت: ای امیرمؤمنان! به تو علم غیب داده اند؟ حضرت تبسمی کرد و فرمود: این علم غیب نیست، علمی است که از نهان دان رسول اللّه(ص)) آموخته شده است؛92 و این جان کلام است؛ یعنی حتی چونان پیامبر هم، راز نهان نمی داند و از آینده آگاه نیست؛ این گونه آگاهی و شناخت، ماهیت تفویضی دارد و از خداوند به رسولش داده می شود.

باری، علی(ع) کسی است که رسول اللّه(ص) او را دروازه شهر دانش خویش خواند.93 آری، این علی(ع) است که هزار باب دانش از پیامبر(ص) آموخت که از هر باب آن، هزار باب دیگر بر او گشوده شد.94

رسول اللّه(ص) پیش از رحلت از آنچه در آینده بر امتش خواهد گذشت، با علی گفت.95 امّا امام(ع) یک از هزار دانش خویش را هم نگفت و رفت؛ چه، بیم کج فهمی مردم داشت؛96 با این همه، بر نادانی مردم دل می سوخت و به آنان می فرمود: «تا مرا از کف نداده اید، از من بپرسید...».97 نکته دیگر آن که امام علی(ع) در مواردی که از آینده خبر داده است، گفتارش را به گونه ای تردید آمیخته، و با واژه «کانّی» سخن آغازیده است.

پاسخ شبهه ششم

گفته اند: در نهج البلاغه، از طاووس98 سخن رفته است، علی(ع) کجا طاووس دیده است؟ می دانیم که علی(ع) به یمن و عراق و برخی از شهرهای عربستان سفر کرده است؛ و در دوران ولایت ایشان در کوفه، از سرزمین های دیگر پیشکش هایی برای آن حضرت می آوردند؛ دور نمی نماید که امام(ع) در این سفرها طاووس دیده باشد؛ و یا در میان آن هدیه ها طاووسی بوده باشد؛ چنان که ابن ابی الحدید دور ندانسته است99 هنگامی که امام(ع) در عراق می زیسته، در میان هدیه هایی که به آن حضرت تقدیم می شده، طاووس هم بوده است. گذشته از این ها، می توان پذیرفت که کسی در مکه یا مدینه طاووس داشته است؛ و امام آن را ریز کاویده است.

در شعر عرب هم از طاووس یاد شده است. رؤبة بن عجاج گفته است:

کما استوی بیض النعام الاملاسمثل الدمی تصویر هن اطواس100]

حاصل آن که، سبک نهج البلاغه، برهانی است قاطع بر این که این کتاب از امام علی(ع) است. این سبک، در سراسر نهج البلاغه دیده می شود؛ و چنان که ابن ابی الحدید گفته است: از این کتاب، آبی زلال و یک دست فراهم کرده است؛101 که خود دلیلی دیگر بر انتساب آن به امیرمؤمنان امام علی(ع) است. چنگ زدن به دلیل هایی که یاد شد، چون: مسجع بودن نهج البلاغه، وجود تقسیم بندی و دسته بندی عددی مطالب، نداشتن سند، نکوهش برخی از صحابه، [گفت وگو از طاووس، خبر دادن از آینده، وجود بحث های کلامی و فلسفی، دعوت به زهد و پروا پیشگی، تکرار واژه وصی و وصایه، طولانی بودن برخی از نامه و خطبه ها، انتساب پاره ای از عبارتهای نهج البلاغه به دیگران، خالی بودن کتاب های ادبی و لغوی از شواهدی از نهج البلاغه]، برای ایجاد شک و شبهه درباره نهج البلاغه، به عیب جویی از تک تک میراث فرهنگی اسلام و عرب و مخدوش جلوه دادن آن ها می انجامد و سخنی است بی دلیل که حجت، آن را باطل می داند و برهان آن را پرکاستی و بی ارزش می کند.

پی نوشت ها:

1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج10، ص128129.

2. وفیات الاعیان، ج3، ص313443.

3. بنگرید به: مرآة الجنان، ج3، ص43.

4. الوافی بالوفیات، ج21، ص27.

5. میزان الاعتدال، ج3، ص124.

6. لسان المیزان، ج4، ص223.

7. بستانی، دائرة المعارف الاسلامیة، ج7، ص459؛ جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج1، ص598599.

8. تاریخ الادب العربی، بخش اول، ص383.

9. همان، بخش دوم، ص132133.

10. نهج البلاغه، خطبه 21

11. المجازات النبویة، ص33.

12. نهج البلاغه، حکمت 232.

13. المجازات النبویة، ص60.

14. همان، ص189.

15. نهج البلاغه، خطبه 28 و 42.

16. آل عمران، آیه 91.

17. حقائق التأویل، ص287.

18. نهج البلاغه، مقدمه سیدرضی(ره).

19. همان، حکمت 232.

20. رجال نجاشی، ص398؛ فهرست منتجب الدین، ص115.

21. علامه امینی(ره) در الغدیر 20 اجازه را برشمارده است (ج4، ص193194).

22. بنگرید به الغدیر، ج4، ص191193؛ ابن ناصر السرخی، اعلام نهج البلاغة، چاپ عزیزاللّه عطاردی، ص1314 (مقدمه).

23. تراثنا، شماره 5، ص62102؛ شماره 7 و 8، ص1236؛ شماره 29، ص723.

24. بنگرید به: حسین جمعة عاملی، شروح نهج البلاغة

25. تراثنا: شماره 35 و 36، ص156160.

26. این اثر به همت و تصحیح و تحقیق عزیزاللّه عطاردی به چاپ رسیده است.

27. بنگرید به: سیدهبة الدین شهرستانی، ما هو نهج البلاغة؛ حسین جمعة عاملی، شروح نهج البلاغه.

28. بنگرید به: ما هو نهج البلاغة، شروح نهج البلاغة، و نیز استناد نهج البلاغه از امتیاز علی عرشی و مصادر نهج البلاغة و اسانیده از سیدعبدالزهراء حسین خطیب؛ تراثنا، شماره 29، ص4962.

29. شرق شناس فرانسوی (درگذشته به سال 1927م) وی کتاب البدء والتاریخ ابن مطهر مقدسی را ترجمه و چاپ کرده است.

30. شرق شناس فرانسوی (درگذشته به سال 1992)، برخی از کتاب های او به فارسی ترجمه شده است.

31. نهج البلاغه، خطبه 16 و 103.

32. همان، خطبه 128.

33. همان، خطبه 71.

34. همان، خطبه 71 و 116.

35. همان، خطبه 71 و 47.

36. همان، خطبه 100 و 138.

37. همان، خطبه 108 و 103.

38. شرح ابن ابی الحدید، ج10، ص13.

39. نهج البلاغه، خطبه 59.

40. همان، خطبه 165.

41. فجرالاسلام، ص275.

42. مصادر نهج البلاغة، ج1، ص29.

43. شرح نهج البلاغة، ج1، ص24.

44. الکافی، ج1، ص14؛ التوحید، ص31.

45. مروج الذهب، ج2، ص431 (چاپ قاهره).

46. شرح نهج البلاغه، ج1، ص25.

47. بنگرید به: تراثنا: شماره 5، ص2526؛ الذریعة، ج7، ص187193.

48. الذریعة، ج14، ص111.

49. عبقریة الشریف الرضی، ج1، ص223.

50. استناد نهج البلاغه، ص20.

51. این کتاب را سیدمصطفی آیت اللّه زاده شیرازی، با عنوان استناد نهج البلاغه به فارسی ترجمه کرده است.

52. این کتاب را یک بار سیدعباس میرزاده اهری با عنوان پیرامون نهج البلاغه و بار دیگر ضیاءالدین بن یوسف شیرازی با عنوان نهج البلاغه از کیست به فارسی ترجمه کرده است. ترجمه سومی نیز از این کتاب به قلم محمود عابدی منتشر شده است.

53. بستانی، دائرة المعارف الاسلامیة، ج7، ص459.

54. تاریخ آداب اللغة العربیة، ج1، ص598.

55. نهج البلاغة: توثیقه ونسبته للامام علی علیه السلام، نقل از: عبدالزهراء حسینی، مصادر نهج البلاغة و اسانیده، ج4، زح.

56. شرح نهج البلاغه، ج1، ص24.

57. همان.

58. بدیع القرآن، ص7.

59. بنگرید به: تراثنا، شماره 34، ص87110.

60. نهج البلاغة توثیقه و نسبته للامام علی علیه السلام، ج1، ص155158.

61. تاریخ بغداد، ج2، ص281.

62. البیان و التبیین، ج1، ص198200.

63. نهج البلاغه، حکمت 31.

64. خصال، شیخ صدوق، ص109.

65. همان، ص189.

66. همان، ص243.

67. همان، ص287.

68. اعیان الشیعة، ج1، ص540.

69. بحارالانوار، ج23، ص156.

70. لسان المیزان، ج2، ص117118 و 137138، میزان الاعتدال، ج1، ص413؛ کنز العمال، ج1، ص1002؛ نظریة عدالة الصحابة، ص20.

71. بنگرید به: تفسیر نمونه، ج7، ص293265، ج8، ص107111، ج22، ص119123.

72. صحیح بخاری، ج9، ص2629 و 90؛ صحح مسلم، ج1، ص81، 118120.

73. المغازی، ج1، ص310.

74. ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج2، ص250.

75. شرح نهج البلاغة، ج4، ص74110.

76. مقدمه نهج البلاغه، چاپ محمد عبده، ص و.

77. یونس، آیه 20.

78. نحل، آیه 65.

79. اعراف، آیه 188.

80. انعام، آیه 59.

81. اعراف، آیه 179.

82. جن، آیات 26 و 27.

83. قصص، آیه 185؛ فتح، آیه27.

84. روم، آیات 24.

85. آل عمران، آیه 49.

86. یوسف، آیه 48.

87. یوسف، آیه 41.

88. بحارالانوار، ج36، ص307.

89. کنزالفؤاد، ج2، ص175؛ الجمل، ص108 (نقل از: محمد محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، ج5، ص18).

90. کامل ابن اثیر، ج2، ص247.

91. مجمع البیان، ج5، ص401405.

92. نهج البلاغه، خطبه 128.

93. ابن شهر آشوب، المناقب، ج2، ص34.

94. طبرسی، اعلام الوری باعلام الوری، ج1، ص318.

95. نهج البلاغه، خطبه 81 و 175.

96. همان، خطبه 175.

97. همان، خطبه 185.

98. همان، خطبه 165.

99. شرح نهج البلاغة، ج9، ص270.

100. اعلام نهج البلاغة، ص22 با تصرف.

101. شرح نهج البلاغة، ج10، ص128129.



1 عنوان اصل این مقاله «نهج البلاغة بین اوهام الشک و ارقام الیقین» و نویسنده آن، علی موسی الکعبی است که در شماره اول مجله النهج به چاپ رسیده است.

2 عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه

3. گفتنی است که مترجم محترم، افزوده های خود را در ][ نهاده است و گذشته از اصلاح پاره ای از منابع مقاله، شمار آن ها را از 52 به 101 منبع افزوده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان