ماهان شبکه ایرانیان

معرفی پایان نامه

«انسان شناسی در قرآن و نهج البلاغه » عنوان رساله کارشناسی ارشد، رشته علوم قرآن و حدیث است که توسط آقای پرویز فارسیجانی در سال ۱۳۸۰ در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، به تحریر درآمده است .

«انسان شناسی در قرآن و نهج البلاغه » عنوان رساله کارشناسی ارشد، رشته علوم قرآن و حدیث است که توسط آقای پرویز فارسیجانی در سال 1380 در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، به تحریر درآمده است .

این رساله حاوی یک مقدمه و پنج فصل می باشد که در 205 صفحه نگارش یافته است . مؤلف در مقدمه آن انگیزه خویش را اینگونه بیان می کند:

«نظر به اهمیت موضوع بر آن شدم تا با بهره مندی از دو کتاب گرانقدر قرآن کریم و نهج البلاغه نگاهی به انسان شناسی بیفکنیم و بدون قضاوت و پیش داوری قبلی و بدور از حدود علوم خاص همچون: کلام، فلسفه، زیست شناسی و . . . فقط از منظر آیات و روایات به ویژه نهج البلاغه شناختی کارگشا و مفید از انسان بدست آورم و این آرزویی بود که عاقبت میسور شد . گرچه پرداختن به همه آنچه درباره انسان آمده، آن هم دسته بندی شده در امکان نویسنده نبود، اما تلاشی است هر چند اندک برای کسانی که دوست دارند، قدمی در راه خودشناسی و انسان شناسی الهی بردارند و بدون تعصب و حب و بغض، به قضاوت وضعیت فعلی خویش و ترسیم آینده بنشینند و مانند بسیاری از انسانهای امروز، بی تفاوت تماشاگر از دست رفتن شایستگی ها و توانمندی های خود نباشند و بتوانند در آخر عمر و حیات خویش همچون علی (ع)، به رستگاری و سعادت دست یابند» .

اما عناوین پنج فصل رساله مذکور، عبارتند از:

فصل اول: ماهیت و حقیقت انسان

فصل دوم: انسان و معمای آفرینش او

فصل سوم: طبیعت و فطرت انسان

فصل چهارم: ابعاد مثبت و منفی طبیعت انسان

فصل پنجم: ابعاد وجود انسان .

روش تحقیق:

مؤلف، روش پژوهش خود را اینگونه می نویسد:

«مطالب این رساله در پنج فصل تنظیم شده است که ابتدا با واژه شناسی و تعاریف لغوی اصطلاحات، کلیدواژه های اصلی مباحث مربوطه از کتب معتبره و موثق لغت شناسی عرب آغاز و سپس با غوری در قرآن کریم و نهج البلاغه به بررسی، استخراج و ارزیابی و ترسیم دیدگاههای آن دو می پردازد و سعی بر این است که قضاوتی از قبل ننموده و با بهره گیری از شروح مختلفه و بررسی نظرات صاحب نظران برجسته بدون پیش داوری و حتی نظرات نویسنده کتاب را نیز ملاک بررسی و نتیجه گیری قرار نداده و قضاوت نهایی و اصلی را به خود خواننده محترم واگذارم تا خود حظ و بهره را از این خرمن چیده شده برگزیند و استفاده نماید» .

اما چرا انسان شناسی از منظر قرآن و نهج البلاغه:

مؤلف در پاسخ می نویسد:

«براستی انسانی که خود از مخلوقات خداوند است، چگونه می تواند به تمامی رموز و رازهای خلقت خویش و درون و برون خویش وقوف و آگاهی یابد، چرا که علم او محدود و اطلاعاتش از گذشته و آینده خود و گذشتگانش بسیار محدود و ناقص است و اکنون پس از بیست قرن میلادی هنوز اندر خم یک کوچه است! آری این هم حاکی از عظمت و شگفتی انسان است و هم نشان از علم و توانایی بیکران خالق او و چرا نباید از او برای شناخت خویش یاری بجوییم؟ مگر «قرآن » کتاب الهی و وحی حق تعالی برای هدایت و سعادت و کمال انسان نازل نشده است؟ همچنین چرا ما مسلمانان از حضرت علی (ع) برای هدایت و سعادت خویش مدد نجوییم؟ او که خود «قرآن ناطق » ، و «میزان اعمال » «باب مدینه علم الهی » ، «هارون حضرت محمد (ص)» ، «انسان کامل » و . . . است و ما نیازمند چنین انسان الهی و بی نظیر در طول تاریخ بشریت، که عام و خاص، مسلمان و غیرمسلمان به شکوه و عظمت و صفات بی مانند او، سر تعظیم فرود آورده و احدی منکر ویژگی های شگفت آور او نیست، هستیم و «نهج البلاغه » ترسیم گر شخصیت ایشان است، چیزی که ما امروز به آن کمال احتیاج داریم، بنابراین بر ما فرض است که به آن دو منبع رجوع کرده و استمداد بطلبیم » .

وی در تکمیل مطالب خود اضافه می کند:

«امروز بشریت معاصر از ما سؤال می کند; این اسلامی که مطرح است و ادعای رسالت جهانی دارد، درصدد ساختن چگونه انسانی است؟ و برای پاسخ، چه کسی را بهتر و زیباتر و جامعتر و والاتر از علی بن ابی طالب (ع) می توان نشان داد؟ چهره علی بن ابی طالب (ع) در هیچ جا مانند «نهج البلاغه » آشکار نمی شود و براستی چرا از «نهج البلاغه » اینقدر فاصله داریم، در حالی که دوای درد سرگشتگی و چرایی ما، در آن است و ما بی خبریم و غافل » .

از ویژگی های دیگر این پژوهش، می توان از نگاهی متفاوت و در واقع جدید به موضوع انسان شناسی یاد کرد و آن، رویکرد کاربردی و به تعبیری دیگر استنتاج کاربردی و دسته بندی شده از مفاهیم و مطالب مطروحه قرآن و بویژه نهج البلاغه است، رویکردی که در بسیاری از پژوهشهای امروزین کمتر دیده می شود .

مؤلف از 53 منبع عربی و فارسی بهره برده و در ابتدا از استاد راهنما دکتر محمدحسن تبرائیان و استاد مشاور دکتر مهدی نجفی افرا تشکر و قدردانی نموده است .

بخشی از پایان نامه

در کتاب گرانقدر نهج البلاغه 10 بار واژه «فطر» با اشکال و معانی مختلف آمده است که تنها چهار مورد آن به معنای «فطرت » - در معنا و تعریف مشارالیه - بکار رفته است (1) که به آن خواهیم پرداخت:

فطرت توحیدی

1 - «و اما البراءة فلا تتبرءوا منی فانی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان و الهجرة » . (2)

«و اما هرگز از من بیزاری نجویید، زیرا من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان و هجرت از همه پیش قدم تر بوده ام » .

این کلام حضرت در سال چهل هجری، روزهای آخر عمر شریف خود، در نکوهش و هشدار به کوفیان ایراد شده است و می توان نتیجه گرفت، که فطرت به معنای مطروحه، مورد نظر حضرت نیز می باشد و آن طبق حدیث منقول از نبی مکرم (ص) - «کل مولود یولد علی الفطرة » - از ابتدای تولد آدمی وجود دارد . اما اینکه فطرتی که حضرت علی (ع) به آن استشهاد و افتخار می کند چه تمایزی با فطرتهای انسانی دیگر دارد و آیا مراد حضرت دقیقا همان فطرت انسانی است یا خیر؟ موضوعی است که مناسب می باشد از منظر برخی شارحان نهج البلاغه بررسی شود:

ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه، تعبیر «ولدت علی الفطرة » حضرت را سه گونه توجیه و تفسیر می کند:

الف - «مقصودش از ولادت بر فطرت این است که در دوره جاهلی زاده نشده است و چنانکه می دانیم علی (ع) در سال 30 پس از عام الفیل متولد شده و پیامبر (ص) چهل سال پس از عام الفیل به پیامبری مبعوث گردید و در اخبار صحیح آمده است که پیامبر (ص) ده سال پیش از مبعث آوای فرشتگان را می شنید و پرتوی می دید ولی کسی او را مورد خطاب قرار نمی داد و این امور، مقدمات و تحکیم پیامبری ایشان بود و در واقع حکم این ده سال همچون حکم ایام رسالت آن حضرت است و کسی که در آن سالها متولد گردیده و در دامن پیامبر و با تربیت او پرورش یافته است همچون کسی است که در دوره پیامبری رسول خدا متولد شده باشد و او زاده دوره جاهلی محض شمرده نمی شود و حال چنان شخصی با احوال دیگر صحابه پیامبر (ص) که بخواهند خود را در فضل نظیر او بدانند تفاوت دارد . . .

ب - منظور علی (ع) از این گفتار خود که «من بر فطرت زاییده شده ام » یعنی فطرت نابی که هیچ گونه تغییر و انحرافی پیدا نکرده است و معنی گفتار پیامبر هم که می گوید: هر مولودی بر فطرت متولد می شود یعنی خداوند در هر مولودی با عقلی که در او آفریده و با اعطای صحت حواس و مشاعر به او می تواند به توحید و عدل ذات باری تعالی پی ببرد و هیچ مانعی در آن قرار نداده است که او را از این کار باز دارد، اما پس از آن چگونگی تربیت و عقیده پدر و مادر و الفت و انس با آنان و حسن ظن به اعتقاد ایشان ممکن است او را از فطرتی که بر آن زاییده شده بازدارد . و در مورد امیرالمؤمنین (ع) چنین نبوده است و فطرت آن حضرت هیچ تغییری نکرده است و هیچ مانعی نه از سوی پدر و مادرش و نه از سوی دیگران برای رشد فطرت - صحیح - او پدید نیامده است و حال آنکه دیگران که بر فطرت متولد شده اند از راستای آن دگرگونی یافته اند و آن فطرت از ایشان زایل شده است .

ج - ممکن است چنین معنی کنیم که امیرالمؤمنین (ع) از کلمه فطرت، اراده «عصمت » کرده است و اینکه از هنگام تولد هرگز کاری ناپسند انجام نداده و هرگز به اندازه یک چشم بر هم زدن هم کافر نبوده است و هرگز مرتکب خطا و اشتباهی در امور متعلق به دین نشده است و این تفسیری است که امامیه از این سخن می کنند» . (3)

ابن میثم بحرانی در شرح خود بر نهج البلاغه، درباره کلام حضرت می گوید:

«منظور حضرت از فطرت همان فطرت خدادادی است که تمام مردم بر آن نوشته شده اند و با همان فطرت خداوند انسانها را به عالم جسمانی فرستاد و از آنها پیمان بندگی گرفت و آنها را به روش عدالت و پیمودن راه راست استواری و استقامت بخشید . . . اما در زمان خردسالی اش به دلیل روایت، معروف که «هر نوزادی بر فطرت خداشناسی متولد می شود» . پس از دوران خردسالی از فطرت خداشناسی خود دور نشد، بدین دلیل که رسول خدا (ص) سرپرستی و تربیت و تزکیه نفسانی او را، در کسب دانش و وارستگی، از دوران کودکی تا به هنگامی که رحلت فرمود، بر عهده داشت . . . آمادگی لازم و پذیرش نفسانی آن بزرگوار برای انوار مقدس الهی، چیزی بود که با سرشت آن حضرت عجین و جزو واقعیت وجودیش شده بود، بدان درجه که هیچ یک از صحابه رسول خدا به آن مقام و مرتبت ارتقاء نیافتند» . (4)

علامه جعفری (ره) نیز در تفسیر این کلام حضرت می نویسد:

«او با فطرت پاک الهی متولد شده و تجسمی از اسلام و قرآن بوده است و هیچکس نتوانسته است غرض شخصی و کامجویی و قدرت پرستی را که منشا عداوتهای شخصی می باشند به او نسبت بدهد .» (5)

در واقع می توان از کلام حضرت دریافت که فطرت، امری حتمی است و از هنگام تولد در نهاد انسان می باشد و دیگر اگر آدمی آنگونه که خداوند از او خواسته است، عمل کند همچنان بر فطرت خدایی خویش پایدار است، در غیر این صورت، خود او باعث مخفی شدن و دور شدن از اصالت خویش می باشد .

2 - «اللهم داحی المدحوات و داعم المسموکات و جابل القلوب علی فطرتها شقیها و سعیدها» . (6)

«بار خدایا، ای گستراننده هر گسترده، و ای نگهدارنده آسمانها، و ای آفریننده دلها بر فطرتهای خویش، دلهای رستگار و دل های شقاوت زده » .

حضرت امیر (ع) در این کلام خویش به صورت دعا، ضمن برشمردن عظمت حق تعالی در اوصاف مختلف، بعد از اشاره به قدرت و توانایی بی حد خداوند در آفرینش هستی، توصیف صفتی دیگر از حق جل جلاله می پردازد و آن آفرینش انسانها بر اساس فطرت الهی می باشد که این مهم، حاکی از اهمیت موضوع است; زیرا برای تعلیم به مردم در نحوه درود فرستادن بر پیامبر اکرم (ص)، اول اوصاف برجسته ای از صفات حق را ذکر می کند تا ارتباط آن با صلوات و درود فرستادن بر پیامبرش، اهمیت ویژه ای یابد . لذا با تعبیر بی نظیر «و جابل القلوب » خداوند را ندا می کند تا انسانها دریابند که آفریننده دلها خداست و تنها اوست که دلهای رستگار و دلهای شقاوت زده را براساس شایستگی ها و استعداد انسانها، می آفریند و خوشا بحال دلهای رستگار و بدا به حال دلهای شقاوت زده!

«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»

ابن میثم بحرانی، در این خصوص می نویسد:

«خداوند کسی است که دلها را بر فطرت آفرید چه آنها که شقی اند و چه آنان که سعید می باشند یعنی حق تعالی، نفوس را چنان مهیا و مستعد و آماده آفریده است، که قادرند راه خیر و یا شر را پیموده، و در نتیجه مطابق قضای الهی مستحق سعادت و یا شقاوت گردند . (7)

خداوند متعال درباره زمینه استعداد و آمادگی فرموده است:

«و نفس و ما سواها، فالهمها فجورها و تقواها، قد افلح من زضها، و قد خاب من دساها» . (7)

در آیه دیگر می فرماید:

«و هدیناه النجدین » . (9)

معرفت پیمودن راه خیر و شر را، بدو الهام کردیم .

عرفا در بسیاری از موارد، نفس را به قلب و شقاوت دل را به وارونگی آن، تعبیر کرده اند . بدین توضیح که سعادت و شقاوت به فطرتی که در لوح محفوظ مقرر است مربوط می شود، پس آن که عنایت خداوند را، با جلوداری عقل مطابق آنچه برایش نوشته شده است، بگیرد، آماده قبول هدایت برای پیمودن راه خدا می شود و چنین کسی سعادتمند است، و آن که به راه عقل نرود، حکم خداوندی و قضای الهی او را گرفتار کرده و به وادی هلاکت و نابودی می کشاند چنین کسی بدبخت و رانده شده از درگاه حق می باشد .

خداوند متعال به همین حقیقت اشاره دارد که:

«فمنهم شقی و سیعد» . (10)

نتیجه آن است که خداوند در رسیدن به غایت خود، از خلقت، کامیاب است; چرا که مقصد امری بیرون از شتابندگان به سوی خود نیست . بنابراین در اینجا دو مسئله وجود ندارد، بلکه یک مسئله هست و آن اینکه مقصد، عین همان شتابنده به سوی مقصد است . بنابراین شتابنده به هر طرف بشتابد، مقصد محقق شده است و اگر همه، نافرمانی خدا کنند باز هم خداوند ناکام نمانده است . اگر خداوند آدمیان را چنان بیافریند که همه نافرمانی بکنند، آن عین غایت خداوند است و اگر چنان بیافریند که همه عباد مخلص خداوند و فرمانبردار و مطیع محض او گردند، باز هم غایت خداوند سیر شده است . ما می بینیم که خداوند، آدمیان را به گونه ای آفریده است که بعضی مطیع اند و بعضی عاصی و چون خود چنین آفریده، پس خود چنین خواسته است و همه کارگزاران او محقق کننده غایت او هستند . او مردم را مختار آفریده و به آنان فطرت خداطلب داده; مسلم است که این آدمیان با این فطرت و آن اختیار، به هر راهی بروند، بیرون از جاده فطرت و اختیار نخواهد بود . لذا خود عامل سعادت یا شقاوت خویش می باشد .

3 - «و واتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته » .

« - خداوند - رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آورند» .

حضرت علی (ع) در اولین خطبه نهج البلاغه پس از حمد و ثنای الهی و توصیف عظمت حق تعالی و بیان اوصاف ایشان به چگونگی خلقت جهان هستی می پردازد، سپس به کیفیت و اقسام خلقت فرشتگان و نحوه آفرینش آدم (ع) پرداخته و بعد به بعثت انبیاء برای هدایت انسانها اشاره می کند . نکته ای که آن بزرگوار به عنوان یکی از وظایف و اهداف رسالت انبیاء ذکر می کند، بیدار ساختن فطرت انسانها و یادآوری تعهد آنها به خداوند می باشد . در این که منظور از این عهد و پیمان چه می باشد، بسیاری از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به پیمان عالم ذر - با تمام گفتگوهایی که در اطراف آن است - می دانند ولی امکان این هم هست که منظور از این پیمان، پیمان فطرت باشد، که جمله های قبل و این جملات، به آن اشاره دارد . (12)

به تعبیری دیگر، خداوند انسان را بر فطرت پاک آفریده که در درون ذاتش با حقیقت توحید آشناست، به نیکی ها علاقمند و از بدیها بیزار است . اگر این فطرت، پاک باقی می ماند چه بسا الطاف الهیه، همه انسانها را به سوی کمال رهنمون می شد و پیامبران، کمک کاران و یاوران آنها در این راه بودند و بار مسئولیت آنان بسیار سبک می شد ولی انحراف از فطرت چه از جهت معارف توحیدی که نتیجه آن گرایش به شرک و بت پرستی است و چه از جهت عملی که نتیجه اش تسلیم پذیری در مقابل هوی و هوس و شیاطین می باشد، سبب شد که خداوند، پیامبران بسیاری را با مسئوولیتهای بسیار سنگین به سوی جامعه بشریت بفرستد .

آیت الله مکارم شیرازی درباره این جمله حضرت می نویسد:

«در اینجا امام (ع) به چهار هدف عمده در مورد بعثت انبیاء اشاره فرموده است:

نخست مطالبه پیمان فطرت; گفتیم خداوند، معارف توحیدی را در سرشت انسان قرار داده و هر انسانی اگر با این فطرت دست نخورده، پرورش یابد و آموزشهای نادرست، او را منحرف نسازد و پدران و مادران مشرک، روح او را آلوده نکنند به طور طبیعی و فطری یگانه پرست خواهد بود و در سایه این فطرت توحیدی به نیکیها و حق و عدالت پایبند خواهد بود، پیامبران می آیند تا انسانهای منحرف شده را به فطرت توحیدی بازگردانند و . . .» (13)

مرحوم ابن میثم نیز با همین نگاه مطروحه موافق است و در این خصوص می نویسد:

«چون شان انسانها پیمان شکنی و دیگر مطالب بوده است، در حکمت الهی واجب شده است که دسته ای از آنها را به کمال والایی اختصاص دهد که بدان وسیله انبای نوع را از مسیرهای انحرافی بازدارد و افراد ناقص یعنی فروتر از خودشان را کمال ببخشند . این دسته گروه انبیاء (ع) می باشند و به نتیجه کار آنها در کلام امام علی (ع) چنین اشاره شده است:

«لیستادوهم میثاق فطرته »،

خدا انبیا را برای آن هدفی که آفریده شده و بر آن سرشته شده اند، برانگیخت تا به عبودیت خداوند اقرار کنند و انسانها را که پیرو شهوات باطنی و سرگرم لذات وهمی و زودگذر شده اند، بازدارند و به خدا هدایت کنند» . (14)

در خاتمه این بحث می توان به نکته دیگری نیز اشاره نمود که حضرت امیر (ع) بیدارسازی پیمان فطرت بشریت را به دلیل اهمیت موضوع، اولین رسالت و هدف انبیاء برمی شمارد . این مهم، نشان دهنده مؤثرترین و بزرگترین روش ها در بیدارسازی انسانها به سوی خدا، در هر زمانی می باشد که حضرت به آن عنایت داشته است .

4 - «ان افضل ما توسل به المتوسلون الی الله سبحانه و تعالی الایمان به و برسوله و الجهاد فی سبیله فانه ذروة الاسلام و کلمة الاخلاص فانها الفطرة و . . .» 15

«همانا بهترین چیزی که انسانها می توانند با آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر (ص) و جهاد در راه خداست، که جهاد قله بلند اسلام، و یکتادانستن خدا بر اساس فطرت است » .

همانگونه که از ظاهر کلام حضرت مشهود است، موضوع خطبه، معرفی بهترین وسیله های وصول به مقام قرب الهی برای مردم است که اول ایمان به خداوند و سپس ایمان به رسولش می باشد .

پس از آن جهاد فی سبیل الله و دیگر توحید (کلمه اخلاص) براساس فطرت انسانی است . اینکه چرا این وسیله جزء بهترین وسیله ها برای تقرب و توسل به خدا شمرده است، و این که کلمه اخلاص، فطرت تلقی شده است، از نکته های مهم و قابل توجهی است که نشانگر اهمیت فطرت در زندگی بشر می باشد و شاخصه ویژه برای دستیابی به عالی ترین مقام، یعنی مقام قرب الهی می باشد .

عظمت کلمه اخلاص و آثار روحی آن در ایجاد رشد و کمال به اندازه ایست که نمی توان توصیف نمود .

بطور خلاصه می توان گفت که نفی هرگونه معبود جز الله جل جلاله و نفی شایستگی همه موجودات برای معبودیت جز الله سبحانه و تعالی، هم آغاز حرکت به سوی کمال و هم وسط و هم غایت آن می باشد .

توضیح آنکه، مادامیکه روح آدمی، شایستگی معبودیت هر آنچه را که مطلوب او است نفی نکند، حرکات و تکاپوهای جان و روان و شخصیت و روح او در مسیر کمال به جریان نمی افتد; زیرا هر یک از آن موجوداتی که به جهت مطلوبیت، مورد علاقه و گرایش، بعدی از جان و روان و شخصیت و روح را اشغال و راکد می نماید . حال اگر شماره آن موجودات که چنگال به ابعاد درونی آدمی می زنند، به اندازه خواسته های او باشد، نتیجتا معبودهای آدمی به اندازه آن خواسته هایی خواهند بود که می توانند همه ابعاد درونی را اشغال و راکد نمایند .

آیا با این حال، در درون آدمی، جان و روان و شخصیت و روحی باقی می ماند که متوجه کمال مطلق شود، و وصول به کمال شایسته خود را هدف گیری نماید؟ ! اما اینکه اعتقاد به محتوای کلمه اخلاص، هم آغاز حرکت به کمال است و هم وسط و هم غایت آن، به آن جهت است که نفی شایستگی معبودیت از همه موجودات جز خدا، و اثبات آن بطور مطلق برای آن ذات اقدس است; از یک نفی و اثبات ساده و ابتدایی گرفته تا درجه:

«ما رایت شیئا و رایت الله قبله و بعده و معه » .

«من ندیدم چیزی را مگر اینکه خدا را پیش از آن و بعد از آن و با او دیدم » .

که به امیرالمؤمنین (ع) نسبت داده شده است، قابل تطبیق می باشد .

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت (16)

علامه جعفری معتقدند که کلمه اخلاص - لا اله الا الله - همان کلمه ای است که در روایتی بسیار مشهور، از امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) نقل شده است و می نویسد:

«حقیقت این است که حتی کیفیت این مرحله - یعنی مرحله نهایی یقین - برای کسانی که از کلمه اخلاص واقعا برخوردار نیستند، قابل درک نیست . در حقیقت آغاز فعالیت فطرت اصیل انسانی که خداوند به انسانها عنایت فرموده است، از کلمه اخلاص شروع و به ثمر رسیدن آن فطرت نیز با دریافت والا و یقین اعلا به همان کلمه تحقق می یابد و اینست معنای کلام امیرالمؤمنین (ع) که کلمه اخلاص، فطرت است » . (17)

ابن میثم در تفسیر کلمة الاخلاص می نویسد:

این همان کلمه توحید یعنی لا اله الا الله است، که مستلزم نفی هر نوع شریک و مانند از خداوند است و چون اخلاص به همین معناست، لذا به آن، کلمه اخلاص گفته شده است، اما جهت فضیلت آن این است که این کلمه، آوای فطرت انسان است، و خداوند نهاد او را با آن سرشته، و بر این فطرت و جبلت وی را آفریده است، همچنان که خردهایی که از آلودگی علایق بدنی و تیرگی های نفسانی مصون، و از عوارض و تاثیرات تربیتهای انحرافی محفوظ و بدور مانده است، گواه و معترف است که اقرار بر یگانگی پروردگار و تنزیه وی از شریک و مانند، از همان آغاز آفرینش با سرشت انسان درآمیخته و پیمان آن در عهد الست با او بسته شده، و به آن، نام فطرت داده شده است هر چند اطلاق این نام بر سبیل مجاز و از باب اطلاق نام ملزوم بر لازم آن می باشد» . (18)

تعابیر دیگر

بجز واژه و اصطلاح «فطرت » واژگان و اصطلاحات دیگری نیز در نهج البلاغه و قرآن استفاده شده است; از جمله واژه های «جبلت » ، «غریزه » ، «میثاق » و «عهد» می باشد و جدای از واژه «غریزه » که در نهج البلاغه آمده، ولی در قرآن به کار نرفته، مابقی واژه ها مشترکا در مواقعی به معنای «فطرت » استفاده شده اند . آندو جایی که واژه «غریزه » را، حضرت امیر (ع) بکار برده، عبارت است از:

ا - «المنشی اصناف الاشیاء بلا رویة فکر آل الیها و لا قریحة غریزة اضمر علیها» . (19)

«موجودات را بدون نیاز به تفکر و اندیشه و بدون غریزه ای که در درون پنهان داشته باشد ایجاد کرد» .

ب - «و فرقها اجناسا مختلفات فی الحدود و الاقدار و الغرائز و الهیئات بدایا خلائق احکم صنعها و فطرها علی ما اراد و ابتدعها» . (20)

«و موجودات را به جنسهای مختلفی از نظر حدود، اندازه، غرائز و اشکال و هیئت ها تقسیم نمود، مخلوقات را آفرید و در آفرینش آنها حکمت را به کار بست و آنها را آن گونه که می خواست ابداع نمود» .

پانوشت ها

1 - المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه - دشتی محمد و محمدی، سیدکاظم - ص 353 .

2 - نهج البلاغه، خ 57 .

3 - شرح نهج البلاغه - ابن ابی الحدید ذیل خطبه 56، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، ج 2، ص 284 - 282 .

4 - شرح نهج البلاغه - ابن میثم، ج 2، صص 324 و 324 .

5 - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه - جعفری، محمدتقی، ج 10، ص 225 .

6 - نهج البلاغه، خ 72 .

7 - ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 427 - 426 .

8 - الشمس، 10 - 7 .

9 - البلد، 10،

10 - هود، 105 .

11 - نهج البلاغه، خ 1 .

12 - برای شرح بیشتر به تفسیر نمونه، ج 7، ص 4 مراجعه فرمایید .

13 - پیام امام، شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه - مکارم شیرازی، ناصر، ج 1، ص 215 .

14 - شرح نهج البلاغه - ابن میثم، ج 1، ص 410 .

15 - نهج البلاغه، خ 110 .

16 - بوستان سعدی .

17 - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه - جعفری، محمدتقی، ج 20، ص 98 .

18 - شرح نهج البلاغه - ابن میثم، ج 3، ص 128 .

19 - نهج البلاغه، خ 91 .

20 - نهج البلاغه، خ 91 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان