ماهان شبکه ایرانیان

عوامل تغییرات اجتماعی در نهج البلاغه

یکی از مهم ترین مباحث اجتماعی، که در طول تاریخ مورد بحث متفکران بوده مساله «تغییرات (دگرگونی ها) در جوامع انسانی »، می باشد; زیرا بدون تردید هیچ جامعه ای نیست که در گذر زمان در معرض تغییر قرار نگیرد و دچار تحول نگردد. در بحث از تغییرات اجتماعی موضوعاتی مانند عوامل، شرایط، روش ها و کارگزاران تغییر مورد بررسی قرار می گیرد.

یکی از مهم ترین مباحث اجتماعی، که در طول تاریخ مورد بحث متفکران بوده مساله «تغییرات (دگرگونی ها) در جوامع انسانی »، می باشد; زیرا بدون تردید هیچ جامعه ای نیست که در گذر زمان در معرض تغییر قرار نگیرد و دچار تحول نگردد. در بحث از تغییرات اجتماعی موضوعاتی مانند عوامل، شرایط، روش ها و کارگزاران تغییر مورد بررسی قرار می گیرد.

دراین نوشتار برآنیم تا به مطالعه عوامل تغییرات اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه بپردازیم.بحث ازاین عوامل در جامعه شناسی اهمیت بسیاری دارد. جامعه شناسان و صاحب نظران اجتماعی عوامل گوناگونی از قبیل ایدئولوژی، تضاد، اقتصاد، تکنولوژی، جمعیت، نخبگان و رهبری برای تغییر اجتماعی معرفی کرده اند. «پیش از جامعه شناسان، فلاسفه تاریخ نیز عواملی را به عنوان عنصر مسلط در تحولات اجتماعی ذکر کرده اند و نظراتی در این باره داده اند. یک نظر این است که بگوییم نوابغ عامل مؤثر بوده اند. نظریه دوم انباشته شدن دانش است و در واقع، دانش را عامل تحول تاریخ می داند که پس از انباشته شدن منشا تحولات گردیده است. عوامل دیگری که ذکر کرده اند عبارتند از: اختراعات، نژادها، شرایط اقتصادی و مختصات جغرافیایی » (1)

حال با مراجعه به نهج البلاغه، عوامل تغییر جامعه را از نظر حضرت علی علیه السلام جستجومی کنیم.برخی از این عوامل، که در این مقاله طرح می شوند، به این شرح اند: ایمان دینی، اخلاقیات، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، رهبری، وحدت و انسجام اجتماعی.

1- ایمان و عقاید

در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام ادیان، بخصوص دین مبین اسلام، به عنوان عامل کلی تغییر در جوامع معرفی شده است. در برخی عبارات به طور کلی، درباره دین بحث شده و از تحرک آفرینی و تحول زایی آن یاد شده است. طبق بیانات حضرت، وقتی در یک جامعه عقاید و ارزش های دینی میان مردم جریان نداشته باشد، پراکندگی و تفرق اجتماعی پدید می آید و قوه محرکه ای که بتواند انرژی موجود در جامعه را به فعلیت درآورد و آثار و نتایج عینی از آن تحصیل نماید، مفقود خواهد بود.

«فانظروا الی مواقع نعم الله علیهم حین بعث الیهم رسولا فعقد بملته طاعتهم و جمع علی دعوته الفتهم، کیف نشرت النعمة علیهم جناح کرامتها و اسالت لهم جداول نعیمها»; (2)

پس بنگرید که نعمت های خداوند چگونه بر آنان (امت های پیشین) فرو ریخت، هنگامی که پیامبری بر ایشان برانگیخت، پس آنان را به اطاعت خداوند درآورد و با خواندن به سوی خدا آنان را مؤتلف ساخت، چه سان بالهای نعمت و کرامتش را بر سر آنان گسترانیدوجویبارهای آسایش و فراوانی برایشان جاری شد!

در فقره پیشین همین خطبه، اوضاع جوامع مزبور پیش از بعثت پیامبران الهی توصیف شده و تفرق و ضعف و زبونی آن جوامع توضیح داده شده است:

«فالاحوال مضطربة و الایدی مختلفة والکثرة متفرقة فی بلاء ازل و اطباق جهل من بنات موؤدة و اصنام معبودة و ارحام مقطوعة و غارات مشنونة »;

حالت هایشان مضطرب و دست هایشان به خلاف هم در کار و جمعیت هایشان در بلایی سخت و جهالتی استوار پراکنده بود. در زنده به گور کردن دختران و پرستیدن بتان و قطع پیوند ارحام و غارت یکدیگر دست و پا می زدند.

کارکردی که در این عبارت به دین نسبت داده شده، جالب توجه است. دین شامل مجموعه دستورات، احکام و عقایدی است که رویکرد اهالی یک جامعه را نسبت به جهان و جامعه ترسیم می نماید و مواضع انسان ها را در روابط متقابل تنظیم می کند. بنابراین، اعضای جامعه ای که خلا دینی دارد (مانند جوامعی که در نهج البلاغه توصیف شده است) دچار اضطراب فکری، تشویش روحی و تشتت عملی می شوند.

وقتی آن حضرت در جامعه خود، که مرکب از جمعیت مسلمان است با ضعف و سستی در عمل مواجه می شود، بر می آشوبد و دیانت آنها را به خاطرشان می آورد و از اینکه علی رغم دینداری، متفرق و متزلزل اند، اظهار شگفتی می نماید; زیرا توقع آن است که اگر اعضای جامعه ای حقیقتا دیندار و مؤمن اند، متحد و مستحکم باشند و در حرکت اصلاحی و اجتماعی تردید به خود راه ندهند. آن حضرت در دو موضع از نهج البلاغه با یک عبارت می فرمایند: «لله انتم اما دین یجمعکم » راستی شما چه مردمی هستید؟ آیا دینی نیست که متحدتان سازد؟ (3)

توقع امام علیه السلام از یک جامعه دینی آن است که از نظر اجتماعی دارای پیوندهای مستحکم باشد و با هدفمندی و راه شناسی، در موضع گیری های اجتماعی از تردید، ضعف و دودلی مبرا باشد. و این نتیجه چیزی جز ترویج و تشریع دین و پیاده شدن احکام و قوانین دینی نیست. به همین دلیل، با بعثت و ظهور پیامبران علیهم السلام، مردم از پراکندگی و اضطراب به سوی همدلی و یگانگی و سیادت اجتماعی هدایت می شوند و گروه های ضعیف و فرودست به ارجمندی و سالاری می رسند. نهج البلاغه این موضوع را چنین توصیف می کند:

«قد تربعت الامور بهم فی ظل سلطان قاهر و آوتهم الحال الی کنف عز غالب و تعطعفت الامور علیهم فی ذوی ملک ثابت، فهم حکام علی العالمین و ملوک فی اطراف الارضین یملکون الامور علی من کان یملکها علیهم و یمضون الاحکام فی من کان یمضیها فیهم »;

به برکت دین، زندگیشان سامان یافت، در سایه دولتی قوی به عزت رسیدند و کارهاشان استوار گردید و دولتشان نیرومند شد، چنان که بر جهانیان و پادشاهان زمین در این کرانه و آن کران حاکم شدند، کار کسانی را به دست گرفتند که بر آنان حکومت می کردند و بر کسانی فرمان راندند که فرمانبردار آنان بودند.

علاوه بر بحث در مورد آثار کلی ادیان، در برخی عبارات، بخصوص درباره نتایج و ثمرات دین اسلام سخن گفته شده وهمان آثار اجتماعی - یعنی تحول آفرینی و عزت بخشی - به اسلام نسبت داده شده است. در خطبه 198 می فرمایند:

«اذل الادیان بعزته و وضع الملل برفعه و اهان اعداءه بکرامته و خذل محادیه بنصره و هدم ارکان الضلالة برکنه »;

اسلام با عزتش، دیگر دین ها را خوار و با سربلندیش، دیگر ملت ها را پست و بی مقدار و با ارجمندی اش، دشمنان را بی اعتبار و با یاری کردنش، مخالفان خود را واگذارد و با استواری پایه اش اساس گمراهی را ویران کرد.

با ظهور دین اسلام و گرایش مردم به آن، سایر ادیان جعلی و بی ریشه بودند و یا آنها که با وارد شدن خرافات و اضافات از هویت اصلی خود دور شده، کارکرد خود را از دست داده و مسیر ضعف و انحطاط پیموده بودند به تدریج، از گردونه خارج شدند و هرچه بر شوکت و استواری جامعه اسلامی افزوده و شناخت مردم از اسلام بیش تر می گردید تمایل و باور به دیگر ادیان سست تر می شد. در نتیجه، جوامع غیر اسلامی در مقابل حرکت تمدن نوپای اسلامی خود را در معرض نابودی و هلاکت قرار می دادند. البته این تا زمانی بود که باورهای دینی مسلمانان و وحدت فکری آنان محفوظ مانده بود; زیرا اساسا وقتی محور عقیدتی، که وحدت بخش و انسجام آور است، ضعیف گردد، نمی توان توقع داشت که قوت و شوکت جامعه تداوم یابد. از این رو، آن حضرت عزت و ارجمندی مسلمانان را به قرآن، که محور فکری - عقیدتی آنهاست، نسبت می دهد:

«و عزا لاتهزم انصاره و حقا لاتخذل اعوانه » (4)

[قرآن] ارجمندی است که یارانش را شکست و ناپایداری نباشد و حقی است که یاورانش را زیان و خواری نباشد. در جای دیگر به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اهمیت این کتاب و لزوم پای بندی به آن را یادآوری می کند:

«بر شما باد به کتاب خدا، که ریسمانی استوار و نوری آشکار و درمانی سوددهنده و تشنگی را فرونشاننده، چنگ زننده را نگاهدار و در آویزنده را نجات بخش است.» (5)

البته هر عاملی در صورتی می تواند بر جامعه تاثیر بگذارد که شرایط مناسب فراهم باشد. دین به عنوان «عامل تغییر» حرکت می آفریند، مشروط بر آنکه ایمان و عمل دینی در جامعه جریان داشته باشد; وگرنه دینی که در کتاب باشد و مورد توجه قرار نگیرد، قطعا تاثیر اجتماعی محسوسی نخواهد داشت. دین اسلام نیز وقتی محور فکری مردم قرار گرفت، جامعه را دگرگون ساخت و ذلت و زبونی عرب جاهلی را به عزت و ارجمندی تبدیل کرد:

«و قد بلغتم من کرامة الله لکم منزلة تکرم بهااماؤکم و توصل بها جیرانکم »;

از کرامت پروردگار به جایی رسیدید که کنیزان شما را حرمت می گذارند و همسایگان شما را ارجمند می شمارند. این تحول در موقعیتی است که پس از سال ها تلاش پیامبرصلی الله علیه وآله، مردم به اسلام گرویده اند و تحت لوای یک آیین و یک رهبر گرد آمده اند.

2- اخلاقیات

از جمله عواملی که در تحول جامعه مورد توجه قرار گرفته و مهم تلقی شده، خصلت های اخلاقی اعضای جامعه اعم از خصال حسنه و سیئه است. از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام تخلق اعضای جامعه به برخی خصال می تواند آثار عینی اجتماعی و عمومی داشته باشد. خصلت های مزبور وقتی در حد گسترده ای میان مردم جاری شود تبدیل به یک پدیده اجتماعی می شود و نتایج اجتماعی دربر خواهد داشت. به عنوان مثال، در یکی از خطبه های خود، آن حضرت درباره یکی از جوامعی که از نظر ایشان وضع مطلوبی پیدا کرده بود، سخن می گوید و علت رشد آنها را چنین ارزیابی می کند:

«قوم والله میامین الرای، مراجیح الحلم، مقاویل بالحق، متاریک للبغی; مضوا قدما علی الطریقة و اوجفوا علی المحجة، فظفروا بالعقبی الدائمة و الکرامة الباردة » (6)

به خدا سوگند، مردمی بودند مبارک رای، آراسته به بردباری، راست گفتار، وانهنده ستم و زشتکاری، پیش افتادند و راه راست در پیش گرفتند و در آن ره شتابان رفتند. پس پیروز شدند به نعمت جاودان و کرامت گوارا و رایگان.

از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام ملاک درستی راه و کرامت انسانی، ارزش های دینی است و در این عبارت، عامل نیل به چنین هدفی، ترویج خصال حسنه اخلاقی مانند صداقت، بردباری و عدالت معرفی شده است. در اینجا یک نمونه از این گونه خصال اخلاقی را، که در نهج البلاغه مورد توجه قرار گرفته است، مطرح می کنیم:

امیرالمؤمنین علیه السلام مکررا والیانش را به خطر تملق اطرافیان، که باعث غرور و خودبینی آنها می گردد، هشدار می دهد; زیرا این خصال موجب سرکشی زمامداران می شود و جریان امور بر آنان مشتبه می گردد:

«به پارسایان و راستگویان بپیوند و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند و با ستودن کار بیهوده ای که نکرده ای خاطرت را شاد ننمایند که ستودن فراوان خودپسندی آرد و به سرکشی وادارد.» (7)

در فقره دیگری از همین نامه می فرمایند:

«بپرهیز از خودپسندیدن و به خودپسندی مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن که اینها همه از بهترین فرصت های شیطان است تا بتازد و کرده نیکوکاران را نابود سازد.» (8)

طبق عبارات فوق، تعریف و تمجید بی مورد از سردمداران می تواند باعث خودپسندی آنان شود و در آن صورت، تملق و چاپلوسی در جامعه رواج پیدا می کند، ارتباطات صادقانه مردم با حکام محدود و مشکل می شود و در نتیجه، فرایند کنترل اجتماعی غیر رسمی و عمومی مخدوش می گردد و ملاک درستی برای ارزیابی و سنجش میزان توفیق حکام و جلب رضایت مردم توسط آنها باقی نمی ماند و بالاخره، نظام اجتماعی به نابسامانی می گراید.

3- جهاد

«جهاد» یکی از دستورات مهم دین اسلام است که برای دفاع نظامی از مصالح جامعه و سرکوب دشمنان دین تشریع شده است. در کلیه جوامع انسانی، دفاع از کیان جامعه به عنوان یک موضوع بسیار مهم، مورد توجه قرار گرفته و برای آن سرمایه گذاری و برنامه ریزی می شود. از این رو، در جوامع امروزی دنیا، هیچ کشوری نیست که خود را از ارتشی که دفاع از حریم کشور را عهده دار گردد و امنیت جامعه را تضمین نماید، بی نیاز بداند. شریعت اسلام این نیاز اجتماعی را در قالب یک دستور دینی ارائه کرده و احکام آن را بیان نموده است.

امام علی علیه السلام درباره آثار جهاد در سرنوشت جامعه، در خطبه 110 ، «جهاد در راه خدا» را موجب سربلندی اسلام و عزت جامعه اسلامی معرفی می کنند:

«الجهاد فی سبیله، فانه ذروة الاسلام »;

جهاد در راه خدا موجب اعتلای اسلام است. آن حضرت جهاد را سبب پیروزی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر دشمنان دین می خواند:

«اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا الی طاعته و قاهر اعدائه، جهادا علی دینه »;

گواهی می دهم که محمدصلی الله علیه وآله بنده او و فرستاده اوست. مردم را به طاعت خدا خواند و دشمنان او را با جهاد در دین مقهور گرداند.

همان طور که جهاد و مبارزه، از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام، اسباب پیروزی و عامل عزت و سربلندی است، ترک جهاد و سستی در مبارزه، به عنوان علت زبونی و شکست معرفی شده است; زیرا هر جامعه دارای مزایا و ارزش هایی است که در سایه امنیت محفوظ و محترم می ماند. اگر جوامعی این ارزش ها را نپذیرفته یا نسبت به مزایا و دارایی های آن چشم طمع دوخته باشند، ممکن است حریم آن را برای جلب منافع نامشروع خود بشکنند; متعرض این جوامع گردند و امنیت آنها را زایل سازند. در چنین وضعیتی، بدون شک، جایی برای رشد متعالی جامعه مزبور نخواهد ماند و خواری، ذلت، انحطاط و زبونی نصیب آن خواهد شد. بنابراین، ترک جهاد و مبارزه برای دفاع از حریم جامعه و محافظت از امنیت و آرامش آن، نتیجه ای جز فلاکت و زبونی جامعه ندارد. در خطبه 27 می فرماید:

«هرکه جهاد را واگذارد و آن را ناخوشایند دارد خدا جامه خواری بر تن او پوشاند و فوج بلا بر سرش کشاند و در زبونی و فرومایگی بماند.»

جهاد و دفاع نه تنها لازم، بلکه از نظر امام علی علیه السلام امری خوشایند و پسندیده است; زیرا وقتی مساله دفاع از حریم و کیان جامعه مطرح باشد، برای انسان های غیرتمند و با ایمان چه ارزشی بالاتر از حفظ مرزها و دفع شر دشمنان می ماند؟

آن حضرت در تحریض مردم به جهاد می گویند: «نمی بینید بر مرزهای شما دست افکنده اند و شهرهاتان گشوده و کشورتان ربوده است، در شهرهاتان جنگ برقرار و دشمن با شما در پیکار؟ خداتان بیامرزد!گروه گروه روبه جنگ دشمنتان روید و در خانه ها و شهرهاتان درنگ مکنید که به ستم و خواری دچار شوید. (9)

در خطبه دیگری صریحا ترک جهاد را عامل ذلت قوم خود می شمارند و یک قاعده کلی ارائه می دهند:

«فوالله، ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الاذلوا» (10)

به خدا سوگند با مردمی در آستانه خانه شان نجنگیدند، جز آنکه جامه خواری بر آنان پوشاندند. در ادامه، عواقب طبیعی سستی آنها را به رخشان می کشد:

«فتواکلتم و تخاذلتم حتی ثنت علیکم الغارات و ملکت علیکم الاوطان »;

هیچ یک از شما خود را برای جهاد آماده نساخت و از خوارمایگی، هرکس کار را به گردن دیگری انداخت تا آنکه از هر سو به شما تاختند و شهرها را یکی پس از دیگری از دستتان برون کردند.

4- امربه معروف و نهی از منکر

یکی دیگر از عوامل تغییر در نهج البلاغه امر به معروف و نهی از منکر است که دارای کارکرد مراقبت اجتماعی است. نظام مراقبت اجتماعی در هر جامعه، ارزش و آثار مهمی دارد. در فرهنگ اسلامی و از جمله در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام بهای فراوانی به این پدیده داده شده است. علاوه بر نظارت های رسمی، که در حیطه نظام قضایی و سیاسی جا می گیرد و آن حضرت در دستوراتشان به والیان و نمایندگانشان به کرات مورد توجه و تاکید قرار می دهند، بر نظارت اجتماعی عمومی و غیر دولتی نیز تاکید می کنند، به طوری که آن را از عوامل رشد و تعالی و یا انحطاط و سقوط جامعه می دانند. نظارتی که از ناحیه عموم مردم مسلمان اعمال می شود در قالب «امر به معروف و نهی از منکر» مطرح می گردد. توصیه به نیکی ها و منع از تخلفات شرعی و اجتماعی، علاوه بر آثاری که بر دیگران دارد، موجب تحکیم و تقویت باور و توجه خود آمران به معروف و ناهیان از منکر می شود. بنابراین، دستور مزبور علاوه بر آثار بیرونی، اثرات روانی و درونی هم دارد که وقتی عمومیت و شمول پیدا کند، تبدیل به نتایج اجتماعی می گردد.

در فرهنگ اسلامی، امر و نهی افراد هم خطاب به عموم مردم است و هم متوجه مسؤولان، حکام و زمامداران. در صدر اسلام و زمان حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام موارد فراوانی از این گونه برخوردها و تذکرها از ناحیه مردم عادی خطاب به شخص اول جامعه مشاهده شده است.

این پدیده اجتماعی دارای آثار و نتایج گسترده ای می باشد. «هر جامعه هنگامی عمر می کند که عوامل پیونددهنده افراد، نهادها و بخش های آن، که عبارت از عوامل ذهنی، معنوی و فرهنگی است، همچنان مقاوم و مستحکم باقی بماند و خللی شیرازه درونی آن را سست نکند. تواصی به ارزش ها، هنجارها و معروف های جامعه و تناهی از زشتی ها، کژی ها و منکرهای اجتماعی بر قوت و استحکام شیرازه و نظام باطنی و معنوی جامعه می افزاید و آن را از آسیب پذیری مصونیت می بخشد. بنابراین، نظارت ملی و مراقبت عمومی شرط بقای موجودیت جامعه است.» (11) با این مقدمه، چند جمله از بیانات آن حضرت را درباره امر به معروف و نهی از منکر مرور می کنیم:

«فان الله سبحانه لم یلعن القرن الماضی بین ایدیکم الا لترکهم الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فلعن الله السفهاء لرکوب المعاصی و الحکماء لترک التناهی » (12)

همانا خدای سبحان مردم دوران گذشته را، که پیش از شما بودند از رحمت خود دور نساخت، جز برای آنکه امر به معروف را واگذاشتند و مردمان را از منکر باز نداشتند. پس خدا بی خبرانشان را به دلیل نافرمانی کردن و خردمندنشان را به دلیل مخالفت نکردن با گناه لعنت کرد.

طبق این فقره ازبیانات حضرت،رفتاری که دارای آثار اجتماعی است،علاوه برفعل،ترکش نیزمؤثراست، بخصوص باتوجه به اینکه امربه معروف و نهی از منکر مقوله ای است که مربوط به گروهی می شود که از توانایی بیش تری نسبت به عموم مردم برخوردارند; یعنی علم، آگاهی و قدرت تاثیرگذاری بر دیگران دارند. امر به معروف ونهی ازمنکر ازجمله فروع دین اسلام و احکام مهمی است که کاملا جنبه اجتماعی و عمومی دارد. این حکم اگرچه برای یکایک مؤمنان الزام شرعی دارد و آنان را به عمل وامی دارد، دیگران را نیز در عمل به احکام دین ملزم می کند و از تخلف باز می دارد. از این رو، یک تکلیف و عبادت فردی محسوب می گردد.

اما فلسفه تشریع و نتیجه وجودی امر به معروف و نهی از منکر مربوط به کلیت جامعه و فضای حاکم بر آن است. بنابراین، کسانی که به این دو کار اقدام می کنند در واقع، دست به کنش اجتماعی زده اند که آثار آن در جامعه انعکاس خواهد داشت. بر همین منوال، ترک این دو وظیفه نیز پیامدهایی در سطح جامعه خواهد داشت و خلاهایی پدید خواهد آورد. از این رو، آن حضرت مؤکدا مردم را از ترک امر به معروف و نهی از منکر پرهیز می دهند و عواقب آن را گوشزد می نمایند:

«لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلایستجاب لکم »; (13)

امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید تا بدترین شما حکمرانی تان را به دست نگیرند، آنگاه دعا کنید و پذیرفته نشود.

حضرت علی علیه السلام در عبارت مزبور به تبعات کلان سیاسی و اجتماعی ترک این وظیفه مهم می پردازند و جبران ناپذیری آن را یادآوری می نمایند. اگر مردم نسبت به موقعیت اجتماعی خود و رفتار دیگران بی تفاوت بوده، احساس مسؤولیت نداشته باشند، آنگاه که رفتارهای مزبور مسیر انحرافی بپیماید و هنجارشکنی و نقض قواعد اجتماعی رواج یابد، بر اثر فقدان واکنش های نظارتی مناسب عادی گردند و در نهایت، نقش ها و منزلت های اجتماعی دگرگون گردد و موقعیت های حساس به نااهلان سپرده شود، راه برای اصلاح مسدود خواهد شد و زمان برای ترسیم کاستی های جامعه از دست خواهد رفت. لذا، تلاش و تقاضای مردم بی اثر خواهد ماند.

بنابراین، حفاظت از سلامت فضای جامعه و جلوگیری از نقض مقررات پذیرفته شده آن، وظیفه عموم افراد است و عواقب بی توجهی بدان دامنگیر همگان خواهد شد. در مقابل، آنگاه که احساس مسؤولیت اجتماعی فراگیر شود و یکایک اعضای جامعه نسبت به سرنوشت جامعه حساسیت داشته، در جریانات اجتماعی موضع گیری کنند و رفتار مقتضی داشته باشند، سلامت و صلابت ساختار جامعه محفوظ خواهد ماند، ناهنجاری ها اصلاح می گردد و هنجارشکنان بر جای خود نشانده می شوند. امام علی علیه السلام درباره آثار اصلاحی امر به معروف و نتایج نهی از منکر چنین می فرمایند:

«فمن امر بالمعروف شد ظهور المؤمنین و من نهی عن المنکر ارغم انوف المنافقین »; (14)

پس آن که به کار نیک واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت و آن که از کار زشت منع نمود بینی منافقان را به خاک سود.

طبق این بیان، رفتار هر یک از افراد دارای اثر و نتیجه اجتماعی است و با امر به معروف و نهی از منکر، جماعت مؤمنان (ملتزمان به هنجارها و قوانین دین) پرتوان و استوار و جمع منافقان (مخالفان و متخلفان از هنجارها) ضعیف و سرافکنده خواهند شد.

بنابراین، از بیانات نهج البلاغه می توان چنین استنباط کرد که «امر به معروف » و «نهی از منکر» به عنوان دو تکلیف دینی از جمله عواملی هستند که در سرنوشت جامعه اسلامی، صلاح و فساد و دگرگونی آن نقش عمده و تاثیر اساسی دارند.

5- رهبری و حاکمیت

رهبری و حاکمیت سیاسی از ارکان اصلی هر جامعه مدنی است که در تحولات و دگرگونی های آن نقش اساسی ایفا می نماید. اقتدار و اختیارات حاکم، او را قادر می سازد تاثیر گسترده ای بر حرکت کلی جامعه و ابعاد آن بگذارد. اگر قدرت حاکم با پذیرش فکری و گرایش عاطفی همراه گردد توان تاثیرگذاری او بر جامعه به مراتب، افزون می گردد. در این صورت، اختیارات قانونی و پذیرفته شده حاکم، با انقیاد و تبعیت عمومی همراه می گردد و آثار اجتماعی او را عمیق تر و وسیع تر می سازد. در نتیجه، حاکم یا رهبر علاوه بر نقشی که از موضع رسمی و قانونی ایفا نموده و بر بخش های حکومتی جامعه (و به واسطه آنها بر کل جامعه) اثر می گذارد، مستقیما نیز توده مردم و اعضای جامعه را تحت تاثیر قرار داده، جهت و مسیر اجتماعی آنان را هدایت و تعیین می نماید. از این رو، قدرت و اقتدار سیاسی حکام در آثار مربوط به تغییرات اجتماعی مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. در کتاب استفان واگو چنین می خوانیم:

«سیاست به طور مؤثری در ایجاد تغییرات نقش دارد... سیاست در سطوح مختلف موجب تغییر در جامعه می شود.» (15)

در نهج البلاغه، مطالب فراوانی درباره نقش رهبر و قدرت سیاسی درجریانات اجتماعی و سرنوشت جامعه بیان شده است. امام علیه السلام با تاکید بر اهمیت و ضرورت وجود حاکم در جامعه، به بیان تاثیرات اجتماعی آن و کارکردها، شرایط، ویژگی ها و نوع روابط حاکم با گروه های گوناگون جامعه می پردازد. اینک برخی از این مطالب را تحت عناوین فرعی به بحث می گذاریم:

الف - اهمیت حاکم و حکومت

در نگاه نهج البلاغه، حکام و جوامع به دلیل موقعیت و نقش ویژه ای که دارند، خصوصیتی نمادین پیدا کرده اند و الگویی برای حرکت مردم می شوند:

«انما الناس مع الملوک » (16) مردم آنجا روند که پادشاه روی آورد.

الگوگیری مردم نه تنها به دلیل ویژگی نمادین حکام، بلکه همچنین ناشی از خصلت فایده گرایی عموم آدمیان است که به دنبال جلب منافع خود، حرکت اجتماعی و موضع گیری هایشان را تنظیم می نمایند. بنابراین، قهرا مردم آنجا می روند که قدرت تصمیم گیری و تاثیرگذاری متمرکز باشد.

البته گروه های گوناگون مردم منافع خود را به اشکال گوناگون ارزیابی و تفسیر می کنند، لیکن هیچ گروه و دسته ای نیست که به نحوی از انحا، نیاز به حاکم و حکومت نداشته باشد. لذا، آن حضرت می فرماید:

«لابد للناس من امیر بر او فاجر»; (17)

مردم را حاکمی باید، نیکوکار یا جفاکار.

درعین حال،ارزش واهمیت حاکم عادل مورد توجه و تمجید امام قرار گرفته و به برتری او در میان خلق خدا اشاره شده است:

«فاعلم ان افضل عبادالله امام عادل هدی و هدی، فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة... و ان شر الناس عندالله امام جائر ضل به، فامات سنة ماخوذة و احیی بدعة متروکة »; (18) بدان که فاضل ترین بندگان خدا امامی است دادگر، هدایت شده و راهبر که سنتی را که شناخته است، به پا دارد و بدعتی را که ناشناخته است، بمیراند... و بدترین مردم نزد خدا امامی است ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهی کسی دیگر که سنت پذیرفته شده را بمیراند و بدعت واگذارده را زنده گرداند.

در این فقره، نقش حاکم عادل و جائر بیان شده و نتیجه حاکمیت هر یک برای جامعه تشریح شده است. به همین دلیل، حضرت امیرعلیه السلام بر حساسیت انتخاب رهبر صالح و خطرات حکومت جور تاکید و تاثیر شگرف تغییرات حکومتی بر ابعاد جامعه را گوشزد می نمایند و می فرمایند:

«اذا تغیر السلطان تغیر الزمان »; (19) چون اندیشه سلطان بازگردد زمانه دگرگون شود.

ایشان وقتی مالک اشتر را به حکومت مصر انتخاب می نمایند و به آن سامان می فرستند برای توجیه مصریان درباره اهیمت حکومت و ویژگی های حاکم چنین می نویسند:

«فلولا ذلک ما اکثرت تالیبکم و تانیبکم و جمعکم و تحریضکم و لترکتکم اذ ابیتم و ونیتم »; (20)

اگر از حکومت اینان (معاویه و یارانش) بر شما نمی ترسیدم، شما را بر نمی انگیختم و سرزنشتان نمی کردم و به فراهم آمدنتان نمی خواندم... (و تحریک نمی کردم) و آن هنگام که سر باز زدید و سستی کردید رهاتان می ساختم.

آن حضرت دراین عبارت،خطرات ومضرات حکومت نااهلان رابرجسته کرده وبه عنوان علت تلاش وسعی خود برای جمع کردن مردم ومتحدساختن آنها(باوجودمشکلات فراوان، آنها را) معرفی نموده است. بنابراین، معلوم می شود نوع حکومت و خط مشی حاکم دارای تاثیر ونقش عمده ای بر روند حرکت جامعه می باشد.

ب - وظایف حاکم و رهبر در قبال توده مردم

برای آنکه رهبر بتواند نقش خود را به خوبی ایفا کند باید در قبال عموم مردم و رعایای خود روابط و عملکردهایی داشته باشد که موجب دوری آنان ویا بروزنابسامانی درجامعه نگردد.برخی از این وظایف شامل روابط اجتماعی و برخی از زمره ارتباطات اخلاقی است.درنهج البلاغه،تاکیدبسیاری برحفظ رابطه نزدیک و مستقیم حاکم با مردم شده و پیامدهای اجتماعی قطع این رابطه بیان گردیده است. در نامه 68 خطاب به یکی از والیان می نویسند:

«و لایکن لک الی الناس سفیر الا لسانک و لا حاجب الا وجهک »; و جز زبانت پیامرسان و جز رویت دربان مردمان نباشد.

اگر مردم نتوانند با حاکم رابطه داشته باشند و مسائل خود را به او منعکس نمایند نسبت به او بی اعتماد می شوند و پیش داوری منفی پیدا خواهند کرد و قضاوت منصفانه ای درباره عملکرد او و اطمینان کافی برای همکاری و مشارکت اجتماعی نخواهند داشت. برای اجتناب از چنین خطری توصیه حضرت علی علیه السلام آن است که زمان دوری و یبت حاکم از میان مردم به طول نینجامد تا بدگمانی ها و سوء ظن ها شکل نگیرد:

«فراوان خود را از رعیت پنهان نکن که پنهان شدن والیان از رعیت نمونه ای از تنگ خویی و کم اطلاعی در کارهاست. و نهان شدن از رعیت والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است، باز می دارد;پس کار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید و کار خرد، بزرگ نماید،زیبازشت شودو زشت زیباوباطل به لباس حق درآید. (21)

قطع ارتباط متقابل موجب بی اطلاعی حاکم از حقایق و رخدادهای جامعه و ناکامی او در اداره امور و استیفای حقوق و سوء برداشت توده مردم می گردد. در نتیجه، قضاوت های غیر واقعی باب می شود، بستر تعاملات اجتماعی، نظام سیاسی و بدنه جامعه متزلزل می گردد. در این صورت، برنامه های اصلاحی و اجرایی دستگاه حاکم قرین توفیق نخواهد بود و با بی میلی و دلسردی مردم مواجه خواهد بود. از این رو، توصیه می کنند که در چنین شرایطی تلاش حاکم بر رفع بدگمانی رعایا متمرکز گردد و با توجیه مردم و آماده سازی افکار عمومی مسیری مناسب برای اجرای برنامه ها و توفیق فعالیت ها فراهم شود:

«و ان ظنت الرعیة یک حیفا فاصحر لهم بعذرک »; (22)

و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از بدگمانی شان درآور که بدین رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشی و با رعیت مدارا کرده، حاجت خویش را برآورده و رعیت را به راه راست واداشته ای.

جالب توجه آن است که درشرایطی که بدگمانی در جامعه پدید آیدودربستراجتماعی روابط سیاسی آلوده گردد وظیفه حاکم است که پاپیش نهدوبا تواضع و از خودگذشتگی، مشکلات را برطرف نماید. این گونه عملکرد علاوه بر نتایج مطلوب اجتماعی، آثار مثبتی بر روحیه و شخصیت حاکم و رعایا خواهد داشت.

در فراز دیگری از نامه 53 ، آن حضرت به مالک اشتر دستور می دهند که از موضع والی و حاکم، خود به سراغ طبقات فرودست جامعه برود و به وارسی امور آنها بپردازد; زیرا آنان به حاکم دسترسی ندارند و علی رغم مشکلات فراوان، بدون آنکه راهی برای حل آن داشته باشند، در جامعه تحقیر می شوند. بنابراین، اگر قرار باشد انسجام جامعه حفظ شود و گروه های گوناگون جامعه حول محور رهبر گرد آیند لازم است مسائل این قشر مورد توجه هیئت حاکم قرار گیرد:

«به کارهای کسانی که به تو دسترسی ندارند، بنگر; آنان که در دیده ها خوارند و مردم خردشان می شمارند.» (23)

در صورتی که روابط حاکم با مردم این گونه باشد، آنگاه حاکم می تواند محور اجتماع بوده و نقش اصلاحی خود را در جامعه به نحو مقبولی ایفا نماید.

6- انسجام اجتماعی

عامل دیگری که برای دگرگونی های اجتماعی در نهج البلاغه بر شمرده شده انسجام اجتماعی است. وحدت و تفرقه از جمله مفاهیمی هستند که بارها در بیانات امیرالمؤمنین علیه السلام آمده و آثار و نتایج هر یک توضیح داده شده است. همچنین مفاهیمی از قبیل الفت و ائتلاف، جمع و اجتماع، فرقه و تشتت، اختلاف و تشعب و مانند آنها در همین زمینه به کار برده شده اند.

ازنظر آن حضرت، انسجام و وحدت اعضای جامعه از جمله مهم ترین عواملی است که موفقیت آنها را تضمین نموده، جامعه را به سوی رشد و تعالی به پیش می برد. از سوی دیگر، تفرقه و پراکندگی دربسیاری از جوامع، موجب زوال و انحطاط است. در خطبه قاصعه، تحلیل جالبی از علل ظهور و سقوط تمدن های پیشین و نقش وحدت و تفرقه در این موضوع ارائه شده است:

«فانظروا کیف کانوا حیث کانت الاملاء مجتمعة و الاهواء مؤتلفة و القلوب معتدلة و الایدی مترادفة و السیوف متناصرة و البصائر نافذة و العزائم واحدة، الم یکونوا اربابا فی اقطار الارضین و ملوکا علی رقاب العالمین؟ فانظروا الی ما صارواالیه فی آخر امورهم حین وقعت الفرقة و تشثت الالفة و اختلفت الکلمة و الافئدة و تشعبوا مختلفین و تفرقوا متحاربین قد خلع الله عنهم لباس کرامته و سلبهم غضارة نعمته و بقی قصص اخبارهم فیکم عبرا للمعتبرین »; (24)

پس بنگرید چه سان می نمودندآنگاه که گروه ها فراهم بودند و همگان راه یک آرزو می پیمودندوراست وبا هم سازوار و دست ها یکدیگررامددکاربود.شمشیرهابه یاری هم آخته و دیده ها به یک سو دوخته واراده هادرپی یک چیز تاخته، آیا مهتران سراسر زمین نبودند و بر جهانیان پادشاهی نمی نمودند؟ پس بنگرید که پایان کارشان به کجاکشید،چون میانشان جدایی افتاد والفت به پراکندگی انجامیدوسختی هادر دل هاشان گونه گون گردید. از هم جدا شدند و به حزب ها گراییدند و خدا لباس کرامت خود را از تنشان بیرون آورد و نعمت فراخ خویش را از دستشان بدر کرد و داستان آنان میان شما ماند و آن را برای پند گیرندگان عبرت گردانید.

«فاذا تفکرتم فی تفاوت حالهم فالزموا کل امر لزمت العزة به شانهم و زاحت الاعداء له عنهم و مدت العافیة به علیهم و انقادت النعمة له معهم و وصلت الکرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة و اللزوم للالفة و التحاض علیها و التواصی غ بها و اجتنبوا کل امر کسر فقرتهم و اوهن منتهم من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور و تدابر النفوس و تخاذل الایدی »; (25)

و چون در خوشبختی و بدبختی شان اندیشیدید، آن را عهده دار شوید که عزیزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند و زمان بی گزندی شان را به درازا کشاند و با عافیت از نعمت برخوردار و پیوند رشته بزرگواری با آنان استوار ساخت و آن از پراکندگی دوری نمودن و به ساز فردی روی آوردن بود و بپرهیزید از هر کاری که پشت آنان را شکست و نیرویشان را گسست; چون کینه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سینه کاشتن و از هم بریدن و دست از یاری یکدیگر کشیدن.

تحلیل فوق کاملا مبتنی بر عوامل اجتماعی است و نیازی به تفسیر و توضیح بیشتر ندارد. روشن است که انسجام، یگانگی و اتحاد مردم یک جامعه اسباب حرکت آنها به سمت هدف های مطلوب است و موجب رشد جامعه می گردد، در حالی که تفرق، ناهماهنگی و اختلاف درونی جامعه موجب می شود قدرت و قوام جامعه دچار تزلزل گردد و امتیازات موجود از دست برود.

امیرالمؤمنین علیه السلام با تکیه بر همین اصل، مردم جامعه خود را توبیخ می کند و شکست آنان را علی رغم برخورداری از رهبر صالح و پذیرش ارزش های دینی، پیش بینی می نماید: «به خدا سوگند،می بینم که این مردم به زودی بر شما چیره می شوند. آنان بر باطل خود فراهم اندو شما درحق خود پراکنده; شماامام برحق خود را نافرمانی می کنید و آنان در باطل پیرو امام خویش اند.»

طبق این عبارت، اهمیت وحدت و انسجام اجتماعی در تغییر سرنوشت جامعه حتی از رهبری و ارزش های دینی هم بالاتر است و در شرایطی که جامعه از انسجام درونی برخوردار نیست، حتی رهبری بزرگ مردی چون امام علی علیه السلام هم کارساز نخواهد بود. در موارد دیگر، آن حضرت صریحا همدلی و انسجام اعضای جامعه را موجب قدرتمندی و توفیق آنان می شمارد و جمعیت کثیر آنها را، در صورتی که همراه با هماهنگی نباشد، بی اثر و خالی از فایده تلقی می کنند.

ایشان در خطبه 146 ، درباره موفقیت اعراب صدر اسلام می فرمایند:

«عرب امروز اگر چه در شمار اندک اند، اما با یکدلی و یک سخنی در اسلام نیرومند و بسیارند.»

در خطبه 119 نیز می فرمایند:

«سودی ندارد که شما در شمار بسیارید، مادام که دل با یکدیگر ندارید.»

براساس خطبه 119 ، از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام ، تاثیر انسجام اجتماعی و اتحاد اعضای جامعه و متقابلا اختلاف و عدم انسجام مردم تا جایی است که کمیت افراد و کثرت جمعیت، بدون برخورداری از این خصوصیت بی اثر خواهد ماند و حتی رهبر و حاکم توانمند نیز در شرایطی که جامعه از همدلی برخوردار نبوده، دچار تفرق باشد و به یگانگی نرسد، امکان اقدامی اساسی در تحول جامعه نخواهد داشت.

پی نوشت ها

1- مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، ص 28

2- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، چاپ هشتم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374، خطبه 192، ص 220

3 و 4- خطبه 39 ; خطبه 198

5 و6- خطبه 156; خطبه 116

7 و 8- نامه 53; نامه 53

9 و 10- نامه 62 ; خطبه 37

11- مسائل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی علیه السلام ، هیئت تحریریه بنیاد نهج البلاغه، 1372، ص 175-176

12 و13- خطبه 192 ; نامه 47

14- حکمت 208

15- استفان واگو، درآمدی به تئوریها و مدلهای تغییرات اجتماعی، ترجمه غروی زاد، ص 133-134

16 و17- خطبه 210 ; خطبه 40

18 و19- خطبه 164 ; نامه 33

20 و 21- نامه 62 ; نامه 53

22 و23- نامه 22 ; نامه 53

24 و 25- خطبه 192

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان