ماهان شبکه ایرانیان

معرفی کتاب «عقائد الثلاث و السبعین فرقة»

ابومحمد یمنی، یکی از علمای اهل سنت در قرن ششم است که در یمن اقامت داشته و در سال ۵۴۰ ه کتابی در باب فِرَق نگاشته که مخصوصا درباره اسماعیلیه نکات بدیعی دارد. در زمان وی، صلیحیون اسماعیلی مذهب بر یمن حکومت می راند. همچنین کتاب های بسیاری از اسماعیلیان در نزد وی بوده که اکنون فقط نامی از آنها باقی مانده است.

اشاره:

ابومحمد یمنی، یکی از علمای اهل سنت در قرن ششم است که در یمن اقامت داشته و در سال 540 ه کتابی در باب فِرَق نگاشته که مخصوصا درباره اسماعیلیه نکات بدیعی دارد. در زمان وی، صلیحیون اسماعیلی مذهب بر یمن حکومت می راند. همچنین کتاب های بسیاری از اسماعیلیان در نزد وی بوده که اکنون فقط نامی از آنها باقی مانده است.

معرفی و نقد این کتاب، که به تازگی کشف، و در عربستان چاپ شده است، بایسته و ضروری است. البته این کتاب گاه به فِرَق دیگر نسبت هایی وارد کرده که قابل نقد است، با این همه در خصوص بازشناسی اسماعیلیه و افکار آنها کتاب بسیار مفیدی است. نویسنده حدود یک سوم کتاب خود را به اسماعیلیه اختصاص داده، در موارد متعدد از کتاب های اسماعیلیان، همراه با نام کتاب، نقل قول می نماید.

تصحیح این کتاب موضوع رساله دکتری محمد بن عبداللّه زربان غامدی در دانشگاه مدینه عربستان بوده که در سال1414ق در دوجلد و در نهصدصفحه به چاپ رسیده است.

مقدمه:

در طول تاریخ اسلام، علم ملل و نحل یا فرقه شناسی به معرفی و وصف عقاید و آرای مذاهب گوناگون پرداخته است؛ هرچند برخی از نویسندگان، تعصب مذهبی خود را کنار نگذاشته و در تقسیم بندی ها و ذکر اعتقادات مذاهبِ مخالف راه افراط را در پیش گرفته اند. دانش فرقه شناسی از نیمه دوم قرن دوم هجری بالیدن گرفت و در قرن سوم آثاری با عنوان «مقالات» به نگارش در آمد که از جمله می توان به کتاب مقالات ابوعیسی ورّاق (م247)، المقالات کرابیسی (م245) و مقالات ابوالقاسم کعبی بلخی (م319) مثال زد. نگارش آثار فرقه شناسی در قرنِ چهارم تا ششم سیر صعودی داشته و بیشترین منابع موجود از این قرون برای ما باقیمانده است. اوج نگارش ملل و نحل نویسی مربوط به قرن ششم است که با تألیف ملل و نحل شهرستانی به قله شکوفایی خود رسیده است. پس از این، دوره افول این علم آغاز شده است. یکی از آثار تألیفی درباره فرقه شناسی در قرن ششم که به تازگی کشف و انتشار یافته است، کتاب عقائد الثلاث و السبعین فرقة، تألیف ابومحمد یمنی است. مصحح کتاب با این که تتبع فراوان نموده، نتوانسته از اسم کامل و نسب نویسنده آن مطلبی بیابد. شاید دورافتادگی یمن از مرکز جهان اسلام باعث عدم ذکر نام وی در کتب تراجم باشد. با مطالعه این کتاب به این نتیجه می رسیم که نویسنده اطلاعات وسیعی در علوم مختلف داشته و به مدد آنها به نقد و نقض اقوال و آرای مخالفان فکری خود پرداخته است. بنا به نظر مصحح، مؤلف از پیروان اصحاب حدیث است و فرقه ناجیه را همان اهل سنت و جماعت معرفی می کند که بنا به نظر وی همان پیروان ابوحنیفه، مالک بن انس، شافعی و احمد بن حنبل می باشند (ص793).

مصحح کتاب با نقل کلامی از نویسنده نتیجه می گیرد که وی در سال 540 هجری به تألیف کتاب مشغول بوده است؛ لذا مؤلف از عالمان اصحاب حدیثِ یمن در قرن ششم است (ص7 و 233).

کشور یمن، در طول تاریخ، دولت یکپارچه مقتدری به خود ندیده است. زیدیه و اسماعیلیه از قرن سوم تاکنون در آنجا حضور داشته و در بسیاری از موارد با هم جنگیده اند. دوران زندگی مؤلف کتاب با دولت اسماعیلی مذهب طیّبیان صلیحی (429 532) و دولت اسماعیلی مذهب حافظیانِ زریعی (بنی زریع) که با غلبه ایوبیان بر جنوب عربستان در سال 569 از بین رفتند، معاصر است. در این دوران، اگرچه حاکمیت با اسماعیلیان است، اهل سنت، از جمله حنفیان، مالکیان و شافعیان نیز در آن حضور دارند و گویا نیمی از جمعیت یمن را پیروان اهل سنت تشکیل می داده اند.(1)

بنا به نقل مصحح، این کتاب اسم خاصی نداشته و احتمالاً نام آن، کتاب الفرق بوده است، (مقدمه، ص19) ولی مصحح بنابر مطلبی در مقدمه کتاب، عنوان عقائد الثلاث و السبعین فرقه را بر آن نهاده است. اما اگر مصحح دقت بیشتری در مقدمه می کرد، می توانست بفهمد که همان کتاب الفرق نام این کتاب است. زیرا مؤلف در مقدمه نوشته است: «و انا مبین عقیدتها فی آخر الکتاب الفرق».

نویسنده در مقدمه کتاب می نویسد: «دوست داشتم مختصری در باب عقاید هفتاد و سه فرقه ای که پیامبر فرموده است بنویسم... پیامبر فرموده:... این امت به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند که همه از نجات محرومند، مگر یک فرقه. از پیامبر سؤال شد که کدام فرقه، اهل نجات است؟ فرمود: ما أنا علیه و أصحابی» (ص3).

وی مهم ترین فِرَق بدعت گذار را خوارج، مرجئه، معتزله قدریه و شیعه رافضی معرفی کرده که از این چهار صنف، هفتاد و دو فرقه بدعت گذار به وجود آمده است. فرقه هفتاد و سوم، فرقه ناجیه و همان اهل سنت و جماعت اند. نویسنده، کتاب خود را در پانزده فصل سامان داده که اکثر ابواب آن ربط وثیقی به فرقه شناسی ندارد.

فصل اول: خوارج

نویسنده، فصل اول را به خوارج اختصاص داده و بعد از ذکر واقعه تحکیم و جداشدن خوارج از لشکر حضرت امیر و مناظرات ابن عباس با آنها، (ص 1117) کشته شدگان نبرد نهروان را دو هزار نفر ذکر می کند (ص16).

وی خوارج را به هجده فرقه تقسیم کرده و آنها را «ازارقه»، «اباضیه»، «صفریه»، «بیهسیه»، «عجارده»، «فضلیه»، «نجدات»، «غونیه»، «مطبخیه»، «اخنسیه»، «شمراخیه»، «بکاریّه»، «معلومیه»، «یزیدیه»، «بکریه»، «عبدلیه»، «مغالبیه» و «صلتیه» معرفی کرده، در ادامه می نویسد: «امروزه خوارج در موصل، عمّان، حضرموت، مغرب، شام، صنعای یمن، کبوان فارس، بلاد بربر که در آن، صفریه غلبه دارند، و شهر باهرت زندگی می کنند...» (ص19).

بنا به نظر مؤلف تمام خوارج خلافت شیخین و عثمان (تا زمان اختلاف) و حضرت امیر (تا واقعه تحکیم) را قبول دارند و قائلند هر کس گناهانی را که در قرآن به آنها وعده عذاب داده شده، انجام دهد، کافر است (ص20). ابومحمد یمنی در ادامه به اختلافات به وجود آمده در میان خوارج پرداخته، نامه نجدة بن عامر و نافع بن ازرق را عینا نقل می کند (ص22).

در ادامه نویسنده کتاب به جزئیات تفکر فرق خوارج پرداخته و بیشتر مسائل فقهی کلامی آنها را مطرح کرده (ص2342) درباره بکاریه می نویسد: «این فرقه دو سرور جوانان بهشت، حسن و حسین را سبّ می کنند، سبّ و لعنی که به آن عزیزان آسیبی نمی رساند...» (ص36).

فصل دوم: امامت

مؤلف، باب دوم کتاب خود را به مسئله امامت اختصاص داده، اولین امام را حضرت آدم معرفی می کند (ص4446) و قصه هابیل و قابیل، شیث، اخنوخ یا ادریس، نوح، هود، لقمان، ابراهیم و پیامبر اسلام (ص4553) را بیان کرده، درباره پیامبر می نویسد: «و ولد(ص) مختونا مقطوع السُرّة...» (ص53)؛ و حضرت در سن 41 سالگی به رسالت مبعوث شد و در 46 سالگی اش، حضرت فاطمه متولد گردید... و هنگام هجرت، علی کرم اللّه وجهه در بستر او خوابید و ابوبکر با وی همراه شد (ص5455)... در سال اول هجرت، ازدواج فاطمه با علی بن ابی طالب صورت گرفت (ص58)... . در سال دوم روزه واجب شد و کعبه قبله گاه مسلمانان گردید... (ص59)... در سال چهارم حسین بن علی به دنیا آمد. وی در سال شصت و چهار هجری(2) در روز عاشورا کشته شد... (ص62)... و در سال هشتم زینب دختر رسول خدا از دنیا رفت (ص66)... و در سال نهم دختر دیگر پیامبر ام کلثوم وفات کرد (ص67)...».

نویسنده به حجة الوداع اشاره کرده، ولی هیچ یادی از غدیرخم و وقایع آن نمی کند؛ اما به تفصیل به نماز ابوبکر در زمان بیماری حضرت رسول پرداخته (ص6869)، مطالبی را بیان می کند که مورد پذیرش شیعه نیست (ص70). وی به واقعه سقیفه اشاره، و برخی وقایع را بیان کرده، اما در باب بیعت حضرت امیر، برخی از وقایع را ذکر نکرده و بیعت حضرت امیر با ابوبکر را قبل از دفن پیامبر دانسته است (ص7879)، ولی پس از چند سطر می نویسد: «علی بن ابی طالب بعد از دفن شبانه حضرت فاطمه با ابوبکر به صورت رسمی بیعت کرد» (ص80).

ابومحمد یمنی درباره امامت از دیدگاه معتزله می نویسد: «... معتزله عثمان بن عفان و قاتلانِ وی را فاسق می دانند... عمرو بن عبید شهادت علی را نمی پذیرفت... منشوریه از شاخه های معتزله امامت مفضول را جایز می دانند...» (ص83) و از برخی شیعیان نقل می کند که آیه «یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یالیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا» درباره شیخین نازل شده است (ص84)».

وی امامان زیدیه را برشمرده، می نویسد: «امروزه زیدیه منتظر امامی هستند که از خراسان ظهور می کند و قائلند که هم اکنون مخفی و پنهان است» (ص88).

نویسنده در اشتباهی آشکار امامان اثناعشریه، از امام کاظم تا امام حسن عسکری را از ائمه اسماعیلیه معرفی کرده است، (ص90) و البته این احتمال وجود دارد که در آن زمان، اسماعیلیان یمن، آنها را به عنوان امامان مستودَع خود معرفی می کرده اند، اگرچه احتمال غریبی است. مؤلف در ادامه به اختلاف حافظی طیبی در اسماعیلیه اشاره کرده، از طیبیان نقل می کند که طیب در کوفه پنهان شده است (ص93).

نویسنده در جایی دیگر در فصل امامت به دیدگاه های شیعه نسبت به صحابه پرداخته، از آنها نقل می کند که ابوبکر گفته: «ولیتکم و لست بخیرکم» و عمر گفته «کانت بیعة ابی بکر فلتة» (ص100101) و عمر قصد آتش زدن خانه حضرت فاطمه را داشته است (ص103). وی به برخی مطاعن خلفا و عایشه از نظر شیعه اشاره می کند و در ادامه به ایراداتی که خوارج و مخالفان حضرت امیر به وی گرفته اند، می پردازد (ص106111) و به تمام این ایرادات پاسخ می گوید (ص115). وی با نقل عباراتی درباره اقوال و افعال حضرت امیر(ع) شامل روایات مجعول به نقد دیدگاه شیعه در باب غصب خلافت (ص124و127)، ظلم به حضرت فاطمه (133133)، احراق خانه حضرت (ص141143)، مسئله شورای عمر (ص144147) و مطاعن عثمان، همچون تبعید ابوذر (ص150153) و نیز نقد ایرادات خوارج به حضرت امیر پرداخته، به آنها پاسخ می دهد، نکات بسیاری در لابلای این صفحات دیده می شود (ص155166).

مؤلف به جنگ جمل نیز اشاره کرده و به دفع ایرادات وارد به عایشه، طلحه و زبیر پرداخته (ص168190)، در پایان می نویسد: «بین صحابه مشاجراتی بوده است، مشاجراتی که آنها را از دین اسلام خارج نمی سازد... زیرا خداوند در قرآن از آنها راضی گشته... و پیامبر فرموده: اصحاب مرا دشنام ندهید، زیرا آنها از ترس خدا مسلمان شدند و مردم از ترس شمشیر آنها اسلام آوردند...» (ص190192).

ابومحمد یمنی بعد از فراغ از مشاجرات فرقه ای، باز به خلافت ابوبکر بازگشته و به شرح وقایع دوران خلفا پرداخته (ص194214)، در پایان می نویسد: «خلافت بعد از خلفای راشدین به مُلْک تبدیل شد و پادشاهی تا به امروز ادامه دارد، مگر در دوران عمر بن عبدالعزیز...» (ص125).

وی از معاویه به نیکی یادکرده، ولی درباره یزید می نویسد: «و فی النفس من هذا شی ء لِنَکْتِه لثنایا الحسین بن علی رضی اللّه عنهما بالقضیب(3) یوم وصل رأسه الیه...» (ص21 218) و در ادامه خلفای اموی و عباسی را نام برده، می نویسد: «اکنون محمد المقتفی لأمر اللّه خلیفه وقت عباسیان است» (ص232233). وی در ادامه تمام قصیده بلند علی بن جهم را درباره پیامبر و خلفاء آورده است (ص233266).

وی درباره شروط امامت از دیدگاه اهل سنت می نویسد: «امام باید بالغ، عاقل، شجاع، امین، متدین، پرهیزکار، دارای مروّت، آشنا به کتاب و سنت، و عامل به آنها باشد و نیز باید از قریش باشد...» (ص267) و در ادامه با نقل حدیث ثقلین (کتاب اللّه و عترتی) و پذیرش آن، به نقد دیدگاه شیعه می پردازد (ص268269).

فصل سوم: مرجئه

نویسنده مرجئه را شامل هجده فرقه دانسته، از آنها با عناوین «جهمیه»، «کرّامیه»، «مریسیه»، «کُلابیه»، «غیلانیه»، «نجاریه»، «الهامیه»، «مقاتلیه»، «یونسیه»، «جعدیه»، «شبیبیه»، «صالحیه»، «ثوبانیه»، «حشویه»، «مهاجریه»، «لقطیه»، «سوفسطائیه» و «شمریّه» نام می برد و از اختلافات آنها در باب تعریف ایمان پرده برمی دارد و در لابه لای این تعاریف، مطالب تاریخی فراوانی را نیز ذکر می کند؛ مثل مناظره بشر مریسی با اسکافی (ص277)؛ دیدگاه ابن کلاب در باب وحی، مبنی بر این که وحی، از سنخ الفاظ نیست (ص279)؛ دیدگاه های مقاتلیه پیروان مقاتل بن سلیمان(4) (ص285)؛ نزول خداوند در هر شب جمعه به بام مساجد در دیدگاه حشویه (ص290)؛ امکان ارتکاب گناه کبیره به جز دروغ توسط پیامبران بنابر نظر شمریه و مهاجریه (ص292و295)؛ عدم واقعیت اشیاء نزد سوفسطائیه و حسابیّه (ص293).

نویسنده اگرچه در ابتدای باب مرجئه از هجده فرقه نام می برد، در مقام تفصیل، به هفده فرقه اشاره دارد و از صالحیه یادی نمی کند.

فصل چهارم: تعریف ایمان

وی دیدگاه های متفاوت در تعریف ایمان را به هفت گروه تقسیم کرده و تفکر اهل سنت و جماعت و مرجئه را صحیح دانسته، بقیه را ردّ می کند. بنا به نقل ایشان، اباضیه ایمان را عمل به تمام طاعات تعریف کرده اند (ص296). وی از معتزله نقل می کند که ایمان به قلب و لسان است، همراه با اجتناب از کبائر و همین دیدگاه را به رافضه نیز نسبت می دهد. اما در نگاه اهل سنت، ایمان، گفتار زبانی، اعتقاد قلبی و عمل جوارحی است (ص299).

نویسنده با ذکر تعریف مرجئیان از ایمان به معرفت و تصدیق قلبی به نقد آن پرداخته و شواهدی از قرآن را در رد آنها ذکر کرده، به حدیث «صنفان من امتی لیس لهم فی الجنة نصیب: المکذّب بالقدر و المفرّق بین الایمان و العمل»(5) متوسل می شود، (ص312) و آیه «قالت الاعراب آمنّا، قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا» را توجیه می کند (ص318324)، زیرا این آیه صراحتا با تعریف ایمان در نگاه اهل سنت و جماعت (اصحاب حدیث) مخالف است.

فصل پنجم: معتزله

وی با نامیدن معتزله به «قدریه» آنها را نیز هجده فرقه می داند: «جبائیّه»، «بشریه»، «هُذیلیه»، «نظّامیه»، «عطاریه»، «بهشمیه»، «قرطیه»، «قصبیه»، «هابطیه»، «رعینیه»، «میسریه»، «یعجوریه»، «عبادیه»، «معمریه»، «اسکافیه» و «مبتوره».

نویسنده در بیان وجه تسمیه معتزله به اعتزال می نویسد: «چون از مجلس حق روگردان شدند به اعتزال نام یافتند» (ص325). وی پایگاه معتزله در زمان خویش را «عسکر» معرفی می کند که مصحح، آن را با منطقه رصافه بغداد منطبق دانسته است؛ اگرچه معجم البلدان از هفت محل دیگر به نام عسکر نام می برد.(6)

وی تمام معتزله را به نفی صفات متهم کرده، حال آن که فقط برخی از قدمای معتزله به این دیدگاه معتقد بوده، اکثر متأخران دیدگاه عینیت صفات را پذیرفته اند. نویسنده به نظّام نسبت می دهد که: «انسان روح است و جسم نیست، بنابراین هر کس ادعا کند که پیامبر را دیده، دروغگو است» (ص333).

وی در نقد دیدگاه «احوال» ابوهاشم می نویسد: «این نظر که معدوم، شئ است، محال است، زیرا الشئ هو الموجود و الموجود هو الشئ و کل موجود شئ و کل شئ موجود و کل معدوم لاشئ» (ص336).

گفتنی است که مؤلف بیش از نقل دقیق آراء و عقاید فرقه ها مخصوصا معتزله، به لوازم اعتقادات آنها اشاره کرده و سپس آنها را نقد کرده است. بنابراین باید پذیرفت که مؤلف بیشتر تحت تأثیر آراء فرقه نویسانی مثل بغدادی در الفرق بین الفرق است و به لوازمی که چه بسا صاحبان افکار، آنها را قبول نداشته باشند، پرداخته است. وی همچنین در تکثیر فِرَق معتزله به ابن حزم در الفصل نظر داشته، در برخی موارد از فِرَقی نام می برد که فقط در الفصل می توان نامی از آنها یافت. نویسنده در میان عقاید ابی میسره (پیشوای فرقه میسریه) به این دیدگاه اشاره دارد که وی نبوت را اکتسابی می دانست و هر کس به منتهای صلاح و سداد برسد، نبوت را درک می کند (ص345).

ابومحمد یمنی بیش از جلیل الکلام به دقیق الکلام (مباحث فلسفی مربوط به موضوعات کلامی و مطرح در قرون نخستین) پرداخته، اقوال شاذّ معتزله در دقیق الکلام را نقل می کند.

وی از فرقه بتریه با عنوان مبتوره یاد کرده و آن را از فرقه های معتزله دانسته است، حال آن که همه ملل و نحل نویسان این فرقه را از زیدیه دانسته اند، لذا دقیقا مشخص نیست که وی در این نظر به کدام کتاب یا رساله متکی بوده است.

فصل ششم: قضا و قدر

وی در مقدمه در توضیح مختصری به بحث اطلاق عنوان قدریّه به معتزله و نسبت دادن این اصطلاح به اصحاب حدیث از سوی معتزله؛ به عقیده معتزله در باب قضاء و قدر و اختیار انسان پرداخته، می نویسد: «معتزله منکر رؤیت الهی، عذاب قبر، سؤال نکیر و منکر و نصب میزان هستند و دعا برای میّت و صدقه دادن از طرف آنها را بی فایده می دانند... و برخی از آنها قائلند که خداوند قبل از خلق اشیاء، علم به آنها ندارد...» (ص355).

نویسنده درباره معنای قضا و قدر می نویسد: «لیس معنی القضاء و القدر الاکراه و الاجبار و انّما معناه الإخبار عن تقدم علمه سبحانه فیما یکون من أفعال عباده و اکتسابهم لها و صدورها عن تقدیر منه و حلولها خیرها و شرها...» که این تعریف با تعریف رایج قضا و قدر نزد اصحاب حدیث فرق داشته، به تعریف اشاعره نزدیک می شود. بحث اکتساب و کسب از عقاید معروف اشاعره است و نزد اصحاب حدیث محلّی از اعراب ندارد (همچنین بنگرید ص370 بحث قضاءخلق را که با طرح مسئله کسب همراه است).

وی قضاء و قدر را به نُه معنا تفسیر کرده که مؤلف در پنج فرع با معتزله هم رأی بوده و در چهار تفسیر با آنها مخالف هستند. پنج تفسیر مورد اتفاق عبارتند از قضاء حکم، قضاء موت، قضاء صنع، قضاء فرض و قضاء فراغ؛ و اما تفاسیر اختلافی عبارتند از: قضاء علم، قضاء کتب، قضاء خلق و قضاء امر. نویسنده صفحات بعدی را به موارد اختلاف پرداخته و دیدگاه های معتزله را نقد کرده است (ص357384).

بنابراین باید پذیرفت که این کتاب مثل کتاب الفصل ابن حزم، بیشتر یک کتاب کلامی است تا یک کتاب فرقه شناسی، اگرچه می توان از مطالب نقل شده در آن در این زمینه استفاده فراوان برد.

ابومحمد یمنی در ردّ قدریه به روایات و مناظرات، فراوان تمسک کرده و روایت «لاتجالسوا اهل القدر...» (ص384) و «اعملوا فکلٌّ میسر لما خلق له، فمن کان منّا من اهل السعادة فیسیر الی عمل اهل السعادة...» (ص386) و روایتی مفصّل از حضرت امیر (ص389) و نامه حسن بصری به امام حسین(ع) در باب قدر (ص391) و مناظره غیلان دمشقی با اوزاعی (ص395397) را در تأیید دیدگاه خویش و ردّ قدریه بیان می کند.

فصل هفتم: دیدگاه معتزله در باب قرآن

مؤلف کتاب از معتزله نقل می کند که به نظر آنها قرآن مخلوق است و کلام خدا نیست و سپس دیدگاه آنها را نقد می نماید (ص405). اما نقدی که بر خود نویسنده وارد است، این است که معتزله به خلق قرآن قائل هستند، ولی قائل به این که کلام خدا نمی باشد، نیستند و این اتهامی است که مخالفان معتزله، بر آنها وارد کرده اند تا بتوانند دیدگاه آنها را غیر اسلامی جلوه دهند. عدم دقت نویسنده یا به عمد تهمت زدن در موضوعی که معتزله آن را نمی پذیرد، باعث از بین رفتن اعتماد به نوشتار و قوت آن می گردد.

وی در بیان دیدگاه خویش در باب خلق قرآن می نویسد: «اما القرآن عندنا فغیر محدَث فیکونَ مخلوقا، بل هو کلام اللّه تعالی منه بدأ و الیه یعود»، (ص405) نویسنده در ادامه به مناظرات معتزله و اصحاب حدیث اشاره دارد (ص406416).

وی در نقد دیدگاه معتزله مبنی بر انکار عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر گاه به روایات و گاه به قصه های عامیانه تمسک می کند (ص424).

نویسنده همچنین به بحث حساب و دادن نامه اعمال به دست افراد (ص426)، میزان (ص428)، نطق جوارح، رؤیت خداوند در قیامت (ص431)، این که آیا غذای حرام، رزق است؟ (ص434)، یا دعا برای میت نفع دارد؟ (ص436) و نیز ردّ شفاعت از سوی معتزله (ص438) اشاراتی دارد.

فصل هشتم: رافضه

نویسنده رافضه را چنین تعریف می کند: «أنهم سُمّوا بهذا الاسم لرفضهم إمامة ابی بکر و عمر رضی اللّه عنهما و قیل: بل رفضهم لمقالة زید بن علی رضی اللّه عنهما حیث تولّی ابابکر و عمر...» (ص446) وی در ادامه حدیث غریبی را نقل می کند که رافضه مشرکند و علامت شرک آنها این است که شیخین را سبّ می کنند و از شعبی نقل می کند که «... أحبب اهل البیت و لاتکن رافضیا و قل: الایمان قول و عمل و لاتکن مرجئیا و قل: ما شاء اللّه کان و لاتکن قدریا». مؤلف کتاب، روافض را به سه گروه تقسیم کرده: زیدیه، غلات و باطنیه که هر فرقه، خود به شش فرقه تقسیم می شوند، و از همه آنها به بدی یاد کرده، آنها را بدتر از یهود و نصاری می داند (ص451).

وی فِرَق زیدیه را به جارودیه، مخترعه، طرفیه،(7) صالحیّه، سلیمانیه و یعقوبیه تقسیم می کند (ص452) و بیشتر به نقل آرای فقهی آنها پرداخته، سپس غلات را شامل خطابیه، بیانیه، مفوضه، مغیریه، منصوریه و سبئیه معرفی می کند. نویسنده مطالب عجیبی را درباره غلات نقل می کند که در کتب دیگر از آنها یادی نشده است: «برخی قائل به الوهیّت اسماعیل بن جعفر و برخی به الوهیت ابوالخطاب قائلند و برخی حلاّج را اله می دانند و برخی به الوهیت محمد بن علی شلمغانی معتقدند» (ص461462).

وی مفوضه را کسانی دانسته که قائلند تدبیر خلق به دست ائمه بوده و خداوند این کار را به آنها تفویض کرده است، و خطبه ای را به نقل از آنها، از حضرت امیر نقل می کند که معانی آن به خطبه کرات و خطبه البیان نزدیک است (ص465467؛ نیز ص479480).

فصل نهم: فِرَق باطنیّه

نویسنده در جلد دوم کتاب فرقه های باطنیه را کیسانیه، نصیرانیه،(8) جریریه، طریفیه، امامیه و اسماعیلیه می داند (ص477).

وی در ضمن بحث از کیسانیه از فرقه حسینیه زیدیه نیز یادی می کند و به کیسانیه نسبت تناسخ می دهد که در کتاب های دیگر این نسبت وجود ندارد (ص483).

مؤلف کتاب در تعریف امامیه نسبت های ناروایی به امامیه داده، می نویسد: «به آنها قطعیه گویند، زیرا قائلند که از رحلت علی بن محمد بن موسی تا قیام محمد بن حسن بن علی، صاحب دور و قیامت، امامت قطع شده است و قائلند که مهدی شریعت جدید می آورد...» (ص487).

نویسنده در اینجا برخی از عقاید اسماعیلیه (بحث صاحب دور و قیامت و شریعت جدید) را به اثناعشریه نسبت داده و در تعریف قطعیه نیز اشتباه کرده است؛ به اثناعشریه قطعیه گفته اند، چون قطع به رحلت امام کاظم(ع) دارند و امامت امام رضا را پذیرفته، از واقفیه جدا شدند.

وی سپس به اسماعیلیه پرداخته و یک سوم کتاب را (ص489723) به اسماعیلیه اختصاص داده و در لابه لای آن مباحث متنوع و مختلفی را بیان کرده و به رساله ها و کتاب های فراوانی اشاره کرده است؛ مثل نامه حضرت رسول به علاء بن حضرمی والی بحرین (ص492498)؛ آخرین وصیت پیامبر(9) (ص499502)؛ روایتی از امام صادق مبنی بر عدم تبری از شیخین (ص508)؛ ذکر کتب اسماعیلیه همچون کتاب الافتخار،(10) کتاب الحصر،(11) کتاب المسأله و الجواب،(12) کتاب المؤید،(13) رسائل اخوان الصفا،(14) کتاب المماثلة و المحاصرة،(15) کتاب تأویل الشریعة،(16) کتاب تأویل القرآن،(17) کتاب السترشاد،(18) کتاب تأویل النحو،(19) کتاب الازواج،(20) کتاب الاصلاح،(21) کتاب شجرة الدین،(22) کتاب اللذة،(23) کتاب المحصول،(24) کتاب البرهان،(25) کتاب المقالید،(26) کتاب البشارة،(27) کتاب الرسالة الدریّة،(28) الرسالة الملقبة بالنظم،(29) الرسالة الملقبة بالروضه،(30) کتاب سلم الهدایة،(31) کتاب الکشف،(32) کتاب کشف الکشف،(33) کتاب السر(34) (ص513514).

وی در بیان خداشناسی اسماعیلیه، کتاب المسئله و الجواب را (ص525) به نسفی نسبت می دهد، ولی اکنون رساله ای به نام المسئله و الجواب در مجموعه اربعة کتب اسماعیلیه به محمد بن علی صلیحی نسبت داده شده است. درباره این نسبت باید بیشتر تحقیق کرد، اگرچه دیدگاه ابومحمد یمنی، به خاطر دسترسی وی به کتب اسماعیلیه صائب تر می نماید، اما خود نویسنده در جایی دیگر (ص577) به کتابی که جواب های علی بن محمد صلیحی به برخی سؤالات است، اشاره کرده است.

فصل دهم: القاب اسماعیلیه

نویسنده در این فصل، برخلاف عنوان آن به اعتقادات اسماعیلیه درباره عقل و نفس پرداخته و دیدگاه «خاص» سجستانی را به تفصیل می آورد. وی به تقدس عدد «هفت» در اسماعیلیه اشاره کرده و ادله اسماعیلیه مبنی بر تقدس این عدد را می آورد (ص535 و 54 به بعد). بحث سابق و تالی، جدّ، فتح، خیال، ناطق و اساس، و نقد آنها به صورت تفصیلی در این کتاب آمده است (ص554579).

فصل یازدهم: تأویلات اسماعیلیه درباره قرآن

نویسنده در این بخش به تفسیر قرآن اسماعیلیه پرداخته، دیدگاه آنها را نسبت به تفسیر قرآن بیان می کند. وی از اسماعیلیه نقل می کند که آیه «مثل الذین حملوا التوراة» یعنی علی بن ابی طالب و عبارت «ثم لم یحملوها» یعنی ابوبکر و عمر و عثمان (ص584) و نیز سبع سموات، یعنی نطقاء سبعه (ص594) و از نسفی نقل می کند که «هر آنچه در کتاب خدا درباره خوبی هاست، ناظر به ائمه و حجت ها و دعات است و هر آنچه در کتاب خدا درباره فرعون ها و شیاطین و بدیهاست، ناظر به ابوبکر و عمر و پیروانشان است» (ص609).

فصل دوازدهم: تأویلات اسماعیلیه در باب ناسخ و منسوخ (ص632651)

فصل سیزدهم: تأویلات اسماعیلیه درباره احکام شریعت

نویسنده نکات جالبی از تأویلات عجیب و غریب اسماعیلیه درباره احکام شریعت بیان کرده است که ذکر برخی از آنها خالی از لطف نیست: وضو یعنی تبری از ابوبکر و عمر (ص653) و زکات ذهب و فضه، یعنی زکات عقل و نفس (ص655) و هفت شوط، یعنی هفت امام، و تلبیه، یعنی اجابت داعی و... (ص657).

فصل چهاردهم: اسماعیلیه و قیامت

نویسنده بیشتر منقولات را از ابویعقوب سجستانی در الافتخار، ابوحاتم رازی در الاصلاح و نسفی در المسئلة و الجواب نقل کرده، سپس به نقد آن می پردازد.

نویسنده در جایی، مهدی را همان عیسی دانسته، احادیثی را نقل می کند که درباره حضرت عیسی است (ص669 به بعد)، ولی این روایات مورد انکار مذاهب اسلامی است و حتی ابن تیمیه و وهابیت این روایات را ضعیف دانسته اند.

وی به اسماعیلیه نسبت می دهد که آنها منکر معاد جسمانی، حساب، میزان، بهشت و جهنم اند (ص67689) اما باید پذیرفت که آنها منکر جسمانی بودنِ معاد و متعلّقات آن هستند، نه منکر اصل آنها.(35)

مؤلف در لابه لای بحث از بهشت، به قرامطه بحرین پرداخته، از علی بن فضل، اولین داعی اسماعیلیه در یمن صحبت به میان می آورد، (ص702719) که مصحح کتاب در پاورقی متذکر می شود که دکتر سهیل ذکار این قسمت را در اخبار القرامطة آورده و عنوان کتاب ابومحمد یمنی را الفرق و التواریخ قلمداد کرده است.

نویسنده در موارد متعددی از کتابی به نام شجرة الدین و برهان الیقین، تألیف ابوتمام، یکی از دعات اسماعیلیه نقل قول کرده (ص720 به بعد)، که ما اکنون هیچ اطلاعی از نویسنده و کتاب وی نداریم. بنابراین بر اساس این کتاب نیز می توان قطعه هایی از کتاب ابوتمام را بازسازی کرد.

فصل پانزدهم: عقاید ادیان دیگر

وی در این فصل به صورت مختصر از یهود، نصارا، صابئان، سامریان، مجوس، مزدک، فلاسفه، بت پرستان مکه، براهمه و دهریّه مطالبی را بیان می کند (ص733767) که باید با احتیاط با آنها برخورد کرد. به احتمال بسیار، اکثر مطالب غیراسماعیلیِ این کتاب برگرفته از کتاب الفصل ابن حزم و گاهی از الفرق بین الفرق بغدادی است. نویسنده در پایان این فصل به اثبات نبوت پیامبر پرداخته، گاهی از تورات و انجیل مطالبی را در اثبات نبوت پیامبر اسلام به خدمت می گیرد (ص768792).

آخرین بخش از کتاب ابومحمد یمنی به عقاید اهل سنت و به قول نویسنده «فرقه هادیّه مهدیّه» اختصاص دارد. وی پیروان ابوحنیفه، مالک، شافعی، داود، احمد را فرقه هادیه دانسته که در اصول، متحد و در فروع، مختلفند (ص793).

ارزیابی کتاب

این کتاب مثل دیگر کتاب های فرقه شناسیِ اهلِ سنت بر پایه حدیث هفتاد و سه فرقه تقسیم بندی شده و نویسنده تمام انشعاب ها را به مخالفان خود نسبت داده و از اختلافات ماتریدیه (اصحاب ابوحنیفه)، اشاعره (پیروان ابوالحسن اشعری و شافعی)، ظاهریّه (پیروان داوود ظاهری) اصحاب حدیث (با اختلافات داخلی فراوان) هیچ سخنی به میان نمی آورد.

وی با جانبداری از یک فرقه، تهمت های ناروایی به فِرَق دیگر زده و از جاده انصاف و اعتدال خارج شده است. برخی نسبت ها را فقط می توان در این کتاب یافت و برخی دیگر جنبه فقهی دارد که بنا به نظر نویسنده، اختلاف در فروع ایرادی ندارد (ص793)، ولی اگر این اختلاف در فروع در فِرَق مخالف باشد، حتی تا حدّ کفر نیز پیش می رود. نکته دیگر این که در بسیار از موارد، تمام عقاید یا حداقل مهم ترین عقاید یک فرقه را بیان نکرده و گاه فقط چند فتوای فقهی یک فرقه را به عنوان عقاید آن فرقه آورده است، اما وقتی به نقد می رسد، به تفصیل به ردّ آن عقیده پرداخته و کتاب را به کتاب کلامی شبیه کرده و از قالب کتاب فِرَق خارج ساخته است.

در مجموع نکات خوبی در این کتاب یافت می شود که در صورت تأیید به وسیله منابع دیگر قابل استفاده است و گرنه، به تنهایی قابل نقل نیست. اشتباهات وی فراوان، حتی در نقل های تاریخی، مثل بیان سال ها نیز اشتباه کرده، مثلاً شهادت امام حسین را در سال 64 هجری اعلام کرده که با مسلمات تاریخی در تعارض است.

بنابراین، این کتاب در باب فِرَق، کتاب ضعیفی است، مگر در خصوص اسماعیلیه که نکات بدیع و نقل قول های وی از کتب آنها، می تواند این کتاب را به یکی از منابع شناخت اسماعیلیه تبدیل کند.



1. رک: ابن سمره، طبقات فقهاء الیمن، ص80 و 174.

2. با این که این تاریخ به یقین غلط است، مصحح در پاورقی آن را تصحیح نکرده است.

3. مصحح که از پیروان وهابیت است، در پاورقی از ابن تیمیه نقل می کند که «یزید لم ینکت ثنایا الحسین و لم یأمر بقتل الحسین و لا اظهر الفرح بقتله...».

4. مصحح در پاورقی بیان کرده که هیچ یک از فرقه نویسان مقاتل بن سلیمان را به غیر از مؤلف کتاب، از مرجئه ندانسته اند.

5. مصحح کتاب درباره این حدیث می نویسد: «عین عبارت را در کتب حدیث نیافتم»؛ آنچه آمده از این قرار است: «صنفان لیس لهم فی الاسلام نصیب: المرجئة و القدریة»؛ بنابر نظر ألبانی، حدیث شناس معاصرِ سلفی، این حدیث ضعیف است.

6. معجم البلدان، ج4، ص122124.

7. ضبط درست، مطرفیه است که بر یکی از فرقه های به وجود آمده در زیدیه یمن در قرن پنجم اطلاق می شود؛ رک: هفت آسمان، شماره 19، مدخل مطرفیّه، ص204.

8. منظور همان نصیریه است.

9. مصحح کتاب در هر دو مورد (نامه پیامبر به والی بحرین و آخرین وصیت حضرت) نوشته است: «این موارد را در جایی نیافتم».

10. از ابویعقوب سجستانی

11. مؤلف: نامعلوم

12. از ابوعبداللّه احمد نسفی

13. از مویدالدین شیرازی

14. به احتمال زیاد از گروهی از نویسندگان از قبیل مقدسی، زنجانی، بستی و...

15. مؤلف: نامعلوم

16. از رسائل منسوب به معزّ خلیفه فاطمی.

17. مؤلف: نامعلوم

18. مؤلف: نامعلوم

19. مؤلف: نامعلوم

20. مؤلف: نامعلوم

21. از ابوحاتم رازی

22. از ابوتمام

23. مؤلف: نامعلوم

24. از نسفی

25. مجهول المؤلف

26. از ابویعقوب سجستانی

27. از ابویعقوب سجستانی

28. از حمیدالدین کرمانی

29. از حمیدالدین کرمانی

30. از حمیدالدین کرمانی

31. مؤلف: نامعلوم

32. از جعفر بن منصور الیمن

33. از جعفر بن منصور الیمن

34. مؤلف: مجهول

35. رک: صاعد رازی، عبدالعلی، «معاد از دیدگاه اسماعیلیه»، مندرج در مجموعه مقالات اسماعیلیه، قم، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان