اندیشه ها و تلاشهای سیاسی و اجتماعی آقا مصطفی خمینی, با نهضت امام خمینی گره خورده است. نمی توان برای آن بستری جدای از آرمانهای امام و انقلاب اسلامی جست وجو کرد.
او, از آغاز در کانون نهضت و الهام بخش مبارزان بود و به واقع, توفیق حضرت امام در رهبری مردمان و پیوستگی با مبارزان, مدیون, تدبیر ها, همراهیها و تلاشهای خردمندانه و هوش سیاسی فرزند گرانمایه امام, شهید آقا مصطفی خمینی بوده است.
او, برای رهبری نهضت, بازویی توان مند و در بحرانهای مبارزاتی, رایزنی نیک رأی به شمار می رفت. زندگیش مایه حرکت و شادابی مبارزان و مرگش سرآغاز رستاخیزی شگفت بود.
امام, با همفکری آن عزیز و دیگر یاران, موفق شد نهضت را پیش برد و دشمن را گام به گام به عقب نشینی وادارد:
(عزیزترین فرد و نزدیک ترین فرد به امام, فرزند ایشان, مرحوم آیت اللّه حاج آقا مصطفی بود. ایشان… ضمن این که فرزند امام بود, یار مبارزان و مونس آنان در غربت و همفکر در حرکت انقلابی و گاهی طرف بحث در مسائل علمی و خلاصه یک تکیه گاه بسیار بزرگی برای امام نیز بود.)1
آقا مصطفی, نه تنها دست پرورده عرفان و دانش امام که خود امامی بود2, آراسته به توان علمی و اندیشه های انقلابی.
او ژرف اندیش بود و دورنگر, به احکام و دستورهای سیاسی و اجتماعی اسلام آشنایی ژرف داشت و فقیهانه از میان دشواریها راه می گشود و روی افقهای روشن راه می پیمود. کندوکاو در زندگی مردم, شیوه های سیاسی ابرقدرتها و پی گیری خیزشهای انقلابی معاصر, به او, تجربه های گرانبهایی بخشیده بود, تا بتواند سیر رخدادها را پیش بینی و فرجام کار را بنگرد و پیش از فرود رخداد, خود را برای رویارویی با آن آماده سازد. به مطالعه کارنامه نهضتهای ضداستعماری افریقا و آسیا علاقه مند بود و به مبارزان سفارش می کرد با بهره گیری از سرگذشت اجتماعی مسلمانان و دستاوردهای نهضتهای آزادی بخش, بر توان مبارزاتی خود بیفزایند.3
آن سلاله علوی, مرد اندیشه و کار بود. جسارت و شور انقلابی اش از نوجوانی زبانزد حوزویان بود. رژیم شاه را غیر قانونی می خواند و با جریانهایی که آگاهانه و ناآگاهانه, سعی در توجیه کودتای 28 مرداد می کردند, سخت برخورد می کرد. مبارزات (فدائیان اسلام) را به دقت پی گیر بود و به رشادت و شجاعتهای رهبران آن, با شگفتی می نگریست.4
پس از قیام خونین 15 خرداد نیز, هماره در کنار پدر بود و با همه توان از نهضت پشتیبانی می کرد. در امور سیاسی, آرام بخش ترین تکیه گاه امام بود.
پیوند امام و مردم را او برقرار می کرد. اخبار و رویدادهای خارجی را او به امام گزارش می داد و بنیانگذار نهضت, در تصمیم گیریها از او کمک می گرفت.
حاج احمدآقا خمینی در این باره می گوید:
(او, همیشه سعی می کرد واقعیات را به امام برساند که امام در فرصت مناسب, تصمیمات لازم را در زمینه های مختلف اتخاذ فرمایند.)5
(مصطفی, گاه ر موارد ضروری به امام پیشنهاد صدور اعلامیه می کرد و امام, با در نظر گرفتن شرایط و مناسبات به آن پاسخ مثبت می داد.)6
پس از دستگیری امام, او پرچمدار نهضت شد و مشعل مبارزه را بر افروخته نگاه داشت و پیامهای امام را از درون زندان به مردم می رساند.
پس از رهایی امام, آقا مصطفی, به خدمت امام رسید و خواستار ادامه مبارزه شد. در نخستین دیدار از امام پرسید:
(حالا تکلیف چیست؟ ما باید از همین امروز شروع کنیم که مردم دلسرد نشوند و فکر نکنند قضیه تمام شده است.)8
او, از آن بیم داشت که چرخ مبارزه باز ایستد و کشتار پانزده خرداد, مردم را از صحنه خارج سازد. و بر این باور بود که ادامه حرکت, سایه وحشت را در هم شکند و توده ها را به ایستادگی و استواری وامی دارد.
پس از جریان 13 آبان و تبعید امام, مسؤولیتها و کارهای شهید مصطفی خمینی سنگین تر گردید. افزون بر ادامه رسالت امام و پخش اعلامیه های آگاهی بخش و اعتراضیه های مردم به کاپیتولاسیون,9 از سوی امام وکیل شد تا به امور حوزوی, شهریه طلاب, 10 یاری نیازمندان بپردازد11 و آرامش را در خانواده برقرار سازد, تا مباد ناشکیبایی اهل بیت و پیرامونیان, رخنه ای به ارکان نهضت وارد آورد و آنان را برای بازگشت امام, به خواهش و التماس وادارد که این خواسته دشمن بود.12
شهید مصطفی خمینی, پس از دستگیری حضرت امام توسط عوامل رژیم, برای خاموش نشدن شعله انقلاب و پشتیبانی رهبری, مردم را به دادخواهی فراخواند که خود نیز دستگیر شد و برای این که دَرِ خانه ام بسته نشود و مقلدان ایشان در مسائل دینی سرگردان نشوند, طی حکمی از درون زندان, حجة الاسلام اشراقی را از سوی خود برای رسیدگی به مسائل اسلامی مقلدان امام, وکیل کرد.13
افزون بر این, به هم بندِ خود, شهید شیخ فضل اللّه محلاتی وکالت داد:
(اگر مرا تبعید کردند, یا از بین بردند, شما از جانب من اجازه دارید که سهم امام را بگیرید و هو طور که می توانید, صرف زندگی خانواده زندانیها کنید و همین طور در حوزه….)14
ترس از حضور او در ایران, سبب شد رژیم او را نیز به ترکیه تبعید کند. این سفر ناخواسته به فرزند امام فرصت داد, افزون بر پرستاری و انجام کارهای امام15, از محضر آن معلم اخلاق و فقیه بزرگ استفاده های معنوی و علمی ببرد. افزون بر این, در فرصتهایی که پیش می آمد, با مسافران و دانشجویان ایرانی پیوند برقرار می کرد و با فرستادن نامه و پیام, مردم را به بیداری و ادامه نهضت دعوت می کرد.16 آن جناب, پس از تبعید به عراق, با استفاده از آزادی نسبی در حوزه نجف, بر دامنه مبارزه افزود و علاوه بر تدریس و روشن گری اندیشه های اسلامی و تربیت طلاب, با نشر اعلامیه و سفرهای تبلیغی به مردم آگاهی می داد و آنان را در جریان مسائل روز قرار می داد. با نهضتهای آزادی بخش جهان تماس می گرفت و با شخصیتهای ارزنده اسلامی در سطح جهان پیوند برقرار می کرد17 و پیام امام را به ایران و سایر کشورها می رساند.
به گفته آیت اللّه فاضل لنکرانی:
(آقا مصطفی, نه تنها درمسائل علمی از یک تبحر کامل برخورداربود, بلکه در مسائل اسلامی هم کاملاً صاحب نظر و فعال و کوشا بود… و می توانیم بگوییم یک سهم مهمی در رابطه با پیروزی انقلاب اسلامی, مربوط به حاج آقا مصطفی و فعالیتهای مختلف ایشان بود.)18
موضع گیریهای سیاسی و اجتماعی آقا مصطفی, نه برخاسته از مهرورزی و تأثیر پدر بر فرزند, که خود دارای بینش و اصول بود. پیروی امام را نیز از روی آگاهی و انجام تکلیف برگزیده بود. کوششهای وی, نه از روی تقلید و یا جسارت انقلابی, که خود مجتهدی بود صاحب نظر.
درک ژرف او از قرآن و سیرت سیاسی امامان و مبارزات علماء و آگاهی گسترده از نابسامانیها و فسادهای اجتماعی, او را به عرصه سیاست و رزم کشانده بود. آشنایی با زوایای فکری و شخصیّتی آن بزرگ مرد, نه یک بررسی تاریخی که دستیابی به مبانی و معیارهای مبارزاتی ایشان, نشانه راه و ترسیم خطی است برای همه مسلمانان در راه رسیدن به اسلام ناب.
مبانی مبارزه سیاسی و اجتماعی آقا مصطفی
الف: اسلام دین سیاست و اجتماع.
اسلام, چنان که برای رهایی انسان از رنج جهان دیگر و رسیدن به بهشت برنامه دارد, بهسازی دنیوی و رفع نابسامانیهای فردی و اجتماعی آدمیان را نیز در دستور کار دارد. از هدفهای پیامبران, پدیدآوردن محیطی است که در آن انسانها به کرامت دست یابند و استعدادهای خود را شکوفا سازند. در این برنامه, برای نیازهای فردی و اجتماعی پاسخ مناسب فراهم آمده و هیچ یک از زوایای زندگی, پدیده های نو, پیوندهای انسانها با یکدیگر و… از نظر دور نمانده است. این نکته سنگ زیرین اندیشه های این متفکر اسلامی است:
(اسلام, برای همه مراحل زندگی انسان برنامه دارد و هیچ یک از امور فردی و اجتماعی از کوچک و بزرگ را فروگذار نکرده است. اسلام دین دنیا و آخرت است. کلمه دین, آن چنان که در فهم برخی می گذرد, ویژه امور اخروی نیست, بلکه دین سیاست گذار بزرگی است که همه سعادتهای بشری را در بر می گیرد. اسلام بر خلاف مکتبهای رایج جهان, یک بعدی نبود, و همه مسائل معنوی و مادّی مورد نیاز بشر را درخود نهفته دارد.)19
در این نگاه, دین مجموعه ای است که مسائل آن در پیوند با یکدیگر تفسیر می شوند و تکیه بر هر یک از امور فردی و یا اجتماعی, بدون پیوند با دیگری, باورها و ارزشها و دستورهای آن را ناهماهنگ خواهد کرد.
لقب اسلام شناس, در دیده آقا مصطفی, برای کسی زیبندگی دارد که اصول کلی و روح شریعت را درک کند و هر یک از فرایافته های اسلامی را درجایگاه پا بسته خود شرح کند. آن کس که در دایره تنگ اندیشه خود گرفتار آمده و از درک همه زوایای دین ناتوان و از خطوط اصلی آن بی خبر است و میان اسلام و سیاست و اجتماع پیوندی نمی بیند, فقیه و دین شناس نیست, گرچه انبانی از دانش و اصطلاحات پراکنده را در خود پنهان داشته باشد.20
ب: امر به معروف و نهی از منکر
انگیزه دیگر آقا مصطفی در تلاشهای اجتماعی, امر به معروف و نهی از منکر است. در این دیدگاه, مسلمانی که در نظامی به سر می برد که احکام خدا, پاس داشته نمی شود, وظیفه دارد برای اجرای شریعت بستیزد در راه گسترش معروف و کارهای خیر وجلوگیری از گناه و مفاسد اجتماعی, از بخشش مال و ایثار جان دریغ نورزد که سکوت دربرابر پیش روی گناه, بر دامنه آن می افزاید و مهابت و کرامت مؤمنان را در هم می شکند, تا آن جا که فریادشان به جایی نخواهد رسید.
آگاهان و دین شناسان در انجام این مهم, مسؤولیتی دو چندان دارند و بیش از دیگر مردم باید تلاش ورزند و راه را بر گناه ببندد و باورها و ارزشهای اسلامی را در جامعه نشر دهند.
آن شهید, مهم ترین دلیل مبارزه با کاپیتولاسیون و نفی امتیازهای نامشروع امریکا در ایران را امر به معروف و نهی از منکر شمرده است.
او, در پاسخ این پرسش که مقصود امام از دخالت در کار دولت چیست می نویسد:
(دخالت از باب امر به معروف و نهی از منکر است که از اصول اصلیه و منکر آن کافر و ترک کننده آن گناه کبیره انجام داده است. اگر سه مرتبه, یا چهار مرتبه و بنابراحتمالی پنج مرتبه, این گناه را انجام دهد, در صورتی که حد شرعی که تعزیر است در چند نوبت اجرا شود, سزای او مرگ است.)21
کسانی می توانند در این آوردگاه شرکت کنند و با فساد و نافرمانی بستیزند که خداترس باشند و قدرت دیگران را در برابر بزرگی خداوند, به هیچ انگارند و بی مهابا پیش بروند:
(جایز نیست در بیان حق و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه عدل, از دیگران ترسید که ترس از مردم, در تبلیغ حق گناه است و انسان ترسو, شایستگی دفاع از حق ندارد. این کار, به جای آن که حق را پیش برد به هدف آسیب می رساند و کار نافرجام می ماند.)22
ج . رهایی محرومان و مستضعفان
از دیگر انگیزه مبارزه سیاسی و اجتماعی آقا مصطفی, رهایی محرومان بود, آنان که بر اثر نابسامانیهای اجتماعی از حقوق اساسی خویش محروم مانده بودند و در نظام سلطه, یوغ بردگی بر گردن داشتند و در چنبر تبعیض, استعدادهایشان فرو خفته بود و مجال هماهنگ سازی خود را با دیگران نمی یافتند.
جامعه ای را می توان جامعه ای اسلامی نامید که زمینه های رشد مادی و معنوی برای همگان فراهم باشد و همگان بتوانند به گونه عادلانه از نعمتهای خدادادی بهره برند و استعدادهای خود را شکوفا سازند. ایجاد جامعه برین و به دور از بی عدالتیها و محرومیتهای خودساخته, از انگیزه های بعثت پیامبران بوده و علی(ع) پایان دادن به بی عدالتی اقتصادی و گرسنگی محرومان را سبب پذیرش حکومت خود شمرده است:
(به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید. اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمی نمودند و خدا علماء را نفرموده بود ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند, رشته این کار را از دست می گذاشتم.)23
او, عالمی بود آگاه دردمند دردآشنا. بسان ساده ترین طلاب می زیست و با محرومان دمساز و دمخور بود. رنج بینوایان دلش را به درد می آورد و آرزوی بهروزی آنان را هیچ گاه از یاد نمی برد.
او, در سالهای سخت و زمستانهای طاقت سوز, از سوی امام در تکاپوی تهیه لوازم ضروری و تهیه سوخت فقیران لحظه ای آرام نمی نشست و از برنامه های مبارزاتی اش, از میان بردن ریشه های نابرابری و فقر و ایجاد جامعه ای علوی بود, بستری که در آن ثروتهای متراکم در کنار حقوق از بین رفته, وجود نداشته باشد و انباشت ثروتهای کلان در کنار محرومیت عمومی به چشم نخورد.
از آن جهت مبارزه با رژیم پهلوی و را لازم می شمرد که ایران, به سفره ای بی حفاظ برای غارت سرمایه های ملی تبدیل شده بود و دودمان پهلوی پیرامونیان آنان, پنهان و آشکار در کار به یغما بردن بیت المال بودند و جامعه به دو گروه ممتاز مترف و فقیر و بی چیز تقسیم شده بود.
او توده های محروم را دعوت می کرد که به بساط آرام دزدان بیت المال حمله برند و کاخهایی را که از دسترنج محرومان بنا شده, بر سر قارونها خراب کنند و اشرافی دروغین را ابوذر وار از هم بگسلند. آن امید امت در پی آن نبود که مستضعفان از بقایا و سرریز سفره ثروتمندان سیر شوند و منت آنان پذیرند, بلکه برای محرومان حق کرامت و انسانیت می شناخت که باید با قدرت و عزت, حق خود را بگیرند و با عزت و سربلندی بزیند که عزت پا نمی گیرد جز آن که زالو صفتان به ناحق رشد کردگان و سرمایه اندوخته گان, از سریر قدرت به زیر کشیده شوند.
(در راه رسیدن به یک راه و روشِ علی گونه و علی دوست و علی خواه, دست به دست یکدیگر باید داد و این بنای ستم و این کاخها که از ویرانی کوخها سر برداشته اند از بن بر کنند.)24
د: بایستگی تشکیل حکومت اسلامی
اسلام, تنها به ارائه آرمانها و شرایع خود بسنده نکرده, بلکه عینی کردن قوانین و اجرای احکام عبادی و سیاسی در جوامع اسلامی را نیز, در دستور کار دارد:
(مقصد اساسی از برنامه های اسلام, تشکیل مدینه فاضله و اصلاح فرد و اجتماع است و این , از ویژگیهای این کتاب آسمانی است.)25
روشن است که دستیابی به این آرمانهای بلند, جز در سایه به دست آوردن قدرت و حاکمیت, بارزترین جلوه سیاست, ناممکن است. سرزمینی که منادیان ایمان و مبلغان رسالتهای الهی از حکومت به کنار بوده و طاغوتیان و ستمکاران بر نعمت و دولت چیره باشند, نمی تواند بستری سازوار برای اجرای اسلام باشد. پاسداران دین, ناگزیرند افزون بر روشن گری پیام و ابلاغ آن, در پی به دست آوردن قدرت و حکومت نیز باشند, تا در سایه آن بتوانند حدود خدا را اجرا کنند و نماز و زکات را به پا دارند و عدالت و قسط را برقرار سازند. هرکس اندک توجه به روح اسلام و شعارهای پیامبران داشته باشد, بایستگی مساله را در می یابد و انکار آن برخاسته از بی توجهی به خطوط کلی و زیاده روی در اجرای فروع به جای اصول است:
(فکم من فقیه جامع لعلوم القران ولایدری حقیقة الاسلام. وکم من رجل لایعلم اجتهاد مسالة من المسائل الفرعیه ولکن الله فتح قلبه لدرک لزوم مثل الحکومة الادیان.)26
چه بسا فقیهی که اصطلاحات قرآنی را در خود جای داده, ولی از روح اسلام بی خبر است. چه بسا مردی که از روی اجتهاد مسأله ای فرعی را نشناسد, ولی خداوند درک مسائلی چون بایستگی حکومت دینی را بر وی آسان کرده است.
آقا مصطفی خمینی, در شیوه حکومت اسلامی و اجرای قدرت تحقیق می کرد. بخش مهمی از پژوهشهای فقهی را به شناخت این زاویه اسلام ویژه کرده بود. در شیوه پیوند مردم و دولت, مراکز تصمیم گیری و… کار می کرد تا ابهامی که در این زاویه از مسائل اسلامی وجود دارد, برطرف شود و موضوع ولایت فقیه برای حوزویان روشن تر گردد.
(او همیشه از حکومت اسلامی صحبت می کرد و همیشه ایجا دحکومت اسلامی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد.)27
در عمل نیز, در متن مبارزه بود و همواره مردم و روحانیان را به تلاش برای به دست آوردن قدرت که در سایه عمل به وظیفه های شرعی, جامه عمل پوشانده شود, فرا می خواند:
(وظیفه روحانیت, همان وظیفه انبیاء است. اگر وظیفه انبیا, در برابر ستم و بیدادگری قیام مسلّحانه است, وظیفه روحانیت هم, چنین است و این حقیقت از آیه شریفه (واعدوا لهم ما استطعتم من قوه ومن رباط الخیل ترهبون به عدو الله وعدوکم) روشن می شود.)28
اصول اندیشه های سیاسی و اجتماعی آقا مصطفی خمینی
گفته شد دین مداری و حاکمیت اسلام, انگیزه اصلی حرکت سیاسی و اجتماعی آقا مصطفی خمینی بود و مشی سیاسی وی از سیرت پیامبر و امامان مایه می گرفت و در پرتو تجربه های تاریخی و عصری ملتها جلوه گر می شد.
این مبانی استوار, معیارهای روشن و راهگشایی را فراروی او قرار داده و بسان مشعلهایی فروزان, مسیر حرکت را بر او روشن می ساخت و با استفاده از آن معیارها, برنامه خود را گام به گام, پیش می برد. اکنون آن معیارها:
1 . نه شرقی و نه غربی: برنامه های سیاسی و اجتماعی شهید مصطفی خمینی, براساس قاعده ها و معیارهای اسلامی, پی ریزی شده بود. هدف وی اجرای دستورها و آیینهای قرآن و حاکمیت اسلام بود و شعار او, بازگشت به سیرت نبوی و علوی. در حفظ مرزهای دین سخت کوش بود و در رویارویی با کژیها سخت گیر. دوستیها و دشمنیهای او, بر مدار آرمانها و مسؤولیت شناسی بود که از اسلام پرتو می گرفتند, نه احساسات و هواها و هوسها.
در گزینش راه و به کارگیری روش رسیدن به هدف نیز, حساس بود و وسائل سازوار با آن هدف را بر می گزید.
او, برخلاف بسیاری از کسان و احزاب سیاسی, که برای رسیدن به هدف, استفاده از هر وسیله را جایز می شمردند وسیله را آیینه تمام نمای هدف می دید و هرگز در روش سیاسی, از باطل سود نمی جست. این درس را از قرآن آموخته بود که جویندگان حق در رسیدن به هدف, ابزار نادرست و نابکاران را دستیار نگیرند.29
بر این اساس, او درگزینش همراهان به کسانی دست وحدت می داد که به اسلام وفادار باشند و در راه احیای آن بکوشند.
او, همکاری با افرادی که به اسلام پای بند نبودند و یا مبارزه آنان برای رسیدن به هدفهای غیر اسلامی بود, نمی پذیرفت و از سرزنش دیگران بیمی به خود راه نمی داد:
(ایشان, از دو جناح, که در صف مبارزه نیز بودند, سخت احساس خطر می کرد و بر آنها می تازید: یکی جناح لیبرالها و دیگری جناح کمونیست ها.)30
در آن دوران, مارکسیستها, داعیه رهایی زحمت کشان و رسیدن به جامعه بی طبقه داشتند و این شعار را در هر سو پراکنده بودند که: مبارزه در راه آزادی و شکست استعمار غرب, جز با ایدئولوژی و ابزار شرق ممکن نیست و همه راههای مبارزه با شاه, جز این راه به شکست خواهد انجامید. احزاب کمونیست در کشورهای اسلامی از جمله ایران و عراق, تبلیغات گسترده ای را در بین جوانان به راه انداخته و سازمان دهی کرده بودند و بسیاری از جوانان و افراد تحصیل کرده را به خود جذب نموده بودند. کمونیست های ایرانی, هر چند الحاد و دین زدایی, در سرلوحه برنامه هایشان قرار داشت, ولی در ظاهر, برای این که بتوانند از مردم مسلمان و روحانیان سود برند, راه نفاق پیش گرفتند و دست همکاری به سوی نیروهای مبارز مسلمان دراز کردند. در این ارتباط, یکی از مبلغان مارکسیست, که در آن روزگار در رادیو بغداد, علیه رژیم برنامه داشته, در سفری به نجف نزد حاج سید مصطفی می رود و پیشنهاد می کند, امام راجع به گروههای چپ پیام بدهد و مردم را به همکاری با آنان فراخواند, آن شهید در پاسخ می گوید:
(این چه حرفی است که شما می زنید! مثل این است که گویی امام پیغام بدهند و مردم را دعوت کنند تا با دربار و رژیم طاغوتی یا ساواک رابطه پیدا کنند. ما چگونه می توانیم با کمونیستها و مارکسیستها همکاری داشته باشیم؟ اگر یک نفر مارکسیست, با یک نهضت اسلامی همکاری کند, یا ناآگاهانه است و نهضت اسلامی را در نیافته, یا این که به مکتب خودش خیانت می کند, یا این که قصد دارد به نهضت اسلامی خیانت کند.)31
کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور, تشکیلاتی بود مدعی مبارزه با رژیم شاه. این گروه, هر چند از نیروهای اسلامی و ملی خالی نبود, ولی گرایش رهبران آن به جناح چپ و دور شدن از خط فکری اسلام و روحانیت, سبب شد که از واقعیتهای جامعه ایران دور افتند و مبارزه مردم ایران با شاه را حرکتی غیرمذهبی, به هدف رسیدن به جامعه دموکراتیک, از نوع شرقی آن بپندارند.
این جمعیت در اعلامیه های خود نقش مذهب را در مبارزه بسیار کم رنگ و کم مایه جلوه می داد و قیام پانزده خرداد را گواه ناتوانی اندیشه اسلامی در بسیج و سازماندهی توده ها به شمار می آورد. سران این گروه, برای استفاده از توان مادی و معنوی مردم, گاه و بی گاه با رهبران نهضت امام و آقا مصطفی, تماس می گرفته و با تکیه بر هدفهای مشترک, خواهان حمایت روحانیان از آنان می گردیده اند.
شهید مصطفی خمینی, با آگاهیهای گسترده ای که از مشی سیاسی کنفدراسیون داشته, درنامه ای به دانشجویان, آنان را از فرو افتادن در دام انحراف و الحاد پرهیز داده و بدانان هشدار داده است: روش این گروه, که مبارزه با شاه را بدون تکیه بر مذهب و روحانیت دنبال می کند, اشتباه است و مبارزه, بدون همکاری مردم مسلمان, راه به جایی نخواهد برد:
(… آنچه که نباید مخفی باشد و لازم است دوستان مستحضر باشید آن است که با نداشتن مقالات دینی, که معلوم شود آقایان با دوستان همکاری و هدف مشترک اصیل دارید, نمی توان انتظار استقبال فدائیان و مبارزان را داشت. با به کار نبردن رمزهای اسلامی و با حذف برنامه های مذهبی, دوستان عراقی و ایرانی نظر صحیح به هیچ یک از احزاب نمی توانند داشته باشند. اکثریت جمعیت ایران را مسلمین و معتقدین به مذهب تشکیل می دهند, در این صورت, از این توده قریب به اتفاق, صرف نظر جایز نیست. باید بدانید که روحانیت, ریشه عمیق در قلوب مردم ایران دوانده اند… و جلب روحانیت, به مجرد آن که آقایان با حکومت ایران مخالف [هستند] ممکن نیست. هنوز ملت ایران, به احزاب نظر خوشی ندارند و به این دسته های کم جمعیت اعتنا نمی کنند و این بی دلیل نیست….
سعی کنید به این برنامه عمل کنید تا ما هم… جایز بدانیم کمک و رعایت شما را. بدانید که در این صورت, از بذل مال وجان, دوستان ما, کوتاهی ندارند و ملت هم خوشنود از شما خواهد شد.)32
گروه دیگری که آن دیدبان بیدار اندیشه, از نزدیک شدنشان احساس خطر می کرد, لیبرالها و گروههای ناخالص اسلامی بود. اینان که داعیه اسلام مترقی و مبارز را در سر می پروراندند, با آن بخش از گفته های سیاسی امام که در پیوند مبارزه با رژیم شاه بود, همراه بودند, ولی اصل مهم و بنیادینی چون حکومت اسلامی و ولایت فقیه را که امام آن روزها در نجف تدریس می کرد, برنتابیدند و آن را مخالف آزادی, به شیوه ای که خود باور داشتند, پنداشتند و آن را درخور طرح در جهان امروز ندانستند.
ییکی از فرومایگان وابسته به این جناح, در پاسخ این پرسش که چرا بحثهای حکومت اسلامی و ولایت فقیه از دیدگاه امام را در نشریه های خود مطرح نمی کنید, می گوید:
(بعضی نظرات امام دربحث حکومت اسلامی, از نظر جهان امروز, در خور پذیرش نیست و نمی توان آن را عرضه داشت و باید روی آن بیش تر تامّل و بررسی کرد.)33
این جمعیت, که پایگاه مردمی روحانیت را بهتر از دیگر گروههای می شناختند, به سراغ روحانیان مبارز می آمدند و در پی آن بودند که به نام همکاری درمبارزه با شاه, آنان را با خود همراه کنند, تا از این راه, خود را به امام امت نزدیک سازند.
بازدارنده مهم راه نفوذ و رشد این شیوه تفکر درحوزه, آقا مصطفی خمینی بود. او, با مطالعه نوشته ها و گفت وگو با رهبران آنان, به انحراف این فکر, از اسلام فقاهت و ولایت پی برد و رویارویی آنان را با اندیشه های ناب امام, شمرد.
شهید مصطفی خمینی, ماهیت این گروه را بر امام آشکار می ساخت و طلاب مبارز نجف را از پیامدهای ناگوار همراهی با این افراد, پرهیز می داد. گذشت زمان نشان داد که لیبرالها پس از پیروزی نهضت, خط فکری امام را برنتافته و در برابر اندیشه های والای آن جناب ایستادند و آن را ارتجاعی و کهنه خواندند.
اگر امام امت قاطعانه در برابر افراد لیبرال غرب زده نمی ایستاد و آنان را از صحنه سیاسی و فکری انقلاب اسلامی دور نمی کرد, امروز انقلاب را سرنوشتی دیگر بود.
ییکی از آگاهان در مخالفت شهید آقامصطفی خمینی با قطب زاده نوشته است:
(بارها به من و دیگر برادران روحانی توصیه می کرد که از هرگونه همکاری و حتی دیدار با قطب زاده بپرهیزیم و خود نیز از آن شب که قطب زاده در منزلش بود, تا روزی که به شهادت رسید, دیگر حاضر نشد که با او رو به رو شود و تلاشهای همه جانبه آقای قطب زاده برای فقط یک ساعت دیدار و گفت وگو با آن شهید آگاه, با شکست روبه رو گردید.)34
شهید آقا مصطفی خمینی, کسانی را شایسته مبارزه و جهاد می دید که صالح باشند و خدا ترس.
او, از افراد فاسد و وابسته, به همان اندازه متنفر بود که از شاه و درباریان. آن بزرگوار, به پیروی از امام, در مبارزه علیه شاه, به مخالفانی چون تیمور بختیار و رژیم بعث عراق نیز, اعتماد نمی کرد و از یاری گرفتن افراد ودولتهایی که در ستم و جنایت, کم تر از شاه نبودند, به شدت پرهیز داشت و صف جهاد را با جریانهای آلوده و خود فروخته نمی آلود.
تیمور بختیار, رئیس پیشین ساواک, پس از فرار به عراق, با همکاری سرویس پنهان عراق, مبارزه ای را علیه شاه آغاز کرد و در صدد برآمد در این راه, از مبارزان خط امام نیز, کمک گیرد و از همراهی آنان در میان مردم آبرویی کسب کند.
او, از آقا مصطفی خمینی, درخواست کرد ترتیب دیدار او را با امام فراهم سازد, ولی آن جناب این خواهش نابجا را رد کرد.
در ماجرای دستگیری آقا مصطفی خمینی درحمایت از آیت اللّه حکیم, حسن البکر, پیشنهاد و همکاری با رژیم بعث عراق و تیمور بختیار را برای مبارزه با رژیم شاه, مطرح کرد که از سوی آن عالم فرزانه, قاطعانه رد شد و همان نکته ای که امام در نخستین دیدار با مقامات عراقی به آنان گوشزد کرد, آن جناب نیز به بعثیان بغداد یادآور شد:
(اختلاف ما با رژیم ایران, یک اختلاف اساسی و عقیدتی است و برطرف شدنی نیست; اما اختلافی که اکنون بین دولتهای عراق و ایران بروز کرده, موسمی و زودگذر است. شما و دولت ایران, امروز به هم بد می گویید و یکدیگر را طعن و لعن می کنید و فردا در کنار هم قرار می گیرید; اما ما نمی توانیم هیچ وقت با آنها کنار بیابیم و تفاهم کنیم.)35
رفت و آمدهای بعدی تیمور بختیار برای نفوذ در شهید آقا مصطفی خمینی و بیت امام, به جایی نرسید و نتوانست اندک بهره ای از آن ببرد.
ب: اندیشه جهانی
شهید آقا مصطفی خمینی دارای آرمانهای بلند بود و اندیشه و تلاش او در دایره مرزهای ایران محدود نبود. همان گونه که فکر رهایی مردمان ایران را داشت, برای پشتیبانی دیگر محرومان جهان نیز, احساس تکلیف می کرد و رهائی مستضعفان را در چنگال استثمار و استعمارگران شرق و غرب, از رسالتهای هر مسلمان می شمرد.
این بینش جهان وطنی را از قرآن گرفته بود که: مسلمانان وظیفه دارند برای رهایی گرفتارانی که برای نجات خود در تلاشند و از مسلمانان یاری می جویند, دریغ نورزند.36
(همیشه از تسلط استعمار و قدرتهای شیطانی رنج می برد و یار مستضعفان بود و همیشه به فکر آنان بود و دست خلقهای ستم کش را بوسیده و می بویید.)37
او, انقلاب اسلامی راویژه مرزهای ایران نمی دانست و بر این باور بود مرزهای اقلیمی نباید مسلمانان را از یکدیگر جدا کند و باید تا هر کجا که اسلام هست پیش رفت و از حال مسلمانان جویا شد. دشمن دیگر مسلمانان دشمن ماست و در گرفتاریها و سختیها وظیفه داریم آنان را کمک کنیم. آن کس که تنها به خود می اندیشد و اندوه دیگر مسلمانان دلش ر ابه درد نمی آورد, مسلمان نیست.
در آن روزها نیز, فلسطینیان و مردم لبنان, چونان امروز, در شرایط دشواری به سر می بردند و مقاومت فلسطین دشوارترین روزهای خود را می گذراند و یاری به رزمندگان و آوارگان جنگ, که هر روز بر شمارشان افزوده می شد, مساله اصلی دنیای اسلام بود. شهید مصطفی خمینی, همانند امام, که در پشتیبانی از فلسطین, نخستین گام رادر میان مراجع شیعه برداشت و قوی ترین اعلامیه را در حمایت از رزمندگان فلسطینی صادر کرد,38 از پشتیبانان و یاران جنبش آزادی بخش فلسطین بود. با مبارزان پیوند داشت, بدانان کمک می رساند و برای آموزش نیروهای انقلاب اسلامی ایران, از رزمندگان فلسطین کمک می گرفت.39
او, این نغمه شوم را که در اوج بحران فلسطین, درحوزه نجف, در بوقها دمیده می شد و کمک به آوارگان فلسطینی را به خاطر شیعه نبودن آنان, نامشروع می خواند40, نغمه ای استعماری می دانست و خود را از درگیر کردن با این تبلیغات ابلهانه به دور می داشت و راه خود را در کمک به رزمندگان فلسطینی دنبال می کرد.
پشتیبانی مسلمانان غیور لبنان از جنبش فلسطین, اسرائیلیان کینه جو را به سر خشم آورده بود و سرزمین لبنان را بارها هدف تجاوزو مورد تاخت و تاز قرار دادند و مزدوران داخلی اسرائیل, این کشور را بارها به صحنه آشوبهای داخلی تبدیل کردند. درگیریهای داخلی سالهای 53 و 54 ه.ش از بزرگ ترین آشوبهای داخلی لبنان بود که هزاران کشته و زخمی و آواره بر جای گذاشت. در آن شرایط بحرانی, مراجع تقلید شیعه, از ایران و عراق, به یاری مردم لبنان شتافتند و با کمکهای مادی و معنوی, بر دل مجروح آنان مرهم نهادند.41
شهید آقا مصطفی خمینی, بادرک ژرف از جایگاه حساس لبنان درمبارزه با اسرائیل و همکاری با علما و رزمندگان, همواره به لبنان و سوریه سفر می کرد42 و افزون بر رساندن کمکهای مادّی حضرت امام به رزمندگان و آوارگان لبنانی43, با همدردی با مردم جنگزده و تشویق مبارزان, روحیه آنان را برای درگیری تمام عیار با صهیونیست جهانی شاداب نگه می داشت.
جلال الدین فارسی می نویسد:
(با آن شهید بزرگوار, در مسائل لبنان و فلسطینیها توافق و همدلی داشتیم. از گزارشی که در این گونه امور به او می دادم, خوشنود می گشت و به پاداش یا سپاس, آنچه کار خیر و حق می دانست, مرهمتی می فرمود.)44
اولویتهای مبارزاتی
شناسایی بایستگیها و اولویتهای مبارزاتی, نخستین شرط موفقیت هرنهضت است. اشتباه در حسابگری, نشناختن تکلیف و گم کردن هدف, سبب می شود مسائل فرعی و غیر بایسته, جای مساله اصلی را پرکند و فرصتها و انرژیها به هدر رود و دشمن اصلی, همچنان توان مند بر جای ماند.
از شگردهای دشمنان اسلام و زمامداران مستبد, برای در امان ماندن از خشم مسلمانان مبارز, سرگرم کردن مردم و منحرف کردن احساسات و خشم و کین مردم, به سوی دشمنان موهوم و یا درجه دوم بوده است.
به روزگار صفویه, اروپاییان برای سست گردن بنیاد کشورهای اسلامی و شکست عثمانی, با مکر و دسیسه, حسّاسّیت زمامداران صفوی را به سوی دولت عثمانی متوجه کردند و خطر آن را برای ایران و تشیّع بزرگ شمردند45 و با مکر و تزویر, میان این دو قدرت اسلامی رخنه ایجاد کردند و با این ترفند, بزرگ ترین قدرتی که آن روز در برابر استعمارگران بی رحم و خون آشام غرب ایستاده بود, متلاشی ساختند و راه را برای هجوم به شرق و کشورهای اسلامی هموار کردند همین مساله در دوره قاجار, که جهان اسلام درگیر با استعمار غرب بود, تکرار شد. در نهضت نفت, به هنگام آمادگی مردم برای حرکت های بزرگ تر, به کوتاه کردن دست دشمنان از غارت این ثروت ملّی, بسنده شد و هدفهای مهم تری, چون برکنار کردن شاه از قدرت, به خاطر مخالفت او با اسلام و پیاده کردن قانونها اسلامی و… پی گیری نشد و زخم خوردگان, با استفاده از این فرصت, دوباره بر اوضاع چیره شدند. همین مسأله, به شکست آیت اللّه کاشانی در آن برهه انجامید.46
در دوره اخیرنیز, نیروهای اسلامی در برخورد با فساد, شیوه های گوناگونی را در پیش داشتند; گروهی از علماء و احزاب به هدفهای درجه دوّم بسنده کردند و مظاهری از گناه و فساد را به نقد می کشیدند و جهت گیریها در آن سو به کار افتاد. گاه, شراب و قمار, موضوع مبارزه بود و گاه بهائیت و گاه نبود آزادی و….
آنچه درسر لوحه نهضت امام به چشم می خورد, هجوم به کانون همه تباهیها و فسادها و ناهنجاریها بود. شهید مصطفی خمینی طرفدار این راه بود. او, بمانند پدر, در مبارزه, نظام سلطنتی را غیر مشروع می خواند و سقوط شاه را مهم ترین هدف مبارزه اعلان می کرد.
(از خصوصیات بارز ایشان, کینه انقلابی نسبت به شاه بود و همانند امام, معتقد بود که مبارزه منهای شاه, مبارزه نیست و مبارزه ای که فقط دولت مورد حمله باشد, به درد نمی خورد… و نوع تفکر امام و حرکت و جهت گیریهای امام, در او به خوبی متجلی بود.)47
او, کسانی را که در مبارزه با فساد, تنها دولت و مهره های دست دوّم را هدف قرار دادند و فساد و انحراف را متوجه آنان می کردند, با هشدارهای شدید, آنان را به دشمن اصلی متوجه می ساخت.
همزمان با کودتای 28 مرداد, کسانی از حوزه, بر اثر تبلیغات گسترده حزب توده و جوسازیهای امریکا در بزرگ کردن خطر کمونیستها48, پنداشته بودند دشمن اصلی کمونیسم است و این الحاد شرق است که جوانان را تهدید می کند و می بایست همه نیروها در دور کردن آن به کار رود و در نتیجه, نظام شاهنشاهی برای راندن این تفکر از ایران, باید بماند و پشتیبانی شود.1
آقا مصطفی خمینی, از رواج این تفکر خطرناک در میان روحانیان احساس خطر کرد و برای زدودن آثار شوم این سخن درمیان ساده اندیشان, به روشن گری پرداخت که شاه خطراصلی است و رشد بی دینی و کمونیست, زاییده نابسامانی و ستمهاست و راه را می باید از سرچشمه بر خطر بست.
پس از نهضت پانزده خرداد, دستهای توطئه و کوتاه فکر, برای از میان بردن آثار نهضت, دست به کار شدند. برخی از راحت طلبان روش امام در حمله به شاه را تندروی خواندند و در پی برنامه ای بودند که از شاهراه مبارزه با شاه و دربار بگذرند.
شهید مصطی خمینی, این روش را توطئه جدی برای رویارویی با حرکت امام دانست و به افشای آن پرداخت. راز مبارزه آن جناب با جریان (دارالتبلیغ) دراین نکته نهفته بود.49 او, دارالتبلیغ را مرکزی می دانست که برای به کژراهه کشاندن مبارزه ازسرنگونی شاه به هدفهای فروتر بنا شده و سیاست هماهنگ سازی حوزه با دربار را دنبال می کند.
در سال 1351 ش ه. گروهی از روحانیان ساده اندیش, که شناختی از ماهیّت نهضت امام نداشتند, به این نکته رسیده بودند که کشمکش میان حوزه و دربار, به زیان حوزه است و افزون بر این, مبارزه راه به جایی نخواهد برد و بی فرجام خواهد ماند و در صدد برآمدند زمینه ای فراهم آورند تا شاه سفری به قم بکند و علما با او دیدار کنند و در آن دیدار, بستن شراب فروشیها و عشرتکده ها را از شاه بخواهند و او هم, این خواسته را برآورد و بدین سان, به نظرکوتاه خود, درگیری حوزه و دربار شاه پایان یابد!
در این راه, راضی کردن امام, نخستین گام موفقیت آنان بود. از آن جا که شدت عمل آقا مصطفی خمینی, بر هر مذاکره ای راه می بست و اجازه دیدار این گونه افراد را با امام نمی داد, بسیار مواظب بودند که او پی به ماموریت آنان نبرد و این سفر سیاسی با سلامت انجام گیرد, غافل از آن که شهید آقا مصطفی خمینی , پروریده مکتب امام است و خوشه چین خرمن او و امام پیش از آقا مصطفی, نقشه های آنان را ناکام خواهد کرد.
(نماینده ای روانه نجف کردند تا در این باره با امام گفت وگو کند. منتهی به او سفارش کرده بودند که مواظب باشد, حاج سید مصطفی پی به ماموریت او نبرد که حتما عکس العمل منفی نشان خواهد داد و نقشه ها را بر هم خواهد زد.)50
در افق بالاتر, آقا مصطفی, قدرتهای شیطانی51 و امریکا را اصلی ترین دشمن مردم ایران می شمرد. از پیوند نزدیک و گسترده امریکا با رژیم شاه52 و هراس و حساسیت سران رژیم از حمله امام به امریکا, این درس را گرفته بود که سیاست ایران را آمریکا رقم می زند سران دولت, مهره های بی اراده ای در دست بیگانه اند و ناموس و شرف ملت, توسط آنان پایمال شده و ثروت مسلمانان به سوی انبارهای آنان سرازیر است.
او, وظیفه علماء می شمرد که در برابر قراردادهای تحمیلی امریکا بر ایران, ایستادگی کنند و مبارزه با این منکر بزرگ را, که دیگر گناهان در کنار آن بی رنگ می نماید, در کانون توجه قرار دهند.
سید مصطفی خمینی, درپاسخ فرستاده دولت, برای بازداشتن امام از سخنرانی علیه امریکا, می گوید:
(امام به وظیفه خودش هر جور که صلاح بداند, عمل می کند و این گونه حرفها هم نمی تواند ایشان را در اجرای وظیفه و رسالتی که بر عهده دارد, به تجدید نظر وادارد53… کاپیتولاسیون مسأله ای است که تحمیل بر ملت شده است و تقریبا درحکم حیثیت فروشی و آزادی فروشی و شخصیت فروشی است.)54
سامان داری سیاسی
از معیارهای مبازاتی دیگر در نگاه سید مصطفی, سامان داری سیاسی و تشکل درمبارزه است. نظم و هماهنگی در همه کارها, بویژه در امور سیاسی از شاخه های ولایت اسلامی و از شرایط پیروزی است, بدون هماهنگی و هرج و مرج در کار, نهضت راه به جایی نمی برد و دچار آسیب می شود.
او, آگاه بود که بسیاری از نهضتهای مردمی و مذهبی, بر اثر بی سامانی در هدف و شیوه, در هنگامه های سهمگین نابود شده و راه به جایی نبرده اند و این حرکتهای سازمان یافته بوده اند که توانسته اند راهی دنبال کنند و به هدف برسند. از این روی, آن جناب, در کارمبارزه (طرح و برنامه ریزی) را بر هر چیز پیش می داشت, تا هدف روشن گردد, سرمایه ها و توانها ارزیابی شوند و….
او, برای مبارزه بارژیم و تشکیلات گسترده ساواک و سیا, نیروهای اسلامی را به وحدت و همسویی فرا می خواند, تا جایگاه رهبری در آن معلوم باشد. افراد آموزش سیاسی و… ببینند و مسؤولیتها بر اساس توانها و شایستگیها تقسیم گرد, تا انقلاب اسلامی وابسته به فرد یا افرادی نباشد و درصورت از میان رفتن فردی از آنان, انقلاب, از حرکت باز نایستد.
آن شهید, در نامه ای به دانشجویان مبارز مسلمان, با اشاره به استفاده از تجربه های مبارزاتی ملتها نوشته است:
(… این روزها که از حرکتهای این قاره و قاره افریقا اطلاع دارند, می بایست به دست آورند: آنچه که برای پیشبرد مقاصد خود لازم می دانند, هیچ با گوشه گیری و لغت پردازی و تعیین مشی و توصیه که با کاغذ و یاوه هایی که به دست تاریخ سپرده می شود, دیگر نمی توان کاری پیش برد و عملی صحیح انجام داد. با تحزب و تشکل و ایجاد گروهها و انجمنها برای خرد و ریز و درشت و محفلهای بزرگ و کوچک است که [می توان] یک شبکه سرتاسری ساخت و یک جوش و خروش سروسامان دار به راه انداخت.)55
او, در دایره کار خویش سامان مند وظیفه آشنا بود. کاری بدون هماهنگی انجام نمی داد و احساسات بی مورد او را به تک روی وا نمی داشت. امام فرمانده و رهبر او بود و همه کارها را با رایزنی و صلاح دید ایشان انجام می داد. همان گونه که امام درزمان آیت اللّه بروجردی فرمانبردار ایشان بود و دیدگاههای ایشان را به عنوان رییس حوزه, برتر از دیدگاههای فردی خود می شمرد56, آقا مصطفی خمینی نیز, دربرابر امام چنین روشی را داشت.
ایشان, با آن که خود فقیهی جامع شرایط بود و در احکام فردی, نیازمند تقلید از دیگران نبود, ولی هیچ گاه در مسیر نهضت از امام فراتر نرفت و درمسائل عمومی و امور مبارزه پیرو راستین او بود و در صدد بود که (بیت امام) را با حرکت امام, هماهنگ سازد و نمونه ای از سامان مندی همسویی را در این کانون کوچک تجسم بخشد.
او, تمام امید مبارزان را به این خانه می دانست و در پی آن بود تا در شیوه اداره آن, تغییراتی به وجود آورد, تا این پایگاه از شکل سنتی گامی جلو نهد و نیروها براساس کاردانی در امور گوناگون گزینش و هر یک به کار شایسته گمارده شوند و بتوانند پاسخ گوی پرسشها و نیازهای علمی و فرهنگی طبقات گوناگونی باشند.
(او, بر این باور بود که حضرت امام, همانند دیگر رهبران سیای می باید دیسپیلین خاص درتشکیلات خود ایجاد کرده و با تقسیم صحیح کارها, نیروهای مناسبی را برای هر یک از آنها منصوب کند و بودجه خاصی را بدین امور اختصاص دهد. ایشان, از این که می دید مبارزان خارج از کشور, خصوصا دانشجویان ایرانی, دسته دسته از راههای دور و نزدیک به بیت امام می آیند و حال آن که همانند دیگر مراجعه کنندگان با آنان برخورد شده… اندوهناک می شد و همواره در صدد بود تا بتواند تشکیلاتی منظم و حساب شده در بیت پدر ایجاد کند.)57
آگاهی به زمان
هوشیاری سیاسی, آگاهی به زمان و مردم از ویژگیهای مؤمن است. عالم دینی در پرتو تیزنگری اجتماعی و فراست و شناخت شرایط و دگرگونیهای سیاسی جامعه های بشری می تواند کارآیی نشان دهد. اندیشه ور زمان ناشناس, هر چند با تقوا باشد آسیب پذیر و کم فایده خواهد بود. آن که در لاک خود فرو رفته و از بندوبستهای سیاسی دولتها و استعمار بیگانه باشند و جناحها و جایگاه سیاسی مخالفان اسلام را نشناسد, توانایی نخواهد داشت به مسئولیتهای خود عمل کند و درردیف آن گروه باشد که علی(ع) از آنان چنین یاد کرده است:
(چنان در نادانی فرو روند که از دانش خود سود نبرند و بلاها تا به آنان رو نیاورد تشخیص ندهند.)58
کارهای سیاسی و اجتماعی بزرگ, حساسیت دو چندان می طلبد و مسلمان مبارز که با نظام حاکم درگیر است و با قدرتهای استعماری در ستیز, می بایست از آگاهی و هوشیاری بیش تری برخوردار باشد.
در اطراف یک حرکت اسلامی, این خطر همواره وجود دارد که دشمنان در آن نفوذ کنند و فرصت طلبان از ساده اندیشی رهبران نهضت سود برند, اسرار آنان را فاش ساخته و جهت گیریها را به سود خود تغییر دهند و کاروان را به فرجام و دلخواه فرود آورند. انقلابهای کنونی جهان معاصر, نمونه های برجسته ای از نفوذ دشمنان را به یاد دارد. چه بسیار نهضتها که با شعار مبارزه با امریکا و شعار آزادیخواهی, سالها مردم را سرگرم کردند, ولی در فرجام سر از آستین امریکا درآورند و چپهای دو آتشه, بر آستانه غرب به خاک افتادند.
نابودی نهضتهای اسلامی, از هدفهای مهم استعمار بوده و هست. دشمنان پیچیده و با تجربه در موارد بسیار توانسته اند از ضعف رهبران در اطلاعات و ناآشناییشان با حیله های دشمنان و شیوه های نفوذ, بهره گیرند.
از عوامل ناکامی روحانیت در بهره برداری از دستاوردهای مشروطیت و نهضت نفت, ناآگاهی علماء از نیرنگهای دشمنان ملت بوده است.
شهید مصطفی خمینی, هشیار و حساس بود. مطالعه برنامه های دشمنان اسلام, سیر حرکت احزاب و نهضتها, کانالهای ارتباطی گوناگون, به او فراست و تیزبینی ویژه ای بخشیده بود. سیر رخدادها را پیش بینی می کرد و در گزینش همراهان نازک بین بود و از نیرنگهای ناجوانمردانه دشمنان در پرورش انسانهای فرومایه, این درس را فراگرفته بود که برای رسیدن به هدف, باید آینده نگر و تیزبین بود و در تبادل اطلاعات و گزینش همرزم, به هر کس اعتماد نمی کرد و پس از آزمایش, آنان را از راز و رمزهای مبارزه آگاه می ساخت.
(هوشیاری و نفوذناپذیری حاج آقا مصطفی, به اندازه ای بود که در طول مبارزات سیاسی, عوامل منحرف و نفوذیهای وابسته به رژیم پهلوی, توسط ایشان شناسایی و طرد می شدند.
او, به افراد خیلی دیر اعتماد می کرد و معتقد بود که حمل بر صحت و حسن ظن, همه جا خوب است, جز در مسایل سیاسی و معتقد بود درمسائل سیاسی, اصل عدم اعتماد است, مگر خلاف آن ثابت شود.)59
آن شهید, مرجعیت رااز نهادهای مهم تشیع می شمرد که در طول تاریخ, عامل گسترش اسلام بوده و بسیاری از حرکتهای اجتماعی و اصلاحی از بیوت مراجع الهام می یافته; از این روی, دست اندازی و بی اثر ساختن این کانون بی آلایش, هیچ گاه از نظر دشمنان دور نبوده است.
او, مواظب بود بیت امام از رفت وآمد افراد مشکوک و ناباب, دور نگهداشته شود و بدخواهان نتوانند در آن رخنه کنند و با کسانی که از روی غرض به خانه امام, در قم و یا نجف رفت و آمد داشته و به دنبال اهدافی مرموز بوده اند, به شدت برخورد داشته است. آقا مصطفی خمینی, بیت امام را قلب انقلاب می شمرد و کوشش داشت این مرکز از هر جهت در حفاظ باشد. دست اندرکاران, خادمان و مدیران امور مالی, همه پای بند به مبارزه باشند و افراد بی هدف و بی فایده در این مرکز راه نیابند.60
بیوت دیگر مراجع نیز, درنظرش منزلتی ویژه داشته است. عزت آنان را عزت اسلام و شکست آنها را شکست روحانیت می دانسته است. با روشن بینی سیاسی, وقوع خطر را بدیشان گوشزد می کرده است, تا مبادا بی خبری تشکیلات بیتی, از رخدادهای پشت پرده, مرجعی را به کژ فهمی و موضع گیری نابهنگام وا دارد و یا دشمنان اسلام با سوء استفاده از ناآشنایی دست اندرکاران بیت با مسائل روز و عالم سیاست, آن پایگاه را به انزوا بکشاند و میان آن و جامعه با بارویی از جهالت و بی اطلاعی جدائی افکند.
به روزگار اقامت امام در نجف, بیت آیت اللّه حکیم, بزرگ ترین پایگاه شیعه درعراق بود و چشم امید شیعیان برای رویارویی با ستم ورزیهای بعثیان, به آن دوخته بود. حزب بعث, که از قدرت و توانایی این کانون ریشه دار و پرسابقه, احساس خطر می کرد, بر آن شد نفوذ آن را در میان توده مردم از بین ببرد و آن عالم بزرگ را از چشم مردمان بیندازد. درگیری ایران وعراق, موقعیت مناسبی برای این هدف شوم فراهم آورد.
در ماجرای درگیری ایران و عراق بر سرمساله اروند رود61, که به کوچاندن ایرانیان ساکن عراق انجامید, رژیم بعث در صدد برآمد, تا بلکه روحانیت نجف و آیت اللّه حکیم را باخود همداستان کند و در صورت مخالفت روحانیان, آنان را از میان ببرد. آنان, به آیت اللّه حکیم پیشنهاد کردند تا میان عراق و ایران میانجی شود و مقامات ایران را وادارد که از الغای قرار داد 1316 خودداری کرده و عراق نیز ایرانیان را از عراق اخراج نکند.
هدف, نه مسأله صلح که از میان بردن مرجعیت شیعه بود. اینان بر آن بودند در میان مردم عراق وانمود کنند که آیت اللّه حکیم پشتیبان عجم است نه عرب. در پی دیدار هیأت نمایندگی عراق با آیت اللّه حکیم, بیرون راندن ایرانیان به طور موقت, متوقف شد. از آن سوی در رسانه های گروهی عراق, ایرانیان مسؤول همه نابسامانیهای اقتصادی عراق معرفی شدند و گفتند و نوشتند: درحالی که جوانان عراق بیکارند, بازار کشور در دست ایرانیان قرار دارد وانگهی زیرکانه مسؤولیت را متوجه آیت اللّه حکیم کردند که ایشان, نمی گذارد حزب بعث بیگانگان را بیرون براند. تبلیغات سامان مند بعثیان در فریب مردم, کارگر افتاد, آن گونه که گروه بسیاری از مردم در مراسم اربعین, در پشتیبانی از برنامه (بیرون راندن ایرانیان) شعار دادند.
الغای یک سویه قرارداد ایران و عراق درمورد اروند رود, توسط رژیم شاه, به احساسات عراقیان دامن می زد. بی گمان, پشتیبانی از ایرانیان مهاجر و جلوگیری از ستم بر آنان, گرچه کاری بود مقدس و به عهده مرجعیت, ولی در آن شرایط, که دستهای توطئه در همه جا پیدا بود, نمی توانست کارساز باشد.
در آن شرایط حساس و فضای مسموم, امام و فرزند زمان شناس وی, خطر را احساس کردند و موضع گیری آیت اللّه حکیم در برابر اخراج ایرانیان را نابهنگام خواندند.
امام امت, برای جلوگیری از ترفندِ مرموز حزب بعث به آیت اللّه حکیم پیغام داد:
(ظواهر امرنشان می دهد که رژیم عراق می خواهد شما را هوادار و وابسته به ایران وانمود کند و مخالفت شما را به حساب وابستگی به ایران قلمداد نماید.)62
آقامصطفی خمینی نیز در احساس خطر با پدر, هم افق بود و در دیدار با آیت اللّه حکیم, گوشزد کرد که شرایط سیاسی و اجتماعی عراق و ناآگاهی مردم در شرایط کنونی, زمینه رویارویی مستقیم با بعثیان را از میان برده و زمینه فراهم نیست. رژیم عراق از طرح پیشنهاد صلح در پی نابودی حوزه و سقوط موقعیت شماست و اگر در این کار دخالت نکنید, مناسب تر است.
افسوس که هشدارهای امام و آقا مصطفی خمینی راه به جایی نبرد و دسیسه بعثیان بر سرنوشت حوزه نجف رقمی دیگر زد. مهم ترین مرجع شیعه با تبلیغات مسموم, از چشم مرد افتاد. بعثیان پس از ترور شخصیّت آیت اللّه حکیم, به بهانه های واهی, بیت آن جناب را محاصره و تفتیش و سپس آن بزرگوار را دستگیر و در کوفه تحت نظر قرار دادند و مردم, به خاطر تبلیغات مسموم و دور نگهداشتن آنان از جریانهای پشت پرده, به کمک آن مرحوم برنخاستند و زبان به اعتراض نگشودند.
آقا مصطفی خمینی درخاطرات خود, از این ماجرای غم انگیز چنین یاد می کند:
(… دولت وقت عراق که بسیار بدبخت و به غایت دور از اساس اسلامیت و متمایل به چپ می باشد. با کمال دقت, مشغول ریشه کن کردن او [آیت اللّه حکیم] بود…. یک آن که: در ابتدای حکومت, رئیس جمهور وقت, به منزل شخصی ایشان رفت و اظهار کرد که آقا, مناسب است حکومت ایران را نصیحت کنید که با ما چنین سوء رفتار نداشته باشد. آقازاده که در این مجلس بوده دفاع از حکومت ایران کرده و گفته: شما با ایران چه کردید که ایران با شما بکند.
غافل از آن که آمدن او [و] این صحبت هایشان, به خاطرآلوده کردن افکار عمومی ملت بود که: آقا با دولت ایران رابطه به خصوص دارد که باید میان دو دولت میانجی گری کند. ایرانی که ملت عراق به خون آن تشنه است! ایرانی که به عنوان یهودی و طرفدار یهود در بین افراد عرب و غیرعرب زبان, بسیار بد سابقه و کفرمآب است.… نگارنده که خوب این قصه ها را می فهمید و از دسیسه ها مطلع بود و از پیش هم به خاطر داشت, رفت خدمت آقا, موضوع سوء نظر را تذکر داد که بلکه معظم له از این رفتار منصرف شوند. البته من در نظر داشتم که گذشته از این, ایشان از مرگ حتمی در اجتماع عراق نجات پیدا کند… بدین منظور خدمتش عرض کردم: آنچه به نظرمی رسد و من فکر می کنم و شما باید احتمال بدهید آن است که دولت عراق می خواهد شما را از نظرجامعه عرب عراق ساقط کند و طرفدار عجم معرفی کند, تا بتواند دروقتش شما را بکوبد. مناسب است که در کارها دقت بیش تری کنید… ولی پیشنهاد مرا خیلی ترتیب اثر ندادند و آن شد که شنیدید…)63
آقامصطفی و روشهای مبارزه
رویارویی عالمان شیعه با تجاوز و ستم, همانند مبارزات انبیا شیوه های گوناگونی داشته و همگی روش و برنامه ای یکسان را دنبال نکرده اند. این اوضاع و شرایط بوده که روش مبارزه را جهت می داده است, گاه مبارزه ای مسالمت آمیز و گاه باخشونت آن فقیه مبارز نیز, درمبارزه راههای گوناگونی ارائه داده و شیوه هایی که با استفاده از تجربه های گذشته مسلمانان و دنیای معاصر مفید می دانست, به آزمایش می گذاشت:
1 . دعوت به مبارزه, با زبان و قلم: او, مهم ترین روش برای آگاه کردن مردم از شرایط جاری کشور, سخنرانی, نشراعلامیه و پیوندهای آگاهی بخش می دانست. در قم و نجف, باطلاب و دانشجویان نشستهای فراوان داشت و پیام انقلاب را به داخل و خارج ایران می رساند.
(در نجف… اعلامیه های امام را با وسائلی به ایران و کشورهای خارجی می رسانید.)64
آقا مصطفی خمینی, افرادی را از داخل عراق برای کارهای مربوط به انقلاب, به ایران روانه می کرد و نمی گذاشت چرخ مبارزه از گردش باز ایستد و فضای کشور در اختیار دشمن قرار گیرد.65
پیوند با افرادی که در پیوند با نهضت, از راههای دور و نزدیک, به دیدار امام می آمدند, به عهده آن جناب بود. او, از مهمانان پذیرایی و مسائل ایشان را با امام در میان می نهاد. رفتار پسندیده او با مبارزان, شوق ادامه کار و امید به پیروزی را در دل آنان شعله ورتر می کرد.66
آقا مصطفی خمینی, برای روشن کردن دیگر مردم مسلمان و پیوند با مبارزان و نهضتهای آزادی بخش, به دیگر سرزمینها نیز سفر می کرد. موسم حج و سرپرستی بعثه امام, موقعیت مناسبی برای تبلیغ بود. او در زیارتهای عمره و یا حج, با افراد دیدار می کرد و ایرانیان را درجریان نهضت می گذاشت. ساواک, که همچون سایه به دنبال ایشان بود, با مقامات عربستان هماهنگی کرد که فعالیتهای ایشان کنترل گردد و در یک اقدام در صدد برآمد ایشان را در موسم حج ترور کند, که با هوشیاری بهنگام, مساله خنثی شد.67
ایشان در این ارتباط به کشورهای لبنان و سوریه نیز سفر می کرد.68
2 . مبارزه منفی: ایشان, مبارزه منفی را از روشهای دیرپای پیامبران و اسلام می داند که برای پیش بُرد هدف و احیای امر به معروف و نهی از منکر, سفارش شده است و امامان, پیروان خود را به استفاده از مقاومت مسالمت آمیز تشویق کرده اند.
او, عناوینی چون (حرام بودن کمک به ستمکاران) و (نپذیرفتن ولایت از جانب زمامداران ستم پیشه) را شیوه ای مبارزه و نافرمانی از قانونهای حاکم می شمرد که ائمه(ع) برای از بین بردن رژیمهای ستمکار به کار گرفته اند و مردم می بایست با زمامداران بدکار همکاری نکنند, تا جایگاه آنان درجامعه لرزان شود و زمینه فرو افتادن آنان از سریر قدرت فراهم آید:
والذی یظهرلی فی الامر الرابع هو ان قضیة المنع الاکید من الدخول فی الولایات والمناصب ومن الاعانه و نحوها… تمایلهم الی ابطال هذه الدولة و بعث الملة الاسلامیه الی تشکیل السلطنة الحقه والیه یشیر الی ما فی بعض الاخبار و قد مضی الی مفادها اغراء المسلمین الی السیاسة الخاصة المصطلحة علیها بالسیاسة المنفیة.
در امر چهارم, برایم روشن شد: بازدارندگی شدید ائمه از پذیرش مقام و ولایت از سوی ستمکاران و کمک به آنان, بدان جهت بود که: با این کار, سازمان آنان را لرزان سازند و امت اسلامی را برای تشکیل حکومت حقیقی برانگیزانند. برخی اخبار, به این مساله دلالت دارد. مفهوم آن خبرها, توجه مسلمانان به سیاست ویژه ای است که امروز به (مبارزه منفی) نامبردار است.
در شرح آن افزوده است: مردم از آن رو از همکاری ستمکاران باز داشته شده اند, تا دشواریها افزون شود و بدون این که خونی ریخته شود و آبرویی از میان برود, انقلاب پدید آید و مردم علیه دولت مورد نظر قیام کنند, همان گونه که استفاده از این روش, درمیان جامعه های مترقی جهان دیده می شود.70
آقا مصطفی خمینی, استفاده از این روش را برای مبارزه با شاه پیشنهاد می کند و برکار برد روشهایی چونان (اعتصاب) تأکید می ورزد.
در یکی از نامه های ایشان به دانشجویان چنین آمده است:
(… و یا با اعتصاب سرتاسری به شکل روزه و یا به هر جهتی که ممکن است, صدای خود و فریاد آزادی خواهی خویش را به جوامع بین المللی برسانید.… اخیراً دوستان ایرانی مسلمان مقیم اروپا و امریکا, به خاطر آن که بانگ خود را به امثال این جوامع برسانند, دست به اعتصاب زده اند و بحمداللّه والمنه, اکثر با استقبال رو به رو شده و چه بسا ممکن است که این حرکتهای مخلصانه, زیر بنای یک حرکت و جنبش داخلی که در شرف تکوین بوده و می باشد, باشد.)71
آقا مصطفی خمینی, در سلوک فردی, با بی اعتنایی به مخالفان و یا بی تفاوتان به انقلاب, تنفر خود را ابراز می داشت,با آن که بسیار خوش خلق بود و با کسان بسیار دوست بود و نسبت به کوچک و بزرگ احترا م می کرد:
(اگر کسی در هدف با او مخالف بود و نسبت به انقلاب کینه و دشمنی داشت, آن چنان بی تفاوت از او می گذشت که اگر درمجلسی وارد می شد و مثلا تمام مردم به احترام او بلند می شدند, او از جایش حرکت نمی کرد و به هیچ وجه حاضر نبود او را تعظیم کند.)72
ییکی از دوستان قدیمی ایشان که تا اندازه ای با رژیم همراهی می کرد و یاحاضر به انتقاد نمی شد, به نجف آمد. حاج آقا مصطفی خمینی به او گفت:
(تا به حال ما با هم رفیق بودیم ولی از این به بعد, رفاقت ما تمام,تو آن طرف جوی و من این طرف.)73
مبارزه قهرآمیز: به آخرین راهی که آقا مصطفی, برای مبارزه با شاه در دست بررسی داشت, رویارویی قهرآمیز بود. او با استدلال به آیات قرآن, لازم می شمرد همه مردم, بویژه روحانیان با ابزارهای نظامی و فنون جنگی آشنا شوند و بر قدرت و هیبت خود بیفزایند, تا در وقت ضرورت بتوانند از آن در راه نابودی نظام شاه استفاده کنند:
(اصولاً, ایشان عنایت خاصی به مبارزه مسلحانه داشت و در این زمینه, کوشش… می کردند که مردم ما مسلح شوند و طبق آیه شریفه: (واعدوا لهم ما استطعتم…) تمسک می جست و اظهار تاثر و نگرانی می کرد که چرا مسلمانان آموزش نظامی ندارند و تعلیمات نظامی نمی بینند و در این رشته کار نمی کنند و این توجه ایشان به مسائل نظامی, برای رژیم گران می آمد.)74
تجربه های موفق رزمندگان فلسطینی و لبنانی درمقابله با رژیم اشغالگر قدس و قهرمانیهای مسلمانان افریقایی درمبارزه با استعمار, او را برای آمادگی برای مبارزه نظامی دلگرم می کرد. او به دانشجویان خارج از ایران کمک می کرد تا به پایگاههای فلسطینی رفته و آموزش اسلحه ببینند75 و طلاب حوزه را تشویق می کرد: افزون بر درس و مباحثه آمادگی رزمی پیدا کنند, تا در وقت نیاز دوشادوش مردم با نظام استبدادی شاه نبرد کنند و خود در این کار پیش قدم بود.
(به دنبال اوج نهضت رهایی بخش فلسطین, ایشان تلاش فوق العاده ای به عمل آوردند, تا برادران روحانی, که خارج از کشور هستند به پایگاههای فلسطینی بروند و در آن جا دوره ببینند. خود ایشان هم, در مسائل نظامی کار کرده بود. حتی با اسلحه های سنگین هم دوره دیده بود و آن طور که خودشان نقل می کردند: حتی ورقه تانگ را نیز داشتند و در منزل خود نیز اسلحه تهیه کرده بودند و طلابی را که هنوز در مرحله ابتدایی بودند و هنوز به پایگاههای فلسطینی نرفته بودند, در آن جا با اسلحه های سبک تعلیم و آموزش می دادند.)76
پاورقیها:
1 . (سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی), به روایت جمعی از فضلاء, خاطرات سید جعفر کریمی, ج117/1, پیام آزادی.
2 . مجله (حوزه), شماره 38/16, مصاحبه آیت اللّه بهاءالدینی.
3 . (یادواره شهید حاج سید مصطفی خمینی), ج2, مرکز اسناد انقلاب اسلامی, دستنوشته.
4 . مجله (15 خرداد), شماره 24/4, نقل از خاطرات دستنوشته آقا مصطفی خمینی.
5 . مجله (پیام انقلاب), شماره 50/70, مصاحبه حاج احمد آقا خمینی.
6 . (نهضت امام خمینی) , سید حمید روحانی, ج148/2, مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
7 . (یادواره شهید حاج سید مصطفی خمینی), ج2/ بخش 21/5. نقل از پرونده آقا مصطفی خمینی در ساواک.
8 . (پیام انقلاب), شماره 48/70.
9 . روزنامه (جمهوری اسلامی), 1368/8/1, مصاحبه حمید روحانی.
10 . (نهضت امام خمینی), ج15/2.
11 . همان مدرک, ج626/1, نشر احرار.
12 . همان مدرک.
13 . مجلّه (15 خرداد), شماره21/4.
14 . (خاطرات ومبارزات شهید محلاتی)69/, مرکزاسناد انقلاب اسلامی.
15 . مجلّه (پیام انقلاب), شماره 45/18.
16 . مجله همان مدرک; روزنامه (جمهوری اسلامی), 68/8/1.
17 . روزنامه (جمهوری اسلامی, 68/8/1.
18 . (سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی), ج151/3.
19 . (الاسلام والحکومة), آقا مصطفی خمینی4/, دستنوشته; (تفسیرالقرآن الکریم), شهید آقا مصطفی خمینی, به تصحیح سجادی, ج71/4, ارشاد اسلامی.
20 . (الاسلام والحکومة)7/.
21 . مجلّه (15 خرداد) شماره 20/4.
22 . (تفسیرالقران الکریم), ج146/4.
23 . (نهج البلاغه), خطبه 2.
24 . (یادواره شهید حاج سید مصطفی), شماره 2.
25 . (تفسیرالقرآن الکریم), ج80/4.
26 . (الاسلام والحکومة)7/.
27 . روزنامه (کیهان), 59/8/1, صفحه 10.
28 . مجلّه (15 خرداد), شماره 21/4.
29 . سوره (کهف), آیه 51.
30 . مجلّه (پیام انقلاب), شماره 46/18.
31 . همان مدرک.
32 . مجله (تاریخ و فرهنگ معاصر), شماره 9 91/10.
33 . (نهضت امام خمینی), ج519/2.
34 . همان مدرک433/.
35 . (همان مدرک)420/.
36 . سوره (نساء), ایه 75.
37 . روزنامه (کیهان),59/8/1.
38 . (نهضفت امام خمینی), ج390/2; روزنامه (کیهان), 59/1/14.
39 . روزنامه (جمهوری اسلامی), 69/8/1.
40 . (نهضت امام خمینی), ج112/2.
41 . (بحران خونین لبنان), مجموعه بیانیه های رهبران بزرگ تشیّع در همدردی با شیعیان جنوب لبنان.
42 . (زوایای تاریک), جلال الدین فارسی 216/, 392, نشر حدیث.
43 . (یادواره شهید مصطفی خمینی), ج3, نقل از پرونده شهید در ساواک ج1. ش68011.
44 . (زوایای تاریک)231/.
45 . (سفرنامه کمپفر), نوشته انگلبرت کمپفر, ترجمه کیکاووس جهانداری69/, خوارزمی.
46 . (درجستجوی راه از کلام امام), دفتر پنجم23/,امیرکبیر.
47 . مجله (پیام انقلاب), شماره 50/70, مصاحبه احمد آقا خمینی.
48 . (در مکتب جمعه), مجموعه خطبه های نماز جمعه تهران, ج171/1, وزارت ارشاد; (خاطرات نورالدین کیانوری)252/, مؤسسه اطلاعات.
49 . مجله (یاد), شماره 48/28.
50 . روزنامه (جمهوری اسلامی), 68/8/1 مصاحبه حمید روحانی. وی درگفت وگوی دیگر, ماجرا را مربوط به سال 52, یاد کرده است. ر.ک: (سرگذشتهای ویژه), ج83/1.
51 . روزنامه (کیهان), 59/8/1.
52 . (یادواره شهید آقا مصطفی خمینی), ج2.
53 . مجلّه (پیام انقلاب), شماره 44/18.
54 . مجلّه (15 خرداد), شماره 20/4.
55 . (یادواره شهید آقا مصطفی خمینی), ج2.
56 . مجله (حوزه), شماره 43 44, ویژه آیت اللّه بروجردی72/ و 23.
57 . (یادواره شهید آقا مصطفی خمینی), ج2.
58 . (نهج البلاغه), خطبه 32.
59 . روزنامه (جمهوری اسلامی), 69/8/1, مصاحبه حمید روحانی.
60 . همان مدرک.
61 . برای اشنایی باجریان درگیری ایران وعراق برسر (اروندرود) ر.ک. (تاریخ سیاسی معاصر ایران), سید جلال الدین مدنی, ج161/2 172, دفترانتشارات اسلامی, وابسته به جامعه مدرسین.
62 . (نهضت امام خمینی), ج412/2.
63 . همان مدرک 418/.
64 . مجلّه (پیام انقلاب), شماره 50/71.
65 . مجله (حوزه), شماره 49/45, مصاحبه آقای دعایی.
66 . مجلّه (پیام انقلاب), شماره 50/71.
67 . (یادواره شهید آقا مصطفی خمینی), ج78/3.
68 . (زوایای تاریک)310/, 392.
69 . (حاشیه برتحریر الوسیله امام), شهید آقا مصطفی 116/, دستنوشته.
70 . همان مدرک.
71 . (یادواره شهید آقا مصطفی خمینی), شماره 2.
72 . (سرگذشتهای ویژه امام خمینی), ج168/4.
73 . مجلّه (پیام انقلاب), شماره 50/70.
74 . همان مدرک, شماره 45/18.
75 . روزنامه (جمهوری اسلامی) 69/8/1.
76 . مجلّه (پیام انقلاب) شماره 45/18.