«امام صادق(ع) از جابربن عبداللّه انصاری روایت می کند که جابر می گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: صدای دختری از انصار را که در باغ پدر خود بود، شنیدم؛ به خصوصیات ظاهری وی که می خواستم نگاه کردم، و بعد با او ازدواج کردم، و او همسر خوبی بود»!!
حتما می پرسید این دختر، کدام یک از همسران پیامبر(ص) بوده است که پیامبر بزرگوار(ص) پیش از ازدواج، صدای او را شنیده و او را نگاه خواستگارانه! کرده و بعد هم با او ازدواج کرده است؟ پیامبر(ص) چه نیازی به چنین کاری داشته است؟!
نه؛ تعجب نکنید و ذهنتان به جایی نرود؛ چون پیامبر اکرم صلوات اللّه وسلامه علیه وآله صدایی نشنیده و چنین همسری نیز نگرفته است. جریان (ترجمه درست) از این قرار است:
امام صادق(ع) فرمود: این خبر (خبری که پیش از این حدیث در کتاب آمده است، با این مضمون که پیامبر ص فرمود: وقتی یکی از شماها می خواهد ازدواج کند، اشکالی ندارد که خوب نگاه کند؛ چرا که او مشتری است) برای جابر بن عبداللّه انصاری بازگو شد.جابر گفت: من وقتی این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدم، دختری از انصار را که در باغ پدرش بود، پنهانی زیر نظر گرفتم و به آنچه که می خواستم و نمی خواستم، نگاه کردم. بعد هم با او ازدواج کردم و او بهترین زن بود.
یک بار دیگر دو متن را مقایسه کنید و تفاوت را داوری نمایید. به این نمونه نیز توجه کنید:
علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) نگین شیشه ای (بلوری) را دید و فرمود: آری، این نگین، شیشه ای است!!
اگر شما باشید و این متن، چه قضاوتی درباره آن خواهید کرد؟ آیا اختلافی بر سر جنس نگین بوده و یا توضیح واضحات است؟! جوابی نخواهید یافت. پس بهتر است به متن خود روایت توجه فرمایید:
قال علی(ع): رأی رسول اللّه فصّ بلور، فقال: نعم الفصّ البلّور!
حالا دیگر برای شما نیز روشن است که اشکال کار از کجاست؟ در همین یک کلمه که «نعم» (از افعال مدح) در ترجمه، جای خودش را به «نعم» (اسم به معنای «آری») داده است!
احتمالا موافق باشید یک نمونه دیگر را نیز پیش از ورود به بحث اصلی، ملاحظه کنید؛ هر چند اصل بحث همین هاست:
علی(ع) فرمود: همچنین، طلاق دادن زن بی عقل و خل و زن مریض و مجنون جایز نیست….
نه؛ نگران نشوید! امیرالمؤمنین(ع) کسی را از این کار منع نکرده است. این اشتباه مترجم محترم است که «مرد» را «زن» کرده است. آن حضرت(ع) طلاق دادن توسط مرد سفیه و خل، و کسی که به بیماری برسام مبتلا شده (بیماری که موجب هذیان گویی می گردد) را صحیح ندانسته است:… ولایجوز طلاق المعتوة و لا مبرسم….
ملاحظه می فرمایید که مفعول، جای فاعل نشسته و این مصیبت را به بار آورده است!
شاید باور نکنید؛ ولی در ادامه خواهید دید که اینها فقط چند نمونه از مجموعه ای از اشتباهات عمدتا فاحش، در ترجمه یک کتاب حدیثی، در حجم فقط 125 صفحه رقعی می باشد؛ آن هم از نویسنده محترم و پرتلاش و خدمتگزاری که تا کنون بیش از پنجاه کتاب نوشته و منتشر کرده و بسیاری از آنها بارها به چاپ رسیده است. شرط برادری و اخلاق علمی حکم می کرد که همان گونه که خود ایشان در مقدمه کتاب اشاره کرده اند، اشتباهات احتمالی به ایشان تذکر داده شود؛ ولی از آنجا که کتاب، مجموعه ای حدیثی از یکی از علمای بزرگ است که توسط مؤسسه خیریه ای منتشر شده و در دسترس همگان قرار گرفته و اشتباهات نیز آن قدر فاحش است که نمی توان از آن گذشت و «کشته از بس که فزون است، کفن نتوان کرد»، لذا با پوزش فراوان از محضر این برادر بزرگوار، و با آرزوی توفیق مستمر برای ایشان، ظاهرا چاره ای نبود جز تذکر این دسته از اشتباهات در قالب یک نقد، تا اگر هنوز باور نداریم که «ترجمه» یک دانش است و «تحقیق» نیز یک فن، لااقل احتمال آن را بدهیم و این گونه و بی گدار، تن به گرداب کاری که از توان یا حوصله ما بیرون است، ندهیم. در آن صورت، اگر خدمت نکرده باشیم، حداقل این اطمینان را خواهیم داشت که فسادی به بار نیاورده ایم و مایه هتک متون ارزشمند حدیثی و ملعبه سازی ترجمه نشده ایم.
آشنایی با کتاب
یکی از عالمان جلیل القدر در قرن ششم هجری، مرحوم سید فضل اللّه حسنی راوندی است که در کتب تراجم و شرح حال نگاری با تعبیراتی چون: علاّمه زمان، استاد دوران، یگانه دهر و معدن علم و دریای عمیق، از او یاد شده است؛ آن هم توسط بزرگانی چون: علاّمه حلّی، شیخ منتجب الدین و محدّث قمی.
این بزرگوار، دارای آثار و تألیفات ارزشمندی است که «النوادر» از آن جمله است. کتاب مورد بحث، مجموعه ای است از روایات مختلف؛ مجموعه ای خواندنی و مورد توجه و استفاده علاّمه مجلسی در تألیف «بحارالأنوار». این کتاب که حدود پانصد روایت را در خود جای داده، پیشتر نیز به چاپ رسیده است؛ از جمله، چاپی که در نجف اشرف در سال 1370ه.ق توسط چاپخانه حیدری صورت گرفته و مبنای تحقیق و ترجمه ای است که اخیرا توسط بنیاد خیریه فرهنگ اسلامی کوشانپور منتشر شده است.
ناشر محترم به انگیزه ارائه متنی تحقیق شده از این کتاب، همراه با ترجمه، اقدام به انتشار «النوادر» در تیراژ 2500 نسخه نموده است. همان گونه که از خود کتاب نیز پیداست، محقق محترم، کار اصلی خویش را تحقیق و استخراج روایات قرار داده است و به همین منظور، مقدمه ای نیز در حجم سی صفحه تهیه دیده و با این توضیح که «احادیث این کتاب اصولا می بایست در حوزه های علمی و مجامع اهل فن، مورد بررسی و بهره وری قرار گیرد؛ امّا چون احادیث 482گانه آن تحت عنوان های کلّی کتاب، جنبه اخلاقی و اجتماعی دارد، ترجمه همه احادیث با اندک توضیحی در بخش پایانی کتاب آورده شده و بسیاری از آنها می تواند مورد مطالعه و استفاده عموم برادران و خواهران ایمانی قرار گیرد»، اقدام به ترجمه روایات نموده است.
محقق محترم، علاوه بر مقدمه ای کوتاه که به فارسی نگاشته است، در مقدمه مبسوط خویش از جمله درباره واژه نوادر، شرح حال و شخصیت مؤلف، اساتید، شاگردان و آثار وی، و روش تحقیق کتاب توضیحاتی را آورده است. محقق،در همین مقدمه نیز اشتباهات روشنی، عمدتا از نظر ادبی، مرتکب شده است که در مقایسه با خطاهای فاحشی که در برگردان روایات به فارسی صورت داده است، چندان نمی تواند مایه تأسف باشد. از این رو، آنچه در پی می آید، نخست، نگاهی کوتاه به برخی نکات قابل ذکر در مقدمه کتاب دارد و آنگاه به تصحیح اشتباهات عمده ای می پردازد که در ترجمه روایات صورت گرفته است؛ اما پیش از آن، ذکر چند نکته لازم به نظر می رسد:
1 از نویسنده محترم و پرتلاشی چون ایشان که دهها کتاب تألیف کرده است، واقعا مایه تعجب است که چنین شتابزده و بدون دقت و بدون مراجعه لازم به فرهنگ های لغت، اقدام به ترجمه و انتشار این مجموعه حدیثی بکند و اگر نبود تصریح خود ایشان به این که ترجمه را نیز به انجام رسانده اند، باور انتساب ترجمه به وی مشکل بود. به هر حال، آنچه در این نقد می آید، به معنای داوری درباره سایر آثار ایشان نیست.
2 آنچه درمرور بر مقدمه و بررسی ترجمه کتاب، مورد نظر است، اشتباهات روشن و فاحش می باشد و نه پرداختن به جزئیات و یا ارزیابی سطح تحقیق و خرده گیری هایی بر ترجمه و تحقیق ایشان در این کتاب، والاّ کمتر صفحه ای را خواهید یافت که چنین خرده ایراداتی نداشته باشد.
3 اگر این خطاها مربوط به یک کتاب معمولی بود، امکان نادیده گرفتن آن و یا حداکثر،یادآوری نکات مورد نظر به خود مترجم وجود داشت؛ امّا یک مجموعه حدیثی که مضامین آن در شکل ترجمه شده، از زبان اولیای دین صلوات اللّه علیهم اجمعین در جامعه پخش شده، به نظر می رسد که نقد و تصحیح آن در این قالب، حداقل کاری است که می توان در دفاع از متون دینی صورت داد؛ البته راه اصولی و خداپسندانه آن است که محقق یا ناشر محترم از ادامه پخش و نشر آن تا اصلاح کامل خودداری کند که طبعا مأجور خواهند بود.
مروری بر «مقدمه تحقیق»
چنان که اشاره شد، مقدمه محقق محترم، صرف نظر از ضعف قلمی، از نظر دستوری اشتباهات روشنی دارد؛ ولی پیش از اشاره به مواردی از آن، شایسته است خطای روشنی را که ناشی از شتابزدگی و بی دقتی کامل می باشد، یادآوری کنیم.
مرحوم سید فضل اللّه راوندی، همان گونه که محقق محترم آورده، در سال 570 یا 580ه.ق، درگذشته است و یکی از شاگردان وی، عالم فرزانه محمد بن حسن طوسی، پدر خواجه نصیر الدین طوسی، است. بسیار روشن است که این محمد بن حسن، غیر از شیخ الطائفه محمد بن حسن است که حدود نیم قرن پیش از ولادت راوندی، رحلت کرده است؛ و اساسا نسبتی میان شیخ الطائفه و خواجه نصیرطوسی وجود ندارد؛ ولی محقق محترم در ردیف شاگردان و راویان سید فضل اللّه راوندی نوشته اند:
2 شیخ الطائفة محمد بن حسن الطوسی (385460ه) والد خواجه نصیرالدین طوسی.(ص19کتاب)
و اما نمونه هایی از اشکالات ادبی و دستوری
مداد العلماء… کانت ینابیعا > کان
ومن هذا المنهل العظیم یسقون آلاف من النفوس > یسقی
ثم استخرجها من الکتب الرجالیة > استخرج
فی صحن الکبیر > الصحن الکبیر
فی قسم الاوّل > القسم الاوّل
لم یکتف بالعلم والسلوک المعنویة والعرفانیة > المعنوی والعرفانی
لمن ابتلی بمرض الروحیة الحسد المهلکة للجسد > بالمرض الروحی، الحسد، المهلک للجسد
لم نجد فیه أشعار التوحیدیه > الأشعار التوحیدیه
فی نهایة هذه المطاف > هذا المطاف
وطابقناها مع أحادیث بحارالأنوار > یعنی با احادیث «بحارالأنوار» مطابق شدیم!
و موارد بسیاری از این دست که در صفحات مختلف کتاب مشاهده می شود.
اشتباهات فاحش در ترجمه روایات
اشاره کردیم که مواردی که در اینجا می آید، تنها آن دسته از خطاها و تحریفهایی است که به هیچ روی نمی توان آنها را نادیده گرفت. این موارد را به ترتیب شماره گذاری احادیث توسط مترجم محترم پی می گیریم.
1 (حدیث 2) پیامبر اکرم(ص) به سراقة بن مالک فرمود: … أفضل الصدقة علی أختک أو ابنتک وهی مردودة علیک، لیس لها کاسب غیرک؛ بهترین صدقه، صدقه بر خواهر، یا دختر خود است و این صدقه به خود شخص برمی گردد و در واقع، خود صدقه دهنده است که آن را کسب می کند و به دست می آورد.
مترجم: بهترین صدقه آن است که به خواهر و دختر خویش که تحت سرپرستی تو هستند و غیر از کمک تو راه درآمد دیگری ندارند، کمک کنی.
توضیح: مترجم «لیس لها کاسب غیرک» را که به صدقه برمی گردد، به صدقه گیرنده برگردانده و «کاسب» را نیز به اشتباه معنا کرده است.
2 (حدیث25) قال رسول اللّه(ص): إنّ الرجل لیحبس علی باب الجنّة مقدار عام بذنب واحد وانّه لینظر الی أکوا به و أزواجه؛ انسان (چه بسا) به خاطر یک گناه، یک سال بر در بهشت نگه داشته می شود، در حالی که به جامهای بهشت و همسران خویش می نگرد.
مترجم: انسان به خاطر یک گناه، مدت یک سال بر در بهشت نگه داشته می شود، در حالی که بر عمل گذشته خود افسوس می خورد و (پریشان حال) به زن (و فرزندان و یاران) خود نگاه می کند.
3 (حدیث 40) قال رسول اللّه(ص): ما من امرأة تصدّقت علی زوجها قبل أن یدخل بها الاّ کتب اللّه مکان کلّ دینار عتق رقبة. قیل: یا رسول اللّه! فکیف بالهبة بعد الدخول؟ فقال رسول اللّه(ص): انّما ذلک من مودّة الألفة.
مفاد این سخن شریف این است که هر زنی پیش از عروسی (آمیزش)، مهریه اش را به شوهرش ببخشد، خداوند در مقابل هر دیناری، پاداش آزادی یک بنده را به او می دهد. پرسیدند که اگر این بخشش پس از عروسی باشد، چه؟ فرمود: این دیگر ناشی از محبت و الفت است. لذا مرحوم صاحب وسائل، آن را نخستین روایت بابی با این عنوان آورده است: «باب استحباب تصدّق الزوجة علی زوجها بمهرها و غیره قبل الدخول و بعده والأوّل أفضل»1. البته متن صحیح جمله آخر روایت، چنان که مرحوم کلینی آورده، این گونه است: «انّما ذلک من المودّة والألفة». حال بنگرید به ترجمه مترجم محترم:
«پیغمبر(ص) فرمود: هر زنی در غیاب شوهر برای او صدقه بدهد، قبل از آن که شوهر به خانه وارد شود، خداوند برای آن زن در برابر هر «دینار صدقه» پاداش یک «برده آزاد کردن» را مکتوب می دارد. سؤال شد: ای رسول خدا(ص)! اگر این بخشش زن، پس از وارد شدن به خانه باشد، چه پاداشی دارد؟ آن حضرت فرمود: این بخشش هم نشانه الفت و مودّت است».[!!]
اگر محقق محترم لااقل به منبع اصلی روایت یعنی «کافی» مراجعه کرده بودند، ملاحظه می کردند که بعد از کلمه «علی زوجها» آمده است: «بمهرها» و آن وقت احتمالا این مقدار به خطا نمی رفتند؛ ولی چه باید کرد با «دخول» که ایشان به معنای ورود مرد به خانه دانسته است؟!
4 (حدیث 49) قال رسول اللّه(ص): للمؤمن اثنان وسبعون سترا… فان أبی الاّ قدما قدما فی المعاصی، تهتک عنه أستاره وبقی بلاستر، و أوحی اللّه الی ملائکته: أن أستروا عبدی بأجنحتکم، فانّ بنی آدم یعیّرون و لایغیرون وأنا أغیر ولاأعیّر…
مفاد این بخش از روایت، این است که وقتی مؤمن گام به گام در گناهان فرو رفت، همه پرده هایش پاره می شود و بدون پوشش می ماند؛ ولی با این حال، خداوند (از سر مهربانی) به فرشتگان وحی می کند که با بالهایتان بنده مرا بپوشانید؛ چرا که فرزندان آدم فقط سرزنش می کنند؛ ولی غیرت نمی ورزند، و من غیرت می ورزم و سرزنش نمی کنم.
مترجم:…بنده مرا با بال و پر خود بپوشانید؛ زیرا فرزندان آدم تغییر می کنند؛ اما تغییر نمی دهند؛ ولی من تغییر می دهم؛ اما خود تغییرپذیر نیستم….
توضیح: ملاحظه می فرمایید که «تعییر» با «تغییر» و «غیرت» با «تغییر» خلط شده است. ضمنا در پایان روایت، «قذرات» به آزردگی و ناراحتی ترجمه شده است که صحیح آن، آلودگی و کثافت است.
5 (حدیث 68) قال رسول اللّه(ص): انّا أهل بیت لانحمی ولانحتمی الاّ من التمر.
روشن است که استثنای یاد شده، مربوط به هر دو فعل «لانحمی» و «لانحتمی» است و اساسا ظرافت حدیث نیز در همین نکته نهفته است. یعنی ما اهل بیت، هم تب کردنمان از خرماست و هم معالجه تبمان.
مترجم: ما خاندانی هستیم که تب نمی کنیم و به غیر از استفاده از «خرما»، تب خود را معالجه نمی کنیم.
6 (حدیث 72) قال رسول اللّه(ص): المحسن المذموم مرحوم.
شخص نیکوکاری که در عین حال مورد مذمّت دیگران قرار می گیرد، مشمول رحمت الهی است.
مترجم: شخص نیکوکاری که مورد سرزنش واقع شود، مورد هجوم تیر تهمتها نیز قرار می گیرد.
توضیح: اشتباه مترجم ناشی از این است که کلمه«مرحوم» را به اشتباه«مرجوم» تصوّر کرده است.
7 (حدیث73) قال رسول اللّه(ص): أفضل الناس عندالله منزلة و أقربهم من الله وسیلة، المحسن یکفّر احسانه؛ برترین مردم در پیشگاه خداوند از نظر جایگاه، و نزدیکترینشان به خداوند از نظر وسیله ارتباط، شخص نیکوکاری است که احسان خودش را می پوشاند و از دیگران مخفی می دارد.
مترجم: پرفضیلت ترین و نزدیکترین مردم به خداوند، شخص نیکوکاری است که نیکوکاری او موجب آمرزش گناهان او شده باشد.
8 (حدیث74) قال رسول اللّه(ص): یدالله تبارک و تعالی فوق رؤوس المکفّرین ترفرف بالرحمة.
ترجمه این روایات، به ویژه به قرینه روایات قبلی،این است که دست خدای تبارک و تعالی در بالای سر افرادی که احسان خویش را[و احتمالا گناهان دیگران را] می پوشانند، رحمت را به پرواز و حرکت در می آورد.
مترجم: قدرت خداوند متعال بالای سر هر آمرزنده ای قرار دارد و رحمت الهی بر سر همه گسترده است.[!]
9 (حدیث79) قال رسول الله(ص): انّ أهون أهل النار عذابا عمّی أخرجه من أصل الجحیم حتی أبلغ به الضحضاح، علیه نعلان من نار یغلی منهما دماغه(!)و ابن جدعان. قیل یا رسول الله: و ما بال ابن جدعان أهون أهل النار عذابا؟ قال(ص): انه کان یطعم الطعام.
کلمه«عمی» که محقق محترم با الف مقصوره آورده، مرکّب از دو کلمه«عمّ» و«یاء» متکلم می باشد، یعنی عمویم. در حقیقت پیامبراکرم(ص) دو نفر را مشخصا نام می برد که عذابشان از بقیه اهل جهنم سبک تر و آسان تراست؛ یکی عمویشان و دیگری ابن جدعان. معنای حدیث بر این اساس، این گونه می شود:
«در میان اهل آتش، راحت ترین عذاب را یکی عمویم دارد که من او را از ته جهنم بیرون می آورم تا به مکانی کم عمق برسانم، در حالی که او دو کفش آتشین در پا دارد که مغزش به خاطر آنها می جوشد، و دیگری ابن جدعان است. گفته شد: ای رسول خدا! ابن جدعان به خاطر چه آسان ترین افراد جهنم از نظر عذاب است؟ فرمود: چون او به دیگران غذا می داد».2
مترجم: رسول خدا(ص) فرمود: آسانترین عذاب روز قیامت، مربوط به مرد نابینایی است که از قعر دوزخ خارج می شود و زیر آفتاب داغ قرار می گیرد، در حالی که کفش آتشین به پا دارد و در اثر حرارت، مغز او می جوشد و می ریزد….
10 (حدیث 87) در این حدیث، بین «تکلیف» و «تکلّف» خلط شده است و همین اشتباه در روایت بعدی (88) نیز تکرار شده است.
11 (حدیث101) قال رسول الله(ص): من استفاد أخا فی الله زوّجه الله حوراء. فقیل: یا رسول الله! و ان آخی فی الیوم سبعین أخا؟ فقال رسول اللّه(ص): والذی نفسی بیده ولو آخی ألفا زوّجه الله ألفا.
توضیح: مترجم محترم «استفاد» را به معنای فایده رساندن و«آخی» را به معنای ادای حق برادری گرفته است.همچنین،اضافه کردن بی جای«صلوات بر پیامبر و آل»، حتی در جایی که خود پیامبر(ص) مخاطب سخن است، نیز نکته ای است که متأسفانه در بسیاری از موارد این ترجمه صورت گرفته است.
12 (حدیث128) انّ علیّا مرّ علی بهیمة و فحل یسفدها علی ظهر الطریق فأعرض بوجهه عنها، فقیل له: لم فعلت هذا؟ فقال: لاینبغی أن یصنعوا ما صنعوا وهو من المنکر ولکن ینبغی لهم أن یواروه حیث لایراه رجل ولا امرأة.
حضرت علی(ع) با مشاهده اینکه صاحبان حیوان در وسط راه و در انظار عمومی زمینه آمیزش حیوان نر و ماده را فراهم کرده اند، چهره خویش را برگرداند. وقتی علت را پرسیدند، حضرت(ع) فرمود: این کاری را که کردند، شایسته نیست. این کاری ناپسند است و برای آنها سزاوار است که این کار (آمیزش حیوان) را پنهانی، جایی که نه مردی و نه زنی شاهد باشد، انجام دهند.
مترجم: … هرگز شایسته نیست که افراد این گونه رفتار کنند؛ بلکه عمل آمیزش زن و مرد، باید مخفیانه و به دور از چشم دیگران صورت گیرد.[!]
توضیح: آیا نباید بر چنین ترجمه ای و بر چنین نسبتهایی به مقام والای امیرالمؤمنین(ع) گریه کرد؟ مگر مرد و زنی در انظار عمومی چنین کاری می کردند؟! چرا این همه بی دقتی؟
13 (حدیث 130) قال علی(ع): ثلاث من حفظهنّ کان معصوما من الشیطان الرجیم و من کلّ بلیة: من لم یخل بامرأة لیس یملک منها شیئا، ولم یدخل علی سلطان، ولم یعن صاحب بدعة ببدعته.
حدیث، معنایی روشن دارد. کسی که این سه خصلت را حفظ کند، از شیطان و از هر بلایی در امان است: با زنان نامحرم خلوت نکند، وارد بر سلطان جائر نشود، و به شخص بدعتگذار در بدعتش کمک نکند؛ ولی مترجم با افزودن کلمه «کسی» در دو مورد دوم و سوم، معنای روایت را عوض کرده و به سه دسته آورده است: کسی که با زن نامحرمی… و کسی که به سلطان و قدرتمندی وارد نشود، و کسی که….
14 (حدیث 135) قال رسول اللّه(ص): قلّدوا النساء ولو بسیر، وقلّدوا الخیل ولا تقلّدوها الأوتار.
ابتدا به ترجمه مترجم و محقق محترم توجه فرمایید:
«رسول خدا(ص) فرمود: زنان را مهار کنید، اگرچه با ریسمان نازکی باشد. اسبها را هم مهار کنید؛ اما برای قتال و شرکت در جنگ، آنها را آزاد بگذارید».
«تقلید» همان گونه که ریشه لغت آن نیز نشان می دهد، به معنای به گردن افکندن و گردن بند زدن می باشد. «سیر» نیز عبارت است از تسمه یا بند چرمی. «اوتار» اگر جمع «وتر» (با فتحه حرف اوّل و دوّم) باشد، به معنای زه کمان می باشد و اگر جمع «وتر» یا «وتر» (با سکون حرف دوم) باشد به معنای انتقام گیری و زیاده روی در آن است. به نظر ما دو فراز روایت درباره زنان و اسبها یک سیاق دارد؛ ولی حتی اگر «تقلید» در قسمت اوّل روایت را به معنای «مهار کردن» بدانیم چنان که مترجم محترم آورده اند امّا «تقلید» نسبت به «خیل» به معنای «مهار کردن» نیست و اشتباه فاحش تر، معادلی است که مترجم برای جمله «ولا تقلّدوها الأوتار» ذکر کرده اند.
پیامبر اکرم(ص) در جمله نخست، ظاهرا همان توصیه ای را می فرماید که در برخی روایات دیگر آمده است که: «لاینبغی للمرأة أن تعطّل نفسها ولو أن تعلّق فی عنقها قلادة»3 و یا «لایجوز للمرأة أن تعطّل نفسها ولو أن تعلّق فی عنقها خیطا».4 منتها در روایت مورد بحث، خطاب با مردهاست که زنانتان را هر چند با یک بند چرمی نیز شده، دارای گردن بند کنید. این، توصیه ای است در جهت توجه به حفظ ظاهر و زینت زن و نه تأکیدی بر ایجاد محدودیت و بستن آنها به طناب و اگر نشد به یک ریسمان نازک! سپس پیامبر اکرم(ص) توضیح می فرماید که به گردن اسبها نیز (برای زیبایی) چیزی ببندید. روشن است که برای مهار اسب، به آن لجام می زنند و نه قلاده.5
15 (حدیث 150) قال رسول اللّه(ص): بعثت والساعة کفرسی رهان یسبق أحدهما صاحبه باذنه، ان کانت الساعة لتسبقنی الیکم.
پیامبر اکرم(ص) در این حدیث، کوتاهی فاصله زمان بعثت خود با زمان برپا شدن قیامت را به دو اسب مسابقه ای تشبیه می فرماید که یکی از آن دو فقط به اندازه فاصله گوش به بعد، از دیگری پیشی گرفته است.
مفاد جمله اخیر نیز ظاهرا این است که «ساعت برپایی قیامت، رو به جانب شما، از من گذشته است». ظاهرا اشاره حضرت(ص) به این است که ساعت برپایی قیامت بسیار نزدیک است؛ امّا در زمان خود ایشان واقع نمی گردد. حال به ترجمه مترجم محترم توجه فرمایید.
مترجم: رسول خدا(ص) فرمود: من و روز قیامت، مثل دو اسب مسابقه هستیم که یکی از آنها با اذن صاحب خود بر دیگری سبقت می گیرد؛ امّا آنگاه که روز قیامت فرا رسد، من بر شما سبقت می گیرم. [!!]
16 (حدیث 151) قال رسول اللّه(ص): اذا طفّفت أمّتی مکیالها و میزانها، واختانوا وخفروا الذمّة وطلبوا بعمل الآخرة الدنیا، فعند ذلک یزکّون أنفسهم ویتورّع منهم.
مفاد سخن حضرت(ص) این است که وقتی امت من، در پیمانه و ترازو کم بگذارند و خیانت پیشه و عهد شکن شوند و با کار آخرت دنیا را بطلبند، در چنین زمانی، خود را می ستایند و پاک و درستکار می شمارند؛ امّا دیگران از آنها پرهیز می کنند (و آنها را مورد اعتماد نمی دانند).
مترجم:… در چنین وقتی هر کسی خود را پاک و درستکار می داند و پرهیزگار جلوه می دهد (با تظاهر، اعمال بد خود را توجیه می کند).
توضیح: کلمه «یتورّع منهم» به خطا ترجمه شده است.
17 (حدیث 152) قال رسول اللّه(ص): لاتقوم الساعة حتی یظفر الفاجر ویعجز المنصف ویقرّب الماجن ویکون العبادة استطالة علی الناس، و….
در اینجا «استطالة» به معنای تطاول یعنی تکبّر و برتری جویی و گردنکشی است. یعنی عبادت مایه برتری جویی و گردنکشی بر مردم می گردد؛ اما مترجم محترم نوشته اند:… عبادت، بر مردم، طولانی حساب شود… [!]
18 (حدیث 159) قال رسول اللّه(ص): لاتقوم الساعة حتی یذهب الحیاء من الصبیان والنساء، و حتی تؤکل المغاثیر کما تؤکل الخضرة.
پیامبر اکرم(ص) دراین روایت، یکی از نشانه های برپایی قیامت را این شمرده اند که مردم، همان گونه که سبزی می خورند، «مغاثیر» را نیز بخورند. در این که منظور حضرت(ص) از همسان شدن سبزی خوردنی با «مغاثیر» (به عنوان یکی از نشانه های قیامت) چیست و آیا حضرت در مقام نکوهش خوردن «مغاثیر» بوده است یا نه، باید بررسی و تأمل شود؛ اما روشن است که «مغاثیر» درست بر عکس معنای خود ترجمه شده است. «مغاثیر» جمع «مغثر»، «مغثار» و «مغثور» است و به معنای ماده ای صمغی و عسلی مانند و بدبو می باشد که از برخی گیاهان یا درختان (مانند درخت گز) بیرون می آید؛ اما مترجم، آن را به معنای «دستنبو» که میوه ای خوش بو و خوش طعم است برگردانده است.
مترجم:… و تا اینکه میوه دستنبو خورده می شود، به همان راحتی که مردم «سبزی» را می خورند.
19 (حدیث 163) قال رسول اللّه(ص): یبعث اللّه المقنّطین یوم القیامة مغلبة وجوههم، یعنی غلبة السوداء علی البیاض، فیقال لهم: هؤلاء المقنّطون من رحمة اللّه تعالی.6
روایت مورد بحث، سرنوشت آن دسته از کسانی را بازگو می کند که دیگران را از رحمت و مغفرت الهی ناامید می سازند و غلبه سیاهی در چهره ایشان نیز از همین نقطه است؛ اما مترجم محترم نوشته اند:
رسول خدا(ص) فرمود: «آنهایی که از رحمت خدا مأیوس گردیده اند… اینان افرادی هستند که از رحمت خداوند متعال، ناامید شده اند».
توضیح: «المقنّطین» و «المقنّطون»، هر دو اسم فاعل است، نه اسم مفعول.
20 (حدیث 169) قال رسول اللّه(ص): حدّثوا عن بنی اسرائیل ولاحرج. قال علی(ع): ولا حرج أن تکفّوا عن حدیثهم ولا تحدّثوا عنهم البتة؛ پیامبر(ص) فرمود: از بنی اسرائیل حدیث نقل کنید و اشکالی ندارد.علی(ع) فرمود: یعنی اشکالی هم ندارد که از حدیث آنها دست نگه دارید و اصلا از آنها حدیث نقل نکنید.
در حقیقت، علی(ع) جمله «ولاحرج» در سخن پیامبر(ص) را توضیح می دهد تا کسی گمان نکند که منظور پیامبر(ص) این است که از بنی اسرائیل حدیث نقل کنید و این کار ایرادی ندارد.
مترجم: رسول خدا(ص) فرمود: از بنی اسرائیل، حدیث نقل کنید و ایرادی ندارد. علی(ع) فرمود: منظور، این است که احادیث آنها را فقط بدانید؛ ولی هرگز حدیثی از آنان را برای دیگران بازگو و روایت نکنید.[!]
21 (حدیث 170) قال رسول اللّه(ص): أربعة لیس غیبتهم غیبة… والمتفکّهون بالأمّهات.
در میان چهار دسته ای که غیبت آنان جایز است، یک دسته کسانی اند که نسبت به مادران، غیبت و بدگویی می کنند تا لذت ببرند. تعبیر مترجم محترم، موهم معنای کامجویی است: «کسانی که از مادران خویش لذتجویی می کنند».
22 (حدیث 176) قال رسول اللّه(ص): ما من عبد یصبح صائما فیشتم، فیقول: «سلام علیکم انّی صائم»، الاّ قال اللّه تعالی: استجار عبدی من عبدی بالصوم، فأدخلوه الجنّة.
مفاد حدیث، خویشتن داری شخص روزه دار با پناه بردن به روزه و عدم مقابله با شخصی است که به او ناسزا گفته است.
مترجم:… خداوند متعال به فرشتگان می فرماید: «بنده من به خاطر روزه داری، از بنده دیگری ستم دیده؛ پس او را داخل بهشت گردانید».
توضیح: مترجم، کلمه «استجار» را که به معنای پناه جستن و پناه بردن است، با ماده «جور» به معنای ستم و عدول از حق، خلط نموده است.
23 (حدیث 189) قال رسول اللّه(ص): أوصی أمّتی بخمس، بالسمع والطاعة والهجرة والجهاد و الجماعة، و من دعا بدعاء الجاهلیة، فله حثوة من حثی جهنّم.
در این روایت، حضرت(ص) می فرماید: «هر کس به شکل دوران جاهلیت، افراد را به یاری خویش فراخواند، مستحقّ توده ای از خاکهای جهنم خواهد بود». نظیر این مطلب، در روایت دیگری آمده است که به چند دسته زکات داده نمی شود؛ از جمله: ولا الّذین ینادون بنداء الجاهلیة. قال. قلت: وما نداء الجاهلیة؟ قال: الرجل یقول: «یا آل بنی فلان»، فیقع بینهم القتل.7
امّا بنگرید ترجمه مورد بحث را:
«… پس هر کس به دعوت و ندای جاهلیت پاسخ دهد، نصیب او خاکی از خاکهای جهنم خواهد بود».
24 (حدیث 197) قال رسول اللّه(ص): فاذا التسبت علیکم الأمور کقطع اللیل المظلم، فعلیکم بالقرآن؛ فانّه شافع مشفّع، وماحل مصدّق،….
پیامبر(ص) در وصف قرآن، آن را شفاعت کننده ای می شمارد که شفاعتش در قیامت، مورد قبول است و در نقطه مقابل، آن را خصم و دشمنی معرّفی می کند که خصومت و شکایت او در قیامت تصدیق می شود.8
مترجم:… به قرآن روی آورید و به آن بچسبید؛ زیرا قرآن راهنمای مورد قبولی است و راهی که می گشاید، صادقانه است.[!!]
توضیح: از چه زمانی «شافع» به معنای راهنما، و «ماحل» به معنای گشودن راه، و «مصدّق» به معنای «صادقانه» درآمده است؟
25 (حدیث 198) قال رسول اللّه(ص): … بئس العبد عبد ان أوتی أخوه المسلم خیرا حسده، وان ابتلی خذله… بئس العبد عبد تجبّر و اختال و نسی الکبیر المتعال.
حضرت(ص) در ضمن خطبه ای فرمود:… بد بنده ای است آن که اگر خیری به برادر مسلمانش برسد، نسبت به او حسادت می ورزد و اگر گرفتار شود، او را تنها و رها می گذارد… بد بنده ای است آن که تکبّر و غرور ورزد و به خود ببالد و خدای بزرگ و متعال را از یاد ببرد.
مترجم: وای که چه بنده بدی است آن که… اگر برادر مسلمان چیزی به او بدهد، حسد می ورزد؛، اگر چیزی به او ندهد، او را خوار و ذلیل می گرداند… چه بنده بدی است، بنده ای که گرفتار هوس و خیال می شود و….
26 (حدیث 199) قال رسول اللّه(ص):… ولا یزال هذا الدین ظاهرا علی الأدیان کلّها مادام فیکم من قد رآنی.
تا در میان شما کسی باشد که مرا دیده است، این دین بر همه ادیان غالب و پیروز است.
مترجم: … و پیوسته این دین بر همه ادیان پیروز خواهد بود تا این که میان شما کسی یا چیزی باشد که من آن را می بینم و می خواهم.
توضیح: فعل غایب و ماضی «رآنی» به معنای متکلم مضارع آمده و «خواستن» نیز به معنای آن افزوده شده است.
27 (حدیث 205) قال رسول اللّه(ص): أوّل من اختتن ابراهیم(ع)؛ اختتن بالقدوم علی رأس ثمانین سنة.
مترجم محترم با این گمان که «قدوم» نام محله یا شهری است، در ترجمه آورده است:
«اوّل کسی که ختنه کرد، حضرت ابراهیم(ع) بود که در «قدوم» به هشتاد سالگی، این کار را انجام داد».
هرچند مرحوم علامه مجلسی به نقل از جزری آورده که «قدوم» نام قریه ای در مدینه است و گفته شده قریه ای در شام است؛ امّا همان گونه که در لغت آمده، «قدوم» به معنای تیشه نجاری است؛ بنابراین، حداقل شرط ترجمه این بود که به این نکته اشاره شود؛ حتی اگر مترجم به جزم معتقد باشد که «قدوم» نام مکانی است!
28 (حدیث 216) قال علی(ع): الاتیان الی الجمعة زیادة وجمال. قیل: یا أمیرالمؤمنین! وما الجمال؟ قال: ضوء الفریضة.
اشتباه محقق محترم این است که اولا به دنبال «ضوء الفریضه» در پایان روایت، آورده اند: «وتزاوروا» و این، ظاهرا ناشی از اشتباهی است که در نسخه چاپی اصل (که در مقدمه کتاب به عنوان محور تحقیق معرفی شده) وجود داشته است؛ در حالی که اگر به نقل مرحوم مجلسی از همین کتاب «النوادر» (که خود محقق محترم نیز به آن ارجاع داده) توجه می نمودند، می دیدند که چنین اضافه بی تناسبی وجود ندارد؛ و ثانیا حتی همین جمله زیاده نیز به صورت صحیح ترجمه نشده است؛ چرا که این، جمله ای مستأنفه و مفاد آن، توصیه به دیدار یکدیگر است.
مترجم:… علی(ع) پاسخ داد: «نماز جمعه، نورانیت به وجود می آورد و به زیارت و دیدار اهل ایمان هم نایل می شوید».
29 (حدیث 223)… فقام رجل منهم فقال: یا رسول اللّه(ص)، التمر الّذی ترزقنا قد أحرق بطوننا! فقال رسول اللّه(ص): أما انّی لو استطعت أن أطعمکم الدنیا لأطعمتکم ولکن من عاش منکم من بعدی یغدی علیه بالجفان، ویراح علیه بالجفان، ویغدو أحدکم فی قمیصه ویروح فی أخری….
امام صادق(ع) درباره اهل صفّه و وضعیت آنان با اشاره به اینکه پیامبر(ص) از نزدیک به آنان رسیدگی می کرد و هر روز، صبح و شام، پیش آنان می رفت و به هر نفر یک چارک خرما می داد، می فرماید: یک روز، یکی از آنان برخاست و شکوه کرد که ای رسول خدا! این خرمایی که هر روز به ما می دهی، شکمهای ما را آتش زده است (یعنی چرا باید همیشه خرما که طبعی گرم دارد بخوریم؟). پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «اگر من در توانم بود که همه دنیا را غذای شما کنم، می کردم» و بدین وسیله توضیح داد که بیش از این، در توان حضرت(ص) نیست؛ وبعد افزود: لکن هر کس از شما بعد از من زنده بماند و زندگی کند، صبح و شام، سینی سینی و ظرف ظرف برای او غذا می آورند و (وضع مسلمانان چنان خوب خواهد شد که) شخص، صبح با یک لباس بیرون می رود و شب با لباس دیگری می آید.
مترجم: … هر کس بعد از من زنده باشد، خرمای رسیده خشک شده می خورد و احساس آرامش می کند. یک روز یک لباس و روز دیگری لباس دیگری می پوشد.
30 (حدیث 241): «فقام فتلقّاه فقبّل بین عینیه، ثم أقبل علی الناس» در ترجمه نیامده است.
31 (حدیث 251) قال الصادق(ع) عن أبیه(ع): کان علی(ع) یخرج الی صلاة الصبح و فی یده درّة لیوقظ الناس، فضربه ابن ملجم لعنه اللّه؛ فقال: أطعموه وأسقوه وأحسنوا اسائته…
پر واضح است که جمله «فضربه ابن ملجم» یعنی هنگامی که حضرت(ع) برای نماز صبح می رفت، ابن ملجم ملعون، آن حضرت را مضروب ساخت.
مترجم:… هرگاه برای نماز صبح از خانه بیرون می رفت، در دست او تازیانه ای بود که با آن، مردم را برای نماز صبح بیدار می کرد. یک روز هم آن را به ابن ملجم زد و او را از خواب بیدار کرد. (بعد از ضربت خوردن هم) درباره ابن ملجم فرمود:…
32 (حدیث 253) قال علی(ع): من کان له مال وعلیه مال فلیحسب ما له و ما علیه؛ فان کان له فضل مأتی درهم فلیعط خمسة دراهم، وان لم یکن له فضل مأتی درهم، فلیس علیه شئ وبه قال رسول اللّه(ص). انّ اللّه تعالی عفا لکم عن صدقة…
مترجم محترم، هم نصاب را به اشتباه بیان کرده و تعبیر«فضل مأتی درهم» را به بیش از دویست درهم برگردانده اند و هم جمله بعدی حضرت امیر(ع) را مقول قول پیامبر(ص) شمرده اند.
33 (حدیث267) قال رسول اللّه(ص): اذا حسمت علی أحدکم دابّته فی سبیل الله تعالی و هو بأرض العدو یذبحها ولا یعرقبها.
حضرت(ص) درباره چارپایی که در سرزمین دشمن از حرکت بازمانده، توصیه می فرماید که صاحبش آن را بکشد و پی نکند تا حیوان زجرش نشود.
مترجم:… آن را ذبح کنید و مراقبت از آن لازم نیست (چون جان خود شما در خطر می افتد).
توضیح: «لایعرقبها» به معنای مراقبت نکردن ترجمه شده و در نتیجه، فلسفه رهایی از خطر نیز برای آن منظور شده است.
34 (حدیث277 و حدیث279) قال علی(ع): کان شعار رسول الله(ص) یوم بدر، «یا منصور أمت»… و کان شعارالمسلمین مع خالدبن الولید فی الرحیبة، «أمت أمت».
مترجم محترم، کلمه«أمت» را در هر سه مورد با تشدید آورده است. اگر این کار با این تصوّر بوده است که«أ مت» در این موارد، همان«أمّت» به معنای مردم و ملّت است، این کاملا اشتباه است. «أمت» فعل امر از«اماتة» از باب افعال است، به معنای بکش و بمیران. شعار«یا منصور أمت» یعنی«ای رزمنده پیروز! بکش(یا بمیران)» و شعار«امت أمت» یعنی«بکش، بکش» یا«بمیران، بمیران».
35 (حدیث 238)… ثم قال رسول الله(ص): شقرها أخیارها، و کمیتها أصلابها، و دهمها ملوکها، فلعن الله من جزّ أعرافها، و أذنابها مذابّها.
پیامبراکرم(ص) در یکی از غزوه ها پس از تشنگی شدید درخواست آب کرد. دو نفر از یاران که هریک اسبهایی مایل به قهوه ای داشتند، با مشک، آب آوردند. حضرت(ص) با جمله«اللهم بارک فی الأشقر» درباره چنین اسبهایی دعا کردند. آنگاه جمله موردبحث را در وصف و حمایت از اسب، ایراد فرمودند. معنای عبارت بالا چنین است: «اسبان قهوه ای(بور)، بهترین آنها هستند؛ اسبهای سرخ مایل به سیاهی، قوی ترین و محکمترین آنها هستند؛ اسبهای سیاه، پادشاهان اسبها هستند؛ و خدا لعنت کند آن کس را که یالهای اسب را بچیند و دم اسبان، مگس پران آنهاست».
در واقع، پیامبر(ص) ضمن برشماری خصوصیت چند دسته از اسبها، در حمایت از زیبایی، وقار و راحتی آنها، به موهای گردن اسب و نیز دم آن، توجه داده است که کسی آنها را نچیند و کوتاه نکند. «اعراف» جمع«عرف» به معنای یال گردن است و«اذناب» جمع«ذنب» به معنای دم، و«مذابّ» جمع«مذّبه» به معنای ابزار مگس پرانی است و جمله«أذنابها مذابّها» که یک ضرب المثل رایج نیز هست، یک جمله مستأنفه است. حال با توضیحاتی که گذشت، بنگرید به ترجمه مترجم محترم.
مترجم: اسب قهوه ای، بهترین اسبهاست؛ و اسبی که مایل به سیاهی است، اصالت خانوادگی بهتری دارد و پادشاه اسبهاست. خدا لعنت کند کسی را که ریشه و دنباله و ساق پای آن را قطع کند.[!!]
همین اشتباه فاحش را در روایت بعدی نیز مرتکب شده اند. ضمنا جمله «رجل علی فرس أشقر، بین یدیه قربة من ماء، فقال رسول الله(ص): اللهم بارک فی الأشقر، ثم جاء» ترجمه نشده است که ظاهرا به خاطر مشابهت کلمات، هنگام حروفچینی حذف شده است.
36 (حدیث284) قال علی(ع): انّ رجلا من نجران کان مع رسول الله(ص) فی غزاة و معه فرس، و کان رسول الله(ص) یستأنس الی صهیله، ففقده، فبعث الیه فقال: ما فعل فرسک؟ فقال: إشتدّ علیّ شغبه فخصیته. فقال رسول الله: مثّلت به، مثّلت به، الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیامة و أهلها معاونون علیها. أعرافها و وقارها، و نواصیها جمالها، و أذنابها مذابّها.
مردی از نجران با اسبش در جنگی همراه پیامبر(ص) بود و پیامبر(ص) به شیهه اسب او انس گرفته بود؛ اما چندی آن را نیافت و سراغ او فرستاد؛ وقتی آمد، حضرت(ص) پرسید: اسبت چه کرد؟ گفت: شرارتش بر من گران آمد، لذا آن را اخته کردم. پیامبر(ص) فرمود: «آن را مثله کردی، آن را مثله کردی. اسبها تا روز قیامت در پیشانی شان نقش خیر و نیکی بسته است و صاحبان آنها در نگهداری شان کمک می شوند. یالهای اسبها مایه وقار و موهای پیشانی شان مایه زیبایی آنهاست و دم آنها مگس پران آنهاست».
مترجم: … کسی را سراغ او فرستاد، وقتی آمد، رسول خدا(ص) پرسید: با اسب خود چه کردی؟ مرد گفت: عصبانی شدم و اسب را اخته کردم. رسول خدا(ص) فرمود: «چرا آن حیوان را مثله و عضو بریده کردی؟ در پیشانی اسب، خیر و نیکی نوشته شده تا روز قیامت و کسانی که اسب دارند، باید اصالت و پیشانی و نسل و ساق پا و زیبایی آن را حفظ کنند».[!]
37 (حدیث286) قال علی(ع): کان رسول الله(ص) اذا أفطر، قال: اللهم لک صمنا و علی رزقک أفطرنا فتقبّله منّا، ذهب الظماء و امتلأت العروق و بقی الأجر، ان شاءالله.
پیامبر(ص) هنگام افطار می گفت: اللهم…(تا آخر روایت).
روشن است که: اوّلا تا پایان روایت، جزء دعاست و ثانیا در کجای روایت، ثمرات خواندن این دعا آمده است؟!
مترجم: هرگاه رسول خدا(ص) افطار می کرد، می گفت: «اللهم لک صمنا و علی رزقک أفطرنا، فتقبّله منّا». اگر کسی این دعا را بخواند، تشنگی او برطرف می شود، رگهای او پر می گردد و به خواست خدا، پاداش برای او باقی می ماند.[!]
38 (حدیث288) قال رسول اللّه(ص): ما علی الرجل اذا تکلّف أخوه المسلم طعاما فدعاه و هو صائم، فأمره أن یفطر، ما لم یکن صیامه ذلک الیوم فریضة أو قضاء أو نذرا، سمّه[سمّاه ظ] ما لم یمل النهار؛ وقتی برادر مسلمانی با زحمت و تکلّف، غذایی را فراهم ساخته و فرد روزه داری را دعوت می کند و از او می خواهد که روزه اش را بخورد، اشکالی ندارد که روزه را بخورد، مادام که…
مترجم: چه ایرادی دارد که اگر برادر مسلمانی، انسان روزه داری را دعوت کند و او را به غذا خوردن تکلیف نماید،…
39 (حدیث297): قال رسول اللّه(ص): زوّجوا أیامیکم فانّ اللّه یحسّن لهنّ فی أخلاقهنّ…
زنان بی شوهرتان را شوهر دهید؛ چرا که خداوند…
مترجم: با کنیزان بی همسر خود ازدواج کنید؛ زیرا…
40 (حدیث299) قال رسول اللّه(ص): النساء عورة، أحبسوهنّ فی البیوت و استعینوا علیهنّ بالعری.
جمله«واستعینوا علیهنّ بالعری» در جهت توسعه و تکمیل دستور قبلی است؛ یعنی با کمک گرفتن از فضای حیاط، ماندن آنان را در خانه ممکن سازید. به عبارت دیگر، اگر نگه داشتن آنان در اتاق دشوار است، با توسعه دادن و استفاده از حیاط منزل، این کار را بکنید.
مترجم: زنان، اسرار زندگی هستند. آنان را در خانه ها نگهداری کنید و با فراهم نمودن امکانات، آنها را کمک کنید.
41 (حدیث320) وجد رجل مع امرأة أصابها، رفع الی علیّ بن ابی طالب(ع) فقال: هی إمرأتی تزوّجتها، فسئلت المرأة، فسکتت، فأومی الیها بعض القوم أن قولی: نعم، و أومی الیها بعض القوم أن قولی: لا. فقالت: نعم، فدرأ علیّ(ع) الحدّ عنهما و عزل عنه المرأة حتی یجی بالبیّنة إنّها امرأته.
مفاد جمله«فدرأ علی(ع)…»، این است که با ادّعای مرد و تأیید زن، حضرت(ع) حد را از هر دو برداشت؛ ولی زن را از مرد جدا کرد تا مرد بینه بیاورد که او همسرش است؛ یعنی حد به صرف همان ادّعا و تأیید توسط زن، حتی با سکوت اولیه او، دفع شد؛ امّا اثبات زوجیت منوط به آوردن بیّنه شد.
مترجم: اما زن گفت: آری، همسر مرد هستم. علی(ع) هم از اجرای«حدّ مجازات» آنان صرف نظر کرد تا مرد دو شاهد بیاورد که زن، همسر اوست.
42 (حدیث321) قال جعفر(ع): تزوّج رجل امرأة ثم طلقها قبل ان یدخل بها فجهل فواقعها و ظنّ أنّ علیها الرجعة، فرفع الی علی(ع) فدرأ عنه الحدّ بالشبهة و قضی علیه بنصف الصداق بالطلیقة والصداق کاملا بغشیانه ایّاها.
معنای جمله«و قضی علیه…» این است که مرد، ملزم به پرداخت نصف مهریه به خاطر طلاق دادن زن، قبل از آمیزش گردید و علاوه بر آن، ملزم به پرداخت مهریه کامل به خاطر آمیزش بعد از طلاق شد؛ یعنی یک مهر کامل به اضافه نیم مهر دیگر.
مترجم: …و دستور داد: مرد نصف مهریه را به خاطر طلاق دادن و نصف دیگر را به خاطر آمیزش، به زن پرداخت کند.[!]
43 (حدیث323) قال علی(ع): اذا تزوّج الحرّ أمة فانّها تخدم أهلها نهارا و تأتی زوجها لیلا و علیه النفقة اذا فعلوا ذلک، فان حالوا بینه و بینها لیلا، لانفقة؛ اگر حرّی با کنیزی ازدواج کند، این کنیز، روزها در خدمت صاحبان خود خواهد بود و شبها پیش همسرش می آید و اگر صاحبان کنیز چنین کردند، آن وقت خرجی او بر عهده شوهر است و اگر شب نیز بین شوهر و کنیز مانع شدند(و نگذاشتند شبها نیز پیش شوهر خود برود) نفقه ای بر عهده شوهر نمی باشد.
مترجم: اگر مرد آزادی با کنیزی ازدواج کند که آن کنیز، روز برای خانواده خود خدمتگزاری کند و شب پیش شوهر خود بیاید و این گونه رفتار کنند، در این صورت…
توضیح: روشن است که حکم یاد شده در سخن حضرت(ع) مبتنی بر شرط نیست؛ بلکه مقتضای اطلاق عقد است.
44 (حدیث324) قال علی(ع): أتی النبی(ص) رجل من الأنصار بابنة له، فقال: یا رسول الله! انّ زوجها فلان بن فلان من الأنصار فضربها، فأثّر فی وجهها فأقیده لها؟ قال رسول الله(ص): لک ذلک….
واضح است که معنای جملهّ«فأقیده لها؟» این است که آیا شوهر را به خاطر مضروب ساختن دخترم، قصاص کنم؟
مترجم:…ای رسول خدا(ص)(!)، شوهر این دختر که فلانی پسر فلانی از انصار است، او را کتک زده و اثر آن در صورت او باقی مانده و من او را مقیّد(به مداوا و یا پرداخت دیه) نموده ام. رسول خدا(ص) فرمود: «این کار در اختیار توست…».
ضمنا فاعل جمله«أردت أمرا» در ادامه روایت، ظاهرا پیامبر(ص) است نه مرد انصاری؛ یعنی صیغه متکلّم است نه مخاطب.
45 (حدیث328) قال رسول اللّه(ص): علیکم بقصار الخدم، فانّه أقوی لکم فیما تریدون.
مترجم: بر شما باد به خدمتگزار کوتاه قد(یا انتخاب خدمتگزار کم)؛ زیرا…
توضیح: افزودن «یا انتخاب خدمتگزار کم» زاید و غلط است.
46 (حدیث347) قال رسول اللّه(ص): …و ما بین العین الی العین خمس مأة ذراعا،….
فاصله میان چشمه تا چشمه پانصد ذراع است.
مترجم: … و چشمه ها باید با هم یکصد و پنجاه ذراع فاصله داشته باشد.
توضیح: ظاهرا با«مأة و خمسون» خلط شده است!
47 (حدیث358) قال علی(ع): لکل شی دولة حتی أنّه لیدال للأحمق من العاقل؛ هر چیزی را دولت و دورانی است تا آنجا که حتی حکومت، از دست شخص عاقل نیز گرفته می شود و در اختیار فرد احمق قرار می گیرد.
مترجم: هر چیزی دورانی دارد، تا احمق و نادانی از عقل و خردمندی تشخیص داده شود.
48 (حدیث363) قال جعفر(ع) عن أبیه(ع) قال: اجتمع فی زمان علی(ع) عیدان، فصلّی بالناس، ثمّ قال: قد أذنت لمن کان مکانه قاصیا، أن ینصرف إن أحبّ؛ ثم راح فصلّی بالناس العید الآخر.
مترجم: …و بعد فرمود: من به شما اذن دادم که هرکس دوست دارد، می تواند دنبال کار و مقصد خود برود؛ سپس استراحت و رفع خستگی نمود و با جمعیتی که باقی مانده بودند، نماز عید دیگر را به جماعت برگزار کرد.
توضیح: کلمه«قاصیا» ظاهرا با«قاضیا» خلط شده و«راح» نیز به «استراحت» برگردانده شده و«کان مکانه قاصیا» نیز در نتیجه، در ترجمه حذف شده است.
49 (حدیث366): کان علی(ع) یکبّر لیلةالفطر إلی أن یرد المصلّی….
در این حدیث، «یردالمصلّی» به بازگشت از مصلاّ معنا شده است!
50 (حدیث370): کان علی(ع) یصلّی فی السفر علی دابّته حیث ما توجّهت به تطوّعا، یؤمی ایماء.
در ترجمه، قید«تطوّعا» حذف شده است؛ در نتیجه شامل نماز واجب نیز می شود.
51 (حدیث377) قال رسول الله(ص): من فقه الرجل أن یرتاد لبوله، و من فقه الرجل أن یعرف موضع بزاقه من النادی؛ از دانایی انسان است که جای مناسبی را برای ادرار خودش جویا شود و[نیز] از دانایی انسان است که در محل اجتماع مردم، بداند که آب دهانش را کجا می اندازد.
مترجم: از نشانه های فهم و دانایی انسان، این است که محل ادرار و محل انداختن آب دهان خود راشناسایی کند و پنهان بدارد.
52 (حدیث381) قال رسول اللّه(ص): التشویص بالابهام والمسبّحة عند الوضوء، سواک.
موقع وضوء، مسواک زدن[و شستن دندانها] با انگشت شست و سبّابه نیز مسواک است.
مترجم: ساییدن دندان هنگام وضوء و با پارچه تمیز کردن، مسواک زدن حساب می شود.[!!]
53 (حدیث382) قال رسول اللّه(ص): الوضوء بمدّ والغسل بصاع، و سیأتی أقوام بعدی یستقلّون ذلک، أولئک علی خلاف سنّتی…
مترجم: …اما بعد از من، افرادی می آیند که از این مقدار هم کم می گذارند….
توضیح: درست برعکس توصیه و تأکید پیامبر(ص)! چرا که«یستقلّون» کم شمردن و کم دانستن است، نه کم گذاشتن. نتیجه اوّلی، توصیه به اکتفا به همین مقدار است و نتیجه دومی، نکوهش کم مصرف کردن آب!
54 (حدیث383) قال رسول اللّه(ص): لیبالغ أحدکم فی المضمضة والاستنشاق، فانّه غفران لما تکلّم به العبد و منفرة للشیاطین.
مفاد حدیث، این است که در مضمضه و استنشاق، جدیّت کنید؛ زیرا این کار، موجب بخشش و مغفرت حرفهایی است که بنده زده است و شیطانها را دور می کند.
مترجم:… زیرا این عمل موجب آمرزش هر بنده گوینده، و دورکردن شیطانها می شود.[!]
55 (حدیث420) قال علی(ع):… ثم دعا بماء و قرأ علیه فاتحة الکتاب و المعوذتین….
اگر از هر کس که کمی با قرآن آشنایی دارد، سؤال شودکه منظور از«معوّذتین» چیست، حتی اگر نداند مراد کدام سوره هاست، اما می داند منظور، سوره توحید نیست.
مترجم:… آنگاه ظرف آبی طلبید، سوره حمد و دو«قل هوالله» را بر آن قرائت کرد.[!!]
56 (حدیث447) و قال الصادق(ع) عن أبیه عن علی(ع): انّه نهی أن یشرب الدواء یوم الخمیس مخافة أن یضعف عن الجمعة.
علی(ع) در این روایت، چیزی را از پیامبر(ص) نقل نکرده است و نهی، از جانب خود حضرت(ع) است.
مترجم: علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) روز پنجشنبه افراد را از خوردن…
57 (حدیث450) قال علی(ع): فی العریان… و اذا أدرکته الصلاة و هو فی الماء قائم أومأ برأسه ایماء ولایسجد علی الماء.
مترجم: … همچنین، اگر کسی در آب قرار دارد و در حال غرق شدن است….
توضیح: قید غرق شدن، زائد و غلط است.
58 (حدیث451) قال رسول الله(ص): …ولا تعرّب بعدالهجرة… ولو أنّ مکاتبا ادّی مکاتبته ثم بقی علیه أوقیة فعجز، ردّ فی الرقّ.
مترجم: …و پس از هجرت در راه خدا، بازگشت از اسلام به تعرّب و بی دینی مجاز نیست… اگر برده مکاتبی ادای حق مکاتبه خود را نماید، ولی مقداری از آن باقی بماند، همچنان در بردگی مولای خود باقی خواهد ماند تا همه بدهی خود را پرداخت کند.
توضیح: مترجم محترم، جمله نخست را نارسا، بلکه به غلط ترجمه کرده اند و در جمله بعد نیز قیدی اضافه کرده اند که اشتباه است و کاملا معنا و مقصود روایت را عوض می کند. مراد حضرت(ص) چنان که در روایات متعددی نیز آمده است،9 این است که چون این مکاتبه، مکاتبه مشروط است، اگر در مدّت قرار داد، حتی مقدار کمی از مال مکاتبه باقی بماند، او به بردگی بر می گردد و اموال پرداخت شده نیز از آن مولای او خواهد بود و قرار داد مکاتبه پایان یافته است.
59 (حدیث452) عن علی(ع) قال: من أسرّ الطلاق و أسرّ الاستثناء فلا بأس، و ان أعلن الطلاق و أسرّ الاستثناء فی نفسه، أخذناه بعلانیته و ألقینا السرّ.
مفاد حدیث شریف، این است که اگر کسی پیش خودش و پنهانی، صیغه طلاق را بر زبان آورد و آن را منوط به مشیت الهی کند، یعنی به دنبال آن بگوید «ان شاء الله»، طلاقی واقع نشده و اشکالی نیست؛ ولی اگر طلاق را آشکارا اجرا کند و«ان شاء الله» را آهسته پیش خودش بگوید، ما کار آشکار او را می گیریم و ترتیب اثر می دهیم و کار پنهانی او را رها می سازیم.
مترجم: کسی که مخفیانه طلاق دهد و مخفیانه هم برای آن استثنایی مطرح کند، ایرادی ندارد؛ اما اگر طلاق را علنی صورت دهد و پیش خود و مخفیانه استثنایی در نظر بگیرد، ما طلاق علنی را می پذیریم و آنچه را در پنهانی گذشته رها می کنیم.10
60 (حدیث463) قال جعفرالصادق(ع) عن أبیه قال: قال أبی علی بن الحسین(ع): با بنیّ إتخذ ثوبا للغائط، فانیّ رأیت الذباب یقعن علی الشی الرقیق ثم یقعن علیّ، قال: ثم أتیته فقال: ما کان لرسول الله(ص) ولا لأصحابه الاّ ثوب واحد.
معلوم است که جمله«ما کان لرسول الله(ص)» گفته امام سجاد(ع) است، نه امام باقر(ع) و معلوم است که بین این دو، از نظر نتیجه گیری، تفاوت روشنی است.
مترجم: سپس نزد پدرم رفتم و گفتم: رسول خدا(ص) و اصحاب او….
61 (حدیث467) قال علی(ع): فی«بریرة» أربع قضیات. أرادت عائشة شراها، فاشترط موالیها انّ الولاء لهم…فلمّا کاتبتها عائشة، کانت تدور فتسأل الناس… فلمّا أدّت کتابتها خیّرها رسول الله(ص) و کان لها زوج فاختارت نفسها، فقال لها رسول الله(ص): «اعتدّی ثلاث حیض».
اشتباه در ترجمه، این است که اوّلا«ولاء» که حکمی خاص در فقه است، یعنی همان«ولاء عتق»، در همه موارد مطرح شده در روایت، به ولایت و سرپرستی معنا شده است. ثانیا، جمله «فلمّا کاتبتها عائشه…»، ترجمه درست آن، این است:«وقتی عایشه با او قرار داد مکاتبه بست، کنیز (برای پرداخت مال مکاتبه) می گشت و از مردم درخواست کمک می کرد» و ثالثا، جمله«خیّرها رسول الله(ص) و کان لها زوج فاختارت نفسها، فقال لها»، ناقص ترجمه شده است. پیامبر(ص) او را در حالی که همسری داشت، بین ماندن با شوهر و جدایی از او، مخیّر گذاشت و او نیز رهایی خودش را برگزید؛ لذا پیامبر(ص) به او فرمود: سه حیض عدّه نگه دار.
62 (حدیث498) قال رسول الله(ص): لیمنعنّ أحدکم مساجدکم یهودکم و نصاراکم و صبیانکم، أو لیمسخنّ الله تعالی قردة و خنازیر، رکّعا و سجّدا.
جمله«أو لیمسخنّ…» مربوط به یهودیان و مسیحیان و کودکان نیست؛ بلکه مربوط است به آنانی که این دسته افراد را از ورود به مسجد، منع نمی کنند.
مترجم: رسول خدا(ص) فرموده: حتما باید از وارد شدن یهود و نصارا به مسجدهای خود جلوگیری کنید و از ورود کودکان(بی مبالات و آلوده) نیز به مسجد جلوگیری کنید؛ اگرنه، خداوند آنان را به صورت میمون و خوک مسخ می گرداند.[!]
63 (حدیث503) قال علی(ع): تجب الصلاة علی الصبی اذا عقل، والصوم اذا طاق، والحدود اذا احتلم.
حضرت(ع)، سه مرحله را برای شروع انجام نماز، روزه، و اجرای حد، ذکر فرموده است: بلوغ عقلی برای نماز، توانایی برای روزه ، احتلام برای اجرای حد.
مترجم: کودک، وقتی به بلوغ عقلی رسید و توانایی داشت، نماز و روزه برای وی واجب(مستحب مؤکّد) خواهد بود و آن گاه که کودک«محتلم» گردید، حدود(و مجازات گناه) بر او جاری می گردد.
توضیح: مورد اوّل و دوم، یکی شده است.
64 (حدیث504) عن موسی بن جعفر، عن أبیه، عن جدّه(ع)، قال: کان أبی علی بن الحسین(ع) یأمرالصبیان أن یصلّوا المغرب والعشاء جمیعا، فقیل له: یصلّون فی غیر وقتها، قال: هو خیر من أن یناموا عنها.
مترجم: روش امام زین العابدین(ع) این بود که کودکان را وادار می کرد تا بعد از نماز مغرب، نماز عشای خود را هم بخوانند؛ سؤال شد: مگر آنان نماز خود را در غیر وقت آن می خوانند؟
امام فرمود: نه؛ اگر نماز عشا را تأخیر بیندازند، ممکن است به خواب بروند….
توضیح: منظور از جمله«یصلّون فی غیر وقتها» این است که اگر آنها نماز مغرب و عشا را با هم بخوانند، لازمه اش این است که نماز خارج از وقت(فضیلت) خوانده شود. حضرت(ع) فرمود که این کار، بهتر از این است که خواب بمانند و اصلا نماز نخوانند. در واقع، آنها یادآور وقت فضیلت شدند و حضرت(ع) اصل انجام عمل را یادآور شد.
خداوند همه ما را از لغزشها نگه دارد و عاقبت خیر، روزی فرماید!
1. وسائل الشیعة، ج15، ص36
2. بحارالأنوار، ج8، ص295(نقل دیگر).
3. وسائل الشیعة، ج14، ص118
4. همان، ص162
5. المجازات النبویة، ص257258 و نیز: بحارالأنوار، ج64، ص210
6. نمونه مشابه: نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت9
7. بحارالأنوار، ج96، ص60
8. عبارت مشابه از رسول خدا(ص): همان، ج90، ص338
9 . ر.ک: وسائل الشیعة، ج16 (کتاب المکاتبة، باب4 و 10)، ص85 و 94
10 . جواهرالکلام، ج32، ص80 81