ماهان شبکه ایرانیان

نگرشی بر کتاب متالهان جدید

کتاب «متالهان جدید» (The Modern Theologians) چنانکه از عنوان فرعی آن برمی آید، «مقدمه ای » است بر «الهیات مسیحی در قرن بیستم ». این کتاب را که شامل دو مجلد است «دیوید اف فورد» ویرایش کرده است و نخستین بار در سال 1989م. و از سوی انتشارات (Basil Blackwell) به چاپ رسیده است. پانزده تن از متخصصان و اساتید تاریخ و فلسفه و الهیات مسیحی که خود بعضا از متالهان نامبردار و معرفی شده در این کتاب نیز هستند، در تالیف و تحریر مقالات آن شرکت جسته اند و به نحوی شایان، چشم اندازی هرچند ابتدایی از سیر افکار و آرای الهیاتی متالهان قرن بیستم به دست می دهند. آقای دیوید فورد که خود مقدمه پرمایه ای با عنوان «درآمدی بر الهیات مسیحی مدرن » در ابتدای کتاب نگاشته، در ابتدای هر فصل، سخنانی باختصار در باب مفاد آرا و بحثهای مطرح شده در آن فصل، ابراز می دارد. مجلد نخست این کتاب، به معرفی متالهان سرشناس معاصر اختصاص دارد و مجلد دوم به بحث در باب جریانهای الهیاتی این قرن می پردازد. این کتاب در عین حفظ روش تفسیری، صبغه ای انتقادی نیز دارد و نگارندگان مقالات گاه در پایان هرفصل، به نقادی آرای شخص یا جریان معرفی شده می پردازند و یا به انتقادات دیگران پاسخ می گویند. مجلد اول دارای پنج فصل است و ذیل عنوان هر فصل،سردمداران متالهان علاقه مند و متمایل به آن عنوان (که خود همان درونمایه های برجسته دستگاههای الهیاتی آن متالهان را باز می نمایاند) مطرح و معرفی می شوند. عنوان فصل اول چنین است: همخوانی و تناظر با انکشاف (Corresponding to
Revelation)
جنگ جهانی اول، پدیدآورنده بحرانی عمده و اساسی در فرهنگ و جامعه اروپایی بود. و این فرهنگ و جامعه بحران زده، بستر ظهور کتاب کارل بارث (Karl Barth) با عنوان «رساله به رومیان » شد و زمینه بروز «الهیات دیالکتیکی » را فراهم آورد. «الهیات دیالکتیکی » با تلاش «بارث » به منظور بازاندیشی تمامی الهیات مدرن همراه بود. رابرت جنسون (Robert Jenson) نویسنده مقاله «کارل بارث » در مجموعه حاضر بر این باور است که الهیات بارث نه تنها برچسب «بازمانده محافظه کار الهیات پیشامدرن » را نمی پذیرد، بل واجد عنایت و اهتمامی اساسی به مدرنیت و تجدد است و حتی به فراسوی آن ره می برد و در گستره پسامدرن می نشیند. بارث با انگاشت «عیسی مسیح به مثابه فرد مستقل و خودرهبر حقیقی » شعار و دثار عصر روشنگری مبنی بر «استقلال و خودرهبری بشر» را دگرسان می سازد. او «نقد مدرن دین » را شدت و حدت می بخشد و بر جای گیتی شناسی مکانیستی و ملحدانه، تبیینی «خدامحور» از واقعیت را می نشاند. بارث از طریق آنسلم به «گونه عقلانیت متناسب با الهیات مسیحی » دست می یازد و جنسون سیر آرای وی را از «رساله به رومیان » تا این کشف عمده و بنیادین، پی می گیرد. وی سپس گزارشی از کتاب «اصول عقاید کلیسا» ارائه می کند که شامل تبیینی از ساختار و نحوه رهیافت بارث به موضوع یاد شده است. پس از آن بر دو جنبه برجسته و اساسی انکار بارث تمرکز می کند: یکی، شرح مسیح شناختی واقعیت، که تاریخ حیات عیسی را بر جای تصور مجرد خداوند می نهد. و دومی، انگاره «تثلیث » به مثابه نحوه دریافت و صور خداوند در خودآشکارگری و تجلی اش. وی در خاتمه ما را به اعتبار و لحاظ دروس و رهاوردهای این شیوه تفکر بویژه در بریتانیا و آمریکای شمالی فرا می خواند.
جان گادیسی (نگارنده مقاله «دیتریش بونهوفر») مدعی است که الهیات بونهوفر در ارتباط و نسبتی نزدیک اما منتقدانه با الهیات بارث است. حیات و الهیات بونهوفر از سوی گادسی در انسجام و یکپارچگی درونی و قابل توجهشان ارائه می شوند، انسجام و وحدت «باور، کنش و اندیشه » که در مفهوم «شهادت » به ستیغ کمال خود می رسند و فرجام می پذیرند. از آثار عمده بونهوفر به اختصار سخنی می رود (همراه با عنایت قابل توجهی که به رساله ها و گفتارهای نخستین وی مبذول می شود، گفتارهایی که در اندیشه او مرتبه ای بنیادین اما کمتر شناخته شده دارند) و نگارنده، درونمایه های هماهنگ کننده و نظام بخش آرای او را «مسیح » و «جامعه گرایی » معرفی می کند. الهیات متاخر بونهوفر پس از مرگ وی منتشر شدند و گادسی نحوه استقبال از آنها را به همراه مباحثاتی که برانگیخته اند پی جویی می کند.
تامس تررنس و ابرهارد یونگل، نماینده یزدانشناسیهای پس از جنگ جهانی دوم هستند که بشدت از آرای بارث تاثیر پذیرفتند. تارنس در سنت اسکاتلندی الهیاتی جای می گیرد (آقای ستفن سایکس در باره این سنت در بحث از الهیات بریتانیایی در مجلد دوم این کتاب سخن می گوید). سنت اسکاتلندی پیوندی بس نزدیک با سنت اروپایی (بجز بریتانیا) دارد. دانیل هاردی (Daniel Hardy) نویسنده مقاله «تامس تارنس » نکات مهم و عمده تفکر او را چنین تعیین می کند: 1) ترکیب دیدگاه علمی اثباتی با رهیافتی به تاریخ که هرمنوتیک مدرن را به چالش می خواند; 2) درک و ستایش اهمیتی که ایمان مسیحی برای نگرش عقلی قائل است و آدمیان را بدان سوق می دهد; 3) ارائه پیشرفته ترین گونه واقع گرایی (رئالیسم). هاردی به «مرتبط ساختن الهیات با علوم طبیعی » از سوی تارنس، نظری جدی و ویژه معطوف می دارد. الهیات ابرهارد یونگل جوانترین اندیشمند این گروه به قول «جان وبستر» دربردارنده نوعی واقعگرایی الهیاتی سخت و استوار است. شاید کمک عمده و اصلی او به این نوع واقعگرایی همانا «تامل و تفکر درباره زبان (بویژه موضوعات استعاره، مثل و قیاس)»، انگاشت «امکان » همچون پاره ای از واقعیت «و درگیری و مقابله با انگاره «مرگ خدا»» است. او همچنین بیش از هرکس دیگری در این دوران کوشیده تا نحوه یاری یزدانشناسیهای بارث و بولتمان به یکدیگر را کشف کند.
هر چهار متاله فوق الذکر در یک خواست و تمایل واحد شریکند، این خواست که «الهیات، می باید عقلا و قلبا با سانکشافز تناظر و همخوانی داشته باشد.» انکشافی که، هر یک از ایشان به طریقی، مسلم بودن و فیض بخشی و عینیت اش را مؤکد ساخته اند. در تفکر بونهوفر این همخوانی در بعد اخلاقی اش به عنوان «تشبه به مسیح » مطرح می شود. تارنس، تبیین نظری مستحکمی برای این تناظر به دست می دهد. یونگل، به رغم کاوش در باب «زبان » و «امکان »، به نقدی که متوجه بارث است به نحو بسنده ای پاسخ می گوید. بر پایه آن نقد، رهیافت بارث به تناظر با انکشاف، از تبیین موفق «مسؤولیت و آزادی انسان » ناکام می ماند. فصل دوم: اگزیستانسیالیسم و بازبستگی (Existentialism and Correl
ation)
رودولف بولتمان، از آن حیث که هم «پژوهنده بزرگ و نامدار عهد جدید» است و هم «متاله جدید»، در این مجلد مقامی یکه دارد. رابرت مورگان (نویسنده مقاله رودولف بولتمان) به این دو جنبه مذکور عنایتی ویژه دارد و به کاوش در باب نسبت و رابطه بولتمان با لوتر، بارث، الهیات قرن نوزدهم و اگزیستانسیالیسم می پردازد. مورگان وارد گفتگویی نقادانه با بولتمان می شود و در نهایت برای غنای هرچه بیشتر الهیات بولتمان، پیشنهادهایی ارائه می کند.
الهیات پل تیلیش نیز همچون الهیات بولتمان اگرچه کمتر خاص گرایانه داخل در عرصه اگزیستانسیالیسم است. دیوید کلسی، علاقه همیشگی تیلیش به مسیحیت و فرهنگ، و روش او برای همربط ساختن آن دو، را شرح می دهد. شیوه نظام مند تیلیش نقطه مقابل روش بولتمان در تفسیرعهد جدید است و کلسی انسجام مفهومی الهیات «نظام مند» ( Systematic) و نرمش و گشودگی روش آن را آشکار می سازد.
مهمترین درونمایه الهیات ادوارد شیله بک ( Edward Schillebeekx) را «بازبستگی و همربطی متقابل کلیسا و جهان » معرفی می کند. شیله بک از رهگذر بازیافت نقادانه منابع تاریخی و پرداختن به حیات و تفکر جدید (بویژه جوانب دشوار و پیچیده آن)، درونمایه مذکور را بسط و کمال می بخشد. وی تحت تاثیر اگزیستانسیالیسم بود; اما امروزه کانون توجه او را امور اجتماعی و سیاسی تشکیل می دهند. او به شیوه های گوناگون درصدد پیاده کردن طرح پیشنهادی مورگان برآمده است.
روش هانس کونگ (دیگر متاله معرفی شده در این فصل) از دیدگاه ورنر جین راند ناظر است به وابستگی دو جانبه انتقادی میان منابع مسیحی بویژه انجیل و اندوخته تجارب بشری در جهان. اما در حالی که مخاطب اصلی شیله بک آنانی هستند که برای زیستن مطابق اعتقاد مسیحی تلاش می کنند، کونگ اخیرا وارد گفتمان «عام گرایی جهانی » بویژه میان ادیان جهان، شده است. کونگ و شیله بک، همچنین برخی از مسائل جدی مطرح شده از جانب الهیات جدید را در حیطه کلیسای کاتولیک رمی معرفی می کنند و جین راند گزارشی کامل و کافی از برخورد و مقابله میان کونگ و مراجع کلیسایی او، ارائه می کند. چهار متاله معرفی شده در فصل دوم، فقط ارتباطی سست با یکدیگر دارند و مسائل و آرای ایشان دامنه ای وسیعتر از عنوان و چارچوب تنگ «اگزیستانسیالیسم بازبستگی » را می پوشاند. اما البته اگزیستانسیالیسم برای همگی ایشان (حتی کونگ که به باور جین راند «تصمیم گیری انفرادی در ایمان »، کانون الهیات اوست) از اهمیت ویژه ای برخوردار است. و همه، به استثنای بولتمان، به روش «بازبستگی متقابل » (چنانکه تیلیش آن را نامید) نیز اهتمام دارند. فصل سوم: الهیات استعلایی (Transcendental Theology)
عرصه الهیات کاتولیک رمی در فاصله میان جنگ جهانی اول و دوم، پذیرای دو مباحثه الهیاتی بود. اولین آنها درباره «تاریخ » و بویژه کاربست متناسب روشهای مدرن تاریخی در الهیات بود. کانگر، به یکی از طرفهای اساسی و برجسته این بحث تبدیل شد. و دومین مباحثه، در باب رهیافت فلسفی به الهیات بود. کارل رائنر (Karl Rahner) و برنارد لانرگان، چهره های شناخته شده این مباحثه بودند.
الهیات رسمی، تحت سیطره تفسیری بود که متالهان مدرسی از تامس آکوئیناس ارائه می کردند و هم ایشان افزون بر اخلاف جدیدشان، نومدرسیان، سنت او را پی گرفتند. رائنر و لانرگان از آنجا که همچون دیگران پیوند خود را از نو مدرسی گرایی گسستند و در صدد پیوند دادن الهیات و فلسفه آکویناس با تفکر پساروشنگری بویژه سایدئالیسم «استعلایی » کانتز برآمدند، بعضا به لقب «تومیست های استعلایی » خوانده می شوند. «استعلایی » نامیدن فلسفه کانت، ناظر است به تلاش وی برای تعریف و تعیین آن شرایط و حدود استعلایی که فراسوی هر تجربه، شناخت و خواست جزئی واقع است و بر تجربه و شناخت و خواست هر شخص سلطه دارد. از این رو، واژه «استعلایی » در اینجا بر بنیادی ترین و عامترین شاخصه های هستی آدمی اشاره دارد و انسانیت ما قائم بدان است. جی. ای. دی نویا (J. A. DiNoia) تلاش رائنر برای نشان دادن نحوه وابستگی «خدا» و «انکشاف » با «پویشهای اساسی ذهن و خواست آدمی » را توصیف می کند. و هوگو می نل (Hugo Meynell) بر آن است که «حساسیتهای استعلایی » مورد بحث لانرگان (مراقب و هوشمند و معقول و مسؤول بودن) فی الواقع بنیاد هر شناخت حقیقی و کردار صالح هستند و رکن روش الهیاتی لانرگان را تشکیل می دهند.
تفسیری که دی نویا از رائنر ارائه می کند، با تفاسیر دیگر در دو نکته متفاوت است: یک، تکیه او بر سرشت کثرتگرا و غیر نظام مند الهیات رائنر; و دو، اصرار وی بر پیوستگی رائنر با آکویناس. بر این اساس، رائنر در مقام متاله سر خداوند و راز رستگاری معرفی می شود. هموکه ارائه دهنده طرحی برای بازیافت خلاقانه مسیحیت در بسترهای نوین است.
می نل، به ارزیابی وامداری لانرگان به آکوئیناس می پردازد. موفقیت اصلی لانرگان که با یک «دگرشکلی مثال واره » (Paradigm Shift) قابل قیاس است، روش الهیاتی اوست. لانرگان، همچنین موضوع مباحثه ای گسترده (بویژه در آمریکای شمالی) واقع شده است، و می نل ضمن تلخیص آن مباحثات، به نقدهای وارده پاسخ می گوید. فصل چهارم: سنت و زیبایی (Tradition and Beauty)
ایوس کانگر (Yues Congar) احتمالا بیش از دیگر متالهان معرفی شده در این مجلد بر «تاریخ کلیسا» تاثیر نهاده است. ایدن نیکولس، او را به عنوان «اصلاحگرایی که خود را وقف سنت ساخته است » توصیف و تصویر می کند. «سنتی » که به مثابه «پایداری گذشته در حال » («حال »ی که نطفه آینده را در بطن خود دارد) دریافت می شود. کانگر را می توان یکی از شخصیتهای اصلی جریان «بازگشت به سرچشمه ها» (ressourcement) که راه را برای واتیکان دوم مهیا ساخت، انگاشت. حساسیت تاریخی و آموخته های گسترده او که کمتر صبغه فلسفی و یا نظام مند داشتند، وسیله ای شدند برای پیدایش حکمتی که به تغییر آگاهی کلیسای کاتولیک رمی مدد رساند.
به نزد هانس وون بالتازار (Hans Von Balthasar) ، ساحات اصلی حیات از این قرارند: کلیسا، فرهنگ اروپا و نهادهای دنیوی (سکولار)، که این یکی، خود گونه ای حیات مسیحی غیر کلیسایی در جهان جدید را زمینه سازی کرده است.
، ( Kneeling زانوزننده در اینجا به معنای کسی است که برای عبادت و تامل درونی زانو می زند) باور داشت و طرح آن را ریخت و شعارش این بود: بزرگترین پرتوافشانی در جهان، دقیقترین پیروی ممکن از مسیح. جان ریچز، درونمایه مهم «زیبایی » را در الهیات بالتازار توضیح می دهد و بر این باور است که مضمون «زیبایی » با رهیافت او به انکشاف کتاب مقدس و قدیسان و متالهان سنت، گره می خورد. در اندیشه بالتازار تمرکز اساسی بر مرگ و رستاخیز عیسی مسیح می رود که همراه است با مضمون تیره اما ریشه ای «سقوط به درون جهنم ». ریچز همچنین گزارشی وافی از مباحثات بالتازار با بارث و بولتمان و رائنر به دست می دهد.
کانگر و بالتازار هر دو معرف گونه ای راست کیشی هستند که نسبت به یزدانشناسیهای مطرح شده در بخشهای دوم و سوم این مجموعه جدا به دیده تردید می نگرد و هر دو ایشان، بیشتر وامدار بارث هستند. ایشان با بسیاری از گسترشها و پیشرفتهای فزاینده کلیسای خود که از زمان واتیکان دوم حاصل آمده بود، مخالف بودند. همچنین علی رغم بسیاری از اختلافها، در استفاده از یک شیوه شرح دهنده ( و نه استدلالی (argumentative) وجه اشتراک داشته اند (گرچه شیوه بالتازار برانگیزنده و استعاری نیز هست). اموری همچون غور و تفحص در الهیات کلیسای اولیه، تحسین و ستایش راست کیشی شرقی، حفظ فاصله معقول از الهیات دانشگاهی و وامداری به الهیات قرن بیستمی فرانسه نیز از مشترکات ایشان بود. فصل پنجم: تاریخ و فرجام شناسی (History and Eschatology)
در دهه 1960، ولفهارت پاننبرگ و یورگن مولتمان افکار و برنامه های نوینی را به الهیات اروپایی (غیر از بریتانیایی) ارائه کردند. «تاریخ و فرجام شناسی » درونمایه های اصلی ایشان بود. اگرچه، همانگونه که کریستف شوبل نشان می دهد، ایشان در محتوا و روش، تفاوتهای عمیقی داشتند. امروزه، پاننبرگ و مولتمان، هم در تاثیر و نفوذشان و هم در علایق و گفتگوهایشان، در شمار متالهان بین المللی و همه کلیسایی (ecumenical) هستند.
پاننبرگ بر سر موضوعات «ایمان » و «تاریخ » با بارث و بولتمان به مناقشه پرداخته است. نزد او، یکپارچگی و تمامیت الهیات مسیحی نیازمند آن است که ایمان بر شناختی بنا شود که بتواند از حیث عقلانی، خارج از حیطه ایمان بنیاد گیرد. یکپارچگی و الهیات مسیحی همچنین به استنباط و فهمی از تمامیت واقعیت که بتواند با دیدگاه خدا ناباورانه و دیگر جهان نگریها نیز موافقت و تطابق داشته باشد نیازمند است. شوبل به شرح و توضیح انگاره های غالبا پیچیده پاننبرگ می پردازد و پیشرفتهای مهم آنها در پنجاه سال گذشته را، می نمایاند و این، پرتو نوینی بر کتاب «مسیح، خدا و انسان » (مشهورترین کتاب پاننبرگ) می افکند. شوبل همچنین در باره مجلد نخست «الهیات نظام مند» پاننبرگ نیز بحث می کند و با ارائه چند پرسش، به بحث خود فرجام می بخشد.
مولتمان همیشه به بارث و بونهوفر نزدیکتر بود، اما پیشرفتهای او نماینده گشودگی قابل توجهی نسبت به دیگر آرا و افکار است. ریچارد باوکهم (Richard Baukham) الهیات مکالمه ای او را توضیح می دهد و انسجام برنامه الهیاتی او را آشکار می سازد. و بر آن است که عنصر یکپارچه کننده الهیات سیاسی وی، «حقوق بشر» است و در پایان، به بررسی پاره ای از انتقادهایی که بر آرای مولتمان وارد شده می پردازد. مجلد نخست با یک برابرنامه که به شرح و تعریف واژگان و اصطلاحات تخصصی وارد در کتاب می پردازد و در انتهای مجلد دوم نیز تکرار می شود، پایان می پذیرد. در مجلد دوم کتاب به یزدانشناسیهای بریتانیایی، آمریکایی، انجیلی، راست کیش، آمریکای لاتینی سیاه (سیاه پوستان)، آسیایی، فمنیستی و همه کلیسایی، سخن می رود. فصل اول: یزدانشناسیهای بریتانیایی (BritishTheologies)
الهیات بریتانیایی از حیث تاریخ، خصلت و جایگاه نهادی و مؤسسه ای، در تفاوت و تغایری بس سترگ با آن یزدانشناسیهای معرفی شده در مجلد نخست، واقع است. و در دو گفتاری که در این فصل بدانها اختصاص یافته، عزم نویسندگان مقالات بر فهم و دریافت آنها در بافت ویژه خودشان استوار است. نگارنده گفتار نخست (استفن سایکس) ذیل عنوان «الهیات از طریق تاریخ »، تاریخ مؤسسه ای الهیات بریتانیایی را همچون پیش زمینه ای برای بحث در باب آرای پی. تی. فورسیث (P.T. Forsyth) تشریح و تبیین می کند که به همراه تحلیلی از سه جریان و گفتمان «الهیات از طریق تاریخ » عرضه شده است. در مطالعات جریان «الهیات از طریق عهد جدید»، سی، اچ، داد (C.H.Dodd) و سی. اف. دی مول (C.F.D.Moule) ، در مقام حامیان کاربست ضروری داده های تاریخی در باورداشتهای مسیحیت راست کیش معرفی می شوند. ایشان به سهم ذاتی و جایگاه اساسی یافته های علم تاریخ در ایمان مسیحی باورمندند. حال آنکه دنیس ناینهم ( Dennis Nineham) درباره امکان چنان سهم و جایگاهی و ضرورت چنان کاربستی، بس منکرانه می نگرد. در حوزه مذهب آبایی [ پاتریستی (Patristic) ، مربوط به نخستین پدران کلیسا]، جی. دابلیو. اچ. لمپ (G.W.H.Lampe) و موریس ویلز (Maurice Wiles) ، از طریق پژوهشهای تاریخی خود به دیدگاههای آزاداندیشانه (لیبرال) در باب «تثلیث » و دیگر اصول سنتی مسحیت دست یافته اند. در شاخه تاریخ جدید، نورمن سایکس، بر ارزش مطالعه تاریخ قرن هجدهم برای شیوه های عمل «کلیسایی » (ecclesiastical) «همه کلیسایی » (ecumenical) و «سیاسی » معاصر و بازیافت و احیای محتویات آن دوران، انگشت تاکید می نهد.و هربرت باترفیلد از خلال قرون متاخرتر، مداخله و حضور خداوند و ارتباط ایمان مسیحی با وقایع آن روزگاران را تشخیص می دهد. همچنین به مطالب این بخش، بحثی مختصر در باب آثار کتاب جدال برانگیز «اسطوره خدای متجسد» افزوده شده است. نویسنده در فرجام، ضمن تایید ارزش این سنت فکری، کاستیهای کنونی آن را بویژه در حوزه های اخلاق، سیاست و الهیات اجتماعی، خاطرنشان می سازد.
دانیل هاردی (نویسنده مقاله الهیات از طریق فلسفه) گونه های متمایز الهیات بریتانیایی (بویژه انگلیسی) را که با تلاش آئین آنگلیکنی در پی نهضت اصلاحگری شکل گرفته، شرح و بسط می دهد. به زعم او، الهیات بریتانیایی که نه همگون پروتستان است و نه بر صورت کاتولیک رمی، مددرسان و بلکه دخیل در حیات «کلیسایی » و همچنین «ملی » است. ریشه های این الهیات در پهنه عمل همگانی زیستن، اندیشه، عبادت و سیاست استوار است. وی بر این باور است که پیشرفت و بهبود آن شیوه عمل مبتنی است بر «توافق و اجماع مؤمنان » و «معیارهای عقلانی » که اینها خود از مبدع و خالق خود یعنی ذات الهی، نشات یافته اند. او این سنت را در تداومها و پیوستهای متفکران معاصر و گسستهای متنوع دیگر متفکران از آن، پی می گیرد; و به نحو خاص و جزئی، در باب الهیات دونالد مکینون که استمراردهنده آن سنت است و یزدانشناسیهای جان مکواری، جان هیک و دون کیوپیت که نمایندگان گسستهای گونه گونی از آن سنتند، به بحث می پردازد. وی در پایان به «توانش موجود برای آینده » در جهت بازیابی رهیافتی نو به الهیات تصریح می کند، رهیافتی که عمیقا با تاکید و تکیه کنونی بر شیوه عمل همگانی و مشترک، جزئیت (جزئی گرایی)، گونه ای تاویل متوازن، گرایش به مبحث «حقیقت » و بهبودی و بهزیستی کل جامعه موافق است. فصل دوم: یزدانشناسیهای ایالات متحده
ایالات متحده آمریکا به حسب شمار سمتهای دانشگاهی، دانشجویان و انتشارات و تنوع و جدیت مباحثات، همچون اروپا (بجز بریتانیا) واجد نقش مهم و اساسی در الهیات جدید است. او این نقش را مدیون «میراث اقوام پرشمار مهاجر»، «تنوع درونی »،« شبکه آموزشی سه سطحی » و «مداخله امپریالیستی » (که خود از اقتصاد و سیاست آمریکا مدد می یابد) و «زبان انگلیسی » است. این نقش، هماره از سوی این عوامل تقویت می شود. البته عامل دیگری نیز می توان لحاظ کرد و آن اینکه: کثیری از متالهان مسیحی متعلق به دیگر نقاط عالم نیز در آمریکا به تحقیق و تدریس مشغولند. در این فصل، چهار دسته بس متمایز متالهان مشخص و مطرح شده اند: کارل هنری، در الهیات انجیلی; متالهان سیاهپوست و فمینسیت آمریکایی; متکلمان همه کلیسایی و متالهین ادیان. رابین لوین نگارنده مقاله الهیات، اخلاق و فرهنگ از روزگاران نخستین این سده، رینهولد نیبور و اچ. ریچارد نیبور را برگزیده است. اینان فعالیت الهیات ورزی خود را به سیاست و اخلاق معطوف نمودند. لوین، درگیری ایشان با موضوعات و مسائل عمومی و اجتماعی در مقام باورمندان به مسیحیت را توصیف می کند. وی ریشه های آزاداندیشانه آن مباحث که همبسته بدبینی معتدلی در باب حدود و شرایط دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی است را بیان می دارد. و نیز طرح برجسته ریچارد نیبور فهم و درک «نسبیت تاریخی » تروئلش، در پرتو «نسبیت الهیاتی و خدامحورانه » را تشریح می کند. لوین به تداوم ارتباط و پیشرفتهای کنونی آن مباحث اشاراتی دارد.
جیمز باکلی نویسنده مقاله «بازنگرشگران و آزاداندیشها» (Revisionists and Liberals) در بحثی جذاب به طرح و مقایسه دیدگاههای متالهانی همچون ادوارد فارلی، گوردون کافمان، شوبرت اوگدن و دیوید تریسی می پردازد و نقدهای دیگران به آرای ایشان را نقل می کند. باکلی، ایشان را بروشنی و وضوح در درون بافت یزدانشناسیهای اروپایی قرون نوزدهم و بیستم می نهد و برجستگی و کمال الهیات ایشان را وامی نمایاند. در بخش سپسین، کنث سورین در بحث از «الهیات پویشی » (Process Theology) ، که آن را واجد خصلتی آزاداندیشانه می یابد) مجددا به شوبرت اوگدن می پردازد. او فلسفه های پیچیده «وایتهد» و «هارتشورن » و یزدانشناسیهای «اوگدن » و «کوب » را به نحو اجمال عرضه می دارد. سورین با بحثی در باب «الهیات پویشی » از منظر انتقادی «پسامدرن گرایی »، گزارش خود را فرجام می بخشد.
در پایان، جریان معاصر و امروزین «پسا آزاداندیشان » ( Postliberals ، که سالها پیش از آنکه نام و وجهه مستقلی بیابد در حال پیشرفت و تکامل بوده است) معرفی می شود. نویسنده مقاله، ویلیام پلچر، پساآزاداندیشان را به وسیله موضوع محوری ایشان ییل ( Yale) معرفی می کند و رهیافت متمایز اینان به دین، در جزئیت و همگانی بودن آن، و ماهیت علاقه ایشان به «روایت » (narrative) را مشروح می سازد. سپس، پیش ورود به بحث و طرح پرسش مرکزی در باب «حقیقت »، به آرای «هانس فرای »، «جرج لیند بک »، «استنلی هاور واز» و «رانلد ظیمان » می پردازد. فصل سوم: یزدانشناسیهای راست کیشی و انجیلی (Evangelical and Orthodo
x Theologies)
یزدانشناسیهای راست کیش و انجیلی را می باید در نسبت با سنن کلیسایی مربوطه، دریافت و کاوید. ری اندرسن نویسنده مقاله الهیات انجیلی به توضیح و تعریف دقیق و هوشمندانه این جریان و نیز تشریح نسبت آن با جنبش انجیلی پروتستانتیزم معاصر می پردازد. او جی. سی. برکوور، هلموت ثی یه لیک و کارل اف. اچ هنری را به عنوان سه نمونه متفاوت این جریان معرفی می کند. وی نحوه برخورد ایشان با علایق انجیل محورانه اصلاحگرایی راست کیشی، مرجعیت و اقتدار مبتنی بر کتاب مقدس و مساله تجربه شخصی رستگاری را شرح می دهد. او همچنین چگونگی ارائه واکنشهای متفاوت از سوی این متفکران به چالشهای تجدد و مدرنیت را نمایان می سازد. طی دهه 1950 و پس از آن، گونه ای الهیات انجیلی که مخالف بنیادگرایی بود در ایالات متحده احیا و مستقر شد و نویسنده نیز بدان اشارت و عنایت ویژه دارد. وی در فرجام، موفقیت آن سنت را مشخص ساخته و برنامه ای برای آینده آن پیش می نهد.
روون ویلیامز نویسنده مقاله الهیات راست کیش شرقی گزارشی دقیق از تفکر راست کیشی سده بیستم را عرضه می دارد. او از بحث در باب پیش زمینه روسی قرن نوزدهم، که مشتمل است بر آرای شخصیتهای اصلی و برجسته ای همچون کریفسکی، سولوویف کومیاکف، آغاز می کند. سپس روی بحث را متوجه سه متاله دیگر می گرداند: اس. ان بولگاکف، هموکه نخست یک اقتصاددان مارکسیست بود و سپس به الهیات و فلسفه روی نمود. در این بخش، مابعدالطبیعه الهیاتی و رهیافت الوهیت زدایانه وی به مساله «خدا» تشریح و تبیین می شوند. دومین متاله مورد بحث وی، ان. لاسکی است که رهیافت تاویلی و آبایی (Patristic) وی و نظریه پرنفوذ «الهیات منفی »اش معرفی می گردند. و سومین شخص، جی. وی. فلوروفسکی خواهد بود. فلوروفسکی نیز به تفکر آبایی گرایش داشت و برنامه ای را در جهت یونانی مآب سازی مسیحیت به مثابه واکنشی بر ضد تفکر مدرن، مطرح و دنبال کرد. در انتها، برآوردی کوتاه اما اساسی از وضعیت تفکر راست کیشی کنونی در بسیاری از نقاط جهان (مانند یونان، ایالات متحده، فرانسه و اروپای شرقی، همراه با نظری اجمالی به هند) می آید. رهنمودها و دستورالعملهایی در خصوص آینده تفکر راست کیشانه به علاوه مطالبی در تشجیع و تحریض متالهان غربی برای مواجهه با «تفکر راست کیشانه شرقی » ما را به آغاز فصل چهارم ره می نمایند. فصل چهارم: تحدی های جدید در عرصه الهیات (New challenges in Theology)
کثیری از یزدانشناسیهایی که ذیل این عنوان مورد بحث قرار می گیرند، فی الواقع، آن «شناخت منکوب و موقوف » جوامع و گروههایی را باز می نمایند که متالم به آلام سهمگین بوده و هستند. این متالهان از میان فقرای آمریکای لاتین، سیاهپوستهای ایالات متحده، آفریقا و دیگر نقاط عالم، و آسیایی ها و زنان در واقع بخش عظیمی از جمعیت جهان برخاسته اند. اینان بازنمودارگران آن پیشرفت نوین و توانمندی در مسیحیت قرن بیستمی هستند که بتازگی رخ نموده، اما آثار عمیق و کثیری برجای نهاده است.
ارائه یک تعریف جامع و فراگیر برای این گرایشها و مباحثات، بسی صعبتر و ناممکنتر از هر گرایش دیگری است. اما اهداف عمده و اصلی مقالات این فصل، ارائه مفهوم و برداشتی اجمالی از هویت این گرایشها و مباحثات و معرفی شماری اندک از سرآمدان و طلایه داران برجسته آنها و راهنمایی خواننده برای پیگیری مطالعات بیشتر در این زمینه است.
ربه کاچاپ نویسنده مقاله «الهیات آزادی بخش امریکای لاتین » طرق تاثیرپذیری این الهیات از واتیکان دوم، الهیات سیاسی و مارکسیسم را تشریح می کند; و بروشنی (کردمان) و Liberation (آزادی بخش) را آشکار می سازد. او تصویر این شیوه نوین و جدی الهیاتی را که بیانگر تحول و دگردیسی تازه ای در ایمان مسیحی است، بازمی تابد. ربه کا چاپ، تفسیری اصلی و اولیه از پیشرفت تفکر الهیاتی گوستاو گوتیرز به دست می دهد. این تفسیر با تمرکزی ابتدایی بر تحول تاریخ از طرق کردمان فقرا آغاز می شود و با تمرکزی ریشه ای تر و سازنده تر بر انگاره ی «خداوند، وفاداری و عشق، که در گرفتاری و رنج و تبعید نیز جلوه و ظهور دارد» ادامه می یابد. وی سپس به الهیات خوزه می گوئز بونینو می پردازد و به گستره مناقشات جاری در خصوص الهیات آزادی بخش گام می نهد و در نهایت، طریقی را که این الهیات برای به پرسش کشیدن و تحدی بنیادین گونه های دیگر الهیاتی برمی گیرد، توضیح می دهد. این گونه الهیات، در حکم گسستی از دیگر انواع یزدانشناسیهاست و از این رو، تهدیدی برای آنها شمرده می شود. افزون بر این، ربه کا چاپ، در ابتدا و انتهای نوشتار خود درگیر این پرسش است که چگونه آنان که فقیر نیستند می توانند همدلانه به مدعیات این الهیات گوش سپارند.
سه مقاله نویس بعدی این فصل، از زمره نظریه پردازان آن گونه های الهیاتی هستند که خود به معرفی شان پرداخته اند. پاتریک کالیلومب (نگارنده مقاله «الهیات سیاه ») به توضیح و تشریح مواضع و آرای الهیات سیاه در آمریکای شمالی، آفریقای سیاه، آفریقای جنوبی، همراه با معرفی پرچمداران و نمایندگان عمده آنها همچون «جیمز کان »، «جان پوبی » و «الن بوسک » می پردازد. وی پیشرفتها و گسترشهای سریع و مهم آن یزدانشناسیها، تفاوتهای آنها و همکاریهای در حال ظهور و رشدیابنده آنها و نیز موضوعات و مشکلات ویژه هر یک را پیگیری می کند.
کوزوکی کویاما (نویسنده مقاله «الهیات آسیایی ») از میان کثرت و انبوهی ملل آسیایی، سه متاله را برای بحث برمی گزیند و ویراستار مقالات نیز خود بخشی را به بحث در باب آرای خود کویاما اختصاص می دهد. استنلی سامارتا (یکی از سه متاله منتخب کویاما) مسیحیت و رابطه آن با دیگر ادیان اعتقادی را می کاود. روش جا به جا نهاد چوآن سنگ سونگ (دیگر متاله برگزیده کویاما) که برای فهم رابطه تاریخ قوم بنی اسرائیل با تاریخ آسیا به کار برده شده، معرفی می شود. هیون یونگ هک (سومین متاله معرفی شده) را نیز می توان سخنگوی مظلومترین و حاشیه ای ترین مردم جامعه خود انگاشت. و کویاما خود بر سازنده گونه ای الهیات عملی و مکالمه ای مبتنی بر انگاره «رنج خداوند» است.
در پایان این گفتارها، سخن از فراگیرترین و نافذترین جنبش سالهای اخیر یعنی فمینیسم، به میان می آید، این جنبش، هویت مسیحیت را از بن مورد تحدی قرار می دهد.
خانم «آن لودس » عمق و ژرفای بحرانی را که این جنبش فقط در همین دو دهه فراورده بیان نموده و به تشریح یزدانشناسیهای سازنده، انتقادی و مهم متفکرانی همچون «مری دلی »، «فیلیس تریبل »، «الیزابت شوسلر فیورنزا» و «رزمری ردفورد روتر» می پردازد. آیا، براستی، مسیحیت می باید به مثابه یک «طرح رستگاری مذکر» تعریف شود؟ فصل پنجم: الهیات و تنوع دینی (Theology and Religious Diversity)
درونمایه برجسته و عمده هر دو مجلد «متالهان جدید»، نحوه پیوند تجدد و مدرنیت با ایمان مسیحی است; یعنی آن ایمانی که متجسم در انجیل، سنت و انواع حیاتی که در طول قرون و اعصار شکل گرفته اند. جرج لیندبک، نویسنده «الهیات همه کلیسایی و جهانگیر»، این درونمایه را برای بحث در باب این الهیات با اشاره ای ویژه به روزگار شورای واتیکان دوم اتخاذ می کند. او از ressourcement (بازگشت به سرچشمه ها یا بازسازی از طریق استخدام مجدد منابع) تا aggiornamento (بازسازی متکی و تاکیدگذارنده بر شایانیهای معاصر) نوعی دگرگونی می بیند. زیرا جریان ressourcement (بازگشت به سرچشمه ها)، هدف اولیه خود را وحدت کلیسا منظور می کرد، حال آنکه جریان aggiornamento ، برای وحدت کلیسا ارزشی ابزاری قائل است. لیندبک موفقیتها و شکستهای ressourcement را، هم از حیث جامعه شناختی و هم الهیاتی تحلیل می کند و دو فرجام ممکن را برای آن پیش بینی می کند: یکی آنکه، شیوه بازسازی از طریق «بازگشت به سرچشمه ها» (آنچنانکه بارث، رائنر، کانگر، بالتازار و دیگران معرفی کرده اند) در آینده همچون گسستی کوتاه در فرایند درازمدت «تطابق با فرهنگ غربی » که وجهی آزاداندیشانه دارد، نگریسته خواهد شد. دیگر آنکه، مسیحیت سنتی و باستانی، به پیشرفتی پساتجددگرایانه و پساآزاداندیشانه دست خواهد یازید. لیندبک سپس نگرش پساآزاداندیشانه خود را در خصوص یک کلیسای جهانگیر رقم می زند. کلیسای جهانگیر، آن است که آموخته تا در متن انجیل و تمامیت سنت، به روش باستانی مسکن گزیند. این نگرش نه بنیادگرا است و نه سنت مدار و همچنین می تواند خواسته های جریان aggiornamento را برآورد.
برخوردها و رویارویی ادیان، خود بخشی از فرایند شکل یابی اولیه مسیحیت بود; اما برای سده های بسیار، پاره عظیم جامعه مسیحیت به لحاظ دینی، یک شکل (uniform) بود و روابط آن ادیان دیگر غالبا شکل جدلی، سرکوبگرانه (مخصوصا با یهودیان) یا امپراتورمنشانه (امپریالیستی) به خود می گرفت. اما اکنون این وضعیت، به علل بسیاری، دگرگون گشته است. عللی همچون روابط متفاوت قدرت، دنیاگرایی ارتباطات و کناکنشهای جهانی گسترده و پیشرفته، تغییر مکانهای جمعیتی (که جوامع دینی را به موقعیتهای جدید کشانده، بویژه در بریتانیا و ایالات متحده)، بروز انفجار در دین پژوهی و دگرگونیهای کلیسا. اکثر متالهان معرفی شده در این دو مجلد از قبیل تیلیش (در پایان حیاتش)، کونگ و پاننبرگ در مجلد اول، و کافمن، تریسی و متالهان آفریقایی و آسیایی و فمینیست در مجلد دوم، کلا به پژوهش در خصوص «الهیات ادیان » گراییده اند.
گاوین کاستا (نگارنده مقاله الهیات ادیان) سه تن دیگر جان هیک، جرج لیندبک و کارل رائنر را به منظور مطرح ساختن مباحثه ای میان ایستارهای کثرت گرا، خاص گرا و عام گرا برمی گزیند. کاستا، ساحات ویژه و برجسته (یزدانشناختی، فلسفی و پدیدارشناسانه) هر یک از ایستارهای نامبرده را تحلیل کرده، سپس به مقایسه برنهاده های هریک در خصوص عیسی مسیح، کلیسا، رسالت و مکالمه می پردازد و در فرجام، پیشنهادهای سازنده ای از سوی خود ابراز می دارد. سرانجام، پاره پایانی این بخش به طرح گفتگویی میان نمایندگان سه جریان عمده ای که دراین مجلد معرفی شده اند (الهیات بریتانیایی، آمریکایی و اروپایی) و در راستای تلاش اینان برای دستیابی به یک محصول و ره آورد فکری جهانی اختصاص دارد. مقاله ای ذیل عنوان «پی گفتار: پساتجدد و پی نوشت » از سوی دیوید فورد، ویراستار، ارائه می شود که موضوع اساسی آن، پرسمان «الهیات پساتجدد» است. از ویژگیهای قابل توجه این کتاب، ارایه کتابشناسی متالهان اصلی معرفی شده در پایانه هر فصل است.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان