انسان و امتحان های الهی

چکیده:
در میان موجودات جهان آفرینش، گروهی هستند که امکان هیچ گونه ترقی، تعالی و پیشرفتی را ندارند و همه آنچه لازم است، از ابتدا و بالفعل در نهاد آنها گذاشته شده است; جمادات از این قبیلند. گروه دیگر علاوه بر برخی فعلیتها، قوا و استعدادهایی دارند که در صورت جمع شرایطی خاص به فعلیت رسیده، منتهی به تکمیل و تتمیم آن موجود می شود. بعضی از موجودات گروه دوم در این مسیر بی اختیارند و برخی دیگر راه تکامل را با اختیار و اراده تمام طی می کنند. انسان از این گونه اخیر است که مسؤولیت سازندگی و تربیت او را به خودش سپرده اند.
در مقاله حاضر به انواع هدایت در نظام آفرینش پرداخته شده و نقش آزمایشهای الهی در زندگی انسان و هدف این آزمایشها بررسی شده است.
کلید واژه ها :
خلقت، هدایت، تکوینی، تشریعی، امتحان، استدراج هدایت الهی
خداوند سبحان علاوه بر خلقت موجودات، هدایت آنهارا به سوی کمال بر عهده دارد;مراد از هدایت آن است که راه کمال و سعادت موجودات را به آنها بنمایاند و در ایصال به مطلوب، آنها را یاری رساند; ربناالذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی; «پروردگار ما همان کسی است که خلقت شایسته هر چیز را به آن داد و سپس هدایتش کرد.» (1)
این همان هدایت عامه ای است که دامنه اش تمامی موجودات را فرا گرفته است. با ملاحظه مراتب موجودات، می توان برای هدایت الهی مراتب و مراحلی را بر شمرد:
1- هدایت تکوینی: خداوند در این مقام هر موجودی را با قرار دادن میل و استعدادی در او به سوی کمال وجودی اش راهنمایی می کند. ضعیفترین موجودات تا پیچیده ترین آنها ناخود آگاه و بطور تکوینی به سوی کمال خویش در حرکتند. با چنین هدایتی است که هسته خرما در درون خود،استعداد تبدیل شدن به درخت بارور نخل رادارد و در صورت جمع شرایط، آن استعداد درونی به فعلیت رسیده، به درخت نخل تبدیل می گردد.
2- هدایت تشریعی: میان موجودات عالم خلقت، انسان موجودی متفکر و اندیشمند است و کمال او تنها از راه تفکر و اندیشه صحیح تامین می شود. او افعال ارادی خود را از سر اعتقاد انجام می دهد لذا در انتخاب راه و گزینش مسیر کمال حقیقی، نیازمند هدایت بیشتری است. علاوه بر آن، انسان بطور طبیعی خودخواه و نفع پرست است و به حکم زندگی اجتماعی، (2) میان امیال و خواستهای او در اجتماع تزاحم و تعارض به وجود می آید; لذا انسان باید امیال و خواستهای خود را تا حدودی کنترل کند و در صورت بروز نزاع، کسی با احکامی میان او و طرف دیگر نزاع قضاوت کند; بدین جهت نیازمند قوانین و شریعتهایی می باشد. خدای سبحان در پی اصل هدایت عامه، در خصوص انسان، علاوه بر آنچه بصورت استعداد قوا و عقل و فطرت در نهاد او قرار داده، لازم است راه درست را به او نشان داده، در زمینه اعتقادات، اخلاق و احکام، او را راهنمایی کند. بنابراین حق تعالی این نیاز ضروری و فوری بشر را با انزال کتب آسمانی و بعثت انبیا«علیهم السلام » پاسخ داده است.
البته انسان در انتخاب دین و التزام عملی به آن کاملا مختار است و می تواند با حسن انتخاب خویش، مطابق شریعت حق رفتار کرده، به سعادت برسد یا آنکه با سوء اختیار از آن اعراض کرده به شقاوت ابدی محکوم گردد. البته این هدایت تشریعی، عمومی است و خدا با آن، راه سعادت را به همه انسانها نشان می دهد; اناهدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا; «ما انسان را راهنمایی کردیم خواه شکرگزار باشد یا ناسپاس.» (3)
3- هدایت پاداشی: در برابر هدایت تشریعی حق، انسانها در دو جبهه قرار دارند: گروهی تقوا و سرمایه فطرت را حفظ کرده، در نزاع درونی میان فطرت و طبیعت، همواره به سوی فطرت گرایش داشته و زندگی خود را مطابق شریعت تنظیم کرده اند. خداوند از سر لطف ،آنها را مورد هدایت باطنی قرار می دهد. بخوبی پیداست که این هدایت در پی اثبات استحقاق و لیاقت مؤمن در مرحله هدایت تشریعی است و هیچ گونه منافاتی با عدالت خدای سبحان ندارد. گروه دیگر، نور فطرت خود را خاموش و به سوء اختیار خود، از هدایت تشریعی اعراض کرده اند. خداوند فیض خاص خود را از چنین افرادی قطع می کند و آنها رابه حال خود وامی گذارد: این کار به سقوط و افزایش امراض قلبی آنها می انجامد. بنابراین، هدایت الهی در مورد انسان دو مرحله دارد: اول: هدایت ابتدایی که همان هدایت تشریعی از طریق عقل و وحی است. انسانها از نظر قبول یا نکول هدایت تشریعی، به مؤمن و کافر تقسیم می شوند و تنها مؤمنان لیاقت بهره برداری از دایت بالاتررا خواهند داشت، دوم: هدایت جزایی و پاداشی، که خداوند با آن مؤمنان و پرهیزکاران را به مطلوب می رساند و آنها را در انجام طاعات و عبادات و پرهیز از محرمات، موفق و مؤید می کند. خدای سبحان در قرآن کریم فرموده است: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین. الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة ومما رزقناهم ینفقون. والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالآخرة هم یوقنون. اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون; «این کتاب که در آن هیچ نقطه ابهامی نیست، راهنمای کسانی است که دارای تقوای فطری هستند، آنها که به عالم غیب ایمان دارند و با نماز (که بهترین مظهر عبودیت است) خدا را عبادت می کنند و از آنچه ما به آنها روزی داده ایم انفاق می کنند. همانهایی که به آنچه بر تو نازل شده و آنچه قبل از تو نازل شده بود ایمان و به آخرت یقین دارند. چنین کسانی بر طریق هدایتی از جانب پروردگار خویش هستند و تنها ایشان رستگارند.» (4)
در این آیات، بعد از شمردن چند صفت از اوصاف پرهیزکاران می فرماید: دارندگان این اوصاف از هدایت الهی بهره مند هستند; ابتدا از ناحیه خدای سبحان مورد هدایت تشریعی قرار گرفتند و خود با فطرت سالمشان پذیرای آن دایت شدند و به صفت «تقوا» آراسته گشتند. در مرحله بعد همین تقوا، زمینه هدایت ویژه ای می شود که خدای سبحان به پاس تقوای آنها به ایشان کرامت فرموده است. اولا این هدایت پاداشی، هدایت قرآنی است. ثانیا این هدایت از نوع هدایت اولی است; بطوری که اگر هدایت تشریعی و تقوای حاصل از آن نباشد، هدایت ثانوی دست نمی دهد. ثالثا هدایت اولی عمومی است و هدایت پاداشی مخصوص پرهیزکاران می باشد.
طبیعی است که اگر کسی هدایت تشریعی را نپذیرد، خداوند او را بعنوان کیفر گمراه می کند. اضلال، امر عدمی است و «دادنی » نیست (ولیکن هدایت، امری وجودی و «دادنی » است و تا خدا آن را اعطا نکند، کسی مهتدی نمی شود). خداوند لطف خود را از چنین فرد تبهکاری قطع می کند و او چون ذاتا فقیر است، با سلب فیض حق، هیچ راهی برای نجاتش باقی نمی ماند و بی درنگ سقوط می کند. کافر و فاسق هم دارای دو ضلالت است; یکی ضلالت و کوری اولی که باعث اوصاف خبیثه اوست و دیگر ضلالتی که ضلالت و کوری اولش را بیشتر کرده است. ضلالت اولی راباید به خود فرد نسبت داد و اضلال دومی را جزایی دانست که خداوند به آنها داده است. اضلال خدا همان نرساندن لطف و هدایت است; نه آنکه چیزی به نام ضلالت به کسی اعطا کند. هنگامی که توفیق هدایت از کسی گرفته شد دیگر عقل او از درون شکوفا نمی شود و از بیرون هم پیام رسولان الهی در او نفوذ نمی کند. چنین کسی محکوم به سقوط خواهد بود; ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه ; «خدا بر دلهای کفار مهر زده است و بر گوشها و چشمانشان پرده ای است.» (5)
فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا; «در دلهای منافقان مرض و بیماری است پس خدا به کیفر نفاقشان آن بیماری را افزود.» (6)
یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین;«خداوند با همین قرآن بسیاری را گمراه و بسیاری را هدایت می کند ولی قرآن تنها فاسقان را - که قبلا فسق خود را نشان داده اند گمراه می کنند.» (7)
متقین میان دو هدایت واقعند و از دو هدایت بهره می برند; همچنان که غیر متقین (کفار، منافقان، فاسقان) میان دو ضلالت قرار گرفته اند. (8) آزمایش انسان و ضرورت آن
بدیهی است که تنها با ایمان ظاهری و ادعای ایمان نمی توان مشمول هدایت خاص الهی قرار گرفت و مخصوصا برخورداری از هدایت قرآنی مشروط به اثبات شایستگی و قابلیت فرد مؤمن است. به همین دلیل خداوند تعالی انسان را در صحنه های مختلف و با طرق گوناگون مورد «آزمایش » قرار می دهد. لازمه امتحان آن است که انسان در انتخابهای خود آزاد و مختار باشد; لذا خدا در درون او نزاعی میان طبیعت و نفس از یکسو و فطرت از سوی دیگر، قرار داده است و او از دو طرف به سمت «فجور و بدی » و «تقوی » کشیده می شود; و نفس و ما سویها. فالهمها فجورها و تقویها; «قسم به نفس انسان و آنکه او را به حد کمال آفرید و به او شر و خیر را الهام کرد.» (9)
از طرفی به سمت خوبیها متمایل است، این مقتضای فطرت اوست، و از طرف دیگر به بدیها گرایش دارد; اینها همه صحنه های امتحان است تا انسان راه سعادت را برگزیند و شایستگی خود را برای برخورداری از هدایت مخصوص الهی به اثبات رساند. حاصل سخن آنکه یکی از سنت های تغییر ناپذیرالهی و نوامیس خلقت، آزمایش انسان است. خداوند در آیات فراوانی بر این مطلب تاکید دارد; ولنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین; «ما بطور حتم و بدون استثناء همگی شما را با خوف یا گرسنگی یا نقص اموال و جانها و میوه ها می آزماییم، و تو ای پیامبر صابران را بشارت ده.» (10)
خداوند حتما انسان را می آزماید. بنابراین اگر کسی در مقام دعا از خدا بخواهد که او را مورد آزمایش قرار ندهد، این دعا هرگز اجابت نمی شود. باید از خدا بخواهد که او را به اندازه قدرت و ایمانش امتحان کند و حتی هنگام امتحان به او توفیق دهد و وی را به حال خود واننهد. «امتحان » در قرآن کریم
در قرآن کریم، موضوع «آزمایش انسان » به صورتهای مختلفی مطرح شده است گاهی از لغت «امتحان » استفاده شده است; اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوی; «آنها کسانی هستند که در حقیقت خدا دلهایشان را برای مقام رفیع تقوا آزموده است.» (11)
ولی معمولا در قرآن واژه «ابتلاء» و «افتنان » بکار رفته است. ریشه لغوی کلمه «ابتلاء» در زبان عرب «بلاء» است و معنای آن فرسوده و کهنه شدن است. هر شیئی که فرسوده شود، تمام خصوصیات ذاتی و اصلی خود را آشکار می کند; به عبارت دیگر با کهنه کردن و مورد استفاده قرار دادن آن شی ء; معلوم می شود جوهره آن چیست و کدام یک از اوصافی که برای آن شمرده اند، ذاتی اوست و کدام یک عرضی و زوال پذیر; بنابراین اصل لغت «ابتلاء» بلا و کهنگی است ولی از نظر اصطلاحی «ابتلاء» به معنی امتحان و آزمایش است. از آنجا که انسان در آزمایشهای مختلف، جوهر خود را نشان می دهد، به آزمایش «ابتلاء» گویند، یا از آن جهت که امتحان، انسان را کهنه وفرسوده می کند.
کلمه «افتنان » و «فتنه » از نظر لغوی به معنی گداختن (12) است و گداختن فلز برای آن است که جوهره ذاتش را آشکار سازد. از آنجا که در امتحان انسان، جوهر ذات او معلوم می گردد به «امتحان » فتنه گویند.
با توجه به آنکه در دنیا معمولا ممتحن ها از نتیجه آزمون اطلاعی ندارند، ممکن است کسی سؤال کند که چرا و چگونه خدا انسان را امتحان می کند؟ در حالی که او از همه چیز و حتی از نتیجه این آزمونها مطلع است. وان تجهر بالقول فانه یعلم السر واخفی; «اگر به صدای بلند صحبت کنی (یکسان است) زیرا خدا بر نهان و مخفی ترین امور جهان کاملا آگاه است.» (13)
در پاسخ باید گفت اصل امتحان برای آن است که گوهر فرد ظاهر شود و او استعدادهای خود را پرورش دهد و به سعادت برسد. ضرورتی ندارد که در هر امتحانی، ممتحن از حاصل و نتیجه امتحان آگاهی نداشته باشد. البته در مواردی که ممتحن انسان است، طبعا از نتیجه امتحان هم اطلاعی ندارد; (14) مانند معلمی که از دانش آموزان خود امتحان به عمل می آورد; گاهی هم ممکن است که ممتحن به همه چیز مطلع باشد و با این حال، طرف مقابل را بیازماید; نه برای آنکه خود بفهمد، بلکه برای مشخص شدن گوهر او و رشد و ترقی او; ولو یشاء الله لا نتصر منهم و لکن لیبلو بعضکم ببعض; «اگر خدا می خواست خود از کافران انتقام می کشید (بی آنکه شما به جنگ بروید) ولیکن این صحنه جهاد کفر و ایمان برای امتحان شماست.» (15)
بنابراین امتحان الهی عامل رشد و شکوفایی استعدادها و قوای انسان است. آیات قرآنی درباره «امتحان »
بطور کلی آیات قرآنی را که در زمینه امتحان بشر نازل شده است، می توان در چهار گروه جای داد:
گروه اول: آیاتی که بصراحت می فرماید همه آنچه در عالم طبیعت و نشئه دنیاست، در حوزه امتحان انسان است و خدا برای آزمودن انسان آنها را آفریده است. انسان در مقابل نعمتها سه موقعیت می تواند داشته باشد: یا آنکه خدا آن نعمت را به او اعطا کرده است، یا از ابتدا از داشتن آن نعمت محروم بوده است و یا آنکه پس از مدتی که از آن بهره مند بوده، خدا آن را از او باز ستانده است. پیداست که دادن نعمت برای آزمودن «شکر» انسان است و ندادن آن یا پس گرفتن آن برای آزمودن «صبر» او; و خدا در هر حال شاهد و ناظر حالت آدمی است; انا جعلنا ما علی الارض زینته لها لنبلوهم ایهم احسن عملا; «ما چیزهایی را که روی زمین است آرایش آن قرار داده ایم تا ایشان را بیازماییم که کدامشان از جهت عمل بهترند.» (16)
زینت، هر امر زیبایی است که وقتی به چیزی منضم شود، جمالی به آن می بخشد; آن سان که رغبت هر بیننده ای را به سوی آن جلب می شود. هر چه بر روی زمین است، زینت زمین است نه زینت آدمیان. زیور زمین است و آزمون انسان; زیرا معقول نیست که چیزی جدا از انسان باشد و با این حال زینت او محسوب شود. کسی که زمین را آباد می کند یا ساختمان مجللی می سازد، زمین را مزین کرده است یا وقتی لباس خوبی دربر می کند این لباس زینت بدن است و نه زیور جان او. ولی اگر کسی زحمت کشید و عالم با تقوا شد یا زاهد عابد، او خود و «جان » خویش را مزین کرده است. (17) پیام مستقیم آیه فوق آن است که انسان نباید خود ر ابه مادیات مشغول کند; زیرا کسی که خود رابه بیرون از ذات خود سرگرم کند، خود را هدر داده است و روزی، آن امر عرضی و بیرونی از بین می رود و درون تهی می ماند. علاوه بر نکته مذکور، آیه شریفه اضافه می کند که همان مادیات وسیله آزمودن شماست. دادنش برای آزمون «شکر» و گرفتن یا ندادنش جهت آزمون «صبر». از نظر آیه شریفه، دنیا و هر چه در آن است (خیر یا شر، مفید یا مضر، خوشایند یا ناخوشایند) برای امتحان بشر است و دنیا، دار امتحان است نه دار جزا; آن جزای محض (پاداش یا کیفر) که در کنارش تکلیفی نیست، مربوط به قیامت است. لذا هر چه در نشئه دنیا و طبیعت به آدمی بدهند یا از او پس گیرند، همه برای امتحان اوست. حتی هنگامی که در اثر موفقیت در امتحان قبلی یا انجام یک خیر و حسنه ای، به انسان پاداش یا نعمتی می دهند گرچه از یک نظر پاداش است، ولی همراه آن امتحان جدیدی آغاز می شود و آدمی در مقابل همان نعمت هم مسؤولیت دارد.
گروه دوم: آیاتی که تصریح می کنند مشکلات و همه سختی ها برای آزمون انسان است: و لنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین; «ما بطور حتم همگی شما را با خوف یا گرسنگی یا نقص اموال و جانها و ثمرات می آزماییم، و تو ای پیامبر! صابران را بشارت ده.» (18)
این آیه به بعضی از سختیها که ممکن است، مسلمانان در راه مبارزه با باطل بدان دچار شوند، اشاره کرده است، از قبیل: ازبین رفتن امنیت یا قحطی و گرسنگی یا از دست دادن اموال در تجارت یا فدا شدن جان در میدان جهاد یا کم شدن میوه های درختان. در آیه دیگری فرمود ما برای پیشبرد اسلام، شما را با امتحانهای شدیدی مورد آزمایش قرار می دهیم که بعضی از اینها آنقدر سنگین است که حتی مؤمنان به لرزه در می آیند; اذ جاؤکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا. هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالا شدیدا ; «یاد دارید وقتی را که (در جنگ احزاب) لشکر کفار از بالا و پایین بر شما حمله ور شدند، چشمها حیران و خیره ماند و جانها به گلو رسید و شما درباره خدا گمانهایی کردید. در آن صحنه مؤمنان امتحان شدند و سخت متزلزل گردیدند.» (19)
در ادامه همین آیات سوره احزاب، بتفصیل توضیح می دهد که در چنین امتحانات سخت، بسیاری از افراد، صحنه جهاد را ترک می کنند یا منافقانه می مانند و کارشکنی می کنند و عده ای از مؤمنان هم پایدارند. (20)
علاوه بر آن، قرآن در مواردی به مسلمانان صدر اسلام که در مدینه در خدمت پیامبر بودند و همیشه نمازهای یومیه شان را هم به امامت بهترین امام جماعت و در بهترین و مقدسترین مکانها - مسجدالنبی - و با جمع همه شرایط معنوی، اقامه می کردند، می فرماید: شما گمان مبرید همین کارهای خیر، شما را به بهشت می رساند، هنوز کاملا امتحان نشده اید. لازم است در امتحان جهاد هم شرکت کنید.
ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم; «آیا می پندارید که شما را داخل بهشت راه می دهند در حالی که هنوز در میدان جهاد، مجاهدان از غیر آنها متمایز نشده اند؟» (21)
احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون ; «آیا مردم پنداشتند که به محض آنکه گفتند ما به خدا ایمان آورده ایم، رهایشان کنند و برای این ادعا هیچ امتحانشان نکنند؟» (22)
گروه سوم: در برخی از آیات، خدای تعالی به نعمتهایی اشاره کرده که خود به انسانها می دهد تا آنها را مورد آزمایش قرار دهد. البته در دنیا هیچ نعمتی را بطور خالص و بدون رنج و محنت به آدمی نمی دهند و برای تحصیل نعمت و بقای آن، کوشش انسان شرط لازم و ضروری است.
فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ماله فی الآخرة من خلاق. و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة وقنا عذاب النار. اولئک لهم نصیب مما کسبوا و الله سریع الحساب; «بعضی از مردم می گویند خدایا نعمتهای دنیایی به ما بده، این گروه در آخرت بهره ای ندارند. بعضی می گویند پروردگارا به ما هم در دنیا و هم در آخرت حسنة بده و ما را از عذاب آتش حفظ کن. ایشان از آنچه کرده اند نصیبی دارند و خدا سریع الحساب است.» (23)
مردم در دعاهای خود دو دسته اند: گروهی از خدا تنها دنیا را می طلبند و گروهی دیگر حسنه ونیکی دنیا و آخرت را درخواست می کنند. هر دو گروه باید تلاش کنند; تنها با دعا به دنیا نمی رسند بلکه به اندازه کسب و تلاش خود بهره خواهند داشت. در جای دیگر می فرماید: لیس للانسان الا ما سعی; «برای آدمی جز همان اندازه که سعی و تلاش کرده نخواهد بود.» (24)
هیچ نعمتی را بدون محنت به آدمی نمی دهند. ولی در آیات متعددی گوشزد می شود که همین نعمتهای مشوب به نقمت هم جهت آزمون او در اختیارش قرار می گیرد: واعلموا انما اموالکم واولادکم فتنة و ان الله عنده اجر عظیم; «محققا بدانید که اموال و اولاد شما جز وسایلی برای امتحان شما نیستند.» (25)
و لا تمدن عینیک الی ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحیاة الدنیا لنفتننهم فیه; «ای رسول ما هرگز به متاع ناچیزی که ما به قومی برای امتحان آنها داده ایم چشم مدوز.» (26)
آیات متعددی به نعمتهای فراوانی که به بنی اسرائیل عطا شده بود، اشاره می کند یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم; «ای قوم بنی اسرائیل، نعمتهایی را که من بر شما ارزانی داشتم، به یاد داشته باشید.» (27)
گاهی به نعمت نجات از آل فرعون وطاغوتیان اشاره دارد: و اذ نجیناکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبحون ابناءکم و یستحیون نسائکم و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم; «به یاد آرید آن هنگام که شما را از دست فرعونیان نجات دادم; از آنها سخت در شکنجه بودید تا حدی که پسران شمارا می کشتند و زنان شما را نگاه می داشتند و این بلا و امتحانی عظیم برای شما بود.» (28)
گاهی هم خطاب به مؤمنان، نعمت نجات از یوغ طاغوت و ستم را یادآور می شودو آنهارا متوجه مسؤولیت خطیری که در این میدان امتحان دارند، می کند.
ثم جعلناکم خلائف فی الارض من بعدهم لننظر کیف تعملون; «مابعد از هلاک آنها شما را در زمین جانشین قرار دادیم تا بنگریم شما چه می کنید.» (29)
تعبیر پایانی آیه اخیر، نشانگر آن است که چرا خدا به این گروه که قبلا تحت ستم بودند، کمک کرد تا با طاغوتیان مبارزه کنند و خود خلیفه در زمین گردند و حاکمیت سرزمین خود را به دست گیرند. فرمود من حاکمیت را به خود شما دادم تا ببینم چه می کنید؟ چون در کنار این نعمت، مسؤولیت هست، مؤمنان متوجه امتحانی بودن این نعمت خواهند شد.
در آیات دیگر، اعطای مقامات معنوی به افراد خاص بعنوان امتحان مطرح شده است; قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک ک طرفک فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی لیبلونی ء اشکر ام اکفر; «آن کسی که از کتاب اطلاعی داشت گفت من در یک چشم بر هم زدن تخت ملکه سبا را نزد تو می آورم و چون تخت را نزد خویش پابرجا دید، گفت این از کرم پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاس می دارم یا کفران می کنم.» (30)
مطابق این آیه، مقام طی الارضی که نصیب یکی از شاگردان حضرت سلیمان «علیه السلام » (31) شد - و به واسطه آن توانست در کمتر از چشم بر هم زدنی تخت ملکه سبا را از دورترین نقطه به فلسطین انتقال دهد یک امتحان الهی است.
گروه چهارم: در این گونه آیات، نعمتها و نقمتهای الهی در کنار هم ذکر شده وهدف از آنها امتحان انسان دانسته شده است. در آیه ای می فرماید: و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة; «ما شما را به نیک و بد مبتلا کرده، می آزماییم.» (32)
حضرت علی «علیه السلام » بیمار شدند. کسی پرسید حالتان چطور است؟ فرمود: «علی شر» و سپس به آیه فوق اشاره کردند. بعبارتی انسان در حال نقمت و مشکلات، در کلاس شر امتحان می دهد و به هنگام برخورداری از نعمت در کلاس خیر مورد آزمایش قرار می گیرد.
البته انسان ظاهربین به این نکته توجه ندارد و معمولا نعمتهای الهی را به حساب اکرام الهی گذاشته، می پندارد که چون نزد خدا عزیز ومکرم بوده، مورد انعام قرار گرفته است. قهرا چنین کسی رویکرد دنیا و نعم دنیوی ومادی به بعضی افراد را هم، چنین تفسیر می کند و متقابلا اگر نعمتهایی از کسانی گرفته شود، آن را نشانه قهر الهی می پندارد یا اگر ببیند فردی با مصایب و بلایایی روبرو شده است، تنها تفسیری که از آن دارد، این است که آن فرد مبغوض درگاه حق است. خدای تعالی برای زدودن این توهمات و رفع این ظاهربینی ها می فرماید: فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن و اما اذا ما ابتلیه فقدر علیه رزقه فیقول ربژی اهانن کلا; «اما انسان به گونه ای است که وقتی پروردگارش او را آزمایش کند و اکرام کرده نعمتی به او می دهد، می گوید خدا مرا عزیز و گرامی داشت و چون جهت آزمون او روزی اش را کم می کند می گوید خدا مرا خوار گردانید. نه چنین است.» (33)
به عبارت دیگر، انسان هم در حال فقر مبتلاست و هم در حال غنا، هم در حال سلامت و هم در حال مرض، هم آن زمان که صاحب مقام ومرتبه اجتماعی است و هم آن هنگام که گمنام است. در هر دو صورت مورد آزمایش است. صورت ظاهری این دو امتحان متفاوت است، ولی هر دو حال با وجود اختلاف ظاهری شان، جهت امتحان، او مقدر شده است; لذا از آیه فوق بخوبی می توان استنباط کرد که مؤمن نباید به سلامت، غنا، قدرت یا علم خویش بعنوان نعمت بنگرد. اگر هر یک از اینها بطور مطلق نعمت می بود، دیگر فرد، مقابل منعم مسؤولیتی نداشت.
البته امتحان با نعمت و رفاه، بسیار مشکلتر از آزمون به نقمت است; زیرا همان ظاهربینی مانع از آن می شود که انسان سالم یا غنی یاتوانا خود را سر جلسه امتحان الهی بداند و بسا مغرورانه آن را به حساب اکرام و گرامیداشت خود نزد حق بگذارد. ضمن آنکه وجود خود نعمت، غفلت زا وسرگرم کننده است و انسان را از توجه به اهداف عالی باز می دارد; متقابلا سختیها و مصایب با وجود ظاهر ناخوشایند، عوامل هشدار دهنده ای هستند که باعث رو کردن انسان به درگاه الهی می شوند (34) و همین نقمتها برای او نعمت و مقرب خواهند بود.
با تامل و تعمق در آیات گروه سوم و چهارم، نعمتهای الهی تفسیر کاملا متفاوتی می یابند و انسان با اندک توجهی در می یابد که نباید انعام الهی رابه حساب اکرام الهی وعزت اونزد حق بگذارد. نعمت فراوان و رفاه، علامت قهر الهی
آیات فراوانی از قرآن کریم، اموال و اولاد فراوان را نشانه غضب و قهر خدا معرفی می کند.
فلولا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما کانوا یعلمون. فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شی ء حتی اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون; «چرا وقتی بلایی به آنها رسید، توبه و تضرح و زاری نکردند؟ بدین جهت تضرع نکردند که دلهایشان را قساوت فرا گرفته بود و شیطان کار زشت آنان را در نظرشان زیبا جلوه داده بود. پس چون فراموش کردند آنچه را که به آنها تذکر داده شده بود، ما هم درهای هر نعمت را بر آنها گشودیم تا به آن نعمتها شاد شدند; پس ناگاه آنها را به کیفر اعمالشان گرفتیم و آنها خوار و ناامید شدند.» (35)
به تصریح آیه مزبور، خدا عده ای را با سختیها و مصایب می آزماید تا متذکر شوند. اگر با این وجود، آنها به هوش نیامدند، خدا آنها را از نظر مالی و رفاه مادی کاملا تامین می کند تا غافل شوند و با نعمتهای ظاهری سرگرم شوند. سپس یکباره آنها را می گیرد. همین مطلب در آیاتی از قرآن به صورتی دیگر آمده که از آن بعنوان مکر الهی یاد می شود:
»و املی لهم ان کیدی متین; «و مدتی به آنها مهلت می دهیم. همانا مکر و عقاب ما شدید است.» (36)
و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین; «و البته کفار نپندارند آن مهلتی که در اختیارشان قرار می دهیم به سود آنهاست; بلکه تنها به این جهت به آنها مهلت می دهیم که بر سرکشی و طغیان خود بیفزایند و برای آنهاعذاب سخت و خواری کننده ای است. (37)
حتی در آیاتی اموال و اولاد کفار را وسیله تعذیب آنها می داند: فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما یرید الله لیعذبهم بما فی الحیوة الدنیا وتزهق انفسهم وهم کافرون; «مبادا از کثرت اموال و فرزندانشان به شگفت آیی، خدا می خواهد آنها را با همین اموال و اولادشان در زندگی دنیا به عذاب افکند و جان آنها را در حالی که کافرند بگیرد.» (38)
معنای مکر الهی در مورد این گروه، آن است که خدا آنها را آزاد می گذارد و حتی امکانات لازم برای رسیدن به اهدافشان را در اختیار آنها قرار می دهد و به آنها فرصت می دهد(املاء) تا گناه کنند و بر آلودگیهای خود بیفزایند. اگر چنین افرادی دارای مقام اجتماعی نباشند، تا این اندازه قادر به تجاوز به حقوق دیگران نمی شوند; خدا برای تعذیب بیشتر آنان، با دادن مقام اجتماعی، فرصت گناه را برای ایشان فراهم می کند(استدراج). دشمنانی در چهره نعمت
حق تعالی گرچه در آیات قرآنی گاه اشاره کرده است که اعطای نعمتها به انسان، همه برای امتحان اوست، ولی در آیه ای هم متذکر می شود که برخی از این نعمتها دشمن او هستند; یا ایها الذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم; «ای مؤمنان، بعضی از همسران و فرزندان شما دشمن شمایند از آنها بپرهیزید.» (39)
آیه فوق به مؤمنان چنین خطاب می کند که «بعضی از همسران و فرزندان دشمن شمایند». از خطاب یا ایها الذین آمنوا چنین استفاده می شود که آن بانوان بدان علت که شوهرانشان ایمان دارند با آنها دشمنی می ورزند و مایلند که شوهرانشان از اصل ایمان یا از اعمال صالحی که مقتضای ایمان است - از قبیل انفاق ، جهاد و... - منصرف شوند; زیرا دوست دارند همسرانشان بجای علاقه مندی به راه خدا و پیشرفت دین حق، تنها به اولاد و همسر خود علاقه مند بوده، حتی برای تامین آسایش بیشتر آنها مرتکب کار خلاف هم بشوند. خدای سبحان بعضی از فرزندان و زنان را دشمن (پنهان) مؤمنان و ایمان آنها می شمارد; زیرا آنها را به انحاء مختلف تحریک و وادار می کنند که بعضی از گناهان را مرتکب شوند و چه بسا مؤمنان در باب بعضی از خواسته های آنها به خاطر محبت و علاقه ای که به آنان دارند، اطاعتشان می کنند. لذا خداوند به مردان با ایمان می فرماید که از این گونه زن و فرزندان حذر کنید و رضای آنها را مقدم بر رضای خدا ندانید.
از تامل در مباحث قبل نتیجه گرفته می شود که دنیا و آنچه در آن است، محل امتحان آدمی است، و آنچه خدا در عالم و نشئه طبیعت آفریده، در حوزه آزمون انسان قرار دارد. مظاهر دنیا هم عبارت است از جان، مال، مقام، همسر و فرزند. بنابراین هر یک از موارد فوق بعنوان مواد امتحانی در آزمون انسان مطرح می باشند.
خانواده کوچکترین و مهمترین نهاد اجتماعی است که با حضور پدر و مادر و فرزندان، اولین صحنه آزمون انسان است. در خانواده است که انسان با فرزند، همسر و پدر و مادر امتحان می شود; در مرتبه بعد فرد وارد جامعه می شود و در آن به واسطه «مال » و «مقام » آزمایش می شود و در همین جامعه است که در صورت بروز خطر برای شرکت در «میدان جهاد» از او دعوت شده به «جان » هم مورد آزمایش قرار می گیرد.
منابع :
تفسیر موضوعی قرآن: آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1366، چاپ دوم، ج 4
تفسیر المیزان: علامه محمد حسین طباطبایی، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، (ج 1) 1363، (ج 15) 1366
شفا (الهیات): ابن سینا، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404 ه.ق
پی نوشتها:
1) طه، 50
2) در مورد اجتماعی بودن انسان دو نظر مختلف وجود دارد; گروهی معتقدند انسان بالطبع مایل به زندگی اجتماعی است و گروهی دیگر قائلند انسان بر حسب ضرورتها به زندگی اجتماعی تن می دهد.
برای توضیح بیشتر ر.ک: ابن سینا، شفاء(الهیات): مقاله 10، فصل 2
3) انسان، 3
4) بقره، 2-5
5) بقره، 7
6) بقره، 10
7) بقره، 26
8) برای توضیح بیشتر ر.ک: تفسیر المیزان: علامه طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، ج اول، ص 68-74 ; تفسیر موضوعی قرآن: آیت الله جوادی آملی، ج چهارم، ص 171-176
9) شمس، 7-8
10) بقره، 155
11) حجرات، 3
12) وقتی طلا در آتش داغ گداخته می شود و جوهره ذاتش را آشکار می کند می گویند:«فتن الذهب بالنار» طلا با آتش گداخته گشت.
13) طه، 7
14) حتی گاهی انسان با آنکه از نتیجه آزمون کسی مطلع است، برای اتمام حجت، امتحان را برقرار می کند تا در آینده آن فرد نتواند ادعاهای بزرگ داشته باشد و نتیجه امتحان که نزد ممتحن است، بعنوان سندی باقی می ماند.
15) محمد، 4
16) کهف، 7
17) زینت آدمی، آن است که در جان اوست و هرچه بیرون از نفس اوست نباید زینت و آرایش او به شمار آید. آیه فوق با لسان سلبی، زیور بودن مادیات برای انسان را نفی می کند و آیه دیگر با لسان اثباتی معین می کند که زیور انسان چیست: ولکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم...، «ولکن خدا مقام ایمان را محبوب شما گردانید و در دلهای شما آن را نیکو بیاراست.»(حجرات، 7)
18) بقره، 155
19) احزاب، 10-11
20) ر.ک: احزاب، 10-23
21) توبه، 142
22) عنکبوت، 2
23) بقره، 200-202
24) نجم، 39
25) انفال، 28
26) طه، 131
27) بقره، 40
28) بقره، 49
29) یونس، 14
30) نمل، 40
31) برای مطالعه بیشتر درباره حضرت سلیمان ر.ک: تفسیر المیزان، ج 15، ص 492 به بعد
32) انبیاء، 35
33) فجر، 15-17
34) و لقد ارسنا الی امم من قبلکم فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون: «ما پیامبرانی را به سوی امتهای پیش از تو فرستادیم و با بلایا و مصایب گرفتارشان ساختیم تا به درگاه خدا تضرع کنند.»(انعام، 42)
35) انعام، 43-44
36) اعراف، 183
37) آل عمران، 178
38) توبه، 55
39) تغابن، 14
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر